نامه م. امی به «پیام زن»
- «پیام زن» اوراقی پرعقده در برابر شخص گلبدین و حزب به اصطلاح اسلامی آن است
- «پیام زن» پر از كلمات و اراجیفی است كه سخنان خوب یك مضمون را هم زیر شعاع قرار میدهد
- داعیان آزادی و دموكراسی عمری را در جدل ایدئولوژیكی و در بحثهای بیمورد و پوچ سپری نمودند
- بنیادگرایی اصطلاح بیمفهوم و ساخت پاریس، لندن و واشنگتن است
محترم مدیرمسئول مجله «پیام زن»! بعد از عرض سلام و ارادت امیدوارم نوشته مرا كه نظرات مخلصانه مرا نسبت به نشرات شما در بر دارد به نشر برسانید. البته اگر چاپ میگردد با در نظرداشت پرنسیبهای نشراتی همهاش بدون كم و كاست نشر شود. در غیر آن از چاپ كنده كنده آن بهتر است پاره نموده بدور اندازید. بااحترام وطندار شما (ام.امی)
بنام آنكه هستی نام از او یافت
كرگسان را رسم و آیین دیگر است
سطـوت پرواز شـاهیـن دیگر است
نظری گذرا پیرامون عنوان:
«جز قیام یكپارچه مردم ما، نه ملل متحد و نه هیچ مرجع دیگر طومار میهنفروشان جهادی را از افغانستان برچیده نمیتواند.»
و شعار:
«مردم ما تنها به نیروی مقتدر خود و پیشاهنگان آزادیخواه و دموكراسیطلب انقلابی خود اتكا ورزیده آرزوی شان را مبنی بر مجازات بنیادگرایان پرنكبت و خیانتكار، تحققپذیر میدانند و بس.»
سرمقاله شماره ۳۷ مجله زن و در مجموع نشرات جمعیت انقلابی زنان افغانستان.
خواهران نهایت محترم جمعیت انقلابی زنان افغانستان و دست اندركاران و گردانندگان محترم مجله زن، چندین شماره مجله را به وقفهها مطالعه نمودهام، كه اگر از اخبار و چند و چون آن بگذریم، میتوان این نشریه را اوراقی پرعقده در برابر شخص گلبدین و حزب به اصطلاح اسلامی آن نامید، چه هر چه سیاهی كه روی سپیدی ریخته شده نام گلبدین آنرا سیاهتر ساخته است. و از طرف دیگر در كشور ما خاصتاً بین قشر روشنفكر ما و آنهاییكه سازمان و حزب و مجله و روزنامه و ماهنامهای دارند و انتشار میدهند، فقط حرف بر سر «سخن» است خواه این سخن روی كاغذ باشد خواه گفته شود، هنر بر سر آوردن كلمات است، ردیفبندی كلمات و استمداد جستن از كلمات كه جمله را ساده، واقعی و آنطوریكه هست و برعكس افسانوی و جادویی میسازد، در شنونده و خواننده اثر میگذارد، اگر این كلمات ساده، شیوا و عامیانه بیان شود و واقعیت را انعكاس دهد اثر آن عمیق و اگر كلمات جادویی، مبالغهآمیز و عوامفریبانه بیان شود اثر آن زودگذر و خود نوشته سرابی خواهد بود در بیابان خشك و كویر.
ساختن یك مضمون حماسی با بیان یك واقعیت عینی فرق زیاد دارد، نویسنده برای بیان صحنههای حماسی و رزمی و به شور و شوق آوردن و تحریك احساسات ناگزیر است، مبالغه كند و از كلمات مدد بخواهد كه این طرز بیان برای آنانیكه میخواهند با مردم حرف بزنند، حرف رك و راست بگویند بدرد نخورده و جایی ندارد و به نظر من ارزش هر حرف، ولو هر چه باشد، بعد از عمل معلوم میگردد والا در مرحله حرف فقط جملهی ادبی خواهد بود.
و وقتی سخن بر سر زدودن اندوه بیكران مردم داغدیده این سرزمین میآید، دیگر سخنان و جملات جادویی اگر تسكینده، زودگذر و آنی باشد، هرگز مرهم آن آلام نشده و غمی افزون بر غمها خواهد بود.
ولی بدبختی ازین بزرگتر نخواهد بود كه اوراق یك مجله سیاسی آنهم مجله زن پر از كلمات و اراجیفی باشد كه سخنان خوب یك مضمون را هم زیر شعاع خود قرار داده محتوای مضمون را به ابتذال بكشاند (چون كلمه خلموك در سرمقاله). و در فرهنگ ما زن افغان و مسلمان نباید آنقدر كلمات نامانوس بكار ببرد كه عظمت و ادبش را زیر سوال قرار دهد.
