از هجوم طالبان و اشغال ولایتهای پیهم تا گرفتن کابل، آنچه بر درد میافزود، صحبت «غافلگیرکننده» و «تعجبآور»بودن پیشروی طالبان، تسلیمی بیجنگیدن نیروهای دولتی و محشر میدانهوایی بود که «کارشناسان» در داخل و خارج کشور از تکرارش خسته نمیشدند. بلی، باید منابع امپریالیستی و سرسپردگان آنها معصومانه ابراز «حیرت» مینمودند تا بر سیر وقایعِ حاکی از سرشت و سیاست مصیبتآفرین امپریالیزم پرده کشیده و بر مخلوقات «کرام»اش آب تطهیر بریزند. ولی این حیلهها نمیتوانند خون و جنگ و تجاوز را که ذاتی امپریالیزم اند از ذهن و چشم خلقهای جهان بسترد.
این آغاز غریو آزادیخواهانهی مادران و دختران ماست و «تا شب یلدا نرود تا صبح صادق ندمد» شکوهمندتر طنین خواهد انداخت.
امریکا بهوسیله نوکران پاکستانی و عرب خود جنگ مقاومت ضدروسی مردم افغانستان را با نصب گرگهای تنظیمیاش از فرجام آزادیبخش و دموکراتیک آن تهی کرد؛ بعد که ناکارآمدی جنایتکاران جهادی را دید، مزدوران طالبی را که در آستین داشت به صحنه آورد و ۵ سال بعد آنان را هم جهت تحقق نقشه خاورمیانه بزرگ و آقایی بر جهان زیر نام مبارزه علیه تروریزم، یکروزه ساقط و مجدداً جانیان جهادی و خیل تکنوکراتهای تربیتشدهی سیا را بر گرده مردم ما نشاند، برای دولتهای پوشالی کرزی و غنی «نیروهای امنیتی» درست کرد و هرچه گل «آزادی»، «دموکراسی» و «حقوق زنان» داشت بر سر تاسیساتش زد.
تا اینجا را نه امپریالیزم و نه هیچ عاملش انکار نکرده و «شگفت» نمیخواند. لاکن رویدادهای اخیر، دنباله و پیامد طبیعی و اجتنابناپذیر کار گذشته بود: «نیروهای امنیتی» را امریکا با تکیه بر میهنفروشترین و فاسدترین ایادی جهادی و تکنوکراتش (وزیران، سفیران، والیان، جنرالان، اغلب اعضای پارلمان، مشاوران وغیره عناصر مافیایی) سرهمبندی کرد که آبرو و اعتبار و ناموس شان را فقط و فقط ثروتاندوزی، مقامپرستی و تدارک آینده خود و خانواده در غرب تشکیل میداد و با وصف آن که بوی خیانتها و فساد مالی و اخلاقی آنان در دنیا پیچیده بود، مورد لطف و حمایت بیقید و شرط امریکا و متحدان قرار داشتند. بناءً از اکثریت «نیروهای امنیتی»ی گرفتار چنگال چنین خاینان ملی چرا و چطور میشد توقع داشت برای بقای دولتی بجنگند که گردانندگانش از نان و لباس آنان بزنند و پست فطرتی را به حدی برسانند که از زنان متقاضی معاش همسران جانباخته، خواستار سکس شوند؟ امریکا از وضع مو به مو اطلاع داشت اما نه تنها چشم میبست بلکه آن را رواج میبخشید. امپریالیزم عاشق ملتهای تحت سلطه و مرحمت آزادی برای آنان نبوده و در همان حدی به «اعمار» و «تمدنسازی» میپردازد که منافع کوتاهمدتاش ایجاب میکند. لنین که معرف اصلی اژدهای امپریالیزم در جهان بود، در «امپریالیزم بالاترین مرحلة سرمایهداری» نوشت که امپریالیزم برای آزادی و دموکراسی نه بلکه برای سلطهیابی بر کشورهای عقبمانده تلاش میکند. گفته مشهور جان فاستر دالس است که امریکا دوست ندارد منافع دارد. تاریخ نمونه دولتی دستپخت امپریالیزم اما دارای اردوی ملی را به یاد ندارد، مگر در کشوری اشغالشده، ارتش و پلیسی ملی و وطندوست میسازد که روزی علیه خودش و گدیگکهای تا اعماق استخوان ضدملیاش برخیزند؟
آیا امریکا برمیگردد؟
استراتژی امریکا در افغانستان: جلوگیری از توسعه نفوذ چین بهخصوص ابتکار «کمربند و جاده»، ایجاد بیثباتی در آن از طریق اویغورها، جداییطلبان تبتی، طالبان یا داعش، پرورش و صدور تروریستها در جمهوریهای مسلمان روسیه، اجرای پروژه «تاپی» و بهرهبرداری از معادن افغانستان، منافعی نیستند که امریکا آنها را رها کرده و کنترول چین و روسیه بر آنها را تماشا کند.
آقای مسعود، اگر سیا به فریادت چندان اعتنایی نکند، آیا به متحدان فرانسوی و اسراییلیاش مشورت خواهد داد که دریای دالر و امکانات را در حلق پرنشدنی خودت و شرکا جاری سازند تا بخیر و خوبی به سرمایهگذاری و خرید قصرهایی در دوبی و امریکا شروع کنید؟
برناردلوی عامل خطرناک اسراییل و استخبارات فرانسه که دخالتهای ویرانگری در لیبیا، سوریه عراق وغیره به نفع گروههای ساخت امریکا و اسراییل داشته است، حالا هم به بهانه ضدیت با طالبان میخواهد افغانستان را با استعمال احمد مسعود و شرکا به سوریه دوم بدل کند.
