ع. ق. ر. ـ پشاور،
نشریات و آدرسهایی را كه خواسته بودید ضم نامهای به آدرس تان ارسال نمودیم. آرزومندیم از دریافت آن ما را مطمئن سازید.
* * *
بدریه حكیمی ـ راولپندی،
از نامه گرم و علاقمندی شما نسبت به «پیام زن» تشكر مینماییم. منبعد «پیام زن» را مرتباً به آدرس تان خواهیم فرستاد. قیمت هر شماره را به آدرس بانكی ما در كویته و یا در جوف پاكت (ولی حتماً با پست راجستر) میتوانید ارسال دارید. نوشتهی تحت عنوان «زن و موقف آن در جامعه» چون حاوی نكته تازهای در مورد ستم بر زنان نبود از نشر باز ماند. برای تان آرزوی موفقیت داشته خواهان ارتباط و همكاری بیشتر هستیم.
* * *
خوشپر ـ مزار،
با تشكر از نامه و شعر تان. امید شعرهای بهتری كه همچو خنجری در قلب جنایتكاران جهادی و طالبی فرو رود، از شما دریافت داریم.
* * *
تفاوت لحن ما در «پیـام زن» و بیبیسی
احمد خلیل ـ كابل،
در قسمتی از نامه خویش مینویسد:
«... لحن و گفتار شما در برابر خاینان بیشاخ و دم بنیادگرا در "پیام زن" و مصاحبههایی كه نمایندگان تان از ورای رادیو بیبیسی انجام میدهند تفاوت دارد. اكثر مصاحبههای "راوا" را متوجه شدهام كه با لحن كوبنده و دلپذیری نیست كه در "پیام زن" میآید. بنظرم باید در مصاحبهها نیز كه تعداد زیادی از مردم ما به آن گوش میدهند، خشم و نفرت بیپایان تودههای ما بر ضد خاینان بنیادگرا را در بر داشته باشد.»
دوست عزیز، اساساً مسئله در تفاوت لحن در نشریه و مصاحبه نه بلكه در سیاستهای رادیو بیبیسی نهفته است. رادیوی مذكور همه روزه مصاحبههای رنگارنگ جهادیان و طالبان را كه بمثابه پاشیدن نمك بر زخمهای مردم ماست نشر میكند و مصاحبهها و گفتارهای طولانی و بیمعنی روشنفكران خادم آنان را به خورد مردم ما میدهد و از آنان «شخصیتها» میتراشد، ولی گاهی كه ناگزیر مصاحبهای با نماینده ما انجام دهد اولین حرف این بوده كه نباید با لحن شدید و با بكاربرد صفات خاین و جنایتكار و... علیه بنیادگرایان چیزی بگوییم طبعاً ما هیچگاه زیر بار این حرف شان نرفتهایم ولی آنان نیز با قیچی سانسور شان بطور كامل و یا قسمتهای عمده مصاحبهها را حذف نموده و به نشر دمبریده و ناقص آن میپردازند.
* * *
قوم پرستـی و فاشیـزم طالبـان
تواب كوهستانی ـ كاپیسا،
مینویسد:
«فردی از كاپیسا (نامش محفوظ است) كه در یكی از ارگانهای دولتی وظیفه باغبانی دارد، چنین قصه كرد:
"شب ۲۳ جوزای ۱۳۷۶ طالبان مسلح پسرم را كه جواری فروشی میكرد از خانه بردند. دو روز از زنده و مرده وی هیچ اطلاعی نداشتم. بالاخره روز سوم به حوزه یازدهم پلیس طالبان مراجعه كردم و جویای او شدم. طالبان حوزه گفتند: "پسرت نزد ماست." عذر و زاری بسیار كردم كه او گناه ندارد، غریبكار است چرا وی را زندانی نمودهاید. بعد از گریه و فغانم كلان حوزه پلیسها برایم گفت: "در صورتی پسرت آزاد خواهد شد كه یكی از دگروالهای پشتون محل، ضمانتش را بكند كه نه در گذشته با مخالفین رابطه داشته و نه در آینده با آنان رابطه خواهد گرفت."
زمانیكه سرگذشت پسر باغبان مذكور و برخورد تعصبوار "طلبه كرام" را شنیدم، خواستم این را با رنگ سیاه بنویسم. خودم پشتون و از قوم صافی هستم. و از اعمال ضد انسانی گلبدینیها، سیافیها، طالبان و سایر ددهای انساننما سخت دلگیرم. این كوتاه اندیشیها و خودخواهیهای سمتی و ملیتپرستانه نهتنها مشكل را حل نخواهد كرد بلكه بر مشكلات و بربادی ما خواهد افزود. از هموطنان داغدیده خود از هرملیت و از هر سمت كه باشند میخواهم كه بیایید علیه كلیه تاریكاندیشان و متعصبین مذهبی و غیر مذهبی مبارزه كنیم و علیه بیعدالتیها متحد شویم.»
* * *
غوثالدین ـ اتریش،
از رسیدن دو نامه گرم و ۵۰۰ روپیه ارسالی شما با تشكر فراوان اطمینان میدهیم. نامه جداگانه با كاستهای درخواستی فرستاده شد. امید از وصول آنها ما را آگاه سازید. به آرزوی همكاریهای بیشتر شما.
قسمتی از نامهی تان:
«... بار دیگر با ستایش از همت و شجاعت شما در راه رسوا ساختن وطنفروشان و بدست آوردن آزادی اصیل میهن ما میخواهم وعده هر نوع همكاری را با شما دهم. در شهر ویانا هر لحظه كدام امر و خدمت اگر باشد میتوانید بر من حساب كنید. تا قدر توان در اجرای آن تلاش خواهم كرد....»
* * *
شورای كار ـ سویدن،
با تشكر از نامهی شما، پاسخ آن را به آدرس تان فرستادیم. منتظر جواب آن هستیم.
* * *
عمر اختر ـ امریكا،
با تشكر از نامه و چك ۲۵ دالری شما اطمینان میدهیم.
شماره ۴۶ با نامهای برای تان ارسال گردید. امید از رسیدن آن اطمینان دهید.
* * *
طالبان با دوستم علیه ایران و مزدورانش؟
م. د. ـ پشاور،
گزارشی فرستاده اند به این شرح:
«چند روز قبل دوستی را دیدم كه تازه از مزار آمده بود. او چشمدید خود را چنین نقل كرد:
"درگیری بین گروهها حالا در آستانهی جنگ مستقیم بین باداران شان رسیده است. در تلویزیون مزار زندانیانی را نشان دادند كه پشتو و فارسی چی كه اردو را هم نمیفهمیدند. آنان كه به لسان سندی و پنجابی اظهار ندامت میكردند به یكصدا میگفتند كه ما فریب خوردیم، برای ما گفته شده بود كه در افغانستان جنگ كفر و اسلام است، شما باید جهاد كنید.
از سوی دیگر در قرارگاههای حزب وحدت ایرانیها به آموزش عقیدتی و نظامی مزدوران شان میپردازند. یك كندك از عساكر تاجیكی در دره پنجشیر به ناپلئون (احمدشاهمسعود) كمك میكنند و نیز از زمانیكه دوستم به شهر مزار برگشته و بندر حیرتان را در تصرف خویش درآورده است، هر روز تانكهای زرهپوش جدید با عساكر ازبكستانی در شهر مزار و سرك حیرتان ـ مزار به چشم میخورند كه میخواهند پوقانهی باد رفته شانرا دوباره پف كنند."
برگشتن دوبارهی دوستم و اشغال مزار و حیرتان توسط او بخشی از سازشهایی است كه بین مخدومین دوستم و طالبان صورت گرفته است كه شاید هدف از آن یكسره كردن كار حزب وحدت و كوتاه كردن دست جمهوری اسلامی ایران از مداخله در كشور ما باشد چنانچه وقتی دوستم برای اولین بار بعد از بازگشت در حضور تعداد كثیری از اهالی مزار سخنرانی كرد گفت: "او مردم خلصشه میگُم (میگویم) دیگه شما خود تان بفامین (بفهمید) اگه سابق گپ مه تنها روسا (روسها) میگرفت حالی (حالا) اوطُو نیست (آنطور نیست)، حالی اگه ۴۰ فیصد گپ مه روسا میگیرن (میپذیرن) ۴۰ فیصد هم امریكایا (امریكاییها) میگیرن، حالی هم زور دارم و هم پیسه" و بعد از آن وقتی جنگ شروع شد، طالبان اصلاً جنگ نكردند. آنان بدون آنكه حتی ۲۰ نفر شان هم كشته شود از حومهی مزار و از بندر حیرتان و سایر جاهایی كه در تصرف داشتند به سرعت عقبنشینی كردند. متعاقب آن تعدادی از زندانیان طالبان آزاد شدند. طالبان برای مذاكرات مستقیم با دوستم چراغ سبز نشان دادند، طرح مذاكرات در اسلامآباد ریخته شد، كشتهشدگان طالبی و گورهای دستجمعی آشكار شد....»
* * *
ا. ش. ـ آلمان،
«پیام زن» را در بدل قیمت و هزینه پستی آن میتوانید منظماً دریافت دارید. ما معتقدیم كه معرفی مسئول، مدیر، رئیس و غیره دارای اهمیت چندانی نیست، مهم موضع و چگونگی برخورد نشریه نسبت بهدوستان ودشمنان و مهمتر از آن قاطعیت در مقابل سازشكاران است. بازهم به ما نامه بنویسید.
* * *
هرمز حكمت از نشریه «ایران نامه» ـ امریكا،
با سپاس فراوان از نشریه تان، حسن نظر شما را در رابطه با «پیام زن» میستاییم و آنرا بصورت منظم رایتان ارسال خواهیم كرد.
* * *
عاقله روشن ـ اسلامآباد،
متقابلاً سلامهای ما را بپذیرید.
از شعر تان كه در همینجا میخوانید ممنونیم:
كشورم و اخوان ستمگستر و دون
كشور از آتش بیداد و ستم پر شره شد
كُشته بسیار شد و صحن وطن مقبره شد
حرف شان پوچ و عمل درخور نفرین و سزا
این همه خاین دین آخر شان مسخره شد
عوض نان شباروزی مظلوم غریب قُوت شان
خون دل ومرمی وتوپ و چره شد
عفو شددشمن و ناموس وطن بیپرسان
بیگناهی به چت خانهی خود غرهغره شد
«طشت رسوایی» اخوان ستمگستر و دون
به زمین خورد زبام و همه جا تبصره شد
نخل و گلبوته و اشجار كهن بیخ وطن
قطع شد خشك شد و در دم تیغ و اره شد
بستن مـدرسه و زجـر و تعـدی زنان
این عمل درهمه گیتی به حماقت سره شد
* * *
لیزا دریاب ـ راولپندی،
از نامه، شعر و مطالب ارسالی متشكریم. كاپی نامه را مجدداً برایتان فرستادیم. از وعده همكاری شما به «پیام زن» بسیار خرسندیم. غیر از «پیام زن» نشریه دیگری نداریم. میتوانید برای ما گزارشهای موثق، عكس و مطالب تحلیلی بفرستید. نوشتهی تان در مورد تاجوركاكر چون تاریخ نداشت از نشر بازماند. امید شعرهای بهتری از شما دریافت داریم.
