مـرد توفـان

انیس "آزاد" شاعر مبارز و تسلیم ناپذیر
که بدست مزدوران روس تیرباران شد
۲۰ سرطان ۱۳۶۰
انیس آزاد
۲۰ سرطان ۱۳۶۰
انیس آزاد
ناظـم حكمـت در سال ۱۹۰۲ در شهر استانبول متولد شد. مدرسه نیروی دریایی را به پایان رساند و به علت مریضی از خدمت معاف شد.
در سال ۱۹۲۰ مصطفی كمال پاشا در انقره قوایی را تشكیل داد و در صدد نجات میهن از دست بیگانگان برآمد. همه كسانی كه شور نجات وطن را در دل داشتند، بسوی انقره رو میآوردند. در همین سال ناظم نیز كه زندگی در استانبول و در زیر چكمه اشغالگران برایش غیر قابل تحمل شده بود به آناطولی سفر میكند. و در راه این سفر است كه اولین بار با زندگی نكبتبار زنان و كودكان گرسنه و برهنه و بیمار وطن خود آشنا میشود كه آنرا هرگز تا پایان عمر نمیتواند فراموش كند از آن پس همه اشعارش از زندگی این مردم الهام گرفت.
ادامهی: چگونه به این وطن رحم نكردند؟ (شعری از ناظم حکمت با زندگینامه مختصرش)
عبدالاله رستاخیز در هرات به دنیا آمد و زمانی كه در فاكولته ادبیات پوهنتون كابل درس میخواند، جنبش انقلابی ضد سوسیال امپریالیزم و عمال پرچمی و خلقی آن، ضد اخوان و مرتجعان دیگر، قدرتمند بود و رستاخیز با سخنرانیهای آتشیناش از چهرههای بسیار محبوب و سرشناس آن بشمار میرفت. با كودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ میهنفروشان دیوانهوار به شكار انقلابیون روكردند و صدها تن از آنان را به قتلگاه پلچرخی انداختند. جاسوسان جنایتكار میكوشیدند اسیران و بخصوص نامدارترین آنان را با وعده رهایی و مقام و چوكی تطمیع كنند و چون این حیله به شكست میانجامید، درماندگی و حقارت خود را با تیرباران یا زنده بگور كردن مبارزان در بند تسلی میبخشیدند.
ولی رستاخیز مانند بسیاری دیگر از همفكران پا به زنجیرش، صدها بار آمادهی استقبال از مرگ بود تا تسلیم شدن به سگان مسكو و بعد در این و آن مؤسسه «ادبی» و «علمی» آن چاكران فرومایه لمیدن.
خون رستاخیز در خزان ۱۳۵۸ در پولیگونهای پلچرخی بدست خاینان پرچمی و خلقی فواره زد و بدینترتیب راه و یادش درفش و منبع الهام هزاران هموطن پیشاهنگش گردید.
شعرهای عبدالاله هیچكدام روی چاپ در مطبوعات را بخود ندید اما سرودههای او در هنگام اوج جنبش، همه بر لبان مظاهرهچیان جاری بودند. «پیام زن» امیدوار است هر قدر شعری كه از او و سایر شاعران شهید را بدست میآورد، زینت بخش صفحاتش سازد.
ادامهی: رمـز تحـول (شعری از عبدالاله رستاخیز با زندگینامه مختصرش)
در شماره ۴١ «پيام زن» گزارشی درباره قتل پسر ٢۰ ساله افغان بنام جابرنادری بوسيله نازيستهای آلمان آمده بود كه با توجه به آن دوستان شورای نويسندگان ماهنامه «واژه» شعری را برای ما فرستادند كه آن را با امتنان فراوان در همين جا میآوريم.
دوست من از چه كسی مینالی و شكايت به چه كس خواهی برد؟ به پليس آلمان؟ به سازمان بی حقوق بشر!؟ تا چه كسی به ياريت برخيزد؟ تا چه شود؟ تا كه جوان از دست رفتهات را باز يابی؟ آيا تو هنوز درك نكردهای كه يك آوارهای، كه سرنوشت آوارگان به از اين نيست و نخواهد بود؟
آنان كه از خون تو هستند، از خون من هستند و همه ريشه در يك خاك داريم، با ما چنان كرده اند كه در مقايسه چنگيز و تيمور را سفيران صلح عالم شناسانده اند! هم آنان كه به آتشمان كشيدند و آوارگی را برايمان ارمغان آوردند. حال چه جای شكايت از بيگانه؟!
بر اساس تقاضای عدهی زیادی از خوانندگان، برای چاپ شرح حال احمد شاملو، اینك اشارهای كوتاه به زندگی و آثار این بزرگترین شاعر زبان فارسی را از روی نوار كاستی بنام «در جدال با خاموشی» (نام یكی از مهمترین شعر های شاملو) پیاده و تقدیم میكنیم كه از نظر ما هم جامع است و هم بیانی زیبا دارد. اگر در شیوه نگارش آن اشتباهی رخ داده باشد، از نویسنده آن (آقای فرهنگ فّرهی) پوزش میخواهیم.
