رویاهای‌ «جهادی‌» در پس ‌فریاد های‌ ضد غربی

در پاسخ‌ به‌ نامه‌ی‌ م‌. امی


خواننده‌ محترم‌ م‌. امی‌ - كابل‌،
نامه‌ی‌ شما را بدون‌ كم‌ و كاست‌ (غیر از چند اصلاح‌ انشایی‌ و املایی‌) در همین‌ شماره‌ به‌ چاپ‌ رسانیدیم‌ همراه‌ با پاسخی‌ از ما. اختلاف‌ نظر بین‌ ما و شما روشن‌ است‌. بخاطر طرح‌ مسایل‌، اگر مایل‌ بودید باز هم‌ برای‌ ما نامه‌ بنویسید.


در باره‌ برخورد ما به‌ گلبدین‌ و حزبش‌، در پاسخ‌ به‌ خواننده‌ دیگری‌ در همین‌ شماره‌ نكاتی‌ آمده‌ است‌ كه‌ بد نیست‌ آنرا مرور كنید. ولی‌ از آنجاییكه‌ شما نشریه‌ ما را «اوراقی‌ پرعقده‌ در برابر شخص‌ گلبدین‌ و حزب‌ به‌ اصطلاح‌ اسلامی‌ آن‌» نامیده‌اید، لازمست‌ مختصراً توضیحی‌ ارائه‌ كنیم‌.

نمی‌دانیم‌ منظور شما از «عقده‌» چیست‌. ولی‌ اگر حساسیت‌، نفرت‌ فوق‌العاده‌ و لاجرم‌ تمركز حمله‌ی‌ ما نسبت‌ به‌ این‌ فرد و باندش‌ را «عقده‌» می‌نامید باید مكرراً، موكداً و با صدای‌ بلند بگوییم‌ كه‌ بلی‌ ما به‌ مقتضای‌ عشق‌ ما به‌ رهایی‌ و بهروزی‌ مردم‌، گلبدین‌ را در شرایط‌ كنونی‌ كثیف‌ترین‌ و خطرناكترین‌ جرثومه‌ی‌ بنیادگرایی‌ می‌دانیم‌ و به‌ این‌ معنا نسبت‌ به‌ این‌ تیزاب‌پاش‌ منحرف‌ و باندش‌، «عقده‌» داریم‌. «عقده‌»ای‌ كه‌ جز با محاكمه‌ او و همه‌ی‌ برادران‌ «مكتبی‌» و «جهادی‌» و «قیادی‌»اش‌ بخاطر خیانتها و جنایتهای‌ بیشمار شان‌، واشدنی‌ نیست‌. می‌خواستیم‌ بگوییم‌ كه‌ به‌ آن‌ معنا، لطفاً ما را علیه‌ دیگر خاینان‌ بنیادگرا هم‌ «پرعقده‌» تلقی‌ كنید. «عقده‌»ای‌ كه‌ مطمئناً ۹۰% مردم‌ ما هم‌ دارند. این‌ «عقده‌» را خون‌ بهترین‌ فرزندان‌، رنجهای‌ وصف‌ناپذیر سه‌ سال‌ ظلمانی‌ اخیر و تاریك‌ شدن‌ آینده‌ی‌ نزدیك‌ شان‌ در مردم‌ ایجاد كرده‌ است‌ و تنها و تنها با برچیده‌ شدن‌ طومار یكبار و برای‌ همیشه‌ی‌ بنیادگرایان‌ و سایر مرتجعان‌ گشوده‌ خواهد شد.

این‌ «عقده‌» را غیر از «برادران‌ جهادی‌»، فقط‌ آنانی‌ ندارند كه‌ در تحلیل‌ نهایی‌ دارای‌ سیستم‌ فكری‌ و سیاسی‌ مشترك‌ با گلبدین‌ و شركا اند و در بهترین‌ حالت‌ برخوردی‌ «انتقادی‌ برادرانه‌ و جهادی‌» از باندهای‌ مذكور انجام‌ میدهند و بس‌. به‌ همین‌ سبب‌ است‌ كه‌ «جهادی‌» نمایان‌ خجل‌ مذكور از مضمون‌ و لحن‌ «پیام‌ زن‌» آنچنان‌ آزار دیده‌، بخود می‌پیچند و مثل‌ شما ناگهان‌ منفلق‌ شده‌ و آنرا یكباره‌ «اراجیف‌» و «مبتذل‌» می‌خوانند.

خواننده‌ محترم‌، شما بر كلمه‌ «خلموك‌، پست‌، اوباش‌، بی‌ناموس‌، خوك‌ و...» خرده‌ می‌گیرید در حدی‌ كه‌ حتی‌ محتوای‌ نوشته‌ را به‌ ابتذال‌ (!) كشانیده‌اند!

اما این‌ ظاهر قضیه‌ است‌. با استناد به‌ نامه‌ی‌ تان‌، متاسفانه‌ بضاعت‌ شما برای‌ ایراد گرفتن‌ و راهنمایی‌ ادبی‌ و جالبتر از همه‌ «ابتذال‌شناسی‌» نشریه‌ ما بسیار ناچیز است‌. در واقع‌ آنچه‌ شما را رنج‌ می‌دهد مجموع‌ محتویات‌ «پیام‌ زن‌» است‌ و نه‌ برخی‌ كلمات‌ در آن‌.

اگر شما یا هر فرد دیگر بین‌ خود و «صدراعظم‌ حكمتیار صاحب‌» و «رئیس‌ جمهور ربانی‌ صاحب‌» و همدستان‌ و رعیت‌ شان‌ فاصله‌ای‌ ببینند كه‌ از خون‌ پر شده‌، دیگر نباید آنقدر خاطر و سطح‌ «ادبی‌» نازك‌ و ملكوتی‌ای‌ داشته‌ باشید كه‌ چند صفت‌ زشت‌ برابر با ماهیت‌ بنیادگرایان‌، كل‌ مضمون‌ها را «زیر شعاع‌ خود قرار دهد». ولی‌ چون‌ برای‌ شما گلبدین‌ و ربانی‌ و سایر خاینان‌ درجه‌ یك‌، «رهبران‌ محترم‌ جهادی‌» اند كه‌ به‌ علت‌ به‌ فرجام‌ رسانیدن‌ انقلاب‌ پرفیض‌ اسلامی‌ هشت‌ ثور، گاهگاهی‌ دچار اشتباهاتی‌ می‌شوند كه‌ خدا براه‌ راست‌ هدایت‌ شان‌ كند، این‌ رهنمود فرتوت‌ را از موزیم‌ ارتجاع‌ اخوانی‌ به‌ ما پیشكش‌ می‌كنید: «و در فرهنگ‌ ما زن‌ افغان‌ و مسلمان‌ نباید آنقدر كلمات‌ نامانوس‌ بكار ببرد كه‌ عظمت‌ و ادبش‌ را زیر سوال‌ قرار دهد.»!

