«پیام زن» افشاگر خاینان
ع. ل. صدیقی ـ راولپندی،
از نامه و شعر ارسالی تان تشكر قسمتی از نامه شما:
«یك هفته قبل سه شماره "پیام زن" را پسرم برایم آورد. با این كه هر دو چشمم تكلیف داشت و عملیات كرده ام مگر هر سه شماره را دقیقاً خواندم. واقعاً كه در آنها چهرههای سیاه و جنایتكار جهادی و بیناموسان و وطنفروشان طالبی افشأ شده و نقاب از رخ آن خاینان كه دست شان به خون ملیونها هموطن ما آلوده است، برداشته شده است. من این را قابل ستایش و تمجید میدانم. در همین دقایقی كه این نامه را مینویسم حواس و فكرم متوجه شما و مجله ارزشمند شماست و با تمام تار و پود وجودم آنچه را گفته اید قبول دارم.
شما وظیفه تان را در مقابل میهن تان به صداقت و ایمانداری انجام داده اید. در حالی كه نامه خویش را ختم مینمایم یك بار دیگر از شما خواهران گرامی كه بیهراس مقابل وطنفروشان خلقی و پرچمی و جهادی و طالبی میرزمید اظهار امتنان مینمایم.»
* * *
عزیزولی ـ آلمان،
«پیام زن» را در بدل قیمت و هزینه پستی آن كه ۱۰ یورو میشود بدست آورده میتوانید.
* * *
ع. ب. ـ پشاور،
«حتماً از جریان جان باختن ریچلكوری Rachel Corrie دختر قهرمان امریكایی در فلسطین به دست اسرائیلیها خبر دارید. مطلب ضمیمه راجع به او برای تان تقدیم است تا در صورت امكان انتشار دهید.»
• دوست ارجمند، ما هم در نظر داشتیم حتماً مطلبی درباره این قهرمان امریكایی در «پیام زن» بیاید. خوشبختانه نوشته شما را كاملاً مطابق خواست خود تشخیص داده و آن را در همین شماره به چاپ رسانیدیم.
از همكاری تان بینهایت سپاسگزاریم.
* * *
ج. و. ـ كابل،
از نامه و ۵۰ دالر ارسالی تان سپاسگزاریم. موفق باشید.
* * *
رحیمه توخی ـ كانادا،
از نامه و شعرهای تان تشكر دوتا از آنها را همین جا آوردیم:
«به همرزمان "راوا"ی انقلابی سلامهای پرحرارت تقدیم مینمایم. شادم از این كه "پیام زن" این ندای وجدان بیدار زنان مظلوم كشور را بعد از مدتی وقفه دستیاب نمودم. اینك چند بیت سرودهام را غرض نشر در "پیام زن" تقدیم تان مینمایم. پیروزیهای بیشتر تان را خواهانم.»
امروز همه خلق دیدهی بینا دارند
واپسین رسوایی را تماشا دارند
خفاشان جمع اند در ویرانههای شهر
بر مسند قدرت جنگ و غوغا دارند
امروز است طلوع آفتاب، در پشت ابر
ما داریم به دیدارش چشمان صبر
این ابر سیه كه میغرد از خشم
نیست چیزی دیگر به جز «كاغذین ببر»
* * *
علی از كتابخانه «ابتكار» ـ كویته،
«امیدواریم در فعالیتهای مؤثر تان پیروز و سربلند باشید. ما "پیام زن" را قبلاً به صورت پراكنده از طریق شفاخانه شما در كویته به دست میآوردیم. تعداد علاقمندان نشریه شما در كتابخانه ما روز به روز بیشتر میشود. كتابخانه ما بیشتر از ۵۰۰ عضو دارد. شاید از نظر مالی نتوانیم شما را كمك كنیم اما قادر به تكثیر و در دسترس قرار دادن نشریات تان برای خوانندگان و علاقمندانش هستیم. شمارههای قبلی "پیام زن" را هم برای ما بفرستید. جوانانی آنها را به داخل افغانستان هم با خود میبرند.
امیدواریم با ما در ارتباط منظم باشید.»
دوست عزیز، از نامه و پستكارتهای ارسالی تان سپاسگزاریم. از این به بعد «پیام زن» را مرتباً دریافت خواهید نمود.
