کاکتوس، برنامه‌ی آرایش پلیدترین سرجنایتکاران خاین و دلالان روشنفکرشان

کاکتوس، برنامه‌ی آرایش پلیدترین سرجنایتکاران خاین و دلالان روشنفکرشان

نوام چامسکی و همکارش ادوارد هرمن که دموکراسی امریکا را «دیکتاتوری چهار ساله» می‌خوانند، در کتابی با نام «تولید رضایت: نوام چامسکی و رسانه‌ها» نشان می‌دهند که شرکت‌های غول‌آسای انحصاری که در واقع گرداننده دولت پنهان در امریکا می‌باشند و مهمترین رسانه‌ها (از قبیل نیویارک تایمز، سی‌ان‌ان، فاکس نیوز، واشنگتن پست، لس‌آنجلس تایمز و...) را در انحصار داشته و با این انحصار سیاستمداران را نیز می‌خرند، چگونه افکار مردم را کنترول و در جهت حمایت از وضع موجود در امریکا یعنی حاکمیت یک‌درصدی‌ها بر ۹۹ درصدی‌ها‌ و در همه حال مدافع و راضی بودن این اکثریت از سیاست‌های دولت، سمت‌دهی می‌کنند.

از این کتاب که عملکرد امپریالیزم رسانه‌ای امریکا در داخل و در سطح جهان را برملا می‌نماید در می‌یابیم که وقتی دولت امریکا به قصد «تولید رضایت» به این شیوه فاحش به فکر و ذهنیت شهروندانش دست ببرد، در کشورهای تحت سلطه و مشخصا افغانستان ما، رسانه‌های برقی و چاپی با چه عمق و پهنایی به تحمیق مردم، فریب و انحراف اذهان آنان مشغول خواهند بود.

لطف‌الله نجفی‌زاده با سران طالبان در دوحه

آقای نجفی‌زاده که از برکتی‌ترین ژورنالیست‌ها رکلام می‌شوی بفرما با طالبان چه گفتی که مایه شرم و ننگت نبوده باشد؟


امریکا چنانی که با اتکا بر سرجنایتکاران، دولت پوشالی‌ای به سرکردگی حامد کرزی «سیا»زاده را نصب کرد، ده‌ها رسانه و مخصوصا تلویزیون را در اختیار سران جهادی قرار داد(۱) تا از خود چهره‌ای مردمی، وطن‌خواه و عاری از هرگونه رذالت و بی‌شرافتی و بی‌ناموسی به افغانان و دنیا بتراشند با شعارهای غلیظ دینی، مذهبی، زبانی، قومپرستانه بر بنیاد سیاست چند فرهنگی پست مدرنیستی.(۲)

در برنامه «مهمان یار» طلوع مجیب‌الرحمن عارض می‌بایست با لیسیدن نجاست از روی جنایتکاران جهادی آنان را ذواتی تصویر نماید نورمال، دلسوز، مردم‌دوست، مهربان و بی‌غرض و مرض که مورچه‌ای هم زیرپای شان آزار ندیده. رادیو آزادی در برنامه «رهبران زن» و «فکر نو با جوانان»، زنان و جوانانی را «رهبران» جامعه معرفی می‌کرد که اغلب در گره‌خوردگی مستقیم یا غیرمستقیم به دم سرجنایتکاران، جوانان حکومتی‌ای اند که با صلوات فرستادن به «نظام» و «دوستان بین‌المللی»، این و آن اصلاح در کار «مسئولان محترم» را پیشنهاد می‌کنند.

مختار لشکری با ملا تره‌خیل و گلبدین راکتیار

ننگت‌باد آقای لشکری با این چاپلوسی استفراغ آور.


پرداختن به این‌ گونه برنامه‌ها بحث را زیاد طولانی می‌سازد. در اینجا تنها به «کاکتوس» به گردانندگی مختار لشکری از «تلویزیون یک» مکث می‌کنیم که رنگ و تعفن آن در برنامه‌های مشابه بقیه تلویزیون‌ها نیز ساری و جاریست. ولی به نظر می‌رسد کاکتوس در عطر و پودر زدن و چاپلوسی نفرت‌انگیز به فرومایه‌ترین عناصر (به استثنای چند هنرمند و فرد خوشنام)، گوی سبقت از رقبا را ربوده است.

تا به حال این قاتلان و همدستان به آرایشگاه «کاکتوس» دعوت شده‌اند: ملا تره‌خیل، زرداد، نورالحق علومی، گلبدین، رحمت‌اله نبیل، کمال ‌ناصر اصولی، ظاهر قدیر، ملا قلم‌الدین، جبار ثابت، گلاب منگل، محقق، انورالحق احدی، محمد اکبری، الله گل مجاهد و....

رمضان بشردوست در برنامه کاکتوس

ای کاش بشردوست با شرکت در برنامه‌ای چنین ضدمردمی و هرزه، شخصیت خود را خدشه‌دار نمی‌ساخت.


تبصره حتی بسیار کوتاه بر گفته‌های اینان گپ را بی‌اندازه به درازا خواهد کشاند. مثلا به فوزیه کوفی که بوی قاچاق‌ و فساد خود و خواهر و خاندانش در کشور بالاست(۳) اما با وقاحت کم‌نظیری اظهار می‌دارد که «آنقدر بی‌پول هستم که اگر بدانی معاشت را با من نصف خواهی کرد»، چه می‌توان گفت؟ حرف‌هایش پیرامون دیدار با وحوش طالبی نیز مطلقا دروغ و توجیه‌گرانه اند تا تسلیم شدنش به آنان را تیر بیارد. آقای لشکری با شیرین‌زبانی‌های به شدت پوک و بی‌مزه‌(۴) می‌کوشد خانم تشهیرشده‌ی میلیونر را که حتی دولت فاسد و خطا و خون‌پوش نتوانست محروم شدنش از به اصطلاح مبارزه انتخاباتی را ماستمالی کند، زنی دلبر، مزاقی، فعال حقوق زنان، تحصیل‌کرده و... بنمایاند و در خدمت همین رنگمالی هرگز از او نپرسید تو خانم چه کاره بودی و کی و چرا و کدام مرجع داخلی و خارجی ترا در هیئت شامل ساخت تا مثل زینب موحد، لیلا جعفری، حبیبه سرابی و دیگر زنان و مردان شرفباخته در برابر طالبان ابراز عبودیت کرده و در نتیجه بدترین خیانت و اهانت به زنان افغانستان را مرتکب شوی؟

انورالحق احدی با گلبدین

مرگ بر تو خاین پست و تفاله‌ی «سوسیال دموکرات» که این چنین با عشق خود را به بغل پدرت می‌اندازی.


