عید خون‌ كابل

به‌ اداره‌ محترم‌ مجله‌ جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌ «راوا»،

آرزومندیم‌ سلامها و تمنیات‌ نیك‌ ما را از شهر ویران‌ شده‌ كابل‌ بپذیرید. ما هر روز و هر ساعت‌ آن‌ شاهد انواع‌ رذالت‌، وحشت‌، آدمكشی‌، آدم‌ربایی‌، غارت‌ و تعرض‌ به‌ مال‌ و ناموس‌ مردم‌، ویرانی‌ بیشتر پایتخت‌، چور و چپاول‌ دارایی‌های‌ عامه‌ و شخصی‌ و صدها و هزاران‌ عمل‌ ناجایز غیرانسانی‌ و غیراسلامی‌ «مجاهدین‌» و بنیادگرایان‌ خاین‌ بیگانه‌پرست‌ هستیم‌.

دو کودک نان فروش افغان Two Afghan children selling bread
دو کودک نان فروش افغان بر سر خرابه های یکی از مناطق کابل

ما عده‌ی‌ زیاد جوانان‌ كه‌ از اعمال‌ پلید این‌ دزدان‌ و خونخواران‌ به‌ ستوه‌ آمده‌ایم‌، مجله‌ شما را به‌ بسیار زحمت‌ بدست‌ می‌آوریم‌ دست‌ بدست‌ می‌گردانیم‌. این‌ بخاطریكه‌ شما با وجود آنكه‌ زنان‌ هستید، بنیادگرایان‌ وطنفروش‌ را خوب‌ شناخته‌اید، و با صراحت‌ لازم‌ و بدون‌ ملحوظات‌ و هراس‌ به‌ افشای‌ چهره‌های‌ كثیف‌ ایشان‌ می‌پردازید. اگر راست‌ بگوییم‌ در اوایل‌ كه‌ یكی‌ دو شماره‌ مجله‌ شما را بدست‌ آوردیم‌، از بنیادگرایان‌ بی‌مایه‌ و ماهیت‌ و عملكرد آنها اطلاع‌ نداشتیم‌ و به‌ حرفها و ادعاهای‌ دروغین‌ این‌ بی‌وطنان‌ فرومایه‌ و نامسلمان‌ معتقد بودیم‌، از نشرات‌ شما علیه‌ بنیادگرایان‌ خوش‌ ما نمی‌آمد و بر آن‌ انتقاد داشتیم‌ كه‌ مجله‌ و گردانندگان‌ آن‌ در مورد مجاهدین‌ گزافه‌ می‌گویند و می‌خواهند مجاهدین‌ را بدنام‌ سازند. مگر امروز كه‌ بیشتر از شما آنها را در عمل‌ شناخته‌ایم‌ از قضاوت‌ دیروزه‌ مان‌ پشیمان‌ و حتی‌ نزد وجدان‌ خویش‌ خجالتیم‌ و فكر می‌كنیم‌ كه‌ شما هم‌ تا كنون‌ در مورد آنها كم‌ اطلاع‌ دارید و كم‌ می‌نویسید و كمتر افشا می‌سازید. آنچه‌ كه‌ از طرف‌ بنیادگرایان‌ اعم‌ از گلبدین‌ خیل‌، ربانی‌ خیل‌، مسعود خی ل‌ و سیاف‌ خیل‌ وغیره‌ در ساحات‌ مسكونی‌ ما پیش‌ چشمان‌ ما بر مردم‌ مسلمان‌ و بیچاره‌ ما طی‌ سه‌ سال‌ گذشته‌ بخصوص‌ طی‌ دوران‌ جنگهای‌ اخیر گذشته‌ است‌، اگر به‌ تفصیل‌ بیان‌ گردد، به‌ یقین‌ كه‌ صدها كتاب‌ ضخیم‌ از آن‌ درست‌ خواهد شد. اما طور اختصار به‌ دو واقعه‌ كه‌ در عید سعید فطر در ساحه‌ كارته‌نو در محله‌ ما به‌ وقوع‌ پیوست‌، توجه‌ تان‌ را جلب‌ نموده‌ آرزومندیم‌ تا غرض‌ آگاهی‌ هموطنان‌ مظلوم‌ آنرا به‌ نشر بسپارید:

