مرد چهل سالهای از فراه با یكی از هزاران خانوادهای در كابل آشنا شد كه موشكپرانیهای خاینان بنیادگرا آنها را بیمرد ساخته است و مادرِ درماندهی بینوا از وحشتِ افتادنِ دخترك ۱۳ سالهاش در چنگ جهادی یا طالبی، دلبند معصومش را در بدل ۴۰۰ لك افغانی به او فروخت و مرد «مالش» را باخود به فراه آورد.
از این خبر، جان دردمندم بار دیگر در آتش این رسم كثیف و غیرانسانی سوخت. آیا در این شعر، شمهای از اندوه كشندهی «مال» سیزدهسالهی نامراد نمودار هست؟ اگر آن را چنین نیافتید، دورش بیندازید شاید به زودی در شعری با عنوان شعار بزرگ «۸ثور سیاهتر از ۷ثور» قصهی كوتاه پرپر شدن این سیزده سالهی ناكام را سروده و برایتان بفرستم.
ستاره آتشین «پیام زنِ» خنجرگون را تابانتر میخواهم.
از این خبر، جان دردمندم بار دیگر در آتش این رسم كثیف و غیرانسانی سوخت. آیا در این شعر، شمهای از اندوه كشندهی «مال» سیزدهسالهی نامراد نمودار هست؟ اگر آن را چنین نیافتید، دورش بیندازید شاید به زودی در شعری با عنوان شعار بزرگ «۸ثور سیاهتر از ۷ثور» قصهی كوتاه پرپر شدن این سیزده سالهی ناكام را سروده و برایتان بفرستم.
ستاره آتشین «پیام زنِ» خنجرگون را تابانتر میخواهم.
دُردی
