نامه‌ گلنوربهمن‌ مدیرمسئول‌ نشریه‌ «سپیده‌»

بنام‌ خداوند جان‌ و خرد
كزین‌ برتر اندیشه‌ برنگذرد

گرداننده‌گان‌ فهیم‌ و شهیم‌ مجلة‌ وزین‌ و متین‌ «پیام‌ زن‌» را با محبت‌های‌ صمیمانه‌ سلام‌ می‌رسانم‌ و می‌گویم‌: دست‌های‌ سبز تان‌ مریزاد كه‌ این‌ همه‌ استوار و ستیزا و یكه‌ و تنها در برابر غول‌ بی‌عدالتی‌ و بیداد صخره‌وار ایستاده‌ اید و با خنده‌های‌ تلخ‌ خویش‌ لذت‌ پیروزی‌ را در كام‌ سلالة‌ جهالت‌ و خشونت‌ به‌ زهر هلاهل‌ مبدل‌ كرده‌اید.

پیش‌ از اینكه‌ به‌ هدف‌ اصلی‌ نگارش‌ این‌ نامه‌ بپردازم‌ باید متذكر شوم‌ كه‌ با تنی‌ چند از فرهنگیان‌ مقیم‌ پشاور در مورد چگونگی‌ صورت‌ بخشی‌ محتوی‌ این‌ نامه‌ مشوره‌هایی‌ داشتم‌ كه‌ ایشان‌ بر سبیل‌ ترس‌ و روحیة‌ ناپسند انزوا گزینی‌ و سكوت‌، مرا از پرداختن‌ به‌ این‌ عمل‌ بر حذر داشتند و گفتند: «به‌ لانة‌ زنبور دست‌ نیانداز!» زیرا نصیبی‌ و پاسخی‌ جز مشتی‌ از دشنام‌ نخواهی‌ یافت‌. ولی‌ من‌ با شناختی‌ كه‌ از ماهیت‌ انسانی‌ و مشرب‌ فرهنگی‌ پیام‌زن‌ داشتم‌، بی‌ توجه‌ به‌ استدلال‌ ایشان‌ به‌ نگارش‌ این‌ سطور پرداختم‌ كه‌ امیدوارم‌ حتا در حالتی‌ كه‌ به‌ مذاق‌ پیام‌ زن‌ برابر نیاید، زمینة‌ یك‌ مناقشة‌ آزاد و استدلال‌ متقابل‌ میسر گردد، تا من‌ توانسته‌ باشم‌ نظریات‌ خویش‌ را، آزادانه‌ مطرح‌ سازم‌ و تجربه‌ كنم‌ كه‌ راه‌ خطا پوییده‌ام‌ یا صواب‌.

دوستان‌ درد آشنا و گرامی‌!

بی‌ هیچ‌ مداهنه‌ و مبالغه‌یی‌ باید اذعان‌ كنم‌ كه‌ پیام‌ زن‌ برای‌ من‌ به‌ عنوان‌ یك‌ سند معتبر تاریخی‌ و یك‌ نسخة‌ ماندگار آرشیفی‌ ارزش‌ استثنایی‌ دارد و هیچ‌ شمارة‌ آن‌ را سراغ‌ ندارم‌ كه‌ چندین‌ روز متوالی‌ با من‌ صحبت‌ نكرده‌ باشد.

من‌ در رودبار همیشه‌ جاری اشك‌های‌ پیام‌ زن‌ كه‌ از زخم‌های‌ خونین‌ جامعه‌ و آزادی‌ سرچشمه‌ می‌گیرد، اشك‌ نه‌، كه‌ چشم‌های‌ خود را جاری‌ می‌بینم‌ و شادمانم‌ از این‌ كه‌ پیام‌ زن‌ تنها به‌ مویه‌ و ماتم‌ اكتفا نمی‌كند.

