ولی ـ كابل،
یك مطلب شما را زیر عنوان «دیگ هنوز حق اعتراض به دیگدان را ندارد» در همین شماره آوردیم. از مطلب دومی تان در شماره بعدی استفاده خواهد شد. امیدواریم مرتباً افتخار چاپ نوشتههایی از شما را داشته باشیم.
* * *
پروفیسور نوم چامسکی و «راوا»
ب. ژ. ـ آلمان،
«دوستان عزیز،
با سلام و درود بیپایان به كار و پیكار انقلابی تان. بدون مقدمه میخواهم نكتهای را با شما در میان بگذارم كه با اعتبار و ایمانم به كار تان از شما بعید میدانستم، مخصوصاً مسئلهای كه منافع بزرگ معنوی "راوا" هم در آن نهفته بود.
نوم چامسكی فیلسوف، زباندان، جامعه شناس و از بزرگترین شخصیت های ضد سیاستهای هژمونیستی امریكا در یكی از نوشتههایش به زبان آلمانی بعد از ۱۱ سپتامبر، "راوا" را به عنوان یك سازمان معتبر افغان ستوده و سایت آن را به عنوان یك منبع ارزشمند معلومات در مورد جنایات بنیادگرایان معرفی نموده است. انتظار داشتم كه آن نوشته را در "پیام زن" به چاپ برسانید. ولی خلاف تصور آن را نه در سایت و نه در "پیام زن" دیدم. در صورتی كه این متن را نداشته باشید لطفاً برایم احوال دهید تا آن را همراه با مطلب مختصر دیگر راجع به چامسكی ترجمه و ارسال دارم.
میخواستم بگویم كه به وجود و مبارزه "راوا" برای دموكراسی واقعی همیشه بالیدهام ولی وقتی با حمایت این و آن معتبرترین و درخشانترین شخصیتهای معاصر در دنیا از "راوا" بر میخورم شما خواهرانم بیشتر از پیش در قلبم جا میگیرید و مایه مباهاتم میشوید.»
دوست عزیز، با تشكر از محبت تان نسبت به «راوا» باید گفت كه متأسفانه ما مقالهی مذكور را ندیدهایم. معهذا این كمبود را میپذیریم كه اشاره به شخصیتهایی مثل پروفیسر چامسكی و امثال وی كه به نحوی از انحا مؤید «راوا» بوده اند در «پیام زن» صورت نگرفته است. شایان یادآوریست كه پروفیسر چامسكی مقداری كمك مالی نیز به «راوا» نموده بود كه متأسفانه آن هم تا كنون در نشریه انعكاس نیافته است.
لطفاً ترجمه مطلب را برای ما بفرستید تا در شماره آینده «پیام زن» به چاپ برسد.
* * *
ریـاكاری كریم خلیلی
فروغ ـ اسلامآباد،
با اظهار سپاس از نامه ارسالی تان قسمتی از آن:
«... در ارتباط به نوشته مفید و پر از معلومات شما در مورد احمدشاه مسعود ("سپه سالار"ی "كثیرالابعاد" به روایت شاطر سالاری "قصیرالابعاد"!) بین بریدههایی راجع به افغانستان كه از سالها پیش جمع كردهام، چشمم به این جمله از زبان عبدالعلی مزاری سركرده "حزب وحدت" در "فرنتیرپست" مورخ ٢٤ فبروری ۱٩٩٥ خورد:
"عبدالعلی مزاری با این گفته كه نمیتواند با آدمی (احمد شاه مسعود) بنشیند كه مكرراً مواضعش را هدف قرار میدهد، بطور غیر مسقیم طرح محمود میستری را رد كرده است."
و به یاد سخنرانی های كریم خلیلی افتادم كه به مناسبت های مختلف بیشتر از هر چاپلوس و ریاكار دیگر در حكومت كرزی حلقومش را در ستایش از "مسعود بزرگ" پاره میكند در حالیكه دیروز "شهید مظلوم"اش علی مزاری حاضر نبود با آن "بزرگ" حتی بر سر یك میز بنشیند!
راستـی كـه بنـابـر "پیـام زن" میـزان دورویـی و بیپرنسیپی فـاشیستهـای دینـی افغـانـی كمتـر از میـزان جنایتپیشگی آنان نیست.»
* * *
جایزه برای دست بوسان دژخیم
نازیه ش. ـ كابل،
در نامه شان آمده است:
«این اولین نامهام برای شماست. ولی لطفاً نامه ننوشتن را حمل به بیعلاقگی یا بیتفاوتی نكنید. صدها زن و دختر مثل من هستند كه اگرچه نامه نمینویسند اما به وجود و مبارزه "راوا" میبالند و آن را مایه شرف و سربلندی زنان آزادیخواه افغانستان میدانند. شما در سطح جهانی بیرق بزرگ آزادیخواهی زن افغان را در برابر بیرقهای تروریستهای جهادی و طالبی و بیرقهای پاره پارهی این و آن سازمان زنان سازشكار، وابسته و ارتجاعی در اهتزاز نگهداشته اید. تنها شما از استخوان سوز ترین دردهای مردم افغانستان مینویسید كه نه در داستانهای اكرم عثمان، رهنورد زریاب، رازق مامون و دیگر نویسندگان پرچمی و جهادی انعكاس مییابند و نه در شعر عبداله نایبی، واصف باختری، صبوراله سیاهسنگ، لطیف پدرام و دیگر شاعران تسلیم طلب و خادی. در حقیقت شما بهترین "داستان" و "شعر"ها را ارئه مینمایید.
آن "سیاستمداران" و این "فرهنگیان" را وطنفروشان پرچمی و خلقی و بنیادگرایان و اربابان خارجی آنها "مشهور" و برجسته ساخته و به قول شما تا میتوانند پف میكنند، اما شما را همت والا و بصیرت سلحشورانهی سیاسی تان اعتبار و اقبال بخشیده است.