بنابر این، امریکا اگر با عساکرش برنگردد، با توسل به پیشرفتهترین فناوری، از هیچ اقدامی جهت حفظ منافعاش مضایقه نخواهد کرد. از جانبی، از محلها، تعداد و وسعت استحکامات نظامی و جاسوسی امریکا در افغانستان که ممد فناوری خواهند بود، بهطور دقیق نمیدانیم. قدر مسلم این است که امریکا برای جبران آبروباختگی بیسابقه، حفظ حضور نظامی، سیاسی و اقتصادیاش، کوتاهکردن دست دراز چین (۱) و روسیه در کشور ما، پاییدن طالبان و داعش و...، بیکار نخواهد نشست. و همان طوری که منطبق با سیاست چیرگی بر جهان و زهرچشم نشان دادن به رقیبان، تقویت ماشین تولید و فروش اسلحه و کاهش بحران سیستماش، ۲۰ سال پیش مخلوقات طالبیاش را ظرف چند روز به زیر کشید، اکنون هم به مجردی که «امارت» را منافی مقاصد منطقهای یا جهانیاش دریابد، در پایان دادن عمر آن دچار تردید نخواهد شد. انگیزه جالبتر به بازگشت، امریکاپرستان جهادی اند که دور احمد مسعود حلقه زده و با علمکردن او به نام «رهبر مقاومت»، در تبوتاب اند تا سایهی مادرخوانده را کماکان بر سر داشته باشند و لذا امروز نیز استغاثهکنان به دروازهی آن ملجا و مراد کمی بیوفای خود میروند. «نیویارکتایمز» مورخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۱ نوشت:
غیر از دوستم، سیاف، عطا، اسماعیل، عباس دالر، محقق دیگر کدام شیران پیر و ترشیده و فراری مانده که زیر کله و بغل «شیر جوان» را بگیرد؟
«رهبر مقاومت با استخدام یک لابیگر (دلال) میخواهد در جنگ علیه طالبان کمک نظامی و مالی از امریکا دریافت کند. احمد مسعود این قرارداد را با رابرت استرایک Rober Stryke امضا کرده است که فقط با مشتریانی کار میکند که دلالان دیگر را نمیپسندند. رابرت استرایک در ٢٠١٧ در ازای ١٦٠ هزار دالر به نفع دولت غنی هم دلالی کرده بود.
در حالی که گروههایی از اپوزیسیون افغانی از پشتیبانی برخی جمهوریخواهان برخوردار اند، دولت بایدن تصریح نموده که مایل به ایفای نقشی در جنگ داخلی افغانستان نیست. علی نظری نماینده احمد مسعود در امریکا گفت که ”بدون حمایت و تایید جلالتماب احمد مسعود هیچ نهادی مشروعیت نخواهد داشت“، در حالی که امرالله صالح خود را رییسجمهور مشروع خواند. نظری افزود که ”ما از امریکا تقاضای پشتیبانی مادی شامل اسلحه تهاجمی و به رسمیت نشناختن طالبان را کردهایم.“»
به نوشته همین شماره نیویارکتایمز، «شورای صلح و شکوفایی دموکراتیک افغانستان و امریکا» که ناهید فرید از اعضای آن است، برای تشکیل دولتی در تبعید مرکب از وکیلان پارلمان فعالیت دارد.
این به وضوح عیان مینماید که بهاصطلاح اپوزیسیون ضدطالبی از همان بدو کار نطفهی سیا را در بطناش دارد و تنها با پشتگرمی و اتکا به آن است که صدای مخالفت با طالبان را سر میدهد نه با اتکا به تودههای محروم و نیروهای استقلالطلب و سکیولر. لاکن حنای سرکردگانش آن قدر رنگباخته است که گمان نمیرود حتی با کمک امریکا و فاطمیون خامنهای هم بتوانند به موفقیت مهمی نایل شوند.(۲) اینان در نگاه مردم جلادانی اند که طی بیست سال حکومتشان به ریاست کرزی و غنی میلیاردر شدند و از اینرو عرضهی باختن فرزندان و داراییهای قارونی خود را در جنگ نداشته و علاج را در گوشت دم توپ ساختن اهالی درمانده، بیصدا و بیچارهی دو سه منطقه میبینند.
آرزوی دزدان «مقاومتی» ابدا برقراری دموکراسی و عدالت اجتماعی نه بلکه تجزیه میهن و وصال مجدد به «شان و شوکت» و بهشت از دسترفتهی شان است. حضور این غداران هرویینسالار در «اپوزیسیونِ» بیربط به تودههای رنجدیده، سفیدهمالی روی خونپر طالبان میباشد. اگر در اینان سر مویی حیا و عزت باقی مانده بود، بهجای دعوت دیدهدرایانه از مردم به پیوستن به «مقاومت» کاذب، نیابتی و فرمایشی، تنها با برملا شدن کاخهای شان باید خود را به دار میزدند اما پیش از انتحار، باید حقایق ناگفته مثلا درباره جاسوسان وطنی سیا، واواک، آیاسآی در داخل و بیرون مرز، مافیاهای مختلف و ثروت و فعالیت اینان را به آگاهی ملت میرساندند که مبادا با خود به گور ببرند.
شکاف عظیم طبقاتی میان اینان و تودهها چنان ژرف و فاحش است که ادعای مبنی بر «نفوذ وسیع» آنان بین مردم را به هوا میپراند.