* * *
جمیله آهنگ از «كمیته حمایت از بازسازی افغانستان» ـ امریكا،
با سپاس فراوان نامه شما را دریافت نمودیم. نامه جداگانهای برای تان ارسال شد. خواهان ارتباط متقابل و همكاری بیشتر با شما هستیم. موفق باشید.
* * *
حباب «نظم نوین جهانی» و «پایان تاریخ»
سرور ـ پشاور،
در نامه خویش مینویسد:
«این روزها گوش آدم از خبر محاكمه به اصطلاح جنایتكاران جنگی یوگسلاوی آرام ندارد. از ۵۲ نفر متهم، ۴۵ آنان سرب و ۷ تن دیگر كروشیایی میباشند اما از مزدوران آقای عزت بیگویچ هیچ كسی وجود ندارد. چرا؟ بخاطر آنكه جنرالهای امریكایی مثل جنرال جان سیوال Gen. Jahn Sewall و قومندان اعلای سابق ناتو جان گلوین John Galvin و عدهی بیشماری از دیگر امریكاییان و كاناداییهای دست راستی و در پیوند با سیآیای، مشاوران و قومندانانش را تشكیل میدادند؟ مثل اینكه در محكمهای آقایان ربانی، مسعود، خلیلی، سیاف، حكمتیار، محسنی و دوستم بعنوان جنایتكاران جنگی محكوم به اعدام یا حبس ابد شوند ولی از طالبان در آنجا خبری نباشد.
در السلوادور حدود ۳۰۰ نفر آزادیخواه توسط تروریستهایی كه در امریكا تعلیمات ویژه دیده بودند در ۱۹۸۱ به قتل رسیدند اما چرا هیچیك از آدمكشان مذكور پشت میز محاكمه آورده نشد؟
چرا آقای بوریس یلتسن كه تنها در چچن ۳۰ هزار نفر را به قتل رسانید بعنوان كثیفترین جنایتكار جنگی به محاكمه كشانده نمیشود؟
چرا رهبران ایران بخاطر كشتار هزاران آزادیخواه، زندانی و ترور مخالفان در كشورهای خارجی، منحیث خونریزترین دژخیمان عصر مورد محاكمهای جهانی قرار نمیگیرند؟
از این چراهایی كه دل انسان را سخت میفشرند، فراوان است. مهم اینست كه من مانند "پیام زن" عمیقاً معتقدم كه دنیای ما اگر از ۱۰ سال قبل پر آشوبتر و نابرابرتر و خشنتر نباشد كمتر نیست و اینها همه حباب "نظم نوین جهانی" آقای ریگان و "پایان تاریخ" آقای فوكویاما را مدتهاست تركانیده است.»
* * *
سلویا آمو ـ سویدن،
از نامه و علاقمندی تان نسبت به «پیام زن» سپاسگزاریم. نامه جداگانهای در پاسخ سوالات تان فرستاده شد. به امید همكاریهای بیشتر شما.
* * *
جبرئیل بهمن ـ راولپندی،
نامه، ۵۰ روپیه و بریده ارسالی تان را كه از منبع دیگری نیز آنرا دریافت نموده بودیم بدست آوردیم. از همكاری شما سپاسگزاریم.
قسمتی از نامهی تان:
«حقیقت مسلم است كه "پیام زن" در حال حاضر یگانه مرجع حقیقت وبیان واقعیتهای جاری در كشور ویران ما میباشد. معرفی چهرههای خاین و پله بین و مداح به آن و این كار با ارزشی است كه هموطنان ما را هر چه بیشتر آگاهی میبخشد.»
* * *
شاهپور ـ اسلام آباد،
فحشنامهی تان رسید. شما آدرس را غلط كردهاید خوبست اینگونه آثار اخلاقی تان را به «شریعت»، «شهادت»، «میثاق خون» و سایر نشریات برادران جنایتپیشهی تان بفرستید كه علاوه بر چاپش دهن تان را هم ببوسند.
* * *
نشریات مذهبی در خدمت بنیادگرایان خاین اند
عبدالله ـ اسلامآباد،
از نامهی تان تشكر. بهتر است شمارههای قبلی «پیام زن» بخصوص در شماره مسلسل ۲۷ ـ ۲۸ مقاله «بنیادگرا و بنیادگرایی چیست؟» را مطالعه كنید تا كلمه بنیادگرایی و مقصد ما از آن برای تان مفهوم شود.
دوست گرامی، ما پیوسته جنایات و بیناموسیهای بنیادگرایان را كه زیر نام اسلام مرتكب میشوند، انعكاس دادهایم و بارها گفتهایم كه تودههای بخون تپیدهی ما نه مدافع اسلام جهادیاند و نه هم از رنگ و شیوه طالبی. آنان فقط اسلام خود، اسلام آلوده نشده توسط بنیادگرایان را میخواهند و ما نیز همآواز با آنان هستیم. بنیادگرایان جنایتپیشه آنقدر از نام دین و اسلام سوء استفاده كردهاند كه مردم را از خود بیزار ساختهاند و ما اگر در «پیام زن» صفحاتی را به تبلیغ اسلام اختصاص دهیم، اولاً تودهها آنرا نیز به شكل سوء استفاده از نام اسلام تلقی خواهند كرد و از آن مهمتر به عقیدهی ما مردم افغانستان به حد كافی مسلماناند، سایهی دین دیگری هم بر سر شان در گردش نیست و بناءً هیچ نیازی به تبلیغ دینی كه از قرنها به اینسو به آن گراییدهاند، ندارند. تمامی نشریاتی كه به خود رنگ و لعاب اسلامی میزنند، یا متعلق به خاینان بنیادگرااند یا نوكران ماسكدار آنان. این نشریات هیچ وظیفهای ندارند جز توجیه، حفظ و تداوم دیكتاتوری جلادان بنیادگرا.
* * *
دفتر «همایش زنان ایرانی» ـ آلمان،
با عرض سلام و سپاس از دریافت اساسنامه همایش و ۵ شماره گاهنامه اطمینان میدهیم.
به امید ادامهی رابطهی تان با ما.
* * *
آذر ـ كویته،
از علاقمندی تان به «پیام زن» و «راوا» ممنونیم. ما سعی میورزیم با غلبه بر مشكلات مالی و سایر مشكلات بتوانیم «پیام زن» را در فواصل كوتاهی به دسترس خوانندگان قرار دهیم. به امید موفقیت و همكاری بیشتر شما. فكاهی ارسالی تان:
دزد و جهادی
یك جهادی از دزدی پرسید: «چند سال جهاد كردی؟» گفت: «۳۰ سال» با تعجب پرسید: «چه میگویی از دوران جهاد بیش از ۲۰ سال نمیگذرد و تو میگویی ۳۰ سال جهاد كردم؟»
دزد جواب داد: «او برادر همین چوروچپاول كه شما طی ۲۰ سال نمودید من ۳۰ سال قبل به این عمل دست داشتم.»
* * *
رهنورد زریاب و «یومالنشر» و روسیاهی خدمتش به روسهاو میهنفروشان
رهنورد زریاب ـ فرانسه،
در نامه خویش مینویسد:
«خانمها، آقایان، السلام علیكم!
امیدوارم خوب و صحمتند باشید. و اما بعد: شنیدهام كه اخیراً گوشهء چشمی هم به این بندهء كمینهء خداوند كردهاید و گفتهاید آنچه گفتهاید. پاسخ من به این همه ژوبین افگنیهای دونكیشوتوار شما این است كه اگر من چنین بوده باشم، شرم باد بر من و اگر شما دروغ و گزافه گفته باشید، رو سیاه گردید در روز واقعه ـ یومالنشر!
با این همه، اگر برای تان امكان دارد، خوشحال میشوم اگر نشرات تان به من برسند.
برای تان سلامت و بهروزی میخواهم، اما برای دشنام پراگنیهای تان موفقیت آرزو نمیكنم. شادمان باشید.»
آقای «كارمند شایستة فرهنگ»، وعلیكمالسلام!
بلی، ما به سلسلهی افشای آن عده «فرهنگیان»ی كه دیروز دامن میهنفروشان پرچم و خلق را چسپیده بودند و بعد از تجاوز بنیادگرایان به كابل، به نحوی از انحا در برابر «امارت» آن فاشیستهای دینی سر فرود میآورند، شما را هم به استناد گفتههای خود تان افشاء نمودهایم كه خدمت به پوشالیان را تا حد دریافت مدال و نشان و... رسانده بودید. درین شماره و شماره بعدی «پیام زن» به خرابیهای دیگر تان (در «شمعی در شبستانی») نیز اشاره خواهیم داشت كه باز هم سخن از همدلی آفتابی شما با مزدوران مسكو و همتاهای ایرانی آنان خواهد بود.
بهر حال عجالتاً بنظر میرسد «پیام زن» شما را در همین دنیا و در زندگی تان متاسفانه «حسابی» روسیاه و شرمسار ثابت كرده است. شما هم حق دارید و خوب است قضیه را تا «یومالنشر» به تعویق نینداخته و هم اكنون كه حی و حاضرید دلیل بیاورید كه مدالهای روسها و پوشالیان بر گردن شما سنگینی نمیكند؛ كه داستانهای با مضمون ضد تجاوزكاران روسی و عمال شان و ضد دژخیمان بنیادگرا مینوشتید؛ كه چكرهای شما در سرزمین «همسایه بزرگ شمالی» نه چكرهای ذلتبار بلكه سفرهای رزمجویانهای بوده كه بمنظور جدال رویاروی با دشمن و تقویت روحیه مردم ما انجام میدادید!؛ كه شما یا مثلاً داكتراكرم عثمان برای روسها جاسوسی نمیكردید و این تنها به دوش میهنفروشی چون سخیكاوون بود؛ و كه مثل رفقا دستگیر پنجشیری، واصفباختری، اسداله حبیب، عبدالهنایبی و... سفیر «فرهنگی» و گردانندهی اتحادیهها و نشریات هرزهی آن خاینان نبودید.
