
شاگردان مكتب «راوا» در حال اجرای سرود
من زنم كه بسوی آفتاب پرواز دارم
بر بال مرغ آتشین
تا بربایم آتش سرخ را
بهر ویرانی ستم
من زنم كه دیگر آزاد شده ام
از پنچه جلاد روزگار
با اندیشه سرخ و آتشین
ادامهی: پرواز آتشین
پاسخ به نامه آقای گلنوربهمن
نعره برآریم
یا به سكوتی بلند تن بسپاریم
مرگ در آن هست
لیك به یكباره آن و زودرس، اماـ
این دگری خود به هول و خفت و تدریج...
این همه ادبار و ننگ و نكبت و غم را
نعره برآریم
یا به سكوتی بلند تن بسپاریم
مسئله این است:
«منصوراوجی»
دوست عزیز،
ادامهی: واصفباختری، شاعری«بالشكسته» یا ایمان شكسته؟
مرد چهل سالهای از فراه با یكی از هزاران خانوادهای در كابل آشنا شد كه موشكپرانیهای خاینان بنیادگرا آنها را بیمرد ساخته است و مادرِ درماندهی بینوا از وحشتِ افتادنِ دخترك ۱۳ سالهاش در چنگ جهادی یا طالبی، دلبند معصومش را در بدل ۴۰۰ لك افغانی به او فروخت و مرد «مالش» را باخود به فراه آورد.
از این خبر، جان دردمندم بار دیگر در آتش این رسم كثیف و غیرانسانی سوخت. آیا در این شعر، شمهای از اندوه كشندهی «مال» سیزدهسالهی نامراد نمودار هست؟ اگر آن را چنین نیافتید، دورش بیندازید شاید به زودی در شعری با عنوان شعار بزرگ «۸ثور سیاهتر از ۷ثور» قصهی كوتاه پرپر شدن این سیزده سالهی ناكام را سروده و برایتان بفرستم.
ستاره آتشین «پیام زنِ» خنجرگون را تابانتر میخواهم.
دُردی

از آنجایی كه نامه شما پر از دشنام و اتهاماتی است كه هیچكدام تازگی ندارد و قبلاً از طرف مایههای فخر شما نرشیر نگارگر، لطیفپدرام، اكرمعثمان و... علیه ما گفته شده و ما هم تا حدودی به آنها پاسخ دادهایم، بناءً شما با رجوع به آنها باید پاسخ تان را دریافت كنید. از طرف دیگر در ماده سوم با دریدهترین زبان ممكن به شهید مجیدكلكانی تاخته و او را «بد نامترین تروریست»، «رهزن»، «قاتل» و... خوانده اید كه ثابت میسازد آتش اظهار بندگی شما مقابل جنایتكاران بنیادگرا حتی از استاد نرشیر تان هم تیزتر است زیرا او با آنكه در نهان كینهای خونی از مجید به دل دارد ولی از شرم دنیا و ترس از خیلهخند شدن بیشتر و وحشت از شبح او، دندان سر جگر گرفته به «مراتب وطنپرستی» آن شهید اذعان میكند.
وارث قیام با اهانت به مجیدكلكانی و محمودی و لهیب شهید، دهانش را كثیف كرده كه در زمینه چیزی نمیگوییم جز اینكه اگر از شیرنر یا دیگران خواسته بودیم كه با هفت جوی گلاب دهان خود را بشویند و نام این شهیدان را بگیرند، به آقای وارث قیام خاطر نشان مینماییم كه شما معاف اید، چون بنظر میرسد در مورد شما از هفت جوی گلاب هم كاری ساخته نخواهد بود!
با وصف این، جملههایی از نامه شما را در اینجا میآوریم تا خوانندگان ببینند كه ما از سوی چه مخالفانی و در چه سطحی مورد لجنپاشی قرار میگیریم و در نتیجه كار «پیام زن» در برملا ساختن ماهیت خادی ـ اخوانی «فرهنگیان» معین چقدر بر حق و با اهمیت میباشد.
۱ ـ «اسم مجله شما بامسمی نیست. "پیام زن" باید لطف، مهربانی، عاطفه، محبت، دوستی وغیره را احتوا گیر باشد. نام آن را به نام پیام بد زبانان اوباشان كوچهیی تغییر دهید.»
«لطف و مهربانی و...» را باید تكمیل میكردید با اینكه چادركهای خود را هم شب و روز پیش پای خاینان جنایتكار بنیادگرا میانداختیم تا صلح كنند همراه نوشتن درباره پختن سمنك و منتو به شیوه مجله ظاهرطنین و عبداللهشادان و رهنوردزریاب و داكتر اكرمعثمان ... آخرین خبرها از مادهوری هندی و جگیشرف و البته تخصیص صفاتی برای درج آثار واصفباختری، اسدالهحبیب، داكتراكرمعثمان، بیرنگكوهدامنی، رهنوردزریاب، لطیفپدرام و دیگر خاینان و تسلیمطلبان تا رضایت شما و بقیه سینه زنان احزاب خاین فراهم شده و دشنامهای بیناموسانه نثار ما نكنند!