کمال ناصر اصولی با گلبدین راکتیار
جناب اصولی کسی که به پشتونیست فاشیست و بدنام‌ترین سرجنایتکار جهادی تعظیم کند، ادعای «نفرت» داشتنش از سرجنایتکار عباس استانکزی تزویر و ریاکاری است.

هکذا، کمال ناصر اصولی که بیانات فاشیستی بویناکش علیه اقوام غیرپشتون را به سادگی منکر شد و مختار لشکری هم نخواست با نشان دادن کلپ‌هایی او را شرمسار سازد، چه بهایی دارد؟ کمال ناصر با دیدن عکس عباس استانکزی گفت «از او نفرت دارم»! اگر این دروغی نیست که سگ و پشک را هم به خنده می‌اندازد، بفرماید کجا و کی قتل‌عام‌های مردم هزاره و شیعه توسط طالبان را محکوم کرده و در کدام اکسیون ضدطالبی با قوم شریف هزاره پیوندش را اعلام داشته است؟ اساسا کسی که به پیروی از مشتی زنان و مردان رذل و ریاکار دویده دویده به پای‌بوسی گلبدین بشتابد چطور ممکن است از یک سرجنایتکار طالبی «نفرت» داشته باشد؟ این فرد باید بداند تا از آنچه علیه قوم‌های غیرپشتون دهانش را مردار کرده‌ علنا خط‌‌بینی نکشد، فرقی با فاشیست‌های نوع گلبدینی و شهنواز تنی‌ها نداشته و کماکان عنصری طالبی‌ـ‌گلبدینی‌ـ‌سیافی بی‌ریش به شمار خواهد رفت.

ویس برمک هنگامی که با دیانت‌نمایی ابلهانه‌ای تعیین و عزلش به وزارت داخله را تقدیر الهی خواند مختار لشکری از کلوخ آتش پرانده به استهزا از او پرسید تقدیر الهی بود یا تعیینات سیاسی؟! این وزیرک پوشالی همان طوری که در شان‌اش بود افزود: صحن وزارت چنان خاک‌آلود بود که با اندکی گشت و گذار در آن دو بار باید بوت را برس می‌زدی ولی من آن را درست کردم! او به سان هر مقام عوامفریب و بی‌وجدان حتما فکر می‌کرد با کبل‌کاری در وزارت جلو عملیات انتحاری و تروریستی را می‌گیرد! و مختار جان به همین فرد عکس چه‌گوارا را نشان می‌دهد تا به بینندگان برساند که خودش و هم برمک «چه‌گوارا‌ شناس» می‌باشند یعنی نه «رجل مطرح»‌اش مفت وزیر شده و نه او مفت آرایشگرش!

میرویس جلیل و گلبدین در چهارآسیاب
میرویس جان، مبارزان بیشماری برای انتقام تو و قیس عصیان و سایر خبرنگاران نجیب جانباخته از گلبدین و عطا و امثالهم، به خون تان سوگند خورده‌اند.

«شخصیت مطرح» دیگر مختار لشکری سیما سمر -‌وحدتی بیشرم می‌باشد که در بی‌شعوری، بی‌سوادی و بی‌مایگی حتی از داوودعلی نجفی که با بیعت به پوشالیان به خون برادر مبارز شهیدش تف انداخت، و ویس برمک، حکیم تورسن-‌که در بازار مکاره سیاست‌بازی‌های مافیایی نقش ملانصرالدین‌ نکتایی‌پوش را بازی می کند- و شاه حسین مرتضوی پیشی می‌گیرد. اما ناگفته نماند که این زن علاوه بر تکرار لفظ «البته» در هر جمله‌اش، شانه بالا انداختن‌های ظاهرا تازه یادگرفته‌ی زیبایی دارد که انصافا او را از همردیفان قبل‌الذکرش اندکی متمایز می‌سازد. در عینحال اگرچه گفته‌ی او شهره عالم است که «وقت ندارم که برای "سیا" کار کنم»، لیکن اگر کارد را بر گلوی بچه‌ی نگارگر مفتون «الگوی زنان قهرمان»ش هم بمانی از سیما خانم نمی‌پرسد «الگوی عزیز و بزرگوارم به این سه سوال خیلی کوتاه جواب بده: آیا هنوز هم فرصت خدمت به مردم یعنی کار با «سیا»ی جلیل‌القدر را نیافته‌ای؟ این ریاست کمیسیون حقوق بشر را به زور کی ۲۰ سال در اجاره داشتی، به زور محقق و خلیلی یا به اشاره لانگلی در ویرجینیا؟ به خاطری خود را «موفق‌ترین سیاستمدار» می‌دانی که متعلق به حزب وحدت هستی؟» به نظر ما قهرمانی «الگوی قهرمان» لشکری و لشکری‌ها در این دو جمله درخشش خیره کننده‌تری دارد: «از زورمندان و زورگویان خواهشمندم که حقوق بشری را جدی بگیرند.» و «حکمتیار از مردم افغانستان یک معذرت‌خواهی قرضدار است.» هرچند کنیزک وحدتی «سیا» کودنی‌اش را با این «خواهش» بزغاله‌ای به اوج می‌برد، زیر دل می‌فهمد یا او را می‌فهمانند که مردم افغانستان این میهنفروش خونخور (و نیز خودش و معلمان و روسای خونپرش خلیلی و محقق) را ولو هزار بار «معذرت» بخواهند، نبخشیده و به سزای اعمالشان رساندنی اند.

رحمت الله نبیل با سیاف جنایتکار
نبیل خان این قان و قرت شدن‌هایت با یک سرجنایتکار مولود قدیمی «سیا» و دلال مشهور وهابی‌ها چه به فرمان کرزی باشد چه سپنتا و چه مظهر اطاعت خودت به «سیا»، میخ آخر بر تابوتت است.

