فرید «افسان» - امریكا
این مطلب با پوزش از نویسندهی آن اندكی تخلیص شده است.
در این اواخر در مورد كتاب صدیقفرهنگ «افغانستان در پنج قرن اخیر» سر و صداهایی از جانب علاقمندان وی راه انداخته شده است. این همهمه و غوغای اشتهار گونه، نگارنده را بر آن داشت تا نسخهای از آن را دستیاب نماید، مگر دریغا كه نصیبش نگردید.
در شماره ۳۷ «پیام زن» - این پیكان درخشنده و برندهی مبارزه علیه بنیادگرایان خودفروخته و قوادان شیخان فرومایه - نقد كتاب صدیق مذكور نظرم را جلب كرد. آن را با دقت مطالعه نمودم. حقا كه صمد با موشكافی یك متجسس روشن ضمیر، مسئول و آگاه، لابلای كلمات، جملات و پاراگرافهای كتاب مذكور را با تعمق خاصی حلاجی و بررسی نموده است. موصوف از اینكه با خنجر خامه بر خرگاه سكوت ممتد و مدهش عدم دفاع از حقایق آشكار و ملموس مبارزات شعلهایها در سالهای تهاجم و تجاوز ارتش امپریالیزم روس و هكذا بعد از بیرون رفتن آن، حملهور شده و آن را دریده، درخور تمجید میباشد. در جریان خوانش نقد، نكاتی در ذهنم تداعی گردید كه ترسیم آنها را بروی سینهی بیكینهی كاغذ روا دانستم.
در این امر شكی نیست كه هر فرد در تاریخ كشورش نقشی میبازد. خواه نقش ترمزكننده و باز دارنده، یا رهگشا و پیشرونده. من، شما و سایرین در این روند و فرآیند بالاجبار به حركت میافتیم مگر اینكه از اجتماع و كشور خود مان ببریم. از خصایص تاریخ منجمله این بوده است و خواهد بود كه در سیر پیشرفتش، عناصری را كه در برابرش قرار گیرند بزودی تنبیه نمینماید مگر در شرایط و حالات بحرانی و توفانی، (مانند تجاوز روس به كشور) خشم و شتاب، واقعیت وجودی عناصر بازدارنده را آنطوری كه بوده و هستند، نه آنصوری كه خود یا ستایشگران زر خرید در مورد ایشان میگویند، افشا و برملا ساخته و با بیرحمی آنان را در زیر گردونهی سنگینش خورد میكند (همانند داوودخان و امین جلاد) و یا بشكل مضحك و خندهآور لاشهی متعفن سیاسی آنان را از خط سیر حلزونیاش به حاشیه پرتاب مینماید (مانند ترهكی، كارمل، نجیب، مجددی). این اشخاص «مشهور» و تاریخزده در كشور كهن ما كم نبودهاند. امیرعبدالرحمن سفاك، ربانی و گلبدین، مداحان و دلالانی نظیر روانفرهادیها، طبیبیها، فرهنگها، كاكرها و...هایی را در خدمت داشتهاند. كرنش، ستایش و سازش چنین عناصر در پیشگاه تخت روان و خونچكان نابكارانی مثل گلبدینحكمتیار، سیاف، ربانی، مزاری و... كه شط خون و سرب مذاب راه انداختهاند و به كفاره اینكه از تماشای اندام لخت و برهنه مادران و خواهران سكه خود لذت جنسی بردهاند، در زیر آبشار خون غسل خیانت میگیرند و در تالاب خون گرم مردم كابل وضوی خیانت میگیرند و بر نطع خون دوشیزگان كابل به نماز ریب و ریوه میایستند تا خلقی را بفریبند، اغلب ناشی از هراس نبوده، بلكه عملیست حساب شده و با نقشه.
