م.ز ـ كابل،
با سپاس گزارش تان را دریافت داشته و در همین شماره گنجانیدیم. قسمتی از نامه تان:
«ما می بینیم كه یكعده روشنفكران جامعه و از جمله "چیزفهم"های مان كه باید در شرایط فجیع و هولناك كنونی و جدان شان را قاضی ساخته و با وسعت نظر در راه نجات كشور ما از سلطه بنیادگرایی جسورانه گام بردارند، باتاسف كه در خدمت اربابان بنیادگرای خویش قصیده سرایی نموده و بعضاً با هم در جدال مطبوعاتی قرار می گیرند. در چنین حالتی نشرات "راوا" یگانه وسیله موثر در جهت بیداری شعور جامعه و وجدان خفتهٔ "فرهنگیان" ما شمرده میشود تا سمت و مسیر مبارزه خویش را علیه بنیادگرایان خاین و جنایتكار درست باز یابند.»
* * *
خلیل احمد سلطان ـ امریكا،
ازنامه و ۲۰ دالر ارسالی تان ممنونیم. نامهای جداگانه برای تان فرستادیم.از همكاری تان تشكر نموده و خواهان ادامه آنیم. كامگاری شما آرزوی ماست.
* * *
جمال الدین ـ كویته،
د لیك د راستولو څخه مو مننه كوو. ستاسی په غوښتنه مو جلا لیك درواستوو. كولای شی «پیام زن» په كویته كی د م. اسلم بك ستال ، شاپ نمبر ۴ ، میزان چوك او یا زمونږ د پستی آدرس څخه د هغی د بیی په بدل كی لاس ته راوری. بریالی اوسی.
* * *
«كمیته هشت مارس» ـ لندن،
از دریافت اعلامیه تان اطمینان داده تشكر می كنیم. «پیام زن» شماره ۵۱ و شماره ۵۲ برای تان ارسال گردید و شمارههای بعدی نیز مرتباً فرستاده خواهد شد. قسمتی از اعلامیه را در همین جا آوردیم.
«كمیته هشت مارس، تشكلیست كه برای احقاق حق زنان مبارزه میكند و معتقد است كه هیچ جامعهای بدون داشتن زنان آزاد، به آزادی خود دست نخواهد یافت. و درجه آزادی زنان به درجه آگاهی زنان در تمامی عرصههای موجود در جامعه بستگی دارد.»
* * *
ن.ح.ع ـ راولپندی،
باتشكر دو نامه، مطلب و گزارش ارسالی تان را گرفتیم ولی به علت تراكم مطالب و گزارشها نتوانستیم آنرا در همین شماره به چاپ برسانیم. امیدواریم در آینده نیز همكاری تان را با ما ادامه دهید.
این هم قسمتی از یكی از نامههای تان:
«برای اولین بار شماره مسلسل ۵۰ "پیام زن" نشریه وزین "راوا" را ذریعه یكی از دوستانم دریافت داشته و مطالعه نمودم. بی اندازه مورد توجه وعلاقه من قرار گرفت. جای شك و تردید نیست كه "راوا" یگانه سازمانیست كه در دیار غربت علیه فسادپیشگان قرن ۲۱ مبارزه را آغاز نموده است.»
* * *
لیلما ـ چارسده،
ستاسی گرم او د احساساتو ډك لیك راورسید. په ځواب كی مو جلا لیك درواستوو. د رسیدلو څخه یی مونږ ته ډاډ راكړی. ستاسی د بریالیتوب په هیله.
* * *
م.ا.اصلاح ـ جلالآباد،
نامه گرم تان راگرفتیم كه قسمتی از آن را در همین جا میخوانید:
«بادرود و سلام نسبت به آموزگاران بزرگی كه در پی عظمت و افتخار وطن و فرزندان وطن دست در دست هم دادهاند تا مجلهای مفید انقلابی و قابل تحسین را جهت افشا ساختن چهرههای پلید و خون آشام دشمنان وطن و بالا بردن سطح معلومات فرزندان این سرزمین انتشار دهند. من به عنوان افغان و فردی كه به علم و آگاهی زن اهمیت میدهد از شما و همقطاران تان تشكر كرده، امیدوار هستم همیشه در تلاش تان موفق و خارچشم دشمنان باشید...»
