عثمانی ـ سویس،
از نامه و ادویهای كه بوسیله یكتن از دوستان تان برای «ملالی روغتون» فرستاده بودید، سپاسگزاریم. نامه جداگانهای برای تان ارسال شد.
* * *
داكترمهندس پروین دارابی ـ امریكا،
از نامه و نشریهی «بنیاد داكتر همادارابی» متشكریم. «پیام زن» را به آدرس جدید تان ارسال خواهیم كرد.
* * *
از نشریه «امید» درباره شهید عثمانی
فهیمه شاكر ـ امریكا
نامه تان را همراه با بریدهای از هفته نامه «امید» در مورد انجنیر عزیزاحمدعثمانی كه مدتها قبل در پشاور بقتل رسید، گرفتیم.
صرفنظر از آنكه لحن «امید» مثل كلیه نشریات دیگر سركاری و جهادیست و نكته ی مشخصی را در مورد عاملان شهادت عثمانی روشن نمیسازد، نشریه مذكور از همان آرایشگران بیشرم چهره دژخیم بشمار رفته و ازینرو به مطالب مندرج در آن كه بوی گند «حكومت» آقای «پروفیسر» را میدهد، فقط میتوانیم و باید با دیدهی طرد و افشای آنها برخورد كرد، اگر به اینكار بیارزند.
با تشكر از زحمت تان، مایلیم باز هم از شما نامه بگیریم.
* * *
مسئولین نشریه «میهن» ـ سویس،
از نامه صمیمانه و پر شور شما كه شمارهای از نشریه «میهن» را نیز همراه داشت، ممنونیم. استفاده از كارتونها، عسكها و مطالب «پیام زن» در سایر نشریات با ذكر ماخذ آزاد است. امیدواریم همواره با ما در ارتباط باشید.
* * *
درندهای گلبدینی بنام سردار
ایمل ـ سیالكوت پاكستان،
نامه و گزارش ارسالی از ولایت كنرها و زندگی افغانها در سیالكوت را گرفتیم. «پیام زن» را میتوانید با پرداخت قیمت آن از آدرس ما بدست آرید.
قسمتی از گزارش تان:
«دره مزار ولایت كنرها بوسیله چندین قومندان جهادی كنترول میشود. در قریه لورلام این دره حاكمیت قومندان حزب گلبدین بنام سردار حكمفرماست. این فرد جانی بزور اسلحه و ظلم تمام دهقانان قریه را تابع خود نموده و كسانی را كه از اوامرش سرپیچی كنند بسادگی از بین میبرد. بطور مثال روزی افراد مسلح او وارد خانه شوكتخان یكی از دهقانان فقیر قریه شدند تا از حاصلات زمین حق قومندان صاحب را بدهد. شوكتخان جواب میدهد كه در طول ۱۴ سال حق قومندان را داده است ولی امسال بعلت كم بودن حاصلات حتی قادر به اعاشه اولادهایش هم نیست بناً چیزی داده نمیتواند. آنان موصوف را به زور نزد سردار میبرند. قومندان جانی و جهادی دهقان مذكور را توقیف و بعد از حدود ده روز به قتل میرساند.
شكر یكی از صاحبمنصبان دوران ظاهرشاه در شهر لاهور فوت نموده بود و فامیلش جسد را به قریه لورلام انتقال میدهد. قومندان سردار بستگان شكر را لت و كوب نموده جسد نامبرده را به جرم صاحبمنصبان ظاهرشاه بودن قید نموده از فامیل وی در بدل رهاییاش مبلغ ۲۰لك افغانی مطالبه میكند. برادر شكر مجبور میشود این مبلغ را بپردازد و بعد از ۴ روز جسد را تسلیم شده بخاك میسپارد. ولی افراد قومندان گویا به این هم اكتفا نكرده جسد را از قبر بیرون كشیده تیل زده و میسوزانند.»
* * *
ملیحه رهرو ـ آلمان،
از نامه صمیمانه شما سپاسگزاریم. متاسفانه موفق نشدهایم شماره دیگر نشریه انگلیسی را منتشر كنیم تا از آن برای آگاه ساختن مردم آلمان از موجودیت نیروهای دموكراسیخواه در افغانستان استفاده كنید. ولی مقداری مواد دیگر به انگلیسی و بروشور برایتان فرستادیم.
* * *
اختطاف عبدالكریم الكوزی توسط تروریستان گلبدین
م. س. ج. ـ سیالكوت پاكستان،
با تشكر قسمتی از نامه پر محبت تان را در همین جا بخوانید. متاسفانه در سیالكوت برای فروش نشریه نمایندگی نداریم. آیا شما میتوانید نشریه را در بدل قیمت آن بین كسانی توزیع كنید؟ قسمتی از نامه تان:
«پیام زن، یگانه مجلهای است كه بدون تزلزل، بدون ترس و بدون سازش با روحیه واقعاً انقلابی در مقابل بنیادگرایان موضع میگیرد. من اسناد و نشریات دیگری را هم مطالعه میكنم ولی بدون مبالغه خواندن نشریه شما یكبار دیگر احساس مترقی و انقلابیام را زنده كرد. موفقیت شما را درین راه انسانی و انقلابی از درگاه خداوند خواهانم.
قابل یادآوریست كه دوستانی كه نشریه شما را نزد من دیدهاند مشتاق خواندن آن اند ولی من فقط یك نسخه از مجله را با خود دارم
من در سیالكوت پاكستان زندگی میكنم. درین جا جال سیاه بنیادگرایان در بین برادران افغانم هموار است و یك شبكه كثیف گلبدین ـ قاضیحسیناحمد پاكستانی درین دیار به اعمال ارتجاعی مصروف است. یكتن از هموطنانم بنام عبدالرحیمالكوزی كه فردی بود تحصیلیافته و با وجدان بیدار و مالامال از احساس وطندوستی، در مناطقی كه مهاجرین افغان زندگی دارند، به افشای چهره كثیف گلبدین میپرداخت. وی در شب ۱۹ اكتبر ۱۹۹۵ از خانهاش بیرون شده و تا به حال لادرك میباشد.»
* * *
گل حسن ـ لندیكوتل،
سلامهای متقابل ما را بپذیرید. شماره اخیر «پیام زن» را فرستادیم. قیمت هر شماره را میتوانید همراه با هزینه پست آن به آدرس بانكی ما انتقال دهید.
* * *
عاقله روشن ـ اسلامآباد،
با تشكر نامهی صمیمانه تانرا گرفتیم. قسمتی از شعر ارسالی تان:
من آن دخت فداكارم عدو را مردار میسازم
به فرقش كوبم از غیرت علیل و زار میسازم
اگر دستم رسد روزی به خوان عیش او باری
به كامش شهد شیرینش چو زهر مار میسازم
* * *
صبور زمانی ـ آلمان، عكسهایی را كه جهت راهاندازی نمایشگاه عكس از اوضاع افغانستان نیاز داشتید همراه با نامه جداگانهای فرستادیم. امیدواریم گزارشی از كار نمایشگاه را ارسال كنید.
* * *
محمد عظیم ـ كویته،
شماره ۴۱ «پیام زن» را فرستادیم و منبعد مرتباً ارسال خواهیم كرد.