آنچه اساساً موجب شد این نامه را بنویسم دیدن مطلبی بود در یك نشریه جهادی راجع به یوسف جان نثار كه در سال ۲٠٠۱ جایزه شجاع ترین فلمبردار را از امریكا گرفته است و البته پیشترها از دست مبارك عبداله انس داماد داكتر عبداله عزام پیشوای گلبدین، ربانی، مسعود، اسامه بن لادن و سایر تروریستهای وطنی و عربی، پول نقد دریافت داشته است. و از آن جالبتر كه بت این خاینان یعنی "مسعود بزرگ" به آقای یوسف جان نثار ساعتی صله داده است با نقشه افغانستان در آن! كاری كه معمولاً از سلاطین میشنیدیم.
فكر كردم در آن سالها كدام كشورها برای "سپه سالار" جنگ پرستان، ساعتهای مخصوص برای صله دادن تهیه میكرد و آیا به برادران او گلبدین، سیاف، خالص، خلیلی و دوستم هم از این ساعتها داده بودند؟
راستی چرا یوسف جان نثار جایزه شجاعترین فلمبردار را میبرد و نه "راوا" بخاطر تهیه فلم اعدام زرمینه و جنایتهای دیگر طالبان كه دنیا را تكان داد؟
جواب روشن است: "راوا" این نوع جایزه را نمیبرد زیرا ضد كلیه تبهكاران بنیادگرا و حامیان امریكایی و اروپایی آنهاست، زیرا تمجید سرجنایتكاران را فرومایگی میداند، زیرا مبارزه زنان را از چهارچوب خواستهای كوچك و حقیر به خواستهای سیاسی و سرنگونی رژیم بنیادگرایی ارتقا بخشیده است، زیرا هر بیعدالتی و رذالت از هر سویی را افشا میسازد، زیرا در برابر هیچ فشار و آزار و اذیت حتی به قیمت ریخته شدن خون اعضایش سر فرود نیاورده است، زیرا در این روز و روزگار غلبه شكست و ناامیدی و ارتداد و خیانت و سازش روشنفكران و سلطه سیاه و مخوف بنیادگرایی، یگانه دلگرمی استواری و امید به ادامه مبارزه به شمار میرود.
یوسف جان نثارها كه به بوسیدن دست دژخیم عادت دارند، به پول و جایزهها میرسند اما از اكثریت مردم داغدیدهی ما فاصله میگیرند. "راوا" كه بوسیدن دست دژخیم را عار و بیشرافتی میداند، به پول و جایزهای نمیرسد اما دل آتش گرفتهی مردمی سوگوار را به كف میآورد.
ننگ بر هنرمندان سازشكار!
افتخار و درود بر "راوا"!»
* * *
هیاهوی دولت تونی بلیر برای چیست؟
ف. رحمت ـ امریكا،
«تقریباً هر هفته به سایت پر ارزش و معروف شما سر میزنم. اما از برخورد به مسایل جهانی در آن كمتر مطلبی مییابم. بطور مثال مدتیست كه در ارتباط با جنگ بریتانیا در عراق و انتحار دویدكیلی سر و صدا فراوان است و دولت بلیر در خطر سقوط، لیكن "راوا" كماكان خاموش است. آنانی كه به كار و نظرات شما باور دارند مایلند از دیدگاه شما درك خود را از مهمترین مسایل جهانی بالا برند.»
دوست گرامی، با تشكر قلبی از حسن نظر تان باید گفت كه ما كوشیده ایم بر زخمهای خونچكان كشور بنیادگرازدهی خود تمركز بخشیم تا مسایل جهانی. زیرا بدبختانه اغلب نشریات و سایتهای وطنی یا از افشای جنایات بنیادگرایان طفره میروند یا اینكه تلویحاً یا با صراحت به دفاع از این خاینان قلم میزنند. شاید متوجه شده باشید كه روشنفكران سازشكار تا بخواهید به خود اجازه میدهند درباره مسایل كشورهای مختلف اظهار نظر نموده و در عین حال غیر پشتو زبانان چند دو و دشنام هم نثار وحوش طالبی میكنند اما در برابر جلادپیشگان جهادی موش شده به سوراخ میخزند. و ما احساس میكنیم كه در انجام رسالت افشای بیامان «ائتلاف شمال» تنها هستیم و این خود مجال و نیروی زیادی باقی نمیگذارد كه به طور دلخواه راجع به مسایل بین المللی بپردازیم. البته معترفیم كه در كار مبارزه با جنایتكاران «ائتلاف شمال» نیز آن طور كه باید موفق نمیباشیم.
نظر ما نسبت به اتفاقات اخیر در بریتانیا مختصراً اینست كه دولت بلیر خلاف خواست اكثریت مردم در باتلاق كشنده عراق گیر كرده و به جای عذرخواهی و استعفا، مذبوحانه به توجیه شركت در تجاوز به عراق میكوشد. هیاهویی كه بر سر خودكشی داكتر دویدكیلی هم برپا شده از جمله محكمه هتن در واقع خاك پاشیدن به چشم مردم بریتانیاست و طفره رفتن از مسایل اصلی: دست زدن به جنگ و كشتن هزاران غیر نظامی عراقی؛ دروغ گفتن دولت از اول تا آخر به مردم؛ سلاحهای كشتار جمعی رژیم صدام كجاست؟ چرا امریكا و بریتانیا و دیگر كشورهای اروپایی سالها از رژیم فاشیستی صدام حمایت كرده و امكان تهیه سلاحهای كیمیاوی را در دسترساش قرار دادند؟
خودكشی داكتر كیلی اساساً اشتغال بریتانیا در عراق را زیر سوال میبرد اما آقای بلیر میخواهد قضیه را حتیالمقدور به طرف مسایل فرعی كش داده و مسئولیتش را در جنگافروزی كم رنگ سازد.
* * *
در باره مصاحبه «راوا» با مجله «اقتصاد»
پ. كاویان ـ پشاور،
«به آرزوی موفقیت و استواری هر چه بیشتر در كار و پیكار تان. نشریه "پیام زن" را قبلاً بارها خوانده بودم ولی این اولین بار است كه برای تان نامه مینویسم. همیشه در انتظار مجله وزین و افشاگر تان ـ كه متأسفانه بنابر هر دلیلی كه است با تأخیر طولانی انتشار مییابد ـ هستم. موضع قاطع و روشن شما در برابر تنظیمهای جهادی و طالبان و كاسهلیسان فرهنگی و ادبی آنان برایم الهامبخش است. كاش دیگرانِ مدعی مبارزه نیز جرئت اظهار نیم آنچه را شما به درستی گفتهاید، به خود میدادند تا به مثابه سازمانها و افراد جدی مطرح میبودند.