بتاریخ‌ ۲۰ فبروری‌ ۱۹۹۵ بیش‌ از صد تن‌ زن‌ و كودك‌ هموطن‌ ما كه‌ خود را جمعی‌ از «بستگان‌ شهدا و اسیران‌ آزادیخواه‌ افغانستان‌» می‌نامیدند در شهر اسلام‌آباد به‌ تحصن‌ در وزارت‌ داخله‌ پاكستان‌ و تظاهرات‌ بی‌سابقه‌ای‌ دست‌ زدند. آنان‌ اطفال‌ یتیم‌، بیوه‌ زنان‌، مادران‌ و خواهران‌ داغدیده‌ای‌ بودند كه‌ پدر، پسر، برادر یا شوهر شانرا حزب‌ گلبدین‌ در پاكستان‌ اختطاف‌ و به‌ شهادت‌ رسانیده‌ یا تا حال‌ از زنده‌ و مرده‌ آنان‌ خبری‌ نیست‌. تمام‌ این‌ شهدا و ربوده‌شدگان‌ از روشنفكران‌ و افراد بانفوذ جامعه‌ ما بودند. تظاهرات‌ و تحصن‌ مذكور از ساعت‌ ۹ صبح‌ شروع‌ و ساعت‌ ۲ بعد از ظهر اختتام‌ یافت‌. تظاهركنندگان‌ عكس‌هایی‌ از شهدا، پلاكاردها و شعارهای‌ «مرگ‌ بر گلبدین‌!»، «گلبدین‌ قاتل‌ پدرم‌ است‌!»، «گلبدین‌ قاتل‌ شوهرم‌ است‌!»، «گلبدین‌ برادرم‌ را تكه‌ تكه‌ كرده‌ است‌!»، «گلبدین‌ پسرم‌ را ربوده‌!» «گلبدین‌ باید محاكمه‌ و اعدام‌ گردد!» و... روی‌ آنها نوشته‌ شده‌ بود با خود حمل‌ می‌كردند. همچنین‌ آنان‌ لیستی‌ ناكامل‌ شامل‌ نام‌، وابستگی‌ سیاسی‌ و زمان‌ اختطاف‌ یا ترور ۴۶ نفر توسط‌ باند گلبدین‌ را با خود داشتند كه‌ آن‌ را در اختیار خبرنگاران‌ و دیگر علاقمندان‌ قرار می‌دادند. خبرنگار «پیام‌ زن‌» با یكتن‌ از برگزاركنندگان‌ این‌ تحصن‌ مصاحبه‌ای‌ بعمل‌ آورد كه‌ فشرده‌ای‌ از آن‌ را می‌خوانید:

سوال‌: لطفاً خود را معرفی‌ نمایید.

جواب‌: من‌ خواهر یكی‌ از شهدا می‌باشم‌ كه‌ گلبدین‌ خونش‌ را به‌ زمین‌ ریخته‌ است‌.

سوال‌‌: هدف‌ از برگزاری‌ این‌ تظاهرات‌ چه‌ می‌باشد و از طرف‌ كی‌ به‌ راه‌ انداخته‌ شده‌؟

در ولسوالی‌ چاه‌آب‌ ولایت‌ تخار فیودال‌ شریری‌ بنام‌ جمشیدخان‌ با هفت‌ برادرش‌ كه‌ مثل‌ خودش‌ متنفذ و شریر اند زندگی‌ دارند. هر یك‌ از این‌ خان‌ها دارای‌ چندین‌ پسر و دختر اند كه‌ در شرارت‌ و ظلم‌ و ستم‌ كمتر از پدرهای‌ شان‌ نیستند. پسران‌ خان‌های‌ مذكور كه‌ تعداد شان‌ از صد تجاوز می‌كند وسیله‌ پلیدی‌ جهت‌ سركوبی‌ و چور و چپاول‌ مردم‌ منطقه‌ هستند.

در گذشته‌ این‌ خان‌ها پایه‌های‌ دولت‌ ظاهرخان‌ را تشكیل‌ می‌دادند. همین‌ جمشیدخان‌ برادر خوانده‌ی‌ ظاهرشاه‌ بود. در زمان‌ حكومت‌ تره‌كی‌، سازمانی‌ شده‌ اكثریت‌ خانواده‌ به‌ شمول‌ دختران‌ شان‌ دربست‌ خلقی‌ شده‌ و حتی‌ دریشی‌ عسكری‌ پوشیده‌ به‌ جنگ‌ «اشرار» رفتند و هر كدام‌ شان‌ از این‌ بابت‌ مدال‌ نیز بدست‌ آوردند.

زمانی كه‌ قیام‌ مردم‌ منطقه‌ به‌ اوج‌ رسید و در اثر جنایات‌ قومندانان‌ محل‌ حزب‌ خاین‌ گلبدین‌ در راس‌ قرار گرفتند، تعداد زیادی‌ از این‌ خانواده‌ به‌ حزب‌ اسلامی‌ پیوستند و خون‌ صدها فرزند باشرف‌ این‌ دیار را به‌ زمین‌ ریختند.