در آینده زمانی كه امكانات مالی شما اجازه داد، بهای چند شماره را یكجا بپردازید. نشریه ایرانیای را كه خواستهاید مدتهاست بما نمیرسد.
* * *
خاین علی یار و همدستش مقدسی
محمد ضیا فروتن ـ یكاولنگ ولایت بامیان،
از حسن نیت شما در مورد «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» ممنونیم. امیدواریم با ارسال گزارشهای موثق از اوضاع هزارهجات به همكاری تان ادامه دهید.
قسمتی از نامه و گزارش ارسالی تان:
«... من یك مجاهد راه آزادی وطن و خاكم بودم. در جبهات گردیز، خوست، لوگر، جلالآباد و وردك با تنظیم محاذ ملی اسلامی كار میكردم... روسها رفتند، صحنه سیاسی شكل دیگری بخود گرفت. خودم را با تمام دوستانم كنار كشیدم. خیانتها، جنایات و عوامفریبیها گرچه در دوران جهاد نیز وجود داشت ولی نه اینطور كه امروز به اوج رسیده. معاملات اینان آنقدر دلم را فشرد كه از تمام شان متنفر شدم بالخصوص معامله حزب وحدت و شورای نظار با جنبش دوستم و گلبدین با شهنوازتنی مرا آنقدر به خشم آورد كه گفتم صد بار نفرین بر این خاینا كه با قاتلان ملت به معامله مینشینند.
خواهران عزیز، دو شماره "پیام زن" بدستم افتاد و هر دو را كامل خواندم. كاملاً حقایق را گفتهاید. آنچه را كه در دل یك نفر افغان باوجدان است بیان كردهاید. گر چه مجلات، روزنامهها و اخبار فراوان اند كه هر یك به نفع خود تبلیغ نموده و حقایق را كتمان میكنند، ولی شما بی پرده گفتهاید و حقیقت را گفتهاید.
خواهران عزیز، اگر چه درباره كابل جنگزده هر قدر بگویید كم است ولی كمی نگاه به اطراف هم بیاندازید، منظورم هزارهجات است. خودم از ولسوالی یكاولنگ ولایت بامیان هستم. در منطقهی ما حزب وحدت خلیلی حاكم است. ظلم، بی بند و باری، بی عفتی و... به اوج خود رسیده. كسی آرام خوابیده نمیتواند. افراد مسلح جانی دختران مردم را به زور تفنگ با خود برده و مورد تجاوز قرار میدهند.
یكی ازین خاینان علییار میباشد كه در جنایت و بیناموسی نظیر ندارد و دیوانه دیگری بنام مقدسی با وی همدست است كه به جوانان از دنیا بی خبر میگوید هر دختر را كه بیاورند به آنان نكاح میكند و هركسی كه دختری را فرار داد و برایش آورد به او یك میل اسلحه داده او را به حیث چریك خود مقرر میكند. عسكرگیری بوسیله این خاینان در تمام هزارهجات معمول شده است.»
* * *
خاینان بنیادگرا از شیر كدام حیوان وحشی نوشیدهاند؟
داكتر جبرییل بهمن ـ راولپندی،
شماره ۴۰ «پیام زن» را فرستادیم. مطلب و قسمتی از شعر ارسالی تانرا در همینجا میخوانید.
«از حملات و كشتار و بیرحمیهای چنگیز داستان بیشماری در كتب مختلف ذكر گردیده است. از آنجمله بعد از خرابی بخارا شخصی كه زنده مانده بود گفت: آمدند و كندند و سوختند و كشتند و بردند و رفتند. جماعت زیركان كه این تقریر شنیدند اتفاق كردند كه در پارسی موجزتر ازین سخن نتواند بود. اگر با مروری خونخواران سدههای پیشین و این سفاكان را كه نمیدانم از شیر كدام حیوان وحشی نوشیده و از كدام نطفه بوجود آمدهاند مقایسه كنیم آنان مقابل خونخواران جهادی رنگ میبازند. قسمی كه در نامههای قبلی هم تحریر داشته بودم فكر میكنم در هیچ قاموسی كلمه مناسبی كه بتواند همهی رذالتها، پستفطرتیها و بی وجدانیهای این خاینان را بیان كند وجود ندارد.
در ارتباط با سرنوشتی كه سلسله مغول سرانجام دچار آن شد، به نقل از "گنج سخن" شعری سرودهی سیفالدین محمد فرغانی شاعر قرن هفتم را فرستادم. در صورتیكه لازم بدانید چاپش كنید.»
* * *
در برابر مغولان
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
باد خزان نكبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل كه هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
چون داد عالمان به جهان در، وفا نكرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملكت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
بادی كه در زمانه بسی شمعها بكشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
این نوبت از كسان بشما ناكسان رسید
نوبت ز ناكسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر كسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر تان ز تحمل سپر كنیم
تا سختی كمان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده در این خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
* * *
مزاری گوش و بینی بریده
ع. ف. ش. ـ كابل،
مزاری رفت و رسوای جهان شد
اسیر و بیكس و بیپاسبان شد
چو گـوش و بینـی مردم ببریـد
سرانجام گوش و بینیاش چنان شد
از نامه و گزارشها سپاسگزاریم. گزارشها را در همین شماره گنجاندیم. بنابه پیشنهاد تان عكس مزاری را با دوبیتی ارسالی شما در همین صفحه آوردیم.
قسمتی از نامه شما:
«خواهران نهایت ارجمند، درودهای آتشین و تمنیات نیك خود را حضور هر یك تان تقدیم داشته آرزومندم در زمینهی مبارزه ضد بنیادگرایی همچنان پیشگام باشید. "پیام زن" بمثابه یگانه نشریهی ضد فاشیزم بنیادگرایی بین همه وطنپرستان دست بدست میگردد و حتی بعضی دوستان نسبت كمبود مجله شمارههایی از آنرا فوتوكاپی مینمایند. ایكاش مجله به وقت و زمانش و تیراژ بیشتری بدسترس قرار بگیرد. از آنجاییكه در زمینه مالی با شما همكاری نمیتوانم خیلی خود را مدیون میدانم.
دلم میخواست در زیر عكس كثیف مزاری كه بدست برادران طالبش اسیر است و گوشش را میكشند این دوبیتی را میآوردید.»
مزاری رفت و رسوای جهان شد
اسیر و بیكس و بیپاسبان شد
چو گوش و بینی مردم ببرید
سرانجام گوش و بینیاش چنان شد
* * *
رضا فرمند ـ دنمارك،
از نامه، نسخهای از «بررسی كتاب»، ترجمه سویدنی «مادرم زیبا نشد» و سایر اوراق ارسالی سپاسگزاریم. درباره سطری از نامهی ما با اشاره به اشعار تان برای چاپ دوم «مادرم زیبا نشد»، ایرادی نداریم. منتظر اشعار و انتقادات و نظرات شما نسبت به «پیام زن» میباشیم.
* * *
ای. آر. ـ دهلی جدید،
از حسن نیت تان در مورد «راوا» و مطالب «پیام زن» متشكریم. فردی را كه دربارهاش صحبت نمودهاید از دوستان خوب ما میباشد كه مدتهاست با ما همكاری دارد. بنظر ما در شرایط فعلی كه اخوان به هر سو دهن گشوده و با ارعاب و تطمیع میكوشد روشنفكران را از متحد شدن با هم بخاطر مبارزه ضد بنیادگرایی مانع گردند، لازم است هشیاری خود را بالا برده و با تكیه بر وجوه اشتراك اصلی، برخی خصوصیات شخصی ناپسند افراد را باید نادیده انگاشت تا صف مبارزه هر چه بیشتر گسترده و محكم گردد. منتظرنامههای شما هستیم.
