با تاسف فراوان نفیسه عنایت بهادر مشهور به مادری که به یقین مهربانترین مادر برای همهی ما بود به تاریخ ۱۷ حمل ۱۳۹۹ پدرود حیات گفت و تمامی اعضای «راوا» را شدیدا اندوهگین ساخت. او برای ما حیثیت مادر عزیز و دلسوزی را داشت که بخش زیادی از زندگیاش را در خدمت «راوا» گذاشت و هرکدام ما خاطرات آموزندهای از او داریم. وی مانند بیشتر مادران ما داغ از دست دادن بهترین جوانان را در سینه داشت و همیشه میگفت یاد تان باشد که هرگز برای ما گریه نکنید، فقط مرگ نابهنگام جوانان است که نابود ما میکند و ابداً نمیخواهم آن را ببینم.
مادری در نخستین روزهای تاسیس «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» با مینا ملاقات کرد و با تیزبینی و فراستی که داشت در همین یکی دو دیدار گرویدهی شخصیت انقلابی مینا شد و از آن پس تعهدی عمیق با او بست و تا لحظهای که توان داشت مادرانه در خدمت «راوا» قرار گرفت. با آن که کمتر کتاب سیاسی خوانده بود اما بیشتر از هر انقلابی دیگر زندگی، امکانات و حتی فرزندان خود را به «راوا» سپرد و در راه خدمت به زنان افغانستان کوشید.
مادری شوهرش را دو سال قبل از کوتادی هفت ثور از دست داده بود. خودش یاد میکرد: «پیشبرد بار مسوولیت خانوادهی شش نفره بدون حمایت همسر کم کم کمرم را خم میکرد، بشدت افسرده بودم و امیدم را روز تا روز از دست میدادم، تصادف زندگی مرا با مینا آشنا ساخت، حرفهای جدیدی از وی شنیدم حتی بعد از اولین صحبت با او تغییر کردم، نیرو گرفتم و خود را برای مبارزهی فراتر از مسوولیت بدوش کشیدن زندگی خانوادگی و بزرگ کردن فرزندان، آماده دیدم.»
مادری شیفته خصال انقلابی و بزرگ مینا و شوهر مبارزش داکتر فیض احمد بود ولی از شهادت آنان چنان ضربت دید که تا پایان عمر فراموشش نشد.
در جریان بگیر و ببندهای جنایتپیشگان خلق و پرچم تعدادی از اعضای خانواده مادری دستگیر و سر به نیست شدند که به یقین اینها ضربات مهلکی بود که قلب مهربانش را تا آخر عمر خونین ساخت. او به پاکستان رفت و در آنجا بار دیگر مینا را ملاقات کرد، هدف رفتن مادری و خانوادهاش به پاکستان مهاجرت به امریکا بود چون با امکانات خانوادگی که داشت ویزه امریکا آنان آماده شده بود. اما بعد از مدتی زندگی مشترک با مینا و همسرش داکتر فیض احمد از تصمیم خود گشت و به اعضای خانوادهاش اعلام کرد که میخواهد در پاکستان در کنار مینا و «راوا» بماند و آرزو دارد دخترانش همرزمان مینا باشند. وی به دخترانش و دیگر اعضای «راوا» با زبان پرعطوفت درس ایستادگی و پیکار میداد. اکثرا در خانههای مشترک با دختران جوان «راوا» زندگی میکرد و به آنان مادرانه عشق میورزید و به همین دلیل همه او را مادری صدا میزدند. با سلیقهی خوبی که داشت به آنان لباس میدوخت و غذا میپخت.
مینا اولین کودکش را در شب قیام ۱۴ اسد ۱۳۵۸ که علیه رژیم مزدور خلقیها راه اندازی شده بود، بدنیا آورد. شکست قیام و به دام افتادن جمع کثیری از انقلابیون منجمله شوهرش اجازه نداد که مینا چند روزی در بستر بماند. او با جسم مریض صبحها وقت بیرون میرفت و شام ناوقت پس به خانه میرسید. وی تلاش داشت تا تعدادی را که هنوز «آکسا» دستگیر نکرده بود نجات دهد. در همچون شرایط، رسیدگی به دختر چند روزه برایش ناممکن بود. مادری دختر مینا را نزد خود گرفت و او را پرورش داد، بعدا هم مینا را در تربیت و بزرگ کردن کودکان دوگانگیاش یاری رسانید. او نهتنها به مینا که به فراوان زنان نیازمند دیگر اینگونه خدمات مادرانه انجام داد. جملهای که اکثر اعضای «راوا» از وی شنیده اند این بود: «اولاد تان را پیش من بگذارید، شما به کارهای تان برسید.»
