
«... البته درباره احمد رضا احمدی قبلاً برایتان نوشته بودم اما با تعجب شعری از وی را در «پیام زن» شماره ۶۲ دیدم آنهم با خط جلی! اكنون اجازه بدهید برای شناخت بیشتر از این آقا و نیز محمود كیانوش شاعر، نویسنده و مترجم مشهور، نقل قولهایی از آن دو را بیاورم كه به ترتیب از سایت «مانیها» و سایت فارسی بیبیسی (۲۸ جنوری ۲۰۰۵) گرفتهام. آقای احمد رضا احمدی در سخنرانیهای مورد قبول رژیم ایران و آقای كیانوش از ورای بیبیسی یعنی همان رادیویی به بزرگترین شاعر زبان فارسی و شاعر ملی ایران به شیوهای سخیف میتازد كه شاملو خود «سیاست بازی» آن را افشا و ادعای «بیطرفی»اش در قبال رژیم شاه را دروغ ثابت نموده است. از ادعانامهی احمد شاملو علیه بیبیسی فقط بخشهایی را نقل كردهام ولی خوانندگان میتوانند متن كامل این نامه تاریخی و پر نكته را در كتاب «احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها» (انتشارات هیرمند) بخوانند. كاش بتوانید متن كامل آن را بیاورید. شاملو در نامه اشاره دارد كه وقتی در كشورش خون جاریست، سخن گفتن از كارهای ادبیاش و بحث روی شعر و شاعری را مسخره میداند درست خلاف انجمنیهای ما كه هر قدر خون و خیانت و تبهكاری و تباهی در افغانستان بیداد كند آنان را غمی نیست و با آب و تاب و بیشرافتی تمام درباره كایناتِ شعر و نثر افاده میفروشند. و هیچكدام از آنان را به مصداق گفته شما دارای آن شخصیت و وقاری نمیبینیم كه اگر بیبیسی یا هر رسانه معروف جهانی دیگر حتی شخص خود شان را تلك و ترازو كند، به دفاع و رفع توهین از خود برخیزند چه رسد به دفاع و رفع توهین از مردم افغانستان.
... فكر میكنم در باره شعر و دیگر آثار و ترجمههای شاملو زمانی كه هنوز «چراغش در خانهاش ایران روشن بود» آنقدر كتاب و مقاله نوشته شده است كه با هیچ شاعر معاصر این كشور قابل مقایسه نیست. احمدی و كیانوش چرا در وقت زندگی شاملو جرئت نكردند این حرفها را بر زبان بیاورند؟ هنگامی كه دردم را با دوستی ایرانی در میان نهادم، او مسئله را بیارزش خوانده گفت: «دوست عزیزم، شاملو مقامی همچون حافظ پیش مردم ما دارد. آنانی كه علیه او میگویند افراد حقیری اند كه خود شان و شعر شان را زیر سایه سنگین و عظیم شاملو گم شده میبینند و بنابرین گاهگاهی زور میزنند و آوازی بر ضد شاعر ملی و مبارز ما سر میدهند تا مگر موجودیت خود را مطرح سازند. مگر خودت به درستی نمیگویی كه لق لق ارتجاعی واصف و رهنورد و پیروان آنان دریای شعر و ادب آزادیخواهانه افغانستان را مردار نخواهد توانست؟ پس این رضااحمدی و كیانوشها كی باشند كه با حرفهای رژیم پسند شان سیمای تابناك شاملو را غبارآلود بتوانند؟»
یادم رفت بگویم كه از احمد رضا احمدی هم جملههایی در «احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها» ذكر شده است كه به روشنی نشان میدهد او جاودانیترین و پر قدرتترین وجه شاملو یعنی شاعر بودنش را با چه بیشرمیای دست كم گرفته است. از محمود كیانوش شعری برای شاملو در كتاب گنجانده شده كه اگر به جای مولفان میبودم آن را دوباره به صاحبش میفرستادم. به هر حال من حرفهای مربوط احمد رضا احمدی و محمود كیانوش و همچنین بخشهایی از ادعانامهی شاملو علیه بیبیسی به اضافه نقلقولهایی از دیگران درباره شاعر آزادی و عدالت را یادداشت كردهام كه به هر ترتیبی مناسب دیدید از آنها استفاده كنید. امیدوارم خوانندگان «پیام زن» با دیدن این گفتهها علیه نامدارترین هنرمندان، بهتر به عمق هرزهدرایی دو شاعر پی برند.
در ضمن خوشحال میشوم نسخهای از «احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها» را برای تان بفرستم چرا كه مجموعه بسیار ارزندهایست از نوشتههای تعدادی از بزرگان ادبیات و هنر ایران درباره شاعر ملی ایران.»
