مرینMarian ـ پرتگال،
من یک هنرپیشه هالندی هستم که در پرتگال زندگی میکنم. از کارهای ارزشمند شما در شگفت میشوم و میخواهم در هر صورت ممکن کمک تان کنم. به جای خرید چیزهای دیگر، نشریات تان را به حیث تحفه سالگره فرمایش دادم. همچنان تلاش میکنم که یک نمایش هنری جهت جمعآوری اعانه برای تان در نیویارک ترتیب بدهم. فعلاً از بعضی هنرمندان خواستهام تا قسمتی از آثار هنری شان را برای تان کمک کنند و کوشش میکنم جای مناسب در نیویارک برای ترتیب این نمایش بیابم. لطفاً برایم بنویسید اگر نظر و خواستی در مورد داشته باشید. پارهای از کارهای هنری و زندگینامه را نیز فرستادم تا یک بار ببینید.
* * *
سونالی کولهتکر Sonali Kolhatkar ـ امریکا،
ما بسیار خوش بودیم از اینکه زویا را با خود داشتیم. او فعلاً در باستن است و پشتاش بسیار دق شدهایم. او مانند همهی تان در زندگی ما چراغ است، حتی همانهایی را که تا هنوز ندیدهایم. دیروز به زویا گفتم که فقط وقتی به «راوا» مینویسم که سوال یا کاری داشته باشم. نمیخواهم مزاحم تان شوم چون میدانم همه تان بسیار مصروف هستید. او برایم گفت ولی «راوا» میخواهد از من همیشه بشنود حتی اگر سوال و یا کاری هم نداشته باشم.
به این خاطر میخواهم بدون هیچ دلیلی برای تان بنویسم تا خواهرانم بدانند که چقدر من به شما فکر میکنم و چقدر مبارزه تان برای دنیای ما ارزش دارد. شما همیشه در ذهنم هستید. هیچ روزم بدون اندیشیدن به «راوا» نمیگذرد. هر وقت قالین مقبولی را که سال گذشته در فراه به ما تحفه دادید میبینم، به فکر شما میافتم. اخبار را که روزانه میخوانم به شما فکر میکنم، ایمیلهایم را که میخوانم شما بیادم می آیید، زمانی که به موسیقی گوش میدهم فکرم بر شما متمرکز میشود، هر وقت به خواب میروم، ذهن و هوشم طرف شما میرود و همین طور هنگامی که به کار میروم شما در ذهنم هستید. شما قهرمانان من هستید و به این باور کامل دارم.
* * *
رچل پایدی Rachel Paedae ـ امریکا،
من شدیداً علاقمندم که سازمان تان را کمک کنم. فعلاً در کالیفرنیا زندگی میکنم. اگر ممکن باشد که بتوانم در هر یک از شاخههای سازمان تان کار کنم، لطفاً لطفاً لطفاً برایم بگویید. من در برنامه ویـدی سال ٢٠٠٥ شرکت کرده بودم و شب گذشته ایو اینسلر (Eve Ensler) را در جریان امضای کتابش ملاقات کردم. او آن قدر الهامبخش بود و از «راوا» به خوبی یاد میکرد که مرا مشتاق کمک برای تان نمود.
* * *
ایمیلی پیترز Emily Peters ـ کانادا،
من در اوتاوا زندگی میکنم و بسیار علاقمند اهداف تان هستم. استیفن هارپر، وزیراعظم کانادا تعداد عساکر کانادایی را در افغانستان افزایش داده است و در عین حال در کانادا نیز به نیروی پلیس افزوده است. او میخواهد ما را از ابتداییترین حقوق محروم سازد که نسلهای گذشته برای بدست آوردناش سالها زحمت کشیده بودند. ما به این باوریم که خشونت راه حل نیست و از وزیراعظم میخواهیم تا بجای این همه همکاری با بوش بیشتر روی مشکلات فقر و محیط زیست توجه خود را تمرکز دهد.