شما مثل‌ اینكه‌ از والدین‌ پاریسی‌ به‌ دنیا آمده‌ و در آسمانها قدم‌ بزنید، كلمات‌ ما را بدرود می‌گویید. اما دهن‌دریدگی‌های‌ برادران‌ جهادی‌ - كه‌ در همین‌ شماره‌ مقداری‌ از آنها را مشاهده‌ می‌كنید - گویی‌ از دل‌ شما برخاسته‌ و در دلتان‌ نشسته‌ و می‌نشینند كه‌ صدایی‌ علیه‌ آنان‌ بلند نكرده‌ و نمی‌كنید. واقعاً آفرین‌ بر شما و همفكران‌ تان‌ كه‌ از گلوله‌ها و آتش‌ و رذالت‌ و بی‌ناموسی‌ بنیادگرایان‌ كه‌ گریبانگر هزاران‌ همشهری‌ و چه‌ بسا عده‌ای‌ از بستگان‌ تان‌ هست‌، غیرت‌ تان‌ تور نمی‌خورد، پارچه‌ای‌ از خشم‌ و انتقام‌ نمی‌شوید و بر ضد این‌ جنایتكاران‌ جهادی‌ نمی‌شورید. اما از چند كلمه‌ی‌ ما اینچنین‌ «غیرتی‌» و «مودب‌» شده‌ و به‌ فكر «عظمت‌ زن‌ افغان‌» می‌افتید! اگر زنان‌ بگویند «ما زنان‌ با چادرها و هق‌ هق‌ زنان‌ خود را پیش‌ پای‌ قیادی‌های‌ محبوب‌ جهادی‌ می‌اندازیم‌ كه‌ دیگر كمتر فرزندان‌ ما را بكشند و كمتر به‌ جوانان‌ ما تجاوز جنسی‌ كنند و... تا از بركت‌ پیروزی‌ انقلاب‌ شكوهمند اسلامی‌، افغانستان‌ تازه‌ اسلامی‌ شده‌ی‌ ما ازین‌ هم‌ بیشتر در شاهراه‌ ترقی‌ و نابودی‌ استكبار جهانی‌ و دستگیری‌ مستضعفان‌ جهانی‌ قدم‌ نهد» آنوقت‌ از نظر شما بر قله‌ی‌ به‌ اصطلاح‌ افغانی‌ بودن‌ و مسلمان‌ بودن‌ گامزن‌ خواهند بود؟

نه‌ وطندار م‌. امی‌، اینگونه‌ «افغانی‌» و «مسلمان‌» بودن‌ و «عظمت‌» و «ادب‌» ارزانی‌ شما باد! شما كه‌ می‌خواهید «چادر و چهاردیواری‌» را حتی‌ بر سر زبان‌ و حرف‌ زنان‌ هم‌ تعمیم‌ دهید، فردا كه‌ تفنگ‌ در دست‌ دوش‌ بدوش‌ مردان‌ برای‌ شكستن‌ زنجیرهای‌ ستم‌ و بردگی‌ بنیادگرایی‌ برخیزند، آنان‌ را حتماً موجودات‌ وابسته‌ به‌ سیارات‌ دیگر و از لحاظ‌ دینی‌ گبر و نصارا خواهید نامید؟

در فرهنگ‌ اخوان‌ و ارتجاع‌ افغانستانی‌، كلمات‌ معینی‌ «نامانوس‌»، «نامعقول‌» و «بی‌ادبانه‌» است‌. ولی‌ در فرهنگ‌ نیروهای‌ انقلابی‌ از آنجاییكه‌ كلام‌ مذكور بیانگر خشم‌ و نفرت‌ بیكران‌ مردم‌ علیه‌ اهریمنان‌ جهادی‌ می‌باشد، هر قدر بیشتر «لهو و لعب‌» و «هرزه‌گویی‌» و ازین‌ چیزها نامیده‌ شود، بیشتر نافذ بودن‌ و كاركردش‌ در رگ‌های‌ دشمن‌ و نوكران‌ نقابدار آن‌ عیان‌ می‌گردد.

مبارزه‌ علیه‌ دشمن‌ هیچگاه‌ منحصر به‌ یك‌ جبهه‌ بوده‌ نمی‌تواند. مبارزه‌ در جبهه‌ سیاسی‌ و مطبوعاتی‌ جز لاینفك‌ مبارزه‌ در زمینه‌ی‌ نظامی‌ است‌ و در خدمت‌ یكدیگر قرار دارند. نیرویی‌ كه‌ در جبهه‌ نظامی‌ اقتدار دارد، خود را ملزم‌ به‌ گسترش‌ هر چه‌ بیشتر كار در جبهه‌ فرهنگی‌ می‌بیند تا موقعیتش‌ را تحكیم‌ بخشد. نیرو یا نیروهایی‌ كه‌ در جبهه‌ نظامی‌ در موقعیت‌ مناسبی‌ قرار ندارند، كار در جبهه‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ را برای‌ تدارك‌ جهت‌ رویارویی‌ با دشمن‌ مسلح‌ مهدوف‌ می‌سازند. ازینروست‌ كه‌ می‌بینیم‌ بنیادگرایان‌ تا دندان‌ مسلح‌ و برخوردار از حمایت‌ بیدریغ‌ صاحبان‌ خارجی‌ شان‌، به‌ مرگ‌ سگ‌ و خر نشریه‌ دارند. چرا؟ بخاطر آنكه‌ كار در جبهه‌ فرهنگی‌ به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ به‌ نیروهای‌ طرفدار آزادی‌ و ترقی‌ اهمیت‌ دارد برای‌ نیروهای‌ ارتجاعی‌ و وابسته‌ نیز مهم‌ تلقی‌ می‌شود.