همدست و همفكر تان ا.نگارگر را ببینید كه احتمالاً بیشتر از شما «منور» است لیكن تا «روز واقعه» منتظر نمانده و با زبانی بغایت «مودبانه» و «استادانه» به «جواب» ما پرداخت. صرفاً گفتن «ژوبین افگنیهای دونكیشوتوار و دروغ پراكنی» نمیتواند بعنوان پاسخ جدی گرفته شوند. اگر نگارگر شاعر ناتوانی بود، شما بقول پكتیانی منحیث «نویسندهای توانا و چیرهدست و فاضل و هوشمند» به مدد ظاهرطنین، بیرنگكوهدامنی، لیلاكاویان، دستگیر نایل، عنایتپژوهان، فریدمزدك، واحدنستوه و سایر همرزمان اتحادیهای كه ریاستش را داشتید، سعی كنید سند و برهانی را ارائه نمایید تا اگر خدا خواسته باشد اثر داغ نامباركی را كه در پیشانی تان میدرخشد بزدایید.
دو شماره «پیام زن» با پست هوایی برای تان ارسال شد همراه یادداشتی راجع به مخارج پستی آنها.
ما هم برای شما در یافتن استدلال منطقی و در توجیه سازش تان با میهنفروشان، آرزوی موفقیت داریم ولی در ادامه نوشتن سازشكارانه و به شیوهای كه به مزاق مطبوعات رژیم ایران و خاینان بنیادگرای وطنی سازگار باشد، قلم تان شكسته باد!
* * *
«انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران» ـ پاریس،
بدینوسیله از دریافت نامه و كاپی گزارش یكساله انجمن اطمینان میدهیم. نامه جداگانهای هم برای تان فرستادیم. موفق باشید.
* * *
عبدالاحمد ـ آلمان،
متقابلاً احترامات ما را بپذیرید. از رسیدن ۲۰ مارك تان با تشكر اطمینان میدهیم. كلكسیون «پیام زن» را كه خواستهاید برای تان خواهیم فرستاد. موفق باشید.
* * *
مقدمههای كاستهای «راوا» و «چسنالههای داكتر اكرم عثمان»
سید یعقوب ـ راولپندی،
ضمن نامهای مینویسد:
«... مبارزه "راوا" و انتشار "پیام زن" انقلابی مایه امید مردم و مخصوصاً زنان ماست.
من با عدهای از دوستانم كاستهای شما را تقریباً هر روز میشنویم و از آنها لذت میبریم و به وجد میآییم. ما مخصوصاً به پیشگفتارهای آنها زیاد گوش میدهیم كه بنظر ما به زیباترین و رزمندهترین پارچه شعرها میمانند كه یقیناً قلب بنیادگرایان خاین و تبهكار را پاره میكنند. كاش تمام آنها را در "پیام زن" چاپ كنید تا كسانیكه آنها را نشنیدهاند لااقل بتوانند بخوانند و بدانند كه موضعگیری قاطع و صادقانه بر ضد بنیادگرایان جنایتكار فقط باید اینچنین باشد.
"پیام زن" شماره ۴۶ را نیز دیدیم بخاطر مقاله ارزنده و عالی "چسنالههای داكتر اكرم عثمان" تبریك و درودهای ما را بپذیرید.
میدانید كه "پیام زن" ما را بسبب آنهمه گزارشهای افشاگرانه و تكاندهندهاش هم الهام میبخشد و هم به گریه میاندازد»
* * *
از پنجـال كـركسان جهـادی به چنگال كفتاران طالبی
مسافر ـ كابل،
از گزارشواره ارزنده تان سپاسگزاریم. به امید دریافت نامهها و همكاری بیشتر و شما.
«در سپیدهدم اول سنبله ۱۳۷۶ خانه را به قصد رفتن به پاكستان همراه با پدرم ترك گفتم. در تاریكی صبح در پل محمودخان از تكسی پیاده شدیم. صداهای عجیب و غریب و هارن موترها و صدای تورخم تورخم از هر سو بالا بود. نزد دریور یك فلائنگ كوچ رفتیم و پدرم به او گفت: "دخترم مریض است میخواهم به سیت دوم موتر بنشینم." دریور با خشم زیاد گفت: "بیادر مرا به كشتن نده، طالبان سیاسرها را در سیت دوم و سوم نمیمانند، سیاسرت را در آخر بنشان خودت هر جا مینشینی بنشین."
پدرم اصرار كرد: "هوا گرم است او مریض است." دریور با خشم دوچندان در حالیكه راكبین را جابجا مینمود گفت: "بیادر تو بسیار مغز سر داری برو ما را بگذار."
بعد از جستجوی زیاد بالاخره در یك موتر دیگری كه قسم ملیبس بود جا گرفتیم من در آخر موتر در سیت سوم پهلوی زنی نشستم. در موتر دو زن سرسفید از ملیت هزاره هم بودند كه چادری نداشتند و پسر ده دوازده سالهای همراه شان بود.
بس آهسته آهسته از بین مكروریان اول گذشته بعد از تقریباً پانزده دقیقه به محلی توقف كرد كه موترهای زیادی دیگر هم ایستاده بود مردها بین خود میگفتند: "تلاشی دهن تنگیست" آدمكی قور زده با ریش سیاه تارتار و لنگی سیاه و ناخنهای رسیده چركینش به دروازه موتر آمده گفت:"سكته شی" (پایین شوید) مردها همه پایین شدند و هر یك را تلاشی كرد. بعد از پیاده شدن آخرین نفر طالبك داخل موتر آمده به تلاشی بكسها، دستكولها و زیر چوكیها پرداخت در حین تلاشی ناگاه چشمش به پسرك هزاره افتید و با خنده و تمسخر فریاد كشید "اوهو، د چنگیز بچیه سكته شه" پسرك در حالیكه از دامن مادر كلانش محكم گرفته و چیغ و فریاد میكشید حاضر نبود پایین شود. یكی از راكبین موتر كه ریش سیاه انبوه و لنگی سیاه بر سر داشت وساطت نمود و طالب از پایین نمودن پسرك صرفنظر كرد. یكی دو بكس دیگر را هم تلاشی نمود و در اثنای تلاشی بكس زن وقتی چشمش به ناخنهای رنگ شدهی زن افتاد آشفته شده گفت: "تاجكه خجالت وباسه" و با كیبل دست داشتهاش به دست زن ضربهای وارد نمود.
طالب تلاشی را خلاص نمود و میخواست از موتر پایین شود كه یك هیولای دیگری كه بر سر بینیاش یك زخم، كاردی در دهن و لنگی چرك سیاه بر سر داشت به عجله داخل موتر شده و در حالیكه كلماتی نامفهوم را تكرار میكرد، بشدت از بند دست پسرك گرفته او را به طرف بیرون كش كرد. فریاد پسرك در تنگی كه دو طرف آن كوههای بلندی سركشیده بودند، انعكاس عجیبی داشت. همه چشمها بطرف موتر ما كه لاشخواری میخواست كبوتری را بخورد، دوخته شده بود. باز هم چند نفر در نجات پسرك پا پیش كردند. طالب وحشی شده بود و با كاردی كه در دست داشت تهدیدكنان میگفت: "د دی ورور په بامیانوكی ده، د مغل نسل باید د افغانستان نه ویستل شی دی كافر شیعهگان دی" (برادر او در بامیان است نسل مغل باید از افغانستان كشیده شود اینان شیعههای كافر هستند) و پسرك را به طرف كانتینری كه در نزدیكی آن ده پانزده پسرك قد و نیمقد دیگر هزاره را نیز از دیگر موترهای جمع كرده بودند، میكشاند. شخصیكه در اول مداخله نموده بود جدی شده بعد از تلاش زیاد پسرك را كه دیگر اشكش خشك و گونههایش سفید شده بود نجات داد و بداخل موتر آورد. پسرك در طول راه هر جا موتر برای تلاشی توقف مینمود دچار وحشت میشد و به لرزه میافتاد. وقتی موتر ما از آخرین تلاشی شهر جلالآباد به طرف تورخم به حركت افتید و پسرك هم كه فهمید این آخرین نقطهی خطر است، گویی در آغوش مادرش باشد به خواب عمیقی فرو رفت.
مشاهدهی این صحنهها كه در هیچ دورهای از تاریخ نظیر آن سراغ نمیگردد چنان مرا به خود مشغول ساخته بود كه خستگی مفرط ۸ ساعت راه را از یاد برده و با اینكه در حال دور شدن از جهنم بودم ولی در قلبم برای مردم و وطنم گریستم كه گرچه تا حدود زیادی از پنجال كركسان جهادی نجات یافته اما در چنگال چه كفتاران منحوس گرفتار اند.»
* * *
رونا كریمی ـ آلمان،
متقابلاً سلامهای ما را هم بپذیرید. از نامه گلهآمیز تان تشكر. قابل یادآوریست كه نامهها و سایر اسناد را مستقیماً از پاكستان به خوانندگان پست میكنیم. امید درین مورد سؤتفاهم شما رفع گردیده باشد. هدف شما مبنی بر كمك به هموطنان تیرهبخت ما قابل قدر است و از آن استقبال میكنیم و درین زمینه تا جای ممكن با شما كمك خواهیم نمود. این نیز مربوط به شماست كه از طریق كدام سازمان یا كمیته فعالیت كنید.
* * *
جبار زمانی ـ كانادا،
از نامه و E-mail تان سپاسگزاریم. همراه شماره ۴۶ «پیام زن» جواب نامه شما هم ارسال گردید. موفق باشید.
* * *
پ. رتبیل ـ كانادا،
از دریافت نامهها، بریدههایی از نشریات مختلف ایرانی و شعر «تصاویر» سپاسگزاریم. پاسخ نكاتی از نامههای تان را قبلاً فرستادهایم.
از تلاش تان برای نشر نامه سرگشاده «راوا» در نشریات آنجا ممنویم.
فكر نمیكنیم بتوانیم «شمهای از فعالیتهای كیجیبی در افغانستان» را نشر بتوانیم زیرا چنانچه خود شاهدید «پیام زن» در افشای خاینان جهادی و عمال روشنفكر شان تنهاست و لاجرم تمركز روی آن وظیفهی اصلی موجب میشود تا چاپ مطالب دیگر به تعویق بیافتند.
شعر «تصاویر» را زینت بخش همین صفحه ساختیم. مجدداً از محبتها و همكاریهای تان تشكر میكنیم.
