هیچ وقاحتی چاره‌ساز خیانت و رذالت نیست

هیچ وقاحتی چاره‌ساز خیانت و رذالت نیست

زمانی یک مبارز ایرانی که زخم رژیم شاه و رژیم خیانت اسلامی را در جسم و جانش داشت به ما گفت: «دیگر توان و عمری از من باقی نمانده تا از "زیبایی‌های زندگی" بگویم اما این آرزو در من تنوره می‌کشد که در فردای تلاشی جمهوری اسلامی، عده‌ای از سران آن در سلول‌های اوین و آشویتس‌های ایران مدت‌ها قصه‌گوی جنایات‌شان باشند تا دیگر هیچ نسلی از مردم ما فاشیزم غیردینی و دینی را از یاد نبرده و تجربه نکنند.»

در افغانستان، بسا قصه‌های قتلگاه پلچرخی ناگفته مانده و سران و شکنجه‌گران پرچمی و خلقی در پناه بنیادگرایان هرگز روی محاکمه و مجازات را ندیدند و در نتیجه هنوز مردم ما آن طور که باید راجع به جنایات آنان آگاهی لازم را ندارند. و آگاهی مردم از کارنامه موحش‌‌‌‌‌‌‌تر جنایت‌سالاران جهادی بیشتر از داستان‌های ترس‌آور پرچم و خلق، بنا بر تسلیم‌ شدن‌شان به امریکا و کِلک‌هایش کرزی و غنی و عبدالله مدفون ماندند چون در ۲۰ سال حکومت شعارشان بود: تا می‌توانی خیانت کن و بکش و به روی آن‌ سفیده بزن!

ساعت بیست و هفت هزار دالری عطا

«درحالیکه ساعت امگای ۲۷هزار دالری و انگشتری با ۲۰نگین الماس به دست داشت، عطا در باره فساد حرف می‌زد.»

نیویارک تایمز، ۱۵ جنوری ۲۰۱۸

آنان حتی‌الوسع آثار خورد و برد خود را پوشانیده‌اند لیکن برای کتمان قصرهای‌شان موفق نشدند. و همزمان با استیلای فاشیزم طالبی بود که تصاویر تعدادی از کاخ‌ها در یوتیوب راه یافتند؛ پرده ضخیمی که خیانت‌پیشگان بر تجسم گوشه‌ای از فساد خود کشیده بودند به یکباره پاره شد و مردم ما و دنیا با بهت‌زدگی دیدند که فراعنه‌ی قرن بیست‌ویکمی در افغانستان چه جنس کفتارانی اند و زیر سرپرستی امریکا، به بهای مکیدن‌ خون و محرومیت ۹۰ درصد رنجبران از شرایط زندگی انسانی، برای خود و اولاده خود چه آرگاه و بارگاهی ساخته بودند که غیر از افسانه‌ها و فلم‌ها، در تاریخ هیچ استبداد و مستبدان خونخوار مانندش را نمی‌توان یافت.

بشیر تینج و فریما نوابی

ولی آیا آنان پس از بی‌پرده ‌شدن تکانی خورده و با ابراز سرافکندگی، از سیاست تا مرگ ننگین خود استعفا داده و فورا قصر‌ها را مال حقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم افغانستان اعلام نمودند؟

خیر، صاحب‌مقامان جهادی-پوشالی خیلی بیشتر از آن خم‌چشم، بی‌غیرت و بی‌حیثیت اند که از این بی‌خشتک شدن‌ها‌ خمی بر ابرو آرند.

چند تا از آنان در «افغانستان انترنیشنل» («بحث روز»: آیا طالبان از دارایی مخالفان...» با شرکت عبدالبشیر تینج، فریما نوابی،‌هاشم دانش) گویای میزان وقاحت حیرت‌انگیز تمامی سرجنایتکاران و دلالان علنی و غیرعلنی آنان اند که تفاوتی ماهوی باهم ندارند.

طاهر قادری، میرویس ربیع، نجیب پیکان، افضل حدید، چهار دلال خاص عطا

طاهر قادری، میرویس ربیع، نجیب پیکان، افضل حدید، چهار دلال و مگسان خاص دور عطا که با موافقت هم‌دستان خاین‌تراز خودش (کرزی، غنی، عبداله) حتی به سفارت رسیدند.


بشیر تینج در سفیده‌مالی مذبوحانه دوستم فقط یاد گرفته بگوید که طالبان «بی‌مشروعیت» حق ندارند دامن دوستم و دیگر «رهبران» را بالا کنند، و«طالبان برای مغشوش‌ کردن ذهنیت‌‌های رقبای‌شان به مردم می‌گویند که این‌ها سو‌ءاستفاده‌ها کرده‌اند.»

چوکره احمق، مردم را کر و کور می‌پندارد. تنها ویدیوی قصر ولینعمت‌اش در کابل برای میلیون‌ها هموطن ستمدیده‌ و مخصوصا صفحات شمال کافی بود به سرشت «مارشال» کاذب پی برده و در حال حاضر به او تف و نفرین بفرستند تا فردا که....

شما روشنفکران مرتجع امریکاپرست همان ‌قدر در خیانت چندقاته به میهن ما دخیل اید که سیا و واواک و آی‌اس‌آی با سگ‌های شان، و پدرتان خلیلزاد.