پس‌ نظریه‌ی‌ «مار و گژدم‌» شما آقا یا خانم‌ م‌. امی‌، فقط‌ صلایی‌ است‌ بنیادگراپسند جهت‌ بی‌نصیب‌ ساختن‌ مردم‌ ما از نشریه‌ای‌ ضد میهنفروشان‌ بنیادگرا و پرچمی‌ و خلقی‌ و ضد هر نوع‌ سازشكاری‌ و تسلیم‌طلبی‌. البته‌ «پیام‌ زن‌» نمی‌تواند «صور اسرافیل‌» گردد كه‌ رهزنان‌ جهادی‌ را «از بیخ‌ و بن‌ بر كند» ولی‌ درین‌ زمینه‌ طوریكه‌ اشاره‌ شد نقش‌ معین‌ خود را دارد. دژخیمان‌ بنیادگرا خود را با بیشرافتی‌ منزجركننده‌ای‌ «قیادت‌ جهادی‌»، «مجاهدین‌ نستوه‌»، «تاج‌ سرهای‌ ملت‌» و ازین‌ قبیل‌ نام‌ می‌نهند. «پیام‌ زن‌» وظیفه‌ دارد آنان‌ را همان‌ چیزی‌ كه‌ واقعاً هستند یعنی‌ چپاولگران‌ مكنت‌ و عصمت‌ مردم‌ ما و تروریستهای‌ میهنفروش‌ افشا كند. توده‌ها هر چند درد كارد این‌ جاسوسان‌ را تا استخوان‌ خود حس‌ می‌كنند ولی‌ آرزو دارند سرشت‌ شیاطین‌ مزبور در سرتاسر جهان‌ برملا گردد. جذابیت‌ این‌ خواست‌ تا پیش‌ از سرنگونی‌ و نیستی‌ بنیادگرایان‌، بهیچوجه‌ از بین‌ نمی‌رود. گزارشهای‌ «پیام‌ زن‌» را اكثراً خوانندگان‌ مجروح‌ ما تهیه‌ و برای‌ ما می‌فرستند كه‌ قبل‌ از همه‌ گواه‌ آن‌ است‌ كه‌ هر چند آنان‌ جسماً و روحاً ساطور قصابان‌ میهنفروش‌ را تجربه‌ كرده‌اند لیكن‌ تا فرا رسیدن‌ روز انتقام‌، نیاز به‌ نفرین‌ و افشای‌ خیانتها و رذالت‌های‌ آنان‌ را در خود حس‌ می‌كنند. خلاصه‌ ضرورت‌ نشریه‌های‌ دموكراسی‌طلب‌ و ضد بنیادگرایی‌ بی‌نیاز از بحث‌ بیشتر است‌. نشریات‌ مختلف‌ چه‌ شما و چه‌ خاینان‌ بنیادگرا بخواهند یا نخواهند، انتشار می‌یابند. ولی‌ مهم‌ اینست‌ كه‌ كدامها تبر را به‌ درز می‌زنند و كلمات‌ آنها مانند گلوله‌ سینه‌ی‌ دشمن‌ و ثناگویان‌ روشنفكر آن‌ را می‌شكافد و كدامها زیر نام‌ «نشریه‌ای‌ بدون‌ ایدئولوژی‌»، «نشریه‌ای‌ صرفاً فرهنگی‌» و «نشریه‌ای‌ برای‌ خانواده‌ها»، در حقیقت‌ با شیادی‌ و شرفباختگی‌ به‌ تبلیغ‌ ایدئولوژی‌ و سیاست‌ بنیادگرایی‌، فرهنگ‌ بنیادگرایی‌ و مسایل‌ اجتماعی‌ و خانوادگی‌ از دید بنیادگرایی‌ می‌پردازند كه‌ طبعیتاً خوش‌خدمتی‌ای‌ بسته‌بندی‌ شده‌ به‌ اخوان‌ و باداران‌ جهانی‌ آنان‌ و خیانتی‌ نابخشودنی‌ به‌ مردم‌ و آرمانهای‌ مردمی‌ به‌ حساب‌ می‌رود.

دعوت‌ شما دایر بر «بیایید دست‌ بدست‌ مردمی‌ دهیم‌ كه‌...» لااقل‌ برای‌ ما اضافیست‌. ما از بدو ایجاد «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌»، با مردم‌ بوده‌ایم‌، آلام‌ و خواستهای‌ شان‌ را می‌شناسیم‌ و به‌ سهم‌ خود در ارتقای‌ آگاهی‌ آنان‌ كوشیده‌ایم‌. «گرسنگی‌ و تنه‌ پاره‌ پاره‌ فامیلها» را هم‌ خیلی‌ بیشتر از شما از نزدیك‌ دیده‌ایم‌. تن‌ مثله‌ شده‌ی‌ رهبر و همرزمان‌ خود را هم‌ دیده‌ایم‌. لیكن‌ مطلقاً خلاف‌ نظر شما بدون‌ آنكه‌ فاش‌ ساختن‌ اعمال‌ خاینانه‌ بنیادگرایان‌ را لحظه‌ای‌ به‌ باد فراموشی‌ سپاریم‌، برنامه‌ كار و مشی‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ خود را نه‌ تنها «در قبال‌ زن‌ بدبخت‌ جامعه‌» بلكه‌ «مرد بدبخت‌» جامعه‌ هم‌ ارائه‌ كرده‌ایم‌: باید متشكل‌ شد و با قیامی‌ در هم‌ كوبنده‌، «امارت‌» عمال‌ جنایتكار و بیگانه‌پرست‌ را به‌ آتش‌ كشید!

تفصیل‌ این‌ شعار و سایر شعارهای‌ ما در «پیام‌ زن‌» آمده‌ است‌. موفقیت‌ نسبی‌ ما در انجام‌ فعالیت‌های‌ بقول‌ شما «روبنایی‌» حاصل‌ پیشرفت‌ نسبی‌ كار «زیربنایی‌» (سیاسی‌ و توده‌ای‌) ماست‌. لیكن‌ اذعان‌ می‌داریم‌ كه‌ هنوز كمبودها فراوان‌ است‌ و از نیل‌ به‌ اهداف‌ خود بسیار دوریم‌. باز هم‌ كاملاً برخلاف‌ نظر شما كه‌ «در شرایط‌ كنونی‌ جهان‌ فلسفه‌ مزدوری‌ فلسفه‌ زندگی‌ شده‌ است‌»، معتقدیم‌ كه‌ برای‌ عده‌ای‌ و منجمله‌ بنیادگرایان‌ خاین‌ و شركای‌ پرچمی‌ و خلقی‌ و روشنفكران‌ تسلیم‌طلب‌ و چاكر آنان‌، یقیناً «فلسفه‌ مزدوری‌ فلسفه‌ زندگی‌» بوده‌ و هست‌ اما برای‌ ما و كلیه‌ نیروهای‌ طرفدار دموكراسی‌ و ضد بنیادگرایی‌، مبارزه‌ علیه‌ این‌ نصب‌العین‌ اخوانی‌ - پرچمی‌ - خلقی‌، جزئی‌ از مبارزه‌ برای‌ رهایی‌، دموكراسی‌ و عدالت‌ اجتماعی‌ بشمار می‌رود. منتها ما راه‌ نبرد كنونی‌ را بسیار روشن‌ و مشخص‌ می‌بینیم‌: جلادان‌ میهنفروش‌ بنیادگرا بر كشور ما مسلط‌ اند كه‌ باید با پاك‌ كردن‌ لوث‌ آنان‌، درفش‌ آزادی‌ و دموكراسی‌ را در افغانستان‌ برافرازیم‌. ما برای‌ این‌ امر نه‌ به‌ رجعت‌گرایی‌ به‌ «تاریخ‌ كهن‌» اجازه‌ می‌دهیم‌، نه‌ پرچم‌های‌ مندرس‌ و مردود «شرق‌زدگی‌» را بلند می‌كنیم‌ و نه‌ به‌ شیوه‌ی‌ نظریه‌پردازان‌ بنیادگرا زیر نام‌ «فرهنگ‌ اصیل‌ انسانی‌ و اسلامی‌» در تداوم‌ و تثبیت‌ افكار پلید اخوانی‌، خود و مردم‌ خود را فریب‌ می‌دهیم‌. ما بر آنیم‌ كه‌ دین‌ و منجمله‌ اسلام‌ زمانی‌ می‌تواند از دستبرد و آلودگی‌ در امان‌ باشد كه‌ از سیاست‌ دور نگهداشته‌ شود. ما افغانستانی‌ سكیولر، افغانستانی‌ كه‌ در آن‌ از سواستفاده‌ از دین‌ برای‌ مقاصد سیاسی‌ اثری‌ نباشد، را آرزو می‌كنیم‌ زیرا دموكراسی‌ بدون‌ این‌ اساسی‌ترین‌ اصل‌ آن‌ (سكیولاریزم‌) ناقص‌ و نیم‌بند خواهد بود.