در زمان جنگ مقاومت ضد روسی بخشی از رهبری و کار «راوا» در پاکستان مستقر شد. حاکمیت گروههای بنیادگرای جهادی و همدستی آی.اس.آی با گروههای جنایتپیشه کار را برای نیروهای مترقی از جمله «راوا» در آنجا دشوار ساخته بود. دار و دسته گلبدین با دیگر باندهای جهادی به شکار انقلابیون و روشنفکران در پاکستان آغاز کرده بودند. در همچون وضعیت «راوا» کارهای سیاسی، اجتماعی و پروژههای اقتصادی برای زنان مهاجر را در کویته و پشاور که میلیونها مهاجر در کمپهای آن زندگی میکردند، باید با شیوههای مختلف و مخفیانه سر و سامان میداد. «راوا» نیاز به گرفتن خانههای مخفی داشت، در آن شرایط کرایه گرفتن خانهها از صاحبان پاکستانی به سهولت انجام نمیپذیرفت، سازمان استخبارات پاکستان آی.اس.آی تلاش میکرد تا تمام افغانها را، مخصوصا آنانی را که روشنفکر و تحصیلکرده بودند شناسایی کند و از روابط شان آگاه گردد. مادری با تعدادی دیگر از مادران اعضای «راوا» نقش اساسی در این دوران ایفا کردند، آنان با همسایهها و صاحبان خانهها به گونهای برخورد میکردند که اصلا شک نمیرفت که در آن منزل کارهای سیاسی انجام شود. اکثرا انتقال اعلامیهها، مجلههای «پیام زن» و سایر اسناد مخفی از یک محل به محل دیگر توسط این گروپ زنان شجاع صورت میگرفت. مادری و دیگران چنان با هوشیاری و روحیه عالی این وظایف را به سر میرسانیدند که تصور میرفت سالها تجربه کار مخفی را دارند. مینا و دیگر اعضا «راوا» در بیشتر موارد به نظریات و مشورههای آنان عمل میکردند، مینا با لبخند همیشه به آنان میگفت: «در این کارها شما استاد ما هستید.»
مادری یکی از دهها مادر شجاع و خودگذر بود که هرکدام نقش بزرگی در «راوا» ادا کرده جانفشانیها و خدمات شان بخش مهمی از تاریخ «راوا» را تشکیل میدهد. یاد تعدادی از اینان را که متاسفانه دیگر در قید حیات نیستند گرامی میداریم.
وقتی «راوا» تصمیم گرفت که کارگاه صنایع دستی برای زنان را در شهر کویته راهاندازی کند، مادری با دو زن دیگر که مهارت زیادی در خیاطی و دیزاین لباس داشتند مسوولیت این کار را به عهده گرفتند. آنان شبها به ده دختر جوان «راوا» آموزش خیاطی میدادند و روزانه به کمپهای مهاجران میرفتند تا مواد دستدوزی را به زنان مهاجر برسانند و یا آنچه آنان تهیه کرده بودند، دوباره تسلیم شوند. در کمپها زنان را تشویق به سهمگیری در امور اجتماعی و یادگیری سواد میکردند.