رحمت‌اله جان نبیل معلوم نیست چرا طوری قیافه می‌گیرد که گویی همچون ستاره‌ای مشعشع در آسمان ظلمانی این دیار به چشم خسته‌ی مردم داغدار نور خواهد افشاند. و کاکتوس هم زیر بغلش را گرفت تا هر چه نگفته برای کارزار داشت به زبان آرد. اما او یک چیز را به کلی فراموش کرد که قایدش حامد کرزی «سیا»‌زاده است و برای درک میزان سرجنایتکارپروری و فساد و فاسدپروری او کافیست به حرف‌های جبار ثابت بنگرد تا احتمالا کمی شرمسار گردد. اگر این را کافی نمی‌داند به نقش شاه شجاع سوم در مسکو و دوحه توجه نماید که چگونه سردلال، مدیر و زبان خاینان شرکت‌کننده در آن مجالس شد. مضافا آقای نبیل از یاد میبرد که جزء عوامل ملل‌متحدی و اینجوهای مربوطه در پشاور بود که از سوی «سیا» تعلیمات لازم برای «دولت‌مرد» شدن دیدند، و این آقایان و خانم‌های شیرخورده از پستان «سیا» و سپس پستان کرزی را مردم ما نبخشیده و آنان را روزی در کنار تمامی میهنفروشان «مطرح» مجازات کردنی اند چه آرایشگاه کاکتوس رفته باشند چه نباشند.

سرجنایتکار محمد محقق این به قول لشکری «پرنفوذترین شخصیت بین قوم هزاره» که به جنبش بزرگ روشنایی با بی‌شرافتی دشنام داد، وقتی با دیده‌درایی خاصی می‌فرماید «روز را خوب تیر می‌کنم برای پس‌انداز چیزی ندارم» (و طبعاً مختار جان از وی نمی‌پرسد عاید شهرک‌ها و سرمایه‌گذاری‌هایت در دوبی و... کجا می‌روند؟)، «به حکمتیار صاحب احترام دارم»، دیگر در «پرنفوذترین» و به اندازه خلیلی خاین‌ترین «شخصیت» واواکی هزاره که «موتر مورد علاقه»‌اش کادیلاک است ، برای بحث چه می‌توان سراغ کرد؟

فرامز تمنا با اسماعیل خان
آقای تمنا نمایش ات با کمره مخفی بیانگر کوچکی‌ات بود ولی باید پوست بی‌غیرتی و بی‌عزتی‌ات از رنگین سپنتا کلفت‌تر باشد که با سرسایی در برابر «امیر صاحب» دژخیم به هرچیز مثبت باقی‌مانده در خود می‌شاشی.

با وصف درج نامش در لیست «سیاست‌مداران و شخصیت‌های مطرح» مختار لشکری، فرامرز تمنا که بیشتر از هر کس اطمینان دارد نمی‌تواند حتی یک درصد رای قلابی را نصیب شود، مفلوک‌تر از حتی ملانصرالدین نکتایی‌پوش حکیم تورسن است. او که کمره مخفی را هم می‌خرد تا با سبک‌سری ارشادات «علمی» لوکسی پرانده و با تبختر شنیع یک داکتر حقیر خودنما، از پودری‌ای بدبخت بپرسد «حقوق بین‌الدول را می‌فهمی؟»، به یقین بین نامزدان ریاست جمهوری بعد از لطیف پدرام هرزه‌ترین و جلف‌ترین شان می‌باشد. «صدای رسای نسل جوان» است اما نسل جوانی سرکاری آلوده با مکروب بنیادگرایی، سپنتایی و حامد کرزی‌ای، نسلی که برای نیل به مقام و ثروت و شهرت زیر سایه‌ی امریکا حاضر به قبول هر ذلت و بی‌عزتی است.

فرامرز تمنای فوق‌العاده تحصیل‌کرده (ای کاش تحصیلات عالیه می‌توانست شرف و غرور و شخصیت هم به آدم ارزانی دارد) با دیدن عکس خامنه‌ای، زیرلبی فقط می‌گوید «ایشان باید صدای مردم را بشنود» در حالی که اگر خود را به یابوگری نمی‌زد و از اتهام عامل رژیم ایران بودن ننگ می‌داشت، با یاد هزاران هزار جوان تحصیل‌کرده و برومند شهید ایران که او و نظایرش کلک خرد آنان هم به حساب نمی‌رفتند، باید با این ندا، لشکری و آمرانش جنون می‌گرفتند که «قلبا امیدوارم مردم به‌پاخاسته‌ی ایران به منظور کسب رهایی و برابری، بساط رژیم فاشیستی دینی خامنه‌ای خون‌آشام را هر چه زودتر و برای همیشه برچینند تا سگ‌های وطنی‌ آن در افغانستان هم قوله مرگ سر دهند.» اما نه. نه از «صدای رسای نسل جوان و زنان» که به سرجنایتکار اسماعیل و همتاهایش به مثابه «رهبران» اقتدا می‌کند و نه از لشکری آراینده آنان به‌هیچ‌وجه انتظار نیست که یک بار تنها یک بار در زندگی و صرفا در همین حد نسبت به مردم بنیادگرا گزیده‌ی ایران و افغانستان از خود حس انسانی شرافتمندانه‌ای بروز دهند. و خلاصه در این فرامرز تمنای صاحب چند داکتری که امریکا را مانند هر امریکاپرست، «دوست واقعی ما» و یونس قانونی اخوانی، جانی و قاچاقچی را شخص «با ابهت و فضیلت علمی» خوانده و در امر فیشن و سنگار مقلد عبدالله باشد، دیگر چه چیزی قابل تمرکز وجود خواهد داشت؟

اکنون نگاهی سرسری بیندازیم به اختلاط‌های مغازله‌آمیز دردآور مختار لشکری با چند تن از «شخصیت‌»‌های بسیار «مطرح» او.

ملاتره‌خیل با حامد کرزی و اشرف غنی در ارگ
نفرین بر شما که یک عصاره ارتجاع ملای لنگی و حبیب‌الله کلکانی را این قدر ناز داده و او را علیه همه وچ می‌کنید.