من یک دستگاه ضبط موسیقی را در اوتاوا پیش میبرم و فعلاً با شرکت هنرمندان مختلف از هر گوشه کانادا که معتقد به دموکراسی، حقوق بشر و صلح هستند روی تهیه یک سیدی بنام «راک علیه هارپر» کار میکنیم.
ما تلاش میورزیم که حداقل از فروش هر سی دی، ۷۵ سنت آنرا به «راوا» و به همین مقدار را به سازمانهای کوچک در هایتی کمک کنیم چون اردوی کانادا بخاطر محافظت از شرکتهای کانادایی در آنجا حضور نظامی بزرگ دارد.
چطور میتوانیم برای تان پول را ارسال کنیم؟ آیا شما کدام فورمه اعانه دارید که در پوش سی دی همراه کنم؟ ١٠٠٠ سی دی در همین چند ماه تکثیر خواهند شد.
* * *
ع. ملکیار ـ افغانستان،
شب گذشته مصاحبه خانم سپرغی را با تلویزیون طلوع دیدم که بسیار خوشم آمد. من حاضرم سازمان تان را در افغانستان کمک کنم. فعلاً در کابل در فاکولته لسانس حقوق و علوم سیاسی درس میخوانم. اگر میخواهید با من ارتباط داشته باشید، میتوانید به این آدرس ایمیلم تماس بگیرید. تشکر فراوان از «راوا» و به امید موفقیت تان در افغانستان.
* * *
کرین و اسکاوت Karen and Scott ـ امریکا،
تشکر از این همه کارهای ارزشمندی که درین دنیای نابسامان انجام میدهید. من و شوهرم امروز به وسیله کمپیوتر برای تان پول فرستادیم. صفحه اینترنتی «رسالت زنان افغان» را از طریق صفحه شما یافتم. ١٠٠٠ دالر بخاطر کمکهای عمومی تان و ١٠٠٠ دالر دیگر را برای تعلیم و تربیه کودکان فرستادیم.
ما باور کامل داریم که هر آنچه شما انجام میدهید سهمی است برای یک دنیای صلح و آرامش. از شجاعت و اراده مصمم در پیشبرد امر تان ممنونیم.
* * *
مدیلین Madelein ـ افریقای جنوبی،
چند ماه قبل کتاب «مینا» را خواندم، چه زنی باورنکردنی، او واقعاً یک قهرمان است. میخواهم به تمام زنانی که با «راوا» کار میکنند تبریک بگویم. شما بسیار شجاع و نیرومند هستید و من واقعاً به چنین زنی افتخار میکنم. خدا پشت و پناه تان.
* * *
سو چمپینSue Champion ـ امریکا،
من یک زن ٤٩ ساله امریکایی هستم. کتاب «زویا» را خواندم و از چیزی که در آن فهمیدم تکان خوردم. گریه کردم و گریه کردم. میخواهم برای تان بگویم که همه تان را دوست دارم، قلبم با شماست. راههایی را فکر میکنم که چطور بتوانم کمک تان کنم ولی درآمد من کم است. اما به ایمان تان به کسب آزادی و دموکراسی خوب پی میبرم، روزی حتماً حقیقت به سراغ تمام زنان دربند افغانستان میآید. برای همهی تان دعا میکنم. نا امید نشوید! صدای شما گوش شنوا دارد!
* * *
ایما کوردینگلی Emma Cordingley ـ ایتالیا،
سایت تان بسیار جالب است. در اینترنت جستجو کردم تا وبلاگهای افغانها را پیدا کنم ولی به چیزی سر نخوردم به جز از چند عسکر امریکایی. فکر میکنم بسیار مفید و جالب خواهد بود اگر وبلاگی توسط یک زن افغان نوشته شده باشد.
من یک انگلیس هستم و در ایتالیا زندگی میکنم. اخبار مربوط افغانستان را به ندرت در رسانههای غربی میتوانی بخوانی و حتی اگر بخواهی جستجو هم کنی، در مورد افغانستان به چیزی دست نمییابی. تصور در اینجا اینست که طالبان فعلاً از بین رفته و همه چیز بخوبی پیش میرود. اما وقتی سایت تان را خواندم پی بردم که چنین نیست.
