
نوشته: احمد رشید
درباره وابستگی گروههای هفتگانه و هشتگانه به پدران پاكستانی و ایرانی و تعدادی از كشورهای عربی در طول جنگ مقاومت چه از سوی شخصیتهای بیطرف اما وارد در موضوع و چه از سوی خود پدران اسناد بیشماری انتشار یافته است. ماهیت وابسته وخاینانه «تنظیم» های جهادی از همان آوان جنگ مقاومت چنان رسوا و افشا بود كه شماری از شخصیتهای آزایخواه صرفا بخاطر افشاگری مسئله، طعمه ددمنشی بعضی از گروههای مذكور گردیدند. از همه مهمتر اینكه پدران خود نیز پرده از ماهیت مزدور بچههای نازدانهی شان برداشته اند. در این مورد كتابهای «دام خرس ـ قصهی ناگفتهی افغانستان» و «مجاهد خاموش» از بریگیدیر یوسف رییس اسبق «دفتر افغانستان» در (آی اس آی) مشهور اند. بریگیدیر یوسف خواسته یا ناخواسته بسیاری از رازهای بچههای «آی اس آی» را افشاء نموده و این را میتوان از خاموشی «رهبران قیادی» در رابطه با مندرجات كتب مذكور هم دریافت. او در «دام خرس» به عنوان شخصی كه جنگ را پیش میبرد و «رهبران جهادی ـ قیادی» را در كنترول داشت حرف میزند: «من كنفرانسی را در پشاور بخاطر بحث روی مسایل فرا خواندم... من تصمیم گرفته بودم خود به افغانستان بروم تا حمله (به خوست) را هماهنگ سازم و چند تیم از مشاورین پاكستانی را همراه با قومندان به آن كشور بفرستم.» او راجع به سهم هر یك از بنیادگرایان از كمك «سیا» چنین مینویسد: «در ۱۹۸۷ فیصدی سهمیه احزاب بدین قرار بود: حكمتیار ۱۸ـ۲۰ %، ربانی ۱۸ـ۱۹ %، سیاف ۱۷ـ۱۸ %، خالص ۱۳ـ۱۵ %، نبی ۱۳ـ۱۵ %، گیلانی ۱۰ـ۱۱ % و مجددی ۳ـ۴ %. طبعا بنیادگرایان با دریافت ۶۷ـ۷۳ % در صدر قرار داشتند.»
با آن كه تشت وابستگی جنایتكاران بنیادگرا سالهاست از بام افتاده، سال گذشته نیز كتابی با عنوان «جنگهای نامقدس ـ افغانستان، امریكا و تروریزم بینالمللی» به قلم جان ك.كولی انتشار یافته كه در آن نقش سیآیای و آی اس آی در پرورش احزاب پشاوری و رهبران پلید آنها با اسناد معتبر برملا شده است. «پیام زن» در نخستین فرصت كتاب مذكور را معرفی خواهد نمود.
با توجه به تركیدن پوقانه تمامی « تنظیم» ها و «رهبران» پشاور چاپ میتوان درك نمود كه حیات و ممات آنان، در گرو باداران خارجی شان است. تا زمانی كه بتوانند منافع صاحبان شان را تامین نمایند از هرگونه حمایت برخوردار خواهند بود اما آنگاه كه صاحبان تشخیص دهند كه بیش از این نمیتوان بچهها را وسیله پیش برد اهداف خود قرار دهند، آنان را به سادگی به مثابه كاغذ تشناب یكبار استفاده شده دور میاندازند. تفاله شدن باندهای گلبدین، سیاف و شماری دیگر از تنظیمهای جهادی بارزترین مثالها به شمار میآیند.
اما طالبان و وابستگی آنان به پاكستان و بخصوص امریكا مسئلهایست كه احمدرشید در كتاب جدیدش «طالبان ـ اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید در آسیای میانه» چاپ سال ۲۰۰۰ به آن پرداخته است.
احمد رشید ژورنالیست پاكستانی، گزارشگر امور پاكستان، افغانستان وآسیای میانه در «دیلی تیلگراف» (Daily Telegraph) و «فارایسترن اكونومیك رویو» (Far Eastern Economic Review) وسایر نشریات مهم میباشد. همچنان گزارشها و تبصرههای وی بطور منظم از سیانان و رادیو و تلویزیون بیبیسی انتشار مییابد.