پیش‌ از آنكه‌ «نسلهای‌ آینده‌» بپرسند، ما به‌ این‌ پرسش‌ پاسخ‌ گفته‌ایم‌ كه‌ بنیادگرایان‌ خاین‌ از كجا و چطور خود را در راس‌ جنگ‌ مقاومت‌ ضد روسی‌ قرار دادند. به‌ این‌ دلیل‌ ساده‌ كه‌ آنان‌ از ابتدای‌ اظهار وجودی‌ كوچك‌ در عرصه‌ سیاسی‌ افغانستان‌، مورد توجه‌ دولت‌ پاكستان‌ و بخصوص‌ سی‌.آی‌.ای‌ واقع‌ شدند. پاكستان‌ بخاطر كشیدگی‌ دیرینه‌ با افغانستان‌، و امریكا بخاطر استعمال‌ آنان‌ مقابل‌ حریف‌ سابق‌ (اتحاد شوروی‌) و نیز سنگ‌اندازی‌ مقابل‌ جریان‌ انقلابی‌ دموكراسی‌خواه‌ كشور، بنیادگرایان‌ را زیر پر و بال‌ خود گرفتند و با بستن‌ ملیاردها دالر و امكانات‌ عظیم‌ تسلیحاتی‌ در كمر هر یك‌، آن‌ لعبتكان‌ منحرف‌، تروریست‌ و هزار البته‌ خلموك‌ را «مجاهدان‌ نستوه‌»، «عظیم‌ راهنمایان‌» و... نامیده‌ و در راس‌ «تنظیم‌»های‌ ساخته‌ و پرداخته‌ خود نشاندند. و سپس‌ گروه‌ گروه‌ مردم‌ آزادیخواه‌ ما بودند كه‌ برای‌ دریافت‌ اسلحه‌ به‌ طرف‌ آنها می‌شتافتند. بخش‌ بنیادگرای‌ «تنظیمات‌» در گرو سی‌.آی‌.ای‌ و آی‌.اس‌.آی‌ و عربستان‌ و ایران‌ بودند كه‌ همچون‌ سگان‌ شكاری‌ در ترور، تهدید و ایجاد دشواری‌های‌ بیشمار برای‌ نیروهای‌ هواخواه‌ دموكراسی‌ از یكدیگر سبقت‌ می‌جستند تا شدیدتر دل‌ ولینعمتان‌ شان‌ را ربوده‌ و خود را برای‌ «امارت‌» كابل‌ بیشتر كارآمد و وفادار به‌ آنان‌ ثابت‌ سازند.

وطندار م‌. امی‌، حتماً می‌دانید كه‌ امریكا و غرب‌، اخوان‌المسلمین‌ و بطور كلی‌ بنیادگرایی‌ اسلامی‌ را متكا و یاور گرانقدر شان‌ در مبارزه‌ علیه‌ جنبشهای‌ آزادیبخش‌ زیر نام‌ مخالفت‌ با كمونیزم‌ می‌بینند. ازینرو نیروهای‌ بنیادگرا در كشورهای‌ مختلف‌ ایجاد كرده‌ یا تحت‌ حمایت‌ گرفته‌ و آنها را بمثابه‌ دستجات‌ ضربتی‌ مورد استعمال‌ قرار داده‌ و می‌دهند. كشمكش‌ و تضاد بین‌ قدرت‌های‌ غربی‌ در سرپرستی‌ آنها از دولتها و باندهای‌ بنیادگرا نیز قابل‌ مشاهده‌ است‌.

به‌ آقای‌ عمرعبدالرحمن‌ سركرده‌ اخوانیهای‌ مصری‌ (كه‌ بنیادگرایان‌ جنایتكار وطنی‌ هم‌ برای‌ به‌ اصطلاح‌ پناهندگی‌ دادن‌ به‌ او در افغانستان‌ سر و دست‌ می‌شكستند) بعد از تبعید از كشورش‌، امریكا پناه‌ داد و گفته‌ می‌شود كه‌ ایشان‌ از قدیم‌ با سی‌.آی‌.ای‌ در ارتباط‌ بود یعنی‌ اگر چه‌ چشمانش‌ نمی‌دید، قلبش‌ با سی‌.آی‌.ای‌ بود.

فرانسه‌ از دولت‌ بنیادگرای‌ سودان‌ و در عین‌ حال‌ دولت‌ ضد بنیادگرای‌ الجزایر پشتبانی‌ می‌كند اما امریكا بر سر (جبهه‌ رستگاری‌ اسلامی‌) دست‌ می‌كشد و برایش‌ در واشنگتن‌ دفتر باز می‌كند.

پایگاه‌ «جهاد اسلامی‌» یكی‌ از مهمترین‌ گروههای‌ تروریستی‌ بنیادگرا مصری‌، در لندن‌ قرار دارد. و می‌دانیم‌ كه‌ بنیادگرایان‌ اسلامی‌ در بوسنیا نه‌ تنها از امریكا و متحدانش‌ اسلحه‌ و پول‌ دریافت‌ می‌دارند بلكه‌ آلودگی‌ استخدام‌ جنایتكاران‌ از باندهای‌ گلبدین‌ وغیره‌ را هم‌ با خود دارند.

بنیادگرایان‌ پاكستانی‌ (پدران‌ بنیادگرایان‌ وطنی‌) همه‌ محصول‌ دیكتاتوری‌ نظامی‌ و سی‌.آی‌.ای‌ اند.

داكتر عسكررضوی‌ محقق‌ پاكستانی‌ ضمن‌ بررسی‌ شعارهای‌ فعلی‌ ضد امریكایی‌ احزاب‌ مذهبی‌ پاكستانی‌ وابسته‌ به‌ امریكا می‌نویسد: «واقعیت‌ این‌ است‌ كه‌ تعداد زیادی‌ از گروههای‌ محافظه‌كار اسلامی‌ در آن‌ دوره‌ (جنگ‌ مقاومت‌ ضد روسی‌ در افغانستان‌) فراوان‌ سود بردند. امریكا و دولت‌ جنرال‌ ضیاالحق‌ هر دو، آنها را تحت‌ حمایت‌ و پرورش‌ گرفته‌ و گروههای‌ مزبور بصورت‌ وسیعتری‌ به‌ اردو، بوروكراسی‌، رسانه‌های‌ جمعی‌ و موسسات‌ تعلیمی‌ و تربیتی‌ در پاكستان‌ دسترسی‌ یافتند. اكنون‌ كه‌ امریكا دیگر به‌ آنها نیازی‌ ندارد، آنها هم‌ احساس‌ تنهایی‌ و درماندگی‌ كرده‌ و در نتیجه‌ بطرزی‌ هار ضد امریكایی‌ شده‌ و بر مبنای‌ این‌ احساسات‌، استراتژی‌ انتقام‌جویانه‌ی‌ خود را استوار می‌سازند.» («ویكندپست‌»، ۲۶ می‌۱۹۹۵)