* * *
پوستر مینا در تظاهرات امریكاییان
ذكیه ـ لسآنجلس،
پوستر مینا در تظاهرات امریكاییان
«در یك تظاهرات بزرگ ضد جنگ در لسانجلس پوسترهای مینا را دیدم كه توسط نه افغانها بلكه امریكاییان بلند شده بودند. از این امر احساس خجالت كردم كه با آن كه مینا را به عنوان تنها زن مبارز شهید كشور ما میشناسم و در این جا آن قدر آزادی دارم كه بتوانم به تنهایی در مظاهرهها شركت كنم، چرا خود ابتكار به خرج نداده و پوستر مینا و پوسترهای حاوی تبلیغ و دفاع از "راوا" را درست نكرده. و با خود نیاورده بودم. این یك نوع عدم احساس مسئولیت كامل است كه فكر میكنم خاصه اكثریت افغانهاست ولو هم تمام عمر خود را در غرب سپری كرده باشند.
ولی هیجانزده و خوشحال شدم كه با وصف آن كه میهنفروشان و جنایتكاران "ائتلاف شمال" وغیره سایه مینا و "راوا" را به تفنگ میزنند و چه پروپاگندهای هرزه و خاینانهای بوده و هست كه علیه هر دو راه نمیاندازند، اعتبار و محبوبیت این دو نام از مرزهای افغانستان فراتر رفته و هزاران طرفدار در سر تا سر دنیا یافته است.
هزاران بار ننگ بر دشمنان تفنگ بدست و قلم بدست "راوا"!»
* * *
كاكامهاجر منتظر ـ پشاور،
از نامه و ابراز علاقمندی تان به «پیام زن» سپاسگزاریم. متأسفانه «راوا» خود با مشكلات مالی مواجه است. تعداد زیادی از خوانندگان باوجود علاقه به «پیام زن» قادر به پرداخت هزینه آن نیستند و این مشكلی است كه ما هم نمیتوانیم آن را به طور كامل حل كنیم. شماره اخیر «پیام زن» برای تان فرستاده خواهد شد.
* * *
تسبیح انداختن مخدوم رهین یا بینظیربوتو كدام عقآورتر است؟
رحیم م. ـ پشاور،
در نامهی خود مینویسند:
«در یكی از شمارههای "پیام زن" خوانده بودم كه وقتی بینظیربوتو به عیادت شاعر بزرگ زبان اردو، حبیب جالب رفته بود، شاعر متعهد كه متوجه شد صدراعظم صاحبه تسبیحی در دست دارد به او گفت كه "دخترم تسبیح را كه پیدا كردهای اما ریشش را چطور میكنی؟"
تسبیح گرداندن بینظیربوتو نظیر كفنپوش كردنش در دیدار با سران ژریم ایران، آن قدر آدم را دل بد نمیكرد كه تسبیح انداختن آقای رهین كه چند روز قبل صحنهاش را در تلویزیون دیدم.
اگر چه هدف هر دو "مسلمان نمایی" و چاپلوسی در برابر متحدان بنیادگرای شان بوده و هست ولی اندازه كراهت، كوچكی و باد و پف بودن وزیران غیربنیادگرای وطنی در برابر میراثخواران "سپهسالار" بسیار زنندهتر به نظر میخورد. زیرا او از همان امریكا حواله شد به افغانستان و حال هم تحت حمایت امریكاییان قرار دارد اما با این هم از ترس تسبیح میاندازد.
وقتی آدم آن قدر درمانده، بیچاره و بیعزت شود كه از ترس مشتی اوباش اسلامی و تروریست اكت مسلمان بودن كند، مرگ هزار بار شرف دارد.
درد من این است كه در پاكستان لااقل شاعری بود یا آن قدر شهامت و وجدان داشت كه با حرفش مغز و استخوان رییس دولت را بسوزاند. اما در افغانستان به قول شما بیمار، خسته و شغالی شدهی من نه شاعری مانده، نه نویسندهای و نه سیاستمداری در دور و پیش آقای رهین كه به او بگوید "تسبیحیت مبارك، اما ریشش را چطور میكنی؟"
اگر آقای رهین مدعی شود كه او در امریكا هم عادت داشت با تسبیح بازی نماید در مقابل باید گفت: آنجا هم این كار به معنی مسلمان نمایی در برابر جاسوسان نشریه "امید" وغیره میتوانست باشد. ولی از همه مهمتر این كه اگر آدم به خود اعتماد داشته و غیرت و شرف انسانی خود را نگذارد خدشهدار شود باید در كابل ترك "عادت" مینمودید تا فهیم و عبداله و قانونی و باند شان تصور نكنند این "تقدیس" را همیشه به رخ آن جنایتكاران میكشید تا مثل قدیر و داكترعبدالرحمن ترور نشوید. این نوع "غیرت" را اگر انحصاراً "افغانی" هم بنامیم، بدون شك با افتخارترین "غیرت" خواهد بود!
دختران رزمنده و دلیرم، میخواستم مفصلتر روی موضوع بنویسم كه كهولت و بیماری اجازه نداد.
بدانید كه من در عالم ناامیدی به شما امیدی بسته ام.»