اگر فیض حمید پدر طالبان به سروقت چوچههای کراماش نمیرسید، آیا همدیگر را میدریدند؟
آیا تسخیر کشور توسط طالبان پلانشده بود؟
با آنکه اردویی ساخت امپریالیزم، فروختهشدن و فروپاشی را در خود مضمر دارد، ورود آسان طالبان، استوار بر نقشهای پنهانی قبلی بود که از توافق دوحه به بعد (که با رهایی پنجهزار زندانی، وقعی قایلنشدن به دولت نامنهاد، هفتقلم آرایش طالبان و حتی صحبت ملالی شینواری، فوزیه کوفی و سایر جاسوسان مونث از «خوشبو»یی آنان، علاقه ترامپ به ملاقات با ملا برادر، چاپ مقاله انس حقانی در نیویارک تایمز و... همراه بود)، صورت آفتابی به خود گرفت. شکی وجود نداشت که امریکا میخواهد کاغذ تشناباش غنی را دور انداخته و برای تحقق هدف اصلی که ذکرش رفت، طالبان را بیارد.
عمر زاخیلوال جاسوس، برکتی و تحفهی ملا مجیب انصاری داعشی به طالبان است تا صدها میلیون دالر دزدیشدهاش در امان بماند. او که شرط شمولیت در «امارت» (پیوند عمیق با سیا و پلیدترین بنیادگرایان) را خالصانه پوره کرده به چه مقامی نصب خواهد شد؟
تمهیدات تعویض غنی به طالبان ناگهانی نبود. حتی در زمان کرزی پرواز هلیکوپترهای «ناشناس» در مناطقی و پرتاب اسلحه و آذوقه به طالبان سر زبانها بود. کرزی، طالبان را در واقع به اذن امریکا «برادران ناراضی» و «افغان بچیه» گفته ناز میداد؛ و حالا برای احمقترین افراد و مخصوصاً روشنفکران لمداده بر درگاه کرزی ثابت شد کسی که ننگ کار در وزارت خارجه طالبان را داشت و در دوحه وغیره جاها به دلالی آنان میبالید، چیزی نبود جز غلام پست سیا برای نمایندگی از منافع امریکا بین طالبان و دولت غنی و عبدالله.
اگر امریکا تحویل کشور به طالبان را در سر نداشت، گلیم مافیای جهادی غنی را هر آنی که میخواست برمیچید لیکن بهتر دید این سرطان متعفن، بهحیث نماد وحشتناکترین فساد و خیانت بماند تا مردم لااقل از کاهش چشمگیر سرقت، راهگیری و قتل بهخاطر یک موبایل شکرگزار طالبان شوند. اکثر جنرالان و قومندانان تحصیلکرده (که عدهای از آنان در عالم بیخبری از جریانهای پشت پرده، جانبازی کردند) بیشتر تابع فرمان امریکاییان بودند تا دولت. اگر امریکا خواستار عودت «امارت» نمیبود چرا آن افسران را به سرنگونی قهری دولت جهادی و اعلام دولتی کمتر جهادی و فاسد فرا نخواند؟ امریکا اگر خاینپرور نمیبود، خاینان جهادی و تکنوکرات را خلعید نموده و میلیاردها دالر دزدی و هرویینی آنان را بهجای ذخیره در بانکهای امریکا، به مردم افغانستان برمیگرداند.
بدینترتیب مبرهن است که در افغانستان فلکزده (و در سرزمینهای نظیر)، آن چه برای امپریالیزم امریکا شوخی بهشمار میرفته عبارت بوده از احترام به جان و کرامت انسانی، دموکراسی، حقوق زنان و رشد و شکوفایی کشور.
طالبان که پرورده و فرمانبر پاکستان و ارتجاع عرب اند، نه میتوانستند و نه غلبه بر امریکا را خواب میدیدند و صرفا به داشتن سهمی در دولت راضی بودند. اما صفحه بیشتر از حدی که تصور میکردند، به سود شان دور خورد. در صورتی که امریکا بنا بر سیاست جدید (چخکردن غنی و عبدالله، آوردن «امارت»، و خلاصی از هزینه سرسامآور جنگ) با طالبان زدوبند نمیکرد، طالبان توان شکست حتی اردوی افغانستان را هم نداشتند. امریکا هیچگاه به القاعده(۳)، داعش(۴) و طالبان(۵) ضربهای نابودکننده وارد نیاورد برعکس داکتر اعظم دادفر، یونس قانونی، فاروق وردک و اراذلی از این قبیل را برای ایجاد هزاران مدرسه گماشت؛ چنانچه آمد از راه هوا به آنان یاری رساند و خرابکاران طالبی را در نیروهای امنیتی راه داد. ملا اختر منصور به جرم تماس با ایران در موترش جزغاله شد، در حالی که اگر امریکا میخواست فرد فرد «رهبران کرام» را به عین سرنوشت گرفتار میکرد. خیانت امریکا به اردوی افغانستان همانی بود که در اردوی عراق مرتکب شد. تصرف یکشبه موصل و تارومار شدن اردوی مجهز عراق به دست داعش را به یاد بیاوریم. در افغانستان وضعی پدید آمده بود که غیر از طالبان هر نیروی مسلح کوچک دیگری هم میتوانست به آسانی قدرت را تصاحب کند. لهذا خواری سیاسی، استخباراتی و حیثیتی(۶) امریکا را باید در محاسبه غلط معامله آن با طالبان جست و نه شکست نظامی.
