صفیه مشتبی – مسکو،
«دوستان مبارزم، به این وسیله مطلبی را راجع به زویا فرستادم که میتوانید با حک و اصلاح لازم آن را در "پیام زن" گرامی با عکسی از وی از انترنت به انتخاب خود تان به چاپ برسانید.»
با تشکر صمیمانه، از مطلب ارزشمند تان در همین شماره استفاده کردیم.
* * *
فرهادِ «مرغ سحر»خوان و هنرمندان سوپر محافظهكار ما
توریالی ـ آلمان،
فرهاد مهراد
«... مطلب راجع به فرهاد خواننده ایرانی عالی بود. كاش بسیاری از آوازخوانان ما كه صدای دلكشی هم دارند اما از آگاهی سیاسی و مخصوصاً موضعگیری در مقابل بنیادگرایان مثل جن از بسماله میترسند، مقاله یاد شده را ببینند و اگر حرف و اعتراض و استدلالی دارند همت كنند و بنویسند. اما من از یكی از آوازخوانان ما كه در آلمان به سر میبرد شنیدم كه میگفت "پیام زن" راست میگوید صرفنظر از سالهای گذشته، كم از كم در این ۲۵ سال اخیر هنرمندان ما بلااستثنا خاموش و بیحركت بودهاند و هیچ كدام از آنان در صف مبارزه علیه دشمنان گوناگون وطن نپیوستهاند. ما باید این شرمندگی را بپذیریم.
...
در مورد فرهاد ـ كه من هم شیفته آوازش هستم ـ باید بگویم كه او "مرغ سحر" را نیز خوانده كه نمایانگر توجه و اعتقادش به فردای روشن است. البته طوریكه شما به درستی نوشتهاید خواندنهای یأسآلود او نیز زندهترین تصویرهایی اند كه میشد از رژیمی سیاهكار به دست داد. اما شاعران، آهنگسازان، تصنیفسازان و آوازخوانان كشور ما متاسفانه به چیزی كه هرگز اعتنایی درخور ننمودند، بیان شناعت و رذالت جنایتكاران "ائتلاف شمال" و مبارزه بر ضد آنان بود. در یكچنین شرایطی طبعاً فرهاددریا خوانندهای سركاری با آن گذشته مشكوك و با اكتهای روشنفكرانهاش، ستاره رادیوها و تلویزیونها و دیگر رسانههای داخلی و خارجی میشود. شاید هنرمندان ما فكر میكنند كه همینطور خنثی و مداراجو و غیر سیاسی زیستن هم نانآور است و هم شهرت بخشا!
... "مرغ سحر" را از روی كاست فرهاد نوشته و فرستادم كه اگر میخواستید چاپش كنید.»
مرغ سحر
مرغ سحر ناله سر كن
داغ مرا تازهتر كن
ز آه شرربار این قفس را
برشكن و زیر و زبر كن
بلبل پر بسته ز كنج قفس درا
نغمه آزادی نوع بشر سرا
و ز نفس عرصه این خاك تو درا
پر شرر كن
ناله سر كن
ظلم ظالم، جور صیاد
آشیانم داده برباد
ای خدا، ای فلك، ای طبیعت
شام تاریك ما را سحر كن
نوبهار است گل به بار است
ابر چشمم ژالهبار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فكن بر قفس ای آهِ آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگهِ تازه گل ازین
بیشتر كن، بیشتر كن، بیشتر كن
مرغ بیدل، شرح هجران
مختصر كن، مختصر كن، مختصر كن
* * *
غیرتهای صدر اسلام و بیغیرتی سرورآذرخشها
حوا ـ امریكا،
«... فكرم را جبن و بیغیرتی و بیننگی سرورآذرخشها برده بود كه این نوشته در یكی از سایتهای ایرانی به ذهنم آمد:
روزی علی از ولید پسر عتبه خواست تا پیرو او گردد. ولید پاسخ داد: "تو پدر مرا كشتهای چگونه میتوانم با كشنده پدرم دست یاری بدهم؟"
علی خاموش ماند و سخنی نگفت.
اما نفرتانگیز است كه میهنفروشان پرچم و خلق چندین برادر مبارز آقای سرورآذرخش را سلاخی كردهاند ولی این نامرد بیغیرت با خونسردی تمام حظ میبرد از اینكه با آن سگان بیگانه آشتی باشد و درباره داستانهای به اصطلاح پلیدترین نمایندگان شان كه حسینفخری باشد بنویسد.