تقدیم به «پیـام زن» این هسته اصیل جنبش انقلابی زنان كشور
تصـاویـر
تصویر «مثله» شدگان را
بر دار و بیار
ببین، كلك صورتگرش
طعمهی انفجار شده
تصویر «رجم» زنان را
بردار و بیار
ببین، كارگاه نگارگرش
لانهی كفتار شده
تصویر «گوركاو» ان را
بر دار و بیار
ببین، «استخوان» مصورش
«كالای بازار» شده
تصویر تهمتنان را
بردار و بیار
ببین، رستم و كاویانش
اسیری پنجهی «سوسمار» شده
تصویر «سپید جامگان» را
بردار و بیار
ببین، «اوستا»ش
«منسوخ» و «نااعتبار» شده
تصویر «جلادان» را هم
بردار و بیار
نمیبینی، ساطور دست شان
مرصع و زرنگار شده
استاد!
مینگرم مینگرم كه چسان
چاكران «هیچستان»
این «چلیان» «برهنه روی»
وان «طالبان» «برهنه پا»
آتیلای «كابلشار» شده
جزء تصاویر، كه هرگز نمیرند،
همه را خوردند
شهر را نیز با خود بردند
چیزی برجا نماندست
نه، پسرم!
اگر تصاویر ماندگارست
شهر هم پابرجاست
چونكه جایگهش در قلب ماست
فقط «تیرگی» برپاست
هیزم و هیمه باید افروخت
كه روشناش
تا اعماق كهكشانهای مرده
«تیرگی» را دنبال كند
استاد!
بنگر، بنگر، به «شرق»
ببین، ببین، كه
«سپیده» دمید و «صبح» بیدار شده
پ. رتبیل (جنوری ۱۹۹۷) تورنتو
* * *
تغییــر آرم «پیـام زن»
شیلا ـ اسلامآباد،
از ۵۰ روپیه ارسالی ممنونیم. شماره ۴۶ «پیام زن» ضم نامهای به آدرس تان ارسال شد.
دوست عزیز، در نشستی از مسئولین «راوا» كه روی آرم «پیام زن» بحث صورت گرفت، بدین نتیجه رسیدیم كه آرم مذكور تحت شرایط خاصی طرح گردیده بود و دیگر با شرایط فعلی مبارزه ما مطابقت ندارد.
«الله اكبر» بر بیرق «راوا» را نیز نافی شعار دموكراسی و سكیولاریزم میدانیم كه در صدر خواستهای «راوا» قرار دارند. ما معتقد به جدایی دین از سیاست هستیم ولی حضور «الله اكبر» در آرم سازمان معنای دخالتدادن دین در سیاست را دارد. ما نمیخواهیم با این عمل خود مثلاً راه ورود افرادی كه به دین اسلام اعتقاد ندارند را ببندیم و یا اتحاد با فلان تشكیلات آزادیخواه معتقد به روش و ایدئولوژی دیگر را رد كنیم.
ثانیاً در طول چند سال حاكمیت جانیان بنیادگرا مردم ما باورنكردنیترین و وحشتناكترین نوع شكنجههای روحی و جسمی را از سوی كسانی تجربه نمودند كه بر بیرق و حرف شان تا بخواهی اللهاكبر و بسمالله و آیات قرآنی جاری است ولی در عمل به پستترین و حیوانیترین خیانتها و جنایتها توسل میجویند. ما حتی درین زمینه هم كه شده باید خط فاصلی میان خود و آن فرومایگان بكشیم. مردم در دوزخ ما هم به تجربه دریافتهاند كه دیگر نه از حرف و شعار و نوشتههای این و آن گروه بلكه از روی عمل در مورد شان قضاوت كنند و میدانند همانهایی كه بیش از همه نام اسلام را بر زبان میآورند بدترین خاینان به آن و بدنام كنندگانش بشمار میروند.
موجودیت تفنگ كه نمایانگر مبارزه مسلحانه است نیز در آرم ما نمیتوانست كل واقعیت مبارزه «راوا» را منعكس سازد.
بنابر دلایل بالا ترجیح دادیم كه تا تصویب آرمی جدید، لوح «آزادی، دموكراسی، عدالت اجتماعی» جای آرم قدیمی را بگیرد.
* * *
دستگیر ـ امریكا،
نامهای با شماره ۴۶ «پیام زن» برای تان ارسال گردید. لطفاً از دریافت آن اطمینان دهید.
* * *
فتانه گیلانی بازهم به بنیادگرایان پناه میبرد
مختار ـ كویته،
با تشكر دو نامه و گزارش تان را گرفتیم. از گزارش ارسالی در شماره آینده استفاده خواهیم كرد.
قسمتی از نامه تان را در همینجا میخوانید:
«... در ماه سپتامبر ۱۹۹۷ رادیوی بیبیسی مصاحبهای داشت با سه صاحبنظر افغان (رهبر افغانملت انور احدی، جاوید حقوقدان در امریكا و خانم گیلانی در پشاور) در باره مسئله افغانستان.
از بحثهای جاوید حقوقدان چیزی روشن نفهمیدم. انوراحدی در مجموع فعالیت و پیشرویهای طالبان را تایید كرد، اما خانم گیلانی میگفت با ظهور طالبان، ما و مردم افغانستان امیدوار بودیم كه صلح را به افغانستان میآورند....
و ادامه داد كه نیروی سوم كه غیر مسلح باشد مسئله افغانستان راحل كرده به افغانستان امنیت و آرامی خواهد آورد.
اما ایشان بمثابه یك "تحلیلگر سیاسی" نگفتند كه چطور چنین چیزی ممكن است. وقتی نیروهای بنیادگرایان جنایتپیشه از لحاظ نظامی اندكی از یكدیگر برتری پیدا میكنند، برعلاوه دریدن شكم یكدیگر هزاران فرزند وطن را به خاك و خون میكشانند. پس نیرویی غیر مسلح چگونه توان مقابله با چنین حیوانات وحشی را دارد؟
كمی دیرتر خانم فتانه نظر اولش را فراموش كرده میگوید تمام نیروهای درگیر باید گردهم جمع شده دور میز مذاكره بنشینند و مسئله افغانستان را حل كنند در غیر آن راهی دیگر وجود ندارد.
باز از این خانم دلسوزِ بنیادگرایان خاین سوال دارم كه آیا گردهماییهای گذشته را به یاد ندارید؟ گردهمایی مكه را فراموش كردید كه چگونه به آن پشت كردند؟ بلی! به یك صورت میشود كه اول برای این خاینان جایی را برای مذاكره پیدا كنید كه بالاتر و مقدستر از مكه باشد و بعد دور میز مذاكره بنشینند و به نشست خود وفا كنند. اگر فتانه خانم چنین جایی را سراغ ندارد نباید خودفریبی نموده و مردم را هم به سراب دعوت كند.»
* * *
ابوبكر درهیی ـ لندن،
متقابلاً سلامهای گرم ما را بپذیرید. آدرس شما را در اختیار دوستی كه متذكر شده بودید گذاشتیم. اگر مایل به دریافت «پیام زن» و دیگر نشریات «راوا» هستید ما را مطلع سازید. موفق و سلامت باشید.
* * *
فاروق فارانی و «عاشقانه»اش برای زنی محصنه و اولاد دار
صبور زمانی ـ آلمان،
سلامهای ما را بپذیرید. به نامهی تان جداگانه پاسخ فرستادهیم. اما در مورد یك نكته انتقادی آن نیاز به اشارهای در اینجا هم است تا شاید برای سایر خوانندگان نیز خالی از فایده نباشد.
مینویسید:
«... بنظر شما سرودن شعر عاشقانه برای زنی شوهر دار كدام اصل دموكراتیك یا ملی و مترقی را در بردارد؟ این جمله كه از طرف شما نوشته شده و من خواندم همانقدر شوكآور و خطرناك است كه باید بگویم، وای به آن روزیكه شما بقدرت برسید. شاید هم همه زنهای شوهردار و عاشق را روانه دار «انقلابی» خود نمایید. شما به زن فاروق (فارانی) نفرت نشان میدهید كه شعر عاشقانه برای شوهر خود گفته است. و طالبان هم كاستها و فلمهای عشقی را نابود میسازند، كه ناجایز میدانند.
استالین هم دختر خود را به جرم عاشق شدن با بچه هندو اخطار داد كه یا این عاشقی را خاتمه دهد و یا هر دو نابود خواهند شد من هنوز هم از شوك آن جمله به حال نیامدهام....»
دوست گرامی، ما نگفتهایم كه كسی شعر عاشقانه نگوید و اگر خدا ناكرده این جرم را مرتكب شد او را به «دار انقلابی»مان خواهیم افكند. مسئله ساده است. عشق زندگیست، عشق چیز با شكوهیست. شاعر متعهد و عاشق مردم هرگز نمیتواند و نباید زمانی كه كشور و ملتش یكپارچه غرق در خون و آتش برپا شده از سوی پلیدترین عناصر تاریخ باشد، خود را به در بیخبری و بیوجدانی زده و بجای سرودن غم و ماتم بیكران مردمش، شعرهای هرزهی به اصطلاح عاشقانه بنویسد.
ما گفتهایم و خواهیم گفت كه فاروق فارانی به آن حد سقوط كرد و به خیانت غلتید كه وقتی بنیادگرایان بر خواهران و برادران و مادران و پدران ما تجاوز میكنند و خلاصه مردم را به سوگ سیاهی نشاندهاند، با همتای خوارش واصف باختری و غیره بر سر جنازههای اهالی كابل، مجلس خورد و نوش ترتیب داده و ضمن «پاس» پوشالیان و جانیان اخوانی را داشتن، در باره شعر و شاعری پرگوییهای عقآور میكنند.
ببینید دوست عزیز، فرضاً شما در ماتم عزیز یا عزیزانی غرقید و آنگاه یك دوست شاعر تان بیاید و از شعر و شاعری بگوید و یا شعر عاشقانهاش را برای تان دكلمه كند. آیا شما یا هر ناظر دیگر، زیر نام آزادی و ستایش عشق و این چیزها به آن فرد این حق را میدهید كه تعارفش در مجلس عزاداران آنچنان باشد یا اینكه سیلیای برویش كوبیده و فوری او را بعنوان «میزوفی» احمق از محل بیرون میرانید؟
شعر عاشقانه سرایی بخودی خود گناه نیست. شاعران بزرگی حتی در عاشقانههای شان، غم و رزم مردم را به دلاویزترین صورت بیان كردهاند. اما عرضهی «عاشقانه»هایی مثل «گفتنی نیست» و «دریچه نور» (كه آقای فارانی آن را برای زنی شوهردار و اولاد دار نوشته) در شرایط باران خون و رذالت از سوی بنیادگرایان، اگر كودنی و لاشعوری تثبیت نشود بدون شك خیانتی بیشرمانهای بیش نخواهد بود.