میخواهم «راوا» را در مبارزه علیه ستم بنیادگرایی کمک کنم و شدیداً علاقمندم تا در هر صورت ممکن به زندگی بهتر زنان و اطفال یاری برسانم. میتوانم و میخواهم برای تان پول روان کنم ولی همچنین امیدوارم نقش فعالی نیز داشته باشم.
* * *
میگی جل Maggie Gill ـ امریکا،
من یک گزارشگر جوان هستم. من و شوهرم پولدار نیستیم که بتوانیم کمک کنیم ولی میخواهیم کاری برای تان انجام دهیم. چون در شهری با افکار لیبرال و ضد جنگ زندگی میکنیم، فکر میکنم از طریق نمایش عکسهای تان در اینجا، به آسانی بتوانیم مقدار قابل توجهی اعانه جمع کنیم. همچنان قادر نیستیم که متکفل یک طفل از پرورشگاههای شما شوم چون توان پرداخت حتی ٣٣ دالر ماهانه هم برای ما دشوار است. ولی آرزو میکنم روزی قادر به این کار شوم. آیا طفلی در پرورشگاههای شما است که بخواهد انگلیسی بیآموزد؟ بسیار کم به فارسی حرف زده میتوانم ولی میتوانم به عربی بنویسم و بخوانم. اگر کودک حاضر به رابطه مستقیم با من باشد، حتی میتوانم او را با یکی از مکاتب اینجا نیز در تماس سازم.
* * *
ایلین کارولن Ellen Carolan ـ امریکا،
تشکر از ایمیل تان. یکبار دیگر اخبار متفاوت را میخوانیم. به مردم امریکا از شرایط واقعی گفته نمیشود و فقط اخباری را میخوانند که مطابق میل دولت امریکا باشند. قلبم با شماست. همیشه زنان و کودکان و افراد مسن هستند که در سرتاسر جهان بیشتر از همه رنج و غم میکشند. در اکثر کشورها مردم بیگناه قربانی جنگهای امریکا میشوند و تنها از طریق آگاه ساختن آنان است که میتوانیم وضع را تغییر دهیم. مردم عادی واقعیتها را نمیدانند که کیها بر سر شان ظلم میکنند. خدایان تمام مذاهب گفته که همه انسانها برابرند و از یک خانواده. آه، چرا اینان باید جنگ کنند، مغز شان را چه شده؟ مطمئناً کور هستند و واقعیتها را نمیبینند.
شما بسیار شجاع هستید. هرچه کرده اید و میکنید شگفتانگیز است. من افتخار میکنم که خواهر تان باشم. با این همه کارهای با ارزشی که انجام میدهید باید همهی تان جایزه صلح نوبل را بگیرید.
* * *
کرین ولف Karen Wolf ـ دنمارک،
در تمام جوانیام جزء جنبش فمنیستی بینالمللی بودهام و در مبارزات برای تامین حقوق زن، عدالت اجتماعی و پیشرفت افکار و تجربه زنان شرکت کردهام.
در شرایط فعلی، برایم همیشه مشکل بوده که خوشبین و معتقد به آیندهای بهتر برای جهان باشم ولی وقتی با زنانی مانند شما بر میخورم و یا درباره شان میفهمم، امیدوار میشوم. با سازمان تان چند سال قبل از طریق مطبوعات آشنا شدم. من با اهداف تان موافقم و شجاعت و فداکاری تان را میستایم.