زهی بیغیرتی و ارتداد!»
* * *
بیفرهنگی و عقبماندگی «راوا»
مزدك ـ پشاور،
«من كه با چند تن از دوستان افغانی و پاكستانی سریال معروف The Bandits را میدیدیم یكی از دوستان پاكستانی كه زمانی خبرنگار "نیوز" بود ابراز داشت كه هنرپیشه اول این فلم Troy Garity پسر جینفوندا هنرمند نامدار امریكایی دو سه سال پیش با عدهای از همراهانش برای دیدن "راوا" به پاكستان آمده بود. من در مورد تردید نشان دادم به این سبب كه اگر موضوع واقعیت میداشت در "پیام زن" یا سایت "راوا" حتماً انعكاس مییافت. میخواستم بپرسم كه آیا Troy Garity با "جمیعت انقلابی زنان افغانستان" آشنا است و مسافرتش به پاكستان واقعیت داشت؟ اگر بلی، پس چرا خبر آن را در جایی نیاوردید؟ آیا این حاكی از نوعی بیفرهنگی و عامیگری نیست؟ شما و این چنین اشتباه؟»
دوست ارجمند، در میان كمبودهای كار ما این یكی از آنهاست كه شاید ریشه در فرهنگ پسمانده و نارسای پرچمی، خلقی، طالبی و جهادی زدهی ما داشته باشد. از اینگونه خبرها فراوان بوده كه متاسفانه خوانندگان ما هیچگاه از آنها آگاهی نیافتهاند. شاید با درك عامیانهای كه از «خودستایی» بر ما حاكم بوده آوردن خبرها و گزارشها از دیدار با افراد جهانی در زمینههای مختلف را «خودستایی» تلقی كرده از درج آنها گذشتهایم.
بلی درست است. ما با Troy Garity دیدارها داشتهایم هم در امریكا و هم در پاكستان. مهمتر از آن چندین بار دیدار با ستاره بزرگ سینمای امریكا جینفوندا و چندین سینماگر معروف ایتالیایی، اسپانیایی، ایرانی، هندی وغیره دست داده كه هرگز در صفحات «پیام زن» یا سایت ما از آن سخن نرفته است.
اساساً چون «راوا» سالهاست در پی آن بوده كه با جلب كمك كارگردانان یا هنرپیشههای معتبر در امریكا، اروپا یا هند، فلمی درباره زندگی و پیكار مینا و نیز چهار سال تاریخ حاكمیت خون و خیانت تبهكاران «ائتلاف شمال» تهیه كند، از اینرو با استفاده از هر مسافرتی موضوع را با هنرمندان آن كشورها مطرح كرده اما بدبختانه به علت خالی بودن دست ما تلاشها تا كنون به موفقیتی نه انجامیده است.
باری، انتقاد شما كاملاً وارد است و سعی خواهیم كرد پس از این خوانندگان را در جریان سفرها و ملاقاتهای اعضای «راوا» با شخصیتهای مهم هنری، سیاسی و اجتماعی قرار دهیم و دیگر اجازه ندهیم كه نه «غم نان» بلكه غم بیفرهنگی و عقبماندگی مانع انتشار آنها شود.
* * *
حسینفخری، شاخ پستی و غداری تمام انجمنیهای معاملهگر
موسی ـ كابل،
«دوستان مبارز و شفیقم، چه دروغ بگویم. هر وقت كه مقالات افشاگرانه شما بر ضد حسینفخری را میخواندم و مخصوصاً تاكید شما را بر خادی بودن وی میدیدم فكر میكردم چون شما در مجادلهای شدید با قلم بدستان میهنفروش و جنایتكاران دینی قرار دارید، هر میهنفروش پرچمی یا خلقی را مختصراً خادی مینامید كه او را به اصطلاح در سه كنجی گیر كرده باشید اما این ضرورتاً به معنی خادی بودن وطنفروشان مورد نظر نیست. از جمله فكر میكردم حق دارید حسینفخری را "جنرال شكنجهگر خادی" بنامید چرا كه او اگر به دفاع از خود برآید اول باید به نفی و افشای دستگاه شكنجه و مرگ صدها هزار هموطن ما بپردازد كه در حقیقت افشا و نفی حزب خاین پرچماش خواهد بود و اگر چنین نمیكند پس حق ندارد از منسوب شدنش به خاد داكتر نجیباش خاكباد راه بیندازد.
