از آنجایی كه نامه شما پر از دشنام و اتهاماتی است كه هیچكدام تازگی ندارد و قبلاً از طرف مایههای فخر شما نرشیر نگارگر، لطیفپدرام، اكرمعثمان و... علیه ما گفته شده و ما هم تا حدودی به آنها پاسخ دادهایم، بناءً شما با رجوع به آنها باید پاسخ تان را دریافت كنید. از طرف دیگر در ماده سوم با دریدهترین زبان ممكن به شهید مجیدكلكانی تاخته و او را «بد نامترین تروریست»، «رهزن»، «قاتل» و... خوانده اید كه ثابت میسازد آتش اظهار بندگی شما مقابل جنایتكاران بنیادگرا حتی از استاد نرشیر تان هم تیزتر است زیرا او با آنكه در نهان كینهای خونی از مجید به دل دارد ولی از شرم دنیا و ترس از خیلهخند شدن بیشتر و وحشت از شبح او، دندان سر جگر گرفته به «مراتب وطنپرستی» آن شهید اذعان میكند.
وارث قیام با اهانت به مجیدكلكانی و محمودی و لهیب شهید، دهانش را كثیف كرده كه در زمینه چیزی نمیگوییم جز اینكه اگر از شیرنر یا دیگران خواسته بودیم كه با هفت جوی گلاب دهان خود را بشویند و نام این شهیدان را بگیرند، به آقای وارث قیام خاطر نشان مینماییم كه شما معاف اید، چون بنظر میرسد در مورد شما از هفت جوی گلاب هم كاری ساخته نخواهد بود!با وصف این، جملههایی از نامه شما را در اینجا میآوریم تا خوانندگان ببینند كه ما از سوی چه مخالفانی و در چه سطحی مورد لجنپاشی قرار میگیریم و در نتیجه كار «پیام زن» در برملا ساختن ماهیت خادی ـ اخوانی «فرهنگیان» معین چقدر بر حق و با اهمیت میباشد.
۱ ـ «اسم مجله شما بامسمی نیست. "پیام زن" باید لطف، مهربانی، عاطفه، محبت، دوستی وغیره را احتوا گیر باشد. نام آن را به نام پیام بد زبانان اوباشان كوچهیی تغییر دهید.»
«لطف و مهربانی و...» را باید تكمیل میكردید با اینكه چادركهای خود را هم شب و روز پیش پای خاینان جنایتكار بنیادگرا میانداختیم تا صلح كنند همراه نوشتن درباره پختن سمنك و منتو به شیوه مجله ظاهرطنین و عبداللهشادان و رهنوردزریاب و داكتر اكرمعثمان ... آخرین خبرها از مادهوری هندی و جگیشرف و البته تخصیص صفاتی برای درج آثار واصفباختری، اسدالهحبیب، داكتراكرمعثمان، بیرنگكوهدامنی، رهنوردزریاب، لطیفپدرام و دیگر خاینان و تسلیمطلبان تا رضایت شما و بقیه سینه زنان احزاب خاین فراهم شده و دشنامهای بیناموسانه نثار ما نكنند!
این نشریه كه مؤسس آن مینای بوده، امید تا آخر همچون خنجری در چشم بنیادگرایان و پوشالیان و دلالان روشنفكر شان بخلد.
۲ ـ «نیمی از مجله بیمحتوا و مضمون شما را اراجیف اینكه "موسوی در مورد قهارعاصی چه نوشته و "نگارگر شیرنری كه روباه پیر شد" یا اینكه "دیانا ملكه قلبهای مردم من نبوده" یا چسناله داكتر اكرمعثمان یا بشلاق (دره طالبی) بجان واصف باختری، عبدالهشادان، نایبی، طنین و زریاب افتیده گویا افشاگری نمودهاید (برادر آنها گامی زدند و رفتند اگر این گام بلند بود یا نیمه استوار یا با لنگش همراه بود حالا ما آن گامها را راست كرده نمیتوانیم متل عامیانه است كه "پشت آب رفته بیل گرفتن غلط است".)
بلی، روسها هم «گامی زدند و رفتند»، از ترهكی تا نجیب هم «گامی زدند و رفتند»، ربانی، مسعود، گلبدین و سیاف، مزاری و خلیلی و اكبری و دیگر خاینان جهادی هم «گامی زدند و رفتند» و چرا باید پشت آنان بیل گرفت! آقای وارث قیام معلوم نیست خودتان چرا پشت «طلبه كرام» را چسپیده اید كه گامی میزنند و سرانجام هم رفتنی هستند؟
ما «بیل» برداشته و این سپاهیان قلمدار بیشرم خادی و اخوانی از نوع سنی و شیعهاش تا هر جایی كه ایجاب كند خواهیم دواند.
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
دیریست، گالیا!
در گوش من فسانۀ دلدادگی مخوان!
دیگر زمن ترانۀ شوریدگی مخواه!
دیریست، گالیا! به ره افتاد كاروان.
عشق من و تو؟ ... آه
این هم حكایتی است.