ادامهی: وارث قیام شاعر ناشی و نودست «فرهنگیان» خادی ـ جهادی

لنگستن هیوز
لنگستن هیوز Langston Hughes نامیترینشاعر سیاهپوست امریكایی است با اعتباری جهانی، به سال ۱۹۰۲ در جاپلین (ایالت میسوری) به دنیا آمد و به سال ۱۹۶۷ در هالم (محله سیاهپوستان نیویارك) به خاطره پیوست.
زمینه اصلی آثار هیوز دانستگی نژادی است و اشعار و نوشته هایش بیشتر ازهالم، مناطق جنوب، تبعیضات نژادی، احساس غربت و در همان حال از غرور و نخوت سیاهان سخن میگوید، اما اصیل ترین كوشش وی از میان بردن تعمیم های نادرست و برداشت های قالبی مربوط به سیاهان بود كه نخست از سفیدپوستان نشات میگرفت و آنگاه بر زبان سیاه پوستان جاری میشد.
ادامهی: خنجری بر حنجرهی دژخیمان
درباره فلم «دام مرگ»
در شماره ۸۸ هفته نامه جهادی ـ خادی «كابل» خبر ساخته شدن فلمی سینمایی به نام «دام مرگ» از ساختههای مؤسسه فلمسازی «رها» آمده كه گویا «تم اصلی آن بالای استعمال مواد مخدر میچرخد».
نشریه مذكور در آخر خبر اضافه می كند: «رویهمرفته نمایش فلم جدید هنری "دام مرگ" روزنه امید است بر روند خاموش فلم و فلمسازی در كشور.»!
در یك نشریه مزدور خاینان جهادی جز این نباید گفته شود. این مزدورنامهها برای همین انتشار یافتند تا خیانتها و جنایتهای باندهای میهنفروش جهادی را پردهپوشی كرده، وضع را طوری نشان دهند كه پس از سقوط رژیم پوشالی نجیب، «حكومتی اسلامی» به میان آمده و بر كافه ملت است تا به آن «بیعت» كرده، هر طوری هست به آن گردن نهند و در مقابل هر آنچه رذالت و بیشرافتی از «برادران قیادی» و سگان روشنفكر و غیر روشنفكر شان میبینند دم برنیاورند چرا كه حكومت «حكومتی اسلامی» است و وظیفه فقط اطاعت و شكر خدا را بجا آوردن است و بس!
پس طبیعی است كه هفتهنامه ارتجاعی مذكور «دام مرگ» را «روزنه امید»ی بنامد. زیرا فلمهایی با این مضامین برای فاشیستهای دینی قابل قبول و ستایش است اما نه آن فلم یا شعر یا داستان یا نقاشیای كه مضمونش را پردهدری دارودستههای جنایتكار جهادی و ضرورت مبارزهای پیگیر و آشتیناپذیر علیه آنان تشكیل دهد.
یك فلمساز یا مؤسسه فلمسازی در شرایط حاضر وطن ما باید آغشته به گذشته خادی یا داشتن رگهای كثیف بنیادگرایی باشد تا به عوض آن كه از دیدن باران خون و خیانت بیمانند بر سر خاك و مردمش، وجدانش به لرزه درآمده و او را به مبارزه علیه علل فاجعه برانگیزد، چشمان ناپاك و كورمكوریش بر به اصطلاح مضار مواد مخدر و معتادان خیره ماند. فلمساز و مؤسسه فلمسازیای كه خود را گدیگك و دلقكی بیشعور و كرایی در خدمت فاشیستهای مذهبی نداند، در وضع جاری یا باید فلم نسازد یا اگر میسازد باید «دام مرگ» واقعی یعنی سلطه خاینان بنیادگرا را با تمام ضدانسانی بودن و پلشتیهایش تصویر نماید كه اعتیاد روزافزون جوانان به مواد مخدر یكی از هزاران معلول این سلطه خونریز و خیانتكار بشمار میرود.
در چهارونیم سال اخیر به روشنی ثابت شد كه برای مردم ستمدیدهی ما هیچ «دام مرگ» دیگری دردناكتر و سیاهتر از دام خفاشان بنیادگرا وجود نداشته است.
فلمسازی كه «دام مرگ» دارودستههای تبهكار جهادی را نادیده گرفته و پشت این و آن بلای اجتماعی درجه دوم را محكم میگیرد، در حقیقت آگاهانه و یا ناآگاهانه به نوكر بیمقدار آن ستمگران و عوامل مرگ و فساد و فحشاء و بیناموسی بدل شده و بدینترتیب نامش را به عنوان هنرمندی احمق یا خاین ثبت تاریخ میسازد.