اما چند روز پیش (ماه دلو ۱۳۸۳) در كابل از رادیو شنیدم كه این حسینفخری پلید هم اكنون معاون خاد میباشد و رادیو از او نقلقول میكرد!
تعجب و تنفر تازه و عمیقتر شدهی من به خاطر خود این خاین شش قاته نبود زیرا او اگر خادی هم نمیبود و نباشد دزدك ادبی فرومایهای است با زنجیر "ائتلاف شمال" به گردنش. اما عمدتاً از آن جهت دچار حیرت و رنج و مالامال از انزجار شدم كه واصفباختری، رهنوردزریاب، سمیعحامد، سپوژمیزریاب، سرورآذرخش وغیره انجمنیهای تسلیمطلب چقدر باید فرومایه و تهی از حداقل شخصیت و آبرو و عزت باشند كه از قلمزنیهای معاون خاد برای شان نیز ننگ نمیكنند.
باید با احساس خجلت اعتراف نمایم كه حالا بیشتر اهمیت افشاگریهای مستدل، پیگیر، قاطع و سازشناپذیر شما را در مورد این شاعران و نویسندگان دستآموز درك میكنم. از شما چه پنهان از یگان شعر سمیعحامد خوشم میآمد و حتی یكبار خواستم كه با ارسال نامهای توجه شما را به موضوع جلب كنم. اما اكنون درمییابم كه آقای سمیعحامد صرفنظر از كارنامه "جهادی"اش وقتی از تقریظ یك خادی برایش عار نداشته باشد دیگر به قول شما از او چه میماند كه به بحث بیارزد. او خود از مهرههای مهم انجمنی به فحشا كشانده شده توسط خاد و "ائتلاف شمال" است نه چیز دیگر.
من ضمن ستایش از كار و سهم تاریخی شما، خواستم به همین وسیله عمیقترین نفرتم را به واصفباختری، سمیعحامد و كلیه شاعران و نویسندگان و فرهنگیان موید آنان ابراز كنم. ولی این دردی را دوا نخواهد كرد. دلم میخواهد باز هم بر اساس گفته شما از گوش تمام طرفداران سینهچاك این "استادان" و "متفكران" كاذب گرفته به روی آنان سیلیای نواخته و از آنان بپرسم كه با وصف دیدن این دمِ خادی "ادبا"ی مذكور چطور بیشرمانه ساكت مانده و آنان را به مثابه شاعران و نویسندگان خاین و وقیح افشا نمیسازند؟ مگر این وضعیت فلاكتبار آنان به ادعای "پیام زن" صحه نمیگذارد كه فرد فرد شما را خاین، تسلیمطلب، سازشكار، مرتجع و وقیح به طاقت دو مینامد؟»
دوست محترم، از نامه صمیمانه تان سپاسگزاریم. ما حتی بدون دریافت نامههایی نظیر نامه شما معتقدیم كه هنوز كم نیستند روشنفكرانی كه به علت ۲۵ سال سلطه سیاسی و فرهنگی مزدوران بیگانه و جنایتكاران غیر مذهبی و مذهبی، آنطور كه باید به اهمیت كار افشا و طرد انجمنیها پی نبرده و برخورد مستمر در زمینه را نوعی «حساسیت» بیجای ما در برابر اراذل مذكور تصور میكنند! ولی تردیدی نداریم كه با گذشت هر روز ماهیت واقعی واصفها، حامدها، رهنوردها، عثمانها و امثال آنان به مثابه چاكران كثیف ادبی خادی و جهادی برای روشنفكران در مجموع و برای شاعران و نویسندگان جوان ما كه هنوز در دام «ائتلاف شمال» نیفتاده باشند، به طور اخص آشكار خواهد شد. اثر ۲۵ سال فعل و انفعال مكروب خادی و جهادی ـ كه هنوز هم ادامه دارد ـ در كشور را نباید با انتشار چند نوشته در «پیام زن» از بین رفته پنداشت. مهم اینست كه شاعران و نویسندگان ضد بنیادگرا و ضد پرچمی و خلقی كشور به ترس و محافظهكاری خود غلبه كرده، دست روی دست نگذاشته و به هر شكل و حدود مقدور، خاینان مذكور را از صحنه ادبیات و هنر بیرون رانده و لمیده بودن آنان را در بغل «ائتلاف شمال» و خاد به وضوح نشان دهند.