ملا تره‌خیل:

با شنیدن نام ملا تره‌خیل در ذهن هر کس بلافاصله غصب، دزدی، زورگویی، جهالت، طالبی‌گری و... تداعی می‌شود و این ملا با حضور اوباش تفنگدارش در کاکتوس و مخصوصا نعره‌های متواتر الله‌اکبر خود را بهتر شناساند. پوشالیان از الف تا یا فاسد که این ملای بدمعاش و فوزیه کوفی را به جرم غصب زمین و داشتن اجیران مسلح از لیست کاندیدای ولسی جرگه حذف کنند معلوم است که از چه قماشی خواهند بود. اما مختار لشکری بزدل، نان‌ به نرخ روزخور و مجیزگوی خاینان و جانیان، نه تنها مانع عربده‌جویی ملا و چاقوکشانش نمی‌گردد بلکه برای احترام گزاردن به تخم ارتجاع، نه پشت میز که پیش‌روی او می‌نشیند. اگر او این ذلالت و حقارت نفرتبارش را به نمایش نمی‌گذاشت شاید عده‌ای هنوز در میزان خواری و تملق و ماهیت واقعی او و برنامه‌اش دچار تردید می‌شدند. دولت امریکا که در داخل کشور آن گونه بر رسانه‌ها نظارت داشته باشد، کاملا طبیعی است که در افغانستان برخی از اهالی میدیا را از حداقل وقار انسانی عاری سازد تا پلان‌های اشغالگرانه و جاسوس‌پرورانه‌اش متحقق گردند. ملا تره‌خیل که مدعیست با هیچ سیاست‌مدار اختلاف ندارد، دروغ نمی‌گوید. او به هیچ صاحب مقامی جنایت‌پیشه، جاسوس، فسادزاده و ضدمردمی اختلاف ندارد چون خود هم شریک و پرورده جرگه آنان است. حق کاندید شدن ملاه تره‌خیل ملغا می‌شود اما غنی خانه او می‌رود تا روابط حیاتی مافیایی آسیب نبیند، کاری دوشادوش رسانه‌ها در تقویت روابط مزبور. اخیرا ملای بزن بهادر با برادرانش در مسجد ارگ وزیر حج و اوقاف عبدالحکیم منیب را لت و کوب کردند. آیا بالاخره این بار ملای نازدانه‌ی کرزی و غنی پهلوی آقای حمید خراسانی،‌ شرف بغلانی و سایر اوباش داره عطا محمد مزه‌ی زندان و زنجیر را خواهد چشید؟

ظاهر قدیر:

این «سیاست‌مدار» واقعا «مطرح» است که مصممانه‌تر از هر کس جای‌پای پدر قاچاق‌برش قدم گذارد؛ بیشتر از هر شارلتان از مایک پارلمان علیه داعش و طالب جیغ کشید ولی به همگان روشن است که بیش‌ از آن عاشق پیشبرد امور هیرویین‌سالاری‌اش به کمک سرجنایتکاران جهادی و طالبی و داعشی بود که با کوچک‌ترین گام عملی در مبارزه علیه طالب و داعش خود را زحمت دهد. او به بی‌حساب ‌بودن ثروت و سرمایه‌اش با «چک» انداختن لومپنی با لشکری اعتراف دارد؛ داستان آدم‌کشی‌اش در پاکستان را طوری با آب و تاب حکایت می‌کند که گویا در آن انگیزه «غیرت افغانی» نقش آفرینی داشته! آقای ظاهر قدیر اما از یاد می‌برد که اگر این انگیزه‌ها در وی در طغیان می‌بود، پدرش را نمی‌گذاشت به زور «آی‌اس‌آی» ظرف چند ماه او را از اعدام خلاص و راهی خانه کند تا «غیرت افغانی» در چشم‌هایش فرو نمی‌رفت؛ آقای غیرتی جریان رهایی خود و اسماعیل از اسارت طالبان را مسکوت می‌گذارد تا نقش واواک در خرید هر دو «سیاست‌مدار مطرح» کماکان پوشیده بماند و بنابراین او که «در زندگی ناز ندیده است»، تا آخر عمر مدیون این ناز زندگی‌بخش واواک خواهد ماند. او با همان شیوه بازاری یک سرباند می‌لافد که در امریکا در برخورد به مقامات آنجا طوری به «غیرت افغانی» پابند بود که در محل یک ملاقات رسمی حتی اجازه تلاشی بدنی‌اش را نداد! او مثل هر دروغ‌گو توجه ندارد که اگر «سیا» ترا آن‌چنان «غیرتمند» تشخیص می‌داد، پوچاقت را هم نمی‌گذاشت روی امریکا را دیده و به مهمان‌داران امریکایی بی‌ادبی نماید. و در راس همه، «غیرت افغانی» اگر در جناب تان نخشکیده بود تمام امکانات سرشار مادی و سیاسی‌ات را وقف جنگ با طالب و داعش می‌کردی تا ثابت می‌شد که اعلام ضدیت‌ات با این دو جرثومه ساخت امریکا و پاکستان و اسراییل و عربستان نمایشی و کاذب نبود.

سفیر چین در کابل با گلبدین راکتیار در خانه اش
سفیر چین در کابل، به دیدار گلبدین به خانه‌اش رفت.
چین قلب‌شده نشان داد که به خاطر منافع سیاسی خود حاضر به معامله‌گری با میهنفروش‌ترین و مطرودترین افراد و دولت‌های جنایتکار می‌باشد.

گلبدین:

مختار لشکری عین چاپلوسی کراهت‌انگیز به تره‌خیل را در برابر این یکی از منفور‌ترین، پلیدترین و شاه‌مزدورترین چهره‌های تاریخ ما به عمل آورده و با «یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های ملی» نامیدن او، بینندگان را شکنجه داد. لشکری آقا غیر از چهارزانو زدن مقابل جلاد، او را متفکر، محقق، متخصص و مبتکر کمپیوتر و نویسنده‌ای معرفی می‌نماید با بیش از صد تالیف، زبان‌دانی کم‌همتا، دانشمند دینی‌ای که به هیچ استخباراتی وابستگی نداشته و مخصوصا از امریکا متنفر بوده تا سرحدی که دعوت به امریکا را می‌پذیرد اما از دیدار با رییس‌جمهور آن سر می‌پیچد تا «جهادش لطمه نبیند». تیزاب‌پاش با وقاحت کم‌مانند تصور می‌کند با آن ادعا‌ها، مردم ما حقایق زیر را به یاد نمی‌آرند:

«یک منبع استخباراتی امریکا مدعی است که سی‌آی‌ای حداقل یک میلیارد دالر پول به نیروهایی در افغانستان سپرد که وابسته به گلبدین حکمتیار بودند.» بوستون هیرالد، ۲۴ جنوری ۱۹۹۴

«کارمندان سیا در بخش خاور نزدیک، که پروژه‌ی افغانستان را پیش می‌بردند، حکمتیار را قابل‌اعتمادترین متحد خویش می‌دانستند. افسران سیا اینگونه به خود قوت قلب می‌دادند که حکمتیار، دست کم می‌دانست دشمن کیست. حکمتیار از دید کسانی چون کیسی (رییس سیا)‌ و برژینسکی که در رویای خویش افغانستان را کلید تضعیف اتحاد شوروی در جمهوری‌های مسلمان‌نشین می‌دانستند، از این جنبه مناسب می‌نمود که می‌توانست دامنه‌ی جنگ را فراتر از افغانستان، بگسترد.» کتاب «بازی شیطانی»، رابرت دریفوس

گلبدین و ربانی با اربابان پاکستانی و ایرانی شان

به راستی که هیچ دریایی قادر نیست این همه لجن و مرداری وابستگی را از سر و روی این دو دژخیم بزداید.