در درستی موضع و سیاست شما و موافقت خودم با آنها هیچ تردیدی ندارم ولی سوالی كه فكر میكنم دیگران هم خواهند پرسید مرا بر آن داشت تا طالب توضیح از سوی خود شما شوم.
چندی قبل در خانه یكی از دوستانم با شماره دوم مجلهای به اسم "اقتصاد" برخوردم و اولین چیزی كه توجهم را جلب كرد عنوان مصاحبهای (به زبان پشتو) بود توسط نماینده شما و عكس شهید مینا. با این كه پشتوی من چندان خوب نیست ولی با علاقه فراوان مصاحبه را حداقل سه بار خواندم. پیشنهاد میكنم كه اگر بتوانید آنرا به دری هم ترجمه كنید، بسیار عالی خواهد شد چرا كه مصاحبهای جامع و روشنگرانه است.
ولی با مرور صفحات دیگر مجله دریافتم كه به علاوهی "راوا" نامهای افراد سرشناس وابسته به حزب گلبدین نیز در آن دیده میشود و سوال اینست كه چگونه "راوا" حاضر به مصاحبه با چنین مجلهای شده است؟»
دوست عزیز، اگر ما دوستان و علاقمندانی مثل شما را با خود داشته باشیم، مطمئناً مبارزه ضد فاشیستهای دینی و غیردینی ما زودتر به ثمر خواهد رسید. و اما سوال در خور ستایش شما در مورد آن مصاحبه در مجله نامبرده را مختصراً پاسخ میدهیم.
ـ فراموش نكنیم در شرایطی كه دیگر نشریات وطنی از «راوا» بخاطر افشاگریهای بیملاحظهاش از خلق و پرچم گرفته تا جناحهای مختلف بنیادگرا و ایدئولوگهای فرهنگی آنان مثل جن از بسماله ترس دارند، «اقتصاد» اولین نشریهایست كه جرئت مصاحبه با « راوا» را به خود داده و این به نظر ما قابل ستایش است. این اقدام «اقتصاد» باید سرمشق برای نشریات دیگر وطنی باشد كه سازش و معاملهگری پنهان و اشكار با بنیادگرایان را یك سو نهاده و با «راوا» به مثابه تنها سازمان پرافتخار زنان و طرفدار دموكراسی سكیولاریستی مصاحبه كنند.
ـ اگر به مقدمهی مصاحبه دقت نموده باشید نظر این نشریه در مورد «راوا» بهتر درك میشود كه در آن منجمله گفته میشود:
«... یكی از تفاوتهای "راوا" با دیگر احزاب سیاسی اینست كه "راوا" قربانی دادن را از مقام رهبری آغاز كرده در حالی كه احزاب سیاسی دیگر در كشور كمتر چنین مشخصهی داشته اند. مشخصه دیگر "راوا" اینست كه میان شعار و عمل شان صداقت وجود دارد و برعكس سازمان های دیگر از آغاز تا كنون به هیچ شعار، منشور و مرام خود پشت نكرده و نسبت به آن وفادار مانده اند. خط مشی "راوا" روشن و ساده است، "صراحت بدون ملاحظه" در لحن و لهجه آنان مشخصهای است كه "راوا" را از دیگران متفاوت میسازد.»
ـ علاقمندی و پافشاری صمیمانه مسئولان نشریه «اقتصاد» یكی از دلایلی بود كه ما حاضر به انجام مصاحبه شدیم.
ـ شـرط مـا در پذیرش این مصاحبــه، نشر بدون كم و كاست و به دور از سانسور مطبوعاتی معمول در نشـریـات افغـانی بـود كـه همـان طور شد.
ـ ما هم با مسئولان نشریه در رابطه به موضع شان نسبت به سران جهادی بحثهایی داشتهایم ولی به این اصل معروف ولتراعتقاد داریم كه: «آنچه تو میگویی تأیید نمیكنم، اما تا پای مرگ از حقات برای گفتن آن دفاع میكنم.»
ممكن است با جنبههایی از یك نشریه موافق نباشیم ولی آنان حق دارند مطالبی را به نشر برسانند كه میخواهند. مهم اینست كه هرگز اجازه ندهیم بنیادگرایان از دموكراسی مثل دین برای پخش افكار تروریستی خود استفاده كنند و بنام دموكراسی بخاطر ترور دموكراسی قدرت را بگیرند.
ـ البته آرزو میكنیم كه سازمانها و نشریات افغانی موضع قاطع و افشاگرانه در قبال جنایات و خیانتهای گلبدین و دیگر احزاب بنیادگرا اتخاذ نمایند اما این را هم میدانیم كه این تغییرات یك شبه صورت نمیگیرد.
ـ صرف نظر از ملاحظات معین، ما «اقتصاد» را نشریهای گلبدین بوی نمیدانیم.
* * *
آیا رهنورد زریاب مسلك دارد؟
صمیم ـ اسلامآباد،
ضمن توضیح مفصل پرچمی بودن رهنورد زریاب، مینویسد:
«و جالبتر اینست كه اكنون رهنورد زریاب منحیث مشاور وزارت اطلاعات و فرهنگ منصوب شده است. من نمیدانم این عناصر پلهبین و به نرخ روز نانخور بالاخره با كدام رژیم مخالف خواهند بود و از جانفشانی برای آن امتناع خواهند ورزید؟ اطلاق اصطلاح "بی مسلك" بر رهنورد زریابها بسیار نارساست زیرا او پرچمیگری را با جهادیگری یكجا با خود دارد. من شكی ندارم كه اگر طالبان هم (كه ظاهراً رهنورد زریاب با آنها مخالف بود) از او دعوت به همكاری میكردند او بیدرنگ میپذیرفت...»