چند روز قبل ٥٠ ساله شدم و بهترین تحفهای را که از طرف خانواده و دوستانم برایم میتوانستم فکر کنم کمک مالی بخاطر پیشبرد کارهای تان بود. بعضی شان مطابق هدایاتی که روی صفحه اینترنت تان موجود بود و عدهای دیگر به حساب بانکیای که به این منظور گرفتهام پول فرستادند. از کمکهای شان ممنونم و شخصاً نیز ١٠٣٥٠ کرون دنمارکی را که معادل ٩٤٠ پوند میشود از طریق Stroud Afghan Women’s Fund ارسال کردم. شمـا بهتـر میدانید که آن کمکها را در کجا مصرف کنید.
* * *
برنی هیگینزBernie Higgins ـ جمهوری چک،
در سال ٢/٢٠٠١ با همکاری یک نشریه فمنیستی به نام «یک چشم باز» محفلی بخاطر جمعآوری اعانه به شما برگزار کردیم اما متاسفم که موفق نشدم بعد از آن با شما ارتباط بگیرم.
ولی امشب در روز جهانی زن یک محفل موسیقی/ ادبیات در کلبInternational PENدر پراگ برگزار کردیم تا برای کمک به اهداف تان، اعانه جمعآوری کنیم. معلومات در مورد فعالیتهای تان را بین شرکتکنندگان توزیع کردم که بسیار عالی بود.
رئیس جدید PEN یک زن از جمهوری چک بنام جیری دیدیسک است که خواننده و تصنیفسرای مشهور چک میباشد. وی محفل را افتتاح و نمایش را به اجرا درآورد و بعداً یک شاعر جوان بنام ماریه ستاستنه شعرش را خواند. ترجمه اشعاری از شاعران ساحل عاج و ادبیات نشریه فمنیستی نیز در جریان محفل خوانده شد. محفل با موسیقی دلنشین هارپ سیلیتک خاتمه یافت.
جمهوری چک چندان کشوری ثروتمند نیست ولی با وجود آن توانستیم که ١٤٠ دالر را جمع کنیم که بعداً توسط PEN برای تان ارسال میشود. فقط میخواهم بگویم که همیشه به شما فکر میکنم و احترام فراوان به کار و فعالیت تان دارم. خواهان موفقیت و استواری تان در مبارزه.
* * *
جیمز هانکینز James Hankins ـ امریکا،
در مورد سازمان تان از طریق رادیو در شمال کالیفرنیا شنیدم. من در یک شهر دور افتاده زندگی می کنم. واقعاً میخواهم به هر شکل ممکن کمک تان کنم. قلبم میگیرید وقتی در مورد زنان و کودکان رنجدیده و فقیر کشور تان که این همه رنجها را تحمل میکنند میاندیشم. اگرچه نه قدرت و نه پول دارم ولی آرزو میکنم صدایم شنیده شود.
* * *
مانتی ایتون Manette Eaton ـ امریکا،
من ١٦ ساله هستم و در امریکا زندگی میکنم. اخیراً کتابی را در مورد «راوا» در کتابخانه مکتب مان یافتم و حالا آنرا میخوانم. نام کتاب «شجاعت مستور» و به قلم شیرل بینارد است. صحفه اینترنت شما را دیدم و تصاویر آن قلبم را سخت فشرد. در امریکا هرگز واقعیت اصلی را برای ما نمیگویند و آن را به صورتی در میآورند که گویی دیگران مقصر اند. ولی با خواندن این کتاب و مطالبی را که فهمیدم شگفتزده شدم. هرگز نمیدانستم که امریکا طالبان را بوجود آورده باشد بلکه فکر میکردم که آنان فقط آمدند و بروی ما سیلی زدند.
من درباره آنچه در جهان میگذرد زیاد نمیفهمم چون تا سال گذشته هیچ وقت به خود زحمت نداده بودم ولی این مشکل است که خیال راحت بنشینی در حالی که حوادثی اتفاق میافتند که در مقایسه به آن چیزی که تو واقعاً برایش تلاش میکنی بسیار کوچک اند اگر چه ظاهراً بزرگ جلوه نمایند. من هرگز به این باور نیستم که امریکا در عراق کار شایستهای انجام میدهد و در افغانستان روش خوبی در پیش گرفته است. مردم ما جنگ عراق را با جنگ ویتنام مقایسه میکنند. برادرم در این اواخر به اردو پیوست و قرار است در سال ٢٠٠٩ به عراق برود، دعا میکنم که قبل از رفتنش جنگ ختم شود. فکر میکنم برادرم شاید این را نفهمد که به چه قصدی در آنجا میرود.
