سرطان ١٣٧٨-جون ١٩٩٩ |
شماره مسلسل ۵۱ | ![]() |
قسمت اول ♦ قسمت دوم ♦ قسمت سوم قسمت دوم مدافعان قلم بدست طالب در تقابل با مداركآذرويه ـ آلمان آقای م. شفيق وجدان با «هفتبنای طالبی»اش منتقدان را تهديد مينمايد: در شمارههای ۸ و ۱۱ ماه جون و جولای ۱۹۹۷ در هفتهنامهی «زرنگار»، آقای وجدان هوشدار و دستورالعملی را در رابطه با طالبان چنين بدست نشر سپرده است: «... كسانی كه طالبان را، بحيث اكثريت و وسعت قلمرو آنها را به حيث قلمرو عمده قبول نموده حاضر به همكاری با آنها شده اند، حق دارند روی اين تعهد بر اعمال زشت آنها (و در جای ديگر در مورد زشتیها مینويسد: "فكر میكنم زشتیها گاهی تابع زمان و گاهی تابع شرايط تعليمی و اقتصادی میباشد و زمانی هم بخاطر اوليتها از آن چشم پوشی شده ميتواند") انگشت گذارند، ولی آنانی كه چنين نيستند و يا با مخالفان آنان همكاری و سر شورانی دارند، ديگر آنها ميتوانند از اين موقف خود هرچه خواسته باشند بگويند. كسانی در مورد ريش، قطع دست، سنگسار، قصاص و حدود و حجاب با ارتباط طالبان صحبت مینمايند و ماهيت عقيدوی و احساسات اسلامی آنان را، به حيث چيز فهم علوم دينی، درك نمیكنند فرق دين اسلام و مسيحيت را در راه حل مسايل دينوی نمیدانند، حق ندارند با چنين سطحینگری در امور تخصصی بحث نمايند.» آقای وجدان باز هم موضوع «انتقاد» را به شيوهی اعضای «حزب دموكراتيك خلق» كه نمیخواستند غير از اعضای آن حزب، ديگران از طرحها و عملكردهای شان انتقاد كنند در شماره بعدی «زرنگار»(شماره ۱۱) به اصطلاح بسط داده مینويسد: «در قسمت انتقاد، بايد عرض كنم كه انتقاد به اميد اصلاح امور، در صورتی خوشآيند است كه نظام و دستگاه طرف انتقاد، منحيث كل، قبلاً طرف قبول انتقادكننده باشد و آن نظام و دستگاه، امكانات اصلاح آنرا در دسترس داشته باشد و تغيير دستگاه و نظام در صورت عدم مبادرت عدم مبادرت به اصلاح آن به شكل اعمال زور و سلب اعتماد ميسر گردد. لذا، اگر نظام و دستگاه، منحيث كل از اساس قبلاً، قابل قبول انتقادكننده نباشد و بران خط بطلان كشيده شد آنگاه انتقاد، به اميد اصلاح امريست بيهوده. چه در اين صورت انتقاد نويسنده شكل افشاگری و پروپاگند دارد كه به قصد برانداختن نظام صورت میگيرد.» مفهوم زبان به اصطلاح ژورنالستيك آقای وجدان كه حتی مانند داكترقادری زحمت مسافرت دو هفتهای به افغانستان "غرض جمعآوری معلومات جامع" را بخود نداده چنين است: ای منتقدان! هر آئينه بدانيد و آگاه باشيد وقتا كه احساسات مذهبی و ماهيت عقيدوی برادران طالبی ما را درك نمیتوانيد، نبايد در امور تخصصی شان با چنين سطحینگری بحث كنيد. در صورتی اجازه بحث و انتقاد داريد كه به دساتيری كه در متن دو مضمونم در دو شماره «زرنگار» چاپ تورنتو گنجانيده شده گردن نهيد:
• طالبان را در مقايسه با مخالفان به حيث اكثريت بشناسيد.