اما، درین زمانه كه درمانده هركسی
از بهر نان شب،
دیگر برای عشق و حكایت مجال نیست.
...
اینجا به خاك خفته هزار آرزوی پاك
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار كودك شیرین بیگناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان...
دیریست، گالیا!
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست.
هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان.
هنگامۀ رهایی لبها و دستهاست
عصیان زندگی است.
در روی من مخند!
شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!
بر من حرام باد ازین پس شراب و عشق!
بر من حرام باد تپشهای قلب شاد!
یاران من به بند:
در دخمههای تیره و نمناك باغشاه،
در عزلت تبآور تبعیدگاه خارك،
در هر كنار و گوشۀ این دوزخ سیاه.
زودست، گالیا!
در گوش من فسانۀ دلدادگی مخوان!
اكنون ز من ترانۀ شوریدگی مخواه!
زودست، گالیا! نرسیدست كاروان...
روزی كه بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پردۀ تاریكِ شب شكافت،
روزی كه آفتاب
از هر دریچه تافت،
روزی كه گونه و لب یاران همنبرد
رنگ نشاط و خندۀ گمگشته بازیافت
من نیز بازخواهم گردید آن زمان
سوی ترانهها و غزلها و بوسهها،
سوی بهارهای دلانگیز گلفشان،
سوی تو،
عشق من!
بخشی از شعر «كاروان» از ه.ا. سایه- تهران، اسفند ۱۳۳۱
و در جواب دشنامهای بعدی او سكوت را ترجیح میدهیم.
این همان ماده است كه وارث قیام با اهانت به مجیدكلكانی و محمودی و لهیب شهید، دهانش را كثیف كرده كه در زمینه چیزی نمیگوییم جز اینكه اگر از شیرنر یا دیگران خواسته بودیم كه با هفت جوی گلاب دهان خود را بشویند و نام این شهیدان را بگیرند، به آقای وارث قیام خاطر نشان مینماییم كه شما معاف اید، چون بنظر میرسد در مورد شما از هفت جوی گلاب هم كاری ساخته نخواهد بود!
۴ ـ «شما هم خود را سازمان انقلابی نام گذاشته اید و وجه مشترك با خلقیها و پرچمیهای آدمكش و اخوانیهای شرف باخته داشته و دارید...»
سكوت
۵ ـ «شما با كلمات پرطمطراق و افتخار آمیز از مظاهراتیكه در شهر پشاور صورت میگیرد سخت بخود میبالید نمیدانیم بیاد دارید كه مظاهرات وطن فروشی شما و برادران بزرگ پرچمی و خلقی و اخوانی تان در كابل ... آیا باز هم به این عقیده هستید كه مردم با شعاربازی تان در عقب شما خواهد رفت...»
سكوت
۶ ـ« شما با پالیسی تان یا ایدیولوژی تان كه تعین كننده راه تان است به همه چیز بدبین هستید جز بخود تان در مقابل انسانهای چیز فهم این وطن مثلاً شعرا و نویسندگان و یا كسانیكه لااقل سوادی دارند و اینكه گویا فلان و بهمان رئیس اتحادیه نویسندگان بوده و شما نبوده اید سخت خود را حقیر فكر مینمایید...»
سكوت
۷ ـ «آقای داود بالای نگارگر سخت زبونانه وبزدلانه پوزه بخاك میمالد و ناجوانمردانه زانو میزند و مینویسد «فعلاً از سرم دست بردار صاحب شش اولاد هستم و زن دارم» شما را در پاكستان چه چیز تهدید مینماید آیا آن جا اگسا و خاد است و یا از چند طالبك لنگیسیاه میهراسید... راستی (بشهاوس) نگارگر را به طعن مزین ساخته اید شما با این پولهاییكه با عوامفربیی بجیب میزنید در كدام نوع هاوس مسكن گزین هستید... از آن هاوسها برای شما پاكستان و یا چین آماده نكرده است؟...»
سكوت
۸ ـ شرح كشافی راجع به عشق و اینكه چرا «پیام زن» مخالف اصل «یكطرف گلیم غم و طرف دیگرش شادی» است و به این و آن میتازیم كه چرا شعر عشقی میسرایند.
سكوت
۹ ـ «فرار را بر قرار ترجیع (منظور همان ترجیح است) داده و با دلاوری خود را به پاكستان پرتاب نمودید برادران خلقی و پرچمی خود را تنها گذاشتید و جهاد را هم مردود شمردید زیرا بوی بنیادگرایی از آن ساطع بود...»
سكوت
۱۰ ـ «شما مثل بیوطن گلبدین وطن دوم دارید هر انسانیرا كه این سوال برایش متوجه گردد بیدرنگ جواب خواهند داد كه عامل همه این همه بدبختیها پاكستان است ولی شما با مباهات در مجله تان مینویسید «جمعیت انقلابی زنان افغانستان در مطبوعات پاكستان». (در مورد مصایب هموطنان ما) شما سكوت ننگین بر لب زدهاید ممكن مناسبات چین و پاكستان آنقدرها دوستانه باشد كه شما را وادار به چپ بودن نماید. شما از طرف (آیاسآی) معاش میگیرید و پول نشر مجله تان هم از طرف آنها تمویل میشود...»