• دوست عزیز، چنانچه در نامه تان تذكر داده اید تلاش و تأكید ما نیز همیشه این بوده كه تا حد امكان به معرفی زنان نامدار و آزادیخواه جهان در صفحات «پیامزن» بپردازیم. هرچند این كوشش تا حال به صورت دلخواه نبوده ولی به آرزوی روزی هستیم كه بتوانیم زنان مشهور از نویسنده و شاعر گرفته تا مخترع و دانشمند و... را بهطور گسترده معرفی نماییم.
* * *
عبدالقدیر ـ جهلم،
نامه تان را گرفتیم. منبعد «پیام زن » در بدل قیمت آن مرتباً برای تان ارسال خواهد گردید. پیروز باشید.
* * *
یعقوب ـ ننگرهار،
د لیك او گزارش د رالیږلو څخه مو مننه كوو. د «پیامزن» په اړوند ستاسی احساسات د قدر وړ دی.
د گزارشونو په ځنډ سره خپرولو وجه داده چی «پیام زن» په خپله د ځینو ستونزو له كبله وروسته د اوږدی مودی نه خپریږی. همداشان د گزارشونو مطلبونو د لنډوالی په خاطر مجبوره یوپههغوی كی اصلاح او تغییر راوړو. كه چیری مونږ ټول گزارشونه پههماغه شكل چی مونږ ته رارسیږی، خپاره كړو، نو باید د «پیامزن» تقریبا ټولی پاڼی هغیته اختصاص كړو. خو بیاهم زمونږ كوشش به تل داوی چی د گزارشونو په مضمون كی تغییر رانشی.
ستاسی د نورو مرستو په هیله.
* * *
حزب رنجبران ایران ـ سویدن،
با اظـهـار سـپاس از رسـیدن نـامـه، كـتاب «در مـورد سـیر تـكامـــلی امپریالیزم» و اعلامیههای اول ماه مه و اعتراض به تجاوز ناتو به یوگوسلاوی اطمینان می دهیم. نامه جداگانهای نیز برای تان فرستاده شد. موفق باشید.
* * *
هـدیـه بـه زنـان آزاده افـغـان
سیلابی ـ كابل
شیههٔ عصر
شیرزن، همچو درفشی آزاد
قامت خویش بر افراشت بلند
در دلش شور زمان می جوشید
یاد آورد غریونده سمند
قدس جانش، شرف ناپیدا
چشم تیزش، ز جلای ایمان
حرفش از دفتر زرین حیات
و دلش پر ز حدیث انسان
موج موهاش ز آزادگیش
افتخاری بزنان می بخشد
لنگر گامش در ثقل زمین
همه را قوت جان می بخشد
شیرزن، نعره زد وگفت: منم!
اختر قطبی اقصای فلق
سكهٔ پاك جبین چرخم
نیستم خونزده شام شفق
شجر بارور تاریخم،
فصل رویندهٔ شهر فرهنگ
همهٔ هستی من هست كتاب
شاخه را هست بخورشیدش چنگ
شیرزن را چه دلاور دیدم
بدل زنده و بازوی ستبر
شیههٔ عصر خود است این زن شرق
و بدشواریها، غرنده هژبر
شیرزن ـ آینهٔ كاج سبز
كه بود بر همهٔ عمر، آزاد
نیست در مقدم او چیزم لیك
این همین شعرم، قربانش باد
سیلابی ـ كابل،
با سپاس فراوان از رسیدن نامه و اشعار ارسالی تان اطمینان می دهیم. نامه و یكی از اشعار خود را در همین صفحه می خوانید. به امید نامه ها و اشعار دیگر شما.
«یاران ...!
خجسته باد گامهای استوار رزمی، فرهنگی و رسالتمندانه شما كه با نام والای مینای شهید، ربقه دارد.
شكل بندیهای ژونالیستیك، گزینش محتواهای نو نقادانهی مجله شما، همچون فلقی پذیرنده در اتموسفیر مطبوعاتی افغانستان است. مشام حساس، گوش شنوا و دید قوی ژورنالیست، یقیناً كارآگاهی و اصالت عمل اورا مسجل میگرداند. گره بستن و پیهم ریختن كلمات بی استناد وواهی، زنهار هم كار ژورنالیست را برجسته نمیسازد بلكه مدارك موثق و دستاویز بالفعل و عینی، ارایه او را ثابت و استعداد او را مضاعف مینمایاند.
