مادر فدايت جان من از من ديگر يادي مكن
بر مرگ گمنام چو من تو آه و فريادي مكن
نفير وحشت
و ظلمت بپا خاست
زهر سوي ديار نازنينم
بخاك و خون كشيد با نيزه و تانك
وطنداران پاك و با يقينم
درين ظلمت
سرا دور از نگاه ها
به زندان بسته در زنجير و بنديم
و ليكن با همه ياس و ملال ها
برا ي صبح اميد چاره سنجيم
خودت مادر غرورت را نگهدار
شنو با عزم راسخ سينهي پاك
براي من مكوب هر دون و در را
بگو فرزند من قربان اين خاك
خبر آيد
اگر روزي كه دشمن
به تيري كرده قلبم را نشانه
مريز يك قطره اشكي هم برايم
كه مرگم افتخار است جاويدانم
|
|