* * *
«پیام زن» در پوهنتون بلخ
عبدالكریم فرهمند، عبدالودود و محمدنسیم ـ بلخ،
متقابلاً تمنیات نیك ما را نیز بپذیرید. قسمتی از نامه تان:
«احترامات تمام جوانان ولایت بلخ و بخصوص شهر مزارشریف را بپذیرید. درود به مینای شهید، درود به شما خواهران قهرمان كه مبارزه حق بر ضد آدمخواران وحشی به اصطلاح جهادی را ادامه میدهید. این اولین نامه ماست كه برای تان میفرستیم. ما جوانان از مبارزه برحق شما بر ضد بنیادگرایان حمایت میكنیم و آرزو داریم مانند ملالی شهید شما خواهران، قهرمانان چراغ بدست برای نسلهای آینده بوده بتوانید.
خواهران گرامی، ما تعداد زیادی از مجله شما را از پشاور خریداری و در مزارشریف به دسترس مردم قرار میدهیم. در اینجا بخصوص در پوهنتون بلخ "پیام زن" از شهرت فراوانی برخوردار است.
از شما خواهش داریم كه دیگر رهبران بنیادگرا یعنی گلبدین، ربانی، سیاف، خلیلی را اسلامی معرفی نكنید بخاطریكه این كثیفها اصلاً سرباندهای تروریستی اند كه توسط مرتجعین و قاچاقبران جهان حمایت میشوند و نام اسلام را آلوده كردهاند. ما یقین داریم كه بزودی اینان نیز به سرنوشت مشابه مزاری دچار خواهند شد.»
* * *
رحمن حمیدی ـ امریكا،
از نامه صمیمانه و چك ۵۰ دالری ممنونیم. نشریات و كاستهایی را كه خواستهاید فرستادیم. قسمتی از نامه تان:
«اسناد و نشریات فراوانی در اینجا وجود دارند اما آنی كه با روحیهای واقعاً ملی به ضرورت مبرم مبارزه كنونی تمركز دهد به چشم نمیخورد. مردم، گریبان پارهی بنیادگرایان را بخوبی دیدهاند لیكن سرگردان بدنبال نیرویی هستند كه قلبهای شان برای آزادی و دموكراسی به مفهوم اصلی آن میتپد. نیروهایی كه هزاران هزار شان زیر رگبار نامردانه دشمنان پرپر شدند، ولی نبرد پایان نیافت.
درود بر شما پاكبازان راه مردم و آزادی كه با سرمشق قرار دادن مینا زیر حملات دشمن تروریست و وحشی به پیش میتازید.»
* * *
بر «دانشجویان مسلمان» فواحش هم شرف دارند
جلیل ـ پشاور،
ضمن نامهای مفصل و پر محبت مینویسد:
«من اگر بجای شما بودم خطاب به "دانشجویان مسلمان" این غلام بچههای معلومالحال خاینان اخوانی فقط مینوشتم:
ما در مقابل آنهمه كثافتپرانی تان، شما را بچهها یا مزدوران فواحش هم نمیخوانیم زیرا روسپیان مرد و زن جامعه ما نیز بر شما شرف دارند. شما و مالكان تان علاوه بر فاسد و متجاوز بودن بر عزت مادران و پدران هفتاد ساله و نوجوانان دختر و پسر، خاینانی بی همتا، آدمكشانی بیمار و طرفداران جنونزدهی استبداد سیاه مطلقه هستید. فواحش نه در افغانستان و نه در هیچ نقطه دیگری از جهان مرتكب یك هزارم آن همه خیانتها و تبهكاریهایی نشده و نخواهند شد كه شما تخمهای حرام این مرز و بوم مرتكب شدهاید.»
* * *
نزارالغریب ـ راولپندی،
متاسفانه بعلت مشكلات متعدد و مسایلی امسال نمیتوانیم روز شهادت مینا را در پاكستان برگزار كنیم ورنه حتماً از شما و سایر دوستان كرد ما دعوت بعمل میآوردیم.
* * *
فردوس ـ پشاور،
شعر ارسالی تان بر ضد «رهبران» خاین رسید. امیدواریم با مطالعه هر چه بیشتر در زمینه شعر و ادب كیفیت هنری شعر خود را غنا بخشید. چشم براه نامهها و اشعار بعدی تان هستیم.
* * *
شعیب آریا ـ پشاور،
با تشكر مطلب تان تحت عنوان «مشاطهگر بوقلمون و زبالهدان متعفن برهانالدین» درباره لطیفپدرام را در شمارههای بعدی میآوریم. منتظر نوشتههای دیگر شما هم میباشیم.
* * *
كاركنان نشریه كردی «كلاوروژنه» ـ راولپندی،
از نامه شما دوستان ممنونیم. شمارههای درخواستی «پیام زن» را با نامه جداگانه و كاپی مطالبی در مورد كار و مبارزه شهید مینا فرستادیم. ما نیز بنوبه خود خواهان تماس و همكاری با شما میباشیم. رشتههای محكم مبارزه ضد ارتجاعی، ضد بنیادگرایی و ضد امپریالیستی، ما را با هم پیوند میدهد.
* * *
كریم حقی ـ هالند،
نامه و اوراق ارسالی شما را گرفتیم. از ابراز آمادگی برای پخش «پیام زن» از طریق كتابخانه تان سپاسگزاریم. لطفاً بنویسید چند نسخه از هر شماره را میتوانید پخش نمایید. نامه جداگانهای ارسال شد.
* * *
عبدالرحیم رحیمی ـ حاجی كمپ پشاور،
خیانتها و جنایاتی كه در هر سه نامه تان نوشتهاید چیزیست كه دیگر مردم ما با پوست و گوشت خود آنرا حس كردهاند. تنها با اتحاد بزرگ ضد بنیادگرایی و قیام مردم ما میتوانیم به این همه رنج و مرارت استخوانسوز پایان بخشیم و بس. باز هم بما بنویسید.
* * *
ح. نیسان ـ اسلامآباد،
«پیام زن» از مدتی بصورت مسلسل به آدرس تان ارسال شده است. امیدواریم بهای آنها را به حساب بانكی ما انتقال دهید. از دو قطعه شعر ارسالی سپاسگزاریم. بكوشید اشعاری بسرایید كه در آن خاینان جهادی نشانهگیری شده باشند.
* * *
رضا مهاجر ـ كانادا،
سلامهای متقابل ما را بپذیرید. از شهر مشهد آدرسهای زیادی داریم كه مشكل است شخص مورد نظر شما را از روی صرفاً آدرس تشخیص داد. ضمناً آدرسهای خوانندگان و همكاران نشریه را بدون كسب اجازه از خود شان نمیتوانیم در اختیار دیگران قرار دهیم. این اصل مخصوصاً در مورد دوستان ما در شرایط ایران كه «دهانت را میبویند» تا مبادا از عدالت و آزادی سخن گفته باشی، شدیدتر مراعات میشود. تا كنون چندین تن از دوستان ما در ایران فقط به جرم اینكه نشریه آزادیخواهانهای چون «پیام زن» به آدرس شان رسیده با تعقیب و اذیت و حتی زندان مواجه گردیدهاند.