زمانی كه‌ احمد شاه ‌مسعود در تخار جای‌ پا باز كرد و كم‌ كم‌ رشد نمود و شورای‌ نظار را ساخت‌ و بر ضد حزب‌ گلبدین‌ به‌ فعالیت‌ پرداخت‌، این‌ خاندان‌ منفور و فرصت‌طلب‌ به‌ حزب‌ گلبدین‌ پشت‌ كرده‌ به‌ شورای‌ نظار روی‌ آورده‌ و جمعیتی‌ شدند.

قبل‌ از فروپاشی‌ شوروی‌ سابق‌ ارسال‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ اسلحه‌ و پول‌ بوسیله‌ سی‌.آی‌.ای‌ با همكاری‌ مستقیم‌ آی‌.اس‌.آی‌ پاكستان‌ از طریق‌ سرحدات‌ شمال‌ افغانستان‌ به‌ تاجیكستان‌ و سایر جمهوریت‌های‌ مسلمان‌ نشین‌ شوروی‌ سازمان‌ داده‌ می‌شد. در ولایات‌ تخار، بدخشان‌، كندز و حتی‌ كنرها عاملین‌ آی‌.اس‌.آی‌ اسلحه‌ی‌ روسی‌ را كه‌ مجاهدین‌ در جنگ‌ها غنیمت‌ گرفته‌ بودند، جمعآوری‌ می‌نمودند. این‌ اسلحه‌ از طریق‌ دلالان‌ یا خریداری‌ می‌شد و یا در بدل‌ اسلحه‌ جدید چینی‌ و یك‌ مشت‌ پول‌ نقد تبادله‌ می‌گردید. آن‌ زمان‌ كمتر كسی‌ می‌دانست‌ كه‌ چرا اسلحه‌ روسی‌ جمعآوری‌ می‌شود. شایع‌ بود كه‌ عاملین‌ شوروی‌ و خاد بخاطر اهداف‌ خاص‌ شان‌ دست‌ به‌ چنین‌ عمل‌ می‌زنند. اما بعدها معلوم‌ شد كه‌ این‌ اسلحه‌ به‌ حزب‌ اسلامی‌ سپرده‌ می‌شد تا به‌ تاجیكستان‌ و سایر جمهوریت‌های‌ شوروی‌ فرستاده‌ شود. غرب‌ می‌خواست‌ با این‌ كار شورش‌ علیه‌ دولت‌ شوروی‌ سابق‌ در جمهوری‌های‌ آسیای‌ میانه‌ را سرعت‌ بخشد و برای‌ پوشاندن‌ مداخله‌ خود اسلحه‌ ساخت‌ روسی‌ را بدست‌ شورشیان‌ می‌سپرد.

منابع‌ نزدیك‌ به‌ غرب‌ افشا می‌سازند كه‌ سی‌.آی‌.ای‌ و آی‌.اس‌.آی‌ در ارسال‌ اسلحه‌ و پول‌ به‌ اجیران‌ تاجك‌ تنها و تنها به‌ نوكران‌ سرسپرده‌ خود در حزب‌ اسلامی‌ گلبدین‌ تكیه‌ می‌كردند و اعتماد داشتند و همچنان‌ متیقن‌ بودند كه‌ افراد «حكمتیار صاحب‌» می‌توانند برای‌ شان‌ صادقانه‌ عمل‌ نمایند چون‌ قسمت‌ اعظم‌ كمك‌های‌ سی‌.آی‌.ای‌ را دریافت‌ می‌دارند.

درین‌ معامله‌ی‌ مخفی‌ و سودآور پول‌ زیادی‌ به‌ جیب‌ قومندانان‌ حزب‌ اسلامی‌ و مركزیت‌ شان‌ سرازیر شد. وقتی‌ این‌ روابط‌ افشا می‌شود، جمعیت‌ اسلامی‌ نیز می‌خواهد از آن‌ بی‌بهره‌ نماند. بناً خود را به‌ مقامات‌ آی‌.اس‌.آی‌ و سی‌.آی‌.ای‌ نزدیك‌ می‌سازد و درین‌ معامله‌ شریك‌ می‌شود.

ولایت‌ كندز نیز مانند اكثر ولایات‌ به‌ مناطق‌ متعدد تحت‌ سلطه‌ی‌ قومندانان‌ احزاب‌ تقسیم‌ گردیده‌، اختناق‌ و وحشت‌ در سراسر ولایت‌ مستولی‌ بوده‌ هیچكس‌ احساس‌ امنیت‌ نمی‌كند. شرف‌، ناموس‌، آبرو و مال‌ و جان‌ مردم‌ در معرض‌ خطر دایمی‌ قرار دارد.