اکثر اوقات به خاطر بعضی از اعمال دولت امریکا، از امریکایی بودنم احساس شرمندگی میکنم. ولی به اندیشیدن به پدر بنیانگذار خود، ابراهم لینکن، روزا پارکز، واسپ و دیگر قهرمانان به خود میبالم. آنان بخشی از تاریخ ما اند که کشور ما را به موقعیت امروزی رساندند و گاهی فکر میکنم که اگر آنان زنده میبودند، با این شرایط چه میکردند.
میخواهم بدانید که که از کارهای تان پشتیبانی میکنم.
* * *
سیلویا موریتا Sylvia Moret ـ امریکا،
کتاب «زویا» و «مینا» را خواندم و میخواهم «راوا» را کمک کنم. یک لپتاپ دست دوم دارم و میخواهم آنرا به «راوا» به طور اعانه بدهم. لطفاً بهترین راه ارسال آنرا برایم مشوره دهید.
* * *
حکیم ـ امریکا،
اولتر از همه میخواهم بگویم که من به وجود شما واقعاً افتخار میکنم. کارهایی که برای زنان افغان کردهاید بسیار عالی، ستایشانگیز و الهامبخش اند. من یک افغان هستم و نزدیک به سه سال است که در امریکا زندگی میکنم. در پوهنتون سکرمینتو درس میخوانم. بعد ازین که من و همسرم که در پوهنتون پسفیک درس میخواند کتاب مینا نوشتهی میلودی چاویس را خواندیم، همسرم ترتیب یک کلب زنانه بنام «پیغام زن» را در پوهنتونش داد. در تاریخ ٢ مارچ برنامهای را ترتیب دادیم که میلودی در آن در مورد «راوا»، مینا و افغانستان صحبت نمود. شب فراموش ناشدنیای بود. ما موفق شدیم که کمی اعانه هم جمعآوری کنیم که میلودی بعداً برای تان خواهد نوشت. عکسهای برنامه را برای تان فرستادم و میلودی عکسهای بیشتری را ارسال خواهد کرد. صفحه اینترنت تان را دیدهام و نشریات تان را خواندهام. به این باورم که شما یگانه سازمان افغان هستید که واقعیتها را میگویید و از حقایق دفاع میکنید. من میخواهم هرچه در توانم هست برای خواهران افغانم انجام دهم.
* * *
لیزا اندرسن Lisa Andersonـ امریکا،
میخواهم فعالیتهای سخاوتمندانه و ضروری تان را بستایم. سازمانی مانند شما مستحق حمایت و کمک دوامدار میباشد. بنابرین، از طریق کارت هوشمند ٥٠ دالر فرستادم.
* * *
هیتر Heather ـ امریکا،
این نامه را برای تان مینویسم چون سونالی برایم از وضع صحی زویا نوشته بود. میدانید که همهی ما از آمدن او به اینجا در هیجانیم، مخصوصاً در این روز خاص با ایو اینسلر. از شنیدن خبر مریضیاش قلب ما فشرده شد و شخصاً آنقدر که خواهان دیدارش هستم به همان اندازه نمیخواهم سلامتاش به مخاطره بیافتد. من باور کامل دارم که میخواهد بیاید ولی ترس دارم که وضعاش وخیمتر شود. اگر ممکن باشد ویزهاش را به سفر دوم استفاده کنید چون من و سونالی به این فکر شدیم که سفر بعدی او فقط باید بخاطر تداوی باشد و ما تلاش خواهیم کرد که در این زمینه هر نوع امکانات برایش فراهم باشد.