و پدر حمیدگل‌ در مصاحبه‌ای‌ می‌گوید: «راه‌ حل‌ نهایی‌ تمام‌ بحران‌ افغانستان‌ بسته‌ به‌ مذاكرات‌ بین‌ همه‌ی‌ گروههای‌ مجاهدین‌ است‌. پاكستان‌ می‌تواند نقش‌ تعیین‌كننده‌ در حل‌ مسئله‌ افغانستان‌ بازی‌ كند، اما پاكستان‌ چون‌ تحت‌ نفوذ مستقیم‌ سیاستهای‌ امریكا قرار دارد بنابرین‌ قادر نیست‌ سیاستهایش‌ را مستقلانه‌ تدوین‌ كند.» (همانجا)

و می‌دانیم‌ كه‌ دهان‌ گلبدین‌ و برادران‌ به‌ پستان‌ امریكا بسته‌ بوده‌ و امروز هم‌ كمتر كسی‌ پیدا می‌شود كه‌ كمك‌ پاكستان‌ به‌ باند او را منكر شود، پس‌ نقش‌ پاكستان‌ چگونه‌ و به‌ چه‌ معنا می‌تواند «تعیین‌كننده‌» باشد جز قطع‌ كامل‌ كمك‌ به‌ این‌ نازدانه‌ترین‌ مولود سی‌.آی‌.ای‌ و ضیاالحق‌، كه‌ طبعاً هیچگاه‌ امری‌ خواستنی‌ برای‌ پاكستان‌ نخواهد بود.

داستان‌ چاكر امریكا و غرب‌ بودن‌ تمامی‌ احزاب‌ بنیادگرای‌ وطنی‌ رسوا شده‌ترین‌ سر عالم‌ است‌. این‌ را پدر بریگیدیریوسف‌ هم‌ بحد كافی‌ برملا ساخته‌ است‌. گاهگاهی‌ جیغ‌زدنهای‌ ضد امریكایی‌ و ضد غربی‌ آنها یا بخاطر كاهش‌ در جیره‌ آنهاست‌ یا بخاطر خود را گرانتر فروختن‌ و بهر حال‌ هیچ‌ اعتباری‌ ندارد. گلبدین‌ كه‌ زمانی‌ از ملاقات‌ با ریگن‌ سر باز می‌زد اكنون‌ خاك‌ پای‌ مونجو سفیر امریكا در پاكستان‌ را بر چشم‌ می‌مالد. البته‌ سفیر هم‌ بخاطر اهمیت‌ دادن‌ به‌ عزیزترین‌ مهره‌ سی‌.آی‌.ای‌ اول‌ او را می‌بیند و بعد ربانی‌ را، گفتار محقق‌ فوق‌الذكر پاكستانی‌ زبان‌ حال‌ بنیادگرایان‌ وطنی‌ است‌. اشرف‌ نام‌ از وزارت‌ خارجه‌ كابل‌ می‌گوید: «ما چهارده‌ سال‌ علیه‌ روسها جنگیدیم‌ اما زمانی‌ كه‌ آنان‌ شكست‌ خورند، امریكاییان‌ افغانستان‌ را از یاد بردند. چگونه‌ می‌توانیم‌ باز هم‌ بر آنان‌ اعتماد كنیم‌.» («ویكندپست‌»، ۱۶ جون‌ ۱۹۹۵) یعنی‌ اگر از سوی‌ امریكا پول‌ بود و حمایت‌، شعار بنیادگرایان‌ ما می‌شود: «دالر تو و گردن‌ ما». و اگر چندان‌ چنین‌ نبود و امریكا تا آخر آنان‌ را در سینه‌ نفشرد، همانطوری‌ كه‌ اشرف‌خان‌ وزارت‌ خارجه‌ای‌ گفته‌، اعتماد شان‌ بر «كاكاسام‌» به‌ حالت‌ تعلیق‌ در می‌آید!

علاوتاً نباید فراموش‌ كرد كه‌ قبل‌ بر حواله‌ شدن‌ بنیادگرایان‌ این‌ پلیدترین‌ دشمنان‌ دموكراسی‌ به‌ افغانستان‌، وطن‌ از دنیا جدا نگهداشته‌ شده‌ی‌ ما در اسارت‌ سیاه‌ امیرعبدالرحمن‌ها، هاشم‌خان‌ها، داوودها، تجاوزكاران‌ روسی‌ و سگهای‌ پرچمی‌ و خلقی‌ آنان‌ سوخته‌ بود و چند ماه‌ «دموكراسی‌» در دوران‌ ظاهرشاه‌ هم‌، رسماً و علناً «دموكراسی‌ تاجدار» لقب‌ گرفت‌!! و حالا هم‌ كم‌ نیست‌ محافلی‌ كه‌ زیر نام‌ دموكراسی‌ و فعالیتهای‌ «فرهنگی‌» و «ادبی‌» كمر به‌ مبارزه‌ علیه‌ افكار و سازمانهای‌ انقلابی‌ دموكراسی‌طلب‌ و خدمت‌ برا یدولتها واستخبارات‌ امپریالیستی‌ بسته‌اند. بدینسان‌ شاید در هیچ‌ كشور دیگر جهان‌ چیزی‌ بنام‌ دموكراسی‌ و هواخواهانش‌ تا این‌ حد با خصومت‌ و خیانت‌ مواجه‌ نشده‌ باشد.

پس‌ دست‌ قدرتمند و پر امكانات‌ امپریالیزم‌، ایادی‌ منطقه‌ای‌ و افغانیش‌ در كار بود كه‌ نیروهای‌ دموكراتیك‌ نتوانستند پیشاهنگ‌ جنگ‌ ضد روسی‌ شوند بلكه‌ بنیادگرایان‌ و سایر میهنفروشان‌ و مرتجعان‌، رهبری‌ آنرا غصب‌ كردند. برعكس‌ شما، ما علت‌ را ابداً در آن‌ «جدل‌ ایدئولوژیك‌ و بحث‌های‌ بیمورد و پوچ‌» نمی‌بینیم‌. در هر مبارزه‌ ایدئولوژیك‌ بدون‌ تردید انحرافات‌ و كاستی‌های‌ می‌تواند وجود داشته‌ باشد. ولی‌ در كشور ما بعلت‌ سیاسی‌ نبودن‌ جامعه‌، میزان‌ بی‌نظیر بیسوادی‌، عقب‌ماندگی‌ هولناك‌ فرهنگی‌ و استیلای‌ قرن‌ استبداد، و عمر بسیار كوتاه‌ جنبش‌ دموكراسی‌خواهانه‌، آن‌ مقدار «جدل‌ ایدئولوژیك‌ و بحث‌های‌ بیمورد و پوچ‌» كه‌ شما از آن‌ می‌نالید، در حكم‌ تقریباً هیچ‌ است‌. اگر جدل‌ و بحث‌های‌ مذكور هر چه‌ بیشتر و گسترده‌تر و عمیقتر می‌بود به‌ همان‌ اندازه‌ فرهنگ‌ دموكراسی‌ و اندیشه‌های‌ ضد ارتجاعی‌ ریشه‌ یافته‌، روشنفكران‌ و بخش‌های‌ نسبتاً وسیع‌ مردم‌ به‌ آگاهی‌ رسیده‌ در دام‌ باندهای‌ بنیادگرا نیفتاده‌ و با توفانی‌ بزرگ‌ در برابر بلای‌ بنیادگرایی‌ برمی‌خاستند. یعنی‌ چنانكه‌ شما نیز اشاره‌ كرده‌اید جامعه‌ ما هم‌ با داشتن‌ فرهنگ‌ ضد بنیادگرایی‌ حركتی‌ متعالی‌ را در پیش‌ می‌گرفت‌. یكی‌ از علل‌ اساسی‌ زنده‌ و موثر بودن‌ جنبش‌ دموكراسی‌ و جنبش‌ ضد بنیادگرایی‌ بیگمان‌ همین‌ «جدل‌» و «بحث‌»هایی‌ است‌ كه‌ شما آنها را معاندانه‌ و عامیانه‌ «بیمورد و پوچ‌» می‌خوانید.