زبان‌ برا و غافلگیر كنندة‌ پیام‌ زن‌، برای‌ پرنده‌های‌ آشیان‌ بر دوشی‌ كه‌ خانه‌ و كاشانة‌ خویش‌ را در لابلای‌ شعله‌های‌ سركش‌ آتش‌ و پاره‌های‌ تن‌ فرزندان‌ خویش‌ را زیر رگبار گلوله‌های‌ كور دشمنان‌ ملت‌ مشاهده‌ كرده‌ اند، مرهم‌ التیام‌ بخشی‌ است‌ كه‌ تسكین‌ می‌كند و آرامش‌ می‌دهد ولی‌ این‌ زبان‌ برای‌ آنانی‌ كه‌ همواره‌ ریگ‌ در كفش‌ داشته‌ اند و به‌ عنوان‌ دشمنان‌ نابخشودنی‌ آزادی‌ و حیثیت‌ ملت‌ و سرزمین‌ ما شناسایی‌ شده‌ اند، زهرآلود و خشونت‌ آمیز تلقی‌ خواهد شد.

مطالب‌ و مضامین‌ مستدل‌ و گزارش‌های‌ مستند و مصور پیام‌ زن‌ دقیق‌ترین‌ آثار و اسنادی‌ اند كه‌ در ده‌ سال‌ آخر در مورد جنایات‌ تهوع‌ انگیز و چندش‌ آور تفنگداران‌ و «پاتكچیان‌» حكومت‌های‌ ملوك‌الطوایفی‌ نبشته‌ و تهیه‌ شده‌ اند.

خاطرة‌ كارنامه‌های‌ جانبخش‌ و امید آفرین‌ پیام‌ زن‌ در امر اعادة‌ حقوق‌ و آزادی‌های‌ از دست‌ رفتة‌ زنان‌ را تاریخ‌ معاصر جامعة‌ ما هرگز به‌ دست‌ فراموشی‌ نخواهد سپرد. گیسوان‌ سپید تاریخ‌ گواهی‌ می‌دهند كه‌ هیچ‌ مدنیتی‌ بدون‌ اشتراك‌ فعال‌ زنان‌ به‌ عنوان‌ نصفی‌ از پیكر شریف‌ جامعة‌ انسانی‌ نمی‌تواند به‌ صورت‌ سالم‌ و بارور تشكل‌ یابد. زیرا تمدنی‌ كه‌ در عدم‌ موجودیت‌ فعال‌ زن‌ و پدیدة‌ مؤنث‌ نطفه‌ می‌بندد، لاجرم‌ تمدن‌ معیوب‌ و مذكر به‌ شمار می‌آید. به‌ این‌ اساس‌، من‌ همنوا با پیام‌زن‌، عمیقاً باورمندم‌ كه‌ به‌ خاطر شكستن‌ زنجیرهای‌ اسارت‌ از دست‌ و پای‌ زنان‌ و گشایش‌ كلیه‌ دروازه‌های‌ زندگی‌ اجتماعی‌ و آزادی‌های‌ انسانی‌ به‌ روی‌ آنان‌، راه‌ دیگری‌ جز ادامة‌ مبارزة‌ سرسختانه‌ و بی‌امان‌ علیه‌ همة‌ آنانیكه‌ می‌خواهند زنان‌ را از كلیه‌ امور حیات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ حذف‌ نموده‌ و به‌ داخل‌ دیوارهای‌ كور «زندان‌ خانواده‌» برانند، وجود نخواهد داشت‌. و اگر مبرا از غرض‌ و مرض‌های‌ مرسوم‌ روزگار قضاوت‌ كنیم‌، مینای‌ شهید شجاع‌ترین‌ و با تدبیرترین‌ الگوی‌ مبارزة‌ سرسختانه‌ در راه‌ رهایی‌ زنان‌ جامعة‌ ما از زیر یوغ‌

استبداد نظام‌های‌ مذكر به‌ شمار می‌آید كه‌ نام‌ سبزش‌ پیوسته‌ گرامی‌ باد!