یکی از فعالیتهای «راوا» پناه دادن به زنان و دخترانی بود که قربانی خشونت بودند، این زنان با آگاه شدن نسبی در مورد حقوق شان دیگر تحمل جور و ستم شوهر، برادر و یا پدر را نداشتند و به «راوا» رو میآوردند. در شرایط اختناقی پاکستان اعضای «راوا» وظیفه خود میدانستند تا از این زنان حفاظت کنند. رها کردن خانواده مخصوصا کودکان و آغاز زندگی مخفی برای اکثر آنان ملالآور و خو گرفتن به آن توانفرسا بود. مادری که زن بینهایت دلسوز و خودگذر بود به ابتکار خود همیشه تلاش میکرد با آنان در تماس باشد، با پول ناچیزی که داشت برای شان تحفه میگرفت و دلخوش شان میساخت. داستانهای دردناک شان را میشنید و با آنان اشک میریخت. اما برای روحیه دادن و تقویت اعتماد به نفس در آنان نقاط خوب و تواناییهای شان را تشویق میکرد، با آنان میخندید و با شرح تجارب زندگی خود دلداری شان میداد.
بعد از شهادت مینا و همسرش به قول خود مادری کمرش شکست، هیچگاهی به خاطر نداریم که با یاد نام مینا اشک در چشمانش حلقه نزده باشد. او میگفت این غم را که سنگینتر از تمامی غمهای پیشینام است تا آخر عمر با خود به گور خواهم بود.
ما به این مادر عزیز خود تعظیم نموده یادش را برای همیشه گرامی میداریم.

بشیر قانت بعد از
آمدن رهبر جنایتکارش زیر پرچم امریکا و سیآیای به کابل هارتر شده و دهها هموطن ما را در چاهآب به گلوله بست.
در دوران حاکمیت ظاهرشاه همزمان با صدارت شاه محمود خان، جمشید خان پسر افسقال فیضالله معاون مطبوعات خانآباد ولایت کندز مقرر و به معاون جمشید مشهور گردید. همان سالها در شمال و شمالشرق کشور شورشهای بنام «قیام لقی» آغاز گردید.
شاه محمود خان شخصا بخاطر سرکوب لقی در خانآباد قرارگاه ساخته و صدها نفر را به جرم همکاری با لقی به دم توپ بست و صدها تن دیگر را اسیر گرفته و پای پیاده از طریق کوتل خاواک پنجشیر به کابل فرستاد که بیشتر آنان در مسیر راه جان دادند. به قول
میر غلام محمد غبار معاون جمشید در جریان سرکوب این قیام بیشمار زنان و دختران جوان مردم را که خانوادههای شان متهم به همکاری با «شورشیان» گردیده بودند، محبوس کرده و مورد تجاوز جنسی قرار داد.
از همان زمان به بعد جمشید خان سرسپردگی خود را به خاندان شاهی نشان داد و به یکی از سگان پاچهگیر شان در چاهآب تبدیل شد. در منطقه زور ولسوال و والی به جمشید خان نمیرسید، این خان ظالم هر چه دلش میخواست در حق مردم چاهآب انجام میداد.

معاون جمشید حاکم ظالم و خونخواری که سالها در
تبانی با رژیم ظاهرشاه مردم تخار و سایر ولایت شمال را از دم تیغ کشید.
حالا هم با گذشت چندین دهه ظلم و ستم خانواده جمشید در چاهآب ادامه داشته و تخم حرام او از حاکمان بلامنازع این منطقه به شمار میروند.
ادامهی: مردم چاهآب قربانی سگجنگی بین گلبدینیها و جمعیتیها

عبدالرشید دوستم
بعد از اینکه دوستم منحیث معاون اشرف غنی برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد، با نشر اعلامیهای گویا از «آنانی که در هر دو طرف جنگها متحمل آسیب شدهاند» معذرت خواهی نموده نوشت:
«وقت آن فرا رسیده است که همه ما از اثرات منفیای که سیاستهای ما در گذشته به مردم سراسر کشور رسانده است، از آنان معذرت بخواهیم. من میخواهم در این راستا پیشقدم باشم و بگویم که ما از همهی آنانی که در هر دو طرف جنگها متحمل آسیب شدهاند، معذرت میخواهیم و سعی میکنیم تا انتخابات کنونی، سرآغاز صفحه جدیدی در سیاست کشورمان گردد که جنگ راهحل اختلافها نباشد؛ بلکه ما از راه همپذیری، اصلاحات و گفتگو به وفاق ملی نایل شویم.»