نشریه حركت آصف محسنی را نداریم كه آدرسش را برایتان بفرستیم. چون با دفتر حزب آقای محسنی هم كه از یاران اخوان بشمار میرود، سر و كاری نداریم، بناً از ارسال آدرسش معذوریم.
* * *
تسلیمه نسرین پر ارجتر از سلمان رشدی است
ثریاص ـ پشاور،
در خلال نامهای میگوید:
«... چگونه میتوان سلمانرشدی و تسلیمه نسرین را در یك ردیف قرار داد؟ اولی آدمی است از لحاظ سیاسی مرتجع و از آن مهمتر كه پس از فتوای قتلش به تسلیمطلبی ذلیلانهی مقابل خمینی تن داد. در حالیكه تمام زندگی ادبی تسلیمهنسرین وقف رهایی مردم و بخصوص زنان بنگلهدیشی از قید ارتجاع بنیادگرایی و غیر آن بوده است. او از اول تا كنون كه در اروپا تبعید شده است با قبول ترور از سوی بنیادگرایان، قدمی به عقب نگذاشته و بیشتر از قبل به مبارزه آشتیناپذیر علیه بنیادگرایی و كلیه دینفروشان پلید ادامه میدهد.»
منظور از انتشار مطلب درباره سلمانرشدی و تسلیمهنسرین نه مقایسه آن دو بلكه عبارت بود از آگاهی خوانندگان ما از جریانی كه سر و صدایش در دنیا پیچید، ولی مطبوعات وطنی غیر جهادی و حتی چاپ كشورهای خارج، با محافظهكاری مفتضحی از اشاره به آن پرهیز میكنند. هر چند شنیدیم كه سلمانرشدی از عذر خواهیش در برابر خمینی نادم شده آن را پس گرفت، ولی در ارزش گذاری بین دو نویسنده مذكور با شما موافقیم.
بسیار مایلیم از شما مطالب و نامههای بیشتری داشته باشیم.
* * *
پ. رتبیل ـ كانادا،
با تشكر نامه ی حاوی دو چك ۱۰۰ دالری و ۳۰ دالری از دو دوست دیگر را گرفتیم. درباره سایر نكات، نامه جداگانهای ارسال شد. صحتمندی تانرا خواهانیم.
* * *
ش. م. ـ فراه،
این دوست ما نامهای فرستاده عنوانی بیبیسی و تقاضای نشر آنرا از طریق «پیام زن» نموده. ما هم بدون كم و كاست آنرا میآوریم ولی تصور نمیكنیم ازینطریق جوابی بیابد:
«گردانندگان محترم رادیو بیبیسی،
اگر بر من غیظ نگیرید میخواهم دو سوال از شما بپرسم:
۱ـ مدتی میشود برنامهای دارید بنام "نگاهی به مطبوعات افغانستان" و من آنرا تعقیب كرده و میكنم. از كوچكترین شخصیتها و نشریات شان خوب با آب و تاب صحبت میكنید. از "شهادت"، "فریاد عاشورا"، "میثاق"، "آرمان"، "شریعت" و... عنوان میگیرید و لجن شان را دوباره به روی مردم مظلوم ما باد میكنید، ولی از نشریه جمعیت انقلابی زنان افغانستان "پیام زن" هیچ سخنی بر زبان نمیآورید. چرا؟ بخاطریكه پرده از روی مزدوران بر میدارد؟ بخاطریكه سر سازش با هیچ گروه مزدور و جانی ندارد؟ بخاطریكه در كتابفروشیهای اسلامآباد، پشاور و كویته و سایر شهرها مورد دستبرد سگان اخوانی قرار میگیرد؟
۲ـ اگر چند تن مربوط تنظیمهای "جهادی" به عنوان تظاهرات یا میتنگ ظاهر شوند در همه برنامههای مربوط به افغانستان از آنان یاد میكنید. مگر از یكجا شدن صدها زن و كودك كه در خیابانهای اسلامآباد و پشاور به عنوان دفاع از حقوق زنان و مردم افغانستان راهپیمایی میكنند، یا بسیار اندك و خلاصه یا صلاً یاد نمیكنید، چرا؟ باز هم بخاطر دلایل فوقالذكر؟
شاید عدهای جواب این سوالها را بخوبی بدانند ولی شنیدن جواب آنها از زبان خود شما برای من جالب است. لطفاً از جواب در "پیك شبانگاهی" دریغ نكنید.»
* * *
خاینان «جهادی» و سعدی
ف. تشاركی ـ كابل،
از نامه حاوی گزارشها متشكریم. به سوال تان در مورد اینكه چگونه میتوانیم در پاكستان و زیر ریش آیاسآی و اجیرانش كار كنیم، در شماره ۳۷ و هم در جواب خوانندهای در همین شماره پاسخ گفتهایم. گزارشها را در شماره حاضر آوردیم.
و اما در مورد پیشنهاد تان:
در شماره ۴۰ پیام كه بار اول و تازه بدستم رسید در یكی از صفحات آن فوتوی رهبران خاین حاكم بر كشور را با باداران شان در حال تحلیف و دعاخوانی انتشار دادهاید. میخواستم در شماره آینده "پیام زن" آن عكس را در پشت جلد مجله بزرگتر و با این شعر مشهور سعدی با خط درشت به نشر بسپارید.»
* * *
محمد كریم - اسلامآباد،
فكاهی ارسالی تان چون به زبان اردو بود از نشر باز ماند.
قسمتی از نامه پر محبت تان:
«دوستان مبارز، بدون مبالغه باید به پشتكار و موفقیت تان اعتراف نمود زیرا "پیام زن" با افشای بی دریغ خاینان "جهادی و قیادی" آهسته آهسته علاقمندان روزافزون در میان مردم كسب میكند. "پیام زن" واقعاً یك نام تكاندهنده و عذابدهنده برای خاین به ملت، دشمن انسان "انجنیر گلبدین بی وجدان و برادران" و همدستان كثیفش است. راستی كه جبهه گرفتن "پیام زن" مقابل خاینان و بخصوص این آدمكش پلید و پر ننگ، اقدامی بس ارزنده و درخور ستایش است.»
* * *
مجددی از زدن ۱۰میلیون دالر تا خاك پای گلبدین شدن
سید امیر ـ كابل،
«فرزندان عزیز گردانندگان مجله وزین و آتشین "پیام زن"،
سلامهای گرم پدرانهی این خواننده ۶۳ سالهی تان را بپذیرید. با آنكه شما جای فرزندانم را دارید اما بخاطر قلم و شكل شیوه بیان تان كه مانند نشتری بر قلب رهزنان جان و مال و ناموس و دین ما میخلد، اجازه بدهید دستهای عزیز تان را ببوسم. من خود سرگذشت پر دردی از وطنفروشان پرچم و خلق و اخوان دارم كه شاید آن را نوشته و خدمت تان تقدیم كنم به شرطی كه عمر یاری كند و این زمستان سخت و بیبرقی و بیچوبی و قحطی و قیمتی و راكت پرانی و هزار و یك ارمغان دیگر "انقلاب اسلامی" و "جمهوری اسلامی" مانع نگردد.