او در این كتاب با ارایه اسناد موثق و چشمدیدهای شخصیاش به چگونگی پیدایش و رشد طالبان پرداخته و نقش حیاتی پاكستان، بخصوص آیاسآی و نیز گروههای اسلامی آن كشور را واضح نموده است. او تا آنجا كه به اسناد معتبر دست یافته نقش دایه گونه امریكا و سیآیای را در پرورش و حمایت طالبان برملا ساخته است.
تایید پنهانی و رضایت امریكا از اداره طالبان، نقش پاكستان، ایران، روسیه و تعدادی از كشورهای عربی خلیج فارس و قاچاق مواد مخدر از مسایلی اند كه احمدرشید با موشكافی آنها را به بررسی گرفته است.
گرچه احمد رشید به دوران جنگ مقاومت و بخصوص وابستگی احزاب پشاوری به آیاسآی و احزاب نوكر ایران و كشورهای معین عربی به تفصیل سخن نگفته، با این هم طی اشارههایی فاش نموده كه چگونه پاكستان، برخی از كشورهای عربی خلیج فارس و ایران رهبران هفتگانه ساخت پاكستان و گروههای اهل تشیع را زیر نظارت داشته و با نفوذ و تحكم بر آنان مسیر و اهداف جنگ را به نفع خود میچرخاندند، اما با توجه به رسوایی و فرجام كار «تنظیم» های هفت ـ هشتگانه، ما از آوردن نقلقولهای مربوط میگذریم و جهت معرفی كتاب هم نسبت به هر تبصرهای بهتر دیدیدیم پرگرافهایی از آن را نقل كنیم و امیدواریم این موجب شود تا آنانی كه به مسایل كشور علاقمندند و بخصوص در تلاش اند تا نقش امریكا، پاكستان و سایر كشورهایی را كه به شكلی به خاطر منافع خود درافغانستان مداخلت میكنند، دریابند، متن كامل كتاب را از نظر بگذرانند.
«بچه های» بابر
احمد رشید بعد از مقدمهای بر تاری افغانستان، تشكیل دولت مركزی، سقوط دولت داوود و بالاخره كودتای ۷ ثور و متعاقب آن سقوط رژیم پوشالی در ۱۹۹۲ و ورود دارههای سفاك بنیادگرا به كابل، به چگونگی پیدایش طالبان، جریان توقیف كاروان مشهور پاكستان مربوط (NLC) در منطقه تختهپل و ظهور «فرشته گونه» طالبان و سرانجام رهایی آن از شر افراد قومندان منصور و ... تمركز داده فاش می نماید كه چگونه افسران آیاسآی و در راس آنان كرنل امام (۱) و نصیرالهبابر طالبان را به صحنه آورده زمینه رشد سمارقوار بعدی شان را مساعد كردند. او مینویسد: «ملانقیب، یكی از سرشناسترین قومندانان در داخل شهر كه ۲۵۰۰ نفر را فرمان میداد مقاومت نكرد. شماری از همكاران او بعدا مدعی شدند كه نقیب رشوه هنگفتی از آیاسآی دریافت نموده بود تا تسلیم شود البته با این وعده كه قومندانیاش حفظ خواهد شد. طالبان افراد ملانقیب را استخدام و خودش را به قریهاش در خارج قندهار خانهنشین نمودند.»
طالبان و دوستم
«.... او (اسماعیل خان) با یك نیروی عظیم سیار در ۲۳ اگست ۱۹۹۵ دل آرام و هفته بعد مناطقی از هلمند را تصرف كرده قندهار رامورد تهدید قرار داد. اما درحالی كه طالبان تابستان را با نیروها، اسلحه، مهمات و وسایط نقلیه اكمالی پاكستان و عربستانسعودی و مركز جدید قومانده كه به كمك مشاوران آیاسآی ایجاد شده بود، سپری كردند نیروهای اسماعیل در محیط متخاصم پراكنده شد. آیاسآی همچنان كمك كرد تا موافقتی سری میان طالبان و جنرال رشیددوستم صورت گیرد. دوستم تكنیسنهای ازبكاش را به قندهار فرستاد تا جنگنده های میگ و هلیكوپترهایی را كه طالبان در اوایل سال در قندهار بدست آورده بودند ترمیم نمایند.»