داوود سرمـد شاعر انقلابی كشور ما در سال ۱۳۲۸ در سرای خواجه شمالی به دنیا آمد. بعد از ختم مكتب وارد فاكولته ساینس شد و آنرا به پایان رساند. سالهای تحصیل او در پوهنتون مصادف بود با اوج جنبش دموكراتیك نوین كه او هم از چهره های درخشان و سرشناسش به شمار میرفت. او كه در هیچ دورهای از زندگی پر افتخار سیاسیش دچار یأس و ركود فعالیتهای انقلابی نشد و در اشعار خنجرگونش عشق به تودهها و ندای آتشین آزادیخواهی را فریاد میكرد، به خارچشم باندهای میهنفروش پرچم و خلق، باند سیاه اخوان و رژیم وقت بدل شده بود.
سرمد چنانكه در شرایط حاكمیت استبداد داوود از مبارزه باز نه ایستاده بود، وقتی كودتای ۷ ثور به وقوع پیوست بیشتر از پیش انرژی و استعدادش را در راه متشكل و آگاه گردانیدن مردم ما از طریق پیوستن و همكاری با سازمانهای انقلابی به كار گرفت. او با شخصیت متین و پروقار انقلابیش از آن روشنفكران سست عنصر و دونهمتی نبود كه در بدل زنده ماندن یا پذیرش چوكی و «مقامِ» دست نشاندگان به ایدهالها و شرفش پانهاده و با سگان مسكو از در سازش پیش آید. این موجب شد تا خاینان پرچمی و خلقی كه كینهای از وی در دل داشتند، نامش را در صدر لیستهای شكار انقلابیون قرار دهند.
سرانجام داوود سرمد در سرطان ۱۳۵۸ دستگیر شد و به احتمال قوی در همان ماه در پولیگونهای پلچرخی به شهادت رسیده است.
تقدیم به زنان افغانستان
۱
پیچیده در برقع شبم
روز چگونه است؟
چكاچك شمشیر
برق حضور ستم.
در آسمان شهرم
شرم.
تنها پرنده است.
۲
خون در پیالهی شراب
تصویر طالبان را میرقصاند.
باور منسوخ تاریخ
پیكر آزادی را
بر دار بلند دین میخشكاند،
زمان سرگیجه میگیرد.
انسان امروز
باورهای كهنه را استخراج میكند،
در امروز افغانستان
زندانی مذهب منم
زیرا كه زن هستم.
۱۴ اكتوبر ۹۶
آن سازمانهای كوچك تروریستی كه ادعا دارند از ایدههای اسلامی نمایندگی میكنند توسط دشمنان اسلام بخاطر لكهدار نمودن مسلمانان بطور عموم و نام بدكردن ارزشهای اسلامی ـ عشق، صلح، شكیبایی و عدالت ـ بطور اخص ایجاد گردیدهاند.
رهبری چنین گروههای تروریستی آشكارا مغز پیروان بیسواد خویش را شستشو میكنند و آنان را با ادعای دروغین انجام جهاد بخاطر حفاظت ارزشهای اسلامی بسوی شیطنت و دوزخ رهنمون میگردند.
اخیراً بیبیسی گزارش داد كه سیآیای شبكهای از گروههای تروریستی در نقاط مختلف اروپا جهت كنترل سیاستها و گرایشهای كشورهای اروپایی و نیز وادارساختن آنان بخاطر هماهنگی باسیاست امریكایی، ایجاد نموده است.
باب وودوارد كتاب قطوری موسوم به «پرده: جنگهای مخفی سیآیای» نوشته كه در آن با اسناد و شواهد مستند دخالت سیآیای را در قتلهای سیاسی و تروریزم برملا نموده است.
ادامهی: «سیـا» قیم گـروههای بنیادگـرا
ماهنامه «آگاهی» حاوی مطالب ضد خلق و پرچم، ضد فاشیزم بنیادگرایان جهادی و طالبی در ولایت هرات بصورت تایپی و با كاربن پیپر چاپ و تكثیر میشود. در شرایطی كه نشریات مبتذل با سیاست سازشكاری مقابل خاینان بنیادگرا در داخل و بخصوص خارج كشور همچون سمارق سر بلند میكنند، انتشار «آگاهی» مایه دلگرمی است. ما بنوبه خود امید داریم «آگاهی» با غلبه بر تمام مشكلات، هیچگاه از انتشار باز نمانده و نه فقط در هرات بلكه در بسیاری از نقاط دیگر كشور نیز در دسترس آزادیخواهان قرار گیرد.
«آگاهی»، بنیاگرایان مزدور و طالبان خودفروخته را مسئول فجایع و مصایب امروزی افغانستان قلمداد نموده، مبارزه علیه آنان را وظیفه خطیر هر فرد وطنپرست دانسته و خواهان محاكمه و مجازات سران باندهای جهادی و طالبان گردیده است.
«آگاهی»، عملكرد بنیاگرایان و طالبان را در برخورد به مسئله زن محكوم كرده به مبارزه و نقش زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اهمیت بسیار قایل است. چنانچه در شماره چهارم (۱۵ جوزا ۱۳۷۵) میخوانیم:
ادامهی: پاینده باد انتشار «آگاهی» در شهر هرات!