شعر عاشقانه برای زنی شوهردار ممكن است «اصلی دموكراتیك، ملی یا مترقی» را خدشهدار نكند اما آیا شما میتوانید در آنچنان شعری (كه البته در منافی اصول اخلاقیبودنش حتی در همان غرب هم جای تردیدی وجود ندارد) اصل و مضمونی «ملی، دموكراتیك یا مترقی» را نشان دهید؟
در افغانستان ما شاعری كه از شعرش برق بنیادگراسوز ساطع نباشد، زوالش بهتر. و دیدیم كه فاروق فارانی قتقتكی چگونه و چه زود سراشیب این زوال و فساد ناگزیر را پیمود.
آیا شما از خواندن و شنیدن گزارشهای جنایات رهزنان بنیادگرای جهادی و طالبی «شوكه» نمیشوید؟ اگر میشوید آیا شاعری كه آن محشر را ندیده و بجای شعر آتشزا علیه سگان اخوانی، از نجواهای خصوصی به زنش (یا زنش به او) «شعر» ساخته و به چاپ آن مبادرت ورزد، از نظر شما محكوم نیست؟
ما فارانی و امثالش را محكوم و مطرود دانسته و خواهیم دانست ولو دوستانی مثل شما از این لحاظ آزرده و حتی «شوكه» شوند. زیرا ما با برتولت برشت موافقیم كه:
این چه دورانی است
كه سخن گفتن از درختان،
بیش و كم جنایتی است؛
چرا كه سخن گفتنی چنین،
دم فرو بستن در برابر جنایات بیشمار است.
اما راجع به این كه حرف و مواضع ما را با طالبان در یك ترازو مینهید، چیزی نمیگوییم و آن را فقط حمل به سطحینگری و عصبانیت تان میكنیم.
در مورد استالین مسئله كاملاً جداست و بحثش خیلی به درازا خواهد كشید. تنها یادآوری این نكته را لازم میدانیم كه اگر در آن شرایط فرار و ازدواج دخترش بهترین خدمت ممكن به امپریالیزم بود، پس او حق داشت هر اقدامی كند تا دشمنان را از جاسوسی و تخریب علیه سرزمینش باز دارد. اگر در آن زمان دختر مثلاً پرزیدنت روزولت دنبال یك كمونیست روسی راه میافتاد، آیا دموكراسی امریكا از آن حادثه با لبخند و شادی استقبال میكرد؟
* * *
هیئت تحریریه «پیوند» ارگان جمعی از اعضای سابق «سازمان مجاهدین خلق ایران» ـ كانادا،
از دریافت اولین شماره «پیوند» و نامه ضمیمه آن متشكریم. «پیام زن» را بصورت مرتب دریافت خواهید كرد. پیروز باشید.
* * *
ظاهرطنین دلالفرهنگی یا قاتل و «عضو علیالبدل» حزب پوشالی؟
ا. اسد ـ كابل،
با تشكر از نامه و نكتهای كه تذكر دادهاید. ما با شما موافقیم كه نباید پای بحث با خاینانی نشست كه سالها به سلاخی مردم در خون تپیده ما مصروف بودند. ما نیز هیچگاهی به این انحراف نهغلتیدهایم. ولی فقط بخاطر افشا و طرد آنان است كه گاهی به آنان اشاره داشتهایم.
قسمتی از نامه تان:
«در شمارههای مختلف "پیام زن" از ظاهر طنین بمثابه صرفاً از سلسله جنبانان مطبوعاتی خاینان پرچمی یاد نمودهاید در صورتیكه او و زنش زرغونه از كثیفترین چهرههای "حزب دموكراتیك خلق افغانستان" (جناح پرچم) بشمار میرفتند. ظاهر طنین بمثابه عضو علیالبدل كمیته مركزی حزب از مزدوران درجه یك مسكو به حساب میرفت. مسافر محصل طب از اعضای "سازمان آزادیبخش مردم افغانستان" یكی از صدها روشنفكر آزادیخواه بود كه این "فرهنگی" خاین او را به دام مرگ مزدوران روس انداخت.
"پیام زن" همانگونه كه سایر اعضای ارشد "حزب دموكراتیك خلق افغانستان" را منحیث خاینان و قاتلان كه دست های شان به خون هزاران هموطن ما رنگین است، محكوم میداند و هیچگاهی به "بحث" با آنان نمیرود باید ظاهر طنینها را نیز از آن شرفباختگان بشناسد كه حالا هم به اتكای بیبیسی منادی سازش با بنیادگرایان میباشد.»
* * *
بصریه شالیزی ـ اسلامآباد،
با سلام و آرزوی موفقیت، از دریافت نامه شما اطمینان میدهیم.
* * *
بجای توهمات به پیكار علیه بنیادگرایان برخیزیم
فوزیه ـ پشاور،
از دریافت نامه تان متشكریم. نباید در مورد خالهایی كه در شانه چپ تان بوجود آمده و تصور میكنید كه بشكل «الله» نوشته شده توهمی به خود راه دهید و از ما بخواهید كه عكس آنرا در نشریه چاپ كنیم. خداوندی كه میگوییم خالق همه چیز است علاقه و نیازی به تجلی نامش روی بدن ما و شما ندارد. شاید اگر این موضوع را با خاینان جهادی و «طلبه كرام» در جریان میگذاشتید فوری آنرا به نفع مقاصد سیاسی خود تعبیر و تفسیر مینمودند كه به هر صورت به حال شما كوچكترین سودی نمیداشت.
به مطلبی در همین شماره «د افغانستان د طالبانو لپاره یوه عظیمه خوشخبری» توجه كنید كه چگونه این ریاكاران عوامفریب برای مردم سوگوار و دربدر ما خواب میبینند.
پس خواهر جان تلاش نكنید كه به تیشه عوامفریبی خاینان جهادی و طالبی دسته بدهید.
بخاطر رهایی وطن و مردم خود از فاجعه سیاه جاری باید بیندیشید و راه رهایی همان است كه بود: مبارزه قاطع و تا به آخر علیه كلیه بنیادگرایان خاین و تبهكار. موفق باشید.
* * *
همت ـ كویته،
متقابلاً سلامهای ما را بپذیرید. ضمن تشكر از ارسال دونامه و مطلب ارسالی تان، از اشتباه چاپیای كه در «پیام زن» شماره ۴۶ صفحه ۴۲ در بند اول شعر «جهادیها» بجای «ناتوانی»، «نالوانی» آمده پوزش میخواهیم.
* * *
از مزار تا پشاور زیر سایهی وحشت طالبان
كبیر ـ پشاور،
در نامه خویش مینویسد:
«كاركنان مجله خواندنی "پیام زن" سلام، آرزومندم همه تان شاد و صحتمند بوده و در چاپ و نشر "پیام زن" كه خنجری است در قلب و مغز تمام بنیادگرایان خاین، جنایتكار و بیناموس ساخت پاكستان، ایران، عربستان و امریكا موفق باشید.
بتاریخ ۱۸ حمل امسال با خانم و یك طفلم از مزارشریف حركت كرده به پشاور آمدیم. در جریان راه چشمدیدی داشتم كه برای "پیام زن" میفرستم.
بعد از اینكه سرویس ۳۰۳ حامل ما در كمربند امنیتی شهر مزار مختصر تلاشی گردید، در منطقه حشیمشیر افراد مسلح با كلاشنكوف در مقابل پوستههای خود كه در فاصله چند كیلومتری با یكدیگر قرار داشتند در سرك ایستاده و موتر را بخاطر دریافت باج امر توقف دادند. دریور سرویس ما كه گنگه بود در منطقه حشیمشیر از كنار مردان مسلح عبور كرده و قدری دورتر توقف نمود. مردان مسلح به زور وی را از موتر پایین كرده میخواستند لت و كوب نمایند ولی با حركات غیر طبیعی دریور و صداهای مسافران كه فهمیدند دریور نمیتواند گپ بزند، رهایش كردند. بالاخره در خنجان خادیستهای دوستمی موتر را متوقف ساخته و از دریور تقاضای امر خروج از شهر مزار را كه باید به امضای دوستم باشد نمودند. چون دریور ورقه را نداشت تقریباً دو ساعت همه مسافران انتظار ماندیم تا بالاخره مالك موتر توانست از مبلغ ۲۵ لك افغانی باج مبلغ ده لك افغانی داده و اجازه حركت را بدست آورد. بعد ساعت ۵ عصر به خط اول دوستمیها در منطقه اولنگ در سالنگ جنوبی رسیدیم. منطقهای بسیار كوچك كه همه ساكنین آن قریه را ترك نموده بودند و خانههای شان توسط افراد مسلح بصیر سالنگی شبانه مبلغ ۱۰ هزار افغانی فی نفر به كرایه داده میشود. حدود یك هزار مسافر مرد و زن و طفل درین منطقه منتظر حركت بطرف كابل بودند. اكثر مسافران چند روز را بعلت بند بودن راه توسط طالبان درین منطقه سپری نموده بودند. هوای منطقه فوقالعاده سرد و از سماوار و مواد غذایی خبری نبود. صرف نان خشك كه به مشكل دو لقمه میشد مبلغ ۳۰۰۰۰ افغانی پیدا میشود. ما چون تازه رسیده بودیم خواستیم كه به طرف خط اول طالبان حركت كنیم ولی با فیر هوایی از آمدن مسافرین جلوگیری مینمودند. بناءً ما هم مجبور شدیم كه با دو فامیل دیگر اتاق خردی را به كرایه گرفته و شب را سپری كنیم. تعداد ما در این اتاق به ۱۸ نفر میرسید. آن شب را با یك پتو بدون نان صبح كردیم.
فردا صبح احوال آمد كه راه باز شده است. به سرعت خود را به خط اول طالبان رسانیدیم كه تقریباً ۲۵ دقیقه با پای پیاده فاصله دارد، ولی خلاف انتظار دیدیم كه راه مسدود است. زنان و اطفال را در آن روز برعكس روزهای دیگر در صفوف اول و به عقب شان به فاصله چند متری مردها را جابجا ساخته بودند. مردی رنگ پریده و به شدت غمگین كه در چند قدمی من نشسته بود گفت: "این بیشرف ها امروز بخاطری زنان را پیش و مردها را به عقب جا دادهاند كه دیروز وقتی سرو صدای مردم بلند شد كه چرااجازه عبورنمیدهید چندطالب وحشی با فیر هوایی و حمله به مردم مسافران را به عقب راندند و حین فرار اطفال و زنان زیر پا شدند و طفل ۴ سالهام كشته شد و زن حاملهای در روی سرك ولادت كرد و نوزادش را از دست داد. مسافران همه به این بیناموسیها لعنت میگفتند و هر دو جسد را در پهلوی سرك دفن كردیم."