«.... طالبان بخاطر مقابله با تهدید اسماعیلخان، بفوریت حدود ۲۵۰۰۰ نفر راكه اكثر آنان داوطلبان جدید از پاكستان بودند بسیج كردند.»
سقوط دولت ربانی به كمك گلبدین
«پاكستان از موفقیتهای ربانی نگران شده كوشش نمود تا رهبران جنگ سالار] جهادی مخالف ربانی [ را جلب نماید تا به طالبان پیوسته ائتلافی علیه كابل تشكیل دهند. آیاسآی، حكمتیار، دوستم، رهبران پشتون در شورای جلال آباد و نیز تعدادی از رهبران حزب وحدت را به اسلام آباد فراخواند تا آنان را به اتحاد با طالبان ترغیب كند. در حالیكه مذاكرات از ۷ تا ۱۳ فبروری ادامه داشت، جنگ سالاران بارییس جمهور فاروقلغاری و لویدرستیز جنرال جهانگیركرامت ملاقات و ضمن پیشنهاد اتحاد سیاسی، در خفا تهاجمی مشترك بالای كابل را هم مطرح كردند كه طبق آن طالبان از جنوب، حكمتیار از شرق و دوستم از شمال باید به كابل حمله میكردند. نصیراله بابر } وزیر داخله وقت پاكستان { بخاطر دلخوشی طالبان مبلغ ۳ ملیون دالر جهت ترمیم سرك جنوب افغانستان از چمن تا تورغندی در مرز تركمنستان را پیشكش نمود.»
مدرسههای پاكستان ستونفقرات طالبان
نقش فعال و تعیین كننده احزاب اسلامی پاكستان بخصوص در زمینه تامین مزدوران جنگی و مشورت و رهنمایی های سیاسی و دیپلماتیك به طالبان از مسایلی اند كه از نظر احمدرشید به دور نمانده است: «سمیعالحق در ارتباط دائم با عمر بوده، او را در روابط بینالمللی كمك می نماید و در تصامیم شرعی مشوره میدهد. او همچنان سازمانده اصلی در استخدام شاگردان پاكستانی بخاطر جنگ دركنار طالبان است. بعد از شكست طالبان در مزار در ۱۹۹۷، او پیام تلفنیای از عمر مبنی بر تقاضای كمك دریافت كرد. سمیعالحق مدارساش را بسته و تمامی شاگردان را به جنگ در كنار طالبان فرستاد. بعد از جنگ جهت تصرف مزار در ۱۹۹۸، او مذاكرهای میان رهبران طالبان و ۱۲ مدرسه را در صوبه سرحد سازمان داد تا نیروی تقویتی اردوی طالبان تنظیم شود. تمامی مدارس موافقت نمودند تا برای یك ماه بسته شده و ۸۰۰۰ شاگرد را به افغانستان گسیل دارند. كمكی كه طالبان از مدارس دیوبندی پاكستان دریافت میكنند حمایت مهمی است كـه علاوه بر كمك آژانسهای استخباراتی و دولت میتوانند بر آن تكیه كنند.»
«یك بخش دیگر "جمعیت علمای اسلام"، "جمعیت العلوم اسلامیه" را در شهرك بنوری در اطراف كراچی اداره میكند. این بخش توسط مرحوم مولوی محمدیوسف بنوری تاسیس شده و ۸۰۰۰ شاگرد به شمول صدها افغان دارد. تعدادی از وزرای طالبان در آنجا درس خوانده اند. این مدرسه نیز با اعانه مسلمانان ۴۵ كشور اداره میشود. معلم مفتی جمیل میگوید: "پولی كه بدست می آوریم احسانی از جانب الله است. ما از اینكه طالبان را آموزش میدهیم مفتخریم و همیشه بخاطر كامیابی آنان دعا میكنیم. زیرا آنان موفق شده اند تا قوانین شدید اسلامی را جاری سازند." بنوری در ۱۹۹۷، ۶۰۰ شاگرد را جهت پیوستن به طالبان فرستاد.