«حکمتیار در دستان تقریبا تمامی نهادهای استخباراتی خارجی‌ای قرار گرفته است که به نحوی از سال‌های هفتاد میلادی در بازی بزرگ هندوکش دخیل بوده اند، از کی‌جی‌بی شوروی گرفته تا سی‌آی‌ای، عربستان و استخبارات پاکستان.» ام.کی بدراکمار، دیپلمات هندی، «ایشیا تایمز» (۲۴ سپتامبر ۲۰۱۶)

«یک دیپلومات اروپایی در باره‌ی حکمتیار می‌گوید: امریکاییان همه مجذوب او می‌باشند. او هرقدر بیشتر بروی آنان میپرد، آنان بیشتر به وجد می‌آیند.» جورج آرنی، روزنامه فرنتیرپست، ۱۱ جنوری ۱۹۸۸

«مامورین سی‌آی‌ای و آنهایی که در مرکز آن سازمان با قضیه افغانستان سروکار داشتند، گلبدین حکمتیار را به حیث متحد قابل اعتماد و موثر قبول نموده بودند. استخبارات پاکستان سی‌آی‌ای را تشویق به نزدیکی با حکمتیار می‌کرد... ویلیم پکنی رئیس ستیشن سی‌آی‌ای در اسلام آباد یک جا با مامورین آی‌اس‌آی و اعضای کانگره برای دیدن حکمتیار به یک کمپ در سرحد می‌رفت.» کتاب «جنگ اشباح»، استیو کول

شما سرجنایتکارانی که امروز همیشه در صف اول جای داده می‌شدید، فردای خجسته مجازات تان هم مردم شما را در صف اول اعدامی‌ها قطار خواهند کرد.


«گلبدین حکمتیار که تقریبا نصف تمام کمک‌های سری سیا را دریافت می‌داشت، از قاچاقبران اصلی هرویین بود. او تا ۱۹۸۴ درحالیکه با بن‌لادن رابطه نزدیک برقرار کرده بود مقدار عظیم کمک سیا و آی‌اس‌آی را صاحب می‌شد.» «اتلانتیک مانتلی»، شماره ۵، ۱۹۹۶

«با آنكه‌ ديپلمات‌ها و دفاتر استخبارات‌ امريكايی‌ كه‌ در پاكستان‌ وظيفه‌ داشتند اغلب‌ از نظرات‌ قوياً ضد غربی‌ حكمتيار و طرفداری‌ او از ايران‌ و روابط‌ احتمالی‌ وی‌ با كی‌جی‌بی‌ هشدار می‌دادند و حتی‌ از مقام‌ بلامنازع‌ وی‌ به‌ مثابه‌ سلطان‌ هيرویين سخن‌ می‌گفتند، اما نيروهای‌ گلبدين‌ حكمتيار بخش‌ اعظم‌ كمك‌ نظامی‌ امريكا و ساير كشورها را دريافت‌ می‌نمود... مقامات‌ پاكستانی‌ به‌ امريكاييان‌ اظهار نمودند كه‌ از ميان‌ شش‌ رهبر گلبدين‌ حكمتيار باتجربه‌ترين‌، مجهزترين‌ و محبوب‌ترين‌ می‌باشد...افراد بخش‌ خصوصی‌ مثل‌ جان‌ترن‌ و ليوچرن‌ كه‌ پروگرام‌ كمك‌‌رسانی‌ امريكا را به‌ نيروهای‌ حكمتيار هماهنگ‌ می‌كردند، از جمله‌ی‌ مقامات‌ ارشد در پيشبرد برنامه‌ای كه‌ از جانب‌ بوش‌ اداره‌ می‌گرديد بشمار می‌رفتند.» جيفری ‌اشتن بك‌، «فرنتيرپست‌»، ۲۲ اكتبر ۱۹۹۵

نویسنده امریکایی، کرستوفر بولین در مقاله‌ای که به تاریخ ۲۹ می ۲۰۱۶ در ویبلاگ شخصی‌اش نشر شد، از رابطه اسراییل با حزب اسلامی با وساطت چارلی ویلسون پرده برداشته می‌نویسد که وی شخصا با گلبدین دیدار نموده به توافق رسید که حزب اسلامی از اسراییل اسلحه دریافت کند و با اجنت‌های سازمان استخبارات نظامی اسراییل در پاکستان کار کند تا مجاهدینش را آموزش دهند. در نتیجه این توافق مخفی،‌ حداقل چهارهزار تن از نیروهای گلبدین توسط کارشناسان اسراییلی تمرینات نظامی دیدند که در قالب آن جمعی از عرب‌هایی نیز جا داده شدند که بعدها تروریست‌های خطرناک بین‌المللی شبکه القاعده شدند.

'گلبدین با باداران پاکستانی‌اش جنرال حمیدگل، دگروال یوسف، نوازشریف، سناتور ویلسن

این مردک قصاب که بی‌حیایی و وقاحت‌اش از جمیع جلادان جهادی بیش‌تر است، هنوز هم از بسته بودن نافش با ناف «سیا» و آی‌اس‌آی انکار می‌نماید.


مختار لشکری با اسناد بالا بیگانه نخواهد بود ولی انجام وجیبه به وجه احسن و صادقانه است که بر دهان و وجدانش قفل زده و از کشیدن آنها به رخ «یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های ملی» اجتناب ‌می‌ورزد. و طبیعتا این غلط را هم نمی‌کند که درباره نامه حوریه مصدق به حبیب‌الرحمن حکمتیار پسر خونخور ولدالسیا و آی‌اس‌آی و از پرده‌دری‌های جبار ثابت علیه مولا و امیرش بپرسد، بپرسد که دخترهایت در سفارت امریکا چه می‌کردند؟ اگر امریکا نمی‌خواست چطور ممکن بود مثل یک گل‌عروسک به کابل آورده شوی؟ جریان طلب کمک معراج‌الدین از سفارت امریکا در کابل چه بود؟(۵) حمیدگل، تو و حقانی را که «پاکستانی‌های وطنپرست» گفت(۶) چرا اعتراض و رد نکردی؟ با خروج روس‌ها که سه روز اشک شادی می‌ریختی، آیا با پارچه پارچه شدن زنان و طفلکان توسط موشک‌پرانی‌هایت به کابل هم کدام وقت اشکت آمده؟ چطور برای کودتا با شهنواز تنی «کمونیست» جور آمدی؟ در کمپ‌های شمشتو و ورسک چه تعداد روشنفکر افغان را به کمک «آی.اس.آی» زنده به گور کردی؟ بپرسد....