• كاكای ارجمند، ما احساس افتخار و دلگرمی میكنیم كه ما را «دختران» تان خطاب كنید. به نظر ما تسبیحبازی آن دو یكی از دیگر زشتتر است. بدبختی اینست كه در جامعهای عقبمانده و در هم شكسته این چیزها متأسفانه زودتر «مود» میشود. ولی در یك چیز شك نداریم كه همانطوری كه پكول «سپهسالار» و قرهقلی گلبدین نچلید، تسبیح آقای رهین و چپن و قرهقلی و لنگی آقای كرزی مثل نكتاییهای سه تفنگدار احمدشاه مسعود، اكثریت مردم ما را فریب نخواهد داد چرا كه تسبیح رهین او را به هیچوجه به مردم نزدیك نخواهد ساخت چنانچه لباس كرزی به هیچوجه به معنی تعلق او به همهی مردم نیست و نكتایی آن سه نفر ابداً ماهیت تروریستی و بنیادگرای شان را نمیتواند بپوشاند.
* * *
امید ـ كابل،
«گرانو د راوا خویندو،
نیكی هیلی می ومنی.
د "سفر قندهار" د فلم اصلی څیره چی د آذردرخشان لخوا په ښه توگه بربنډه شوی ده، ستایم. زه هغی سره كاملاً یو آواز او یو غږ دا د مخملباف شوونیستی فلم غندم، دا فلم نشی كولای زما د سوځیدلی قندهار انځور شی.»
دا زما قندهار نه دی
دا زما قندهار نه دی
دا زما د ولس رپیدلی
لیمی نه دی
دلته په هره بیدیا كښی
توئیدلی سترگی
د كركی یوه ډبره
په هر بڼ كښی
سوځیدلی شونډی
د غچ یوه سندره
په هره لمبه كښی
د اننگو ټپ
د ځاځ یوه كرښه.
دلته لمر په ورغوی كښی
ځلاند
د پرتمینو گلپاڼو رڼا په سپیرو مخونو كښی
(اور، توفان)
د شپی گوگل ته
په بهاندو څپو كښی
زندی اچوی
او د لمرینو هیلو غوټی
د ویر
ناتار
په وچو ډاگونو كښی
د سلگیو غمی
د ورشوگانو پر سینه
كری.
زما د قندهار پرهارونه
كړاوونه
د «اوین» په تروږمه كښی
د وړانگو ځاله د سپیدار
پر ساخونو جوړوی
او د ږلی په ورښت كښی
د سوځیدلی باغچو، د مینی
سره گلونه
د دردونو پر نمجنو شونډو
تلپاتی وږمه
رپوی.
زما د وینی څڅواكی
د "مونالیزه" پر شونډو
د رنڅونو
یوه مسكا ده
د سترگو په ځلا كښی
د ملالی توفنی څپو
یوه بریښنا ده،
څراغ
ډیوه
سری تڼاكی د خړوب پر سینه
لونی د رڼوب پلوشه
د ستورو نڅا پر لاله
دا د سفر پیلامه
د پاڅو
ترانه.
میزان ۱۳۸۱
* * *
قتل عام در یكاولنگ
رسول ـ كندز،
در نامه خود مینویسند:
«از دیدن شماره ۵۵ و ۵۶ "پیام زن" چشمانم روشن شد و در اولین فرصت به خواندنش شروع كردم. بعد از آن كه به بخش گزارشها رسیدم متوجه شدم كه هیچ اشارهای به جنایت طالبان در یكاولنگ و كشتار كشتار و گورهای جمعی در یكاولنگ عكس از «پیام زن»
کشتار و گور های جمعی در یکاولنگ
دستهجمعی هموطنان ما در آن ولسوالی نشده است. با آن كه در محفل روز زن سال ۱۳۷۹ "راوا" كه در پشاور برگزار نموده بود، شركت داشتم و در آن جا یك شاهد عینی و از بازماندگان این كشتار جمعی هولناك صحبت داشتند. ولی كاش در «پیام زن» هم انعكاس مییافت.»
• دوست عزیز، از نامه تان ممنونیم و میخواهیم نبود مطلبی در رابطه به كشتار یكاولنگ در «پیام زن» را با چند تذكر مختصر روشن سازیم:
چون در انتشار «پیام زن» وقفهای بیسابقه رخ داد مقدار زیادی مطالب و گزارشها مقابل ما قرار داشت كه باید از بین آنها انتخاب میشد. مسئول این كار متأسفانه نوشتههای مربوط قتلعام یكاولنگ را هم كنار گذاشته بود و وقتی متوجه شدیم كه مجله زیر چاپ رفته بود و هیچ كاری نمیتوانستیم.