* * *
شاعران مزدور رژیم ایران
ع.ع. پشاور
شاعرک مزدور در برابر ولینعمتان ایرانیاش. عکسی کاملا مطابق با اصل!
از مجله «شعر» شماره ۱۴، آبان ۱۳۷۳
«در مطلب "سپیدهای كه نبود" عكس یك شاعر مزدور رژیم ایران در حال شعرخوانی یا سخنرانی در برابر اربابانش را از كجا تهیه كرده بودید؟ یك دوست من با آنكه معتقد است رژیم ایران مشتی "ادیب" افغانی را در آستین دارد، اما هنوز تا مجله "شعر" را ندیده به آنهمه پستی خلیلی، واصف، كاظمكاظمی وغیره باور ندارد و حتی گفت كه در اصالت عكس مذكور نیز شك دارد.»
خواننده گرامی،
آن دوست تان تا حدودی حق دارد به آن درجه از خفت و ذلت و وقاحت آن شاعران خاین شك كند چرا كه قبول رنگی سیاهتر از سیاهی دشوار است ولی متاسفانه واقعیت شاعران و نویسندگان وطنی ما كه وجدان شان را به بنیادگرایان افغانی و ایرانی فروخته اند همین است كه «پیام زن» مدتهاست آن را افشا مینماید.
برای نجات دوست تان از سرگردانی خوبست آسانترین راه را برایش پیشنهاد كنید: مستقیماً با نامهای به یكی از آن شاعران خاك پای رژیم ایران یا «سردار نبرد شاعرانه» موضوع را بپرسد. ضمناً به اطلاع وی برسانید كه آن عكس هم از همان شماره مجله «شعر» گرفته شده است. خطای ماست كه به آن اشاره ننموده ایم.
موفق باشید.
* * *
سخنان جنایتسالار سیاف و جمعیتی علیه «راوا»
عزیز ولی ـ آلمان،
«... سال نو ۱۳۸۴ امید سال خوبی باشد افغانستان عزیز را از زیر لگدهای كاوبای بچهها و چینهای آهن پیكران غولآسای شان خلاص كرده قدرت ملی و حكومت ملی را كه آرزوی همه ما و شما است برآورده سازد و این تفالههای جیرهخوار شان را بزودی سرنگون و در گودال بدبختی و بیعزتی ببینیم.
دوستان طوریكه میدانید از ده سال بدینطرف مجله وزین "پیام زن" و دیگر نشریات شما را دریافت میكنم از محتویات و مضامین مندرجه آن خیلی لذت میبرم زیرا بدون ترس و مراعات این و آن، چه چپ چه راست و چه باصطلاح بیطرفهای میانهرو باشد جانانه كوبیده میشوند و چهرههای كركس مانند شان را برای افغانهای بیخبر و خوش باور افشا كرده دود شان را به هوا بالا میكنید. آفرین بر شما.
... درین روزها مصاحبههای سیاف و یك جمعیتی را كه از بیبیسی نشر گردید و علیه "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" (راوا) موضعگیری كردند و گفتند كه محاكمه ما را صرف "راوا" میخواهد نه دیگران، برای شما افتخارآمیز است.
از "پیام زن" هر چه توصیف كنم كم است زیرا معادل آن را تا حال ندیده ام در زمانیكه جوان بودم در جمله مجلات و اخبار یا جرایده یك نشریه برایم میرسید كه به رنگ سرخ مزین یافته بود و از طرف چریكهای فدائی خلق در عراق آن وقت نشر میگردید و شهیدان گلگون كفن را معرفی میكرد. آن نشریه مانند "پیام زن" بود و بس. خواهشمندم مجله "پیام زن" را مثل سابق برایم متواتر ارسال نموده و مرا به انتظار نگذارید. زیرا عاشق آن هستم.»
دوست محترم،
از محبتهای تان سپاسگزاریم.
اما در مورد صحبتهای رادیویی سیاف و كدام جنایتكار جمعیتی علیه «راوا» باید گفت كه دیگر كوس رسوایی آن اراذل تبهكار چنان در سراسر كشور و حتی خارج بالا گرفته و ماهیت پست و خاینانه شان به همگان هویدا شده كه با حملات رذیلانه به «راوا» حتی «افتخار آفرینی» آنان هم دیگر مطرح بوده نمیتواند.