رضا احمدی درباره احمد شاملو:
«شاملو شاعری بود كه ۶ ماه خواب و ۶ ماه بیدار و وقتی از خواب بلند میشد برای جلب توجه حرفهای عجیبی میزد.»
محمود كیانوش درباره احمد شاملو:
«شعرش (شعر شاملو) از خودش جدا بود. از سال ۳۸ دیگر خود شاملو هم احساس كرد كه فاصلههایی وجود دارد. برای آنكه شاملو آدم بسیار با ذوقی بود ولی آدم باسوادی نبود. وقتی میدید یك دوستش نظر مستقلی دارد و به كممایگی او پی برده است، از او فاصله میگرفت. در این باره داستانها دارم كه در این گفتگو جا و مجالش نیست. در ساختن خیلی از شعرهایش هم بیش از حد الهام از دیگران بهره میگرفت. مثلاً وقتی كسی ترجمه فرانسوی یك مجموعه شعر انگلیسی را برایش میآورد، این شعرها را میخواند، و آنوقت یك روز صبح به من میگفت: "كیا جان، بیا ببین، دیشب من هفت تا شعر گفتم." واقعاً آدم با ذوقی بود. یك مصراع از شعر الوار كافی بود كه برای یك شعر كامل او الهامبخش باشد. بعدها من گاهی به شوخی به بعضی از رفقا میگفتم من اینها را بهشان میگویم شعرهای پشمكی. میگفتند چرا پشمكی؟ میگفتم برای اینكه هر كدام از آنها یك حبه قند است كه آن را توی ماشین مخصوصی انداخته اند، به صورت یك پشمك بزرگ درآورده اند، ولی وقتی در دهان بگذارید، باز همان یك حبه قند میشود. یعنی همان جمله یا مصراعی كه شاملو از آن الهام گرفته بود.»
و دربـاره شاملـو گفته اند
آه، پیش از آن كه در اشك غرقه شوم، چیزی بگو
«یادم میآید آخرین دیدارم در منزلش و درست در آستانهی اهدای جایزهی نوبل بود. نامهاش را نشان داد و بزرگوارانه گفت: جایزه را قبول نكردم. او جایزهاش را از مردم گرفته بود.»
«شاملو شاعر ملی ایران، بعد از نیما وسیعترین تأثیر را بر شعر و ادبیات ایران گذاشت. شعر او همسنگ و حتا والاتر از شاعران بزرگ جهانی است. این را خودش هم خوب میدانست. او لوركای بزرگ ایران است، نه او شاملوی بزرگ ایران است.»
هیوامسیح
پیراهنِ گرامی و، سرخاش را
بر بلندای تابوت بیاویزید،
بالا بگیرید
تبركِ پرچمها را،
آهنگِ «چپ» بنوازید
كه «الف ـ بامداد»
غرقِ حمایلِ قرمز
از گذرگاه
میگذرد.
دیگر،
این كه میبینید
بیشمارانند
عاشقانند
در خاكستان،
تنها
ردیفِ اول را میگویم
«ریتسوس»
و «حكمت»
آمده اند
«لوركا» و
نرودا هم...
و در صفِ آخر
«ولادیمیر» و، «آراگون»
مویه میكنند.
محمدخلیلی
همیشه و همه جا باعث افتخار مردم ایران
دربارهی شاملو چه میتوان گفت كه اندكی از شأن فرهنگی او را برساند. شاملو به معنی كلمه، خود یك فرهنگ بود. از شعرش كه خود الگویی ابدی بود، از آموزگاریاش در شعر كه صدها شاعر را چه در زمان سردبیریاش در خوشه و چه در بركت كتابهایش پرورش داد، از كتاب كوچهاش كه عظیمترین حجم فرهنگ مردمی را شامل میشود، از وجود و نام بزرگش كه همیشه و در همه جا باعث افتخار زبان و شعر فارسی و مردم ایران بود.
منوچهرآتشی
شاملویی دیگر به خود نخواهیم دید
«... در واقع شاملو شاعری بینظیر، روزنامهنگار و محققی برجسته و مترجمی بسیار آشنا به حس و حال ترجمه و چند و چون آن بود. او جدای از آن كه گنجینه بسیار غنی به زبان و شعر فارسی افزود شخصیتی تأثیرگذار در عرصهی فرهنگ و اجتماع داشت و میدانیم كه در دههی چهل و بعد از آن چه كارها كه نكرد و چه شورها كه شعر او نیافرید.»