جهـان "روبـن سـون كـروزو" یـی و مقلـدان او در گـذشتـه اسـت، حالا ملـتهـا هـدیههـا و كشفیـات عینـی و آشكـار مـیطلبنـد تـا بـداننـد كـه اسـاسـاً چـه كـاری صـورت گـرفتـه اسـت.
كامگار باشید یاران!»
* * *
«پیامزن» نوید پیروزی
داكتر فاروق ـ صوبه سرحد،
نامه گرم شما را به دست آوردیم. متاسفانه كتابی را كه تذكر داده اید، تا هنوز ندیدهایم. ولی یقین داریم كه اینگونه اراجیفگوییها فراوان اند و نباید برای شان اهمیتی قایل شد. میتوانید كمك مالی تان را ذریعه پست راجستر به آدرس پستی ما بفرستید. قسمتی از نامه تان:
«خواهران گرامی و مبارزین همدوش، شما را قلباً سلام تقدیم میدارم. امیدوارم در همه امور موفق باشید.
دوستان محترم! من تا مدتیكه نشریه شما را ندیده بودم، تصور میكردم چقدر ملت افغانستان ضعیف است و كسی پیدا نمیشود این همه فجایع را كه در جامعه ماامروز جاریست، به گوش جهانیان و همه مردم افغانستان كه در سرزمینهای بیگانه بسر می برند، برساند. اما بادیدن شماره اخیر "پیام زن" متیقن شدم كه خواهران وبرادران شجاع و فداكاری چون شما دارم.بناءً دیگر ناآرامیهایم از این ناحیه بطور عمده رفع شدهاست.
مبارزین باافتخار!
خواندن نوشتههای شما همه را قوت قلب بخشیده و از پیروزی مژده میدهد و ناامیدی را دفع میكند. شما پیشقدم همه مبارزین دنیا هستید و همه فجایع ارتجاع را بصورت مكمل بدون جانبداری از هیچ باند خاین انتشار میدهید.»
* * *
گل رحمان ـ پیسور،
د لیك او گزارش د رالیږلو څخه مننه كوو. تاسی كولای شی «پیام زن» او د «راوا» نوری خپرونی د هغوی د بیو په بدل كی لاس ته راوړی. هیله من یو چی بیا هم ستاسی څخه لیك او گزارش ولرو.
* * *
یونس «دهقانزاده» ـ تركیه،
نامه انتقادی شما را گرفتیم. به انتقاد تان در مورد «بی ناموسی های بامیانچیها» قبلاً در شماره ۵۰ «پیام زن» به خوانندهای به اسم دهاتی جواب گفته شده ولی مختصر اینكه منظور گزارشگر و ما از آن عنوان توهین به تودههای هزاره نه بلكه آن خاینان و جنایتكارانی بوده است كه نام «بامیانچی» را برخود نهادهاند.
شمارههای بعدی «پیام زن» به مجرد انتشار در بدل قیمت برایتان فرستاده خواهد شد. به امید نامه های دیگری از شما.
* * *
لیلا جاغوری ـ كویته،
از دو نامه و گزارش های ارسالی تان تشكر می كنیم. نامه جداگانهای همراه با دو نسخه «پپام زن» شماره ۵۱ برای تان فرستاده شد. به امید نامهها وگزارشهای بیشتر شما.
* * *
نوراحمدمخلصیار ـ كویته،
د لیك د راستولو څخه مو مننه. ددی نه وروسته به «پیام زن» تاسی ته د هغی د بیی په بدل كی ستاسی په نوی آدرس در ولیړل شی. بریالی اوسی.
* * *
وقاحتهای یك میهنفروش
عبدالحمیدانوری ـ امریكا،
«جنرال عظیمی كتابی نوشته بنام "اردو و سیاست در سه دههٔ اخیر افغانستان". هر چند كتاب را هنوز مطالعه نكردهام،اما بعضی قسمتهای آن را در هفته نامه "امید" كه میدان تاخت وتاز زیر دار گریختگیهایی چون نبی عظیمی، بیرنگ كوهدامنی، رهنوردزریاب، اكرمعثمان، واصف باختری و... میباشد، از نظر گذشتاندهام.