قلبم برای بهبودی زویا میتپد و عشقم به همهی شما. شما قلبم را تسخیر کردهاید. وقتی برایم از مرگ شوهر یکی از اعضای «راوا» نوشتید و حالا هم از وضع صحی و از کارهایی که انجام میدهید، تصمیم گرفتم بیشتر برای تان کار کنم. شما زندگی مرا از چند جنبه تغییر دادید که نمیتوانم آنرا بیان کنم ولی برای تان وعده میدهم که تا زندهام برای خواهرانم کار میکنم و بمثابه یک هوادار تلاش خواهم کرد که برای کشور عزیز تان هم پول جمع کنم و هم درباره آن آگاهی ببخشم. فکر میکنم افغانستان کشور خودم است و به مرزها اعتقاد ندارم. مرزها مردم را از هم جدا میکنند. شما در زندگیام روشنایی بخشیدید و زنان انقلابیای را بوجود آوردید که من یکی از آنان هستم، زنانی که در تلاش تغییری اند نه تنها برای مردم خود بلکه برای تمام زنان در هر جا که هستند.
لطفاً احترامات و محبتم را به تمام اعضا و هواداران و به زویا برسانید. تمام شما را در بغل میگیرم.
* * *
فرید ـ تخار،
خبر نوریه، دختری را که میخواست خودکشی کند ولی «راوا» نجاتش داد خواندم. بینهایت خوشحال شدم. تمام این مصایب را خوب می فهمیدم ولی این را تازه دانستم که ما افغانها کسی را داریم که به کمک ما میآید. وقتی خبر نوریه و نجاتش را خواندم به این فکر غرق شدم که به بهشت رفتهام، این یک رحم خداست که از طریق «راوا» برای ما افغانها تجسم مییابد.
من یک متعلم در تخار هستم و در عین زمان در یک اینجیو کار میکنم که یگانه امرار معاش فامیلم هست. اگر چه متعلق به یک فامیل فقیر هستم ولی باز هم میخواهم کمی پول برای تان بفرستم تا بدانید که به وجود تان افتخار میکنم. حساب بانکی ندارم و نمیدانم پول را از چه طریق ارسال کنم، راه مطمئن را برایم بگویید. چطور است به دفتر پشاور تان بفرستم؟ مقدار کمکم اندک است و میخواهم هر ماه برای تداوی مهاجرین به مصرف برسد.
* * *
ستیسی Stacy ـ امریکا،
میخواهم همکاری و کمک خود را با «راوا» در هامپتون رودز ولینسیا اعلام کنم. تلاش دارم تا ١٤٥٠٠ دالر بخاطر ایجاد پرورشگاه جدید جمع کنم و همچنان مردم محل خود را از وضع زنان و اطفال آگاه بسازم.
صفحه اینترنت شما پر از معلومات است و شاید کمی وقت بگیرد که خود را از تمام وقایعی که در افغانستان گذشته آشنا سازم. قبل از جمعآوری اعانه میخواهم هرچه بیشتر به آگاهی خود بیفزایم.
چندی پیش کتاب «مینا» را خواندم و حالا کتاب «زویا» را میخوانم. صفحه اینترنتی «راوا» را متواتر میبینم ولی نمیدانم آیا نشریهی دیگر هست که بتوانم معلومات بیشتر در مورد افغانستان کسب کنم، مخصوصاً از وقایع اخیر در سال ۲۰۰۶.
بطور مثال، آیا زنان هنوز برقع به سر میکنند؟ رهبر واقعی مردم افغانستان کیست؟ آیا زنان حق کار در بیرون را دارند و مکاتب تنها در کابل باز هستند یا در تمام افغانستان؟
میدانم که جواب اکثر این سوالات در صفحه اینترنت شما موجود اند ولی بخاطر اطمینان بیشتر میخواهم روی این نکات گپ بزنم و از شما معلومات بخواهم.