«.... باید به یك موضوع دیگر اشاره كنم و آن جایگاه غبطه برانگیز شاملو به عنوان یك اهل فرهنگ است مطمئن هستم شعر فارسی تا مدتهای طولانی شاملویی دیگر به خود نخواهد دید. یك دلیل ساده این ادعا این است كه چهار دهه بعد از مرگ نیما هنوز هیچ شاعری در اندازههای او و شاملو ظاهر نشده است.» .... «او در آستانهی دریافت جایزهی نوبل ایستاده بود این را سال پیش در سوئد از زبان "یاناسترگون" شاعر بزرگ سوئدی شنیدم اما او سودای جایزه نداشت.
كورشهمهخانی
آیینه رویا! آه از دلت، آه!
«... از جمله كسانی كه (در دانشگاه شیراز) آمدند و سخنرانی كردند؛ انجوی شیرازی بود و مهدی اخوان ثالث، ابراهیم گلستان، سیمین بهبهانی، رضا براهنی و كلی كسان دیگر.» «.... یكی دیگر از مدعوین شاملو بود كه آمد ولی ساواك برنامهاش را به هم زد و درهای تالار را بستند و جلسه را تعطیل شده اعلام كردند. ولی ما جلسهی شعرخوانی را در جایی دیگر و در سالنی دیگر رو به راه كردیم؛ جمعیت زیادی آمد و شاملو پشت تربیون قرار گرفت و شعر "پریا" را خواند. عوامل ساواك فیوز برق را درآوردند و سالن در تاریكی فرو رفت. فریادی از همه، و دعوت به سكوت. كبریتها و فندكها روشن شدند و بالاخره شمع آوردند و شاملو در آن فضا و در استقبال و كفزدن حضار اشعارش را یكی بعد از دیگری خواند و پرسشها را جواب داد.»
منصوراوجی
شاملو شاعری اجتماعی و سیاسی
«احمد شاملو، یكی از چند ستارهی پر رنگ كهكشان ادبیات معاصر ایران، در عین حال سرایندهی اجتماعیترین شعرها بود. او به خلاف نظر برخی از شارحاناش كه میخواهند از او فقط یك فعال فرهنگی و ادبی بسازند، اساساً شاعری اجتماعی و سیاسی بود و برای هنر رسالتی انسانی و اجتماعی قائل بود و به گفتهی خودش "عدالت دغدغهی همیشگی" او بود و بیعدالتی همیشه دست اندر كار بود تا به نوعی از او انتقام بكشد.»
«اما شاملو تا آخر عمر به آرمانهای عدالتخواهانهی چپ وفادار بود و گواه آن آثار فراوانی است كه در زمینههای مختلف شعر، مصاحبه، شرح حال و ترجمه، خلق كرده است و شگرفترین تأثیرات را بر مبارزان سیاسی و انقلابی تمام ادوار گذاشته است.»
«فعالیتهای فرهنگی و ادبی وی در همهی عرصهها، در كتاب هفته، مجله خوشه، كیهان و چند سال پیش از انقلاب در اروپا و آمریكا، ادامه همان حركت در راستای آرمانهای رادیكال خویش بود. به یاد دارم كه خسروگلسرخی شاعر و منتقد ادبی ـ انقلاب كه خود بسیار از شاملو تأثیر پذیرفته بود و جان خود را در گرو آرمان خود گذاشت، برای نگارنده تعریف كرد كه: "شبی در خدمت شاملو سخن از جنبهی اجتماعی و سیاسی شعر وی میگفتم و از پریا و دخترای ننه دریا مثال میزدم. شاملو شاید از سر فروتنی یا به سبب واكنشی عاطفی نسبت به برخی شعرهای سیاسی شعارگونهی ما، مدعی شد كه من این شعرها را بر سبیل تفنن و رفع بیكاری در زندان سرودهام و با این جمله میخواست آن شعرهای خود را كم ارزش نشان دهد. اما وقتی حال و هوای دیگری در محیط بحث ما پیدا شد و به اصطلاح صحبت مان گل انداخت من به خواندن دخترای ننه دریا پرداختم. ناگاه متوجه شدم كه اشك در چشمان شاملو حلقه زده و آهسته میگریست. آن گاه پی بردم كه این شعرها چه تأثیر عظیمی میتوانست در خواننده گذاشته باشد.»
پرویزبابایی
همسایهی تو بودیم
و زیر سایهی تو بودیم
برادر بزرگ!
همیشه میدیدمت در مهتابی
خم شده به كوچهی تاریك
«آه، من حرام شدهام.»
نه،
حرام نشدی
حرامیان هم این را میدانند
كلام تا بدان جا پرواز كرد
كه آرشِ تو پروازش داد
و اكنون
آرام خفتهای
در مصراعی كوتاه
به بلندای ابدیت.