نیروهای‌ طرفدار دموكراسی‌ میهن‌ ما طی‌ مخصوصاً ۱۷ سال‌ اخیر سخت‌ ضربه‌ دیده‌ اما خلاف‌ آرزوی‌ دشمنانش‌، از پا نیفتادند. این‌ نیروها به‌ یقین‌ بار دگر همچون‌ سمندر پر اقتدار برخواهند خاست‌.

و برای‌ آنكه‌ از خجالت‌ ناشی‌ از سخن‌ حنیف‌رامی‌ بدرآیید، بد نیست‌ به‌ اطلاع‌ تان‌ برسانیم‌ كه‌ پس‌ از اظهارات‌ وی‌، گویا عده‌ای‌ از نمایندگان‌ سازمانهای‌ مختلف‌ طرفدار دموكراسی‌ به‌ دیدارش‌ رفته‌ وضیعت‌ و مواضع‌ خود را شفاهی‌ و كتبی‌ به‌ آگاهی‌ وی‌ رسانیدند منتها توام‌ با این‌ پیشبینی‌ كه‌ دولت‌ پاكستان‌ نمی‌خواهد و نه‌ قادر است‌ سیاست‌ سنتی‌اش‌ (حمایت‌ از فاشیست‌ترین‌ باندهای‌ بنیادگرا) را یكباره‌ كنار گذارده‌ و به‌ دفاع‌ از نیروهای‌ خواهان‌ دموكراسی‌ در افغانستان‌ برخیزد. و آقای‌ حنیف‌رامی‌ با سكوت‌ سنگینش‌، عجز و ناتوانی‌ خود و دولتش‌ را در برابر نیروهای‌ دموكراتیك‌ افغانستان‌ به‌ نمایش‌ گذاشت‌. نه‌ حنیف‌رامی‌ و نه‌ دولت‌ پاكستان‌ بطور كلی‌، نیروهای‌ دموكراسی‌طلب‌ افغانستان‌ را «گم‌» نكرده‌ بلكه‌ آنها همه‌ هنوز از قید عشق‌ دیرین‌ شان‌ به‌ نیروهای‌ تروریستی‌ ضد دموكراسی‌ در وطن‌ ما، رهایی‌ نیافته‌اند. شما بجای‌ خجالت‌ از حنیف‌رامی‌، می‌توانستید با مثلاً این‌ سوال‌، او و حكومتش‌ را سرافكنده‌ سازید كه‌: شما با یكی‌ از نیروهای‌ طرفدار دموكراسی‌ یعنی‌ «راوا» كه‌ ظاهراً آنرا می‌شناسید چه‌ كردید (بی‌اعتنایی‌ كامل‌ مقابل‌ ترور رهبر و دو دستیارش‌؛ توقیف‌، تعقیب‌ و آزار طولانی‌ فعالانش‌؛ و مهار نكردن‌ سگان‌ شكاری‌ گلبدینی‌ وغیره‌) كه‌ حالا با سایر نیروهایی‌ ازینگونه‌ كنید؟

درباره‌ «فرهنگ‌ اصیل‌ ملی‌ و اسلامی‌»

راجع‌ به‌ رهنمود شما دایر بر اینكه‌ اگر «داعیان‌ راه‌ آزادی‌ و دموكراسی‌» با چراغ‌ «فرهنگ‌ اصیل‌ ملی‌ و اسلامی‌ خویش‌... پیش‌ می‌رفتند... بین‌ مردم‌ جایگاهی‌ پرارج‌ داشته‌ و... پیشاهنگان‌ این‌ جهاد مقدس‌ می‌بودند». نكات‌ ذیل‌ قابل‌ یادآوریست‌:

اولتر از همه‌ باید پرسید كه‌ وقتی‌ چنین‌ نشده‌، آیا رهبران‌ خاین‌ جهادی‌ «چراغ‌ فرهنگ‌ اصیل‌ ملی‌ و اسلامی‌» را در دست‌ گرفته‌ و «بین‌ مردم‌ جایگاهی‌ پرارج‌ داشته‌» اند؟؟

اینكه‌ نیروهای‌ مترقی‌ و میهن‌پرست‌ كشور نتوانستند به‌ رهبری‌ جنگ‌ ضد روسی‌ و سگهایش‌ برسند، هرگز به‌ این‌ معنا نیست‌ كه‌ پس‌ سردمداران‌ با تمام‌ تار و پود ضد علم‌، ضد فرهنگ‌ و ابرخاین‌ باندهای‌ پشاوری‌ وایرانی‌، به‌ «فرهنگ‌ اصیل‌ ملی‌ و اسلامی‌» عنایتی‌ فرموده‌ و این‌ نفرین‌ شده‌ترین‌ موجودات‌ در تاریخ‌ افغانستان‌ و در تاریخ‌ فاشیزم‌ مذهبی‌ دنیا، «جایگاهی‌ پرارج‌» بین‌ مردم‌ احراز كرده‌اند. اینان‌ ضمن‌ دشمنی‌ با هر گونه‌ جهت‌ مثبت‌ فرهنگ‌ ملی‌، خود را طرفدار «فرهنگ‌ اصیل‌ اسلامی‌» نشان‌ می‌دهند كه‌ چیزی‌ نیست‌ جز فرهنگ‌ خود شان‌، فرهنگ‌ بنیادگرایی‌: وابستگی‌ به‌ قدرتهای‌ جهانی‌، قرون‌ وسطی‌گرایی‌، تروریزم‌ و كشتن‌ و لجن‌پاشی‌ روی‌ تمامی‌ ارزشهای‌ دموكراسی‌ و آزادیخواهانه‌ و انسانی‌ امروزی‌. آنچه‌ را كه‌ این‌ خاینان‌ به‌ ملت‌ بنام‌ «ملی‌» و «اصالت‌ ملی‌» جار بزنند نیز جز كاریكاتوری‌ از هر چیز مثبت‌ ملی‌ و عاری‌ شده‌ از زیبایی‌ و نیكویی‌ نخواهد بود.

باید هر گونه‌ لكه‌ی‌ بنیادگرایی‌ و بنیادگرا را از هر پدیده‌ای‌ زدود تا خوب‌ و انسانی‌ و پذیرفتنی‌ شود.