نظری به یكی از نوشتههای جنرال عظیمی منتشره "امید"، معرفی خوبی برای كتاب مذكور میباشد. وی مینویسد:"... ابلهانه تر آن است كه انسان بدون اسناد و مدارك محكمه پسند از خورد و بزرگ یك سازمان سیاسی را كه تعداد آن بنابر روایت و حكم تاریخ حتی به صدهاهزار نفر میرسید، مزدور،وطن فروش و جاسوس بشمارد."
از جنرال عظیمی باید پرسید كه آیا وطنفروشی شاخ دارد ویا دم ویا اینكه یك تاپه بزرگ سرخرنگ در پیشانیاش حك گردیده كه دلالت به وطنفروشی نماید؟
آیابه خاطر دارید كه در شكنجهگاههای متعدد مركز و ولایات بر فرزندان برومند این دیار چه میگذشت؟!
آیا منكر این واقعیت تلخ هستید كه رشیدترین و صادق ترین فرزندان افغانستان مورد بدترین و وحشیانه ترین شكنجهها توسط اعضای "سازمان بزرگ سیاسی" تان قرار گرفته و مشاورین روسی بالای سر شان ایستاده به آنها امر ونهی نموده و از شكنجه شان لذت میبردند؟! آیا پلیگونها و زندان مخوف پلچرخی و زنده به گور كردنها را فراموش كردهاید؟!آیا به خاطر دارید كه تظاهرات دختران و پسران مكاتب كابل در نهم ثور ۵۹ به وسیله اعضای حزب، سازمانیها وخادیستهای "سازمان بزرگ سیاسی" تان وحشیانه به خاك و خون كشیده شد؟ خلاصه آیا در خدمت روس بودن و به مقابل مردم خود اسلحه كشیدن و دمار از روزگار شان برآوردن، دلیل كافی و "محكمه پسند" برای وطنفروشی و جاسوسی نیست؟
آیا این كافی نیست كه تقریباً هر فامیل افغان لااقل یك نفر از اعضایش را در اثر جنایت روسها و وطنفروشان خلقی و پرچمی از دست دادهاند؟
به نظر شما آقای عظیمی وطنفروش به چه كسی اطلاق میشود و جاسوس، مزدور و خاین كیها اند وفرق شان با خلقیها و پرچمیها در چه است؟؟
لطف كرده از آن به گفته شما "سازمان بزرگ سیاسی" تان چند نفری را نام ببرید كه در جریان جنگ ضد روسی با اعتراض آن را ترك گفته و به مقاومت پیوسته باشند.
آیا خود شماكه سوار بر توپ وتانك روسـی، مـردم بی دفاع را درو میكردید، تا حال شهامت كرده اید كه به خیانتها و وطنفروشیهای خویش اعتراف نمایید؟!
خورد وبزرگ "سازمان بزرگ سیاسی" تان وطنفروش، خاین، جاسوس و مزدور بودند و هنوز هستند و هركدام نظربه موقف حزبی و سازمانیاش، مسئول بوده و جوابگو اند وبزرگترین و محكمترین سند محكمه پسند، شهادت بیش از یك ملیون افغان بیگناه و وطن پرست به وسیله خلقیها و پرچمیها وباداران روسی شان است.
اگر تعداد شهدای جنگ افغان ـ روس را یك ملیون و تعداد اعضای "سازمان بزرگ سیاسی" تان را به گفته شما "صدهزار" قبول كنیم، پس هر فرد خلقی ـ پرچمی قاتل ده نفر افغان بوده و هر كدام به همین جرم باید ده مرتبه به دار آویخته شوند.
البته مسئولیت شما بیشتر از این است چرا كه شما یكبار قسم عسكری تان را در مقابل شاه افغانستان شكستید، بار دگر در مقابل داوودخان وبار دگر در مقابل مردم افغانستان كه مسئولیت حفظ جان و امنیت شان بدوش تان بود و نامردانه در مقابل آنان اسلحه كشیده در صف دشمنان مردم قرار گرفتید. به همین علت شما باید چندین بار محكوم به اشد مجازات شوید.
به كدام ملت است این به كدام مذهب است این كه كشند عاشقی را كه تو عاشقم چرایی
یادداشت مختصر فوق به پایان رسیده بود كه جنرال عظیمی گل دیگری را به آب داده و نوشتهای تحت عنوان "دفاع از زندگی، هستی و شرف مردم" در شماره ۳۵۴ هفته نامه "امید" به جواب آقای حامدعلی به نشر سپرده كه از چشم سفیدی و دیده درایی ذاتی او نمایندگی میكند.