ضیاء موحد
شاملو، واژهها، پرندههای دستآموز
«شاملو، شاعری خود ساخته است كه راهش را با بیزاری از شعر كلاسیك فارسی آغاز میكند و سرانجام به جایی میرسد كه خود یكی از كلاسیكهای شعر پارسی میشود. در مسیر دشوار خود ساختن و جست و جوی یافتن سبك خود، مسایل اجتماعی و سیاسی زمانهی شاعر، جای ویژهای در شعر او مییابد. به بیان دیگر در ساخته شدن سبك شاعر، نه تنها عرصه زبان كه عرصه اجتماع نیز دخالت دارد و از طریق همین عامل دوم، نوعی اومانیسم به شعر او راه مییابد و با تار و پود سبك شعری او آمیخته و آموخته میشد. اما انسان دوستی شاملو، شامل نوع بشر به یكسان نیست، از آن گونه كه در اندیشههای عرفانی و مذهبی تجلی پیدا میكند. شاعر؛ نه ظالم را بر میتابد، نه مظلوم را. او از وهنی كه بر انسان میرود بیزای و تبری میجوید؛ گرچه ترحمی نسبت به انسان تحقیر شده در آثارش راه مییابد و شاید این مرزی باشد كه او را از غضب هدایت گونه جدا میكند. اما روی سخن و نگاه شاملو با انسانهای هدفمند و آرمانخواه است.» «.... نه چون حافظ بر قدر و قضا پای میفشرد (گر چه گاهی نگاهی هم به تقدیر دارد)؛ نه طبیعتگرا میشود؛ نه در دهلیزهای عرفان شرقی گم میشود؛ نه از فلسفههای التقاطی معاصر مدد میگیرد؛ نه رنگ هیچ باشی و دم غنیمت شماری خیاموار می پذیرد.» .... «واقعگرایی، دیدگاه مركزی اشعار اوست و نیز خردگرایی و منطق بر همهی اشعار او حكومتی نسبی دارند.»
فرشتهساری
شعرهایش شعار شدند
«بینگاه بر زندگی پر بالا و پایین شاملو، شعر او شرافت و غیرت كلام فارسی، هشدار رعایت نادر انسان و زیبایی، و پرچم كوچكی بوده است، برای حیات روشنفكری ما.
در تزلزلها، "های استواری!" را یاد آورده، در ناآدمیها "هیأت انسان" را سر داده، و لقاح زیبایی و بر ساختن زیبایی "خوشا مردوارگی" را زمزمه كرده است.
هم به سبب گوهرهی خاص، و هم به یاری اسطورهسازی از حیاتش، شعر شاملو، این بخت یاری را یافته كه از حلقهی روشنفكری و قشر خوانندگان حرفهای، فراتر برود.
گاه حتا شعار هم میشود. ـ آن سویی كه بسا اوقات بدان روی هم داشت ـ دیدهام سطرهایی از شعرش را بر پشت كامیونی، یا وانتباری.»
شهریارمندنیپور
پرنده نبود كه بالش بشكند،
درخت نبود كه توفانش بیفكند،
بامداد بود آخر، طلیعهی آفتاب بود.
مرگ، امروز، چه از او خواهد گرفت
كه فردا ما سرانه
بازش ندهد؟
بامداد
نقرهباران بركت بود،
بركت را مردنی هست و مرگ نیست.
مپندار كه از نفس باز مانده باشد
نسیمی خواهد شد
با وزش عاشقانهترین واژهها
بر بناگوش عشق.
رودی خواهد شد
روانه تا ابد
لغزان بر تفكر صخرهها.
توفانی خواهد شد
ویرانگرِ بنیانِ ستم
مهیب و پر غوغا
مرگ، امروز،
چه از او گرفت.
بی تو جهان هرگز به آن زیبایی نخواهد بود
«سبزه و خاك و سنگ را به ما نمودی و گفتی: زیباست، دوست داشتنی است. پنجره را گشودی بر خیابانهای خونین و میدانهای تیر، و با لبان همهی آنان كه ایستاده میمردند سرود خواندی، و در سرود تو آنان برخاستند و به دیدار ما آمدند، مایاكوفسكی با حفرهای خالی در سینهاش، لوركا با گردهی آجیناش و مرتضا با جان نجیباش.
عشق آن گاه كه تو زبان گشودی تفسیری دیگر یافت، و انسان با همهی زنجیرهایش و با همهی زخمهای كهنه و نو، از دیروز تاریخ تا امروز اكنونی غولی زیبا شد. نشسته بر سریر سبز خاك، و ما در كلام تو خود را یافتیم: كودكان غمگین و زیبای سالهای تلخ.