از نظر تاریخی‌ هم‌ خیانت‌ حاكمان‌ خونخوار مسلمان‌ درین‌ مورد روشن‌ است‌. در گذشته‌ها آنان‌ همواره‌ كوشیده‌اند با سواستفاده‌ از دین‌، توده‌ها را در خفقان‌ نگهدارند. و امروز اخلاف‌ بنیادگرای‌ آنان‌ با سبعتی‌ لجام‌ گسیخته‌ كار را ادامه‌ میدهند كه‌ در مركز آن‌ ضدیت‌ حیاتی‌ و مماتی‌ با جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ جا دارد. به‌ محض‌ آنكه‌ دست‌ بنیادگرایان‌ از سواستفاده‌ از دین‌ برای‌ مقاصد سیاسی‌ قطع‌ شود، عمر شان‌ در عرصه‌ سیاسی‌ پایان‌ می‌یابد.

مسیحیت‌ زمانیكه‌ به‌ آلت‌ دست‌ متعصبین‌ و حافظان‌ «اصالت‌ مسیحیت‌» بدل‌ شده‌ بود، توده‌ها در اروپا دوران‌ وحشتبار انكیزیسیون‌ و اعدام‌ و آزار دانشمندان‌ را تجربه‌ كردند. اما وقتی‌ روشنگران‌ مسیحی‌ متوجه‌ شدند كه‌ طلسم‌ «مسیحیت‌ اصیل‌» به‌ آنان‌ چیزی‌ نمی‌بخشد جز پسماندگی‌ معنوی‌ و مادی‌، شروع‌ كردند به‌ استفاده‌ از گنجینه‌های‌ علمی‌ و فرهنگ‌ دیگران‌ و بخصوص‌ مسلمانان‌ و درین‌ راه‌ نه‌ غرب‌ شناختند و نه‌ شرق‌ و نه‌ اجازه‌ دادند كه‌ دین‌ سد راهشان‌ گردد. از هر جا كه‌ میسر بود فرا گرفتند و امروز بدون‌ آنكه‌ دین‌ شان‌ (مسیحیت‌) را از دست‌ داده‌ باشند، از نظر پیشرفت‌های‌ علمی‌ و تكنیكی‌ در قله‌ای‌ قرار دارند كه‌ همه‌ می‌دانیم‌.

ولی‌ «قیادت‌های‌» بسیار محترم‌ جهادی‌ ما رادیو را «صندوقچه‌ شیطان‌» و تلویزیون‌ را «آیینه‌ شیطان‌» می‌نامند و تراكتور را هم‌ لابد باید «خوك‌ آهنی‌» كه‌ همه‌ چیزش‌ حرام‌ و نارواست‌، بخوانند.

وطندار امی‌، آیا اینگونه‌ «غرب‌ستیزی‌» و در واقع‌ تمدن‌ستیزی‌ شرم‌آور جهادی‌ كه‌ البته‌ در راستای‌ «آزاد ساختن‌ جهان‌ از بردگی‌ ماشینی‌» قرار دارد، می‌تواند كوچكترین‌ ارزش‌ مثبت‌ مبارزاتی‌ بر ضد «جهانخواران‌ عصر ما» داشته‌ باشد؟ آیا سرود مخالفت‌ با «بردگی‌ ماشینی‌» را سر دادن‌ آنهم‌ در شرایط‌ كنونی‌ كه‌ كرگسان‌ بنیادگرا بر كشور سایه‌ افكنده‌اند، آب‌ ریختن‌ به‌ آسیاب‌ همانهایی‌ نیست‌ كه‌ قصد دارند خون‌ ۹۰% مردم‌ را در سالهای‌ مدید دیگر با «بردگی‌ گاوی‌ و قلبه‌ای‌» بمكند؟

این‌ شعارهای‌ به‌ اصطلاح‌ ضد ماشینی‌ و ضد تكنولوژی‌، شعار كلیه‌ روشنفكران‌ فئودال‌ یا فئودال‌ مشربی‌ است‌ كه‌ هیچگاه‌ از دیدن‌ رنج‌ و عرق‌ دهقانان‌ ستمكش‌ در زمین‌ها و روستاهای‌ شان‌ آزرده‌ نمی‌شوند اما در هنگام‌ گلگشت‌ سر پلوآنهاو خوردن‌ شیر و مسكه‌ی‌ تازه‌، صدای‌ تراكتور بجای‌ صدای‌ گاو و خر و بوی‌ كود كیمیاوی‌ بجای‌ گوارای‌ پاروی‌ انسانی‌ به‌ مزاج‌ شان‌ خوش‌ نمی‌خورد!

شما وطندار م‌. امی‌ با این‌ آرزو و تفكر تان‌ (مخالفت‌ با ماشین‌ زیر نام‌ مخالفت‌ با غرب‌ و جهانخواران‌ عصر) متاسفانه‌ باید از ارتجاعی‌ترین‌ سرمایه‌داران‌ ما هم‌ ارتجاعی‌تر ارزیابی‌ شوید. چرا كه‌ بسیاری‌ از آنان‌ خواستار آوردن‌ ماشین‌ در شهر و روستا اند و این‌ با سیر تكامل‌ جامعه‌ بیشتر می‌خواند تا جلوگیری‌ از آن‌.

شما كه‌ بنیادگرایی‌ را «كلمه‌ای‌ بی‌مفهوم‌» و «شعاری‌ میدان‌ (ساخت‌) پاریس‌، لندن‌ و واشنگتن‌» می‌خوانید (۱)، اجازه‌ بدهید شعار ضد تكولوژی‌ خود تان‌ را مثلاً ساخت‌ سروبی‌، كابل‌، جلال‌آباد یا پغمان‌ بنامیم‌. آیا این‌ برای‌ تان‌ موجب‌ افتخار خواهد بود؟ آیا این‌ مظهر همان‌ «فرهنگ‌ اصیل‌ ملی‌ و اسلامی‌» ادعایی‌ تان‌ می‌شود؟

چنانچه‌ پیشتر متذكر شدیم‌ كه‌ درد شما صرفاً از آمدن‌ چند كلمه‌ «زشت‌» در «پیام‌ زن‌» نیست‌؛ اصلاً پیكان‌ «پیام‌ زن‌» كه‌ بر مردمك‌ چشم‌ اخوان‌ می‌نشیند، شما را نیز عذاب‌ می‌دهد. در موارد اصطلاح‌ «بنیادگرایی‌» هم‌ عمدتاً نارسا بودنش‌ از لحاظ‌ رساندن‌ معنای‌ معین‌ نیست‌ كه‌ شما آن‌ را نمی‌پسندید بلكه‌ چون‌ خود را با بنیادگرایان‌ آشتی‌ناپذیر نمی‌دانید، بناً مانند گلبدین‌ و شركا، بنیادگرایی‌ را به‌ عنوان‌ اصطلاحی‌ «ساخت‌ پاریس‌ و...» مردود می‌شمارید. اگر اینطور نباشد آیا بجای‌ بنیادگرایی‌، تركیب‌ بطور مثال‌ «فاشیستهای‌ مذهبی‌»، «تروریست‌های‌ مذهبی‌» یا «جنایتكاران‌ مذهبی‌» را قبول‌ دارید؟