دراین جا قسمتهایی از نوشته مذكور را نقل كرده و قضاوت را به هموطنان شریف خویش وامیگذارم كه بدون تردید خطاب به او خواهند گفت:
روزی برسـد كه به ستونت بزنند
سرت ببــرنــد و بــه ... بــزننـــــد
جنرال صاحب می نویسد:«... هرقدر به گذشته خویش مینگرم، هیچ موجبی برای شرمندگی و انكسار نمییابم. وجدانم طیب و طاهر است و دستانم پاكیزه. بلی! من عضو حزب دیموكراتیك خلق افغانستان بوده وهستم و هنوز موردی نمییابم كه این افتخار را از دست بدهم و مانند بعضیها از عضویت این حزب پشیمان باشم ویا از ارتباط و پیوند نزدیك با آن شرمنده و خجل ... بر گذشته خود بطلان بكشم ، توبه و استغفار نمایم. آن هم به نـزد آن ناكسـانی كه اگر خوب تول وترازو شوند به پول سیاهی نمی ارزند.
... جنگی كه به خاطر دفاع از شرف وناموس و حیثیت و آزادی خودت و مردمت انجام میدهی، چه در قاموس نظامی و چه در قاموس حقوقی، بنام جنگ مشروع و عادلانه یاد میشود و هیچ لكه ننگی بر جبین و دامان انسان نمینشیند.
... در فرجام با صدای رسا اعلام میدارم كه این بنده حقیر، هیچگونه ضرورتی در هیچ موردی برای دفاع از شخص خویش در برابر هیچ كسی ندارد...»
آقای عظیمی می نویسد: «... آه! من نمیخواهم در مورد عملكرد خویش در جنگ های دفاعی و مشروعی كه به خاطر دفاع از زندگی و هستی و شرف مردم وطنم مخصوصاً اهالی غزنی، هرات و كابل انجام دادهام، سخن بگویم...»
* * *
پ. پلوشه ـ آلمان،
ستاسی د رالیرل شوی شعر څخه مننه كوو او هغه په همدی گڼه كی خپروو. هیله من یو چی په راتلونكی بیا هم مونږ شعرونه راولیږی. ستاسی د بریالیتوب په هیله.
«د ناموس غله»
د اسلام په نوم راغلی د غه غله دی د ناموس
چه عزت د چا ورلوټ كی ورته وایو به دووس
كه هر څو لعن و نفرین وایم هم لږ دی
د گناه پیټی یی دروند دی دغه دی وحشی منحوس
چه د ښځو د عزت دښمن روسان له ملكه ولاړه
خپل پر ځای باندی یی كښینوی همدا اسلامی روس
دین ایمان یی یو ټوپك دی ورخرڅ كړی
غلامی حلقه په غاړه ځی بادار ته چاپلوس
كه روزلی وی انسان آخر انسان دی
دا به وایم د ټپوس له حالی پاڅیږی ټپوس
* * *
پ.رتبیل ـ كانادا،
از ارسال نامه، اسناد ۱۴۹ صفحهای در مورد «حزب كمونیست كارگری ایران» و بریدههای باارزش تشكر نموده و به فعالیتهای همیشگی شما و دوستان تان به خاطر تبلیغ اهداف «راوا» بهای فراوان قایلیم. به امید سلامتی و موفقیت شما.
* * *
بهار ـ كابل
عیـد
عیدست
من نیز كیك و كلچهای
در قاب میچینم
میدانم
كسی
این بیدریچه را
در میزند آخر!
میدانم
از در كه میرسد
بغضش فرو خورده
وسعی میكندكه شادو عیدكرده نماید
دردانهی آزادی
روشن نگار من.
میدانم
از دركه میرسد
در كومههای سرخیناش
خشم فرو خورده
بی تابی میكند
وسعیمیكندكهتلخیچشمانآگاهش
در چشم من نزند
گویی كه هیچ درد نمیكشد
و او آن نیست
كه در میان چادری
نمیگنجد.
گویی كه هیچ چیز تیره
ندیده ست
نه دستهای حنایی
در چهار راه انصاری
نه پایكان بریده
در چوب عبرت
آویزان
تمام تلخی را
در سینهی بزرگ خود نموده
پنهان نموده
میخندد.