و فراموش خواهران و برادران ما كه مدتی دور از میهن بسر میبرند نشده باشد كه هرزهگویی و لهو و لعب گفتن فقط كار زیر دیوارنشینان بیكار و طرد شده از جامعه ما را تشكیل میدهد كه كلماتی چون رذیل، پست، اوباش، خوك، بیناموس، مفعول و...دمدار و بیدم، حرامی و خلموك و چندین تای دیگر بر یكدیگر حواله مینمایند.
مار و گژدم را همه میشناسند و در موردش قصهها شنیدهاند و در خطرناك بودنش هیچ تردید ندارند، ولی برای مردم از خصلت آنها سخن زدن بیهوده است، اگر در سر درد مردمی را میپرورانی كه هر لحظه زندگی شان از دست این مار و گژدمهای كه تو خوب میشناسی و من و مردم، در تلخكامی و سیهروزی میگذرد راه بیرون رفت را نشان بده و دوا تجویز نما. تو كه بخاطر زندگی تودههای ملیونی فقیر و دربدر میهنت میاندیشی و آرزو داری برای وطن تخریب شده و ویرانه خود كاری انجام بدهی! آیا برنامهای ارائه نمودهای؟ اگر از تاسیس مكتب و شفاخانه و كمك به مهاجرین، (آنهم متاسفانه در خارج از كشور) كه درخور ستایش و تحسین است حرفی داری، برای مردمت در داخل كشور چه پروگرامی در دست گرفتهای؟ در لای اوراق مجله تو هیچ سخن و حرفی درین خصوص نیست. حتی اظهار همدردی هم به نظر نمیخورد. وظیفه شما «پیشاهنگان آزادیخواه و دموكراسیطلب انقلابی» در شرایطی كه با گذشت هر روز طوغی بر طوغستان شهدا و ماتمی بر ماتمكده ملت در خون نشسته ما افزوده میگردد» چیست؟ نشر پیام زن؟ دو و دشنام دادن به این «خودفروختگان بیوطن و سیهترین و فرومایهترین دشمنان داخلی، مشت نابخرد و جاهطلب» چه دردی را دوا میكند؟ آیا دشنام شما خواهران چون صور اسرافیل اینها را از بیخ و بن برخواهد كند؟ و برای شكست این نابخردان و بیدانشان، كه سیاستهای ویرانی و چپاولگری شان را بیگانگان تعیین مینمایند، خرد و دانش لازمست و سیاستی معقول و مردمی!
ارمان خیلی مقدس در لحظات كنونی برای ملت غرقه در خون ما، در درجه اول نشر مجله و روزنامه نبوده بلكه همراهی و همدلی و نجات دادن این ملتی كه هیچ روزنه امیدی برای نجات خویش نمیبیند بوده و این ارمان به تنهایی از ماورای سرحدات كشور هرگز میسر نخواهد بود.
بیایید دست بدست مردمی دهیم كه دستان شان دراز مانده است و از نهایت بیچارگی بر هر خس و خاری دست میاندازند. با آلام و مصیبتهای جانكاه آنها شریك شویم. دود باروت و صدای مهیب راكت را كه كوچه و بام و در هر یك شان را دریده است یكجا احساس كنیم. گرسنگی بكشیم و تنه پاره پاره فامیلها را كه در زیر آوارهای خشت و گل مدفون شده از نزدیك ببینیم و با دانش انقلابی خود مردم را بینایی بخشیم.