در شهر كندز نیز بعد از اینكه‌ «جهادی‌» ها از چور و چپاول‌ اموال‌ دولتی‌ فارغ‌ گشتند، بجان‌ مردم‌ افتاده‌ هركسی‌ را كه‌ خواستند به‌ گلوله‌ بستند و هر خانه‌ و مغازه‌ای‌ را كه‌ خواستند غارت‌ نمودند. در ذیل‌ چند نمونه‌ای‌ از عملكردهای‌ «جهادی‌»ها بصورت‌ فشرده‌ بیان‌ می‌گردد:

۱) به‌ تاریخ‌ ۱۴ عقرب‌ ۷۱ جوان‌ ۲۳ ساله‌ای‌ بنام‌ اسلام‌الدین‌ باشنده‌ی‌ ولسوالی‌ رستاق‌ ولایت‌ تخار كه‌ از چندین‌ سال‌ به‌ این‌ طرف‌ با خانواده‌اش‌ در ولایت‌ كندز زندگی‌ می‌كرد، توسط‌ باند خاین‌ گلبدین‌ اختطاف‌ و بعد از قتل‌ جسدش‌ را در داش‌ خشت‌پزی‌ عبدالحی‌ نام‌ انداخته‌ بودند. فامیل‌ مقتول‌ بعد از تلاش‌ فراوان‌ جسد را پیدا نموده‌ و بخاك‌ سپرد.

۲) در سرطان‌ سال‌ گذشته‌ قوندان‌ امیرچوغه‌ی‌ دهقانی‌ از قریه‌ی‌ «نیك‌پی‌» مربوط‌ ولایت‌ كندز را متهم‌ به‌ سرقت‌ چند متر پارچه‌ كرده‌ و بنابر حكم‌ مولوی‌ نوربیگ‌ وهابی‌ دست‌ دهقان‌ بی‌پناه‌ را قطع‌ نمودند. بعد برای‌ جلوگیری‌ از خونریزی‌ دست‌ وی‌ را داخل‌ كاسه‌ی‌ پر از روغن‌ داغ‌ می‌نمایند و قسمت‌ بریده‌ شده‌ را برای‌ چندین‌ روز برای‌ «عبرت‌ مردم‌» در چوك‌ كندز آویزان‌ گذاشتند.

ارسالی‌ آزرم‌ از جاغوری‌

بعد از درگیری‌های‌ اخیر در ولسوالی‌ جاغوری‌، عرفانی‌ قومندان‌ حزب‌ وحدت‌ قدرت‌ را بدست‌ گرفته‌ خود را والی‌ اعلان‌ می‌كند. وی‌ بنام‌ «پاكسازی‌» جنایات‌ بیشماری‌ را مرتكب‌ می‌شود. ابتدا بخاطر انتقام جویی‌ از حریفان‌ نهضتی‌ و حزب‌ اسلامی‌ تمام‌ خانه‌ آنان‌ را چپاول‌ كرده،‌ بعد به‌ غارت‌ مال‌ و ناموس‌ مردم‌ بی‌گناهی‌ میپردازد كه‌ گویا با حریفانش‌ همكاری‌ داشتند. قریه‌ لومان‌ كاملاً تاراج‌ شد و اكثر جوانان‌ از ۱۵ سال‌ به‌ بالا را زندانی‌ ساخت‌. مردم‌ اكثراً خانه‌های‌ خود را ترك‌ نموده‌ راهی‌ پاكستان‌ و ایران‌ شدند.

عرفانی‌ به‌ پیروی‌ از رهبران‌ خود در كابل‌ تمام‌ خلقی‌ها و پرچمی‌های‌ جنایتكار مثل‌ ضابط ‌ظاهر از ممدك‌، مامور عبدالحكیم‌، محمد علی‌ از سیرقول‌، ضابط ‌رحمت‌ و اسحاق‌ پور از چوب‌دری‌، سید موسی‌ از سبز چوب‌ و... را بدور خود جمع‌ نموده‌ و با آنان‌ هم‌ آخور شده‌ است‌. تعدادی‌ از روشنفكران‌ شرفباخته‌ نیز بخاطر حفظ‌ جان‌ و كسب‌ مقام‌ و رتبه‌های‌ ضابطی‌ تا جنرالی‌ با این‌ وطنفروشان‌ همكاری‌ دارند.

مزدوران‌ ایران‌ در جاغوری‌ با ساختن‌ تشكیلات‌ قضایی‌ (مركب‌ از روحانیون‌) و تشكیلات‌ امنیتی‌ (مركب‌ از اربابان‌ و قریه‌داران‌) به‌ جان‌ مردم‌ افتاده‌اند. در همین‌ اواخر ایجاد فرقه‌ نظامی‌ای‌ در مركزیت‌ شان‌ به‌ تصویب‌ رسیده‌ تا ریشه‌های‌ خود را عمیقتر سازند.

Page 6 of 6

آخرین مطالب