«حتی (طالبان) اتاق نشیمن و خواب و حمام این‌ها را نشان می‌دهند که یک ترفند است.» آقا تینج، طالبان زامبی‌‌های بی‌سر و دم، مزدوران آی‌اس‌آی، مایه شرم مردم آزادیخواه و نجیب پشتون و... لیکن حالا که قصر خون‌پر او را نشان دادند، کجایش «ترفند» و ‌مرفند است؟ ضرورتا پاکستان نبوده که به طالبان بفهماند انتشار عکس‌های قصر‌ها، «شیران» پیر و جوان را بی‌یال و دم خواهد کرد. افراد جاهل‌تر از طالبان هم می‌دانند که در دید عامه قرار گرفتن قصر‌ها سهل‌ترین و انکارناپذیرترین راه بی‌سترساختن کلیه فسادزادگان جمهوری پوشالی می‌باشد. قصر دوستم و سایر دژخیمان کینه مقدس طبقاتی‌ را در بینندگان برانگیخته و ضمن اشتیاق واژگونی رژیم خمینیستی طالبان، در گوشه‌ی ذهن‌ شان مجازات صحرایی میلیاردر‌های جهادی نطفه می‌بندد.

تینج معذور که می‌خواهد هر قسمی شده به پای صاحبش بلولد، در توجیه دربار فساد تتله شده و طوری در بی‌آزرمی گور می‌شود که گله اسب‌‌های هر دو سرور «مارشال»‌اش دوستم و فهیم به او می‌خندند: «مارشال صاحب هیچ‌ گونه جایداد غیرقانونی نه در مزار نه در جوزجان و نه کابل دارد. اگر چنین نبود حکومت (سابق) آن‌ها را رسانه‌ای و در مراجع قضایی و عدلی می‌سپرد.» دروغ‌های وزیرک با چاشنی حرف زدن یک دلقک خودنمایی دارد. آیا او به راستی آن قدر کودن است که نمی‌داند در ید قدرت کی بود که «مارشال صاحبِ» از گردانندگان دولت را به «مراجع قضایی و عدلی» بسپرد و به کدام مراجع؟ مراجعی که بر قضیه تجاوز جنسی «مارشال صاحب» به احمد ایشچی سرپوش اخطارآمیزی نهاد که ناف غنی و کرزی را کند و تا امروز هیچ رسانه‌ای جرئت نکرد از آن سخنی به میان آرد؟ مراجعی که به اشاره عبداللهِ مادرفروش دوسیه مثله کردن فرخنده را در باطله‌دانی انداختند؟ مراجعی که خون یما سیاوش را به سلامتی رذالت‌پیشگان جلاد نوشیدند؟

قصر راحله دوستم در جوزجان
قصر راحله دوستم در جوزجان

بین قصرهای خون و فساد، قصر عیالداری یعنی همان «کوچ» یا «سیاه سر» یا هر نام تحقیرآمیز دیگری را که دوستم و عطا و جمیع سرخاینان، همسران همیشه غایب خود از انظار «نامحرم» را خطاب می کنند، ناپیداست تا ادعا نمایند که با محبوس نگهداشتن همسران در چهاردیواری خانه، همانند برادران طالبی خود، مرتکب هتک «غیرت» نشده اند!


تینج و فریما نمونه‌ای از کل برکتی‌های مذکر و مونث جمهوری فساد می‌باشند که در تقدیس «ارزش»‌های آن گلوی شان را شکاف می‌کنند تا این حقیقت آفتابی و ملموس را مکتوم نگهدارند که زیر حاکمیت مشتی ولدالفساد ضدافغانستان، هیچ آزادی و عدالت واقعی و مخصوصا «مراجع عدلی و قضایی» نمی‌تواند قابل تصور باشد. «مراجع عدلی و قضایی»، مراجع اقتصادی، تعلیم و تربیتی، رسانه‌ای، صحی (اشغال قصر دارالامان برای واکسین کرونا توسط خانواده گلبدینی-داعشی-طالبی کثیف فضل هادی مسلمیار را به یاد داریم) و... همه و همه در کنار نیرو‌های امنیتی، برای حفظ قدرت، دبدبه و امکان اعمال هر نوع فساد و بی‌ناموسی ارگ‌نشینان بود و نه پابرهنه‌ها. در بیشتر از نیم‌قرن، جابجایی همین قشر طفیلی در ارگ بوده که دوام «نظام»‌ها را مانع شده است. اما «تحلیل‌گران» ارتجاع راجع به «علت ناپایداری نظام‌ها در افغانستان»، آسمان و ریسمان را بهم می‌بافند تا از اصل مسئله -وجود حاکمان ضدمردمی- طفره بروند زیرا خود جزئی از آن می‌باشند.

«وزیر» تینج اگر از شرم انسانی شمه‌ای بهره‌ می‌داشت باید در مصاحبه اصلا شرکت نمی‌جست چون با سیاه شدن روی صاحب «مارشال»ش چیزی به نام آبرو برای خودش هم باقی نمی‌ماند. اما بدان سبب که او و هم‌قطاران هیچ گاه در افغانستان زیر سلطه خاینان مجازات و از طرف هیچ صدای مبارزی آن طور که باید بی‌نقاب نشده‌اند، کماکان غرق این توهم اند که «رهبر» یا پاپی‌گک‌های «رهبر» اند و همانند دیروز حکمروا.