خواهران گرامی، بیایید در شرایط كنونی جهان كه فلسفه مزدوری فلسفه زندگی شده است، راهی بسوی افقهای تابناك آزادی و آزادگی تاریخ كهن خود باز نموده با اتكا به فرهنگ اصیل و انسانی و اسلامی خویش كه طی زمانهها و قرون متمادی چنان بارور بوده و چنان در مسیر تعالی انسان و مقام شامخ آن گام برداشته است كه بزرگمردان این فرهنگ در میان تمامی فلاسفه و دانشمندان در زمانه خود پیش از خود، و بعد از خود همیش سر و گردنی بلند داشتهاند. و آنهاییكه زیر عنوان جامعهشناسی «طبل نژاد برتر، غرب تمدن ساز و پیشرو و شرق راكد و جمود» را به صدا درآوردهاند، ابلهانه با روش اجیرسازی با دهان ما این اندیشههای منحط را پخش نموده ما را توسط خود ما خلعسلاح نمودهاند، بایستیم. در حالیكه مردم ما از هر وقت دیگر نیازمند آنند تا آنچه را كه سبب گردیده است در تاریكی جهل و زیر شكنجه این آدمكشان قرن بسر برند با كمك شما علمبرداران آزادی، عدالت اجتماعی و دموكراسی، راهی بسوی فرداهای بدون جنگ، بدون اشك و خون راه كشایند. چه بهتر بجای این دو و دشنامدادنها برنامه كار خود را ارائه داده و مشی سیاسی، اجتماعی خود را در قبال زن بدبخت جامعه ما روشن و آشكار بنویسید. و فراخوان جمعیت انقلابی زنان در شرایط كنونی از زنان سیهروز وطن چیست؟
جمعیت انقلابی زنان اگر مسایل روبنایی كه عبارت از برگزاری سالگرهها و مظاهرات آنهم در كشور بیگانه صورت میدهند، كار زیربنایی كه انجام دادهاند چیست؟ از موفقیتها و ناكامیهای خود در كار سیاسی و تودهای بنگارید تا زنان محروم كشور ما امیدوار به فردای روشنی گردند كه شما زیر شعار دموكراسی، عدالت اجتماعی و آزادی عنوان مینمایید. سمت مبارزه خود را آگاهانه و مسئولانه تعیین نما و در یك دید وسیع علیه آنچه به ضد شعار توست قیام كن، وقتی از ازادی حرف میزنی به مقابل بردگی در تمام ابعادش بستیز و زمانیكه شعار عدالت اجتماعی سر میدهی با بیعدالتی در تمامی اشكالش مقابله كن و باز هم بخاطر دموكراسی كه در اصل همان آزادی و عدالت است به مبارزه برخیز. علیه سیستم استعمار، استثمار و استحمار جهت مبارزه خود را روشن نما. و وقتی بدین باور رسیدهای كه «جز قیام یكپارچه مردم...» مرجع دیگری حل مشكلات ما را سبب ساز نیست، سوال اساسی چنین مطرح میگردد كه: آنهاییكه امید به قیام بستهاند و مبارزه و پیشاهنگان قیام و سازمانده چنین قیامهایی خود را قلمداد میكنند كجا اند؟ و باز هم چون ادعای غیرمسئولانه رهبری یكی از ولایات، كدام قیام و جبهه را به خود نسبت میدهند. و این رهبریها و قیامها چه دستآوردی داشته و ملت ما تحت چه نام و نشانی بدان پیوستهاند و یا میپیوندند؟ ملت آزاده افغان در طول تاریخ همیشه قیام بر ضد متجاوزین را برپا نمودهاند كه قیامهای خودبخودی زیر نام مقدس و پرمفهوم جهاد علیه تجاوز بزرگترین قدرت جهانخوار (اتحاد شوروی) و ایادی دونصفتش بعد از ۱۳۵۸ خورشیدی شاهد مدعای ماست و نتیجه همین قیام رزمندگان (جهادیها) راه آزادی و جهاد است كه بنا به گفته شما «طومار میهنفروشان جهادی در افغانستان گسترده شده است.»
نسلهای آینده خواهند پرسید، كه این بنیادگرایان پرنكبت و خیانتكار از كجا و چطور خود را در پیشاهنگی جهاد قرار دادند. میپرسند آیا كشور فاقد دانشمند، روشنفكر مبارز و چیز فهم انقلابی بود؟ چرا مبارزان و نیروهای ملی نتوانستند در حالیكه در جهاد شریك بودند و خون دادند در شرایط سخت و حاد كشور در حالیكه «شرایط عینی و ذهنی» آماده بود، از اوضاع مشخص تحلیل مشخص نموده، پیشاپیش این قیامهای خودبخودی مردم كه بنابر خصلت فطری شان كه بر ضد هر تجاوزی میایستند، قرار بگیرند؟ آنرا رهبری و سمت دهند. چرا برای دشمنان در كمین نشسته این كشور فرصت دادند كه بنابر شناخت نقاط ضعف این ملت، در اثر فریب و خدعه و به كمك زر و تزویر زیر احساسات پاك عقیدهای مردم، نوكران خود را در راس جنبش قرار داده و بر پیكر مجروح كشور در تمامی عرصهها (سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی) آخرین و محكمترین ضربه را وارد نمایند؟ اگر این داعیان آزادی و دموكراسی، عمری را در جدل ایدئولوژیكی در بحثهای بیمورد و پوچ چون «اكونومیزم بورژوازیست یا انقلاب سرخ، رویزیونیزم شوروی، موقف آلبانی، انقلاب فرهنگی چین، تئوری سه جهان» وغیره گپهای كه هیچگاهی بدرد جامعه ما نخورد سپری نمینمودند، به عقاید مردم خود با وجود احترام داشتن معتقد میبودند، و این واقعیت كه «حیات و حركت یك جامعه به حركت فرهنگیش بسته است» با چراغ تابناك فرهنگ اصیل ملی و اسلامی خویش در تمامی زمینههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی گام به گام پیش میرفتند به یقین كه بین مردم جایگاهی پرارج داشته و بدون تردید با وجود توطئههای رنگارنگ سازمانهای جهنمی خاد، سیا، كیجیبی، آی.اس.آی وغیره نوكران شان به حكم تاریخ و ندای وجدان مردم پاكطینت ما پیشاهنگان این جهاد مقدس آنها میبودند و ملت ما بعد از پیروزی كه نصیبش شد، امروز تاج افتخار و شرف و آزادی را به سر میداشت. و این میهنفروشان ضد جهاد هرگز جایی و مقامی در بین جامعه ما نمیداشتند و به واقعیت نه در محدوده یك شعار، نیروی مقتدر و پرتوان مردم نه در دست «بنیادگرایان پرنكبت و خیانتكار» بلكه در وجود پیشاهنگان آزادیخواه و عدالتجو تبلور مییافت و چون سیل خروشان و توفنده تمامی خس و خاشاك داخلی و خارجی خود را بیامان میروبید.