درین ارتباط بد نیست بدانید به مجردی كه از فاجعه آگاهی یافتیم با سازمان عفو بینالملل در تماس شدیم. آن سازمان اعلامیهای در محكومیت این جنایت طالبان صادر كرد. نمایندهای را به منطقه فرستادیم برای كسب اطلاعات بیشتر تا وضع و سرنوشت بازماندگان انتقال عدهای از آنان به پاكستان، تهیه عكس و خبر. گزارش قتلعام را به افراد و سازمانهای مختلف در سراسر جهان ارسال نمودیم. سال قبل سازمان عفو بینالملل جاپان به مسئله علاقه گرفت و هیئتی از منطقه را برای سخنرانی و آگاهی دادن به مردم جاپان به آن كشور دعوت كرد. تا كنون فراوان خبرنگار با بیوههای قربانیان مصاحبه و عدهای هم به یكاولنگ سفر كرده است. لااقل یك ژونالیست جاپانی در صدد تهیه فلم مستندی از جنایات برآمده است.
* * *
ع. ـ كابل،
از نامه و عكسهایی از مراسم فاتحهخوانی و جسد داكترعبدالرحمن صمیمانه سپاسگزاریم. بنابر ضرورت از آنها استفاده خواهد شد.
خیانت «مارشال» به «پیام زن»
عادله ش. ـ كابل،
«خواهران مبارز و به جان برابرم،
فقط چند هفته پیش بود كه خبر شدم وزارت "مارشال" صاحب یعنی وزارت دفاع نشریهاش را "پیام زن" (!) نام گذاشته است. كوشش كردم نسخهای از آن را یافته برای تان بفرستم اما تا فرستادن آن فكر كردم خوبست كم از كم از موضوع بدانید كه به نظرم هم خنده دارد هم گریه. خنده به خاطر آن كه این تبهكاران نو به دوران رسیده را میبینیم كه در راه نیل به اهداف پلید شان از هیچ حركت مسخره و ملانصرالدینیای رو گردان نیستند و نام "پیام زن" این معتبرترین و پرافتخارترین نشریه ۲۰ سال اخیر وطن را كه در حقیقت كاردی در جگر و چشم شان است، برای به اصطلاح نشریه شان و آن هم نشریه وزارت دفاع، بیهیچ پروایی دزدی میكنند.
ارتباط "پیام زن" با وزارت دفاع از نظر این میهنفروشان خونآشام و خواهر و مادر نشناس هم این خواهد بود كه به امریكاییان و غرب بگویند: ببینید حتی نام نشریه وزارت دفاع هم كلمه زن را در خود دارد. این قدر "احترام" به زن در دنیا نظیر ندارد!
و گریه به خاطر آن كه چنانچه شما هم مكرراً نوشته اید، نمیدانیم این ملت چرا این قدر لگد خور و بدشانس و تیره بخت باشد كه مشتی تفنگپرست و بیناموس و خونریز و مزدور و وقیح بر آن حكومت برانند؟...»
• خواهر گرامی، ما قبلاً هم از موضوع شنیده بودیم ولی نشریه را تا حال ندیده ایم اگر بدست ما هم برسد تصور نمیكنیم به برخورد بیارزد زیرا اعمال خاینانه و جنایتكارانه آقای «مارشال» و باندش با وزراتهای دفاع، خارجه، معارف، خاد وغیره آن قدر وسیع و ترسناك اند كه حقارتهای آنان از نوع دزدی نام «پیام زن» برای یك ابتذالنامهی جهادی شان در برابر آنها مطلقاً رنگ میبازد و بناءً پرداختن به آن چندان مناسب نخواهد بود.
دوستی به ما گفت كه چه بسا مشاوران «مارشال» صاحب او را ساده گیر كرده و آگاهانه نام «پیام زن» را پیشنهاد نموده اند تا نزد همه بیآب و مسخرهاش سازند!
گزارشهای تان باید بر رذالتها و تبهكاریهای این دشمنان تودههای مردم ما تمركز داشته باشند. و مطمئن باشید كه سیمای «پیام زن» با این گونه خردوانیهای جنایتكاران جهادی مخدوش نخواهد شد.
* * *
سیدعبدالهمحبوبی ـ كانادا،
از زحمت تان جهت جمعآوری شمارههای تلفن و آدرس نشریات و رادیوهای معین ممنونیم.