صدیق الله توحیدی با عطامحمد چور

این «باریابی» به «حضور» امپراتور چور در صورتی که از سر ضعف و بی‌همتی شخص صدیق توحیدی نباشد، باید جامعه خبرنگاران را در گرو مکنت و مقام جنایت‌سالاران دید؟

فریما نوابی در دفاع از دوستم و دیگر «حرامیان» حرفی نمی‌توانست داشته باشد جز این که به تقلید از تینج بگوید طالبان با این کار می‌خواهند رهبران جهادی و سیاسیون را زیر فشار قرار دهند، تصمیم طالبان «سلیقه‌ای» است(۱) و چون گروهی اشغال‌گر و بی‌مشروعیت اند، بررسی «شفاف و عادلانه نیست.» خانم خیلی بی‌معرفت نخواهد بود ولی به شکرانگی هشت سال دانه خوردن از دستگاه فساد، نمک‌حرامی می‌داند بگوید که اگر بررسی «شفاف و عادلانه» و از سوی دولتی مردمی می‌بود، دوستم و جمعه خان همدرد تا مدافعان حقیرتر از خود شان در قفس‌هایی پهلوی قصر‌ها گذاشته می‌شدند تا عابرانِ با داغ جگر از ساطور اینان سنگباران شان می‌کردند.

ولی فریما جان یک استدلال بی‌نهایت قوی و مات‌کننده‌ی طالبان هم دارد: «با این اداره که رهبرش غایب باشد نمیشه عدالت اجرا و پرونده بررسی شود.» خانم فریما، فرضا دولتی مشروع با «امیرالمومنین»ی علنی و عطر و پودر زده، قصر‌های جانیان را بازرسی می‌کرد، خودت و تینج و هم‌قماشان دارای آن شرافت بودید که علیه مالکان کاخ‌های زرهی و میدان‌هوایی‌دار و سونا و ورزشگاه‌دار عطا، سیاف، دوستم و کل پایه‌های نظام غدر و غارت بپاخاسته و به نوبه خود سعی در بسیج مردم کنید؟ هرگز. اگر دانه‌های ریخته شده‌ی آن «نظام» در حلق تان، پیچکاری وفاداری به خیانتکاران جهادی غیرطالبی نبوده پس چی شما را به این یاوه‌سرایی‌های رقت‌انگیز به علت خالی بودن عریضه واداشته است؟


از دروغ‌های کودکانه تینج که روی طالبان را سفید می‌سازد: «جایداد مارشال صاحب در مقایسه با رهبران چیز قابل ملاحظه نیست. از جایداد سایر رهبران خبر ندارم.» اگر مجری برنامه مجاز می‌‌بود آیینه‌ی خیانت‌های وابستگان به امریکا و متحدان را پیش روی آنان بگذارند باید می‌‌گفت: «آقای تینج، از یک طرف از جایداد سایرین خبر نداری و از طرفی جایداد دوستم را در مقایسه با رهبران دیگر "قابل ملاحظه" نمی‌شماری، به زبان آدمیزاد این بدان معناست که از دارایی‌های سایرین هم بی‌خبر نیستی. پس با این دروغ و تناقض‌گویی فاحش کی را می‌‌خواهی فریب دهی یا به زعم خود مجاب سازی؟ و...» ولی پیداست از «افغانستان انترنیشنل» که ماموریت دارد «شیران جوان» و تازه‌دم فاسد را به جای «شیران» پیر و پوسیده و کرم‌زده‌ی اغلب از حیز انتفاع امریکا ساقط شده، پندانده و تبلیغ نماید، توقع مذکور، زاید و بیهوده می‌‌باشد.

و پاسخ به پرسش گرداننده که «منبع این همه ثروت دوستم کجاست؟»: «نیاز بود که مارشال صاحب به مقایسه رهبری و بزرگی‌شان دفتری و جایی داشته باشند.» در این پاسخ آزاردهنده‌ واقعیتی نهفته: «رهبری و بزرگی» «مارشال» کشمشی که یکی از «کادر»هایش(۲) تو باشی و دلالان بدنام‌تر از تو احسان نیروها، اعظم دادفر‌ها و... کل افغانستان کوچکی می‌‌کرد چه رسد به چند دفتر و جایداد چند میلیاردی ناچیز در افغانستان و ترکیه و چند میلیارد دالر ناچیز در بانک‌های خارج!


کدام «بیعت»؟

در آخرهای بحث، می‌لافد که «اگر در زمان وزارت زمین و موتر می‌خریدم امروز طالبان را تایید و برش بیعت می‌کدم. فساد نداشته‌ام.» خیر آقای «کادر»، شخص خودت(۳)، اعظم دادفر، احسان نیرو، بابر فرهمند، شاکر کارگر، فیض‌الله ذکی، و... (و روشنفکران شرف‌باخته‌ی منسوب به باند‌های دیگر) همین که پادوی «مارشال صاحب» و ورود در مافیای امریکایی کرزی و غنی-عبدالله را پذیرفتید و به یمن آن به وزارت و سفارت و سخنگویی رسیدید، در حقیقت به مرجعی به مراتب خاین‌تر، بویناک‌تر و ضدملی‌تر از طالبان «بیعت» فرموده و نام‌های‌تان مترادف فساد و فضیحت شده‌اند. اگر شما دشمنان ملیون ترقیخواه، دموکراسی و سکیولریزم، خود را به سیا و عمله عرضه نمی‌کردید، طالبان، افغانستان را تسخیر نتوانسته و مردم ما در منگنه‌ی طالبی و ماتم‌زدگی تازه گرفتار نمی‌آمدند. شما روشنفکران مرتجع امریکاپرست همان ‌قدر در خیانت چندقاته به میهن ما دخیل اید که سیا و واواک و آی‌اس‌آی با سگ‌های شان، و پدرتان خلیلزاد.

