يكي دو لحظه پس از قرنها شنو سخنم
هنوز بردهي تبعيض و ناسزا منم
دمي گذار مرا گوش ده و زور مگو
كه در اسارت زندان جبر هاست تنم
چه قصه ها كه نياراستي ز بهر فريب
چه رنجها نكشيدم براي اينكه زنم
سرودي با دم افسون كه ناقص العقلم
مگر نه هستهي مردي و ممكنات منم
به دشت همچو تو زحمت كشيدهام همه عمر
به خانه مادر مزدور و خاك پات منم
كجاست عدالت و احساس جاودانهي تو
اگر زبان بكشايم حقير و بي وطنم
چه زندگيست بگو گوش كن بهانه مگير
كه در سراسر عمرم هميشه در كفنم
مگر هنوز فروشم رواست زانكه تويي
خداي قدرت ارباب ملك و جان و تنم
منم چو هركس ديگر درين ديار خراب
به هوش باش كه با قهر بستهام كمرم
|
|