گلبدین، سیاف، مسعود، ربانی با عبدالله عزام

تمامی سرجنایتکاران از گلبدین گرفته تا ربانی، مسعود، سیاف، و... از پستان عزام نماینده «سیا» و اخوان جهانی شیر خورده‌اند، شیری که هیچ‌گاه آن را حرام نخواهند کرد.


خیر، برای مختار لشکری این نوع پرسش‌ها ممنوعه اند تا مبادا به «بزرگ‌ترین چهره ملی» هتک‌حرمت شده باشد و برعکس با شادی و اشتیاق عق‌آوری مجامله می‌نماید: «انشاالله عروسی کواسه‌ها را هم در کابل جشن می‌گیرید»! جناب لشکری چنان مسحور دروغ‌گویی‌ها و یاوه‌بافی‌های سرجنایتکار کرینکاری می‌باشد که حتی بر سبیل همان شیرین‌زبانی‌های بی‌نمکش هم نمی‌پرسد: «شما که مدعی‌اید وقتی سرتان را به قصد خاراندن پای زیر میز کردید چرا صدام حسین از ترس باید دست به تفنگچه‌اش برده باشد زیرا هیچ کس در ملاقات با او نمی‌توانست با خود سلاح داشته باشد؟»

آیا در آقای لشکری آن قدر شهامت مانده که اگر به عروسی کواسه جلاد رفت، سرگوشی از او بپرسد «میرویس جلیل هم‌مسلک رشید و شریفم چه گناهی داشت؟ آیا راجع به دوران نوجوانی‌ات در حربی شوونزی چیزی گفته یا نوشته بود؟

سپنتا با هیلری کلنتن و کاندولیزا رایس
فرانکفورتی دم‌بریده‌ی ما به زودی می‌فهمد (یا فهمیده؟) که کندوم کرزی شدنش در فروش کشور هرگونه آبرو از وی را ربوده است.

رنگین سپنتا:

در مصاحبه با این «چهره برتر سیاسی و اجتماعی با کاریزمای دلنشین» آنچه فوری توجه بیننده را جلب می‌نماید زحمتی است که لشکری و مدیرانش در تهیه عکس و فلم دفتر قدیم و دکان‌هایی در شهر آخن که فرانکفورتی ناقص ما از آنها پنیر دلخواهش را می‌خرید، و شاگردانش در آلمان که از دوری او در افغانستان پر از انفجار و انتحار، آه و حسرت می‌کشند، بر خود هموار ساخته‌اند. شکی نداریم که بدرمنیر و جیتندر و چه بسا سلیم شاهین هم این نوع تبلیغات و بزرگ‌سازی‌ها را دون‌شان خود می‌دانند. ولی لشکری خوب آگاهست که برای پنداندن این کندوم حامد کرزی راهی جز توسل به این ابتذال‌ در ابتذال وجود ندارد. مگر می‌شد از مهمان «دلنشین» سوال کند «کی ترا به وزارت خارجه کرزی گمارد، "سیا"، استخبارات آلمان یا هر دو؟ معنی پیمان استراتژیک را نمی‌فهمیدی که می‌خواستی آن را امضا کنی یا "سیا" گوشت را کش کرد؟ به دیده مالیدن دست صبغت‌الله مجددی، دعا و التجایت بر قبر مسعود و زیرپای سیاف افتادن چه نتایج جدید و مثبت برایت بار آورد؟ خجالت نکشیدی که سفیر و سخنگو مقرر کردن دو شکنجه‌گر خادی ظاهر طنین و سلطان احمد بهین هراتی‌ات، نمک‌پاشیدنی درنده‌خویانه بر زخم‌های جسمی و روانی قربانیان شکنجه‌های اینان خواهد بود؟ با آن همه تفاخر به نویسندگی و کتاب‌خوانی چطور شرمت نیامد که از "رها در باد" ثریا بهای میهن‌فروش پرچمی-شورای‌نظاری در کتابت "سیاست افغانستان، روایتی از درون"- که به نظر من (لشکری) در پختگی، تحلیل و تعلیل نظیر ندارد- دزدی کنی؟ می‌گویی به علت برادر خواندن طالبان از سوی کرزی با او "مخالف" بودی! اگر دروغگو تشریف ندارید پس با وصف این اختلاف‌نظر جدی چگونه باز هم به کندوم بودن حامد کرزی می‌بالی؟ فکر نمی‌کنم دلیل آن صرفا در خلاصه شدن شرف و حیثیت و دنیایت در داشتن مقام وزارت باشد. دلیل اصلی اینست: تو احمقانه می‌پنداشتی که امریکا خواهان طلاق دادن طالبان است و کرزی با طالب‌نوازی از خط "سیا" انحراف می‌جوید؛ لذا با این اختلاف با کرزی تقرب و نمره بیش‌تری نسبت به او نزد "سیا" کمایی می‌کنی! لیکن لگد واقعیات به روی تو خورد و کرزی محیل بود که تو و ده‌ها کچک نر و ماده جهادی و جامعه‌مدنی را به امر "سیا" در مسکو و دوحه زیرپای طالبان خواباند. حال به مثابه یک "تئوریسن تئوری سیاسی"، مثل اشتباه موافقت‌تان با پیمان استراتژیک، به بلاهت مسخره‌تر خود در شناخت سرشت امریکا پی برده‌ای؟ دلیل تعریف هیلری کلنتن از شاه مهره‌های ابرقدرت متجاوز امریکا به عنوان شخصیتی "هوشمند و توانا که با ما با هارمونی و هماهنگی کار کرد" ناشی از واقعا احترام‌ و خوشبینی به اوست یا ترس از روزی که اگر بر کرزی و خودت خشم گیرد همان کاری را در حق‌تان خواهد کرد که در حق قذافی کرد؟»(۷)

رنگین دادفر سپنتا دستبوس مجددی و هر مرتجع دیگر

«داکتر صاحب» با سجده بر قبر قصاب افشار و بوسیدن دست کثیف‌ترین نماد ارتجاع، پیوند «برادرانه» و اسلامی‌اش را با جمیع دژخیمان جهادی اعلام داشت که امری طبیعی است چون فرجام کار هر مرتد و خاین و شرفباخته‌ای به از این نخواهد بود اما نفرین و ننگ بر روشنفکران بزدل، سبک و وقیحی که هنوز تو برای‌شان «شخصیت» و «زبان» به حساب می‌روی.