عطامحمد چور با جمعی از زنان

اینان پست‌تر از زنان پروژه‌ای، زنانی اند که به شیوه منیژه باختری‌ها با لمیدن زیر پای عطامحمد، به تمنای سفیر یا کاتب‌شدن دلک سبک‌تر از آرزوی‌ خود را تسکین می‌بخشیدند.
به راستی که حاکمیت وابسته به امریکا و سگ‌هایش، بخش‌هایی از زنان و مردان ما را به چه عاجزه‌ها و بردگانی بی‌زبان و بی‌وقار بدل می‌کند. آیا یکی فقط یکی از این زینتی‌ها جرئت نمود از سرور زن‌ستیزشان بپرسد: «استاد تاج سر ما، چرا مادر اولادها در کنار شما تشریف ندارند تا به افتخار ما صدچندان افزود می‌شد؟»


عطامحمد چور با جمعی از زنان در روز جهانی زن

«روز همبستگی جهانی زنان»ی که در آن جرثومه‌ای مثل عطا بتواند راه یابد، زشت‌ترین تف و توهین به این روز بزرگ همبستگی زنان برای آزادی و برابری خواهد بود.


عطا محمد زرهی

اراجیف عطا پیرامون فسادپیشگی‌اش را از برنامه مشاطه‌گری جهادی‌ها و جمهوریتی‌ها «کاکتوس» شنیدیم.

خرمستی‌های چور خان بر زمین نمناک از اشک و عرق مردم مسئله‌ای روزمره بوده‌است. ننگ و مرگ بر آن شرف‌باختگانی که برایش رقصیده و عمر دراز می‌خواهند.

ما نوشته‌ایم صرفا انگشتر و ساعت عطا محمد گردنش را به طناب دار مردم ستمکش کلیه اقوام در روز خجسته‌ی خیزش انقلابی، نزدیک کرده ‌است. ولی او مانند تمام هم‌مسلکان جهادی بیشتر از آن در مکتب وقاحتی روسپی‌وار بالیده ‌است که چرتش از کاخ‌های زرهی و میلیاردها پس‌اندازش خراب شود چه ماند به انگشتر و ساعت ننگ. از همین روست که اگر چه در نظر اول باورکردنی نمی‌آید لاکن واقعیت دارد که گفته: ««طالبان جایدادهایم را که منفجر هم سازند رای نمی‌زنم، صدقه سر ملت.» کدام احمق می‌گوید رای خواهی زد؟ کدام احمق نمی‌داند که انفجار قصرهای زرهی و میدان‌هوایی‌دار و رویایی تو و جمیع خونریزان تاریخ افغانستان، موجب آنی «رای‌ زدن»تان نخواهد شد؟ چراکه آگاهند این‌ قصرها محض نوک کوچک کوه عظیم یخِ ماحصلِ چورها، زورگویی‌ها، غصب‌ها و هزارو یک ستمکاری دیگر به مردم می‌باشد و میزان واقعی دزدی‌های شما را تا دم مرگ نه خود برملا خواهید نمود و نه حامیان پنتاگونی، اردوغانی، پاکستانی و واواکی شما. معهذا برخی شاعران و نویسندگان خریداری شده‌ی رژیم جنایت ایران از قبیل منیژه باختری، واصف باختری، نجیب بارور، سمیع حامد، رنگین سپنتا، پرتو نادری، مجیب مهرداد و... حتما برای قصرهای موقتا زیر نظر برادران طالب‌ات خواهند گریست زیرا هنوز کام شان از صله‌های سلطنتی تو شیرین است. همچنین آدم‌هایی مثل تو که از دنبل‌های بوگرفته‌ی خیانت در پس و پیش‌ خود ذره‌ای خجالت نکشند، مشکلات گذرای مالی با برادران دینی امارتی چیست که فکر شان را مختل سازد؟

او در رد گرفتن اضافه از یک‌صدوده‌ میلیون دالرِ (مشترک با غنی و دوستم) امیر قطر می‌گوید: «همکاران و وطندارهای ما که از پایگاه سیاسی و مردمی ما تشویش دارند این توطئه را سازماندهی می‌کنند. میلیون‌ها هواخواه ما آسیب روحی دیدند. توطئه‌گران را می‌شناسم اما اخلاقا نام‌های‌شان را افشا نمی‌کنم.» از کی به اینسو «اخلاق»شناس شده‌ای اخلاقی که در قبال مردم همیشه در چشم‌هایت رفته لیکن در مقابل «توطیه»گران و رسواگران‌ات فعال و زنده است؟ عین مجیزگویی‌های بشیر تینج به مالکش دوستم که برای هیچ کس دو توت ارزش ندارد، تظاهرهای ملانصرالدینی تو نیز تنها خاندانی‌هایت، نویسندگان و شاعرانی را که با پامال نمودن شرف و عزت شان از تعظیم به تو عار نکردند، مزه خواهد داد و بس.