وقتی مسافران بعد از انتظار زیاد دیدند كه به آنان اجازه عبور داده نمیشود سر و صدا براه انداخته و خواهان اجازه عبور شدند. یكی از افراد مسلح كه از سر و صورتش وحشت میبارید با صدای بلند گفت: "امشب تا صبح خواب نكردهام، حوصله ندارم، پروای هیچكس را هم ندارم. اگر خواستم همهی تانرا میكشم و در دریا میاندازم. كیست كه پرسان تانرا كند؟ صبر كنید كه قومندان ما بیدار شود شاید برای تان اجازه رفتن بدهد بگذارید خواب شوم." بعداً لحاف خود را گرفته و به فاصله چند قدمی صف زنان بالای سرك مانند جانوری به خواب رفت.
بعد از نیم ساعت با بلند شدن سر و صدای مسافران از یكطرف و طویل شدن لحظه به لحظه صف، قومندان گروپ مسلح منطقه از خواب بیدار شده و در حالی كه مخابره در دست داشت با دو نفر مسلح دیگر به طرف مسافران آمده و در جواب درخواست ما گفت: "ما بارها اعلان كردهایم كه نیایید، چرا میآیید و ما را به تكلیف میسازید؟ خبر ندارید كه خط اول است، مثلیكه از مرگ نمیترسید؟" بعد به افراد خود كه در قله ها جابجا بودند امر انداخت به طرف جنبشیها را داد و از هر طرف فیرهای هوایی زیكویك و هاوان و دیگر سلاحهای ثقیله شروع شد كه همه ما مسافران به وحشت افتادیم.
زمانی وضع وحشتبارتر شد كه تمام افراد مسلح شروع به تیر اندازی هوایی كردند و یك راكت از روی سرك به طرف جنبشیها فیر شد. تمام اطفال میگریستند. تیر اندازی چندین بار در فاصلههای كوتاه تكرار میشد. حدود ۳ ساعت بعد مولوی خان محمد معاون وزیر دفاع كه یك پایش مصنوعی بود همراه با ۳۰ ـ ۴۰ طالب در سه موتر تویوتا رسید. قومندان گروپ منطقه به استقبال شان رفت و افراد مسلح قومندان منطقه اخطار میدادند كه اگر كسی با آنان صحبت و یا عذر نمود از خود گله كند.
اما مسافران گفتند كه چند نفر ریشسفید به حیث نماینده ما با آنان صحبت میكنند. وقتی مولوی نزدیك شد ریش سفیدان با وی صحبت كردند. مولویصاحب گویی با دیدن "سیاهسرها" غیرتش تور خورده رو به قومندان منطقه كرده گفت: "زهحاضر نهیم چه كه څوك ماته توده نرمی هم راكړی خپله سیاسره یوهدقیقه هم دلته په دی حالت كی كښینوم دا اسلامی چلند ندی ـ دا خلك ولی تاسی په تنگوی، كه چا باندی شك لری تلاشییی كړی او وینیسی كه نه نو نور خلك پریږدی چه ولارشی". بالاخره تلاشی شروع شد و همه اجازه یافتند عبور كنند. ما بشمول زنان و اطفال به دویدن شروع كردیم ولی ۱۰۰ قدم پیشتر نرفته بودیم كه تفنگ بدست دیگری جلو ما را گرفته و با فیر هوایی وادار ما كرد كه دوباره به جای اولی برگردیم همه دست و پاچه شده و كوشش كردیم كه مقاومت كنیم ولی آن حیوان درنده با قنداق تفنگ بالای مردم حمله میكرد، در وسط سرك مردی موسفید ایستاده بود كه میخواست دلیل بگوید ولی مورد حمله قرار گرفته و با ضربه قنداق به روی سرك افتاد. درین موقع مولوی كه از دور ناظر صحنه بود به تفنگ دار حمله كرده از موهایش گرفت و دیگر طلبهها تفنگش را گرفته و با اشاره مولوی یكی از آنان كه قیچی در جیب داشت موهای طالبك وحشی را قطع كرده و بعد از بسته نمودن دست و پایش او را به موتر انداختند. بعداً مولوی به طرف قومندان رفته و گفت: "ته هم مسلمان نهیی او دا سری دی هم مسلمان نه دی" و به یخن قومندان دست انداخت. درین اثناء قومندان چند فیر هوایی كرد و طرفدارانش هم دست به فیرهای هوایی زدند. در ظرف چند دقیقه هر دو طرف در عقب سنگهای كلان سنگر گرفته و تیراندازی میكردند. مسافران كه از ترس به هر طرف پراكنده شده بودند ناظر جنگ طالبان بودند تا اینكه قومندان به نفرهایش دستور داد كه پایین بیایند و فیر نكنند و به همین سادگی سنگر بندی پایان یافت. به مردم اشاره كرد كه حركت كنید و مسافران برای بار دوم به دویدن آغاز كرده تقریباً یك ساعت راه را آمده بودیم كه موترهای مولوی از كنار ما گذشتند. دقایقی بعد موتر عسكری كه در آن زیكویك نصب بود به سرعت از كنار ما رد شد تا اینكه در یكی از گولایی ها متوجه شدیم كه همان موتر عسكری جلو مردم را گرفته به استثنای زنان بامحرم و اطفال شان همه را امر بازگشت دادند. من چون زن و طفل همراهم بودند اجازه یافتم به سفرم ادامه دهم.
زمانی كه به شهر چاریكار رسیدیم دیدیم همان دو فامیل كه شب همراه ما در یك اتاق بودند در حالیكه مردهای شان را برگشتانده بودند در كنار سرك نشسته و انتظار مردهای شان را میكشند، نه پول داشتند و نه آدرسی، همه میگریستند.
وقتی سوار مینیبس شدیم خواستم دو چوكی یكی برای خودم و دیگر را برای خانمم بگیرم كه مردی از بین موتر صدا زد "او برادر خیریت است مثلیكه نو آمدهای سیاه سرت را در پشت پرده روان كن اگر نه آزارت میدهند" به عقب خود نگاه كردم كه سیت اخیر موتر را با پرده بزرگی جدا كردهاند و زنان را در آنجا زندانی میكنند.»
* * *
«نگاهی از درون به حزب كمونیست كارگری»
سیر ـ آلمان،
دوست ارجمند، از زحمت و توجه تان سپاسگزاریم. نوشتهی «نگاهی از درون به حزب كمونیست كارگری ایران» از نویدیپور در نشریه «نیمروز» درباره «حزب كمونیست كارگری ایران» و رهبران آن قبلاً برای ما رسیده بود. اما نوشتههایی ازین قبیل كه با افشای هویت اصلی افراد این و آن حزب مخالف رژیم ایران توأم باشد قبل از همه ماهیت خود نویسندگان آنها را زیر سوال میبرد تا ساواكی و... بودن طرف مقابل را.
ما به اختلاف نظرهای خود با آقای فرهاد بشارت و حزبش در شماره ۴۵ «پیام زن» اشاره كردیم ولی استفاده از «افشاگری»های نوع نویدیپور را مردود میدانیم.
* * *
ش. علیخیل ـ استرالیا،
از همكاری شما در زمینه فروش «پیام زن» بسیار سپاسگزاریم. ۵۰ دالر ارسالی تانرا از دكانی كه تذكر داده بودید بدست آوردیم.
امیدواریم همیشه با ما همكاری و مكاتبه داشته باشید.
* * *
ثریا و صدیق راهی سـگ زرد برادر شغـال
فرشته كابلی ـ راولپندی،
متقابلاً سلامهای ما را بپذیرید. از ارسال رسالهی «نجیب را بشناسید» متشكریم. در مورد «نزاع» صدیق و ثریا راهی باید گفت كه این اصل موضوع را تغییر نمیدهد چرا كه سگ زرد برادر شغال است!
قسمتی از نامهی تان:
«... آنچه ضم این نامه بشما میفرستم كتابی است در مورد داكتر نجیب رئیس جمهور اسبق افغانستان كه بقلم برادرش صدیق راهی چند سال پیش برشتهی تحریر كشیده و بدست نشر سپرده شده بود. اگرچه نشر كتاب مذكور اكنون دیگر چیز تازهای نیست اما در این مورد حقایقی وجود دارد كه باید افشاء شوند. و آن اینكه عدهای تصور میكردند و هنوز هم باین تصوراند كه گویا كتاب مذكور توسط صدیق راهی نه بلكه توسط همسرش نوشته شده است. در ابتدا وقتی كتاب یادشده تازه نشر گردیده بود صدیق راهی با طمطراق و افتخار میگفت كه آنرا خودش نوشته است نه كس دیگری. اما پس از آنكه عدهای از افغانها او را با نگاشتن همچو كتابی نكوهش و تقبیح كردند بویژه بعد از آنكه داكتر نجیب توسط طالبان به قتل رسید، صدیق راهی از نگارش كتاب بكلی انكار ورزید و بدینوسیله خواست تا سیل انتقادات و دشنامها را از خود رد و به همسر خود كه در قضیه دستی نداشت توجیه كند. او در همه جا و نزد همه میگوید كه كتاب توسط همسرش ثریا تحریر و به نشر سپرده شده است.»
* * *
عبدالله حمید ـ استرالیا،
از همكاری شما صمیمانه متشكریم. آدرس جدید تان را گرفتیم، ۱۴ نسخه شماره ۴۵ «پیام زن» و كاستهای «راوا» را با نامهای ذریعه پست هوایی به آدرسی كه نوشته بودید ارسال نمودیم. كاش خود تان یا آن دوست محترم لطف نموده و در اسرع وقت از رسیدن آنها ما را مطمئن سازید.
* * *
ضرورت همبستگی بین سازمانهای آزادیخواه ایران و افغانستان
«شورای دفاع از مبارزات خلقهای ایران» ـ وین،
درودهای گرم ما را بپذیرید. بدینوسیله از دریافت نامه صمیمانه و ضمایم اطمینان میدهیم. از تلاش شما بخاطر توزیع نامه سرگشاده «راوا» و ارسال اعتراض نامه به وزارتهای داخله و خارجه پاكستان در رابطه با شكنجه و استنطاق یكتن از همكاران «راوا» در اسلامآباد، متشكریم. امیدواریم این حداقل همبستگی بین ما پیوسته برقرار ماند.