ما معتقدیم که امپراتوری امریکا در آغاز سراشیب زوالش قرار دارد و درز برداشتن شاخ نخوت و افسانهی شکستناپذیر بودنش را در جنگ کوریا، ویتنام و... دنیا شاهد بود؛ با این هم والد با مولودش در نبرد تمام عیار نبود که از پا درآید بلکه دوستانه و با لبان پرخنده، جهت سپردن قدرت به طالبان توافق شد و اردو و پلیس را به آنان ارمغان داد.
نه پیکار قهرمانانه و تاریخساز مردم ویتنام و نه جنبشهای مترقی ضدامپریالیستی مشابه آن را به هیچ عنوانی نمیتوان و نباید با طالبان ماورای مرتجع و وابسته به یکی از مخوفترین استخبارات دنیا (آیاسآی) مقایسه کرد. امپریالیزم امریکا در برابر کمونیستهای ویتنام شمالی به قیادت حزب کمونیست هوشیمینه، ببر کاغذی ثابت شد. اما این در مورد طالبان ذرهای مصداق ندارد. اشاره برخی شخصیتهای امریکا و متحدان به شکست آن قابل فهم است: برای امپریالیزم جهانخوارِ مست و مغرور، اینگونه فرار از کشوری میتواند خاکسارانهترین هزیمت آن (ولو غیرنظامی) تلقی گردد که البته برخیها آن را قطعا شکست نظامی ارزیابی میکنند.
زنان افغان در نخستین روزهای حاکمیت طالبان ددمنش ثابت نمودند که در برابر قیدوبندهای قرونوسطایی طالبان سرخم نخواهند کرد.
فهم تناقض آفریدن طالبان توسط امریکا و جنگ او با آنان
بنیادگرایان را سه رشته عمده به امپریالیزم وصل میکند: خصومت دیوانهوار با ناسیونالیزم مترقی، کمونیزم و تقدیس سرمایه. شعار رسمی امریکا بوده که «با اسلام سیاسی علیه کمونیزم و نه برعکس!» ضیاالحق برای جلب عمیقتر ریگن به او گفته بود کمونیزم را از ویتنام تا اروپا خفه خواهد کرد. کودتای سیا به همدستی آیتالله کاشانی معلم روحالله خمینی در ١٩٥٣ علیه مصدق و حزب وقت مارکسیستی توده، و کودتای سیا با همکاری باندهای اسلامی به منظور کشتار صدها هزار کمونیست و انحلال حزب کمونیست اندونیزیا در ١٩٦٥، دو نمونه برجستهی همرگی بنیادگرایان با امپریالیزم محسوب میشود.
انگلستان از اواخر قرن ۱۹ پیشکسوتان بنیادگرایی را برای جلوگیری از قدرتگیری ملیگرایان و چپها در سرزمینهای اسلامی مناسب تشخیص داد که بعد از جنگ دوم جهانی سرپرستی آنان را سیا متعهد شد و هویداست که چگونه از این آدمکشان حرفهای مذهبیاش برای واژگونی دولتها در عراق، لیبیا، سوریه وغیره استفاده جسته و آن کشورها را در آتش اختلافات قومی، فرقهای و دینی، سوزاند.
واسطههای زینتی معاملهی خاینانه با طالبان
امپریالیزم علاوه بر تضاد با بینش قرونوسطایی بنیادگرایان، گروههای تروریستیاش را پس از رفع ضرورت دور میاندازد یا تا زمان به کارگیری مجدد آنها علیه آزادیخواهان، در سردخانه نگه میدارد. بخشی از داعش که به زور مردم سوریه و عراق رو به اضمحلال نهاد، به افغانستان منتقل گردید که دیده شود جدا یا در پناه طالبان، با چه تاکتیکی به امریکا خدمت خواهد کرد.
ضمنا، گاه مهار گروههای تروریستی اسلامی از دست امریکا خارج میشود، ارباب بر نوکر خشم میگیرد یا برعکس که با برداشتی سادهانگارانه گسست کامل بین آن دو، معنی میشود. اما امریکا که هنوز از زورگویی و تجاوزکاری باز نمانده، نمیخواهد زاییدههای اسلامیاش را در مستراح بیندازد و زاییدهها هم نمیتوانند بدون پستان سیا بر دهان به زندگی ادامه دهند.
طالبان بهمثابه برادران سکهی تروریستهای داعشی، چچنی، التحریری، القاعدهای و... به دنیا آمده از یک مادر -امپریالیزم امریکا- اند که شکررنجی امروزی آنها دیر یا زود جایش را به آشتی میدهد ولی فردا دوباره ممکن است در برابر هم بایستند. و این تسلسل شیطانی تا زمانی ادامه خواهد یافت که یا امریکا دیگر قادر به زاد و ولد چنین جرثومههایی نباشد یا این که با توفان خلقهای بهپاخاسته برای همیشه تکهپاره شوند.
چند نکته بنیادی
۱) اتکای یک دولت، تشکل و یا فرد به امپریالیزم نهایتا فاجعهبار است.
۲) هنگامی که منافع امپریالیزم اقتضا کند از ریخته شدن هیچ مقدار خون و به تباهی رفتن یک ملت ابایی ندارد.