و شاید روزهایی برسد كه این جلادان بیمار پاچه ما را نگیرند. اما «راوا» علیرغم زدوبندهای كرزی با ایشان تا خاینان جانی مذكور را به محاكمه نكشد آرام نخواهد نشست.
* * *
و سندی هم از «خوشخانه»ای بودن لطیفپدرام خادی و جنایتسالار
صدیق ـ كابل،
«... میدانم كه افشاگریهای "راوا" در مورد لطیفپدرام ماسك "ادبی" و "سیاسی" این جاسوس رژیم ایران را كاملاً دریده و نقطهی سفیدی بر شخصیت وی باقی نگذاشته است. اما نشریه "پلوشه" علناً و مستقیماً به پهلوی اخلاقی این خادی ـ جهادی پرداخته كه فكر میكنم چاپ مجدد آن در "پیام زن" صدها و هزارها هموطن دیگر را نیز با اخلاق یك كاندید ریاست جمهوری خوشخانهای آشنا میسازد.
مطلب مورد نظر در صفحه ۵ است ولی من تمام صفحات "پلوشه" را فرستادم تا در زمان چاپ كردن آن به مشكلی برنخورید.»
خواننده ارجمند، از نامه شما و ارسال شماره ۱۷ «پلوشه» بسیار ممنونیم. ولی ما با توضیح ذیل نمیتوانیم مطلب نشریه مذكور را در «پیام زن» بیاوریم.
ما معتقدیم كه در افشای دژخیمان بنیادگرا و سایر دشمنان مردم افغانستان، باید در قدم اول روی نظرات سیاسی آنان از موضعی وطنپرستانه و ضد بنیادگرایی و ضد میهنفروشی تمركز گذاشت و نه جنبههای اخلاقی آنان. به این دلیل ساده كه تمامی بنیادگرایان چه «ائتلاف شمال»ی و چه طالبی ممكن است همگی دوران بچگی و جوانی نوع لطیفپدرام نداشته باشند و چه بسا عدهای از آنان ظاهراً در مناسبات اجتماعی خوبی با مردم قرار داشته باشند، اما این بهیچوجه نمیتواند از زهر ارتجاع و فاشیزم آنان بكاهد. پس حالا فرض كنیم لطیفپدرام منحرف و بداخلاق نمیبود، این امر نمیتوانست كوچكترین تاثیری در برخورد ما و سایر نیروهای ضد بنیادگرایی و ضد خاد به وی داشته باشد چون مسئله اخلاقی افراد تعیینكننده ماهیت آنان نمیتواند به شمار رود. اگر در گذشته هم به رذالتهای «لطیف جان» اشاره داشتهایم منظور نشان دادن جنایتپیشگیهای وی با استفاده از پشتوانه خادیاش در محیط پوهنتون كابل بوده است.
از جانب دیگر، بر همگان روشن است كه اغلب بنیادگرایان مدرسه دیده درست مثل برادران طالبی شان، تجربه «خوشخانه»ای بودن و هزار فسق و مجور را دارند كه بیگمان یكی از عوامل مهم ددمنش و قسی و خواهر و مادر نشناس بودن آنان را تشكیل میدهد. به این جهت هم صحیح نیست كه ضعفهای اخلاقی یكی از اینان خیلی بزرگ و نقطه حركت تشریح شخصیتاش گردد. همانطوری كه به فرض اگر مثلاً ربانی یا خلیلی یا قانونی یا فهیم دارای هیچ ضعف اخلاقی نمیبودند، چنانچه پیشتر گفتیم این نمیتوانست ذرهای در ارزیابی ماهیت آنان به مثابه بنیادگرایانی خونآشام و خاین تغییر وارد آورد.
و نكته مهمتر اینكه «پلوشه» به اثر جبن یا ارتجاع یا هر دو اولاً علیه «سپهسالار كثیرالابعاد» موضع نمیگیرد و دوم اینكه جنگهای زرگری آن با نشریه «ائتلاف شمال»ی «پنجره» از دید ارتجاعی قومپرستانه پشتونیستی چند اقوام غیر پشتون بوده است كه به هیچ وجه مورد تائید ما نمیباشد. علاوتاً لحن و روحیه كلی «پلوشه» بیشتر به آن خوی و بوی یك نشریه وابسته به دولت و پشتونگراها را میبخشد تا نشریهای كه با اتكا روی ارزشهای مردمی و دموكراتیك به مبارزه بر ضد دژخیمان بنیادگرا از هر جنساش و حامیان منطقوی و جهانی آنان مشغول باشد. به التجانامهی گردانندگان آن به پرزیدنت بوش در همین شماره توجه كنید كه از همه عقآورتر است.