دوست ارجمند، برای كسی كه به لقب «كارمند شایسته فرهنگ» از سوی پوشالیترین رژیم دنیا ببالد و با جنایتكاران جهادی بسازد و كثیفتر از همه با تروریستی گلبدینی موسوم به داكتر حلیم تنویر بده و بستان نماید، بسیار آسان است كه به دولتی زیر كنترول اوباشان بنیادگرا افتخاركنان بپیوندد. برای او مشاورت وزارت زیاد است. اگر از او خواسته میشد مثلاً بـه حیث مدیر نشریات «مارشال» صاحب كار كند، مطمئناً به سر میدوید.
آیا از روشنفكری اینچنین پرچمیمزاج، سبك و بیوقار میتوان انتظار داشت كه وقتی به مشاوریت دعوت شده بود به خشم آمده و اعلام میداشت كه مرگ را بر كار كردن زیر سایهی تروریستهای «ائتلاف شمال» ترجیح میدهد؟
خواهیم دید كه رهنورد زریاب به مثابه «كُلنگی» جرگه نویسندگان و شاعران تسلیمطلب و خادی ـ جهادی، چند تا از آن خود فروختههای را به دنبالش خواهد كشید.
* * *
م. انوری ـ تخار،
در نامه خود مینویسند:
«سلام و سپاس به شما و نشریه واقعاً انقلابی تان كه منعكس كنندهای دردها و افشاگر تمام خاینان به ملت از هر قماش. در شماره دوم هفتهنامه "پیام عدالت" مربوط كبیرمرزبان كه یكی از غدارترین و منفورترین آمرین جهادی تخار است، به شعر هرزهای از شاعری مفلوك بنام غفار "دردمند" كه یكی از كاسه لیسان آمر مزبور است، برخوردم. خوشبختانه در همین دیار شعری در پاسخ آن خواندم از شاعری جوان محمدمیلادنردبان كه گرچه شعرش پختگی لازم را ندارد ولی بیانگر احساس درونی خودش و هزاران انسان رنجدیده منطقهاش میباشد. در این شعر واقعاً شخصیت دروغین، مداح و ممدوح بدرستی ترسیم شده است.
شعر را ضمیمه "پیام عدالت" برایتان ارسال نمودم و امیدوارم هر دو را در "پیام زن" به نشر برسانید.»
* * *
نادره فیاض ـ پشاور،
با اظهار سپاس از احساسات گرم تان. این هم قسمتی از نامه تان:
«یكی از علاقمندان همیشگی "پیام زن" هستم. مخصوصاً مقالات ادبی و موضعگیری قاطع تان در برابر "فرهنگیان" توجهم را به خود جلب كرده و آنها را با جدیت تمام مطالعه مینمایم.
جالب این جاست كه كسانی نقش بارز "پیام زن" را نادیده میگیرد و آن را مانند خاری در چشم خود میدانند و به مثابه مغز و زبان بنیادگرایان هر چند گاهی دشنام پرانیهایی بی محتوا به سبك نرشیرنگارگر گویا در رد "پیام زن" از قلم اجیر شان تراوش میكند. امروز بعد از آن كه مچ شان تاحدی در مسایل ادبی هم گرفته شده با سرافگندگی خاموشانه در صدد اصلاح املا و انشای خود برآمده اند. مثلاً كلمه "دكتر" را بطور خپكی كنار گذاشته و همان داكتر یا دكتور را به كار میبرند.»
* * *
داكتر دادفر و خیانتش و «پیام زن»
س. پ. ـ لاهور،
در نامه شان مینویسند:
«وقتی در "پیام زن" دیدم داكتر اعظمدادفر را منحیث روشنفكر خاین و مرتد و قومپرست و چتلیخوار دوستم و... یاد كرده بودید راستش برایم خوشایند نبود و بیشتر یك حمله شخصی به نظر میآمد تا سیاسی. ولی مدتی پیش كه به كابل رفته بودم مقدار زیاد نشریات را با خود آوردم از جمله چند شماره نشریهی "جنبش" از دوستم و در شماره ۳۱ سنبله ۱۳٨۱ آن عكس داكتر دادفر را دیدم كه عضو رهبری "جنبش ملی اسلامی" دوستم جنایتكار معرفی شده است. نشریه این نقل قول دادفر را هم با خط جلی آورده است كه:
"مهمترین عنصر برای رسیدن به صلح دایمی و استقرار ثبات و یا آرامش سیاسی ایجاد فضای اعتماد متقابل میباشد."
در آن لحظه دلم خواست این فرد را در برابرم به یك لنگ آویزان میدیدم تا تفی برویش انداخته از وی میپرسیدم: "مگر با جلادان میهنفروشی مثل ربانی، سیاف، گلبدین، فهیم، خلیلی و اربابت دوستم و همدستان اینان میتوان اعتماد كرد؟ تنها بین روشنفكران شرفباختهای مثل تو و آن جنایتكاران "فضای اعتماد متقابل" بمیان آمده میتواند كه حاضرید به هر خیانتی دست بزنید و نجاست دوستم و ربانی و سیاف و غیره را بخورید تا توبه تان قبول شده و به قیضهداران آنها در غرب هم ثابت سازید كه به افكار و تعهدات گذشته تان برای همیشه پشت كرده اید."
با ورق زدن نشریات وابسته به گروههای جنایتكار و دیدن بعضی نامهای آشنای بعضی افراد سابقاً مبارز و ضد بنیادگرا در آنها، اهمیت و ارزش كار "پیام زن" در افشای روشنفكران خود فروخته بیشتر برایم عیان شد.»
* * *
بینظیر بوتو و نقش امریكا در خلق طالبان
فریده ـ كراچی،
با اظهار امتنان نامه تان را همین جا گنجانیدیم:
«این دیگر به همگان مثل آفتاب روشن است كه احزاب جنایتكار جهادی را امریكا برای انتقام كشی از رقیب آن وقتش اتحاد شوروی به وجود آورد و آنها را به ضیاالحق و آیاسآی سپرد تا سالها بسان طاعون، افغانستان را علیل و محروم و ناامن و پسماندهترین كشور دنیا نگه دارند.