۳) تا زمانی که در تحلیل مصایب کشور از کاوش علتالعلل (امپریالیزم) خبری نباشد نتیجه همان میشود که میبینیم: باور بخشهایی از مردم به پوشالیان، اردو و پلیس، و سلاطین مافیای جهادی. خوشبختانه گریز ذلیلانهی رسول سیاف، محقق، اسماعیل، عطامحمد، قانونی، کریم خلیلی، لطیف پدرام، دوستم و همدستان بود که فریبخوردهترین اقشار مردم هم دانستند این جاسوسان چندسره، آتشبیاران تنور اختلافهای قومی و مذهبی، و چپاولگران سیریناپذیر، هرگز کسانی نبودند که به رغم لافیدنهای اوباشانه و کوچگی، جان خود و ارجمندیها را در جنگ به خطر اندازند، این خاینان، «شیر» و «مارشال» و... در ستمگری بر مردم بیپناه بودند و روباههایی در مقابل اجیران پاکستان. در این زمینه روی تمام آن اهل قلم و فعالان سیاسی سیاه است که با «رجال برجسته» جهادی سر شور داده و از افشای شخصیت حقیر و پلید آنان طفره میرفتند.
بهاصطلاح مقاومت در پنجشیر اگر با سلسلهجنبانی سرجنایتکاران ملوث نمیبود شاید مورد توجه مردم واقع شده و نقشی در نبرد ضدطالبی ایفا میکرد. میزان نفرت از این پهلوانپنبهها را از هشدار در شبکههای اجتماعی به طالبان میتوان سنجید که: حکومت همهشمول نباید به معنی جا دادن لاشههای گندیدهای مثل کرزی، عبدالله، عمر زاخیلوال، فاروق وردک، گلبدین و امثالهم در آن باشد. از آن مهمتر بیزاری مردم از امریکا و درعینحال وابستگی مقاومت پنجشیر به امریکا، فرانسه، و... است که تودهها و روشنفکران مترقی را از امید بستن به مقاومت تجزیهطلبانه، ضدملی، میراثخوار سالهای خون و خیانت و ضدسکیولریزم باز میدارد و نمیخواهند از یک سوراخ دوبار گزیده شوند.
۴) اساساً یکی از علتهای عدم ایستادگی مردم علیه یورش طالبان، بهعلاوهی شرفباختگی پوشالیان، زخمهای خونچکان آنان از دست خیانتکاران جهادی بود. مثل دور اول ایلغار طالبان. واقعیت این است که مردم عموماً احساس مصونیت نسبی هرچند گورستانی وحوش طالبی را به حاکمیت مافیای جهادی کرزی و غنی و عبدالله ترجیح میدهند.
اعتراضهای مردم در کنر، ننگرهار، لغمان، خوست و کندهار لگدی بر دهانهای یاوهگوی بدجنسانی است که همه مردم مناطق پشتوننشین را مساوی طالبان فاشیست میگویند.
۵) اولین تظاهراتِ ضدطالبی در چند ولایت جنوبی که چندین کشته برجا گذاشت برای هزارویکومین بار ثابت نمود که مردم قوم پشتون از طالبان متنفر بوده و رشتههای تاریخی و اجتماعی ناگسستنیای آنان را با اقوام غیرپشتون گره زده است. ولی دست ناپاک خاینان جهادی و طالبی بوده که بهخاطر بقا و تداوم سروری خویش خواستهاند در این پیوند خرابکاری کنند. حکم افغانستانشناسانی منجمله داکتر مصطفی دانش صحیح نیست که چون این خطه قبیلهای است لذا ایجاد دولتی مرکزی قوی مرکب از اقوام همیشه متخاصم و امتیازطلب در آن ممکن نیست و سقوط دولتها از نجیب تا ربانی و غنی را مثال میآورد.
به آن چه داکتر دانش توجهی ندارد سرشت ضدمردمی، ضددموکراتیک، ابتلا به طاعون قومپرستی و حلقهبهگوشی آن دولتها و احزاب به امپریالیزم و دستگاههای جاسوسی است که نخواستند با خدمت از جان و دل به تودههای در قدم اول روستایی، چشم مشتاق آنان را به نور تمدن و تعالی، و افغانستان را خانه مشترک آبایی خود پنداشتن، روشن نمایند.
آیا نجیب بارور سگ درگاه «مارشال» فهیم و لطیف پدرام سگ شکاری «مارشال» دوستم در بیناموسیها و بدمعاشیهایش، به کار در «امارت» چشم دوختهاند؟
وضعیت قبیلوی افغانستان را باید در خیانتکاری احزاب حاکم در نیم قرن اخیر دید و نه «بدذاتی» قبیلهها که گویا هیچگاه نمیخواهند به ملت بدل شده و از عصر حجر دل بکنند. امپریالیزم امریکا نه اینکه قصد «ملتسازی» را نداشت بلکه با رها کردن گرگهای تنظیمی به جان مردم، سد راه پیشرفت طبیعی این روند گردید. امریکا نگذاشت ناکاموراها در افغانستان ظهور کنند.
۶) دشمنی طالبان با آزادی و ترقی تودههای پشتون خیلی کمتر از دشمنی آنان با تودههای غیرپشتون نیست. آنان حربه پشتونیزم را به کار میبرند اما این به معنی مسموم شدن اکثریت تودههای پشتون با زهر فاشیزم طالبی نبوده که بالنتیجه فاشیزم غیرپشتونی به استثنای اقلیتی با اغوای چند روشنفکر اجیر رژیم ایران، دامن تودههای غیرپشتون را علیه برادران پشتون شان نگیرد. آنانی که طالبان را به تروریستهای قومپرست ضد اقوام غیرپشتون تقلیل میدهند تجزیهطلبانی اند که مانند طالبان بر سر انگشتان قدرتهای بیگانه بازی کرده و میخواهند قیافه یگانه «مبارزان» ضدطالب را به خود بگیرند.