ادامهی: جنایتنامه عبدالرشید دوستم مشهور به گلم جم
به تاریخ ۱٨ اسد ۱٣٨۲ برخی از سازمانهای غیر دولتی زنانه طی گردهماییای در كابل قطعنامهای به تصویب رسانیدند كه منجمله در آن گفته میشود:
«ما زنان این گردهمایی، به نمایندگی از تمام زنان افغان مراتب آنی را به منظور تأمین صلح و امنیت سرتاسری در میهن عزیز ما و پیوسته به آن تحقق اجرای درست و كامل بازسازی همه جانبه عرصههای مختلف زندگی اقتصادی، اجتماعی همه مردم وطن پیشنهاد مینماییم:
ـ به منظور ایجاد صلح و تأمین امنیت سرتاسری موجودیت و گسترش نیروهای نظامی (ایساف) و یا نیروهای (ناتو) وغیره در كابل و سرتاسر افغانستان.
ـ خلع سلاح و بركناری هرچه زودتر جنگ افروزان معتاد به جنگ و آدم كشی از قدرت.
ـ تشكیل هرچه زودتر اردوی ملی و پلیس آموزش یافته و توظیف و گسترش آنان در سرتاسر افغانستان.
ـ بازسازی و انكشاف در عرصههای مختلف زندگی اقتصادی و اجتماعی بطور خاص در قرا و قصبات كشور و پیوست آن بوجود آوردن زمینه تعلیم و تحصیل و انكشاف تواناییهای زن و مرد.»
خاطره ای عبدلکریم از زندان طالبان
بتاریخ ۶ حوت ۱۳۷۹ از دكانم در شهر هرات توسط مدیر استخبارات شیندند و چند طالب مسلح دستگیر و به ریاست استخبارات هرات منتقل شدم. در مسیر راه، مدیر استخبارات میپرسید: مجلههای «پیام زن» را از كجا بدست میآورم. تا كنون به كدام افراد آنها را داده ام. كدام كتابهای دیگر نزدم است، نام اشخاصی از «راوا» كه با من در ارتباط اند چیست.... دانستم كه به چیزهایی در مورد من پی برده اند اما دقیق نمیتوانستم بفهمم كه چگونه. كوشش میكردم خونسرد باشم. گفتم كه نه دوستی دارم و نه كتابی و «راوا» را هم هیچ نمیشناسم. مدیر استخبارات گفت: «جایی كه میرویم استخبارات نام دارد. در این جا از خروس تخم میكشند. دوستان دیگرت هم دستگیر شده اند و مقاومت فایده ندارد.»
وقتی به استخبارات رسیدیم تمام جیبهایم را تلاشی نموده كاغذ، قلم، ناخنگیر، شانهموی و همه چیز را گرفتند. یكی از طالبان مرا به اتاقی در زیرزمینی تاریك و وحشتناكی برد و دروازه آن را از پشتم بست. در همان شب و فردا صبح فقط یك بار برای رفع حاجت بیرونم كردند و صبح برایم یك نان خشك دادند.
ادامهی: جرمِ داشتن «پیام زن»
گزارشی از سخنرانی دو رهبر جوان جنبش نوين زنان افغانستان: «سحر صبا» و «ساجده حيات»
به همت عليرضا و مهرناز در روز شنبه ۱۰ جون برنامهای دربارهی شرايط كنونی افغانستان به زبان انگليسی و در روز يكشنبه ۱۱ جون به زبان فارسی در شيكاگو برگزار شد. در اين برنامه از دو رهبر جوان افغانستان «سحرصبا» و «ساجدهحيات» كه هر دو در پاكستان مقيم اند دعوت به عمل آمد تا درباره فعاليتهای خود در «جمعيت انقلابی زنان افغانستان» سازمانی با ايدههای نوين، زنده و فعال سخن بگويند.
«سحر» و «ساجده» به دعوت كنفرانس جهانی زنان در نيويارك به امريكا آمدهاند و در سخنرانیهای وسيع خود در ايالتهای مختلف از حمايتهای ويژهی گروهها و سازمانهای مختلف برخوردار بوده اند.
ادامهی: افغانستان كشور فراموش شده!