و اما بعد شما هر چند گاهی مطلبی درباره انواع بنیادگرایان وهابی، یك رگه، دو رگه، چند رگه وغیره وغیره به نشر میسپارید و ماهیت آنان را رسوا میسازید كه حرفی ندارم و تنها موفقیت شما را میخواهم. ولی حرف من در مورد یكی دیگر از این "قهرمانان مردابها" است. جناب صبغتالهمجددی این "مسكین" (۱) كه در دوران تلایی (زنده بودن ضیاالحق و كمكهای بیحساب) از تمام كمكهای پدر آیاسآی صرف ۴ ردصد آن را صاحب میشد و به قول خودش "عربهای افراطی و متشدد نزد من آمدند و گفتند كه مجددی، در مورد تلاشها و جد و جهد شما از بسیار دیر به اینسو اطلاع داریم، اگر خودت از سیاست ما پیروی نمایی، ما همه آنچه را آرزو داری برایت فراهم ساخته میتوانیم، ولی من گفتم كه من این كار را نخواهم كرد، زیرا این سیاست به نفع افغانها نیست." (۲) یعنی مجددی ادعا دارد كه مانند گلبدین، برهانالدین، سیاف وغیره اجیران، نخواست در قبول خفت و مزدورمنشی مثل و شریك شان شود. علاوتاً همین مجددی، در سال ۱۹۹۱ در كمپ كلكتاك واقع در دروش چترال طی جلسهای در منزل عبدالرزاق، در حضور دهها نفر گلبدین را مفعول خطاب نموده و دو روز بعد در جلسه عمومی بعد از نماز عصر در شاه سلیم چترال و در فراوان فرصتهای دیگر او را "آدمكش"، "دروغگو"، "بازینگر"، "جام زهر" وغیره مینامید. حالا میخواهم بپرسم كه چگونه آنهمه ضدیت با او جایش را به پایبوسی و "هماهنگی" با وی سپرد؟
در رابطه با مجددی صاحب یك نكته دیگر هم مانند بسیاری هموطنانم ذهن مرا اشغال نموده و آن همان ۱۰میلیون دالری است كه نوازشریف در كابل به وی داد. "حضرت صاحب" آقای مجددی،
شنیدم كه حشمتاله خان مجددی با اهل و بیتش به اروپا (به گمان اغلب هالند) فرار فرمودهاند. ۱۰ملیون دالر را او با خود برده تا در بانكهای آن دیار جابجا نماید.
شما، زنان و دختران راوایی شما فرزندان دلیر و منورم، اگر از چند و چون ۱۰ملیون دالر اطلاع دقیقی داشتید، در "پیام زن" بنویسید تا تمامی خوانندگان تان از جریان باخبر شوند.»
از محبتهای تان از صمیم قلب ممنون و سپاسگزاریم. بیصبرانه در انتظار دریافت سرگذشت تان هستیم. آرزو میكنیم عمری طولانی داشته و با غلبه بر مشكلات عظیم ناشی از حاكمیت بنیادگرایان، هر گاه و بیگاه مطالبی با قلم شیوای شما دریافت كنیم. اما راجع به دو سوال تان:
ما هم نمیدانیم كه صبغتالهمجددی آن ۱۰ملیون دالر را به تنهایی در جیب زده یا اینكه با كسانی دیگر (كیها؟) تقسیم كرده. ولی قدر مسلم این است كه از ۱۶ سال به اینسو، تمام «رهبران» خاین احزاب، هر كدام دهها و صدها ملیون دالر را در بانكهای خارجی ذخیره كردهاند و رقم ۱۰ملیونی كه احتمالاً به آقای مجددی رسیده باشد به تناسب خورد و بردهای «برادران» مختلف، رقم فوقالعادهای را تشكیل نمیدهد. البته بر نیروهای آزادیخواه و انقلابی ماست كه از صبغتاله و حشمتاله و ذبیحاله چه كه از نوه و نبیرهی آنان هم كه شده، باید حساب ۱۰ملیون دالر مذكور را بگیرند.
ما هم شنیدیم كه حشمتمجددی امور «سفارت» شورای هماهنگی دوستم و گلبدین را در هالند به پیش میبرد! لیكن متاسفانه دقیق نمیدانیم كه آیا یكی از كارهایش سرمایه گذاری ۱۰ملیون دالر یاد شده است یا اینكه آقای صبغت اله مجددی در همان اولین روزهای «ریاست جمهوری»اش ترتیب آن را داده است. همچنان شایع است كه پولهای ذخیره شدهی مجددی در دوبی را كه در دوره جهاد فی سبیل اله ذخیره كرده بود مدتها قبل از آنكه پای خود را از پشاور سبك كند، بدون اجازه برادر بزرگتر (صبغت اله) با خود به هالند انتقال داده است.
* * *
بزرگترین عروسی «امیر» اسماعیل خان اما نه بزرگترین وقاحت و شناعت جهادی!
ع. ا. ـ هرات،
از نامه پر لطف و بریده هفته نامه كابل متشكریم. نوشته تان را در همین جا میخوانید. مایلیم باز هم نامهها و مضامین از شما بگیریم.
«كاركنان محترم "پیام زن" سلامهای گرم مرا بپذیرید.
خواهران گرامی، شماره ۸۵ "هفته نامه كابل" را میخواندم كه به عنوان "هرات و بزرگترین جشن عروسی" برخوردم. گرچه فكر كردم باید صحبت از جشن نوكیسههای "جهادی" باشد كه از درك چور و چپاول مردم و دریافت مقرریهای كلان از سیا، آی.اس.آی، ایران، عربها و دیگران خر پول گردیدهاند؛ با وجودیكه از دغلبازیها و جنایات "امیر" اسماعیل اطلاع داشتم ولی باور نمیكردم كه "بزرگترین جشن عروسی" در بزرگترین ماتمسرای جهان و بر سر اشك و خون و استخوانهای مردم ما از دردانهی "بزرگترین جهادی" باشد. عجب، آقای اسماعیل "قهرمان" كه گاهگاهی برای تظاهر پیاده میگشت و از "ساده زیستن" سخن میگفت و بعضی "برادران جهادی" دزد را توبیخ میكرد كه از "پول جهاد و بیتالمال" كمتر عیش و نوش كنند، (پاورقی۱) حالا عوامفریبی و ظاهرسازی را هم كنار گذارده و كاملاً بی پروا به زور پولهای بی حسابی كه از درآمدهای عظیم بندر تورغندی و اسلامقلعه، موسسات "خیریه"، ملل متحد، سیا وغیره منابع بالا رفته به مستی و پایكوبی میپردازد.
جالب اینست كه این رسوایی و جنایت نابخشودنی "قیادی" صاحب را نه آن "برادران" اسماعیل خان كه به خون او و ربانی و احمدشاهمسعود تشنهاند، بلكه "برادران" "تنظیم" خودش و نشریهی شش قاته جهادی و خادی خودیش یعنی "هفته نامه كابل" افشا میكند.
شاید "امیر قهرمان" بتواند بسادگی بسیاری چیزها را منكر شود اما از این عروسی كه بوی تنها گوسفندهای كباب شدهاش را تقریباً تمامی مردم رنجدیدهی هرات حس كردند، منكر شده نمیتواند.