این هم قسمتی از شعر ارسالی تان:
ز دست ناجوانمردان بیفرهنگ و بیدانش
هزاران كودك شیرین سخن را بیپدر دیدم
ز جور دشمنان چو خورده سوگند خیانت را
تمام كوچه و پس كوچه را زیر و زبر دیدم
سیماولی نقابدار یا بینقاب جنایتكاران بنیادگرا؟
ع. ا. شریف ـ امریكا،
«خواهران مبارز و دلیرم،
چندی پیش در خانه دوستی فلمی دیدم از "جلسهی زنان افغانستان برای دموكراسی" كه "راوا" هم در آن شركت داشت. مهمترین نكتهای كه توجهم را جلب كرد صحنهی نفرت انگیز قرائت پیام برهانالدینربانی توسط زنی موسوم به سیماولی بود. از این خانم كه نقاب "تجدد" و "دموكراسی" هم به رخ میزند ولی سیاهسر دست به سینهی بنیادگرایان است، جز این انتظار نبود. اما سوالم اینست كه نماینده یا نمایندگان "راوا" در آنجا چرا به این عمل ننگین سیماولی كه در واقع مایه نام بدی تمام زنان افغان حاضر در آنجا بود، اعتراض ننمودند. طبعاً این را متأسفانه تا هنوز مطمئن هستم كه در حال حاضر غیر از زنان و دختران با شهامت و آگاه "راوا"، كسان دیگری را نمیشناسیم كه به این نكات متوجه شوند و اگر هم شوند جرئت برخوردی شایسته به آنها را داشته باشند.
توضیح شما برای لااقل من و چندین هموطن دیگری كه فلم را دیدند روشنگر خواهد بود.»
• دوست گرانقدر، پیام خوانی شرمآور خانم سیماولی در آن مجلس برای ما هم بینهایت منزجركننده بود. نماینده ما حینی كه او پیام را قلقله میكرد، بلافاصله به سازماندهندگان مجلس موضوع را گوشزد نموده و به آنان فهماند كه قرائت پیام یكی از سر جنایتكاران بنیادگرا در آن جمع بر حیثیت و نام برگزاركنندگان نیز لطمهزده و نیات آنان را نزد مردم افغانستان و بخصوص زنان ضد جنایتكاران جهادی زیر سوال میبرد. اما تا آنان گپ را بفهمند و جلو سیماولی را بگیرند كار از كار گذشته بود.
البته نماینده «راوا» در چند فرصت دیگر هم به موضوع به مثابه لكهای بر مجلس و توهینی به كلمه دموكراسی كه در اسم و رسم مجلس شامل است، برخورد كرد.
ناگفته نماند كه سیماولی پیام ظاهرشاه را هم در حالی كه او را «حضور» خطاب میكرد، خواند. و تا حال نمیدانیم كه آیا «حضور» اطلاع داشت كه سیما خانم وظیفه خواندن پیام ربانی جنایتكار را نیز به عهده دارد یا نه تا آن را افشأ مینمودیم. طبعاً سازشكاریهای «حضور» در این موارد تعجب ندارد اما بدون شك زشت است.
به هر حال دوست ارجمند، عملیات خانم سیماولی صرفاً به این رفتار كثیف و ننگین خلاصه نمیشود. او با زیباشورش، زهرهراسخ و چند تن دیگر همچون ماشینهای مرضدار و دروغپراكنی ضد «راوا» در امریكا به شمار میروند كه فقط یاد دارند بگویند «راوا» سازمانی «كوچك»، «كمونیست»، «الحادی»، «رادیكال»، «بیخبر از شرایط افغانستان» و... است به این امید كه به «راوا» كمك نشود و صدای «راوا» خفه شود تا با فقدان افشاگریها و تحدید گسترش نفوذ آن بین زنان داغدیده افغان، آنان بتوانند راحتتر و فارغبالتر ماموریت شان را به عنوان خدمه ربانی و فهیم و قانونی و اسماعیل خان وغیره در برابر اربابان امریكایی به انجام برسانند
افشای سیماولیها را باید هموطنان ضد بنیادگرا و طرفدار دموكراسی «راوا» در غرب وظیفه خود تشخیص دهند. ما به نوبه خود خوشحال خواهیم بود كه به مالكان سیماولیها بپردازیم. موفق باشید.
* * *
مریمرشیدی ـ هالند،
از ابراز همبستگی و ۱۰ یوروی ارسالی تان سپاسگزاریم. موفق باشید.
* * *
دُردی ـ پشاور،
"راوا"ی عزیز،
شماره اول ماهنامه "صدای زن" ارگان نشراتی شورای ولایتی بلخ خواهران جمعیت اسلامی افغانستان، را دیدم. قبل از همه شعر خانم خ.حیدری توجهم را جلب كرد كه اهدا نموده به "برادر حماسهآفرین"اش "سترجنرال استاد عطامحمد"!
به آرزوی روزی كه خلق ما شاهد محاكمه صحرایی این "سترجنرال"ها، "استاد"ها، "انجنیر"ها، "مارشال"ها، و ممدوحان ادبی شان باشند، شعر "عفریت زمان" را تقدیم تان میدارم.