ولی این كه برادران شان طالبان جنایتكار نیز از آروق دولت امریكا پریدهاند آن طور كه باید برملا نشده است. دلیل آن یكی هم اینست كه امریكا فعلاً در جنگ با آن نوكران یاغی شدهاش مشغول است و افشای رازهای رابطه پدری و بچگی بین امریكا و "طلبه كرام" طبعاً باید حتی الاامكان پنهان بماند تا مردم امریكا متوجه خیانت دولت شان به یك ملت مصیبت رسیده و به مفهوم آزادی و دموكراسی نشوند. با این هم گاهگاهی خواهی نخواهی حقایقی از زبان همدستان دولت امریكا به بیرون درز میكند. از آن جمله است این بیان صریح بینظیربوتو صدراعظم سابق پاكستان:
"طرح استفاده از طالبان از انگلیسیها بود و تدارك و مدیریت طرح از امریكا. مخارج اجرای طرح به عربستان واگذار شد و اجرای آن را ما یعنی پاكستان به عهده گرفتیم." لوموند، ۳٠ سپتامبر ۲٠٠۱»
* * *
كتاب شریل بنارد درباره «جمعیت انقلابی زنان افغانستان»
سامعه ـ امریكا،
«خواهران عزیز،
من یكی از خوانندگان دایمی نشریه "پیام زن" هستم. اكثراً مقالههای آن را جالب و خیلی متفاوت با مقالههای نشریات دیگر افغانی مییابم. مواردی هم است كه اختلاف نظر دارم اما در این نامه روی آن نمیپیچم.
اما خواستم در رابطه با كتابی كه چندی قبل در مورد "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" خواندم برایتان بنویسم و یا اگر دقیقتر بگویم در مورد نویسنده آن كه نكاتی را در ذهنم خلق نمود. عنوان كتاب Veiled Courage است و نویسندهاش شریل بنارد.
در جریان مطالعه كتاب دریافتم كه شریل بنارد خانم آقای زلمی خلیلزاد است. نام و نقش سیاسی خلیلزاد را از روزهای كنفرانس بن به یاد داشتم. با دانستن این موضوع كه خانم همچو كسی راجع به "راوا" كتاب نوشته احساس خوشی برایم دست داد زیرا فكر كردم كه وی حتماً از امكانات زیادی كه دارد و همچنین از درك فروش كتاب كمكهای فراوان سیاسی و مالی به "راوا" را سرازیر خواهد كرد. حتی شنیدم كه با كمك او دفترهای "راوا" در نیویارك و واشنگتندیسی نیز فعال شده اند.
چنانچه شاید بدانید در زمینه تبصرههای خصمانه نیز شنیده ام. یعنی اینكه "راوا" وابسته به امریكا شده و از آن دولت پول میگیرد. اما من چون "راوا" را سازمان پاك، شفاف، آزمایش شده و با تاریخ درخشان مبارزه ضد بنیادگرایی میدانم، این حرفها را غیر از اتهامات پست و ناجوانمردانه علیه "راوا" نپنداشته و معتقدم كه هیچ قدرتی شما را به منجلاب نوكری و خیانت كشانده نخواهد توانست و از هر گونه امكانات سیاسی یا مالی بدون سازش و معاملهگری استفاده خواهید كرد.
بهرحال خواهران عزیز، از طریق این نامه خواستم هم این موضوع را با شما در میان بگذارم و هم كار و تلاش خستگیناپذیر شباروزی تان را بستایم. اگر در زمینهای از من كاری ساخته باشد لطفاً برایم بنویسید.»
دوست عزیز، از نامه و ابراز نظر تان در رابطه با كتاب Veiled Courage و شریل بنارد قلباً سپاسگزاریم.
یكی از كسانی كه چندی بعد از حادثه یازدهم سپتامبر در باره نوشتن كتابی روی فعالیتهای «راوا» از طریق ایمیل با ما تماس گرفت خانم شریل بنارد بود كه طبعاً از پیشنهادش استقبال به عمل آوردیم. بعداً كه از رشته وی با داكتر زلمی خلیلزاد آگاه شدیم برای ما مسئلهای نبود. مهم این بود و هست كه محتوای كتابی كه به معرفی «راوا» میپردازد چه باشد.
خانم شریل جهت نوشتن این كتاب سفری به افغانستان و پاكستان ننموده بلكه بخش اعظم مطالب كتابش را با طرح سوالها و دریافت جوابها از سوی ما از طریق ایمیل انجام داد. ما در فرصت فوقالعاده تنگ كوشیدیم ترتیب دهها مصاحبه او را با دهها نفر بدهیم تا كتاب به موقع آماده چاپ شود.
این برای ما كاملاً قابل فهم است كه بخاطر نسبت او با خلیلزاد اتهاماتی به ما زده میشود. مخصوصاً از طرف آقایان و خانمهایی كه «راوا» را در آئینه خود میبینند.
به یكی از نمایندگان ما كه در آلمان سفری داشت هم بعضی از دوستان افغان به موضوع اشاره كردند كه برایشان توضیح داده شد.
تذكر مجدد نكات ذیل برای شما و دیگران جالب خواهد بود:
ـ حدود دو سال است كه خانم شریل با ما هیچ رابطهای ندارد! ما با نویسندهگان سه كتاب دیگر در مورد «راوا» مصاحبه نمودیم اما خانم شریل بنارد حاضر به مصاحبه هم نشد كه دلیل آن برای ما روشن نیست.
كتاب «جسارت مستور» به یقین در شناساندن «راوا» به مردم امریكا نقشی داشته است كه از آن خشنودیم. ولی خلاف تصور شما انتشار این كتاب هرگز به صورت «منبع دریافت كمك پولی» برای ما نه درآمد. فقط پیش از انتشار كتاب، خانم بنارد مبلغی سه هزار دالر به عنوان مخارج تهیه مصاحبهها برای ما فرستاد و بس!
ما به كمكهایی در مواردی در پاكستان نیاز عاجل داشتیم ولی خانم بنارد مصدر خدمتی نشد.