شاخه انشعابی دیگر "جمعیت علمای اسلام"، سپاه صحابه پاكستان (SSP) است .... زمانیكه دولت عملیات سركوب علیه (SSP) را بعد از قتل عام صدها شیعه توسط (SSP) در ۱۹۹۸ شروع كرد، رهبران آنان دركابل، پناه گرفتند. صدها عضو (SSP) در كمپهای تعلیماتی خوست كه توسط طالبان و بن لادن اداره می شود آموزش دیده اند. هزاران عضو (SSP) در كنار طالبان جنگیده اند.... در ۱۹۹۶ طالبان كمپ بدر نزدیك خوست در جوار مرز پاكستان ـ افغانستان را به حركت الانصار كه توسط فضلالرحمن حلیل رهبری میشود سپردند كه گروه انشعابی دیگری از "جمعیت علمای اسلام" است كه بخاطر خشونت طلبی شدیدش معروف است و اعضایش را برای جنگ در افغانستان، كشمیر، چیچن و بوسنیا فرستاده است.»
رابطه آیاسآی و احزاب بنیادگرای پاكستانی با گلبدین جنایتكار
احمد رشید در رابطه با تبانی و همدستی آیاسآی و گروههای تندرو و بنیادگرای اسلامی پاكستان با اشاره به دوران جنگ مقاومت میگوید: «آیاسآی و جماعت اسلامی پاكستان یك كمیته پذیرایی ایجاد كردند تااز جنگجویانی كه از راه میرسند استقبال كرده، آنان را جای داده و آموزش دهند و بعد آنانرا تشویق كنند تا با گروههای مجاهدین، معمولا حزب اسلامی (گلبدین) بپیوندند. پول این معامله مستقیما از استخبارات سعودی سرازیر میشد. محقق فرانسوی "اولیور روی" این معامله را "كاری مخاطره آمیز" میان سعودیها، اخوان المسلمین و جماعت اسلامی پاكستان كه توسط آیاسآی انسجام مییافت، خواند.»
طالبان بچههای پاكستان
بهرحال، مداخله پاكستان و آیاسآی در افغانستان و پروراندن بچه های نازدانه جهت پیش برد اهداف اقتصادی ـ سیاسیاش مسئلهایست هویدا كه گاه عناصری حتی در مقام وزیر نیز آن را میپذیرند. احمدرشید در زمینه مینویسد: «سقوط قندهار از سوی دولت پاكستان و "جمعیت علمای اسلام" تجلیل گردید. نصیراله بابر بخاطر موفقیت طالبان شهرت و اعتباری به هم زده بطور خصوصی به خبرنگاران اظهار نمود كه طالبان "بچههای خودمان"اند.»
اسامه، آیاسآی و سیآیای
مزدوران جنگی عرب و اسامه بن لادن نیز از مطالبی اند كه بخش دهم كتاب را زیر عنوان «جهاد جهانی، عرب ـ افغانها و اسامه بن لادن» به خود اختصاص داده اند. احمدرشید بعد از معرفی اسامه بن لادن و نقش اساسی او به عنوان شخص شماره یك عربستان سعودی در ترویج وهابیت و بنیادگرایی در افغانستان در جریان جنگ مقاومت، مینویسد: «.... لادن بعد چنین گفت: "بخاطر مقابله با روسهای لادین، سعودیها مرا به صفت نماینده خود در افغانستان انتخاب كردند. من در پاكستان درمنطقه مرزی افغانستان سكونت اختیار نمودم و از داوطلبانی پذیرایی میكردم كه از پادشاهی سعودی و از همه كشورهای مسلمان و عربی میآمدند. من اولین اردوگاه خود را در جاییكه این داوطلبان توسط صاحب منصبان پاكستانی و امریكایی آموزش میدیدند تاسیس نمودم. اسلحه توسط امریكاییها و پول توسط سعودیها تامین میگردید.»
«ارتباط نزدیك آیاسآی با اسامهبنلادن و این حقیقت كه او مبارزان كشمیری را كه از كمپهای خوست استفاده میكردند كمك و آموزش میدهد نوازشریف را در زمان بازدیدش از واشنگتن در دسامبر ۱۹۹۸ در وضع مخمصه آمیزی قرار داد. او از موضوع طفره رفت اما سایر مقامات پاكستانی گستاختر بودند و به همتایان امریكایی خویش یادآوری كردند كه چگونه آنان هر دو پدربنلادن را در دهه ۱۹۸۰ و طالبان را در دهه ۱۹۹۰ كمك كرده اند. لادن نیز در مصاحبهای به حمایت مكرر عناصری از استخبارات پاكستان از خود اشاره نموده است: «در رابطه با پاكستان تعدادی از شعب دولتی اند كه به لطف خداوند به احساسات اسلامی تودههای پاكستان جواب داده اند. این جواب در همدردی و همكاری بازتاب یافته است. اما بعضی از آنها در دام كفار گیر آمده اند. ما دعا میكنیم كه آنان را به راه مستقیم برگردانیم."»