خردمند و بزرگوار و عاشق بر عالم گذر كردی. هیبت دریا را در نگاه تو دیدم و راز دیرینهی جنگل آن گاه بر ما گشوده شد كه تو آن شاخهی عاصی را به انگشت نشان ما دادی.
جهان را زیبا میخواستی، قرین عدالت و آزادی، و هم از این روزی بود كه مرگاندیشان و سیهبینان با هر جامه و هر رایت به دشنامت زبان گشودند و به آزارت دست. با این همه در سیاهترین سالها حضور تو كافی بود تا یقین كنیم كه سرانجام صدایی خواهد بود.»
عبداللهكوثری
شعر هم كه نمیگفت شاعر بود
«روز تشییع جنازه خودم را به جلوی بیمارستان ایران مهر میرسانم. پیر و جوان جمع شده اند. خیلیها گریه میكنند. جوانان و نوجوانانی را میبینم كه سیاه پوشیده اند. جوانانی را میبینم كه با هم، به صدای بلند، شعری از شعرهای شاملو را میخوانند و همه با چهرههای بهتزده. باورم نمیشود. شاملو و مرگ؟ نه، زیباترین بامدادِ شعر هرگز غروب نمیكند. كور دلانی غروب میكنند كه نخواستند این بامداد باشكوه را ببینند. این بامداد تا ابد غروب نمیكند.»
هوشنگ حسامی
زیبایی تجلیل از انسان
«شعر شاملو میتواند شعر جهانی باشد. در شعرهایی كه شاملو در هوای تازه و باغ آینه سروده است تأثیر او از انسانگرایی اوایل این قرن و مكتبهای آزادیخواه نمود بارزی دارد.
در این شعرها مسائل اومانیستی و روشنگری و روشناندیشی به خوبی دیده میشود. این شعرها میتواند جهانی باشد چرا كه شاملو در آنها به شاعرانی چون الوآروآراگون نیز نظر داشته است. تجلیل شاملو از انسان و انسانیت بخشی از كار اوست كه جنبهی جهانی دارد و او را متصل میكند به همترازهایش نظیر لوركا، آراگون و...»
ضیاء موحد
شاعر استقامت و زیبایی و ستمستیزی
«او اگر چه در این دو دهه از سرودنهایش كاست و به آفرینش در زمینههای دیگر ادبی و هنری و فرهنگی پرداخت، همچنان رقابتناپذیر حضوری سنگین در خاطر حتا جوانان داشته است،... فكر و اندیشهی بلند و خللنیافتنی شاملو وی را از دیگران متمایز میكند شعر او آینه نمایش شكوه و بزرگی انسان در جغرافیای زمانهاش است. بیگمان شعر او آمیخته و آكنده از استقامت و زیبایی و عواطف والای انسانی و ستمستیزی است.
رضاعطاردی
تو نیستی كه ببینی
چگونه كشورِ زیبای باستانی ما
فتاده در كفِ اهریمنانِ خونآشام
ز آسمان و زمین، موج فتنه میبارد
به سوی خلق جهان
رَوَد به عرشِ برین، نالههای بیپایان
....
چه خوب رستی از این عاملان استبداد
كه میكنند به این خلقِ بیگُنه بیداد
به آسمان رَوَد از خاكِ پاكِ ما، فریاد.
دكتر مرتضی مشایخی
بهترین و قویترین شاعر
«... و انصافاً راجع به شعر امروز ما ـ بعد از نیما ـ اگر حرفی و كاری باشد یقیناً باید اول در مورد احمدشاملو باشد، چون او امروز بهترین و قویترین شاعر بالفعل و بالقوهای است كه من میشناسم ـ بی آن كه منكر دیگران باشم یا مثلاً فروغفرخزاد و كه و كهها را فراموش كنم.»
اخوانثالث
ترجمان خواستهای اجتماعی و تاریخی
«شاملو به اعتقاد من دست كم از دو جنبه مطرح است. اول به عنوان شاعری كه نزدیك به شصت سال در ادبیات ایران حضور مستمر دارد و این حضورش باعث تحول شعر نیمایی و جهش مجدد شعر فارسی شده است. جنبهی دوم تعلق شاملوست به یك منش فكری به این معنا كه شاید شاملو آخرین نمایندهی برجسته نسلی باشد كه "من" شاعرانهاش را تبیینی جمعی میداد و شعرش بیش از آن چه بیانگر دنیای عاطفی و حس شخصیاش باشد، خودش را ترجمان خواستههای اجتماعی و تاریخی میخواست. رفتن شاملو نقطه پایان فصلی از شعر و فصلی از منش در این سرزمین است و میتوان گفت كه رفتنی بود در اوج افتخار و اسطورهوار.»