تامین استقلال، دموکراسی، پیشرفت و یکپارچگی افغانستان مضاف بر مبارزه با طالبان، مستلزم مبارزه بیامان با ایادی رژیم داعشی ایران و هرنوع جداییطلبی است.
گفتنی است که فاشیزم دینی و بینش پوسیدهی ضد انسانی، طالبان و رژیم تشنه به خون ایران را به هم وصل کرده است. بر مبارزان استقلالخواه و دموکراسیخواه هر دو مرز و بوم است تا به یاری هم بشتابند.
۷) عدهای، فراوان از «دستاوردهای ۲۰ ساله» حرف زده و حسرت میخورند. اگر چه در دوران کرزی و غنی طبق خواست امریکا در زمینه آزادی رسانهها (با خط سرخ عدم افشای صریح تبهکاریهای رهبران جهادی) گشایشی انجام گرفت که توانست محض رضایت بخشی از طبقه متوسط شهرنشین و روشنفکرانی را فراهم آورد که بتوانند با آن در نقش «کارشناس»، «تحلیلگر» و مدافعان این و آن سرجنایتکار فرصت جولان یابند، هکذا هنرمندان هم به عرصه نسبتاً کافی دست یافتند. اما منادیان «دستاورد»ها از یاد میبرند که اعطای آن فرجهها در حقیقت رشوهای در زرورقی دلربا بود تا روشنفکران را از تمرکز به سیاست انقلابی ضدامپریالیستی و ضدبنیادگرایی، آگاهییابی مردم از ماهیت امریکا و اهداف آن منحرف کرده به دنبالهروی از احزاب بنیادگرا و کینهتوزی با نهادها و ایدههای انقلابی بکشاند. در کشوری اشغالشده، اصلاحات از بالا، نه پایدار میمانند و نه اکثریت مردم پشتیبان آنها.
روشنفکران و طالبان
بر روشنفکران آگاه، جدی و صادق است تا به کارنامه مبارزه ضدامپریالیستی، ضد دولتهای پوشالی و تبهکاران جهادی مکث کرده و با انتقادی بیرحم از کمبودها، تجربه و پیکار آتی خود را غنا بخشند. واقعیت است که در طول ۲۰ سال گذشته اغلب روشنفکران، به مبارزهای ضدامپریالیستی و ضد احزاب جهادی توجهی در خور مبذول نداشتند؛ عدهای داغتر از ایدئولوگهای آن، منکر وجود پدیده امپریالیزم در جهان و افغانستان بودند.
پیداست که تقریباً همهی روشنفکران مزبور، ارتباط با احزاب جهادی بالاخص باندهای گلبدین، جمعیت، سیاف، محقق وغیره را نه ننگ که مایه مباهات خود انگاشته و «مبارزه» شان صرفا بر ضد طالبان خلاصه میشد. یکی از پیامدهای این ارتجاع روشنفکران، دم زدن از «مقاومت»ی است که هستیاش را در گرو حمایت امریکا، اسراییل و متحدان میداند و با این سوراخ در پیشانی است که «مقاومت» میلیاردرهای ستمگر قومباز و تجزیهطلب، نه جذابیتی برای مردم دارد و نه میتواند ماندگار باشد.
اسماعیل یون، ولیالله شاهین، فیضمحمد زلاند، شفیع اعظم، نظرمحمد مطمئن، خیرالله شینواری و... را ارتجاع و پشتونیزم خاینانه شان به بلندگوهای طالبان مبدل ساخته است.
نمونه این گروه از روشنفکران «مقاومت»ی داکتر حمیرا قادری است که روزی قبل از پرواز با اعزاز و احترام (و نه کشال بر بال طیاره) بهسوی قبلهاش امریکا، بیان نمود: «حس میکنم فروخته شدهام»!
وقتی یک روشنفکر بهاصطلاح پیرو مکتب فرانکفورت خود را خالصانه به مافیای کرزی بفروشد و با اسماعیل جاسوس قدیمی واواک و کرامالدین کرام بیناموس مشهور جور بیاید، دیگر چه عاملی او و سایر فواحش سیاسی را از «کار» با طالبان باز خواهد داشت؟
این، زبان و احساس و تفکر جمیع روشنفکران فوق است. خانم قادری نمیفهمد که سالها پیش یعنی از تجاوز امریکا به کشور و تسلط «رهبران نستوه» و سینهچاکان «قهرمان ملی» و «قهرمانان» کمتر ملی و «مارشالان» فساد و تاراج و بیناموسیها باید «حس میکرد که فروخته شده است»؟ خیر، او و همفکرانش میفهمیدند که خود و مردم ما در اثر خیانت امریکا و سگانش فروخته شدهاند منتها آن فروش خواستنی و گوارا «حس» میشد و این فروش نه، زیرا بازار «مقاماتی» و «مطرح» شدن اینان بهمثابه «صاحب نظر»، «شاعر و نویسنده فرهیخته دارای کلکهای معظم» و... که در عهد تلایی «استادان» جهادی، بسیار گرم بود، عجالتا از رونق افتاده است. اگر ملا هبتالله به تقلید از «رهبر معظم» ایران هنرمندان را در مجلسی بخواهد، حمیرا قادریها، باری جهانیها، صبور سیاهسنگها، واصف باختریها، منیژه باختریها، اسحق نگارگرها، سمیع حامدها، صادق فطرت (ناشناس)ها ،کاظم کاظمیها و... سر و پای کنده به محضرش خواهند شتافت. فرومایگانی که شمشیر خونپر تبهکاران جهادی را لیسیدند، نمیتوانند از بوسیدن ساطور طالبان عار کنند.