«بن لادن با فرستادن چندین صد عرب ـ افغان بخاطر شركت در تهاجم طالبان در ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ به شمال، خود را بیشتر محبوب رهبری طالبان ساخت. این جنگجویان وهابی، طالبان را در اجرای قتلعامهای هزارههای اهل تشیع در شمال كمك كردند. چندین صد عرب ـ افغان كه در قشله نظامی ریشخور در خارج كابل مستقر اند و درخط كابل علیه مسعود جنگیده اند.»
هیروئین، ستون اقتصاد جنگی طالبان
در بخش نهم كتاب زیر عنوان «مشبوع از هیروئین، مواد مخدر و اقتصاد طالبان» مینویسد: «مالیات بر صادرات افیون ستون اصلی درآمد و اقتصاد جنگی طالبان را تشكیل میدهد. صادرات مواد مخدر پاكستان ـ افغانستان سالانه حدود ۵۰ بلیون روپیه (۳۵/۱بلیون دالر امریكایی) عاید دارد. تا ۱۹۹۸ صادرات هیروئین، به ارزش ۳ بلیون دالر، دو برابر شد. پول مواد مخدر هزینه اسلحه، مهمات و مواد سوخت جنگ را تامین میكند. این پول برای تهیه مواد خوراكی، پوشاك عساكر، پرداخت معاشها، حمل و نقل و امتیازاتی كه رهبری طالبان به جنگجویان خویش تخصیص میدهند به مصرف میرسد.»
«عبدالرشید مسئول اداره نیروی ضد مواد مخدر در قندهار ماهیت وظیفه منحصر به فردش را شرح داد. او صلاحیت دارد تا به كشت حشیش قیود وضع نماید زیرا حشیش توسط افغانان و مسلمانان مصرف میگردد، اما خشخاش جایز است زیرا توسط كفار در غرب مصرف میگردد نه توسط افغانان یا مسلمانان.»
«ما به مردم اجازه دادهایم تا خشخاش بكارند زیرا دهقانان سود خوب بدست می آورند. ما نمیتوانیم مردم را وادار به كشت گندم كنیم زیرا علیه طالبان شورش خواهند كرد. بنا ما خشخاش كشت میكنیم وگندم را از پاكستان بدست میآوریم.»
«بین ۱۹۹۲ و ۱۹۹۵ افغانستان سالانه ۲۲۰۰ - ۲۴۰۰ تن افیون خام داشته است. در ۱۹۹۶ تولید افغانستان به۲۲۵۰ تن رسید. مقامات UNDCP اظهار داشتند كه در ۱۹۹۶، ولایت قندهار به تنهایی از ۳۱۶۰ هكتار زمینهای خشخاش ۱۲۰ تن افیون برداشته است ـ رشد گیج كننده از۱۹۹۵ بهاینسو كه تنها ۷۹ تن از ۲۴۶۰ هكتار زمین تولید میشد. بعد در ۱۹۹۷ همچنانكه اداره طالبان به كابل و شمال توسعه یافت، تولید افیون افغانستان ۲۵ فیصد رشد كرد.»
درباره نقش تعیین كننده مقامات آیاسآی و سیآیای در كشت، قاچاق و گسترش مواد مخدر گفته میشود: «تجارت وسیع مواد مخدر زیر چتر قانونی خط پنهانی اكمال مجاهدین افغانستان توسط سیآیای ـ آیاسآی توسعه یافت. در گزارشی مهم پیرامون ناكامی سیاست مواد مخدر امریكا آمده است كه: "در جریان فساد دهه ۸۰، عملیات مخفی و مواد مخدر طوری درهم پیچیده بودند كه بسیار مشكل مینمود تا قاچاق مواد مخدر پاكستان را از مسایل بسیار بغرنج در رابطه با امنیت منطقهای و جنگهای شورش طلبان تفكیك نمود. همانند ویتنام، جایی كه سیآیای تجارت مواد مخدر توسط چریكهای ضد كمونیست مورد حمایتش را نادیده گرفت، در افغانستان نیز امریكا ترجیح داد تا تبانی و همدستی میان مجاهدین، قاچاقچیان پاكستانی مواد مخدر و عناصری در نظام را نادیده گیرد.