گفتنی‌ دیگرم‌ در مورد خوبی‌های‌ كار پیام‌ زن‌ اینكه‌: بسیاری‌ از سلاطین‌ و خسروان‌ جوامع‌ انسانی‌ در آغاز اقتدار، افراد با احساس‌ و عدالت‌ پسندی‌ بوده‌ اند، ولی‌ با گذشت‌ زمان‌ به‌ وسیلة‌ مشاوران‌ فرصت‌طلب‌ و آزمند خویش‌، فاسد و مسموم‌ شده‌ اند، كه‌ با دریغ‌ و درد شماری‌ عظیمی‌ ازین‌ دست‌ مشاوران‌ چاپلوس‌ و چكمه‌ بوس‌ فرهنگیان‌، نویسنده‌گان‌ و شاعران‌ حریص‌ و شكم‌پرستی‌ بوده‌ اند كه‌ تحت‌ تأثیر افسون‌ قدرت‌، جاذبة‌ شهوت‌ و فشار شكم‌، كلیه‌ مواصفات‌ و فضایل‌ نیك‌ و پسندیدة‌ انسانی‌ را به‌ باد فراموشی‌ می‌سپرده‌ اند. اگر چه‌ این‌ فرضیه‌ به‌ هیچ‌ وجهی‌ در مورد آدمك‌های‌ برفی‌ و ببرهای‌ كاغذینی‌ كه‌ در دو دهة‌ آخر به‌ صحنه‌ آمده‌ اند صدق‌ نمی‌كند، زیرا آن‌ها پیش‌ از آنكه‌ دست‌ خونین‌ تجاوز به‌ كرسی‌ اقتدار نصب‌ شان‌ كند، بیشتر از اطرافیان‌ خویش‌ آلوده‌ به‌ زهر كثافت‌، هرزه‌گی‌ و نادانی‌ بوده‌ اند. من‌ عمیقاً باورمندم‌ به‌ استثنای‌ چند تن‌ معدود، اكثر نویسنده‌گان‌ و شاعرانی‌ را كه‌ پیام‌زن‌ به‌ سنگ‌ ملامت‌ و تهاجم‌ كوبیده‌ است‌، شخصیت‌ برتری‌ از سگ‌ داستان‌ بوف‌ كور هدایت‌ كه‌ به‌ امید تكه‌ گوشت‌ كثیفی‌ با جاپلوس

ی‌ نامحدودی‌ كاردكشی‌های‌ قصاب‌ را مداحی‌ می‌كند و با هر حركت‌ ابروی‌ او دم‌ می‌جنباند، نداشته‌ اند. برخی‌ از این‌ نویسنده‌گان‌ و شاعران‌ (!) تاكنون‌ نیز بی‌شرمانه‌ به‌ گذشته‌های‌ ننگین‌ خویش‌ مباهات‌ می‌كنند و به‌ دلیل‌ اینكه‌ دار و دستة‌ فاسد و آدم‌كش‌ ربانی‌ و شركای‌ حكومتی‌اش‌، كابل‌ را به‌ حمام‌ خون‌ مبدل‌ كرده‌ اند، خون‌ ملت‌ را مانند شیر مادر نوشیده‌ اند و مانند دایناسورهای‌ وحشی‌، از سر بذر سبز ناموس‌ و شرف‌ ملت‌ گذشته‌ اند، پیوسته‌ با مفاخره‌ شعار می‌دهند: «كفن‌كش‌ سابق‌ زنده‌ باد!» كه‌ بی‌ درنگ‌ من‌ اضافه‌ می‌كنم‌ كه‌ لعنت‌ به‌ كفنكشان‌ امروز و نفرین‌ و لعنت‌ به‌ مضاعف‌ بر كفنكشان‌ دیروز! زیرا اگر كفنكشان‌ دیروز به‌ استشاره‌ و حمایت‌ مستقیم‌ «كشور كبیر شوراها» دست‌ به‌ كودتا نمی‌زدند و دمار از روزگار ملت‌ مظلوم‌ ما در نمی‌آوردند، هرگز برای‌ جانشینان‌ فساد پیشه‌ و آدم‌كش‌ آنان‌ فرصت‌ این‌ همه‌ آتش‌ افروزی‌ و جنایت‌ میسر نمی‌شد.

باری‌، با آنچه‌ گفتم‌ و پشیمان‌ نیستم‌، یكی‌ دو سخن‌ گلایه‌آمیز نیز اضافه‌ می‌كنم‌:

پیام‌ زن‌ در شماری‌ از شماره‌های‌ خویش‌، در مقابل‌ تعدادی‌ از سیماهای‌ فرهنگی‌ كشورما درفش‌ انتقاد و شمشیر سرزنش‌ بلند كرده‌ است‌، كه‌ خوشبختانه‌ یا بدبختانه‌ با بسیاری‌ از این‌ آدم‌ها و چهره‌ها و آثار شان‌ آشنایی‌ كامل‌ نداشته‌ام‌، ولی‌ از این‌ میان‌ با استاد واصف‌باختری‌ ـكه‌ علیرغم‌ پنداره‌ها و تصوارات‌ پیام‌ زن‌، هیچ‌ گاهی‌ دستش‌ به‌ خون‌ ملت‌ و آزادی‌ سرزمین‌ ما آغشته‌ نگردیده‌ است‌ و هنوز در كنار محروم‌ترین‌ اقشار ملت‌ خویش‌ نفس‌ می‌كشد و در مسابقة‌ فرار از این‌ جغرافیای‌ زخمی‌ نیز اشتیاق‌ شركت‌ جستن‌ نداشته‌ است‌دقیقاً آشنایی‌ دارم‌ و دریغم‌ می‌آید از اینكه‌ در حمایت‌ از شخصیتی‌ به‌ بزرگی‌ و معصومیت‌ وی‌، سخنی‌ چند به‌ آرزوی‌ تعدیل‌ نظریات‌ مطروحه‌ از جانب‌ پیام‌ زن‌ نگفته‌ باشم‌.

استاد باختری‌ دیروز بر كرسی‌ وزارت‌ می‌توانست‌ بنشیند ولی‌ با شناختی‌ كه‌ از ماهیت‌ مردم‌ ستیزانة‌ حكومت‌های‌ دو دهه‌ پسین‌ داشت‌، هرگز رغبتی‌ به‌ این‌ كار نشان‌ نداد و چه‌ بسا كه‌ من‌ به‌ ویژه‌ در چند سال‌ اخیر با این‌ چشم‌های‌ گنهكار دیده‌ام‌ كه‌ این‌ مرد فرهیخته‌ مانند ملازم‌ پایین‌ رتبه‌یی‌ همه‌ روزه‌ با خسته‌گی‌ و افسرده‌گی‌ بی‌پایان‌ از دفتر اتحادیة‌ نویسنده‌گان‌ واقع‌ در شهرنو الی‌ مكرویان‌ سوم‌ راه‌ پیمایی‌ می‌كرد.

استاد باختری‌ علیرغم‌ آن‌ عده‌ شاعران‌ و نویسنده‌گان‌ سیاه‌ اندیشه‌ و سبك‌ مایه‌ كه‌ قلم‌ و آبروی‌ خویش‌ را پیوسته‌ به‌ اجاره‌ و حراج‌ می‌گذاشتند و در وصف‌ سنگرهای‌ پوشالی‌ اربابان‌ خویشتن‌، قلم‌فرسایی‌ نموده‌، و تجاوز وحشتبار سپاه‌ آدمخوار شوروی‌ را غافلانه‌ و سبكسرانه‌ توجیه‌ و مداحی‌ می‌كردند، یك‌ جمله‌ حتا در توصیف‌ و مدح‌ خداوندان‌ قلدر زر و زور بر زبان‌ نیاورده‌ است‌.

استاد باختری‌ علیرغم‌ شاعران‌ و نویسندگان‌ جاسوس‌ مشرب‌ و نمام‌ در جهت‌ به‌ دام‌ انداختن‌ و زندانی‌ كردن‌ شخصیت‌های‌ متفكر و فرزندان‌ انقلابی‌ این‌ خاك‌ كوچكترین‌ سهمی‌ نداشته‌ است‌، بل‌ پیوسته‌ در تاریكترین‌ شب‌های‌ زندگی‌ ملت‌ ما و در جهنمی‌ترین‌ سلول‌های‌ زندان‌های‌ خلق‌ و پرچم‌ همنشین‌ پاكترین‌ اشخاص‌ انقلابی‌ جامعة‌ ما بوده‌ است‌ و با شهامت‌ و شكیبایی‌ كم‌ مانند، مانند «دكتور» معروف‌ «رمان‌ چاه‌ به‌ چاه‌» براهنی‌ از كوره‌های‌ آتشین‌ شكنجه‌ و عذاب‌ گذشته‌ و تثبیت‌ هویت‌ كرده‌ است‌ و تا هنوز كه‌ هنوز است‌، یك‌ قطره‌ خون‌ زلال‌ و یك‌ سلول‌ پولادینش‌ به‌ زهر خیانت‌ و نیرنگ‌ مسموم‌ و آلوده‌ نگشته‌ است‌ و چنانچه‌ در یكی‌ از شعرهای‌ زیبای‌ خویش‌ گفته‌ است‌، به‌ سوگواری‌ هر شاخة‌ برومندی‌ كه‌ از تگرگ‌ سانحه‌ شكسته‌ است‌، چنان‌ چون‌ عقاب‌ زخمی‌ و اسیر سر درد آشنای‌ خویش‌ را زیر بال‌های‌ شكسته‌اش‌ پنهان‌ كرده‌، تلخ‌ و بی‌ دریغ‌ گریسته‌ است‌.