یكی از راهگشایان ممتاز شعر نو پارسی است كه پس از نیما بیشترین تأثیر را بر شعر و شاعران معاصر داشته است. او در دوره فقر ادبی و انحطاط اندیشه كه غالباً سخن از تن های برهنه و هوسهای برهنه تر میرفت، و عشق گنهكار و طرح قامت یار و چشم انداز های دیگر جنسی درونمایه شعر بیشتر شاعران بود، شاعرانی كه به بیان واقعیت های سطحی زندگانی دل خوش میداشتند، زندگانی امروزین را با پیچ و خم ها و زیر و بم هایش به جهان شعر كشاند و از واقعیت های ژرف سخن به میان آورد.
ادامهی: شاملو، شاعر ضرورت و نبرد، و نه گامزن راهی هموار
ا.ی ـ مزارشریف
شعلهی آتش پیكار خروشنده خلق
خرمن هستی روسان به آتش بكشید
دست جلاد تبهكار جهادی
زپس پردهی اغیار نمایان گردید
خلق ماتمزدهی میهن خونین تن ما
باز در آتش بیداد ستم سوخت
شهر و روستای وطن
باز بخون گشته عجین
یكطرف دسته گرگان جهادی
بر سر ملت ما میخ نژادی كوبید
وان دیگر گلهی خوكان سیهكار
تیل جوشنده بر فرق صد هموطنم پاشید
صادق پیكار ـ دهلی جدید
كاكلت خواب پریشان است وای از ریش تو
نوش تو خون یتیمان است وای از نیش تو
دزد و غارتگر بود یاران دور و پیش تو
پیشهات كشتار انسان است وای از كیش تو
جانور گشتی نشان و نام انسانت چه شد
بی عطوفت گشتی و تیمار بیمارت چه شد
شب به دزدی میروی اموال غارت میكنی
روز در مسند به نفع خود قضاوت میكنی
هم به مسجد میروی وعظ و امامت میكنی
آفرینت امر شیطان را رعایت میكنی
مطلب ارسالی خواننده و همكار ما از بلژیك
زنان افغانستان با وصف محدود بودن شان در چهارچوب تنگ ساختار عقبمانده اقتصادی و اجتماعی میهن ما تاریخ مبارزاتی پر تحرك و درخشانی داشته و هر گاه كه در فضای پر از اختناق فیودالی و نیمه فیودالی كشور كوچكترین روزنه برای تبارز نظر پیدا شده از اعتراض علیه نابرابری حقوقی و اجتماعی و طغیان بر آنانیكه مانع پیشرفت كشور ما بسوی ترقی و اعتلا شدهاند، باز نه ایستادهاند.
تا جاییكه به نهضت معاصر زنان كشور ما مربوط میشود، اساس این نهضت درست هفتادویك سال قبل از امروز در دوره امانی توسط حلقههای روشنبین آنزمان گذاشته شد. رفع نقاب و تاسیس مكاتب نسوان گامهای بزرگ عملی در راه رهایی زنان از ستم قرون وسطایی حاكم محسوب میشد ولی گام مهم دیگری كه از لحاظ تاریخی و كلتوری فراموش ناشدنیست انتشار جریده «ارشادالنسوان» میباشد كه اولین شماره آن در اول حمل ۱۳۰۰ ه،ش انتشار یافته و درفش رهاییطلبی زنان كشور ما را برافراشت.
با وصف آنكه نهضت زنان در آن هنگام همانند خود نهضت امانی در مجموع منشا خود را از دربار گرفته و در بین زنان طبقات رنجدیده و محكوم ریشه نداشت ولی، در خطوط عام و كلی انعكاسدهنده بیزاری همه زنان ما از سیستم قرون وسطایی حاكم بر كشور و بطور خاص بر روابط زن و مرد بخصوص محسوب شده و در زمان خود نقش مثبت داشته است.
در رابطه با نهضت نسوان درمیان شخصیتهای مهم این دوره، محمودطرزی پدر ژورنالیزم افغانستان نقش برجستهای ایفا كرده است. او زنان روشنفكر را تشویق كرد تا قلم بدست گیرند و فریاد آزادی و عدالتخواهی زنان افغان را كه قرنها در گلوی شان گره خورده بود بر روی صفحات «ارشادالنسوان» بازتاب نمایند. تصادفی نیست كه در انتشار این جریده اسما، زن و روح افزا خواهرزاده محمودطرزی نقش عمده داشتهاند.
خواهران عزیز و مبارز،
شماره ۲۵ و ۲۶ «پیام زن» در مورد سنگباران عدهای از هموطنان زن و مردم ما بوسیله عربها و مزدوركان پست شان مضمون و عكسهایی آورده بود كه واقعاً انسان را تكان میداد. این عربها كه از سرزمین فلسطین بوسیله انقلابیون اعراب رانده شدهاند، دلقكانی هستند كه تنها وطنفروشان جدیدی مثل سیاف، گلبدین و همفكران آنان حاضر به پذیرایی شان میباشند و بس.
من شعری درین مورد سرودهام كه بعنوان هدیه ناچیزی برای تان تقدیم میدارم. ولی باور دارم كه نتوانستهام عمق این درد و وحشت مستولی بر ملت عذابدیدهام را تصویر كنم.
با عرض حرمت «دُردی»