....در ۱۹۸۳ رییس آیاسآی ، جنرال اختر عبدالرحمن مجبور شد تا تمامی كاركنان آیاسآی را در كویته بخاطر دست داشتن آنان در تجارت مواد مخدر و فروش سلاحهای داده شده از طرف سیآیای برای مجاهدین، بر كنار نماید. در ۱۹۸۶ جگرن ظهورالدین آفریدی در حالیكهبا ۲۲۰ كیلو گرام هیروئین اعلی از كراچی پشاور میآمد دستگیر شد كه بزرگترین حادثه جلوگیری از قاچاق مواد مخدر در تاری پاكستان به شماره میرود. دو ماه بعد یك افسر نیروی هوایی، خلیلالرحمن در همان مسیر با ۲۲۰ كیلو هیروئین دیگر دستگیر شد. او به سادگی اعتراف نمود كه این پنجمین ماموریتش بوده است.»
هیروئین و كشورهای همجوار
«در ۱۹۹۸ محافظان مرزی تاجكستان ـ افغانستان یك تن افیون و ۲۰۰ كیلوگرام پودر هیروئین را مصادره كردند. در جنوری ۱۹۹۹، امام علی رحمانف رییس جمهور تاجكستان طی كنفرانس جهانیای ابراز نمود كه مواد مخدر به میزان یك تُن روزانه از افغانستان به كشورش قاچاق می شود و اعتیاد در حال افزایش است . ازبكستان اعلام داشت در جریان ۱۹۹۸ شاهد ۱۱ فیصد توسعه مواد مخدر از افغانستان بوده است.»
«انفجار هیروئینی كه از افغانستان منشا میگیرد امروز سیاست و اقتصاد تمامی منطقه را متاثر می نماید؛ جوامع را از كار می اندازد، اقتصاد از قبل ضعیف و آسیب پذیر دولتها را درهم میشكند و دسته جدید سلاطین هیروئین كه در ضدیت با فقر روز افزون جمعیت است، بوجود می آورد. یك سفیر غربی در اسلام آباد خاطر نشان ساخت كه "مواد مخدر سیاست منطقه را چنان تعیین می كند كه در گذشته هرگز نظیر نداشته است. حالا ما مواد مخدر را مساوی با سایر تهدید های جدی مثل بنیادگرایی اسلامی ، تروریزم و فروپاشی بالقوه اقتصادی در بعضی از این كشورها میدانیم.»
«آرلاچی رییس UNDCP با شگفتزدگی ابراز نمود: "هیروئین افغانستان ۸۰ فیصد هیروئین اروپا و ۵۰ فیصد هیروئین جهان را تهیه میكند. ما از نابودی نصف هیروئین جهان حرف میزنیم."»
البته این واقعیت رانباید ازیاد برد كه هیروئین و قاچاق مواد مخدر نیز میراث شوم «تنظیمهای جهادی» است. كافیست به یاد بیاوریم كه زمانی گلبدین را به درستی «سلطان هیروئین» لقب داده بودند. فرنتیرپست در ۲۲ اكتوبر ۱۹۹۵ نوشت: «در مركز مواد مخدر و كوشش های تروریستی، گلبدین حكمتیار رهبر یكی از هفت تنظیم مجاهدین كه از حمایت فعال آیاسآی برخوردار است قرار داشت.»
امریكا و طالبان
بخش سیزدهم كتاب، «مغازله با طالبان، جنگ برای خط لوله، امریكا و طالبان ۱۹۹۷ـ ۱۹۹۹» عنوان دارد. احمدرشید در رابطه با خوشبینی امریكا و حمایت پنهانی آن كشور از طالبان می نویسد: "اداره كلنتن آشكارا طرفدار طالبان بود زیرا آنان در خط سیاست ضد ایران واشنگتن و بر ضد هم كشیده شدن هر نوع خط لوله جنوبی از آسیای میانه كه از ایران بگذرد قرار داشتند. كنگره امریكا یك بودجه پنهانی ۲۰ ملیون دالری را به سیآیای جهت بی ثبات ساختن ایران تصویب كرد و تهران، واشنگتن را متهم نمود كه مقداری از این پول را به طالبان میپردازد ـ اتهامی كه همیشه از سوی واشنگتن تكذیب گردیده است.