آخ، اسماعیل خان صرفنظر از هر گپ دیگر، آخر تو چه بودی كه پسرت بتواند روی خارج را ببیند و آنهم پاریس و تحصیلات عالی را؟ اگر تو مثل تمام "قیادی"های خاین و مزدور دیگر با بیگانگان پیوند نمیداشتی و رنج و خون مردم را بنام "جهاد" و "اسلام" نمیمكیدی، از كجا ممكن بود ارجمندیت روی پاریس را ببیند؟
درآمدهای بنادر و كمكهای موسسات را چه كردی؟ به "دولت"، "پروفیسر" هرگز نمیدادی چون میدانستی كه او و شركا بیشتر از آن خورده و بردهاند كه به تو چشم بدوزند، علاوتاً قانون "هر امارت با دار و ندارش ملك طلق هر امیر است"، قانون اصلی تجاوزكاران جهادی بشمار میرود. پس اندوختههای بیكران باید راهی برای باد شدن پیدا میكردند. بناً در "بزرگترین جشن عروسی" قطرهای از دریای ثروت "جهاد" آوردهات را نثار و در پای عروسی "امیرزاده"ات ریختی و برای رویت سیاهی ابدی كمایی كردی.
جناب تان اگر نوشتهی "هفته نامه كابل" را فقط "اتهامات بی اساس برادران جهادی" بنامی، در آنصورت بجای لاف زدن و گزافهگوییهای پوچ در مورد "آزاد ساختن مجدد هرات" از چنگال برادران جهادی و عقیدتی طالبیات، بهتر است رد اینگونه "اتهامات جهادی" از سوی "برادران" وقت صرف كنی كه تا مردم بلادیدهی هرات بین "امیر" صاحب فراری و برپا كنندهی "بزرگترین جشن عروسی" در برابر چشمان عزادارترین ولایت و طالبان كه از اثر لذت موی قیچی كردنها، دست و پا بریدنها و اعدامهای خودسرانه نشه و مشعوف میشوند، تفاوتی قایل باشند.
با دیدن مطلب فوق بلافاصله این شعر كوبنده اسماعیل خویی در ذهنم خطور كرد.»
* * *
فتاح ـ اسلامآباد،
با تشكر مطلب ارسالی تان تحت عنوان «سیاه اگر سرخ بپوشد، خر بخندد» را در شماره بعدی میآوریم. منتظر دریافت مطالب بیشر شما هستیم.
* * *
آیا «راوا» لیبرال و طرفدار غرب است؟
سپورمی ب. ـ پشاور،
ضمن نامهای مینویسد:
«من از دیر مدت خواننده مجله شما هستم. با وجود اینكه بخاطر مهاجرت و طفلداری نمیتوانم در پهلوی شما به كار و مبارزهی انقلابی بپردازم ولی باز هم از اینكه برخلاف اكثر خواهرانیكه سواد نسبی هم دارند اما زمینه استفاده از آن را ندارند، من از آزادی مطالعه در چاردیواری خانه برخوردارم. تمام صفحات "پیام زن" و برخی مطالب آن را چندین مرتبه میخوانم. با سیاستهای شما كاملاً موافقم.
در بعضی بریدههای روزنامههای پاكستان راجع به "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" مطالبی نشر میشود كه مغایر با آنچه شما مینویسید ولی با اینهم شما آنها را بدون توضیحی ترجمه و چاپ مینمایید كه میتوانند اغتشاش ایجاد كنند. مثلاً آیا شما واقعاً آنطوریكه بعضی مطبوعات پاكستانی مینویسند، "لیبرال و طرفدار غرب" هستید؟»
خواهر عزیز، مسروریم از اینكه «پیام زن» مورد قبول تان واقع گردیده است و محدودیتی در استفاده از آن ندارید. و اما در جواب سوالهای تان:
شما به مثابه خواننده دایمی «پیام زن» حتماً متوجه شدهاید كه ما كوشیدهایم نوشتههای بنیادگرایان و مزدوران شان در مورد «راوا» را نیز غرض آگاهی خوانندگان به چاپ برسانیم. همچنین مطالبی از مطبوعات پاكستانی و غیر پاكستانی كه یا علیه خود را نیز طوریكه هستند میآوریم. مطبوعات پاكستانی، دید و سلیقه خاص خود را در نوشتن دارند. گاهی حتی از زبان سخنگویان «راوا» چیزهایی میآورند كاملاً مغایر موضع روشن و همیشگی ما. اعتراض هم به جایی نمیرسد. تقریباً هیچ اتفاق نیفتاده كه اینان سندی از ما بر ضد خاینان بنیادگرا را بطور كامل و بدون سانسور انتشار داده باشند. آنها صریحاً و بارها گفتهاند كه از «مقامات» به ما گفته شده كه از چاپ نوشتههایی حاوی حملات شدید علیه «رهبران جهادی» و بخصوص «حكمتیار صاحب» اجتناب كنیم! و اینجاست كه دیگر مرز احتجاج و بحث با خود را میبندند. با شما موافقیم كه استفاده از كلمه لیبرال در مورد «راوا» پوچ و مغرضانه است. لیبرالیزم مفهوم معین خود را دارد. امروزه لیبرالیزم با جهات منحط فرهنگ غربی مترادف گردیده است. با آنكه مطبوعات پاكستان این اصطلاح را در برابر بنیادگرایی قرار میدهند لاكن از نظر ما جریان لیبرالیستی و لیبرالها در آخرین تحلیل در سازش و همدستی با حاكمان مرتجع و بنیادگرا میافتند و بناً در دراز مدت گرایشی ضد مردمی و ضد انقلابی بشمار میرود.
در ارتباط با «طرفدار غرب بودن» فقط به ذكر این نكته اكتفا میكنیم كه ما غرب را زاهدان اصلیای میدانیم كه نطفه كثیف بنیادگرایان در آن رشد و نمو یافته و سرانجام بلای جان مردم ما شد. بهمین دلیل «مخالفت» بسیاری از كشورهای غربی با بنیادگرایی، نوعی دعوای خانوادگی، سطحی، فصلی و ناصادقانه میباشد. كدام احمق میتواند بپذیرد كه بطور مثال امریكا با گلبدین و شركا مخالفتی اصولی و آشتیناپذیر دارد در حالیكه همین كشور با بكار گرفتن تمامی قدرتش، دولتهای بنیادگرای بو گرفتهی عربستان سعودی و شیخ نشینهای خلیج را سر پا نگهداشته و نیز بخاطر رقابتش با فرانسه به تروریستهای بنیادگرای الجزایر، در واشنگتن دفتر و دیوان میدهد؟
طبیعی است توجه دارید كه این برخورد ما نسبت به غرب، سر مویی با مخالفتهایی از نوع سینه زنان وطنی علیشریعتی و جلالآلاحمد با غرب، تشابه ندارد.
این خواست ما و شماست كه مطبوعات پاكستان دقت و معرفت بخرج دهند. اما فایده ندارد، همانطوریكه از «عظیم راهنما» گفتن گلبدین خسته نمیشوند، باز هم به لیبرال و طرفدار غرب گفتن ما ادامه خواهند داد.
بهر حال، دقت نظر شما به مطالب مندرج در «پیام زن» را میستاییم و امیدواریم نامههای بیشتری از شما دریافت كنیم.
