«استاد» ربانی و دارودسته اش، ناگهان قبای «ناسيوناليستی» به بر كرده و بجای ندای رياكارانهی «اسلام و جهاد در خطر است» اكنون فرياد «ضروری» ديگری را سرداده اند: «كشور در خطر است»!

آری، پس از سه سال سفيد كردن روی روسها و چاكران پرچمی و خلقی در ميهنفروشی و ارتكاب موحشترين جنايات و بی ناموسی عليه مردم ما، حالا فيل شان خيال هندوستان كرده، به فكر «مبارزه عليه مداخلات خارجی» افتاده و ملت را به آماده شدن بخاطر دفع «مداخلهگران» كه منظور پاكستان است، فرا میخوانند و حتی «جبهه متحد اسلامی»! را اعلان كردند و غداری جهادی را تا حدی رساندند كه به مشاوران مطبوعاتی خادی خود در «هفته نامه كابل» دستور دادند تا به منظور جلب وسيعتر مردم و روشنفكران، كلمه «اسلامی» راكه پردهپوش كليه خيانتها و تبهكاری های «جهادی» است، از «جبهه متحد» برداشته و آن را به «جبهه متحد ملی» تعديل كنند!! («هفته نامه كابل» مقاله «مشت پولادين» از ع.م. شماره ۸٩).
ما گفته بوديم كه خاينان جهادی به هر جامهای میدرآيند و به هر گونه ای خود را میآرايند و حتی با آهنگ «دموكراسی و آزادی» خواهند رقصيد تا قبول افتند و چنگال شان در گلوی خلق اسيرما عميقتر فرو رود.
تاريخ ميآموزد كه فرمانروايان خونآشام هر زمانی كه ديده اند مكارگی و حيله های شيطانی شان جهت تداوم ديكتاتوری شان و نجات از گرداب خشم تودهها، ديگر چندان كارگر واقع نمیشود، به دامن زدن احساسات ملی مردم با جنگ طلبی با اين و آن كشور توسل میجويند. و وقتی هم موفق شدند آتش جنگ را بيفروزند، آنچنان اوضاع را بر وفق مراد می بينند كه بُعد برقراری صلح برای شان درست در حكم نوشيدن يك «جام زهر» تلقی میشود. مثالِ شهرهی جهانی روحاله خمينی كه معاهده صلح با عراق را «جام زهر» خود ناميد؟
ليكن «استاد» شياد، آرزوی كشاندن مردم تيرخوردهی ما را به جنگ با پاكستان يا هر كشور ديگری، بدون ترديد با خود به گور خواهد برد.
«استاد» فراموش میكند كه تا زمان سقوط نجيب خان، افغانستان زير سلطه خارجی قرار داشت ولی با هجوم درندگان بيمار جهادی به كابل و غيره ولايات، كشور به قلمرو نفوذ پاكستان، ايران و عربستان و... تبديل گرديد و مردم آنها و ساير «قياديان» را ميهنفروشانی بدتر از خلق و پرچم خواندند؛
«استاد» فراموش میكند كه طی سه سال اخير، از دختر و پسر صغير تا مادر و پدر ۷۰ ساله اين خطهی ناكام، بدست «تنظيمهای جهادی» مورد تجاوز و توهينهای روانسوز قرار گرفتند و هست و نيست شان، خانه و وطن شان، به تاراج رفت؛
«استاد» فراموش میكند كه در هيچ دورهای از تاريخ ما، جنگ قومی و مذهبی تا اين سرحد كه او و «برادران جهادی»اش به آن وسعت و عمق بخشيده اند، دامن نگرفته بود؛ «استـاد» فرامـوش میكنـد كه در هيچ دورهای از تاريخ ما، دين و مذهب اينقدر خاينانه، موذيانـه، گسترده و با قساوتی رذيلانه مورد سوءاستفاده واقع نشده بود؛ «استاد» فراموش میكند كه در هيچ دورهای سياه و استبدادی گذشته، كاركنان سفارت خانه های افغانی به اندازه روزگار فاجعه بار جهادی، اينچنين دزد و پر فساد نبوده و با كشيدن تنبان در برابر زن همسايه، به قعر پستی و فرومايگی سقوط نكرده بودند؛
«استاد» فراموش می كند كه خودش با «برادران» «حكمتيار صاحب»، «پروفيسر سياف»، «استادان مزاری و خليلی» و امثال آنان، بارها در حضور اربابان پاكستانی، ايرانی و عربستانی در مكه و مدينه به قرآن قسم خوردند كه از كشتار و ستمگری و بيشرافتی عليه مردم افغانستان دست بكشند اما نه تنها هيچكدام حيا نكرد كه خيانتكاری شان روز تا روز افزايش يافت؛