عطامحمد در محفل یادبود از رهنورد زریاب

چهارراهی به نام واصف باختری، محفل یادبود رهنورد زریاب و «مورد الطاف ملوکانه» قرار دادن‌هایی از این قبیل توسط عطا، در واقع خواندن فاتحه آن «اهل ادب» است که انسانیت و شرف ایستادن مقابل فاسدان جنایت‌کار را نداشتند.


تو و شرکای پلیدت نمونه تپیک آنانی هستید که در ماتحت‌‌تان درخت هم بروید سایه‌اش را غنیمت می‌دانید. خانه‌های زرهی و ذخایر میلیاردی‌ات در خارج به کنار، صرف انگشتر و ساعت‌ات که به آنها مباهات می‌نمایی شاخه‌ای از همان درخت است. اگر دروغ‌پرانی جزء خمیرت نشده، پس «میلیون‌ها هواخواه» را در کجای نیفه‌ات زده‌ای که همکاران و وطنداران نامردتراز خودت را سرجای شان نشانده یا لااقل آنان را از بی‌تنبان ساختن‌ات باز دارند؟ آنان حریفان دوستمی‌ات اند یا «داکتر صاحب»ت عبدالله؟ یا صلاح‌الدین؟ چرا از «توطیه‌چینان» نام نمی‌گیری؟ زیرا خوب می‌دانی اگه خوده شور بدهی، آن هم‌مسلکان‌ رازهای بیشتر فسادت را جار خواهند زد. شما مقابل یکدیگر دهن پرآب هستید.

قصر زرهی عطامحمد چور در مزار

مردم، بر آن اند که هرچند ثروت میلیاردی عطامحمد در خارج محفوظ است، اما دیگر کشوری بی‌صاحب در دنیا را نخواهد یافت که مثل افغانستان گرفتار اقلیتی شش‌قاته خاین باشد و او بتواند آزاد و فعال مایشا اکت یک چنگیز معاصر را نموده و مرض‌اش را بریزاند.


لاکن یک جمله امپراتور رانده شده تا لب گور، نغز و واقع‌بینانه است: «خاک‌فروش و وطن‌فروش مادرفروشی است.»

کاملا درست. و از همین جاست که ما به نوبه خود تو و تمامی آنانی را که «بزرگان» می‌نامی، مادرفروشانی خطاب نموده‌ایم که آن را در چهار سال خون و خیانت، سپس در ۲۰ سال جمهوریت خیانتکاری و بالاخره در رها کردن هزاران تروریست، تسلیم کشور به طالبان و آسودن در ویلا‌های‌تان در ترکیه و اروپا به اثبات رسانیدید.

ادعای «مادرفروش نبودیم»ات انکار واقعیت همان درختی است که بر سرش نشسته و مستِ عیش در سواحل دلفریب ترکیه، به سوی مادر اسیر پوزخند می‌زنید. عطا خان تو و دیگرانت شعور درک معنای داشتن قصر‌ها، کلکسیون‌های الماسی و... در بی‌نواترین کشور دنیا را ندارید (چنانچه فاتحان جگرخوار قدیم نیز با داشتن کله‌منار‌ها فخر می فروختند) و آنها را با بی‌شرافتی کم‌نظیری «خدادادی» و ثمره «سلیقه» خود نام می‌نهید(۴). حق دارید. اما روزی آن را درک کردنی هستید، روز پرفروغی که توده‌های ستم‌دیده‌ی افغانستان، شما منفورترین انگل‌های جامعه را در پلچرخی به نمایش گذارده و از شما بخواهند در سنگلاخ‌های آنجا «سلیقه» به خرج داده سونا و ورزشگاه و میدان‌‌هوایی و عشرتگاه‌های زرهی خود را اعمار کنید! به شرطی که ترتیبی داده شود تا سیل مردم زجر دیده‌ی بی‌نان و بی‌خانه و بی‌دوا و تلخکام، شما را بلافاصله پاره پاره نکرده طعمه سگ‌ها و شغال‌ها نسازند.

مطمین باش چور آغا، امروز بازی با کلاهت، فردا با کله‌ات.

مطمین باش چور آغا، امروز بازی با کلاهت، فردا با کله‌ات!


کاروان موترهای زرهی امپراپوف بلخ عطامحمد چور

ای کاش روز امحای این دبدبه‌ی پولی و تصنعی عطاها را مردم محروم ما با نیروی بهمن‌آسای طغیان خود شاهد می‌بودند.


رزاق مامون

توهینی مهوع به فیدل کاسترو

در جریان رسوایی قصر‌های اشراف بی‌شرف، رزاق مامون به روال هرگاه و بی‌گاه چشمک زدنی به «استادان»ش، سخافت عطا محمد را با عظمت فیدل کاسترو رو به روی هم نهاد. ظاهرا کار بدی نکرده و خواسته با این قیاس بگوید که کاسترو چه انقلابی بزرگی بود و «استاد» چور وطنی چه ضدانقلابی‌ای بی‌مقدار. لیکن نکته اینست که او نمی‌فهمد الماس را فقط می‌توان با احجار کریمه مقایسه کرد و نه با سرگین و پشقل. این خوب است که جرئت نموده و از کاسترو می‌گوید، خلاف کلیه اراذل جهادی که از گرفتن نام او و همترازانش لرزیده، لگد پرانده و قوله سر می‌دهند. ولی میزان شناعت و بدذاتی موجودی مادرفروش و بی‌نهایت وقیح مانند عطا را باید با همگنان مافیایی بطنی و سلبی‌اش عبدالله، کرزی، گلبدین، غنی، سیاف، دوستم، کریم خلیلی، محقق و... سنجید و نه هرگز با حتی پاپی‌گک کاسترو و کاسترو‌ها.