از یاد نبرید كه‌ مخصوصاً این‌ پسوند یا پیشوندهای‌ كاذب‌ و ارتجاعی‌ ضد امریكایی‌ و منجمله‌ «مید ان‌ امریكا» از قی‌ كرده‌های‌ فاشیستهای‌ مذهبی‌ ایران‌ محسوب‌ می‌شود و دیگر مدتهاست‌ حنایش‌ را باخته‌ است‌. كاذب‌ است‌ زیرا همه‌ می‌دانند كه‌ خمینی‌ در ابتدا هرگز علیه‌ امریكا هیچ‌ تردیدی‌ ندارد دشمن‌ اصلی‌ شوروی‌ است‌ زیرا امریكاییان‌ لااقل‌ خدا را می‌شناسند! هكذا امریكا در آغاز با حكومت‌ خمینی‌ مخالفتی‌ به‌ عمل‌ نیآورد بلكه‌ طالب‌ تحكیم‌ هر چه‌ بیشترش‌ بود زیرا می‌خواست‌ آنرا به‌ عنوان‌ سپری‌ مقابل‌ جنبش‌ مترقی‌ ایران‌ و نیز مقابل‌ اتحاد شوروی‌ سابق‌ استعمال‌ كند. همینطور است‌ پارس‌ كردن‌های‌ گوشخراش‌ «ضد امریكایی‌» ولداسی‌.آی‌.ای‌های‌ معروف‌ گلبدین‌ و سیاف‌ كه‌ قصه‌ی‌ رسوایی‌ بیش‌ نیست‌. ارتجاعی‌ است‌ زیرا، مگر برق‌ و تلفن‌ وتلگراف‌ و كامپیوتر و موتر و طیاره‌ وغیره‌ وغیره‌ كه‌ زندگی‌ انسان‌ بدون‌ آنها ممكن‌ نیست‌، «ساخت‌ قم‌»، «ساخت‌ مشهد»، «ساخت‌ نجف‌ شریف‌» یا «ساخت‌ سروبی‌» و «مید ان‌ كابل‌» است‌ كه‌ خمی‌ بر ابروی‌ تان‌ نمی‌آورند و شب‌ و روز را با این‌ «مید ان‌های‌ امریكا و اروپا» شكرگویان‌ بسر می‌آورید؟ اگر دروغ‌ و عوامفریبی‌ و تمسخر خود در كار نباشد، با این‌ «ساخت‌ اروپا و امریكا» گفتن‌ هر چیز (۲) و در نتیجه‌ رد و تحریم‌ هر چیز، زندگی‌ و وضع‌ یك‌ انسان‌ مسلمان‌ مذهب‌، تماشایی‌ترین‌ و در عین‌ حال‌ دردناكترین‌ پدیده‌ عالم‌ خواهد بود. البته‌ ما نمی‌گوییم‌ كه‌ به‌ شكرانه‌ استفاده‌ از صدها هزار اشیای‌ «ساخت‌ پاریس‌، لندن‌ و واشنگتن‌» كه‌ زندگی‌ را معنا می‌بخشند، باید واژه‌ بنیادگرایی‌ را هم‌ رد نكرد. منتها رد بنیادگرایی‌ یا هر اصطلاح‌ سیاسی‌ دیگر ولو هم‌ واقعاً از مغز غربیان‌ تراویده‌ باشد، باید بر پایه‌ استدلال‌ استوار باشد و نه‌ صرفاً «ساخت‌ امریكا و اروپا» گفتن‌ كه‌ طبعاً یكچنین‌ «دلیلی‌» بیانگر جدی‌ بودن‌ انتقاد و انتقادچی‌ نیست‌.

و در پایان‌ ما هم‌ از شما وطندار م‌. امی‌ و همفكران‌ شما می‌خواهیم‌ كه‌ (به‌ سبك‌ خود تان‌):

بیایید در پرتو شعله‌ی‌ خون‌ جانباختگان‌ زیر ساطور تجاوزكاران‌ روسی‌ و سگهای‌ شان‌ و تروریست‌های‌ از نوع‌ گلبدین‌ و شركا، بجای‌ تاختن‌ بر «پیام‌ زن‌» و لحن‌ سازش‌ناپذیرترین‌، بیهراس‌ از گلبدین‌ و برادران‌ تبهكار جهادیش‌، سمت‌ قلك‌ زدن‌ و هرگونه‌ فعالیت‌ اجتماعی‌ دیگر خود را بر افشای‌ بنیادگرایان‌ و سایر عمال‌ «جهانخواران‌ عصر ما» متمركز سازید تا قبل‌ از همه‌ مفهوم‌ و هدف‌ «تحول‌ عظیم‌ فكری‌» شما واضح‌ گردیده‌ و نیز نخستین‌ قدم‌ در راه‌ این‌ «تحول‌ عظیم‌» را گذاشته‌ باشید. زیرا كه‌ شعور و فرهنگ‌ حاكم‌ در كشور از آن‌ بنیادگرایان‌ است‌ كه‌ در رقصی‌ جنون‌آمیز به‌ ساز اربابان‌ خارجی‌ و با ایمان‌ به‌ قدرت‌، افغانستان‌ را دردیده‌ و می‌درند و نام‌ سیاهترین‌ خاینان‌ تاریخ‌ را كمایی‌ كرده‌اند. پس‌ اگر واقعاً از ین‌ غول‌های‌ بی‌شاخ‌ و دم‌ بیمار و جنایتكار اخوانی‌ بیزار هستید باید بدانید كه‌ با فرار كردن‌ از حمله‌ مستقیم‌ و صریح‌ و بدون‌ كجدار و مریز با آنان‌، صحبت‌ از «ایجاد یك‌ تحول‌ بزرگ‌ اجتماعی‌» و «تحول‌ عظیم‌ فكری‌»، بیشتر به‌ یك‌ شیرین‌زبانی‌ و شوخی‌ می‌ماند تا طرحی‌ جدی‌. خاینان‌ بنیادگرا هم‌ آن‌ روشنفكرانی‌ راعزیز می‌دارند و در آغوش‌ می‌گیرند كه‌ بنام‌ «نه‌ تقلید بكله‌ ابداع‌ و انتخاب‌»، ضدیت‌ با «اندیشه‌ و راه‌حل‌های‌ غربی‌» و بهانه‌ها و راه‌ گنجشككهایی‌ دیگر ازین‌ قبیل‌، قلم‌ شان‌ را متوجه‌ دشمن‌ آشتی‌ناپذیر و پیگیر آنان‌ (مثلاً «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» و «پیام‌ زن‌») سازند. مگر یكی‌ از بارزترین‌ «درس‌های‌ آموزنده‌ از گذشته‌» نه‌ اینست‌ كه‌ به‌ هیچ‌ عنوان‌ و در هیچ‌ شرایطی‌ نباید با آن‌ نیروهایی‌ اعتماد كرد كه‌ از دین‌ سواستفاده‌ كرده‌ و آنرا روكش‌ كلیه‌ خیانتها و جنایتهای‌ خود می‌نمایند؟

با احترام‌ و به‌ امید نابودی‌ بنیادگرایان‌.




یادداشت ها:

۱)

۲) البته رد و تحریم شما یا همفکران فقط و فقط در حرف است و بس. شما نه می‌خواهید و نه می‌توانید بجای برق از سوخته چوب و به جای موتر از خرگادی استفاده کنید.

آخرین مطالب