امروز یک شاگرد مکتب که مغزش در مدرسه و مکتب جهادی و طالبی و امریکایی ملوث نشده باشد هم می‌داند که سیاست‌های نئولیبرالیستی کشورها را به سوی چه مصایبی کشانده، اما عقل «تئوریسن تئوری‌های سیاسی» خیلی دیرهنگام تور خورده و نتیجه می‌گیرد «اقتصاد بازار آزاد نئولیبرالیستی اشتباه بود»! چهارزانو نشستن پس از ۲۰ سال گوزیدن! اعتراف «تئوریسن» به این «اشتباه» و در واقع جنایتکارانه‌ترین خیانت اقتصادی به کشور ما صادقانه نه بلکه فرصت‌طلبانه است، زمانی که دیگر بر چوکی پرگهر وزارت خارجه و شورای امنیت تکیه ندارد به این کفرگویی دهان می‌گشاید.

عباس استانکزی از اراذل طالبی در حال سخن‌پراکنی به کرزی، سپنتا و سایر میهنفروشان وطنی

اراذل جهادی و «اکادمیک» با آی‌اس‌آی‌زادگان طالبی


تقصیر «تئوریسن» مرتد، خودفروخته و مقام‌پرست لشم نیست که به اقتضای ماهیت‌اش از درد دوری از نواسه‌ی نوپیدا می‌گرید، دل‌داده حامد کرزی است و از نجاست‌خوری طالبان سر باز نمی‌زند و...

قضیه آنگاه غمبار و رقت‌انگیز می‌شود که ببینیم هنوز روشنفکران وامانده‌ و پوسیده‌ای وجود دارند که همین «وزیر خارجه» تسلیم‌طلب را «اکادمیسین»، «استاد دانشگاه»، «ادیب» و غیره گفته نامش را کشمش مانده و لحظه‌ای که مختار لشکری از او سلیم شاهین زبردست‌تر می‌سازد، جذباتی می‌شوند. به راستی که «جعل رضایت» و تجاوز به عنف به مغز افراد در کشوری مستعمره با سیطره‌ی چهار دهه فرهنگ خادی-جهادی-طالبی و سیاست‌مداران «مطرح» چندسره مافیایی خاین‌اش، چقدر آسان و ارزان است.

اسحاق گیلانی در حال سگدوی به گلبدین

اسحق خان گیلانی مثلی که با وصف تمام سگ‌دوی‌های خاکسارانه‌ات برای نزدیکی با پلیدترین سرجلاد چیزی حاصلت نشد، نی؟


امرالله صالح با زرداد خان قومندان وحشی گلبدین
عده‌ای ساده‌لوحانه تصور می‌کردند امرالله خان با آن همه لاف و پتاق‌ها، با استقبال از یک آدمکش هار و بی‌ناموس گلبدینی حیثیت‌اش را برباد نخواهد داد.

ملا قلم‌الدین، جبار ثابت، نورالحق علومی، الله‌گل مجاهد و... در کاکتوس چنان پاکیزه و سفید عرضه شدند که اگر مردم ما داغ جنایتکاری‌های طالبان، گلبدین و شرکا و میهن‌فروشان پرچمی و خلقی را در جگر نمی‌داشتند، هر سه را فرشته‌هایی می‌دیدند که کاش سال‌ها پیش سعادت دیدار شان را می‌داشتند. لشکری نه از جنایات شخص قلم‌الدین و «تحریک» و «طلبه‌کرام»ش پرسید و نه از جبار ثابت که دستش همانند دست گلبدین و تمام دژخیمان باندش به خون هزاران‌هزار کابلی رنگین است و چند افشاگری‌ ضدگلبدینی‌اش شخصی و فاقد ارزش اند، لگدزدن به یک اسب مرده‌ی بوگرفته از هر جبون و فرصت‌طلبی ساخته است. حتی زرداد فریادی سگ معروف گلبدین هم بنای وق‌زدن به او را شروع کرده. مختار لشکری زبان شور نمی‌دهد که آقای جبار ثابت ترا صدای امریکا قبول کرد زیرا گلبدین مثل کلیه بنیانگذاران اخوان، سال‌ها قبل به استخدام «سیا» در آمده بود و نه این که رادیو و اجنت‌های کهنه‌کار «سیا» در آن علی ‌احمد جلالی و میاخیل گول خورده و از گلبدینی بودنت اطلاع نداشتند. تو به اعتبار گلبدینی بودنت برای آنان عزیزتر و قابل‌اعتمادتر از هر مخبر دیگر افغانی‌الاصل «سیا» در صدای امریکا بودی. آن پنج نفر امریکایی و اروپایی هم که گفتند «ترا می‌خواهند لوی سارنوال باشی و نه الکو را» ایضا به دلیل بالا بود نه لیاقت و چشم و ابرویت.

شاه حسین مرتضوی با گلبدین
تف بر تو مرتضوی که از افتادن به زیر پای سمبول خون و خیانت عارت نیامد.

آقای لشکری نمک‌حرامی به خرج نداده از شاگرد ممتاز سرجنایتکار نمی‌پرسد «وقتی گلبدین تقاضایت را که "کابل را نزن" نپذیرفت، اگر قلب‌ات واقعا می‌سوخت چرا با سلاحی فرقش را متلاشی نساختی یا لااقل از او نبریده و به نوبه خود رسوایش ننمودی؟» و نیز «کدام روشنفکران مبارز را زیر شکنجه به شهادت رسانیده‌ای؟ اگر می‌گویی هیچ‌کس، پس بفرما غیر از گلبدین، محمد خان، هادی ارغندیوال، حلیم تنویر، جمعه خان همدرد، غیرت بهیر، کریم خرم، ظفرالدین یمین، همایون جریر، وحید سباوون، عمر خطاب، عمر داوودزی، قطب‌الدین هلال، کریم امین، قدیر کریاب، حلیم فدایی، ستار خواصی، حاجی الماس، قریب‌الرحمن سعید، مولوی عطاالله، سایر شکنجه‌گران و تروریست‌های حزب کی‌ها بودند؟ مدفن داکتر صمد درانی، داکتر اسد، محمود، میرویس، انجنیر دلاور بریالی، داکتر فیض ‌احمد، پروفیسور بهاالدین مجروح، عبدالحلیم سرور، داکتر سعادت شگیوال، مولوی اشرف، سلطان احمد سهراب، پروفیسور قیوم رهبر، شکور، انجنیر فتاح ودود، فاروق غرزی، عبدالواجد پسرلی، جنت‌خان غروال، معلم ناصر، عزیز احمد عثمانی، عبدالکریم اکبر، زمری سیف، عبدالرحیم چنزیی، ملا نسیم آخندزاده، داکتر نسیم لودین کجاست؟ از کارخانه‌های تولید هرویین و دیگر منابع مالی سرخاینان حزب‌ات چه اطلاعات جدید داری؟ علی‌رغم جنایات هراس‌آور او چرا میگویی "به حکمتیار صاحب احترام دارم"؟»