مقایسه مسخره فیدل کاسترو با عطامحمد چور


* * * * *

عطامحمد چور با جاوید فرهاد

بر یک فسادسالار نباید ایراد گرفت، هر کس خر شود، او در سوار شدنش درنگ نمی‌کند. نفرین و ننگ بر جاوید فرهاد، عزیز آریانفر، منیژه باختری، شمس آریانفر، حمیرا قادری، افسر رهبین، منوچهرفرادیس، پرتو نادری، واصف باختری و غیره سست‌عناصر مرتجع که از سرسایی حتی به چورآغا هم دریغ نورزیدند. اگر عرقریزی این روشنفکرانِ به قول خسرو گلسرخی‌ «بیعرضگان این برهه از تاریخ»، نمی‌بود، کرکس ها به «امپراتور»، «مارشال»، «متفکر» و .... مسما نمی‌شدند.

تازه شنیدیم که گروه‌های مختلف جمعیت اسلامی پس از مدت‌ها سگ‌جنگی با هم جور آمده‌اند تا «متحدا» علیه طالبان برخیزند! این لاف و شوخی‌ای بیش نیست: ۱) وحدت تبهکاران دیوانه‌ی قدرت و ثروت ممکن نیست مدت زیادی دوام ‌آورد. در باطن، آنان خواستار دریدن یکدیگر اند تا طالبان. ۲) بین «کلان‌ها» و صفوف باند تضادهای شدید وجود دارد که با عدم شرکت ارجمندی‌های «کلان»ها در میدان عملِ ضد طالبان، عمیق‌تر و دامنه‌دارتر شده و چه بسا به حذف یک‌دیگر بیانجامد. ۳) سرکردگان جمعیت که از انبار آن همه ثروت و خوشگذرانی در غرب به ترکیدن رسیده‌اند، از اعتیاد به زندگی در تنعم بی‌کران به هیچ قیمتی رو نخواهند گرداند. ۴) اغلب جوانان باند هم در عرض چند سال اخیر که مزه زندگی دالری بی‌حساب در اروپا و امریکا را چشیده‌اند دیگر حاضر نیستند به امر «رهبران» بی‌عرضه، عیاش و بی‌آبرو، از زندگی بی‌عار و بی‌مسوولیت دست کشیده و رفتن به جنگ را بپذیرند. اعلام «اقدام» اینان علیه طالبان جز باد رها کردن در هوا نیست. اساسا طالبان و برادران «تنظیم»ی در صدد نابودی هم نبوده و نیستند. بنابر ادعای عطا محمد که چند تا از «کلان»های دستگیر شده‌ی طالبان را نکشت، طلبه کرام متقابلا خلف وعده‌ی دوحه نکرده روبیدن یکسره آنان را فی‌الحال صلاح نمی‌بینند؛ سرمایه و هرویین نیز قویا هر دو را بهم تنیده است. چراغ «اخوت اسلامی» این دو دشمن خلق تا زمانی که مشتریان جهانی آنان بنا بر منافع استراتژیک خود خریدارشان باشند، گل و روشن خواهد شد. ۵) اذعان صریح و کردکی رشید دوستم و سیما سمرعوامل شاخدار سیا(۵) در مورد فرد فرد سرجانیان و «کادر»های آنان صادق است که مانند غنی و محب و فضلی و کرزی و عبدالله و... از بطن سیا به دنیا آمده، هستی خود و افغانستان را مطلقا مزج و منوط به امریکا شناخته و معراج سربلندی و امید هر یک‌ است که وفادارترین سگ زنجیری امریکا تثبیت گردد. بی‌جهت نیست که اینان به مجرد صحبت از حرکتی علیه طالبان شرط «حمایت جامعه بین‌المللی» را مقدم بر هر چیز عنوان می‌‌نمایند؛ احمد مسعود از بدو تاسیس «جبهه مقاومت» به سوی قبله اولش امریکا پر کشید تا «جامعه بین‌المللی» را متقاعد سازد که غیر از سن و سال تفاوتی با «شیران پیر» و مفلوک «امیر» اسماعیل، دو «مارشال» مرده و زنده، سیاف، عطا و... ندارد. مضافا، «شیر جوان» با سکوت مرگبار راجع به ابرشیرپوری بودن و علی‌الخصوص تایید رهبری جبهه مرکب از فاسدان کهنه‌کار، احمدولی مسعود، ضیا مسعود، امرالله صالح، ظاهر اغبر، بسم‌الله محمدی و چند تن دیگر از قوما و خاندانی مسعود(۶) برای هیچ ابلهی هم محلی از شک باقی نماند که جبهه ادامه‌دهنده‌ی همان سلاله‌ی با پرچم خون و خیانت و وابستگی به امریکاست، تاج پرخفتی بر تارک اراذل جمعیتی، سیافی و همه باند‌ها که موجب نفرت ابدی اکثریت مردم افغانستان از آنان گردیده است.