«استاد» فراموش میكند كه با بيشرمی باورنكردنیای از پدرش جنرال حميدگل دعوت به عمل آورد تا كابل بيايد و او را در مورد آشنايی با راه و چاه دولتمداری و ايجاد «اردوی اسلامی» و شبكههای جاسوسی اسلامی و جهادی عليه مردم ما، ياری رساند؛
و «استاد» فراموش می كند كه ....
بلی، «استاد تاج سر» (۱) خيلی «فراموشكار» است اما مردم افغانستان، تا چندين نسل ديگر هم خيانت ها و جنايت های او و «برادران»ش را از ياد نخواهند برد. پس اين جديدترين و هرزهترين شوخی وی و باندش را داير بر «ايجاد جبهه متحد اسلامی» و جنگاندن مردمی كه كارد «جهادی» تا استخوان و رشتههای روح شان را سوزانده، بر ضد كشوری ديگر، هيچ افغان شرافتمند و وطندوست لحظهای هم جدی نخواهد گرفت.
آقای ربانی، يادت هست كه مردم ما جبهههای «پدر وطن» و «مادر وطن» حفيظاله امين و ببرك خان و نجيبخان را چگونه با گلوله سوراخ سوراخ كردند؟ و حالا شما كه در وطنفروشی و جلادمنشی، از آن دو خاين بسيار پيشی گرفته ايد، میخواهيد شما پيش و تودههای ميليونی پشتسر تان، پاكستان، اين كشور با «نظام مصطفايی» و بيش از ۱۰۰ ميليون «امت اسلامی» درآن، را به مصاف بطلبيد؟؟ نه «استاد». روزی مردم ما اين توهين شما را نيز به روی خود تان و «برادران» با گلوله تف خواهند كرد. مردم ما فقط وفقط با بالا كردن لاشههای شما و كليه «برادران قيادی» و نيز كنيزكهای مطبوعاتی شما نظير نويسندگان هفته نامه «كابل» و غيره بر سرنيزههای شان، به جنگ «مداخلهگران خارجی» خواهند شتافت. جنگ ملی به رهبری مشتی خاينان ملی آنهم از نوع شما كه هيچگاه مقابل پاكستان، ايران، عربستان و امريكا نمكحرامی نخواهيد كرد، تنها در منطق وامفريبان جهادی جور میآيد. «استاد» بايد بدانی كه بدون تصفيه خودت و «بچه های جمعيتی» (كه به خاطر كشتن واسوختها، ناز شان میدهيد (۲) و از الف تا يای «برادران قيادی»، مردم ما ابداً نه حاضر اند و نه قادر خواهند بود بر ضد هيچ بيگانهای مسلمان يا غيرمسلمان از هرسويی كه آمده باشد، قرار گيرند. ماداميكه سگهای بيگانه از خانه چخ نشده اند چگونه میتوان با بيگانه حتی با خشونت سخن گفت؟
مردم نامراد ما از دست خاينان «تنظيمهای جهادی»، چنان كباب شدن در كورهای جهنمی راتجربه كرده اند كه با وحشت و ستمكاری هيچ بيگانهای قابل مقايسه نيست. بناءً كاریترين، مقدسترين و فيصله كن ترين «مشت پولادين» بر «مداخلهگران» ايجاد «جبهه متحد»يست بر ضد بنيادگرايان و همدستان و همفكران گلمجمع و طالب وغير طالب آنان. بعد حل مسئله «مداخلهگران» آسان است. سگ را بزن صاحبش میترسد.
«استاد» مثليكه برای شما و ياران خيلی دير شده. «برادر مجاهد الحاج ستر جنرال رشيد دوستم»، «برادران طالب» (كه كمك شان میكرديد) و احتمالاً «برادر حكمتيار»، قبر تان را كنده اند. «جبهه متحد اسلامی» و يا «ملی»ات را (يا هرچيز ديگری كه بناميش) مردم ما در چشمهای شما و ياران فرو خواهند برد. برای خمينی صلح با عراق «جام زهر» بود، برای شما صلح با «برادران» بايد حكم زهر را داشته باشد. پس بنوشش تا كار مردم ما جهت زدودن نكبت بنيادگرايی در وطن ما اندكی سبك گردد.

اگر از سر خاینان جهادی، سایه ی مالکان خارجی شان کم شود، آیا از این شیران برفی «قیادی» چیزی باقی خواهد ماند؟

یادداشت ها:
۱) «مجاهد»، شماره ۲۸، ۱۲ فبروری ۱۹۸۹
۲) همانجا