مدیاكاشیگر
رزمندهی ضد ظلم و فساد و سیاهی
«نام احمدشاملو چون نام بسیاری از هنرمندانی كه ریشه در اعماق اجتماع دارند در دل مردم ما نامی جاویدان است زیرا او در سراسر زندگی پر تلاشش در كنار مردم ماند. از چشمهی زلال ادب و فرهنگش نوشید، بالید و شاعر شد؛ و با هر واژهی اشعارش بغضهای فرومانده در گلوی مردم ما تركید. با ظلم و فساد و سیاهی به جنگ برخاست در به درتر از باد زیست و محكوم به شكنجهای ابدی و مضاعف بود در كنار بچههای اعماق با حنجرههای خونین آنها ترانهی رهایی خواند از سفره شان نان پارهای بی قاتق برداشت. همراه با آنان عاشق شد و ترانههای عاشقانه سرود. آزادهطلب بود با هیچ قدرتی سر سازش نداشت و تسلیم زر و زور نشد اشعارش را بدرقهی راه آنانی كرد كه عاشقانه در راه برآوردن آرزوهای مردم به مسلخ رفتند. و با نفیر هر گلوله دست بر قلب نهاد و فریاد برآورد من هم دست تودهام.
او به ما یاد داد كه چگونه در برابر خودكامگان تاریخ ایستادگی كنیم و توهین به آزادی و شرف انسانی را برنتابیم او انسانی نو با تفكری پیشرو بود.» «.... كانون نویسندگان ایران از همراهی و همدلی احمدشاملو این بنیانگذار صمیمی و فرهیخته كه با عزمی خستگیناپذیر تا آخرین لحظههای زندگی، سنگر آزادی اندیشه و بیان را ترك نكرد به خود میبالد. مرگ او میلاد اوست.»
پیام علیاشرف درویشیان
شاملو را نمیشود شناخت، شاملو را میتوان دوست داشت
... صبحت كردن و یا نوشتن از شعر شاملو از توان قلم و زبان خارج است. كی میتوان بحر را در كوزهای كرد؟ شاملو فردی روشنفكر و مسئول بود. یك انسان اجتماعی و یك مبارز سیاسی و فراتر از همهی اینها جزو بزرگترین شاعران پارسیگوی و نابغهی بزرگ ادبیات ایران بود.
در نهایت فروتنی زیست و هیچ گاه اسیر ظواهر مادی دنیا نشد كما این كه با وجود پیشنهاداتی كه به او برای پذیرفتن ریاست تحقیقات یا استادی دانشگاه شده بود از پذیرفتن آن سر باز زد. ... در روزگار سلامتی دیده میشد كه وی شانزده ساعت مداوم كار میكرد و بعد بیهوش به روی میز كارش میافتاد و پس از یك ساعت استراحت دوباره به كارش ادامه میداد. حتا موقعی كه مریض شده روزی ۲۱ـ۱۰ ساعت به كار مشغول بود و من در مقام شاگردی از او فراوان آموختم.
مسعودخیام
سراینده شعرهایی كه تحمل زندان را آسان مینمود
«شاعر گردنفراز ایران و جهان درگذشت. شاعر امید كه فرداهای نغمهسرا را تدارك میدید. شاعری كه گفته بود "انسان، دشورایِ وظیفه است". افسوس كه دستان بستهی ما آزاد نبود تا هر چشمانداز را به جان در بر كشیم. او شاعر فرصتهای كوتاه و سفر جانكاه بود. اما زندگی او یگانه بود و هیچ كم نداشت. شاملو شاعری بود كه اعجاز شعرهایش، تحمل زندان را به چندین نسل آسان مینمود. شاعر هم راه شكنجهها، اتاق تمشیت و سپیده دم خونین كاشفان فروتن شوكران،»
فریدون آدمیت ـ رمضانحاجیمشهدی ـ ع.پاشایی ـ عباسمیلانی و دیگران.
شاملو پرچم نسل ماست
كه دست به دست ما را از رودكی تا مولوی، از دهخدا تا نیما و هدایت و از ما تا آینده، این پرچم فروتنی، سرافرازی را با هم دارد.»
جوادمجایی
جای خالی شاملو با هیچ شخصیتی پر نخواهد شد
. شاعران جوان امروز با مرور در زندگی و غنای اندیشگی او و مبارزات مداومش در راه آزادی، زندگی خود را از نو خواهند ساخت.»
پورانفرخزاد
... از سلسله جبال شعر شاملو
، بیشتر از هر چیز سلطهی او بر زبان فارسی و كشف و عرضهی ظرفیتهای آن چشمگیر است این كانون همهی آثار غیر شعری او نیز هست...»