دستورنويس طالبی لميده در كانادا به هذيانگويی تاريخیاش ادامه داده اضافه مینمايد: «اگر كسی مرا با ارائه اين مطلب به طالبان پيوند میدهد گور و گردنش. من هيچ يك از طالبان را نمیشناسم و نه تعهدی در اين گوشه دنيا به آنها دارم، ولی بخود حق میدهم كه از دين اسلام به حيث يك مسلمان و از مصالح ملی به حيث يك افغان و از وحدت ملی به حيث يك چيزفهم در هر كجا كه باشم دفاع نمايم و آنانی را كه در صدد تجزيه كشورند با دلايل افشا سازم و هر كی قدمی در راه ختم جنگ و جمعآوری اسلحه و يك پارچه كردن افغانستان عزيز بردارد، او را تاييد نمايم و تا امروز بدون هراس اين كار را كردهام، ولی نه به كسی دشنام دادهام و نه كسی را توهين كردهام...»، «آن سه هموطن محترم و ساير نويسندگان، آنچه درباره طالبان میگويند و گفته اند و اهانت كرده اند و تحقير»، «شايد تكرار چنين اهانتها قشر چيزفهم پشتون را نيز به صفآرايی بكشاند. چنانچه علايم آن در بعضی جرايد برونمرزی نمايان شده است و كسانی به طرفداری از طالبان آغاز كرده اند كه قبلاً در صف مخالفان آنان قرار داشتند و اين صفآرايی بدون شك، دشمنی با جامعه يك پارچه افغان است و تاريخ مسببين اصلی اين صفآرايی را محكوم و زير سوال خواهد برد» آقای وجدان بخود حق میدهد كه از «اسلام»، «مصالح ملی»، «وحدت ملی» (بخوان ای اسلامِ منطبق با منافع غرب) را با اصدار دستورالعمل ديكته شده از جانب آیاسآی سلب مینمايد و با پررويی توام با تهديد، هوشدار ميدهد كه كسی وی را با طالبان ارتباط ندهد، در غير آن، درين دنيا اگر ذريعه «خلقی»های طالبی شده محكمهصحرايی نشد، در دنيای ديگر... «ختم جنگ و جمعآوری اسلحه و يك پارچه كردن افغانستان» يعنی از ثبات و استقرار نظم و نسق امنيت و آرامشی كه شركتهای نفت و گاز آمريكائی در اشتياق آن میسوزند و حاضرند در ازای آن با هزينه مليونها دالر، مليونها هموطنمان را بخاك و خون بكشند (چنانچه تا همين اكنون بخاك و خون كشيده اند)، تا ثبات، نظم و امنيتی كه مردم عذابكش شدهیمان خواهان آنند، ماهيتا تفاوتی وجود دارد بسان وجدان عاقل و وجدان جاهل. وجدان عاقل به صراحت و قاطعيت حكم میكند كه آمريكا و استعمار كهنه پيخ انگليس هسته طالبان را از دير باز در زهدان چركين «اسب زين كرده»ی شان (پاكستان) پرورانيدند، تا اگر پرورش يافتگان قبلی از كار بازمانند، اينان به كار آيند. آقای وجدان كه به «امنيت طالبی» با چنگ و دندان چسبيده با تبختری ملاگونه «امنيت» را از زبان خبرنگار «گاردين» نقلقول مینمايد: («همين لحظه كه من اين سطور را مینويسم مضمون تازه خبرنگار «گاردين» و چشمديد او پيش چشمم قرار دارد. او فقط از اشتباه طالبان در مورد گردآوری اسلحه سخن میگويد و صحنههای خونين جنگ، نه در آن از چور و چپاول حرفی است و نه تجاوز وغيره.) چرا از شماره ۱۲ اكتوبر۱۹۹۷ «نيوزويك» كه در يك گزارش اختصاصی و بیسابقهی خود طالبان را افشا ساخته چيز در ميان نمیگذارد؟ «نيوزويك» برملا میسازد: «... گرچه رشتههای مستقيمی ميان طالبان و سرويس جاسوسی امريكا دريافت نگرديده است (اين جمله میرساند كه رابطه غيرمستقيمی ميان دو طرف وجود دارد.)