از دركه میرسد
از بالهای كنده
دور و برم
حیرت نمیكند
و میداند
كه ماه روزهی پرواز ما
بسر نرسیده ست.
آنانیكه بیدارند دنیای مشتركی دارند
فرهاد ـ كابل،
از نامه گرم و گزارش ارسالی تان سپاسگزاری نموده، آنرا در همین شماره میخوانید. امیدواریم در آینده نیز گزارشهایی از شما داشته باشیم.
«درودهای آتشین و تمنیات نیك خود را خدمت یكایك اعضای رزمنده "راوا" تقدیم داشته آرزومندم تا در عرصه پیكار جانكا و پرشكوه انقلابی كشور مان بیشتر از پیش پیشاهنگ و موفق باشید. در فوق گزارش چشمدید خود را از پوهنتون كابل طالب زده و اخوان كشته كابل تقدیم نمودم امید در "پیام زن" این یگانه خنجر آبدیده در چشم تمام مرتجعان از هر قماش سیاهترین تا سرخترین، اقبال نشر یابد.
آنانیكه بیدارند دنیای مشتركی دارند
مگر آنكس كه خوابست دنیای كوچك خودش را دارد.»
* * *
بهار ـ كابل،
با تشكر شعر تان را گرفتیم و آن را هرچند با تاخیر در همین صفحه به چاپ میرسانیم. به امید اشعار و گزارشهای بیشتر شما.
* * *
ستیز ـ لغمان،
ستاسی د انتقادی لیك څخه ډیره مننه. كوښښ به وكو چی په راتلونكو گټـو كی د نومونو او گزارشونو په راوړلو كی ډیر دقت وكړو.
دا هم ستاسی د لیك ځینی برخی:
«څو ورځی وراندی د "پیام زن" ۵۱ گڼـه لاس ته راغله. د مجلی د مخی عكس زه نور هم د هغی لوستلو ته وهڅولم. د ټولونه اول می د معلم اشرف راپور ولوست. البته دا یواځینی زړهدردوونكی پیښه نده چی زمونږ ولس ورسره مخامخ شوی. خو ددی راپور په لوستلو زما ذهن ټكان وخوړ او یو ځلی بیا په فكرفكر كی د كابل دریم مكروریان ته لاړم او هلته د شپږم بلاك د پنځم منزل نه د یوی ځوانی نجلی ناهید د خودكشی او غورځولو صحنه می په ذهن كی راغله او یا هغه نجلی چی د قالین د خرابی په سر یی خپل ځان مړ كړو.زه فكر كوم یواځینی لاره ملی قیام او ددی خاینانو په مقابل كی سراسری پاڅون دی.»
* * *
ح. ر. شیرزاد ـ ایران،
از تغییر آدرس تان مطلع شدیم. به مجرد دریافت آدرس جدید شما «پیام زن» برای تان ارسال خواهد گردید.
* * *
قدوس لغمانی ـ لغمان،
ستاسی لیك او شعرونه مو ترلاسه كړل، دیره مننه. ستاسی په شان د بااحساسه دوستانو قلمی او عملی مرستی او هڅونی مونږ ته ډیر زیات ارزښت لری. ستاسی د شعر ځینو برخو ته مو په همدی گڼی كی ځای وركړی دی.
ستاسی روغتیا او كامیابی زمونږ آرزو ده.
* * *
حیدر ـ آلمان، از ارسال دو نامه گرم و شعر سپاسگزاریم. به سوالات تان طی نامه جداگانهای جواب دادیم. منبعد «پیام زن» برای تان مرتباً ارسال خواهد گردید.
از شعر تان در شمارههای آیندهاستفادهخواهیم كرد.بهامید همكاریهای بیشتر شما. قسمتهایی از نامهی تان را درهمینجا میخوانید:
«ضمن امیدواری برای تندرستی و ادامه مبارزه پیگیر و مستحكم شما برعلیه استبداد، ارتجاع و بنیادگرایی در افغانستان و جهان و افشای رژیمهای جنایتكار و ددمنش ارتجاعی ـ مذهبی. بسیار خرسندم كه همكاری انقلابی و مداوم و مفیدی برای رسیدن و تحقق آزادی، صلح، دوستی و برابری داشته باشم. من برای تحقق دموكراسی، برابری، صلح، دوستی و سوسیالیزم واقعی برای خلقهای تحت ستم و ظلم بنیادگرایان، و نظامی سكولاریستی، دموكراتیك و مردمی تاحد توان مبارزه خواهم كرد. همچنین در افشای خاینان و مزدوران امپریالیستی و رویزونیستهای وابسته به آن، چون حزب تودهـ اكثریت، خلقی و پرچمی و... كه ضربه زیادی به جنبشهای انقلابی و چپ و آزادیخواه در ایران و افغانستان وارد آوردهاند، قدم برمیدارم.