ازینرو متاسفانه نمیتوانیم و نباید از نوشته یكچنین نشریهای ارتجاعی راجع به روابط «خوشخانه»ای لطیفپدرام خادی استفاده كنیم. و این چندان اهمیتی هم ندارد. كسی كه از خادی بودن و پادوی برای جنایتسالاری مثل برهانالدینربانی و شركا ننگ نكند، از «خوشخانه»ای بودن چقدر خجالت خواهد كشید؟
با تشكر مجدد و آرزوی موفقیت برای تان.
* * *
كنشكا ـ امریكا
با تشكر فراوان قسمت اصلی نامه تان و بخشی از ضمایم را در صفحهای دیگر در همین شماره چاپ كردیم. بدبختانه از توهین احمدرضااحمدی به شاملو نمیدانستیم و نه نامه شما درباره او را گرفته بودیم و گرنه ممكن نبود از شعر وی استفاده كنیم. از این امر به شدت متاسفیم و از همگی دوستداران شاملوی نابغه كه به قول منصوراوجی دست به هر كاری میزد تلا میشد، پوزش میخواهیم. كتاب را كه خوشبختانه در كابل هم یافت میشود داریم. از پیشنهاد تان بسیار ممنونیم. كاش لیستی از كتابهای تازهی كتابفروشی محل زندگی تان را بفرستید تا چند عنوان خوب دیگری را كه نداشته باشیم، لطف كرده بفرستید. پیروز باشید.
* * *
جنایتهای دوره ظاهرشاه
خ. ج. ـ همتا،
خواننده ارجمند،
شما از جنایات دوران به اصطلاح «بابای ملت» یاد نموده و مشخصاً لیست كسانی را آورده اید كه به «جرم» وابستگی خانوادگی، همصنف بودن، دوستی، رشته قومی یا هر بهانه واهی و فاشیستی دیگر با عبدالخالق (قاتل نادرشاه) از سوی رژیم ظاهرشاه اعدام شدند. اما در لیست هیچ نام تازهای كه در تاریخ غبار نباشد وجود نداشت كه آن را به چاپ میرسانیدیم. تذكر خیانتهای دوران «بابای ملت» هم هنوز به خوبی در خاطرههای پدران و مادران ما زنده است و انكار آنها انكار صفحات عدیدهی تاریخ ماست. مخصوصاً جنایتهای هاشم، شاهمحمود و داود دست كمی از جنایتهای پدر شان عبدالرحمنخان نداشتند. و سیاهكاریهای حكومتهای پلیسی سركوبگر سه صدراعظم مرتجع و تبهكار مذكور در بسته و عقب نگهداشتن افغانستان، تنها با دوران جلادان ۷ و ۸ ثوری و طالبان همسری میتواند. البته چنانچه پیوسته متذكر شدهایم، ظلمت خونین دوره تبهكاران جهادی با هیچ دورهی خونین و بیدادگری در تاریخ كشور قابل مقایسه نیست.
به انتظار نتیجه مطالعه و تحقیق بكر و بدیع تان درباره تاریخ مسكوت ماندهی سرزمین بلاخیز ما.
* * *
افغانستان، گروگان جنایتكاران
پتنگ ـ كابل
«افشای جنایتكاران بنیادگرا توسط "پیام زن" نقش بینظیری در جهت آگاهی مردم داشته است ولی تاسف عمیقم اینست كه "راوا" در این كار تاریخی و پر افتخارش تنهاست و نشریههای مدعی "روشنفكر" و "مبارز" بودن، بدبختانه یا در امور درجه دوم غرق اند یا به شیوهای ظریف محافظهكار اند كه به پاره كردن ماسك بنیادگرایان تمركز نمیدهند.
... لیست حاوی نام و وابستگی حزبی كارمندان ارگانهای دولتی در ولایت لوگر تقدیم است و امید لیستهای دیگری از این نوع از ولایات دیگر را نیز برایتان بفرستم.
نگاهی به این لیست ثابت میسازد كه ادعاهای شما در مورد اینكه مردم ما هنوز در چنگ خاینان دینی گروگان اند چقدر دقیق و درست اند.»
