قوس ۱۳۷۷- دسامبر ۱۹۹۸ |
شماره مسلسل ۵۰ | ![]() |
قسمت اول ♦ قسمت دوم ♦ قسمت سوم مدافعان قلمبدست طالب در تقابل با مداركآذرويه ـ آلمان درآمدی بر موضوع: ... اين نگاشته به چرايی تبليغ جنبش طالبان به مثابه «نيروی ملی و غيروابسته» و...، از زبان شعبدهبازان رسانههای گروهی و ژورناليزم مزدورـ كه همواره از منافع آزمندانه امپرياليزم قضايا و جريانات تباهی آفرين را تحليل و تفسير مینمايند و با تردستی حاصل دو جمع دو را «اقتصاد بازار» وانمود میسازند ـ قسما پرداخته، ولی برچگونگی نگاشتههای آنعده از مدافعان افغانی طالب كه به خاطر باز يافت كرسی های وزارت، سفارت، وكالت و...، و يا كتمان پسينهی خفتبار سياسی خويش («خلقی» بودن)، بالونهای اشتهاری امارت كارتونيك طالبی را با اشتياق آميخته با هراس پف كرده و از رجزخوانی و مديحه سرايی درمورد فتوحات، اوامر و نواهی آنان غرق لذت میشوند، درنگی خواهد داشت. از همين رو از خواننده گرامی كه جريانات و قضايای مخروبهی در خون و آتش فرورفتهای بنام افغانستان را با دلواپسی و اندوهی بیپايان تعقيب مینمايد، میطلبد تا با شكيبايی نوشتههای اين مجيزنويسان، استحاله كردهی (طالبی) را با ساير مطالب و منقولاتی كه در رابطه با طالبان در اخبار و جرايد منعكس شده، مورد مطالعه قرار دهند. برآيند «تحقيقات» دوهفتهيی داكتر قادری در مورد طالبان: يكتن از اين مجيزنويسان طالبی شده داكترعبدالنسيمقادری میباشد، موصوف كه ظاهراً برای «تعطيلات» عيد نوروز و ديدار خويشان و بستگان، به كابل ويران شده میرود، در ضمن ديدار از خويشان و بستگان، ذوق «تحقيق» در امور سياسیـنظامی و اجتماعی برسرش میزند. وی سعی میورزد تا از آنچه در افغانستان ميگذرد، «اطلاعات جامعی» بدست آورده و آنرا بعد از جمعبندی از طريق نشريهی ايرانی منتشره مونتريال كانادا («پيوند»، شماره ۶۷ ماه ثور ۱۳۷۶) به رخ جمهوری اسلامی ايران (رقيب مسلكی طالبان) و هماران غربیاش بكشد. خامه پرتوان آقای قادری «پيوند» را چنين مزين ساخته است: «متاسفانه بايد بگويم كه خبرهايی كه در مورد طالبان در رسانهها درج میشود صحت ندارد... من در ماه گذشته برای گذرانيدن تعطيلات عيد نوروز ديدار خويشان و بستگان به كابل رفتم در اين بين سعی كردم اطلاعات جامعی از آنچه در افغانستان ميگذرد بدست آورم، ليكن هرچه سعی كردم از آنچه در روزنامة شما و بعضی جرايد خوانده بودم، مشاهده كنم، ليكن هرچه گشتم اصلاً حتی يك مورد هم چنين چيزهايی نديدم. آنچه كه ديدم امنيت، آرامش، نظم و مردمی راضی و خوشحال بود و نيروهای كه با ادب و متانت با مردم رفتار میكردند(!) و آنچه كه بنده ديدم و شنيدم از اين قرار بود كه طالبان به عنوان يك دولت مسئول اسلامی مؤظف به ايجاد امنيت و جدی و با پشتكار، برای مبارزه با فساد، تبهكاری، فقر و ناامنی، ظلم و ويرانی ناشی از جنگهای داخلی تحميل شده از طرف حكومت برهانالدين ربانی و حكمتيار قدعلم كرد و با دست خالی و فقط با كمك جوانان مسلمان و با ايمان طلبهعلوم و دانشجويان با قلب پرشور از عشق به آزادی و سر بیباك در مقابل لشكر تا دندان مسلح ربانی و احمدشاهمسعود مبارزه و ايستادگی كرد و شجاعانه آنها را عقب نشاند.» «محقق زمان» و مدافع تحصيل يافتهی طالبان با «تبحر» و «تخصص»ای كه در ارزيابی قضايای سياسی ـ نظامی و ارزشهای فرهنگی افغانستان دارد، در ظرف دو هفته به گردآوری «اطلاعات جامع از آنچه در افغانستان میگذرد» میپردازد، ليكن بعد از گشت و گذار زياد حتی يك مورد هم از آنچه در نشريه «پيوند» و بعضی جرايد در باره طالبان خوانده، نمیبيند و اما آنچه كه مشاهده میكند «امنيت و آرامش، نظم و مردم راضی و خوشحال» است و رفتار نيكوی طالبان با مردم (!) نويسنده میبيند و میشنود كه طالبان به عنوان يك دولت مسئول اسلامی توظيف شد تا ايجاد امنيت نمايد، اما نمیبيند و