در سالهای صدارت قیم داخلی كارمل یعنی داوودخان (۱۳۳۸، ۱۳۳۹ و...) وزارت پلان تحت اداره مستقیم موصوف قرا رداشت و فضای موصون و آرام آن، محل مناسبی برای دید و وادیدهای سیاسی وی با فرهنگ، خالقیار، جلالر، حمیدمبارز و برخی از تحصیلكردههای آن وزارت و سایر وزارتخانهها بود. كارمل این اشخاص را در قرب و جوار هستهاش كه بعدها به «جمعیت دموكراتیك خلق» (۴۲، ۴۱، ۱۳۴۰) و در جدی ۱۳۴۳ به «حزب دموكراتیك خلق» تسمیه گردید، پنهان نموده و آنان را بدنبالش میكشید (به گفته نابغه معروف ترهكی «آنان را در زیر قولش پنهان كرده بود»). بخشی از وظایف اینان چنین بود كه سایر تحصیلكردهها و روشنفكرانی را كه خواهان دگرگونی وضع بودند، به نحوی از خود ایشان رسوا نگردند، بجانب هسته كارمل سمت و سو میدادند. با به ثمر رسیدن كودتای ننگین ۷ ثور ۱۳۵۷ و متعاقب آن تجاوز روسها، وظایف اینان به اتمام رسید و طبق فرمان بادار به یكبارگی به كجاوه صدارت، مشاورت، وزارت، سفارت و... پرش نمودند تا مزد یك عمر پادوی خود را به چنگ آرند.
پرش صدیقفرهنگ به كرسی مشاور صدارت، آنهم در اوضاع و حالاتی كه حتی پیاده و باغبان صدارت در رابطه مستقیم با كی.جی.بی قرار داشتند، مزد پادوی طولانی وی بود. پناهنده شدنش به امریكا همانند نگارش تاریخش، نیز به دستور حزب شكل گرفت.
در رابطه با نقد صمد از تاریخ فرهنگ، دوستی شماره ۱۷۶، ۱۹۹۲ نشریه «مجاهد ولس» را برایم فرستاد كه در آن مقالهی داكتر ع.روستار ترهكی تحت عنوان «توجه به قصد انحراف...» به چاپ رسیده بود. نویسنده در دفاع از خود علیه اتهامات حقشناس كه ایشان را وابسته به جناح «خلق» دانسته، چنین مینویسد: «در زندان پلچرخی خاد وقت... گروپ استادان زندانی پوهنتون را برای آنكه از نیروی اخلاقی و سیاسی لازم برای نفوذ در میان زندانیان بیبهره بمانند به انواع وابستگی به گروپهای سیاسی فاقد اعتقاد مذهبی و غالباً تجرید شده میان مردم از جلمه شعلهای، ستمی، خلقی، و حتی پرچمی متهم میساختند. موجودیت شكراله كهگدای نامزد پوهیالی علوم اجتماعی كه با خاد ارتباط داشت و داستان بداخلاقی وی در كتاب «زندان پلچرخی» نوشته روستار ترهكی با امانتداری منعكس شده است. در میان گروپ استادان به چاقوی تبلیغاتی خاد بر ضد استادان دسته داده بود. اما از آنجاییكه برادران مسلمان زندانی كوچكترین قرینه دال بر صحت اتهامات فوق خاد در مورد سه تن استادان (پوهاندكاكر، پوهاندهاله و اینجانب) پیدا نتوانستند، استخبارات زندان نتوانست منسوبین پوهنتون را در زندان در حالت تجرید قرار دهد...»