با اظهار سپاس از آقای دُردی شعر شان را در همین صفحه آوردیم.
عفریت زمان
گُرد زمانه فاتح لشكر شده، عطا!!
یاللعجب به عدل برابر شده، عطا
لاطایلات و آن هم، اندر «صدای زن»
در قلب زن شرارهی خنجر شده، عطا
«استاد» خونتباره و اهریمن خبیث
عفریت جنگ، سرور و مهتر شده، عطا
آن گند طینت و نگه ناسور وار زشت
بر «حیدری» تُفا! كه معطر شده، عطا
فاشیزم و كُشت و بست و تجاوز به مادران
بر لوح روز این یكی باور شده، عطا
آنگه كه بر سیاق عدالت رقم كشند
بینی، به دشنه اژدر بی سر شده، عطا
«گل خوشههای فتح» او جز اشك زن نزاد
چون هر قدم شرارت صد شر شده، عطا
سمبول نامرادی و ویرانی و ترور
بر حلقههای دار مصور شده، عطا
خون ریزد از كرانهی چشمان هر یتیم
ساطور بر گلوی پدر در شده، عطا
این اژدها به وسعت امالبلاد ما
خنجر به پای سرو و صنوبر شده، عطا
دی، با عبا و ریش و قبا سُبحهدار بود
نكتایی بسته، حال مزور شده، عطا
شریان قلب خلق به شمشیر میدرد
خوندارِ خون به وسعت فرغر شده، عطا
در روح پر شرارتش آزادگی فسرد
دردا! شكوه حلقهی هر در شده، عطا
انگشت ماشه خیز او و بسمل وطن
دیوی بچشم شاهد خاور شده، عطا
با دوستم، كه قاتل و خونریز قرن ماست
هم جام و پیك پیر ستمگر شده، عطا
این ننگ شعر و شاعر و مصراع، به خط زرد
حك گشته، زانكه هادی و رهبر شده، عطا
آن لحظهای كه یاد او فرخنده باد، باد
بینی قناره، فاتح لشكر شده، عطا
* * *
ف. س. ـ پشاور،
در نامه خود مینویسند:
«... بعد از مدت طولانی "پیام زن" را به دست آوردم. بعد از مطالعه آن به خود این حق را دادم كه در مورد برادرم «ب. شنوا» تا اندازهیی بنویسم.
طوری كه تاریخ جدید افغانستان یعنی از انقلاب ۷ ثور الی امروز را دیدیم و مطالعه نمودیم تا اندازه زیاد به مردم افغانستان معلوم شد كه كی جنایت نمود و به كی جنایتكار خطاب نماییم.
برادر ما "ب. شنوا" بالای داكتر نجیب رییس جمهور سابق افغانستان كه با بیرحمی فدای تطبیق قانونهای ساخت خود طالبان گردید بدون این كه در مورد كارهای نیك وی هم یادآور شود، وی را به باد انتقاد گرفته است.
اگر ما داكتر نجیب را پاكدامن بگوییم این هم غلط است. شاید در زمان رییس خدمات بودنش جنایتهایی را انجام داده باشد، اما تا جایی كه ما دیدیم در وقت رییس دولت بودنش كوششهای زیاد نمود تا راه صلح و برادری را در میان بیاورد. حتی از قدرت دست كشید و در آخرین بیانیهی خویش به مردم "شرایط بدی" را پیش بینی كرده بود كه همان شد. اگر بگویم كه روسها را خاینین ملت كشید این غلط است. كشیدن روس جانفشانی داكتر نجیب بود. كه روس از خاك وطن دور ساخت و جان خود را فدای وطن و مردمش نمود. این خاینین ملت بودند كه ظلم بیشمار كردند. در خاتمه این را میگویم تنها من نه بلكه تمام مردم بیطرف كشور ما میگویند كه ای كاش همان یك گاو ما زنده میبود نه این هفت و هشت خر.
خواهشمندم تا مضمون بنده را بی كم و كاست به نشر بسپارید تا اطمینان بنده در مورد بیطرف بودن مجله حاصل شده و همچنان ذهن "ب. شنوا" روشن شود.»
• نامه تان را بدون اندكی تلخیص و اصلاح غلطهای املایی و انشایی آن نمیتوانستیم انتشار دهیم. امیدواریم ما را هیچگاه «بیطرف» تصور نكنید. ما افشاگر میهنفروشان پرچمی و خلقی و جنایتكاران جهادی و طالبی هستیم. ما «بیطرف» بودن در قضاوت نسبت به خاینان را نوعی همدستی و هماهنگی با جنایتكاران میدانیم.