رزاق مامون

آیا صرفا ملا چکری تروریست جاهل است؟

رزاق مامون هرچند خیلی دیر، به درستی از جهالت ملا صدیق چکری تذکر می‌دهد که معنی «وای باران» در آهنگ احمد ظاهر را نمی‌فهمد. آقای مامون، مگر قبلا این تروریست نازدانه‌ی ربانی (که در نهایت دامادش هم شد) را نمی‌شناختی؟ همچنین توجه نداری که باسوادی و بی‌سوادی تعیین‌کننده‌ی جهت‌گیری سیاسی شخص نیست؛ فردی می تواند مثلا «متفکر دوم جهانی» یا «سردار نبرد شاعرانه» نامیده شود لاکن خاین ملی یا تسلیم طلب و عزیز رژیم جنایت اسلامی ایران باشد. کاش چکری، عطا، دوستم، و ده‌ها سرجانی دیگر، بی‌سوادتر از آن چه که هستند می‌بودند اما از جنایت و بی‌ناموسی لذت نمی‌بردند. بسیاری از «روشنفکران» پرمدعا هم اینجا و آنجا ممکن است از قلت سواد رنج ببرند. همین «استاد» ربانی (که جمعیتی‌ها و شورای نظاری‌ها از او علامه دهر می‌تراشند) نگفت کبوترهای سفید با پرتاب سنگچل بر عساکر روس، مجاهدین را یاری می‌کردند؟ آیا او کمتر از داماد کتاب سوزاش، خرفت، قرون‌وسطایی و مرتجع ارزیابی شود؟ مشخصا، مگر «استاد» قاتل واسوخت‌ها، شیدا‌ها، انجنیر رسول اکبری‌ها و... خودش از آن شعر و شاعر بزرگش بویی می‌برد؟

پشت عامی و بیسواد بودن جنایت‌سالاران نگرد جناب مامون، در کوه تبهکاری‌های اینان سری افشاگرانه بزن تا خط فاصلی درشت بین خودت و اینان هم کشیده شود.

بیسوادی صدیق چکری از برنامه رزاق مامون








یادداشت‌ها:

۱) یعنی اگر اسناد فساد گلبدین، سیاف، یا دیگر جلادان پشتون‌تبار برملا می‌شد آن وقت دلک شما هم یخ کرده و دوستم و عطا و... را منحیث مخلوقاتی مریض و گندیده افشا می‌نمودید؟ ما جواب را می‌دانیم، شما جواب بدهید.

۲) او خودش را از کادرهای دوستم خواند.

۳) آقای هاشم دانش در این «بحث روز» و «بحث روز» با دو خرمهره جمعیتی شیوای شرق و حسام‌الدین طالقانی حق مطلب را تا اندازه‌ای ادا کرد. و خلاف تقریبا تمام آقایان و خانم‌های در رکاب «رهبران» از جنایت‌پیشگان جهادی نام برد و حتی از انگشتر و ساعت عطا تذکر داد. لیکن ناگهان احمدشاه مسعود را ستود که زمین و جایدادی از خود به جا نگذاشت. در ذهن او خطور نکرد بگوید که کاش مسعود هم بیشتر از دوستم و عطا و گلبدین و محقق و سیاف و... می‌چاپید اما همراه آن برادرانش چهار سال بر سریر خون و خیانت، شادمانه نمی‌رقصید و سوراخ نازدودنی قصاب کابل و افشار را در پیشانی نمی‌داشت و فاجعه‌آفریننده‌تر، عبدالله، ضیا مسعود، ولی مسعود، عطا، قسیم فهیم، قومندان گل‌حیدر، دین‌محمد جرئت، امرالله صالح، قسیم جنگل‌باغ، انور جگ‌دلک، داوود کلکانی، لطیف پدرام، صدیق چکری، بسم‌الله محمدی، حاجی ظاهر قدیر، جنرال داود داود و برادرانش، ظاهر اغبر، عارف سروری، مسعود خلیلی، اقبال صافی، قاضی کبیر مرزبان، ملا پیرم‌قل، ایوب سالنگی، بصیر سالنگی، امان‌الله گذر، وغیره فاسدان سیازاده را از پس خود نمی‌ماند. او نتوانست حتی پسرش را طوری بار آورد که از لوث اراذل فوق دور مانده و به غاصب درجه اول شیرپور بدل نگردد. هرگونه استثنا نامیدن احمدشاه مسعود، مستقیم یا غیرمستقیم اعتبار بخشیدن به ربانی، سیاف، گلبدین،عطا، فهیم و... است و نیز ندیدن نقش تاریخی او در پاشاندن بذر بنیادگرایی در افغانستان با همکاری قاسم سلیمانی، عبدالله عزام، سران اخوانی آسیای مرکزی، و نیز رضا دقتی، داکتر چنگیز پهلوان و سایر عوامل موساد و واواک در دور و برش که در «پیام زن» معرفی شده‌اند.