، اما اين گروه از پشتيبانی كامل دو دوست عمده امريكا در منطقه، يعنی اسلامآباد، و رياض برخوردار است»، «ريشه طالبان به سالهای هشتاد بر میگردد. بسياری از متعصبان مذهبی كه از مدرسههای دينی سنتی روستاها نامنويسی گرديده بودند برای تربيت نظامی توسط «امام» افسر عمليات ويژه پاكستانی استخدام گرديدند. «امام» يك افسر استخباراتی سابقهدار پاكستانی است كه در هنر تسليحات، سازماندهی، نفوذ كردن و تبليغات عقيدوی توسط متخصصان «گرينبرت» در «فورت برگ» واقع كارولينای شمالی آموزش ديده است. نام وی سلطانامير است و ستايشگرانش او را «امام» میخوانند. اولين لقب را پانزده سال پيش هنگامی كه در پست صحرائی مرزی مجاهدين جوان افغان را عليه اشغالگران شوروی آموزش ميداد كمايی كرده است. اين درست موقعی است كه هنوز پول هنگفت سیآیای بدانجا سرازير نشده بود. بعضی از پيروانش وی را تقريبا به شكل مذهبی تكريم میكنند و اين موجب مباهات وی ميگردد. بعضی از رزمندگان وی هسته طالبان، يعنی نيرويی را به وجود آورده اند كه سه سال قبل از گمنامی به قدرت رسيدند و امروز بخشهای بزرگ افغانستان را كنترول میكنند. عرفان صديق نويسنده پاكستانی كه «امام» را خوب میشناسد ميگويد: «هر رهبر طالب بصورت شخصی "امام" را میشناسد، تو گويی وی مشاور فنی آنها میباشد»، «... پاكستان كه تشنه اعمال نفوذ زياد بر افغانستان بیقانون بود يك چينل كمكی باين جنبش ناآزموده باز نمود، برای تقويت بيشتر آنها دهها نفر رانندگان مجرب تانك و پيلوتان و دو نفر مستشار نظامی فرستاد. يكی از اين مستشاران كه زير پوشش دپلوماتيك در شهر غربی هرات بكار آغاز كرد همين «امير» است... پاكستان خطوط كمكیاش را بسيار مخفی نگهميداشت.»، «رياض بزرگترين منبع مالی طالبان و شهزاده تركیبنفيصل خداوندگار مالی آنها گرديد.. رئيس استخبارات سعودی منظماً در رياض با زعمای طالب ديدار مینمود»، «شركت امريكايی يونوكال مصمم است تا پايپ لاينی را به ارزش ۵.۴ ميليارد دالر كه نفت و گاز طبيعی را از تركمنستان به پاكستان از طريق افغانستان انتقال میدهد اعمار نمايند. (شركت نامبرده) هفته گذشته برنامهای را برای آموزش افغانها در كار ساختمانی اعلام نمود.كمپانی ارجنتينی بريداس با يونوكال برای كنترول اين پروژه رقابت ميكند... هر دو شركت دپلوماتهای سابقه امريكايی را استخدام نموده اند تا منحيث «مستشاران» شان در كابل و واشنگتن كار نمايند. چنين به نظر میرسد كه احتمالا سياست امريكا در افغانستان بطور قابل ملاحظهای توسط الزامات سياست پايپلاين تعيين گردد» («فرياد»، شماره۲۳) وجدان «معركهگير» در اخير نوشتهاش چنين بيان ميدارد: «در اخير پيشنهاد من است كه اگر قشر چيزفهم افغان اطراف جنگ را در مجموع خشن و ظالم فكر كنند، ديگر بهتر است كه ظالم توانمند را پشتيبانی نمايند كه بتواند ديگران را مغلوب نمايد زيرا در اين صورت، در حالت عادی با يك ظالم دست و پنجه نرم كردن آسان است نسبت به مبارزه با چندين مستبد تا دندان مسلح». هرگاه مقياس استدلال «ماجوجی» آقای وجدان را در پسينهی تاريخ بشر وسعت بخشيم خواهيم ديد، كسانی كه از مواضع ظالمان توانمند، همانند چنگيزخان، هلاكو، آتيلا، هيتلر و... در مقاطع مختلف تاريخ بشری پشتيبانی نمودند چه چيزی جز رسوايی، ننگ و نفرين ابدی نصيب آنان شده كه آقای وجدان در پی به چنگ آوردنش اينطور به لاطايلاتنويسی بيمارگونهای پرداخته است (وای به روزی كه وجدان، مسئول كرسی وزارت عدليهی طالبان وحشی و بیوجدان گردد.) انشای طرزالعمل تئوكراتيك، اشاعهی طرز تفكر «ماجوجی» و تقديس طالبان اجير شده و ضد مردمی، آنهم با كاربرد جملات و كلمات تهديدآميز و تفرقه برانگيز توسط دپلومات با صلاحيت دولت ربانیمسعود در سفارت افغانی مقيم آلمان (آقای وجدان بعدها از آلمان به كانادا پناهنده شد) برضد منتقدان راديكال طالبان در واقع امر نقص آشكار و بیپروای آزادی مطبوعات و قلم بوده و اهانتی است به ميهن گرامی و مردم شريف. بقيه در شماره آينده |