* * *
برهانالدین ربانی، پر كاه یا بال مگس؟
مرتضی ـ پشاور،
با تشكر از ۱۰۰ روپیه ارسالی قسمتی از نامه تان را میآوریم:
«دوستان عزیز سلام، در شماره ۴۱ "پیام زن" عنوان "وقتی الطافحسین به كاه متوسل میشود" چندان چنگی به دلم نزد. اگر چه در اصل انتقادم باید متوجه الطافحسین میبود ولی چون مطلب را در مجله شما خواندم ناگزیر برای شما مینویسم.
آیا در دنیا آدم سر الطافحسین قحط شده بود كه به ربانیای درمانده كه بقول معروف "از... خود دال نخود میچیند" كمك میطلبد؟ میگویند آب برده به هر خسی دست میاندازد ولی كاش ربانی در منجلاب "امارت" به اندازه همان خس یا به گفته شما پر كاه هم اهمیت میداشت. او خودش در زیر "ریش" مسعود خزیده كه به اندازه بال مگس هم ارزشش نمیدهد و در هر لحظهای كه منافعش ایجاب كند سرش را زیر بالش میكند.
بهتر بود مطلب توسل الطافحسین به بال مگس را در "پیام زن" اردو میآوردید تا مهاجران كراچی میدانستند كه چه رهبر بلند پروازی دارند!»
* * *
ژندهپوش ـ كویته،
نامه، شعر و عكس ارسالی تانرا در همینجا میآوریم:
«به عموم كاركنان "پیام زن" احترام تقدیم. موفقیت شما یگانه آرزویم است. مضامین نشریه تانرا كه تماماً جنایات جهادیها را روشن میسازد، با علاقه خاص مطالعه میكنم. من به مردم بلارسیدهام محبت دارم و چون "پیام زن" زبان آنانست پس یك قطعه عكس از اطفال معصوم مهاجرین قندوزی را برای تان تقدیم میكنم.»
اینقدر چور و چپاول اینقدر شیون بس است
اینقدر برزو ریش اینقدر چپن بس است
پكول هم در فرق سر پشت گردن یال خر
اینقدر ناموس فروشی اینقدر لجن بس است
خاك و خاكستر نمودید شهر و دهات وطن
اینقدر سرخ سفیده اینقدر ات بس است
آن امیرك گشت شغال بار خود بگذاشت و رفت
اینقدر سازش و ننگ اینقدر دندان خاییدن بس است
ابتدا چون عاشق پیچان انتها سگ و پشك
اینقدر عهد و وفا اینقدر خار خاییدن بس است
* * *
حاجی محمد ظاهر «نادری» ـ آلمان،
از دریافت نامه و ۵۰ مارك ارسالی شما متشكریم. اسناد و شواهد درباره قتل پسر تان بوسیله نیونازیستهای آلمان را با سایر گزارشها بفرستید تا با نشر آن سهمی در افشای این نژادپرستان وحشی ادا نماییم. در زمینه كار دوسیه پسر تان، آماده هر گونه همكاری با شما میباشیم. سلام و همدردی عمیق ما را بپذیرید.
* * *
آیا آوان همان لطیف پدرام خادی است؟
نفیسه ـ اسلامآباد،
طی نامهای مینویسد:
«دوستان عزیز مجله "پیام زن"، با عرض احترام و ارج گذاشتن به مبارزه قاطع و خستگیناپذیر شما در برابر انواع مزدوران بنیادگرا و غیر بنیادگرا میخواهم بپرسم فحشنامهای را كه زیر عنوان "و آن جماعت قوادان" به قلم فرومایهای موسوم به "آوان" در هفته نامه كابل نشر شده، شما چگونه این دلالك بنیادگرایان را همان لطیفپدرام دانستهاید؟»
خواهر عزیز، با تشكر از نامه ارسالی شما بنابر دلایل ذیل صاحب آن دو نام را یك نفر میدانیم:
۱ـ صرفنظر از لحن عمومی آن نوشتهی كثیف خادی ـ جهادی، آوردن كلماتی چون «پشتك وارو»، «كافه»، «پرسه» وغیره به روشنی نشان میداد كه صاحبش باید همان دلقك ادبی باشد كه در مصاحبه با محموددولتآبادی هم اصطلاحاتی مثل «باد به غبغب انداختن» را بر زبان رانده بود. («پیام زن» شماره مسلسل ۲۹ و ۳۰)
۲ـ به آن نوشتهی «پیام زن» هیچكس جواب نگفت و در واقع نمیتوانست بگوید. اما فقط كسی كه دردش جای دیگری باشد باید جرات میكرد و به بهانه باصطلاح جواب به «و اگر راكت در دهان "رهبران جهادی" یا مسئولان نشریه "كابل" جا بگیرد» چند دو و دشنام بیناموسانه نثار ما میكرد. و آن درد را لطیف خان پدرام داشت كه «پیام زن» او را در عنفوان معروفیتش بعنوان نوعروسك نازدانهی «ادبی» دولت پوشالی، منحیث پسری فاسد و شكنجهگر خاد افشا ساخت.
۳ـ بوی نوشته «آوان» چنان بالا گرفت كه حتی دوست وی عبدالجلیل فقیر پروانی را خجالت داده در حدی كه ناگزیر شده در بگومگوی ادبی ـ جهادی خطاب به لطیف پدرام خادی محبوب بنویسد:
«اگر آقای پدرام فعلاً هم قلم را در جیب و كاغذ را بجایش گذاشته از مباحثی كه قابل صلاحیت شان نیست خودداری ورزند (...) در خاتمه آرزومندم كه اگر میخواهند جوابی بنویسند "عفت قلم اداب اسلامی و وقار افغانی" را مدنظر بگیرند زیرا شیشه ما تحمل سنگ الفاظ مضامین "تقلای یك جنین" و "آن جماعت قوادان" را ندارد و زود میشكند.»
با این توضیح تصور میكنیم شما نیز شكی نخواهید داشت در اینكه «آوان» همان لطیفپدرام خادی ـ جهادی است.
* * *
بصیره شالیزی ـ اسلامآباد،
از نامه تان متشكریم. باز هم بما بنویسید.
* * *
صدیقصادقی ـ فراه،
با تشكر شعر ارسالی تان را بعد از اندك دستكاری در همینجا میآوریم:
وحدت اقوام افغان ضد اخوان تا بحال
تافته همچون شهابی سرخ عریان تا بحال
مرد و زن بر ریش اینان تف همی ریزند تف
كی شده توصیفی از خلقت به اینان تا بحال؟
مشت جاهل تیر بر فرهنگ میهن میزند
همنوا كی ملتات با جمع شیطان تا بحال؟
* * *
م. ش. ع. ـ پشاور،
دوست ارجمند، متاسفانه امكان ارسال فتوكاپی كامل «پیام فدایی»، «نقطه» و «جهان امروز» را نداریم. اگر فتوكاپی مقالههای مشخصی را در نشریات بالا بخواهید، برایتان خواهیم فرستاد.