هوشنگ گلشیری
آدینه، شمارهی ۷۲، اسد ۱۳۷۱
نامه احمدشاملو به بیبیسی
سوزان بلاكت عزیز
در پاسخ نامهی مورخ ۲۰ سپتامبر شما متاسفم كه باید نكات زیر را به اطلاع تان برسانم:
۱) مصاحبهی با من مطلقاً به درخواست مصرانهی بخش فارسی بیبیسی انجام گرفته است. من از آن سازمان هیچ گونه تقاضایی نكرده بودم تا ناگزیر باشم برای انجام آن به هر حال و به هر صورت قبول شرایطی را هم به خود هموار كنم.
۲) درخواست مصاحبهی با ارادتمند بدان صورت نبوده است كه معمولاً برای یك نظرخواهی عمومی ـ مثلاً در مورد افزایش بهای سیب زمینی ـ به فلان سیگارفروش كنج خیابان مراجعه میكنند. اگر گردانندگان بخش فارسی بیبیسی به مجرد آگاهی از ورود من به لندن به سراغم آمدند دقیقاً بدان جهت بود كه از موقعیت فكری و اجتماعی من آگاهی داشتند و میدانستند كه حدود دو سال است برای فعالیت در جبههی ضد اختناق و دیكتاتوری غارتگرانهی حاكم بر وطن خود آوارهی غربت شدهام و لاجرم از پیش میدانستند با این مصاحبه چه چیز به دست میآورند.
۳) معذلك من به صراحت، در نخستین برخورد با تقاضای بیبیسی، این نكته را متذكر شدم كه اگر به مصاحبهای تن در دهم، به هیچ وجه در سخنانم ملاحظات سیاسی سازمان بیبیسی را (به عنوان دستگاه تبلیغاتی دولتی كه به جلاد ملت ما شمشیر میفروشد) در نظر نخواهم گرفت، با آزادی تمام از پایگاه شخص خود سخن خواهم گفت و به همین دلیل موافقت نخواهم كرد كه به هیچ بهانهای در آن چه میگویم جرح و تعدیلی صورت بگیرد.
۴) منطق چنین حكم میكند كه برنامهریزان شما باید این نكته را به عنوان شرط مسلم امر پذیرفته باشند، زیرا در پایان این مذاكرات بود كه صورت سوالات به من داده شد، و چند روز پس از آن بود كه برای ضبط مصاحبه در بوشهاوس تعیین وقت صورت گرفت.
۵) با سوابقی كه من از وجود حرامزادهترین نوع سانسور در دستگاههای ارتباط جمعی دموكراسی غرب دارم یك بار دیگر هم پیش از ضبط برنامه به تهیهكنندهی آن خاطر نشان كردم كه اگر قرار است در این نوار به هر دلیلی دستی برده شود هنوز هم میتوانیم از آن چشم بپوشیم. پاسخ جالبی كه شنیدم و برای همیشه سبب انبساط خاطر ارادتمند خواهد بود این بود كه از دموكراسی انگلستان تصور نادرستی در ذهن دارم و این مصاحبه برای من تجربهای خواهد بود كه به راستی به زحمتش میارزد!
۶) پس از دریافت صورت سوالات و پیش از تهیهی متن، دربارهی مدت برنامه نیز گفت و گو كردیم. تعداد سوالها شاید زیاد نبود اما به هر حال با جواب آره و نه نمیشد به همهی آنها پاسخ گفت. ما بر سر این نكته از قبل توافق كردیم كه متن مصاحبه در سه بخش و طی سه شب متوالی پخش بشود. قصدم از طرح این نكته آن است كه توسل شما، سوزانبلاكت عزیز، به مسئلهی محدودیت زمانی برنامه یكسره بیمورد است.
۷) نقنقهایی كه از یكی دو روز بعد شروع شد نشان داد كه تصورات ذهنی من از دموكراسی آن قدرها هم بدبینانه یا نادرست نبوده است. معلوم شد مدیریت بخش فارسی (كه مصاحبه را بسیار درازتر از نیم گز كارخانههای اسلحهفروشی و وزارت امور خارجهی بریتانیای كبیر یافتهاست) از سفارت ایران تقاضا كرده است كسی را بفرستند كه به نوار مصاحبه گوش بدهد و در برنامهی «جداگانهای» به آن جواب بگوید تا از این رهگذر «بیطرفی و بیغرضی» بیبیسی محفوظ بماند. كه من این بیطرفی را در این مورد خاص، نشان دادن كمال حسن نیت در حق مشتری بزرگ تانكهای چیفتن معنی میكنم.