خلاصه دوست ارجمند، لطفاً به یاد داشته باشید كه «راوا» تا كنون هیچ نوع كمك مادی یا معنوی از دولت امریكا یا پاكستان (كه مخالفان فرومایه به ما اتهام ارتباط با آیاسآی آن را میزنند) به دست نیاورده ایم. ما هم اكنون با آنقدر مشكلات با دولت پاكستان مواجهیم كه هیچ سازمان دیگری افغانی آن را تجربه نكرده است. غیر از مسایل امنیتی، ما نمیتوانیم حتی حساب بانكی در این كشور باز كنیم و مسایل پولی ما تنها توسط دوستان پاكستانی ماست كه تا اندازهای حل میشوند.
با اینهم چنانچه بارها اظهار داشتهایم، «راوا» افتخار مینماید كه از كمك مردم امریكا و اروپا و سایر كشورها برخوردار است.
در آخر اجازه بدهید دوست عزیز از شما و دیگر دوستان علاقمند مصرانه بخواهیم كه به منظور روشن ساختن هر سوال و ابهامی پیرامون خانم شریل بنارد و كتابش، داكتر زلمی خلیلزاد و كمك یا عدم كمك ایشان به «راوا»، از خود آنان بپرسید و هر چه را مغایر با ادعاهای ما یافتید در هر كجایی كه مایل بودید افشا سازید.
از اعتماد و خوشبینی تان به «راوا» بازهم متشكریم.
* * *
شگوفه نوری ـ پشاور،
«با سپاس و سلام بیپایان نشریه "امروز"، "ایدلوژی" و "اول می" را برای شما فرستاده بودم اما در لیست نشریات رسیده "پیام زن" شماره ٥۷-٥٨ نام آنها را ندیدم. آیا آنها را دریافت داشتهاید؟»
خواننده ارجمند، از ارسال نشریههای مذكور ممنونیم. آنها را مدتها قبل به دست آورده بودیم اما اجازه بدهید به یك كلام بگوییم كه هر سه را متأسفانه نوشتههایی غیر نورمال كه گویی به قلم كسانی تحریر یافته كه در آسمانها قدم میزنند و با هر پدیدهای در گیتی آشنایی دارند به استثنای افغانستان كه بنیادگرایان پلیدش سالهاست بر خون وعصمت مادر و خواهر و برادر آنان تجاوز میكنند. ولی اینان را غمی نیست و میانگارند كه با چند صفحه نوشته بی سر و دم «دن كیشوت»وار به جنگ با «دشمنان خلق» این وطن رفتهاند! این روشنفكران كه تب «نویسنده» نمایی شان شدید است، نه پشت همرزمان جانباختهی شان میگردند، نه به سازماندهی ولو در سطحی ابتدایی در كشور علیه بنیادگرایان میپردازند، نه برای تحقیقی اجتماعی سودمند برای مبارزان انقلاب خود را زحمت میدهند، نه جنایتها و خیانتهای دژخیمان بنیادگرا را افشا میسازند، لیكن باینحال هیچ فرصتی را در تخریب و حمله به «راوا» قضا نمیكنند. و از این حركت و عادت بیشرمانه عار ندارند. هیاهوی بسیار این روشنفكران برای هیچ است و بدون آنكه كاری جدی انجام دهند میخواهند جدی گرفته شوند، بها قایل شدن به اوراق پرطمطراق ولی بیمحتوا و بیربط آنان نسبت به مسایل حاد افغانستان، اشتباه است و در خدمت تكان خوردن و به هوش آمدن آنان نخواهد بود. علاوه بر بی كیفیتی نوشتههابه همین جهت هم بود كه سه چیز مذكور ـ و نظایر آنها را ـ در لیست جا نداده و نخواهیم داد چه رسد به اینكه در باره آنها مطلب بنویسم. امید موضع ما برای تان قابل درك باشد.
* * *
مفكر امینی ـ امریكا،
از نامه، شعر و مجموعه شعری تان «برگهای یاس و امید» سپاسگزاریم. قسمتی از شعر تان را همین جا آوردیم:
«باید تذكر داد كه به مناسبت حلول سال نو عیسوی پارچه شعری تحت عنوان پیام زن سرودهام كه برای نشر در مجله پیام زن آن را به شما میفرستم.»
پیـام زن
بنازم زن كه هستی آفرین است
پیامآور صلح و زینت آفرین است
كه بی زن نباشد علویت در جهان
كه با دستی گهواره جنبد با دیگر جهان
عاقلان سر مینهند بردست زن
كه دانند مادر است این بیچاره زن
كجا دانند آنكه ظلم بر زن میكنند
غافل این كه این همه بر مادر میكنند
كه زن سزاوار الفت و مهر است
دامن گیتی ز فیضش پر بر است
به ناچاری دست گیرد مادر طفل خویش
تا بیاموزد بیچاره راه و رسم خویش
كه این آیین رسم دیو و دد باشد
آدمی را كی بود پر زیب چون باشد
بیا روشن كنیم شب تار زن بدانش
بشكنیم زنجیر اسارت ز دست و پایش بدانش
مفكر سزا است آنچه گفتی اندر حقوق زن
كه یابی این گفته سراسر اندر پیام زن
* * *
ل. م. ـ اسلام آباد،
از نامه و ابراز علاقمندی تان سپاسگزاریم. شمارههای ٥٥ و ٥٦، ٥۷ و ٥٨ «پیام زن» برای تان روانه گردید.
* * *
ربانی و پدر خواندهاش جنرال حمید گل
جلیل ـ كویته،
مینویسند:
«در "پیام زن" گفته اید كه ربانی از حمیدگل رییس اسبق آیاسآی پاكستان دعوت كرده بود كه كابل بیاید و در كنار او اداره امور را در كف گیرد. آیا در این مورد سندی در دست دارید؟ اگر نه درینصورت باید این اتهام تان را به وی پس گرفته و عذرخواهی نمایید.»
دوست محترم، اگر «استاد امیر برهانالدین خان ربانی» به این خفت و پستی بینظیر تـاریخی هم آلوده نمـیبـود، از میزان جنایتكاریها و خیانتهایش چیزی كاسته نمیشد.