به نظرم بایست از شكم زد تا فرزندانمان را به خاطر فقر و ناآگاهی به سنن كهن و پوچ وبنیادگرایی، ارتجاعی و امپریالیستی نفروشند و نابود نكنند! ناگفته نماند كه در یكی از برنامههایی كه سازمان ملی و دموكراتیك آوارگان افغانی در آلمان به تاریخ ۲۷ جنوری ۱۹۹۹ در سال جدید برگزار كرده بود، شركت كردم و در آن جشن یك متنی را كه نوشته بودم برای شركت كنندگان خواندم.»
* * *
ق. مسعود ـ پشاور،
از گزارش تان تشكر. با شما در ین زمینه كاملاً موافقیم كه ملتها و ملیتها برای اینكه بتوانند آزاد، سربلند و مسـرورانه زندگی نمایند، قبل از همه باید زنجیرهای بردگی و وابـستگی را بگسلند.
منتظر گزارشها و نامههای دیگری از شما هستیم.
* * *
محمدحسینافغانی ـ كراچی،
با تشكر نامه تان را گرفتیم. نامهای جداگانه برای تان ارسال گردید. موفق باشید.
* * *
«پیامزن» دوای درد دلها
عبداله حمید
خاموشی تاكی؟
عزیزان میهن ما در خیانت مبتلا تاكی
به اهل میهن غمدیدگان جور و جفا تاكی
ملت تاكی به درد و رنج و در بیچارگی سوزد
یتیمان وطن با بیوه زن ها بینوا تاكی
به كنج خانه بندی چند مام و دختر افغان
جوانان وطن بیكار و از دانش سوا تاكی
گروه قاتل و آدمكش و اشرار بی ناموس
زخون ملت بیچاره دست پرحنا تاكی
ز سالاران جنگ و دشمنان نام وننگ ما
وطن در خاك و خون همسان دشت كربلا تاكی
بنام پاك دین غرق جنایت این تبهكاران
بما این جانیان ظلم وستم دارد روا تاكی
تجاوز كرد بر مال و به ناموس ملت اشرار
تو بهر این گروه ایستاده با دست دعا تاكی
غلام و نوكر روسی و ایرانی و پاكستان
به خاك پاك افغانی نماید ادعا تا كی
كجا شد غیرت افغانیت ای ملت افغان
به فخر نام بابایت نمایی اتكا تاكی
به كف شمشیر غیرت گیر وشو بیدار كه بالایت
كند فرمانروایی دد به تزویز و ریا تاكی
بپا ایستاده شو برخیز از خواب گرانجانی
پی هر تیكه دار دین و مذهب اقتدا تاكی
گذر از نام حزب و فرقه وقوم سالاری
بنام این وآن از همدیگر بودن جدا تاكی
بلند آواز غیرت كن حمید از چند خاموشی
به شهر مردم بیگانه بودن بی بها تاكی
عبداله حمید ـ آسترالیا،
در نامه خود مینویسند:
«كـاركنـان راستیـن مجلـه محبـوب "پیـام زن"، عـزیـزان همدردسلام!
امیدوارم باهمه افغانهای مظلوم، ستمدیده و پردرد دارای صحت كامل باشید. مجله "پیامزن" كه دوای درد دلهاست مرتباً به دستم میرسد كه ازین لطف بیكران تان یك دنیا ممنون بوده و خواهان موفقیتهای تان دریـن شـاهراه پـاك میباشم. شعری را كه از كم وكاست خالی نیست برای تـان فـرستـادم تـا آنـرا مكمـل در مجلـه "پیـامزن" بـه دست نشر بسپارید.»
* * *
یم دری ـ لندن،
با ابراز سپاس، نامه و ۱۱۰ پوند ارسالی شما را گرفتیم. نامه جداگانهای برای تان فرستاده شد. یكی از اشعار و قسمتهایی از نامه تان رادر همین شماره به چاپ رساندیم. امیدواریم باز هم از شما نامه و شعر داشته باشیم.