میخواهم بفهمم که آیا در نارفولک یا ریچادموند ولینسیا گروپ هواداران «راوا» موجود است، اگر نه میتوانم به ایجادش شروع کنم. حالا وقت آن رسیده که ما در امریکا هر چه در توان داریم برای زنان و اطفال افغان انجام دهیم.
* * *
سندر گرین Sunder Green ـ کانادا،
من و دختر ١٦ سالهام اولین بار در مورد تان در فلم «Scared Sacred» از ولکرو ریپر Velcro Ripper شنیدیم. دخترم شدیداً تحت تاثیر قصههای تان قرار گرفت و چندین ماه صفحه اینترنتی شما را با علاقه زیاد تعقیب میکرد و این نظر را دارد: او در گروپ تیاتر جوانان در ونکوور کار میکند و در هر بهار آنان ٢ تا ٣ نمایش ترتیب میدهند. امسال او به گروهش پیشنهاد کرده که قسمتی از فروش هر تکت به «راوا» بطور اعانه داده شود و همهی شان موافقت کرده اند. شاید این مقدار پول زیاد نباشد چون قیمت تکت شان زیاد نیست ولی میکوشند که به خاطر نمایش شان تبلیغات بیشتر کنند تا همه چوکیها پر شوند.
آنان همچنان میخواهند در تبلیغات خود با استفاده از صحفه اینترنتی شما، از «راوا» و فعالیتهایش یاد کنند. هم چنان به جوانان وعده دادم تا با توسل به شما معلومات بیشتر راجع به «راوا» ارائه دارم.
آیا کدام پروژه مشخص است که آنان در تبلیغات خود بگنجانند؟ و یا شاید ضروریات مکتب و یا چیزهای مورد نیاز پرورشگاه؟
شاید بتوانیم از طریق مکاتبه با شما، در مورد تان بیشتر بفهمیم تا با کارهای کوچکی که انجام میدهیم، بهتر از شما نمایندگی کرده باشیم. در این رابطه چه نظر دارید؟
* * *
رید چیدگی Red Chidgey ـ بریتانیا،
میخواهم از طرف لیدی فست برایتون، فیستیوال فرهنگی و کار هنری زنان که در اکتوبر ٢٠٠٥ در بریتانیا برگزار شد، برای تان بنویسم. از این که بعد از مدت طولانی با شما تماس گرفتم، معذرت میخواهم. ولی بسیار خوشحالم برای تان بگویم که ما درین نمایش ٤٠٠٠ پوند جمعآوری کردیم که به ٤ بخش اختصاص داده شده است.
* * *
بیانکا ظاهر Bianca Zaher ـ امریکا،
من اصلاً از افغانستان هستم ولی در امریکا بزرگ شدهام. از پوهنتون سان دیگو (San Diego) در رشته ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شدهام. در سال ٢٠٠٠ بخاطر نوشتن بهترین مقاله، برنده «بهترین ژورنالیست» از طرف کلب مطبوعاتی سان دیگو شدم. فعلاً که آگاهی و وقت دارم، میخواهم برای سازمان تان کار کنم.
* * *
بهار دانش،
دوستان مبارز را سلام و درودی تازه نثار باد. در واپسين يادداشت شما تحت نام «اجازه هست آقای سيستانی؟»، مطلبنويس محترم با سهلانگاری کلمه «هست» را به جای «است» گذاشته است. با مراجعه به فرهنگهای فارسی، (هست)، موجوديت دايمی چيزی را ميرساند و بيشتر در فلسفه و عرفان، کاربرد دارد، مثلاً: آيا امکانی برای تنفس هست؟
آيا گوشی شنوا هست؟
هست = اکزيست (انگليسی)، با کلمه است که صرف يک رابطه است، متفاوت است.
اجازه است؟ يعنی با اجازه شما ميخواهم چيزی بگويم.
پس به همين صورت درست است. زياد لازم نيست، تفصيل بدهم. نويسنده گرانقدر با اندک تحقيقی متوجه اشتباه خود ميشود و بد نيست، عنوان مطلب را تغيير بدهد.