دفاع شما از نجیب زشت است. هر چند باندهای بنیادگرا روی پوشالیان را در خیانت و جنایت سفید نمودند اما این هرگز نباید موجب شود كه لكههای خون و خیانت بر كارنامه میهنفروشان پرچمی و خلقی را از یاد برد. كارنامهای كه سیاهی آن صرفاً با اشاره ب. شنوا خلاصه نمیشود. حرف زیاد است ولی اینجا فقط تذكر میدهیم كه دلیل این كه در سالهای اخیر نجیب با مداریگری خاص سیاست «مشی مصالحه ملی» را پیش كشید یتیم شدن خودش و به لرزه افتادن اركان باداران روسیاش بود نه این كه كاری به نفع مردم افغانستان انجام دهد. این خاین و جنایتكار كلان هیچگاه فدایی وطن نبود و وقتی فرار میكرد دستگیر و بعد به هزار بیافتخاری كشته شد.
ضربالمثلی را كه بیان داشته اید عمق نفرت مردم ما از خاینان بنیادگرا را نشان میدهد نه حسرت آنان به رژیم تبهكار و خادی نجیب را.
دو قاری بیناموس گلبدینی
ا. ض. ـ پاكستان،
نورزمان شرافت
از نامه و مطلب ارسالی تان سپاسگزاریم. مطلب تان را همین جا به چاپ رسانیدیم:
«از جمله جنایاتی كه توسط جهادیها و اخوانیها زیر پرده اسلام بر مردم شده و میشود یكی هم تجاوز به پسران و دختران كودك و نوجوان میباشد. یكی از مراكز فساد و بیحرمتی به مردم ما همین موسسات اسلامی عربها است كه بنام كمك اسلامی برای كودكان دارالایتام ساخته اند تا پسران را تباه كنند.
از آن جمله هیئه الاغاثه الاسلامیه I.I.R.O. میباشد كه چند دارالایتام و حلقات حفظ قرآن برای افغانها در پاكستان و افغانستان ساخته است. فساد و جنایاتی كه در این مراكز وجود دارد عین داستان شیخابواكرم (این داستان را در یكی از شمارههای سال ۱۹۹۱ "پیام زن" دیده بودم) است. این موسسه پول در اختیار دارد و توسط آن كارمندانش كه قاریها اند به جنایات نابخشودنی دست میزنند. دو تن از این قاریهای جانی را برای تان معرفی میكنم.
۱) قاری نورزمان شرافت: او یكی از افراد باند گلبدین و زمانی هم مدیر یكی از دارالحفاظهای آن گروه بود. اكنون مدیر دفتر موسسه فوق در افغانستان میباشد. وی در بین مردم جلالآباد بنام قاری زناكار شهرت دارد. نورزمان دارای چهار زن شرعی!! و دهها زن نامشروع است.
قاری چون مسئول همه حلقات حفظ قرآن هم است به صدها دختر و پسر تجاوز كرده است. او مانند باداران عربی خود دست به ازدواجهای متعددی زده است. تعداد بیشماری زنان و دختران معصوم وجود دارد كه قاری به آنان تجاوز نموده و اكنون آنان را بیسرنوشت رها كرده است.
۲) قاری لالزر: یكی از قاریهای همین موسسه است كه مسئولیت حلقه حفظ قرآن در منطقه باسول ننگرهار را دارد. او این حلقه را برای ۵۰ شاگرد دختر و پسر بین ۷ تا ۱۶ ساله درست كرده است. محل آن در خانه خودش میباشد. وی همه شاگردان را در صحنه حویلی مینشاند و یك یك را برای "درس" در اتاق خود میخواهد و هر چه خواست با كودكان مظلوم میكند. تشت رسوایی قاری زمانی از بام افتاد كه یكی از دختران نوجوان از وی حامله شد. بعد از پرس و پال معلوم شد كه قاری به اكثریت دختران و پسران تجاوز نموده است.
تا زمانی كه دست اعراب جنایتكار از وطن ما قطع و گلیم مدرسههای شان جمع نشود هیچ كودك دختر و پسر ما از دست جنایات و بیناموسیهای شان در امان نخواهند ماند.»
* * *
ضیأ ـ كابل،
در نامه خود مینویسند:
«كارتون كرزی بسیار جالب بود. بعضی كلمات را به كارتون اضافه كردم. من به این باور هستم كه در شرایط كنونی كشور ما یك عكس میتواند بهتر از كتابها باشد بخاطری كه ما در تمام عرصههای زندگی به چیزهای سریعالثمر احتیاج داریم.