موضوع دعوت وی از پدر خوانده پاكستانیاش آنقدر رسوا و زبانزد عام و خاص بود و است كه حتی اگر از یكی از نشریات خاد مارشال صاحب هم قضیه را میپرسیدید، با وصف وقاحت ذاتی شان، انكار نمیتوانستند. بهرحال توجهتان را به سندی كه خوشبختانه دم دست بود جلب میكنیم.
* * *
ب. ن. ـ بامیان،
«در قوس سال ۱۳٨۱ گزارشهایی برای شما تهیه كرده فرستادم كه متأسفانه در "پیام زن" آنها را ندیدم. این گزارشها عبارت بودند از:
ـ خیانت داكتر "امان" مسئول مؤسسه F.A.U . در این گزارش افشاء شده بود كه داكتر "امان" كه در بخش زراعت یكاولنگ كار میكرد، هزاران دالــر را بــه جیب زده، از ایــن پــول زمینی در ولسوالی پنجاب خریداری نمود و تا كنون در اعمارش یكصد و پنجاه ملیون افغانی خرج كرده است.
ـ گزارشی از لواطت به پدر ٦٠ ساله توسط رفقای پسرش.
ـ همچنان گزارشی بود از زمان طالبان كه قومندان سیدصوفی گردیزی میخواست به متعلم صنف دوازدهم تجاوز نماید. شاگرد به وی حمله كرده و او را با مشت و لگد از خود دور ساخت. این گزارش به قلم خود متعلم تحریر شده بود.
ـ در مورد تظاهرات والی بامیان و معاونش كه با هم مخالف اند نیز اشارهای نگردیده است.
آنانی كه با "پیام زن" آشنایی دارند انتظار داشتند كه گوشهای ازین نوع جنایتها به نشر برسد كه ناامید شده و شاید دیگر در آینده برای تان گزارش نفرستند.»
دوست عزیز، از نامه و انتقاد تان ممنونیم.
ما یك بار دیگر به نسخههای قلمی گزارشهای سال قبل مراجعه كردیم اما متأسفانه گزارشهای شما را در آن میان نیافتیم پس با تأسف میتوان گفت كه این گزارشها اصلاً برای ما نرسیده اند ورنه حتماً آنها را در شماره قبلی و یا این شماره میگنجانیدیم. از دوستانی كه با زحمت فراوان احساس مسئولیت نموده به ما گزارش فرستاده اند پوزش میخواهیم و امیدواریم ناامید نشده و در آینده نیز به ما گزارش ارسال كنند. چنانچه میدانید انتقال اسناد و گزارش از داخل افغانستان بنابه مسایل امنیتی دشواریهایی فراوان دارد و چون دست بدست شده به ما میرسند ممكن قسمتی از آنها گم شده باشند. نشر گزارشها در «پیام زن» برای ما از اهمیت زیادی برخوردار است چون متأسفانه هیچ نشریه دیگری را سراغ نداریم كه شهامت انتشار این نوع گزارشها را داشته باشد. ما تنها از نشر گزارشهایی كه در موثق بودن آنها شك داشته باشیم و لازم بدانیم بیشتر در موردش تحقیق كنیم، صرف نظر نموده و بقیه را اصلاح و منتشر میسازیم.
* * *
داریوش فروهر و «راوا»
ن. ش. ـ آلمان،
نامه داریوش فروهر
«چندی قبل نامهای از داریوش فروهر به دفاع از احمدشاه مسعود را ـكه ضمیمه استـ دیدم. برایم باور نكردنی بود اما متأسفانه به مثابه یك واقعیت تلخ نمیشد از آن چشم پوشی نمود. نمیدانم شما آن را دیده اید یا نه. اولین فكری كه در ذهنم خطور كرد موضع "راوا" نسبت به مسعود و در عین حال اظهار تأسف تان نسبت به مرگ فروهرها و آنان را ضایعهای به ملت ایران دانستن بود. آیا دیدن این نامه تغییری در موضع تان نسبت به آنان بوجود نمیآرد؟ آیا دچار اشتباه نبوده اید؟»
دوست عزیز، دیدن همچو نامهای از جانب داریوش فروهر تعجب و تأسف ما را هم برانگیخت. ولی در موضع ما نسبت به ترور شان از جانب رژیم ایران تغییری نیاورد. همین كه خون آنان توسط رژیم بنیادگرا و مرتجعی مثل ایران ریخته میشود ثابت میسازد كه آنان قبل از همه ضد رژیم و با مردم شان بودند. بناءً اظهار همبستگی خود با فروهرها را درست میدانیم. به گمان اغلب داریوش فروهر هم مثل عده زیادی از عدم آگاهی و ناآشنایی مخصوصاً نسبت به ۲٥ سال اخیر جنگ در افغانستان رنج میبرد كه به صورت رقتانگیزی با یكی از سركردگان بنیادگرا و مهمتر از آن با یكی از متحدان رژیم ایران ابراز دوستی مینماید.
دفاع آگاهانه از جنایتكاران بنیادگرا توهین به مردم ماست. ولی فروهرها را باید قبل از همه به عنوان قربانیهای فاشیزم دینی بشناسیم و محترم داریم. ولی در فرصتی مساعد خواهیم كوشید موضوع را با همرزمان آنان در میان بگذاریم.
* * *
«یادمان صمد بهرنگی» و تسلیمطلبی قلمبدستان ما
با اظهار سپاس نامه تان را همین جا به چاپ رسانیدیم:
«درودها و احساسات گرمم را پذیرا شوید. من هم از جمله "پیام" خوانانی هستم كه تقریباً تمامی شمارهها را ورق میزنم و به واقعیتهایی كه همه باید پی آن باشند تا حدودی رسیده ام. "پیام زن" را معلم خود یافتهام و آئینه دردهای ملت در برابر گندگوییهای مطبوعات درونی و بیرونی و جنایتكاران جهادی و طالبی.
در كشور فلاكتزده ما كه از هر گوشهاش خیانت و خون و زورگویی میچكد متأسفانه تنها و تنها شما اید كه ایستاده و مقاومت میكنید و در برزخ امید و ناامیدی شعلهی امید را جاری میسازید.