خطای وخیم و اسفناک دیگر هاشم دانش را در این بیان عامیانه‌اش می‌شنویم: «مه ای برخورد طالبان را بسیار مثبت می‌بینم. باید مثت را مثبت و منفی را منفی بگوییم.» این خطای او شبیه موضعگیری انحرافی‌اش نسبت به احمدشاه مسعود است. همانطوری که نداشتن قصر مسعود نباید سهم او را در تخم‌گذاری اخوان از خاطر ما بزداید، افشای اسناد فساد عطا و... توسط طالبان هم نباید به هیچ بهانه‌ای موجب قباحت‌زدایی از آنان گردد. افشاگری‌های قصری از تضادهای خانوادگی طالبان و جهادی‌ها به شمار می‌روند. طالبان عمدتا بدانجهت به این پرده‌دری توسل جسته اند تا مدعی شوند که از جنس عطا نیستند. درحالی که چنانچه گفتیم قوی‌ترین رشته‌ای که دو دشمن ما را بهم می‌آمیزد سرمایه و هرویین است که از آن جان گرفته، شاخ و پنجه کشیده و در افغانستان قرن بیست و یک سایه‌ی قرون وسطی را مستولی ساخته اند. طالبان که به زنان سبعانه‌ترین فاشیزم را روا داشته، گلوی تبسم‌ها را می‌بُرند و علیه مردم هزاره‌ی ما جنایاتی بدتر از امیر عبدالرحمانی را مرتکب شده و می‌شوند، نمی‌توانند فکر انجام «کارمثبت» به نفع مردم را در سر بپرورانند و ولو هم چنین شود، این ماهیت حاکمیت فاشیستی دینی شان را تغییر نمی‌دهد. «کار بسیار مثبت» صرفا به دست و برای توده‌های داغدار ما عملی شدنیست: جارو کردن «امارت» لنگی چاپ و «امارت» نکتایی‌چاپ یکبار و برای همیشه.

از این مهلک‌تر و عجیب‌تر که گویا با خیانتکارمشهور یونس قانونی دیده و معتقد است «جوانان به او (قانونی) اعتماد دارند.» نمی‌دانیم وی چرا و از کدام موضع با این جذامی متعفن دیده و چشم و دست‌اش را آلوده است. جز مشتی جوان اخوانی جمعیتی و شورای نظاری هیچ جوان نسبتا آگاه و مردمی، به این دزد تشهیر شده‌ی وزارت معارف که از فرط شهوت قدرت‌طلبی به دنائت ریاست حنیف اتمر هم تن سپرد، نه تنها اعتماد نداشته بلکه او را هم‌ردیف کرزی، عبدالله، غنی و کلیه فاسدان غدار، و فقط و فقط لایق محاکمه و مجازات می‌دانند.

با جنایتکاران غیرنادم باندهای جهادی هیچ دیپلماسی و «تعامل» مجاز نیست که فرجام ذلتباری خواهد داشت. در مبارزه با مادرفروشان جهادی و طالبی چه نکتایی‌پوش و چه بی‌نکتایی، پیگیر و قاطع باشیم و نه مثل احمد سعیدی‌ها که یک روز از کار برای عبدالله ابراز ندامت می‌نمایند و روز بعد بسم‌الله محمدی قهرمان شان می‌شود، حنیف اتمر «دوست‌ گرانقدرش» و رحمت‌الله نبیل «یگانه فرزند صدیق ملت»! کاش احمد سعیدی این ماه و انجم رسانه‌های ارتجاع، می‌توانست بفهمد که وقتی یک روشنفکر خود را مخلصانه در اختیار دست‌نشاندگانی بدتر از پرچم و خلق (کرزی، غنی و عبدالله) گذاشته و به مقام رییس استخبارات و یا مثل خودش «دیپلمات» ارتقا یابد، به هر چیز متصف شده می‌تواند غیر از«یگانه فرزند صدیق ملت». فرزندان صدیق مردم وطنفروش نمی‌شوند، حاضر اند بی‌محابا از حیات خود بگذرند اما لحظه‌ای را در خدمت سیا و اجیران پشتون و غیرپشتونش سپری نکنند.

۴) نرون امپراتور دیوانه و فاسد روم بعد از آن که از طرف سنای روم دشمن مردم اعلام شد و در ۳۰ سالگی انتحار کرد پیش از مرگ گفته بود: «افسوس که با مرگ من دنیا هنرمند بسیار بزرگی را از دست می‌دهد.» چه شباهتی بین او و نرون وطنی! تنها سه فرق کلان: اولی به قانون سرزمین‌اش احترام قایل شد و دومی یاغی‌ای قانون‌نشناس بود؛ اولی جنایات و فسادش را «هنرمندی» می‌دانست و دومی آنها را «سلیقه»؛ اولی اعلام جرم علیه خود را مساوی مرگش دانست لیکن دومی بیشتر از آن وقیح و خرمست و بی شهامت است که با وصف پیچیدن صدای دهل رسوایی‌اش در سطح ملی و جهانی، به زندگی اش پایان دهد.

۵) «عکاسی به خانه دوستم رفت تا برای ویزای امریکا از وی عکس بگیرد. وقتی تنظیم صورت دوستم و نورپردازی طولانی شد حوصله دوستم سر رفته گفت "اندیوال حتی اگه از ک...نم هم عکس بگیری، امریکا می‌فامه که ای دوستم است."»
(«واشنگتن‌پست»، ۲۳ اپریل ۲۰۱۴)
مستی‌های شفیع عیار بر بال مگس

و سیما سمر زینتی زن محبوب و همیشه «مطرح» برای امریکا و پوشالیان، در پاسخ خبرنگار که «درست است که شما با سیا ارتباط دارید؟» به مثابه یک اندیشمند پرمشغله فرموده بود: «مه وقت ندارم با سیا ارتباط بگیرم.»

۶) مصاحبه با علی‌میثم نظری دلال‌بچه‌ی احمد مسعود در «کاکتوس».

آخرین مطالب