سكوت
۱۱ ـ «یكتعداد مردم برضد طالبان تبلیغات مینمایند ولی اگر مجله شما را بخوانند همانرا قطع خواهند كرد زیرا شما مینویسید "در دهن یك نفر ادرار كرد... فلان را تا اندازه شكنجه داد كه مرد. فلان را به اندازه كیبل زد كه استخوانهایش شكست» شنیدن این سخنها مردم را به واهمه میاندازد و فكر مینمایند كه اگر مرا طالبها به این روز بكشاند سرنوشت فامیلم چه خواهد.»
پابلونرودا شاعر شهید كشور چیلی كه شعرش «بوی خون و باروت میداد» در یكی از سرودههای معروفش میگوید:
شما از من خواهید پرسید، كه چرا دم نمیزند شعرماز رویا، از جنگل
و از آتشفشانهای بزرگ سرزمین مادریام؟
بیایید جوی خون را در خیابانها بهبینید
بیایید خون را
در خیابانها بهبینید
بیایید
جوی خون را
در خیابانها بهبینید
سكوت
۱۲ ـ «بالای فرهاد دریا خواننده خوب خوش آواز و با استعداد ما سخت عاصی هستید زیرا كه با قهارعاصی نزدیكی نموده (منظور دوستی و مردوده هنری است) و اشعارش را خوانده و خواهرزاده جمیلهپلوشه است... شما كه خواهرزاده مریم مقدس و خدیجهكبرا نبوده و نیستید پس خواهرزاده همان بیبی حاجیه كلاوس سویسی خواهید بود...»
سكوت
۱۳ـ «جواب تان به رتبیل كه "ما فعالیت كیجیبی در افغانستان را افشاء كرده نمیتوانیم" واقعاً قابل قدر بود راستی شوروی بزرگ یكزمانی ولینعمت بزرگ چین كبیر بود افشاء آن بمذاق این و آن نخواهد جور آمد... شما كجا و كیجیبیها كجا.»
سكوت
۱۴ ـ «شما هم در فتوی دادنها كم از آنها (ملایان دوران گذشته) نبودهاید. چند انسانی كه میتواند یك چیزی بگوید یا بنویسد میخواهید دهانشان را به بندید و استاد تان را چپراسی و جاروكش مقرر نمایید...»
سكوت
۱۵ ـ «داود پهلوان در روی دوشك پهلوانان دیگر را به دشنام دادن و الفاظ ركیك به مصاف دعوت نمود كه پهلوانان مذكور بیچاره واصفباختری، زریاب، نایبی، روئین، كاویان، طنین، شادان، كاوون وغیره بودند...»
سكوت
۱۶ ـ این ماده بیش از آن درهم و بیربط بود كه نمیتوان جملهای روشن از آن بیرون كشید.
سكوت
۱۷ ـ «در مورد فروش مجله و اینكه یكعده گریان نموده یكعدهای فحش گفته و یك نفر بیچاره تا تهانه پلیس رفته چیزی جدی نمینویسیم ، زیرا مضحك است و انسانرا بیاد كتابهای امیراسلان رومی و نجمایشیرازی ـ امیر حمزه وغیره میاندازد.»
سكوت
یادآوری : آقای وارثقیام، اگر باز هم خواستید برای ما مطلبی بنویسید حتماً آن را قبلاً به یكی از همانهایی كه «گامی زدند و رفتند» بدهید. تا آن را از لحاظ املایی و علامت و نقطهگذاری حتیالمقدور اصلاح كند. ولی نه داكتر اكرمعثمان كه خود در زمینه مشكل دارد.
یاد تان باشد كه نقلقولها بین ناخنك بگیرید و نه اینكه با قوس آغاز و با ناخنك بسته شوند. در صورتی كه خواستار چاپ كامل نامهی تان باشید چرا از نرشیرنگارگر نمیخواهید كه آن را در «افغانستان تایمز» یا نشریه «شورای دموكراسی برای افغانستان» به زیور طبع آراسته كند یا از داكتراكرمعثمان كه آن را در «امید»ش به دست نشر بسپارد؟ مطلبی 16 صفحهای هم كه فرستاده بودید متأسفانه غیر از غلطهای بیشمار املایی و انشایی آن، از نظر مضمون امكان چاپ در «پیام زن» را نداشت چرا كه میدانید شعر یا هر نوشتهای با بوی «معراج مؤمن» یا بوی بد نشریات جلادان بنیادگرا، نمیتواند راهش را در صفحات «پیام زن» باز كند. توصیه ما این است كه عجلهای برای انتقادنویسی به نشریات را نداشته باشید. بیشتر بخوانید ولی نه صرفاً كتابهای پوشالیان یا مثلاً داكترعلی شریعتی را. اگر مهمترین قواعد دستوری و انشایی را نیز بیآموزید به سود تان خواهد بود.
بااحترام