من دقیقاً نمیدانم (و به دانستن آن هم علاقهای ندارم) كه «فرستادهی سفارت ایران» چرا در مقام استفاده از چنین تربیونی برنیامد. ولی به طور قطع به دنبال مذاكرهی با او بود كه از سوی سازمان شما به من پیشنهاد شد «عجالتاً» فقط آن قسمت از مصاحبه كه مربوط به شخص من وسوابق ادبی من است «به طور مستقل» پخش بشود و باقی مصاحبه را بگذارند «برای بعدها»! ـ كه جواب مرا قبلاً هم شنیده بودند: اولاً كه سوابق ادبی ناچیز من برای خودم هم اسباب خجالت است. ثانیاً كدام ایرانی فاتحهی بی الحمد میخواند برای «سوابق ادبی» آن خروس بی محلی كه در برابر جنازههای غرقه به خون هزاران بیگناهی كه در خیابانهای وطن گریان من به خاك افتاده اند تعداد كتابهایش را بشمارد یا از افتخارات شعری و فعالیتهای تحقیقی خود سخن بگوید؟ ـ پاسخ من این بود كه قسمت سیاسی مصاحبه را پخش كنند و قسمت ادبیش را به سطل خاكروبه بیندازند.
۸) كم و بیش دو ماهی از جریان گذشته بود كه یك روز توسط پست، پاكتی دریافت كردم حاوی فرم قراردادی كه پیشنهاد شده بود آن را امضا كنم و پس بفرستم تا سازمان بیبیسی به استناد آن بتواند «حقالزحمهی مصاحبه» را به من پرداخت كند.
از نظر من گفت و گوی با بیبیسی موضوعی بود فراموش شده و اكنون پیشنهاد پرداخت «حقالزحمه» میشد در برابر امری كه اولاً برای انجامش مزدی تقاضا نشده بود و ثانیاً در عمل مورد بهرهبرداری قرار نگرفته بود، وانگهی اگر هم انجام «معاملهای» مستلزم امضای قراردادی باشد قاعدتاً آن را پیش از اقدام به امر امضا میكنند نه پس از ختم آن و از آن بیموردتر پس از منتفی شدن اصل موضوع! ـ كنجكاوی مرا برانگیخت و متوجه مادهی e كرد كه بر اساس آن، سازمان بیبیسی حق جرح و تعدیل مطالب را برای خود محفوظ داشته است. تصور باطل من این بود كه در امضا كردن آن فرم پس از حذف ماده e و فرستادن آن برای شما ظرافتی نهفته است كه به این موضوع پیش پا افتاده خاتمه میدهد اما متاسفانه نامهی مجدد شما و تهدید به «از میان بردن نوار مصاحبه!» مرا واداشته است كه برای بیان استنتاجی كه كردهام دیگر به ظرافت متوسل نشوم.
اگر این فرم همان ابتدا (و حتا به بهانهی یك ضابطهی تشریفاتی اداری) به من ارائه شده بود مسئله فرق میكرد. پیشنهاد مصاحبه را رد میكردم و خلاص. اما سازمان شما دست كم سه روز وقت مرا ضایع كرده است برای انجام مصاحبهای كه از پیش میدانسته است چگونه محتوایی خواهد داشت و از پیش یقین داشته است كه با سیاست تأیید دولت انگلیس از جنایات شاه امكان پخش آن برایش وجود ندارد.
به عقیدهی من، برنامهی خیمه شب بازی ضبط این مصاحبه با طرح نقشهی قبلی و فقط به قصد ارائه آن به سفارت ایران صورت گرفته است، به عنوان نوعی خود شیرینیِ كاسهلیسانه نزد شاه ایران كه در این اواخر چند بار عدم رضایتش را از بیبیسی آشكارا به زبان آورده. و خشم من از آن جهت است كه سازمان شما شخص مرا وسیلهی اجرای این بازار گرمی شرمآور كرده و بدین وسیله مستقیماً مرا مورد اهانت قرار داده است و به همین دلیل من قسمتهایی از متن مصاحبه را با افزودن این توضیح در مطبوعات خارج كشور منتشر خواهم كرد تا «شنوندگان گرامی» بخش فارسی رادیو لندن بر «بیطرفی» این بلندگو باز هم دلیل دیگری به دست آرند.
موضوع، البته، سخت حقیر و مبتذل است و به ظاهر مطلقاً ارزش مطرح شدن را ندارد، اما اعتقاد من بر این است كه ادعاهای بزرگ و فاقد معنی را تنها با این چنین وزنه های ناچیز است كه میتوان به ترازوی قضاوت گذاشت.
با تقدیم احترامات فائقه
احمد شاملو
در شماره های گذشته «پیام زن» |
كدام ملاحظات، دوستان؟ شاعران مقاومت یونان از زبان شاملو احمد شاملو به جاودانگی پیوست |