نظر من اینست كه تمام كارتونهای جالبی كه در «پیام زن» انتشار یافته به شكل پستكارتهایی با گفتارهایی كه مناسب، به داخل افغانستان تكثیر شود تا زن و مرد بیسواد و باسواد از آن مفهوم بگیرند.»
• دوست عزیز، پیشنهاد تان بسیار عالیست شما كه در این زمینه مهارت هم دارید این كار را شروع كنید ما هم حاضر به هر نوع كمك هستیم. موفق باشید.
* * *
قتیل خوږیاڼی ـ پشاور،
د رالیږلی ادبی ټوټی نه مو مننه. د هغی یوه برخه دلته چاپ كوو:
«... د انسان خوښی او خوشحالی، نیكمرغی، هوساینه او سوكالی زما د شعر مضمون دی.
زه د هغه چا مقام په خپلو سندرو كی ډ خیر او چت ستایم، څوك چی د انسان له سره شر، آفت، كړاو او مصیبت كموی او دایی هیڅ كله په چا نه پیرزو كیږی چی جهان جوړوونكی او بیوزلی نیكمرغی كوونكی ما غره یی د جنگ او جگړی په سوزوونكو لمبوكی پدایر و بدل شی. څومره چی جهان ښكلی او ښایسته وی څومره چی د انسان جهان جوړوونكی مټی د خپلی نړی د ښكلا او د خپل ورور په نیكمرغه كوومكی كار بوختی وی، هومره به زما شعر ښایسته او له رنگینو څخه ډك وی څومره چی د نړی پرمخ سوله، امنیت او كراری خپله هوسا كوونكی او له سوكالی ډكه لمنه خپره كړی وی، هومره به زمان د شعر رنگینه نړی مسته وی او د هر بیت بیلی بیلی كلمی به د مصیبت ځپلو خولی له داسی خندا څخه ډكوی چی از رنگی به یی د لمر په نورانی ښاركی خوښی او خوشحالی خپروی.
نو ځكه له عدالت خوښوونكی او سوله دوسته نړی څخه د خپل شعر په خوږو جملوكی غوښتنه كوم چی د بشریت ځوروونكی جنگ او نړی تباه كوونكی جگړی د تورو لوخړو یلوی تور دیو گونډه كړی او پری نه ږدی چی د نړی دورانولو او د ماشومانو په شونډو د ملیح تبسم دوجولو په خاطر لیونی خوبونه ووینی او په خپل تور او نامقدس اتحاد كی د راټولو شویو شرمښانو پهوسیله یی نړی سوزوونكی او انسان ځوروونكی نقش تطبیق ته وړاندی كړی.
پریږدی چی تل سوله وی او دور و رولی او صمیمیت مینی او محبت نه په ډكه فضا كی د لمر خوشی لوونكی وړانگی د نړی پرمخ وځلیږی. پریږدی چی انسان د خپلی نیكمرغی له پاره د انسان د هوساینی او سوكالی له پاره خپله نړی نوره هم ښكلی او ښایسته كړی او زما د شعر عندلیب د تور مخی جنایتكار په ونیو لړلیو را سونو څخه په خلاصه فضا كی د سولی او دوستی سندره روښانی نړی ته ورسوی.»
* * *
بهرام ـ كابل،
از شعر و قطعه تان تشكر. امید در آینده شعر و مطالب بیشتری از شما دریافت كنیم كه بتوان از آنها در «پیام زن» استفاده كرد.
* * *
پ. رتبیل ـ كانادا،
از نامهها و بریدههای ارزشمند تان مثل همیشه سپاسگزاریم. از دریافت ۳۳۰ دالر پول فروش نشریات و كمك دوستان اطمینان میدهیم.
* * *
سامعه ـ مزار،
شهنواز تنی
«شماره ۵۵ و ۵۶ "پیام زن" مطالب جالب داشت. جلد آن با تصاویر گویای شرایط امروز كشور ما دیزاین شده بود. از همه بیشتر مصاحبه با تعدادی از نمایندگان در دلم نشست و خواهرم صابره در نوشته خود "من اگر در لویه جرگه میبودم" حرفهای دل من و هزاران زن دیگر افغان را بیان داشته بود. در مطلب "قولهای از گور" متوجه شدم كه عكس خاین شهنواز تنی سرچپه چاپ شده. آیا این یك غلط چاپی است یا كه عمداً بخاطر توهین به او؟ خواستم موضوع را با شما مطرح كنم.»
• دوست عزیز، توهین و تحقیر خاینی شش قاته مثل شهنوازتنی صرفاً با چاپ باژگونه عكس وی كجا ممكن است؟
ولی به هر صورت چاپ عكس خاینان به شكل سرنگون مناسبتر است.
به امید روزی كه سران پرچمی و خلقی و جهادی و طالبی همه را از پا آویزان ببینیم!