.... ساعاتی بعد از تصرف كابل توسط طالبان، وزارت خارجه امریكا اعلان كرد كه با فرستادن مقامی به كابل با طالبان روابط دیپلماتیك برقرار خواهد كرد. سخنگوی وزارت خارجه، گلین دویز اظهار داشت كه امریكا "چیزی قابل اعتراض" در اقدامات اتخاذ شده توسط طالبان بخاطر نفاذ قانون اسلامی نیافته است. او طالبان را نه ضدغربی بلكه ضد عصرما توصیف كرد. سناتور هانك براون گفت " : جنبه خوب آن چیزی كه اتفاق افتاده اینست كه بالاخره یكی از گروهها بخاطر توسعه یك دولت در افغانستان قادر بنظر میرسد ".
رویتر نوشت: "طالبان بدون شك بخاطر خدمت به سیاست امریكا، جهت منزوی ساختن ایران با ایجاد یك حایل مستحكم سنی در سرحد ایران و نیز بخاطر تامین امنیت خطوط تجارتی و خط لوله كه به انحصار ایران بر راههای تجارتی غربی آسیای میانه پایان خواهد داد، به وجود آمدند."»
احمدر شید با اشاره به شركت مشهور امریكایی یونكال (Unocal) بیان میدارد كه چگونه امریكا از مجرای یك شركت ظاهرا غیر سیاسی، از طالبان پشتیبانی كرده و برای مسلط ساختن آنان برتمام افغانستان تلاش می ورزد. او مینویسد: «سایر تحایف یونكال، مثل فكس و یك جنراتور به طالبان، زمانیكه داستان در اواخر سال فاش گردید رسوایی ببار آورد.» هر آن چیزی كه یونكال به طالبان داده ائتلاف ضد طالبان و ایران و روسیه را متقاعد نمود كه شركت (یونكال) به طالبان پول میدهد. یونكال اتهامات را شدیدا تكذیب نمود. بعد یونكال در رابطه با مصارف پروژه برایم توضیح داد. رییس یونكال جان املی در ۱۹۹۹ به من گفت: «ما برآورد نمودهایم كه قریب ۱۵ـ۲۰ ملیون دالر در پروژه سنتگیس CentGas مصرف نمودهایم. این مصارف شامل كمك بشر دوستانه به زلزله زدگان، آموزش جهت كسب مهارت در وظیفه و بعضی تجهیزات جدید مثل فكس و یك جنراتور می شود.»
سیاست امریكا قبلا گرفتار فرضیات غلط بود. زمانیكه من برای اولین بار بعد از ظهور طالبان در ۱۹۹۴ با دپلمات ها در سفارت امریكا در اسلام آباد صحبت نمودم آنان خوشحال بودند. طالبان به شماری وسیع دپلمات های امریكا كه از قندهار بازدید كرده بودند اظهار داشتند كه آنان مخالف ایران اند؛ كشت خشخاش و تولید هیروئین را محدود میكنند، آنان مخالف تمام خارجیان مقیم افغانستان به شمول عرب ـ افغان ها اند و علاقهای به تصرف قدرت یا فرمانروایی بر كشور ندارند.... دپلمات های امریكایی معتقد بودند كه طالبان اهداف بنیادی امریكا در افغانستان ـ به گفته یك دپلمات امریكایی محو مواد مخدر و تبهكاران ـ را متحقق خواهند نمود. بعد از تصرف هرات توسط طالبان در ۱۹۹۵ و بیرون كردن هزاران دختر از مكاتب، حتی یك انتقاد ازجانب امریكا شنیده نشد. در واقع امریكا همراه آیاسآی پاكستان سقوط هرات را همچون كمكی به یونكال و تنگ كردن طناب اطراف ایران میدانست. هدف واشنگتن مبنی بر استفاده طالبان بخاطر محاصره ایران كوتاه بینانه بود زیرا این به معنی تحریك ایران علیه پاكستان، سنی علیه شیعه و پشتون علیه غیر پشتون بود.