استاد باختری‌ به‌ مثابة‌ بزرگترین‌ نظریه‌ پرداز فرهنگی‌ و تابناكترین‌ چهرة‌ شعر معاصر دری‌، به‌ خاطر كسب‌ شهرت‌، هرگز به‌ هوچی‌گری‌ و آوازه‌پراكنی‌ كه‌ یكی‌ از مرض‌های‌ مزمن‌ شاعران‌ و نویسنده‌گان‌ روزگار ماست‌، نپرداخته‌ است‌.

واصف‌باختری‌ در پرورش‌ سالم‌ بسیاری‌ از شاعران‌ نوپرداز و نویسنده‌گان‌ نوآفرین‌ كشور ما، نقش‌ برجسته‌ و تحسین‌ برانگیز داشته‌ است‌. بناءً حیف‌ است‌ كه‌: در قحط‌ سال‌ اندیشه‌ و احساس‌ نان‌ دانش‌ از وی‌ وام‌ بگیریم‌ و دشنامش‌ بدهیم‌.

شعرهای‌ انقلابی‌، جانبخش‌ و همت‌ آفرین‌ استادباختری‌، سال‌ها پیش‌ از اینكه‌ كشور ما به‌ لانة‌ كرگسان‌ بنیادگرایی‌ چپ‌ و راست‌ مبدل‌ شود، محرك‌ هسته‌های‌ نو پای‌ مبارزه‌ و پیكار بود و درست‌ مانند ترانه‌های‌ انقلابی‌ همسنگران‌ گوارا و كاسترو، در «سیراماسترا»ی‌ بدخشان‌ و هری‌ و پروان‌، با شور و دلبستگی‌ عجیب‌ و عظیم‌ زمزمه‌ میشد و با ایمان‌ و ایقان‌ كامل‌ شیرازة‌ فریادهای‌ خشماگین‌ ملت‌ شناخته‌ می‌شد، كه‌ در آن‌ روزگار، در سوراخ‌ هزاران‌ لانة‌ موش‌، این‌ همه‌ رهبر و سردار قلابی‌ و كذایی‌ تعبیه‌ نشده‌ بود. البته‌ حساب‌ شهیدان‌ بزرگی‌ چون‌: مجیدكلكانی‌، داكتر فیض‌احمد، مینا و حفیظ‌ آهنگرپور كاملاً برون‌ از این‌ دایره‌ است‌، زیرا اینان‌ با خون‌ خویش‌ روی‌ آفتاب‌ تبعیدی‌ آزادی‌ را سرخ‌ كردند و اسطوره‌وار در راه‌ استقرار دموكراسی‌ و عدالت‌ اجتماعی‌ جانسپردند.

دوستان‌ فرزانه‌!

در لحظه‌یی‌ كه‌ به‌ نگارش‌ این‌ نامه‌ اقدام‌ می‌كنم‌، مطالب‌ متعلق‌ به‌ شماره‌های‌ دوم‌ و سوم‌ فصلنامة‌ سپیده‌ روبرویم‌ تراكم‌ یافته‌ اند، كه‌ باید به‌ آن‌ها رسیدگی‌ كنم‌ ورنه‌ حرف‌های‌ گفتنی‌ كم‌ نیستند. اگر این‌ نامه‌ دریچه‌یی‌ را به‌ سمت‌ یك‌ بحث‌ و مناقشة‌ آزاد كشوده‌ توانست‌ زهی‌ سعادت‌! و شرط‌ اینكه‌ هیچ‌ طرفی‌ حق‌ استفاده‌ از «خشونت‌ لفظی‌» را نداشته‌ باشد.

با سلام‌ دوباره‌

گلنوربهمن‌

پاسخ «پیام زن» به این نامه

آخرین مطالب