به بنیادگرایی كلمه بیمفهومی كه از چانته جهانخواران عصر ما، از قاموس آنهاییكه زیر نام آزادی جهان را به بردگی ماشین كشاندهاند و از بلندگویان كه زیر نام عدالت هر جا دستی بخاطر نجات مردم بلند میشود قطع و هر جا ندایی برای قیام ملتهای دربند سر داده میشود، در گلو خفه میشود، مچسپ! تا خدا نخواسته خودت دچار بنیادگرایی در قالب دیگر و رنگ دیگر نشوی. و بیاد بیاور كه ژانپلسارتر در مقدمه كتاب «دوزخیان روی زمین» (۱) خود مینویسد: «یك قشر روشنفكر در جهان سوم داریم كه وقتی ما از امستردام، لندن، پاریس و واشنگتن شعارهای بسیار ترقی و نو و متجددانه میدهیم، این دهانها در اقصای آسیا، افریقا باز میشود و شعار ما را تكرار میكند»، كه اصطلاح بیمفهوم بنیادگرایی هم شعاریست مید ان پاریس، لندن و واشنگتن.
در حالیكه سخنان حنیفرامی، رئیس اسامبلی پنجاب را كه در صفحه ۵۴ مجله چاپ شده خجالت زده تكرار میكنم «مطبوعات پاكستان (مردم افغانستان) باید بدانند كه نیروهای دموكرات افغانستان كدامند؟ ولی شما هم بگویید كه برعلاوه «راوا» دیگر كی نماینده و رهبر سازمانهای دموكرات افغانستان است؟ كجا هستند آنان؟ چه میگویند؟» امیدوام پاسخ روشن گردد.
و در فرجام از شما و همه عقابان بلندپروزا راه آزادی انسان تمنا میكنم:
بیایید در پرتو درسهای آموزنده از گذشته، گذشته اندوهبار ولی سربلند و پرافتخار و اصلاح اشتباهات عظیم و جبرانناپذیر خویش بخاطر خونهای ریخته شده بهترین پیكارگران راه آزادی انسان، انسان در بند غل و زنجیر جامعه مان و وطن مان كه هر دو در پرتگاه نیستی قرار گرفته است، در راه ایجاد یك تحول بزرگ اجتماعی بیندیشیم و جهت بوجود آوردن چنین تحولی باید یك تحول عظیم فكری را بوجود بیآوریم و به گفته بزرگ مردی از تبار ما: «خود را بشناسیم و جهان امروزی را كه در آن هستیم (اگر چه در آن زندگی نمیكنیم) بفهمیم، بلكه خود را بشناسیم و رسالتی را كه داریم و راهی را كه باید بپیماییم، راه و رسالتی را كه نه پاسداران سنت و جمود و كهنگی بنام مذهب نشان میدهند و نه پرچمداران تجدد و شیفتگان اندیشهها و راهحلهای غربی بنام روشنفكر و پیشرفت ادعا میكنند، راه سومی كه از میان این دو بیراهی میگذرد: نه تقلید از دیگران بلكه شناخت و ابداع و انتخاب.»
به امید پیروزیهای مزید تان در عرصههای كار و پیكار انقلابی در عمل.
وطندار شما «م.امی»
۱) کتاب «دوخیان روی زمین» از ژان پل سارتر نه بلکه از فرانتس فانون است. «پیام زن»