حمیرا جان و امثالش رقص در مسجد(۷)را خوش دارند اما انسانیت و شرف شان کور بود که از رقص مرده، سینی چشمهای قربانیان، پستان بریدن زنان، معاینه بکارت دختران، اجساد زنان قربانی تجاوزکاری و بیشمار جهادیگریهای «رهبران محترم جهادی» سرسپردهی رژیم ایران بنویسند؟ این سکوت ننگین، نابخشودنیترین خیانت روشنفکران دینی و خنثی بوده است. خانم حمیرا و شرکا باید از برکت تحصیل در ایران «ولایت فقیه» و مشخصاً اندرزهای استادش داکتر شفیعی کدکنی (که گویا به اصلش برگشت و طلبه و نوکر خامنهای شد) یا «امیر» اسماعیل باشد که خطاب به بیش از دو نسل جوانان زخمدار از سیطرهی ایدیولوژي و فرهنگ جنایت و شناعت جهادی و طالبی و روشنفکران شیاد دینی، با وقاحتی باورنکردنی توصیه میفرماید: «ما خیلی خیلی نیاز داریم که دختران ما بروند به کشورهای اسلامی درس بخوانند، دانش اسلامی فرا گیرند و روشنفکر دینی شوند.»(۸)
از عواملی نظیر کامران میرهزار، لطیف پدرام، رزاق مامون، کاظم کاظمی، همت فاریابی، امان معاشر، سلیمان کبیر نوری، عوض نبیزاده، داکتر ثنا نیکپی وغیره واواکیهای ضدپشتون و ماموران تجزیه افغانستان که بگذریم، اغلب شاعران و نویسندگان پروانهوار دور شمع «مسعود بزرگ و رح» و سایر «بزرگان» وطنی و ایرانیشان در داخل و خارج کشور پرک و بالک میزدند تا در مقابل حربه طالبی با حربه بوگرفتهتر و زنگزدهتر جهادی تاخته باشند. بدینترتیب آنان با سیاهنمایی طالبان، سیاهی غلیظتر امریکاپرستی خود را ماستمالی نموده، انبان کثیفترین اهانتهای خود به کل پشتونها را خالی کرده آنان را معادل طالب و امیر عبدالرحمن میخوانند عین همتاهای فاشیست شان گلبدین، اسماعیل یون، انورالحق احدی، عمر زاخیلوال، کمال ناصر اصولی، حلیمتنویر، جنرال طاقت و... که کل غیرپشتونها را چنگیزی و «خارجی» گفته شایسته غرق شدن در دریای آمو میدانند.
اگر این دغلی خواببردگی یا به خوابزدگی قلمبهدستان نمیبود جنبش ضدامپریالیستی و ضدچاکران رنگارنگ آن به بلوغی میرسید که چه بسا میتوانست خیانت پوشالیان دایر بر هموارکردن راه «فتوحات» طالبان را عقیم گذارد. شاعران و نویسندگانی که قلمشان بهسان خنجری حنجرهی دشمن جهادی و طالبی را ندرید، سزاوار تف و نفرین تاریخ اند.
زن و مرد دست خالی ما که از وحشت طالبان ترسی به خود راه نمیدهند، وای از روزی که مسلح شوند.
کار طالبان به کجا خواهد کشید؟
طالبان طوری که ٢٥ سال پیش با سرنیزه امریکا و آیاسآی و استفاده از قیامت خونآشامی و بیناموسی جهادی استقرار یافتند، این بار هم تنها به یمن اداره و اردوی پوشالی از بالا تا پایین معتاد به فساد و خیانت (واقعیتی که طالبان آن را پایه مشروعیت خود حساب میکنند!) بود که راحت به قدرت رسیدند به دلایل زیر به همان راحتی واژگون خواهند گردید:
- نزد مردم تمام قومها سخت منفور اند مخصوصاً مردم شمالی، هزاره و اهل تشیع جنایتهای آنان را نمیبخشند.
-تضادهای حدتیابنده درونی آنان چون از قومپرستی و میزان سهم از قدرت و ثروت آب میخورند، به انشعابها و حتی برخوردهای خونین منتهی خواهد شد.
-تضاد جناح حقانی (همان شاخه خراسان داعش) با جناح بهاصطلاح «ملی» و «کمتر هار» ملا برادر که گفته میشود دماش زیاد به آیاسآی بسته نیست و نیز تضاد بین قومندانان جنگی با ملایان پشت میزنشین خارجدیده و در تنعم و رفاه زیسته، روز تا روز جدیتر خواهد شد.
-از آنجایی که طالبان انصراف یا عقبروی از این و آن اصل شریعتی را معادل برهم خوردن شیرازه تفکر قرون وسطایی خود میپندارند، به مطالبات اجتماعی و سیاسی مردم پاسخ مثبت نخواهند داد و این به اوجگیری مبارزات و تشدید تضاد آنان با مردم (تضاد عمده کنونی در جامعه)، خواهد انجامید.
- اگر طالبان بومی به خواستهای گروههای تروریستی پاکستان گردن ننهند، کشمکش آنان به شکم دریدنِ هم منجر خواهد شد.
- دنیای موبایل، کمپیوتر، انترنت و گلگشت کابل و سایر شهرهای کلان با مظاهری مدرن و امروزی، گروههایی از طالبان را نسبت به درستی اقدامات قرون وسطایی بر پایه اجرای «شریعت ناب محمدی»، به تردید انداخته و در مقابل روسا و «امیرالمومنین» شان قرار خواهد داد.