قسمتهایی از نامهی تان:
«... باعث خوشحالی ماست كه در مبارزه علیه سرمایهداری و تجلی ارتجاعیش به هر شكلی رژیمهای مذهبی و غیر مذهبی با شما همراه بوده و میتوانیم وظایف مبارزاتی خود را نسبت به شما در حیطه امكانات خود انجام دهیم. ما از شرایط سخت مبارزاتی شما واقف بوده و ضرورت همبستگی با شما را كاملاً حس میكنیم. مبارزات زنان تحت شرایط رژیمهای ارتجاعی اسلامی ایران و افغانستان و... از اهمیت والا برخوردار بوده و رهایی زنان از قید و بند ستم طبقاتی و پدرسالاری كه هرگونه مذهبی حامی آن است، ـ یكی از مضامین عمده هرگونه مبارزه علیه استبداد و استثمار را تشكیل میدهد بطوریكه رهایی جامعه در كل در گرو رهایی زنان از چنین قید و بندهایی معنی و مفهوم واقعی خود را مییابد و این معضل اصل و اساس حقوق دموكراتیك تودههاست. در این رابطه ما خلاصه اعلامیه اعتراضی تان را بزبان آلمانی و انگلیسی ترجمه و در اختیار تعداد زیادی از سازمانها و گروههای مترقی و آزادیخواه اتریش و دیگر خارجیان قرار دادیم و از آنها خواهش نمودیم كه با فرستادن نامههای اعتراضی به سفارت و وزارت خانههای ذیربط پاكستان علیه تضییقات و فشارهای وارده بر شما از جانب نیروهای ارتجاعی اعتراض نمایند.»
* * *
ع. و. ـ پشاور،
دوبیتیهای ارسالی تان را كه توسط ك. كابلی سروده شده گرفتیم كه بند هایی از آن را در همین صفحه میآوریم. امید شعرهای بهتر و بیشتری از دوست ما ك. كابلی دریافت داریم.
وطنداران وطن دریای خون شد
فرو در ورطة مرگ و جنون شد
همـای همت این قـوم والا
ز جهـد كركسی چندی زبون شد
نه طالب را نشان از علم و عرفان
نـه مـلا را خبر از حكـم قـرآن
نه دانـم حـال ملت چون شود چون
ازیـن كافـردلان نـا مسلمان
دراینجا نی كسی در فكر كیش است
نه كس از ماتم ملت پریش است
تمـام همت این نابكـاران
به فكر برقع و دستار و ریش است
جهـان در فكر فتح كهكشان است
به سوی زهره و كیوان روان است
ولی اینجا همه طفل و زن و مرد
دماغ آشفته از سودای نان است
وطنداران وطن در بند تا كی
بـه درد و غمش پیـوند تاكی
بود افتاده اینسان سر نوشتش
به دست خود فروشی چند تا كی
ز دشتش جـز گیاه غم نـروید
زبـاغش جز گـل ماتـم نروید
تمام این خسان گرگاند و خوكاند
در این كشور مگـر آدم نروید
* * *
عبدالمختار ـ كابل،
با تشكر مطلب ارسالی تان را گرفتیم كه قسمتهایی از آنرا ذیلاً میخوانید:
«۱ ـ در صورتیكه اسحقنگارگر بصورت یك نماینده با صلاحیت مردم افغانستان از طرف غرب سفری به افغانستان داشت پس چرا خبر ملاقات وی با ملاعمر از طرف هیچ رادیویی به نشر نرسید؟
۲ ـ اینكه نتیجه ملاقات و دستآورد آن نیز اعلان نشد كه در كدام مورد ملاقات داشتند و نتیجه آن چه بود. به نظرم خودش نخواسته از طریق رادیو اعلان شود چون علت رفتن و ملاقاتش این است كه در آینده نزد دوستم راه و جایی داشته باشد زیرا دوستم رقیب سرسخت ملاعمر میباشد و موقف عزیزان نگارگر (برادر زادهی نگارگر دگرجنرال عبدالرزاق سرطبیب دوصدبستر مزار شریف؛ داكتر حمید كه داكتر شخصی و خانگی دوستم در شبرغان میباشد؛ برادر نگارگر كه در بلخ زندگی دارد از ریش سفیدان مشهور بلخ میباشد؛ تمام فامیل انجنیر عثمان با برادران، خواهران، پسران كاكا و غیره كه در كوچه سید قاسم، شرق روضهی شریف سكونت دارند در حكومت دوستم مصروف كار میباشند) خراب میشود و همچنان اگر كدام وقت برای ملاقات دوستم برود باید با آبرو و قابل پذیرش باشد.»
* * *
دیـانـا و مـلا و جنـازه سـگ
فاروق ـ پشاور،
متقابلاً سلامهای ما را بپذیرید. از عكس دیانا و طالب كه فرستاده بودید متشكریم. و از آن در همین شماره استفاده نمودیم.
قسمتی از نامه تان:
«دیدن این عكس مرا به یاد قصهای انداخت كه اگر پسندیدید آنرا با عكس دیانا و طالب چاپ كنید.
یك نفر سگی داشت. از قضای روزگار سگش میمیرد و او كه سگ را خیلی دوست داشت نزد ملا رفته و از وی خواست جنازه سگ را بخواند. ملا از شنیدن این سخن خیلی به قهر شده گفت: "ولاحول باالله د سپی جنازه خو كفر دی ته حرنگه دا خبره كوی؟"
صاحب سگ كه از خصوصیات ملاها خوب آگاهی داشت جواب داد: "سگ من یك طوق طلا داشت و وصیت كرده بود كه هر كسی كه جنازهاش را بخواند این طوق طلا به او داده شود" ملا با شنیدن این گپ لحنش را تغییر داده گفت: "سه خیر دی جنازه خو به وشی خو ته ووایه چه دی مرحوم نور حه ویلیوو؟"
طالبان كه زنان افغان را در داخل افغانستان بخاطر مراعات نكردن حجاب مورد لت و كوب و اهانت قرار میدهند وقتی پای پوند و سترلنگ و اكت انسانیت و امروزی نمایی و كسب حمایت از غرب در میان میآید، نماینده به اصطلاح دپلماتیك شان در مقابل عكسی نیمه برهنه دیانا نشسته و مرگ او را تسلیت میگوید.»
* * *
ضـرورت پیونـد خلقهای ایران و افغانستان
بهروز از نشریه «توفان» ـ آلمان،
با سپاس فراوان از دریافت نامهی تان اطمینان میدهیم. راجع به وضعیت ایرانیان مقیم پاكستان كه تعداد شان محدود است، متأسفانه معلومات كافی نداریم.اگر اطلاعاتی بدست آمد برای تان انتقال خواهیم داد.
قسمتی از نامهی شما:
«... خلقهای افغانستان و ایران با پیوندهای تاریخی فراوان و سرنوشت مشابه به همكاری و مساعدت متقابل نیاز دارند. برای ما روشن است كه زنان قهرمان افغانستان در چه شرایط غیر انسانی و دهشتناكی بمبارزه میپردازند. ما مقاومت و پشتكار شما را تحسین میكنیم و معتقدیم كه راهی راكه نیروهای مترقی، دموكراتهای انقلابی و ضد امپریالیست میپیمایند راهی سخت و ناهموار است ولی هیچ مشكلی نیست كه در مقابل اراده و پشتكار و مبارزه خلقها قابل حل نباشد. زمان به نفع نیروهای انقلابی عمل میكند.»
* * *
چنــد سـوال
انجنیر ف. ج. ـ كابل،
«... آرزومندم تا به سوالات و انتقادات ذیل پاسخ دهید:
۱ ـ اخیراً شماره ۴۶ "پیام زن" بدستم رسید كه مضامین و مطالب مندرج در آن همه جالب و خواندنی بودند مخصوصاً مقالات "اگر اجازه بدهیم بنام خدا.... (از پروین دارابی)"، "واقعیت جورج ارول وطنی ما"، «داكتر اكرم عثمان..."، "قذافی و اردوی زنانش"، "سیا از مزدورانش سیلی میخورد"، "چند انتقاد بر پیام زن" و غیره. انتقادات زریر قدوس برایم خیلی جالب، بجا و خواندنی بود. بارها آنرا خواندم و جوابهای شما را به آن نیز مطالعه كردم. گرچه جوابهای تان ظاهراً قناعت بخش بود و امیدوارم كه برای زریرقدوس نیز قناعتبخش باشد ولی بیاد باید داشت كه: جریانات بعد از هفت ثور چشم انبوهی از مردم كشور را به جهانبینی علمی و انواع تئوریها باز نموده كه شما نباید ازین انبوه جمعیت، بخاطر عملكرد فاشیستی مشتی از رهبران خودفروخته چشمپوشی كنید! باید بدانید قلب اكثریت مطلق هفت ثوریها بخاطر این ملت تپیده بود و هنوز هم میتپد. از آنها باید استفاده كنید باید آنها را دریابید و بدانید كه درد و درك مشتركی دارید. بر سر آن پیمان دست ترحم باید كشید وگرنه ارتجاع سیاه در كمین است. همانطوریكه تعدادی از شما را نیز قبلاً بلعیده، اینك این لقمه تیار را هم از نزد تان خواهد بلعید. اگر واقعاً چنانچه ادعا میكنید مبارزه نیز میكنید آنها را دریابید و اگر شما نیز چون دیگران به ریش این ملت و فرزندانش میخندید این مطلبیست علیحده.
۲ ـ اگر قرار باشد مجموع فعالیتهای انقلابی تانرا افشاگری اعمال سبعانه انواع بنیادگرایان تشكیل دهد، این وظیفه را خود رسانههای تبلیغاتی به بهترین وجهی انجام میدهند. اعمال غیر انسانی این وحشیترین موجودات را تمام مردم به چشم سر دیده و با گوشت و پوست خود احساس كردهاند. مگر از چگونگی ارتباط شان با سازمانهای جاسوسی كشورهای مربوط، اطلاع كافی ندارند؟ این اطلاعات را رادیو صدای شریعت، رادیو شورای نظار، رادیو و تلویزیون مزارشریف از داخل كشور برضد همدیگر و صدها راپور و نشرات خارجی بسیار خوبتر، دقیقتر و رساتر از شما به نشر میسپارند و انجام میدهند.
۳ ـ نمیدانم غیر از افشاگری، درین عرصه پیكار جانكاه مبارزه طبقاتی چه مصروفیت دیگری دارید؟ شاید بگویید: سازماندهی تظاهرات و كنفرانسها در بین مهاجرین در پاكستان. مردم در حالیكه فعالیتهای تان را درین عرصهها به دیده قدر مینگرند مگر باید بدانید آنها را كافی نمیدانند. درد مردم ما خیلی عمیق تر از آنست كه با یك گزارش و تبلیغ آنرا به جهانیان رساند. قدمی باید فراتر ازین تبلیغ و گزارش گذاشت.»