زمانیكه طالبان در سپتامبر ۱۹۹۶ كابل را متصرف شدند، سیآیای در اثر تحلیلهای تشویقآمیز آیاسآی گمان برد كه حالا فتح و تسخیر كشور ممكن بوده و پروژه یونكال به ثمر خواهد نشست. امریكا در مورد سركوب زنان كابل توسط طالبان و تشدید جنگها خاموشی گزید. در نوامبر خانم رافل با اصرار از همه كشورها خواست تا با طالبان در رابطه شده آنان را منزوی نسازند. او گفت: «طالبان بیش از دو سوم كشور را اداره میكنند، آنان افغان اند، آنان بومی اند، آنان قدرت بقای شان را به نمایش گذاشتند. منبع اصلی كامیابی آنان تمایل بسیاری از افغانان، بخصوص پشتونها است تا ضمن جنگهای بیپایان هرج ومرج را بامیزان صلح وامنیت، حتی با قیود شدید اجتماعی معامله نمایند. در انزوا قرار دادن طالبان نه به نفع افغانستان است و نه به نفع هیچكدام از ما.»
یونكال و امریكا میخواستند باور كنند كه طالبان موفق خواهند شد و بر پایه تحلیل آیاسآی تصور كردند كه آنان پیروز خواهند شد. ناشی ترین سیاست مداران امریكایی امیدوار بودند كه طالبان از روابط امریكا و عربستان سعودی در دهه ۲۰ تقلید خواهند كرد. یك دپلمات امریكایی گفت: «طالبان احتمالا همانند سعودی ها رشد خواهند كرد. اینجا آرمكو (Aramco)، خط لوله، یك امیر، عدم پارلمان و بسیاری از قوانین شرعی خواهد بود. با این وضع ساخته میتوانیم.» با توجه به سوظنها و حدسیات آنان، غیر منتظره نبود كه ائتلاف ضد طالبان ـ ایران و روس پروژه یونكال را همچون سلاح سیاست خارجی امریكا ـ سیآیای و كلید حمایت امریكا از طالبان در نظر گیرند. روابط یونكال با دولت امریكا موضوع حدس و گمان های وسیع شد. مفسر امریكایی، ریچارد میكنزی نوشت كه یونكال بطورمنظم توسط سیآیای و آیاسآی در جریان قرار میگیرد.
گر چه سیآیای بخاطر تهیه سلاح و مهمات به طالبان بودجه ندارد و یونكال در زمینه نظامی كمكی به طالبان نمی رساند، ولی امریكا ازطریق حامیان سنتی طالبان ـ پاكستان و عربستان سعودی با قبول تهیه سلاح و پول به طالبان از جانب آن دو كشور، حمایت میكند.»
دانا روهره بچر عضو كنگره امریكا گفت: «من سوالی را طرح نمودم كه آیا این اداره} دولت امریكا {سیاست سریای دارد كه طالبان را اقتدار بخشید و این جنبش وحشی را قادر ساخت تا در قدرت بماند. امریكا رابطه بسیار نزدیك با عربستان سعودی و پاكستان دارد، اما متاسفانه به عوض رهبری كردن، ما آنها را اجازه میدهیم تا سیاست ما را رهبری كنند.»
یادداشت ها:
۱) آیاسآی در پرورش و «بزرگ» نمودن رهبران جهادی و طالبان نقش حیاتی بازی نموده است. با توجه به این مسئله، انتونی دیویس در كتابی زیر عنوان «زایش دوباره بنیادگرایی؟ افغانستان و طالبان» مینویسد: «یكی از این صاحب منصبان آیاسآی، "كرنل امام" بود. "امام" (نام مستعار سلطان امیر)، پشتونی كه صاحب تجارب فراوانی در رابطه با تماسهای فرا مرزی با مجاهدین مناطق جنوبی افغانستان بود، نقش مهمی در خیزش و عروج طالبان داشت كه به تعقیب آن به صفت رییس كنسولگری پاكستان در هرات خدمت نمود. جالب اینست كه در مراحل اولیهی وظیفهاش، در "گروه ویژه خدمت" ایفای وظیفه نمود و در ۱۹۸۲ـ۱۹۸۳ با اقامت در كویته سرگرم آموزش مجاهدین افغان بود. در میان این مجاهدین، كه قرار بود در افغانستان بجنگند گروههایی از طالبان مهاجر حضور داشتند كه عموما در ارتباط با "حزب اسلامی" یونس خالص و "حركت انقلاب" نبی محمدی بودند. اما در بسیاری موارد در دستههایی كه بطور مشخص "طالبان" ـ اجداد جنبش كه در شرایط بسیار متفاوت بخاطر فتح كشور باید تلاش می كردند ـ خوانده میشدند فعالیت میكردند.» (م)