حیاتاله ـ ناروی
د «پیام زن» مجلی درونو خپروونكو،
وروسته له سلامونو او نیكو هیلو، څو ورځی وړاندی می په ناروی كی دیوه نامتو اخبار چلونكی افغان په هكله شرموونكی گزارش ترلاسه كړ چی دادی تاسوته ئی د خپرولو لپاره دراستوم. كه چیری تاسی د څه معاذیرو له امله نه غواړی چی په «پیام زن» كښی ئی چاپ كړی، نو هیله ده چی ژر تر ژره ماته د ایمیل له لاری خبر راكړی تر څوئی په بل كوم ځای كښی د هیوادوالو غوږو ته ورسوم. ډیره مننه.

ملاولسمل د فاطمه گیلانی سره
ملا «محمد حسن ولسمل» آخند، چی اخبار («مجاهدولس») یی په بشپړه توگه اروپا كی، د طالبانو په ارگان بدل شوی، د هغوی په دریځونو رڼا اچوی، پلوی ئی كوی او د طالب پلوه كسانو د اندونو او مركو خپرولو تر ټولو مهم ځای بلل كیږی، څه موده وړاندی په یوه نارویژی هلك باندی د جنسی تیری په تور بندی شو.
ادامهی: اروپا كی د طالبانو مبلغ په جنسی تیری ونیول شو
ارسالی سونيا چارلزورت Sonya Charlesworth
گزارش مختصری از فعاليت ما بتاريخ ۲۸ اپريل ۲۰۰۰ در جزيزه «كوادرا» در برتش كلمبيای كانادا: كوادرا جزيره كوچكيست كه حدود ..35 نفر نفوس دارد. گروهی از زنان منطقه ما ميز معلوماتیای را در برابر يك دكان خوراكه فروشی جابجا كردند و وقتی مردم از نزديك آن عبور ميكردند ما آنان را تشويق ميكرديم كه لحظهای توقف نموده و از نشريات «راوا»، پوسترها، اشعاری بر گرفته از سايت «راوا» را كه كلان كرده بوديم و ساير اسناد ديدن كنند. ما همچنان گزارشهايی را از سايت «راوا» گرفته روی كاغذ های كلان چاپ و نصب كرده بوديم تا علاقمندان برای معلومات بيشتر آنها را بخوانند. علاوتاً ما مردم را تشويق میكرديم كه ورقه اعتراضی را امضاء كنند و اعانه بپردازند. در ين جريان ما حدود ۱۷۰ امضاء و مبلغ ۴۹۲ دالر كانادايی جمعاوری نموديم كه آن را به آدرس شما ارسال كرديم. اميدواريم در آينده بخاطر بلند بردن آگاهی مردم محل در مورد وضعيت شما فعاليتهای بيشتری انجام دهيم. من شما را در جريان آنها قرار خواهم داد.
اسراییل براساس قرارداد صلحی با «سازمان آزادیبخش فلسطین»، ۳۰ تن از زنان زندانی فلسطینی را در فبروری امسال از زندانی در تلاویو رها كرد. هزاران فلسطینی از زنان رها شده بمثابه قهرمانان شان استقبال پرشوری به عمل آوردند.

عبیرالوحیده بعد از رهایی در حال صحبت با خبرنگاران
جسد زنی كه توسط نیروی زمینداران كشته شده است.
در سوم دسامبر ۱۹۹۷ در ولسوالی «جهانآباد» ایالت بیهار (هندوستان)، حدود ۱۰۰ مرد، زن و كودك متعلق به كاست پائینی («نجسها») در حال خواب به اتهام طرفداری از حزب كمونیست هند (ماركسیست ـ لنینیست) به دست مالكان ارضی منطقه قتل عام شدند.
اگر میلیونها نفر در «بزرگترین دموكراسی جهان» از گرسنگی و بیپناهی میمیرند، هزاران تن دیگر وابسته به طبقات محروم توسط بالایی ها قصابی میشوند. عكس اجسادی از ۲۰ نفر متعلق به كاست پایینی را نشان میدهد كه توسط زمینداران كاست بالایی در ایالت بیهار سلاخی شده اند