* * *
میرگل ـ راولپندی،
بخشی از گزارش ارسالی تان:
«در منطقه كچهآبادی راولپندی كه اكثریت مهاجرین افغان از قوم ناصر و پشهای ولایت ننگرهار بودوباش دارند، عوامل خلقی گلبدین میخواهند عقدههای حقارت مبنی بر شكستهای متواتر و رانده شدن شان از میان مردم را باز كنند. چنانچه به تاریخ ۳۱ اسد ۱۳۷۴ جلسهای را توسط سیدداود مصباح و حاجی محمدرحیم دایر كردند و با تا و بالا كردن كلماتی از قبیل "د افغانستان د سولی غورحنگ"، "رهبری شهنوازتنی"، "كمیتهی بخش" وغیره خود را تسكین داده، عبدالعزیز و محمدجان خان را به ترتیب رئیس و معاون نامیده و "جلسه" را ختم كردند!
جاسوسان دو جانبه و كثیفی چون شنوازتنی و امثالهم در شرایط رسوایی و شاریدگی كامل بنیادگرایان و عدم وجود نیروی مقتدر مردمی خواب تحقق ایجاد دولت مشترك با گلبدین را میبینند. ولی اینان فراموش میكنند كه مردم ما، دریافتهاند كه فقط با جراحی زخمهای سرطانی اخوانی، خلقی و پرچمی از مصیبت سیاه كنونی نجات خواهند یافت و بس.»
* * *
«چندك»ها در سطح «وحدت اسلامی»
رابعه ـ ایران،
چنین مینویسد:
«كاركنان محترم مجله "پیام زن"،
من یكی از هزاران خانه بدوش افغان در زاهدان ایران هستم. مدتی قبل كه میخواستم زبالهها را آتش زده و به جای دیگری كوچكشی نمایم چشمم به شماره ۳۵ نشریه "وحدت اسلامی" افتاد. در صفحه اول آن عكس اكبری كه شباهت عجیبی به كارتون آقای رفسنجانی داشت و هم عنوان "چندك" نظرم را جلب نمود و به این انگیزه كه ببینم چطور روی شانه آخوند اكبری شیطان سوار شده كه زیر باران گلوله و درگیری با "برادر خلیلی" در فكر "چندك" گرفتن میافتد، به آن نگاهی انداختم.
از "چندك"های بشدت بی مزه و پوك و ملایی جناب اكبری كه متوجه انواع "برادران"اش بود چند نمونه آن را برای شما مینویسم تا باشد كه خوانندگان شما هم با تف نشریه مبتذل "جهادی" دیگری آشنا شوند كه سر صاحبش پیش رژیم ایران و دست و پایش نزد آقای ربانی و مسعود گرو است.
اولین نمونه "چندك" در واقع واقعیت خود آقای اكبری و همهی "برادران"اش را انعكاس میدهد:
"اتحاد اسلامی: دنیای اسلام باید به اسلحه اتمی دست یابد.
وحدت اسلامی: لیكن ما و شما نباید هوس كنیم چون اگر بدست ما و شما افتاد دنیا را بیك روز خراب میكنیم."
واقعاً این فرومایگان در ارتكاب خیانت، جنایت، بیعفتی و دزدی آنقدر ید طولا دارند كه توانستند با سلاحهای سبك تمام كشور و مردم را برباد كرده و در بیناموسی و رذالت ركورد قایم سازند. ولی اگر واقعاً هم این "هوس" جانوران بی یال و دم متحقق گردد، چه خواهند كرد؟!!
و اینك چند نمونه دیگر كه از قرار معلوم شیرین زبانی است و گلها بروی تان برای خنداندن خوانندگان! البته بیانگر بدون چون و چرای آرزوی مطبوعات و "لیبرالیزم جهادی" در كشور فاجعهها:
"شهادت: در رابطه با قضیه افغانستان محمدمستیری با بطروسغالی ملاقات نمود.
وحدت اسلامی: معلوم نیست كه بیچاره چه گفت.
شهادت: حكومت پاكستان در نظر دارد كمپهای مهاجرین افغانستان را مسدود سازد.
وحدت اسلامی: از باز بودنش هم كسی چندان خیر ندید. بجز...
اتحاد اسلامی: پیروی از اسلام یا پیروی از عنعنات؟
وحدت اسلامی: از هر طریقی كه چوكی میسر شود. (اینبار هم آقای اكبری بر این عشق اصلی خود و "برادران" صحه میگذارد)
امروز ما: سرقت ادبی كه ماهیت سیاسی سارقان را افشا میكند.
وحدت اسلامی: هر كه یك مرتبه هم كتاب شریعتی را خوانده باشد میداند.
اگر خنده تان نگرفت بروید یك مقاله "وحدت اسلامی" را از سر تا پا بخوانید.»
* * *
بها قایل شدن به احمد شاه مسعود
سهیلا ـ اسلامآباد،
با تشكر از ۲۰۰ روپیه ارسالی تان كاستهای «خون كابل»، «تو ای مادر من» و «كابل انتقام شو» را فرستادیم. قسمتی از نامه شما:
«دوستان عزیز گردانندگان مجله "پیام زن"، شماره ۴۱ مجله بدستم رسید. مطالب آن همانطوریكه انتظار داشتم بسیار عالی بود همچنان دیزاین پشت صفحه و شعر چاپ شده در آن جالب بود. ولی آوردن عكس احمدشاهمسعود در پهلوی به اصطلاح رهبران جهادی برای مفهوم نشد. من نمیخواهم در مورد "شیر پنجشیر" یا "بز كابل" و یا حرفهایی از این قبیل نظر دهم. انتقاد من اینست كه وی حداكثر یكی از قومندانان مهم جمعیت ربانی است و نه "رهبر" یك تنظیم. با توجه به اینكه اخیراً به حیث رئیس تشكیلات جمعیت مقرر شده اگر توطئه و حرامزادگی دیگری در كار نباشد، باید "شورای نظار" خود را هم عملاً منحل كرده باشد كه در این صورت آوردن عكس او در كنار "رهبران" خاین، یكنوع بها قایل شدن (هر چند منفی) به اوست. بهتر و مناسبتر بود اگر به جای او عكسی از مثلاً "رهبران" پشت پردهی طالبها، خالص، مجددی، اكبری، محسنی وغیره را میآوردید.»
* * *
سوریا - پشاور،
قسمتی از نامه تان:
«شمارههای "پیام زن" را منظم دریافت نموده و تمام مضامین آن را با دقت مطالعه مینمایم. در شماره ۴۰ صفحه نهم مطلبی تحت عنوان "مسئله ملی و بدمستیهای شوونیستی و قومپرستانهی محلی" بیشتر توجهم را جلب نمود كه چرا "پیام زن" برخلاف روال همیشگی خویش با روشنفكران مطرود و مرتجعی چون سرورسخا، پویافارابی و سرخابی به بحث نشسته است؟ مگر گردانندگان "پیام زن" نمیدانند كه آنان آن دسته روشنفكران تسلیم شدهاند كه عمری را به نوكری خلق و پرچم سپری نموده و عجالتاً زیر پاهای بنیادگرایان میلولند و جبینسایی میكنند؟ بنظر من آنان
* * *
یادداشت ها:
۱) ماهنامه گلبدینی حریت شماره ۱۲ و ۱۳ جوزا و سرطان ۱۳۷۱ سال اول خود به نقل از مجددی مینویسد: «در طول جهاد این روش (حكومت پاكستان) بود با مجددی «مسكین» در حالیكه من (مجددی) هنگامیكه جهاد را آغاز كردم، این همه مجاهدین طفل بودند.»
۲) همانجا.