اینك مختصر جواب ما:
كودتای ۷ ثور كه سرآغاز فاجعه حاكمیت روسها در كشور بود، نهتنها ارمغانی به مردم نداشت بلكه با استفاده و زیر پوشش «جهانبینی علمی» و «انواع تئوریها»، جنایات نابخشودنی را مرتكب شدند. اگر جهادیها و طالبان خاین با استفاده از اسلام و شریعت میخواهند حاكمیت خونبار شان را تداوم بخشند، میهنفروشان خلقی و پرچمی به آن «تئوریها» و كلمات توسل میجستند. بنابراین ما كه از همان آغاز مبارزه علیه متجاوزین روسی و نوكران شان در كنار مردم خود بودهایم و با همین «اكثریت مطلق هفت ثوریها» جنگیدهایم نمیتوانیم هیچگونه «درد و درك مشتركی» با آنان داشته باشیم. و نیز باین برداشت شما كه «قلب اكثریت مطلق هفت ثوریها بخاطر ملت میتپید» باین دلیل ساده نمیتوانیم موافق باشیم كه تحت رهبری و حاكمیت جلادانی چون ترهكی، امین، ببرك، نجیب و... بسر بردند. اگر قلب آنان اندكی هم بخاطر ملت میتپید باید در بحبوحه جنگ مقاومت ضد روسی طرف ملت را میگرفتند و نه متجاوزین روسی و مزدوران شان را. آن افراد را اگر خاین به خلق نگوییم لااقل در ردیف «فرزندان» صدیق «این ملت» هم نمیتوان حساب كرد. در شماره قبلی در جواب به نامه زریرقدوس نیز اشاره رفته است و برای شما هم «ظاهراً قناعت بخش» بوده كه ما از مبارزه ضد بنیادگرایی افراد پایینرتبه و صفوف آن احزاب كه اكنون اظهار ندامت میكنند، جانبداری میكنیم. بنظر ما بسیار مهم است كه بین سمت دادن مبارزه و بسیج و متشكل كردن آنان با آب تقدیس ریختن بالای آنان فرق گذاشت.
در مورد اهمیت افشاگری انواع بنیادگرایان و غیر بنیادگرایان هم كه گوشهای از كار علنی ما را میسازد، برخلاف شما معتقدیم كه رسانههای خبری از CNN و BBC گرفته تا رادیوی «صدای شریعت» و رادیوی شورای نظار، هیچكدام این وظیفه را به درستی انجام نمیدهد. آیا خبر مثلاً تجاوز به دختر ۴ ساله و مادر و پدر ۷۰ ساله را از كدام منبع خبری جهادی ـ طالبی و یا خارجی شنیدهاید؟ كدام خبرگزاری گزارش ربوده شدن شكریهها را نشر نموده است؟ افشاگری آنان فقط در حدیست كه منافع معین سیاسی شان اقتضا كند.
و اما در این مورد با شما موافقیم كه در كشور اخوانزدهای مثل افغانستان و با مردمی چنین غدابكش، دامنه مبارزه بمراتب وسیعتر از براه انداختن اكسیونها و تبلیغات است.
توان ما فعلاً همین است. آرزومندیم شما و امثال شما و سایر سازمانها صدبار بیشتر از ما ناقوس مبارزهای قطعی علیه بنیادگرایی و حامیان جهانی و منطقهای آن را به صدا درآورند.
* * *
«تظاهرات "راوا" مشتی بر دهان اخوان»
حمید انوری ـ امریكا،
از علاقمندی تان نسبت به «پیام زن» متشكریم. نشریات درخواستی برای تان ارسال گردید. خرسند خواهیم شد اگر شمارههایی از نشریهای را كه تذكر داده بودید برای ما بفرستید. قسمتی از نامهی شما:
«... از جریانات تظاهرات جمعیت انقلابی زنان افغانستان آگاه شدم. شهامت زنان افغان واقعاً قابل قدر است و تظاهراتی كه "راوا" براه انداخته بود، مشت محكمی بود كه بر دهان اخوان و ارتجاع كوفته شد و قرار معلوم آن مشتها آنقدر كوبنده بودند كه آنان را به لرزه در آورده از خود عكسالعمل نشان دادند. چون این دشمنان از منطق بیبهرهاند، مانند همیشه از زور كار گرفته و چهرههای سیاه خویش را بهتر به نمایش میگذارند....»
* * *
«هومان» (گروه دفاع از حقوق همجنسگرایان ایران) ـ سویدن،
نامهی تان متشكریم. كتاب درخواستی را میتوانید از طریق دفتر بیبیسی بدست آورید.
* * *
چوپان ـ آلمان،
از نامه و ارسال جزوه «بوسه بر شمشیر خونین» متشكریم. موفق باشید.
* * *
دنیا ـ امریكا،
باسلامهای گرم، درمورد نكاتی ازنامهی تان جواب جداگانهای ارسال شد.
* * *
مطلب «زور كم و قهر بسیار یك سوپر انقلابی» و ارتباط آن با خیانت حلیم نام به سازمانش
جنبش انقلابی مردم افغانستان ـ كویته،
از نامه و متن نوشتهای به حمایت از نامه سرگشاده «راوا» ممنونیم. خوب و صحیح بود اگر قبل از طرح سوالات و تمایل تان در مورد ملاقات حضوری، نشریات و یا برنامه تانرا به ما میفرستادید تا با مواضع و نظرات تان آشنا میشدیم. اینك پاسخی فشرده به نكاتی از نامهی تان.
با توجه به شعارهای اصلی ما (آزادی، دموكراسی، عدالت اجتماعی) و مرور نشریات ما به آسانی میتوان «اساس و مبانی تفكر» ما را دریافت. ما بخاطر دموكراسی و برضد میهنفروشان پرچمی و خلقی و بنیادگرایان قاطعانه میرزمیم و این آشتیناپذیری ما با خاینان بنیادگرا باعث شده كه عدهای ما را شعلهای و... خطاب كنند. ما خود را «شعلهای» نمیدانیم ولی اگر دموكراسی خواهی ومبارزه قاطع از خصوصیات صرفاً «شعلهای»هاست بگذار مصرانه و با افتخار اعلام كنیم كه ما هم این خصوصیت را داریم. برای ما تفسیرهای گوناگون از شعار آزادی و دموكراسی بر مبنای ایدئولوژی های متفاوت اساسی نیست. آنچه در درجه اول اهمیت كسب میكند عمل است. درشرایط فعلی اگر دریابیم كه فلان و بهمان تشكیلات برای نیل به دموكراسی و مبارزه ضد بنیادگرایی آماده است قربانی دهد، بیتوجه به ایدئولوژیاش آنرا دوست و متحد خود بشمار آورده همكاری و همسویی با آنرا وظیفه خود خواهیم انگاشت.
ما «سازمان رهایی افغانستان» را از جمله سازمانهای انقلابی كشور میدانیم كه با دادن قربانیهای فراوان در جریان جنگ مقاومت و بعد، نقشش را بمثابه عنصر فعال جنبش انقلابی افغانستان به اثبات رسانیده است. ما به خون داكتر فیضاحمد و سایر رهبران و كادرهای آن كه بدست دژخیمان بنیادگرا جاری شد احترام قایلیم. ما در حالیكه با سازمان رهایی و سایر سازمانهای انقلابی خود را از لحاظ سیاسی متحد میدانیم، از نظر تشكیلاتی مستقل هستیم.
ما قبلاً و حتی طی دیداری كه با اعضای «حزب كمونیست كارگری ایران» داشتیم اختلافات خود را با آنان در موارد مشخصی اظهار نموده بودیم ولی به ادامه انتشار مطلبی در «همبستگی» لازم دیدیم كه در سطح «پیام زن» به آن مسایل برخوردی صورت گیرد.
برخورد ما به «حككا» هیچگونه ارتباطی با پیوستن آن فرد (كه ما او را به نام حلیم میشناسیم) با به اصطلاح دفتر افغانستان حزب مذكور ندارد.
براساس تحقیقی كه نمودیم حلیم متهم است به خیانت تشكیلاتی و اختلاس دارایی سازمان رهایی كه بعد از اثبات اتهام به وی، از سازمان طرد گردید. قرار معلوم اسناد كتبی اعترافات وی به خیانتش بقلم خودش نزد آن سازمان موجود است. و از نظر ما كسانی كه به سازمان انقلابی خیانت و رزیده و به آنهم اكتفا نكرده و در سطح زدن دارایی آن سقوط كند و بعد هم ایمان و بزرگترین عشق و آرزویش را زندگی در اروپا تشكیل دهد، افرادی مطلقاً غیر جدی، فرومایه و شیاد اند كه در رابطه با فعالیت و مبارزه انقلابی، روشنفكرانی پوسیده، ترسیده و مرده بشمار میروند.
اگر خواستار اطلاعات بیشتری در مورد باشید با سازمان رهایی تماس بگیرید. بهر حال موكداً یادآور میشویم كه انتشار مطلب «زور كم و قهر بسیار یك سوپر انقلابی» هیچ ربطی به خیانت حلیم و دو سه همدستش به سازمان رهایی نداشت و نمیتواند داشته باشد. ضمن آرزوی كامیابی برای تان، امیدواریم راجع به فعالیتهای گروه خود برای ما بنویسید.
* * *
غفـورزی كـی بـود؟
محمد ابراهیم ـ بولان،
كاستهای درخواستی ضم نامهای برای تان ارسال شد. «پیام زن» را مرتباً خواهیم فرستاد. در مورد غفورزی، شایع است كه منحیث گماشتهی امریكا زیر ریش ربانی فعالیت میكرد و طیاره حاملش توسط پاسداران ایرانی كه در حزب وحدت كارمیكنند، سرنگون ساخته شد.
به امید همكاریهای بیشتر شما.
* * *
احمد سمیر ـ پشاور،
از نامهی حاوی پیشنهادات و انتقادات شما تشكر.
۱ ـ نظر تان در مورد درج مرامنامه و اهداف «راوا» در صفحات «پیام زن» درست است. برای رفع این كمبود خواهیم كوشید.
۲ ـ چون همه مطالب مندرج در «پیام زن» مبین واقعیات و بدبختیهای جامعه هستند، جنبهی اجتماعی دارند و نه جنبه شخصی و فردی.
۳ ـ اولین شماره «پیام زن» در ماه ثور ۱۳۶۰ به یاری مینای شهید در كابل منتشر شد. فعـلاً «پیام زن» از طرف هیچ موسسه یا كشوری كمك نمیشود و فقط با كمك خوانندگان آن و اعضا و هواداران «راوا» در خارج و داخل افغانستان و وجوهی كه از طریق فروش نشریات ما بدست میآید، به نشر میرسد.