امروز گردانندگان مطبوعاتِ به قول شما انجمنی و جهادی، بیاندازه از لحن صریح، كوبنده و موضعگیری قاطع "پیام زن" در هراس اند. آنان میدانند كه "پیام زن" هدف را دقیق گرفته افشاگر خیانتها، تسلیمطلبیها و بیرحمیهای ددمنشانه دشمنان مردم ما میباشد. اینان با آنكه در نزد خود و اربابان شان دندان زهری می سایند اما جرأت پاسخ ندارند و به گفته مردم ما لشم كرده میگذرند زیرا وجدان شان شرمسار و چانته استدلال شان خالیست.
باری، درست چهار سال قبل در شماره مسلسل ٥۲ مقالهای تحت عنوان ("ادبیات كودكان" و كودكان ادبی) نقدی بر نوشته آصفمعروف را خواندم كه توجه مرا به فرا مرزها برد و موجب شد تا پس از تلاش فراوان با صمدبهرنگی نویسنده و مبارز شهید ایرانی آشنایی بیشتر بیابم. كتاب "یادمان صمدبهرنگی" از علیاشرف درویشیان و چند اثر خود صمد را مطالعه نمودم و بیشتر از پیش به عمق رذالت پیشگی و فرومایگی شاعران و نویسندگان نامنهاد افغانی پی بردم و تاسف خوردم كه نویسندگان و شاعران مبارز ایران چه میكنند و انجمنهای خادی ـ جهادی با آن همه ادعاهای پرطمطراق شان در كجا قدم میزنند.
صمد در رژیم سیاه پهلوی كه گفتن، سرودن و نوشتن از آلام مردم با گلوله و شكنجه و زندان مواجه میشد، مثل یك فدایی پاكباز نترسیده و هوشمندانه برای اكثریت كودكان كارگر، فقیر، بیسرپرست و محروم مینوشت.
قصد من مقایسه صمد با رهنوردزریابها، اكرمعثمانها وغیره نیست. مقایسه نویسندگان میهنفروش و سازشكار با او توهین به صمد و صمدها خواهد بود. اینان در مقابل تجاوز به كودكان، بیسرپناهی مادران، هجرت، ویرانی، خون و جنایت كور و كر و لال گشته و فقط در توصیف و تعریف خاینان هفت و هشت ثوری شعر و نثر تولید میفرمایند تا جوایز و القاب نظیر "كارمند شایسته" را از آن خود كنند یا ننگینتر از آن مورد مرحمت علمبرداران جانی به اصطلاح "قهرمان ملی" قرار بگیرند.
صمد از سرشت دیگریست "قلم در دستهای وی نه وسیلهای برای نوشتن، بلكه همچون سلاحی است كه همیشه و در همه حال قلب استثمارگران را نشانه دارد و جز در راه رهایی خلقهای ستمدیده مورد استفاده قرار نمیگیرد. پیوند بین زندگی سیاسی و ادبی این مبارز بزرگ تا آن جاست كه میتوان نوشتههای وی را به عنوان اسناد معتبری از مبارزات تودهای كشور در دهه گذشته به شمار آورد و به تعمق در این نوشتهها به تحلیل اوضاع سیاسی و شرایط مبارزه آن زمان پرداخت." ("یادمان صمدبهرنگی" ص ٥۲۷)
برخلاف "فرهنگیان" وطنی، صمد بر تمام تمایلات ناسیونالیستی افراطی، تجزیهطلبی و تعصب خط بطلان كشیده و فقط به خلقهای دربند ایران میاندیشد. او با آنكه خود به ملیت ترك تعلق داشت در صدد شد تا كتاب آموزشی بهتری جهت آسانی آموختن زبان فارسی برای ترك زبان ها تهیه كند. به همین مناسبت كتاب درسی الفبا را كه هیچگاه مجال چاپ نیافت، به نظام آموزشی وقت تحویل میدهد. سانسورچیان رژیم شاه با حرف "ه" (ماه به جای ماهبانو) مخالفت كرده و بر آن بودند كه در آموزش حرف "ش" حتماً از "شاه" به عنوان كلمه كلیدی استفاده شود. اما صمدبهرنگی هر پیامدی را به جان خرید و سازش با رژیم را نپذیرفت. این سركشی و مقاومت صمد دشمن مغرور ولی بیچاره شده را واداشت تا او را در رود ارس غرق كند.
و اما شاعران و نویسندگان وطنی شیر خاد و اخوان خورده تا هنوز از قید شوونیزم، تعصب و تنگنظری، قومبازی و عقبماندگی منطقوی خود را نرهانیده اند. تاریخ ما تا همین لحظه هم به یاد ندارد كه نویسندهای پشتون یا غیرپشتون انجمنی برخیزد و جهت آموزش آسان زبان فارسی برای كودكان پشتون یا كودكان اقلیتهای قومی غیرفارسی زبان كتابی تالیف كند. همهی اینان فقط استاد اند كه چگونه نقش خود را منحیث دلالان ادبی پرچم و خلق، جهادی یا طالبی بازی كنند.
با توجه با آنچه در "پیام زن" آمده است نوشتههای آقای معروف و همدستانش آلام روح دردمند ملت و كودكان ما نبوده و نخواهد بود بلكه می تواند نسخه خوبی برای بنیادگرایان و اطفال شان باشد كه طعم تلخ فقر را نچشیده و آواز دلخراش راكتهای كور پدران جهادی شان را نشنیده اند و اكثراً برای تحصیل به خارج فرستاده شده اند (شنیدم كه حتی حضرتعلی هم پسرش را به لندن فرستاده است!) و در اینجا بد نیست به آنانی كه شرافتمندانه و با مسئولیت برای كودكان ما قصد قلم زدن را دارند گوشزد كرد كه باید اسلوب كار و اندیشه صمدبهرنگی را آگاهانه آموخت و از آقای معروف و معروف ها به حیث معلم منفی در اجتماع یاد گرفت.
و در آخر برای آگاهی دست اندركاران "پیامزن" و خوانندگان عزیز اضافه كنم كه با مطالعه كتاب ارزشمند یاد شده متوجه شدم كه جمله معروف "شاهكار صمد زندگیش بود"، نه از مفتون امینی آنطور كه در "پیام زن" آمده بلكه از زنده یاد داكتر غلامحسین ساعدی است.»