يا نمیخواهد بنويسد كه صاحبمنصبان آیاسآی بدون دغدغه خاطر در هر كوی و برزن كابل «چكر» میزنند حتی در ميدانهای ورزشی شهر كابل به بازی مورد علاقه شان (واليبال) میپردازند. همگان زمانی را بخاطر دارند كه مشاورين روسی در تمامی نهاد های امنيتی و استخباراتی دولت ترهكی ـ امين مشغول كار و بار سياسی و اطلاعاتی بودند، مگر «خلقی» ها از وجود آنان اظهار بیخبری مینمودند و حالا كه در زير بال و پنجال «آیاسآی» و «سیآیای» قرار گرفته اند، از وجود تعداد بيشمار اينان ابراز بیاطلاعی مینمايد (چه تكرار مسخرهای)، نويسندهی غزبلاتنويس در مورد طالبان هذيانگويیاش را بسط داده با فروتنی اجازه میخواهد كه بگويد: «بگذار بگويم من در طول دو هفته اقامتم در افغانستان از ظلم اثری نديدم و هر چه تحقيق كردم حتی يك نفر زندانی سياسی پيدا نكردم. زندانها تقريباً خالی و تعطيل بود و فقط در زندان كابل چند نفری معدود كلاً از سارقين مسلح و راهزنان و عاملين قتل و دزدی نگهداری میشدند كه آنهم برای حفظ امنيت هر كشوری لازم است... طالبان زن را محترم میدارد در كادر خانواده و نه در حاشيه خيابانها، زن را آزاد میخواهد در چارچوب قوانين مقدس اسلامی و زن را سربلند و مغرور میخواهد در تحت گرامیداشت هويت و فرهنگ ملی و قومی افغان و او را عزيز میدارد به عنوان يك مادر سالم، نجيب و باحيا، عفيف و باوقار و همه مردم را موظف میسازد كه به چنين زنی تا حد تقدس احترام بگذارند. ولی در عين حال طالبان هيچ زنی را زندانی نمیكند، شكنجه نمیكند و اعدام نمیكند.» موشكاف دوران كه از مراسم برگزاری سال نو در زير ساطور طالبان تذكاری نمیدهد، با سرعت عجيبی (در مدت پانزده روز اقامتش) به تمامی زندان های كشور سری میزند، اما محابس را خالی میيابد و «فقط در زندان كابل (مثلی كه قصابان طالبی صرفاً از يك مسلخ انسانی در كابل استفاده مینمايند) چند نفر معدود كلاً از سارقين و رهزنان و قاتلين نگهداری میشدند» را میبيند و میبيند كه برادران طالبیاش زن را در چارچوب قوانين مقدس اسلامی سربلند و مغرور (بخوان سرافكنده و ذليل) میخواهند و همهی مردم را مؤظف میسازد كه به چنين زنی تا حد تقدس احترام بگذارد (توگويی مردم در گذشته به زن احترام قايل نبودند، بخاطر رنگ ناخن انگشتان زن را قطع میكردند و در ملای عام با ضرب دره و سيم كيبل زن را میزدند و آنان را سنگسار میكردند) كانديد آينده كرسی های صفهگونه طالبان خارجه، در اخير نوشته جستهگريختهاش ديپلماتانه ابراز نظر مینمايد: «به هر حال به نظر من ملت افغانستان تحت رهبری طالبان راه درست زندگی خود را يافته است و با پيروی از اين راه كه ملهم از قرآن و قوانين شرع مقدس اسلام و نيز ملهم از فرهنگ اصيل و غنی جامعه ماست، روز بروز موفقتر، پيروزمندانهتر و سربلندتر راهش را بسوی جلو میپيمايد و ترسی از اكاذيب منتشره از طرف جمهوری اسلامی و همكاران غربیاش ندارد.» بدين منوال مجيزنويس طالبی شده ـكه به انتظار اخذ مدال بخاطر «تحقيق» و «دستيابی معلومات جامع» از جانب سیآیای غرق در رؤيا و تخيل دلانگيزی شده ـ برآيند، «تحقيق» و استنباط دوهفتهيیاش از طالبان جاهل افغانی و طالبان وحشی و بیفرهنگ پاكستانی، هكذا مردم كشورش را به شكل مضحكی واقعيت جازده آن را در برابر روشنفكران و تبعيديان مبارز ايران قرار میدهد. «نقد» آقای عنايت شريف كی ها را برآشفت؟ حال بنگريم «نقد» آقای عنايت شريف از عملكرد طالبان ـ كه زير عنوان «امنيت، ولی چگونه و بكدام قيمت؟» در شماره ۷«زرنگار» مورخ ۱۲ می ۱۹۹۷ چاپ تورنتو (كانادا) منتشر شده چه واكنشهايی در پیداشته: «بسياری از هموطنان ما شايد هم به دلايل قابل درك از بحث روی مسايل سياسی طفره میروند... و با يك ديد خيرخواهانه و صلحآميز پيشنهاد مینمايند كه بحث های سياسی به جايی نمیرسند و از آن بايد پرهيز كرد. اما راه معقول... اين نيست... راه حل منطقی در آنست... بپذيريم كه بيطرفی به معنی حق گويی است... نگارنده با اتكا به اين گفته ها میخواهد كه درين نوشته اساسیترين سوال امروز را كه داغترين مبحث سياسی شرايط كنونی كشور است، مطرح نمايد، آيا چگونه موقفی در برابر طالبان بايد اتخاذ كرد» منتقد در ختم به اصطلاح نقدش، اساسیترين سوال را بدينسان پاسخ ميدهد: «... پس از اينهمه جنگ و خونريزی و تباهی و برادركشی فعاليت مسلحانه عليه طالبان بخصوص در حاليكه بديل دلخواه ديگری نيز وجود ندارد، ره بجايی نمیبرد، ولی فعاليت سياسی برای متوجه ساختن طالبان و جهان به روشهای عقبگرايانه آنان و كوشش برای فراهمسازی زمينه يك حكومت قانونی و فراگير در افغانستان كه دموكراسی و پيشرفت اجتماعی و اقتصادی كشور در شرايط قرنبيست و يكم و در پرتو جوهر حقيقی اسلام از اهداف اساسی آن باشد وظيفه هركدام ماست.» از ديد «منتقد»، تمامی داره های مسلح كه زنجير قلادهی شان بدست پاكستان، ايران، عربستانسعودی و امپرياليزم امريكا و روس است ـ برادران همديگرند و فعاليت مسلحانهی بخشی از برادران عليه برادران ديگر (طالبان) ره بجايی نمیبرد بخصوص كه بديل دلخواه ديگر نيز وجود ندارد، پس ما بيطرف ها بايد در جبهه سياسی تلاش نماييم، تا طالبان و جهان متوجه روشهای عقبگرايانه آنان (طالبان) شوند و كوشش شود كه زمينه يك حكومت قانونی فراگير در افغانستان كه دموكراسی و... در پرتو جوهر حقيقی اسلام از جمله هدف های اساسی آن باشد فراهم گردد. از نگاه «منتقد»، «سرزمينی كه مردانی چون ميرويسنيكه و احمدشاهبابا را در خود پرورانيده، به يقين توانمندی آنرا خواهد يافت كه مشكل فعلی خلای رهبری ملی را در كشور حل نمايد. «منتقد» به مصداق مثل معروف (چيزی كه دو شد سه هم ميشود) جملهی فوق را در طبق اخلاص گذاشته و به طالبان پيشكش كرده است. كودنترين طالب از جملهی فوق، چنين استنباط میكند كه از نظر عنايتشريف، ملاربانی نماينده آساسآی نبوده بل مردی است، مثل ميرويس نيكه و احمدخان ابدالی (!) با آنكه نگارنده در «نقدش» از طالبان، فقط نقد شفاهی ديگران (آنهم با كار برد كلماتی، چون «برخی ها»، «بعضیها»، «كسانی» و «خانمی كه انگشت دست او به جرم ديده شدن رنگ ناخن در آن بیرحمانه قطع شده») را آورده و خود چنين روشها را، با نرمش، «عقبگرايانه» وانمود ساخته است، با آنكه «پرتو جوهر حقيقی اسلام» را بر مقوله دموكراسی تابانده و از حكومت فراگير كه تمامی دارههای مزدوران را احتواء كند فرانرفته، با آنكه ارتباط چاكرمنشانهی طالبان را با سیآیای و آیاسآی برملاء نساخته و از بسيج مردم غيور و آزادیپرست افغانستان عليه اجيران طالبی و سائر مزدوران روسی، ايرانی و عربستان سعودی ذكری بميان نياورده، با آنكه به دورههای ماقبل كودتای ننگين هفتثور تماس گرفته، اما از حكومت ترهكی و امين «خلقی» زير نظارت كیجیبی و فعاليت نظامی و سياسی (كنونی) آنان و نسل نوی مدرسه آیاسآی ديدهی ايشان در ميان طالبان ـ كه «منتقد» نمیتواند از آن مستحضر نباشد، حرفی بميان نياورده، با آنكه موصوف عامدانه شخصيت ملی و جهان شناخت افغانستان يعنی شاهامانالله را از قلم انداخته، با آنكه از ميرويس نيكه و احمدشاهبابا و سرزمين ايشان به تمجيد و تحسين برخاسته، ولی مدافع چيزنويس طالبان (آقای محمدشفيق وجدان) اينهمه مماشات و مدارای «منتقد» را «صفآرايی در برابر طالبان» و «بدون شك دشمنی با جامعه يكپارچه افغان» پنداشته و حكم تاريخ را متوجه مسببين اصلی اين صفآرايی نموده است. ژورناليست مسن يعنی آقای وجدان بدرستی ميداند كه «نقد» آقای عنايتشريف پرده برانداز راز طالبان نمیباشد، مگر وی چنين نقدی را بهانه قرار داده هوشدار و اخطارش را متوجه آن سازمانها و نشراتی كرده كه بشكل راديكال و ريشهای هويت اصلی طالبان را آشكار میسازند. بقيه در شماره آينده |