جانب داكتر ع.روستار ترهكی، نگارنده بمثابه یكی از هواداران «شعله»، همانهاییكه در زندان پلچرخی شما را منحیث ریش سفید و شخصیت اكادمیك احترام مینمودند و از هیچگونه كمك و مساعدت معنوی و سیاسی به شما ابا نمیورزیدند، انتظار چنین حقیقت پوشی را از شما نداشتم. من با كمال احترام به شما میآورم: اینكه شما و كاكر همواره سعی میورزید از هر روزنه و تریبونی استفاده نمایید تا خود را متدین و صدبا انتی كمونیستتر از گلبدین و سیاف و مزاری و... وانمود سازید، به خود تا مربوط است مشروط به اینكه پای شعلهایها را به میان نكشید و آنان را همردیف ستمیها، خلقیها و پرچمیها ندانید. اگر آقای كاكر در وصف كارنامههای خاینینی چون امیرعبدالرحمن، امیردوستمحمد، داوودخان، ترهكی، امین، كارمل و نجیب، احكام شرمآورش را بر كتیبهی تاریخ كشورش حك كرده است و بخاطر اینكه تاریخ كنونی كشور از خیانت تاریخی و ضد ملیاش در زندان پلچرخی آگاه نشود، خود را ناگزیر از اكت بمثابه ستاره اسلام و انتی كمونیزم میداند، اما جناب شما چرا به چنین حربهای سخیف متوسل میشوید؟ در مورد همردیف نمودن شعلهایها با ستمیها، پرچمیها و خلقیهای میهنفروش هكذا در مورد مبارزات حماسهآفرین شعلهایها و شاخصهای درخشان آن طی پانزده سال اخیر كه ذریعه صدیقفرهنگ تحریف و یا از قلم انداخته شده، میتوانید جواب تان را از قلم صمد بگیرید و امادر مورد حرف فوقالذكر شما و ادعای تان مبنی بر اینكه گویا آقای هاله، آقای كاكر و جناب شما را دولت با وجود اتهامات شعلهای بودن و... نتوانست در میان مردم تجرید نماید، بایست تذكار داد: شعلهایها در جنگ مقاومت كشور به مبارزه در ابعاد مختلف بویژه جنگ رویاروی و مسلحانه علیه امپریالیزم روس و چاكران بومی آن پرداختند و سنگر مقاومت مسلحانه را در بسا ولایات كشور داغ و فروزان نگهداشتند و نقش شان از این جهت در جنگ مقاومت كشور مسجل است.
نفی مبارزه شعلهایها بر ضد روسها و ایادی پرچمی و خلقی آنها و نیز خاینان اخوانی چه بخاطر تحبیب غرب باشد و چه دم تكان دادن مقابل بنیادگرایان، جنگیدن بر ضد حقیقت است كه نتیجهاش جز روسیاهی، فلاكت و افتضاح نخواهد بود.
حدود ۳۲۰۰ تن شعلهای و هواداران آنان در زندان ترهكی - امین در زیر وحشیانهترین شكنجههای جلادان دیوانه خلقی به شهادت رسیدند. (...) بعد از تهاجم امپریالیزم روس صدها تن از مبارزین شعلهای منجمله مجید، سیدبشیربهمن، استادمسجدی، انجنیرنادرعلی، شاهپورروشنا و... زیر شكنجههای باور نكردنی به شهادت رسیدند. حدود پنجصد تن شعلهای به قیدهای طولانی محكوم شدند. اینها كه بمثابه نیروی متشكل، در زندان پلچرخی عمل میكردند دستاوردهای زیادی در مبارزه علیه روسها و چاكران آنان دارند كه پیكرهبندی و شمارش هر یك از حوصله این نوشته بدور میباشد و صرفاً به تذكر سه نقطه عطف در این زمینه بسنده مینمایم:
نخستین عكسالعمل و همبستگی زندانیان در عقرب سال ۱۳۵۹ در سلول ۱۷۵ به تحریك یك شعلهای شكل گرفت. مسئولین زندان كه سراسیمه شده بودند، تركیب آن سلول راتغییر دادند. یك ماه بعد از این واقعه كه اشكال شكنجههای فزیكی و روانی ضد كرامت انسانی به حدت بیسابقهای رسیده بود، مبارزین شعلهای در چهار سلول طبقه ۳ بلاك ۲ اعتصابی را سازمان دادند كه خاد و باداران روسی آن را به لرزه درآورد. هراس روسها و دولت پوشالی از این اعتصاب منجر به آن شد كه گارد مخصوص ارگ كارمل را فرا خواندند و افراد آنرا كه مجهز به ماشیندارهای مدرن روسی بودند، بدور بلاك ۲ و بر بالای بامهای بلاكهای نمبر ۱، ۲ و ۳ جابجا نمودند و بر تعداد محافظین هفت برج دیدهبانی افزودند. برآیند اعتصاب این بود كه قومندان عمومی در برابر خواستههای برحق زندانیان سر تسلیم فرود آورد و اولین اعتصاب زندانیان به رهبری و سازماندهی شعلهایها (در راس استاد دوست) به موفقیت انجامید.
آقای داكتر ع. روستار ترهكی، چرا جریان نخستین اعتصاب كه در بالا ذكرش رفت در اثر شما («زندان پلچرخی») نادیده گرفته شده است؟