دوست گرانقدر، با صمیمانهترین تشكر، آرزو میكنیم به ارسال لیستهایی ازین گونه ادامه دهید.
* * *
امعای بنیادگرایان و گردن واصف و رهنورد و كاظمی و سایر عافیتطلبان خاین
صابر. ر. ـ امریكا،
«... از مقالههای "سپیدهای كه نبود" و "پرنیان فرش راه جانیان" بسیار مستفید شدم. كاملاً موافقم و فكر میكنم هر روشنفكر شرافتمند و وطندوست با من همنوا خواهد بود كه نباید به اراذل انجمنی اجازه داد با ترهات خنثی یا بنیادگرا و میهنفروش خوشكن خود صحنه هنری و ادبی كشور سوخته ما را ملوثتر سازند. مخصوصاً باید از هم اكنون جلو تعفن داستانها یا شعرهایی از این خاینان ادبی را گرفت كه با تقلید در سطح استعداد خود شان از برخی نویسندگان و شاعران جدا از مردم ایران، با شكل و محتوای به اصطلاح پست مدرنیستی عرضه میشوند. این شاعران و داستاننویسهای بیوجدان میخواهند با ادعای آفرینش آثار پست مدرنیستی ماهیت ارتجاعی، ضد انقلابی و وابستگی خود را به ایران و فرهنگ مذهبی بنیادگرایانه كتمان نمایند. همانطوری كه شما نوشتهاید نویسندگان ایرانی مذكور بر وجدان شان پا نهاده و بر كشتگان مسلخهای مخوفِ اوین و قصر وغیره و جنایت بیمثال تجاوز به دختران باكرهی محكوم به اعدام چشم میبندند، مقلدان وطنی آنان نیز تبهكاریهای دوستم، سیاف و باند شورای نظار و تجاوز به رحیمهگكهای نوجوان را خاینانه با سكوت برگزار نموده و به جای پرداختن به آنها به بیدلشناسی و شیوههای نقد و اهمیت شعر نابِ بیگانه از جامعه بنیادگرازدة افغانستان را مشغله شباروزی خود میسازند.
ولی چنانچه آرینپور در "از صبا تا نیما" مینویسد قاآنی با وصف آشنایی با زبان خارجی و هوش سرشار و قدرت بیان نتوانست منشا خدمتی برای مردم ایران شود، اكرمعثمان، واصف، رهنوردزریاب، لطیفناظمی، سمیعحامد، كاظمكاظمی و سایر قلم بدستان شیرِ میهنفروشان و بنیادگرایان نوشیده، نیز با هیچ قیافهگیری و پمپ شدنهای بلاوقفه توسط رسانهها نخواهند توانست تمام مردم را فریب داده و از سنگر هنری و ادبی كشور ما به نفع رژیم ایران و دیگر اربابان پشت پردهی شان استفاده كنند.
"پیام زن" در این امر پر افتخار (افشای سیمای واقعی انجمنیها) پیشكسوت و پیشقدم است و سوال من از آقایان و خانمان و سازمانها و نشریات مدعی ضد بنیادگرا بودن در داخل و خارج كشور این است كه چرا تكان نمیخورند و مزدوران فرهنگی پرچم و خلق و جنایتكاران "ائتلاف شمال" و طالبان را هدف قرار نمیدهند؟ جلال دیگر كار "پیام زن" اینست كه با وصف در محاصره بودن سگانی كه از چهار سو عوعو میكنند و در تنهایی كامل این وظیفه تاریخی حیاتی را به پیش میبرد.
آرزو میكنم فرهنگیان نجیب و آگاه وطنِ به خون و خاك و خاكستر كشیده شدهی ما بیشتر از این در برابر "غول"های كاه پر شده مثل رهنورد، عثمان، واصف و شكنجهگر خادی عبدالهنایبی و غیرذلك به سكوت تن نداده و نظیر "پیام زن" به افشای بیمحابای این خاینان قلمی صفآرایی كنند.
شلی (۱۸۲۲ ـ ۱۷۹۲) شاعر بزرگ و آزادیخواه انگلیس گفته است:
"جهان جای بهتری خواهد بود وقتی آخرین شاه با امعای آخرین كشیش خفه شود."
و من دلم میخواهد این گفتهی نغز و ژرف را به اینصورت درآرم:
افغانستان جای بهتری خواهد بود وقتی آخرین روشنفكر خاین با امعای آخرین بنیادگرای جنایتكار خفه شود!»
* * *