«از سال ۱۳۶۱ هجری شمسی موقعیكه در ایران مهاجر بودم تا فعلاً متعهدانه شعر میسرایم و بعد از اشغال نظامی افغانستان توسط ارتش اشغالگر روس به كمك عناصر وطنفروش مانند احزاب خلق و پرچم وقایع افغانستان را از نزدیك دنبال مینمودم.فقط یگانه آرزویم بود بنویسم: برای آزادی، عدالت و دموكراسی.
در سال ۱۳۷۱ كه مجاهدین تاراج و غارت را در كابل شروع كردند و گلبدین تمام كابل را به راكت بست و از هیچگونه قتل و غارتگری دریغ ننمود و در روند بعدی كه دستكشهای و قاحت در دست این مزدوران دالر، ریال و كلدار شد،انزجار مردم دربند به منتها درجه رسید و قطع دست و پای بیگناهان لكههای دیگر ننگ را به دامن اینان نشاند و كابل به قصاب خانهای مبدل گشت.
در سال ۱۳۶۴ در تهران میخواستم مجموعهای از اشعارم را چاپ نمایم اما وزارت ارشاد اسلامی اجازهی چاپ را برایم نداده و گفتند كه «در شعرهایت كلمات اسلامی دیده نمیشوند و برای اینگونه اشعار اجازه چاپ نیست.»
در شماره ۵۱ "پیام زن" جوابهای كوبندهی شما را به نویسندگان كاذب میستایم. بلی مرادم همین داكتر اكرمعثمان هاست. زیرا تنها ملاك كارشان ذلت و پلهبینی است و برای هر خری پالان می شوند.
در سال ۱۳۷۱ در یك مصاحبه تلویزیونی قهار(عاصی) گفت:
"ما درین زمان به دو نوع شعر برمیخوریم. شعری كه در خارج افغانستان سروده شده و هم شعری كه در داخل و بیشتر به واقعیت و زندگی نزدیك است."
بلی زمانیكه شاعر به دربار علاقه داشته باشد باید در دربار زندگی كند وباداشتن كارت اطلاعات تلاش برای حقانیت رژیم دستنشانده نماید.
اما شاعری كه برای سرنگونی دربار ودرباریان مبارزه مینماید، راهی ندارد جز انتخاب دوری و سرودن برای تلاش راستینش.
كوه را از جا بركندن نباشد سخت بمن
بندهی ذلت شدن در قصر زرین مشكلست
در سـال ۱۳۵۹ مــن در افغـان مـوزیـك امـتحان آواز دادم. كـمپـوز و شعر از خودم بود. بعد از یك هفته برای دریافت نتیجه رفتم. كمپوز وصدایم را قبول داشتند ولی در ارتباط با شعر مرا نزد ساهر هراتی و سیدنورفرخ فرستادند تا برایم شعر "انقلابی" در وصف رژیم بدهند كه من راه خانه را درپیش گرفتم. شرط دخول در رادیو و تلویزیون در قدم اول ثنا وصفت رژیم بود وخلاف آن راه فرار و مرگ و یا غرق شدن در ابتذال قلم و مكرافون به دست در پاركهاگشتن، به زعم ایشان "هنر در خدمت مردم"!
قهار عاصی هم دورهام و همیشه به یك تایم در لیسه غازی میرفتیم. او در همان دوره عاشق زهرا متعلمه لیسه رابعه بلخی بود. و هر روز سه غزل در وصف او می سرود و در سرویس آنها را میخواند.
به امید آن روز كه نور هنر و ادبیات مردمی در زوایای تاریك خانهی ویران و ملت زجر كشیدهی ما بتابد تا در پناه آن ملیت های مختلف میهن عزیز ما برادرانه و باحقوق مساوی زیست نمایند.»
كابل ویران
خرابی كابل خویش را شنیدم گریهها كردم
حساب جاهلان را از همه مردم جدا كردم
هنوز هم در تب داغ جدلهابوده جان من
به راه آتش خاكستر میهن فدا كردم
وطن در نام پاك تو به غربت رفتهایم اما
برای صبح آزادی ترا میهن رها كردم
بدان تا جان به تن دارم به لب نام ترا آرم
به تصمیم شعر میهن شعر عشق تو صدا كردم
* * *