- طالبان برای گرداندن دولت ناگزیر به جذب نیروی تحصیلکرده و ماهر مردان و زنان جوان اند و این همچون رخنهی جریان آب در دیوار گلی حاکمیت طالبان خواهد بود.
زلمی خلیلزاد که مردم ما به درستی او را ذلیلزاد و خاینزاد مینامند، با تحمیل سرجنایتسالاران جهادی نخستین خیانت تاریخی و با آوردن فاشیستهای دینی طالبی، دومین خیانت بزرگاش را علیه مردم و میهن ما تحقق بخشید.
- طالبان بهمنظور سر پا نگهداشتن خود راهی جز استمداد از غرب ندارند. این اگر از یک سو برای طالبان حیاتی میباشد از سویی فریادهای «کفرستیزی» و «غربستیزی» آنان را زیر سوال برده با استهزا مواجه میسازد.
- اگرچه امریکا و متحدان سعی کردهاند کشور را از سرمایهی هزاران دختر و پسر جوان تحصیلکردهی عموماً مخالف رژیم کرزی-غنی-عبدالله و طالبان محروم سازند، با گسترش استبداد دینی و سایه شوم پاکستان بر فراز میهن، جنبشهای زنان و مردان ما با شعارهای آزادی و دموکراسی و حقوق زنان به یقین نضج یافتنی است. یک وجه مثبت شرایط جاری ترکیدن پوقانهی کلیه جنایتکاران جهادی است. دیروز مردم باید با طالبان و برادران میهنفروش جهادی و تکنوکرات آنان و قیم هر سه -امریکا- میرزمیدند ولی امروز تنها ساطور طالبان بر سر مردم ما میچرخد که هیچ تضاد درونی و هیچ «اپوزیسیون» سازشکار یا مرتبط با امریکا و متحدان، دول عربی، اسراییل و ایران نمیتواند آن را بشکند جز قیام سرتاسری مردم به رهبری برخاسته از دل آن.
طبعاً، سمتگیری استقلالطلبانه و سکیولریستی مبارزه، منوط به پیشتازی پیشاهنگان انقلابی است که با ایمان و امید به ادامهی راه تا به آخر مصمم باشند.
یادداشتها:
۱- چین همچنان که در جنگ ضدروسی سیاست تحکیم مناسبات با حزب گلبدین را اتخاذ کرد، اکنون با پیشکش هرگونه رشوهای به تحبیب طالبان رو آورده تا بر بستر «ثبات» گورستانی طالبی، هم پروژههای اقتصادیاش را در افغانستان پیش ببرد و هم از ناحیه اویغورها نگران نباشد. اما در اثر مداخله امریکا و وابستگی پاکستان به آن، معلوم نیست این مغازله با طالبانی که برای انتقام بنلادن پیشوای تروریستهای اسلامی منجمله اویغورها سوگند خوردهاند، تا کی دوام خواهد کرد. یک نکته بدیهیست که افغانستان را امپریالیستهای امریکا و متحدان و رژیم دینی فاشیستی ایران دریدند و پاسداران منافع شان را در آن گماردند. حال نه از روی کتابها و جروبحثها که عملا تجربه خواهیم کرد چین قدرتی متفاوت از آنها خواهد بود؟
۲- بهاصطلاح اصلاحطلبان رژیم ایران مخصوصا برای «مقاومت» گلو پاره میکنند تا اگر اقدامات نظامی امریکا به حمایت از آن منجر به برافتادن طالبان گردد، آن را ثبوت صحت استدعای شان از امریکا برای ساقط کردن دژخیمان حاکم در ایران جار زنند. اما اینان ظاهرا نه از تکرار تاریخ میترسند و نه از تاریخ زنده افغانستان میآموزند که تغییر رژیمها توسط قدرتهای خارجی (و نه بازوی نیرومند مردم) چقدر فاجعهبار و المناک بودهاند.
۳- مستند است که امریکا چگونه اسامهبنلادن را از محاصره در توره بوره به پاکستان فرار داد.
۴- ابوبکرالبغدادی را سیا در زندان بغداد تعلیمات داعشی داد.
۵- همانند البغدادی، سیا با شماری از آنان در گوانتانامو کار کرد.
۶- با کشتهشدن ۱۳ سربازش، امریکای تحقیر شده، جهت اعاده حیثیت و نمایش فوری «ابرقدرتی»، به حمله پهبادی ناکام و ماتمزایی به کابل و ننگرهار متوسل گردید که ضدبشری بودن، رسوایی و آسیبپذیری بیشترش را نمایاند و بس.
۷- حمیرا قادری «رقص در مسجد: نامه یک مادر افغان به پسرش».
شایان ذکر است که همین خانم به روال قلمبهمزدان واواکی و دوستمی، در روزنامه «هشت صبح» (۱۸ حوت ۱۳۹۴) در مطلبی زیر عنوان «جنرال! سلام»، دوستم را به طرز مهوعی ستوده و ناجی مردم افغانستان از شر طالبان لقب میدهد.
وجدان سوختگی، بدطینتی، ابتذال یا شاید ناآگاهی و سفاهت یک نویسندهی پرمدعا به چه پیمانهای باید بالا باشد که به جنگسالاری سیازاده و جنایتپیشهی میلیاردرشده، اینگونه اظهار شیفتگی ضدمردمی نماید؟
۸- حمیرا قادری در مصاحبه با ایندیپندنت فارسی، ۱۹ دسامبر۲۰۲۰