جبار خان ثابت، سکوت و تبسم ملیح لشکری بی‌بهاست. این نخره‌ات که «خدا کند حکمتیار صاحب سرم قهر نشه» به تنهایی می‌رساند که تو گلبدینی بودی، هستی و گلبدینی خواهی مرد.

حسین یاسا (جاسوس آی‌اس‌آی) و محقق با سفیر پاکستان در کابل
جیره کی چرب‌تر است «استاد»، هند یا پاکستان؟

لشکری چنانچه گفتیم هیچ‌گاه دست از پا خطا نکرده و نمی‌خواهد مشتریان را با آن پرس‌وپال‌ها ناراحت سازد. و با همین روحیه است که به نورالحق علومی نمی‌گوید «از فرمایشاتت در باره آشنایی نجیب به تفسیر قرآن و فقه و حدیث تیر، فقط بگو گور خونین بشیر بهمن، اکرم یاری، صادق یاری، قاضی ضیا، مجید کلکانی، نادرعلی پویا، استاد نینواز، حسین طغیان، یوسف ترین، داکتر هاشم مهربان، داوود سرمد، ضیاءالحق هروی، انیس آزاد، عبدالالله رستاخیز، رسول جرئت، نسیم سیار، داوود، زمری صدیق، داکتر کاظم دادگر، عبدالحی پیلوت، استاد مسجدی، حیدر لهیب، علی دریاب، شاهپور قریشی، نعیم ازهر، معلم رشید، معلم نعمت، حفیظ آهنگرپور و... کجاست؟ اگر در سر به نیست کردن آن سروهای اسطوره‌ای، فرضا خودت دخالت مستقیم نداشتی، نجیب، گلابزوی، اسدالله حبیب، طاقت، شهنواز، کشتمندها، لطیف ناظمی، حنیف اتمر، عظیمی، لایق، دستگیر پنجشیری، دخیل بودند؟ در صورتی که پاسخ منفی باشد، پس آن عده رفقای پرچمی و خلقی را نام ببر که هزاران روشنفکر چپ و انقلابی ما را بعد از شکنجه، در پولیگون‌های پلچرخی زنده به گور ‌کردند. ضمنا جالب است آقای علومی که مشخصا بر نقش حنیف اتمر از کارمندان خادی شکنجه و قتل آن روشنفکران قهرمان، و جزییات تماس‌های "رهبری به آن بزرگی"(۸) با طالبان را وضاحت بدهی.»

حامد کرزی با گلبدین، محقق و عطامحمد

ما پیوسته تاکید کرده‌ایم که سنگین‌ترین خیانت حامد کرزی جوش خوردن و تمکین برده‌وارش به سرتبهکاران می‌باشد.


خیر، مختار لشکری، خم‌چشمانه خود را به جهالت می‌زند تا مبادا با طرح سوال‌هایی از آن گونه، «بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین چهره‌های سیاسی» طالبی، جهادی یا پرچمی و خلقی و شرکا را رنجانده، برنامه قتقتکی با شعار «گذشته را فراموش کن و بیا بخندیم»، از مسیرش عدول کرده و نتیجتا سرخی‌وسفیده‌مالی پلشت‌ترین تبهکاران چهار دهه خون و خیانت به هم خورد.

محقق با سران جنایتکار طالب در مسکو
«استاد»، بخشیدن خون هزاران جانباخته‌ی هزاره ما به طالبان، به فرمان رژیم ولایت وقیح و «رهبر معظم» است یا اشاره «سیا»؟

آقای لشکری که در انتخاب «مطرح‌ترین» برگزیدگان جنایت‌پیشه، فاسد، شرف‌باخته و «سیا»زاده استادی بناءً تا دیر نشده، این روزها چرا پشت عباس استانکزی، سهیل شاهین یا کدام «چهره برتر و با کاریزمای دلنشین»تر طالبان یا مخصوصا سه استاد دستگیر شده داعشی را نگیری که از طریق پدر زلمی خلیلزاد هم به «سیا» گرم‌تر چشمکی زده باشی، هم دل حامد کرزی و نوچه‌های چتلی‌خور طالبان‌اش در مسکو و دوحه را به دست بیاری و مهم‌تر از همه مانند وحید مژده که سرش پیش طالبان است و قلب‌اش پیش گلبدین، و جعفر مهدوی که به نیابت از واواک و «سیا»، طالبان را هفت قلم آراسته و با لحن و استدلال مشمئزکننده و رذیلانه‌ای نوید تشریف‌آوری مبارک آنان را به کابل می‌دهد(۹)، مدارج تعالی و ترقی را سریع‌تر پیموده و همچو مسلم شیرزاد، بکتاش سیاووش، سمیع مهدی، مریم سما، آصف آشنا، باتور دوستم، و باقی جوانان نهایت برکتی «نخبه» و تازه‌نفس جهادی-پنتاگونی از این دست، روزی به خیر و خوبی در کنار بچه عباس استانکزی و غیره طالب‌ بچه‌های کرام در پارلمان بنشینی. مگر اجر آراستن متعفن‌ترین جنایتکاران کمتر از این است؟

(تقریبا تمام عبارات و کلمات در ناخنک‌ها نقل‌قول مستقیم از «مطرح»‌ها اند.)


جعفر مهدوی با طالبان در دوحه

جعفر مهدوی در دلالی به نفع طالبان دست کمی از کرزی، عمر زاخیلوال، حنیف اتمر و دیگر سر جاسوسان ندارد.


سران جنبش روشنایی با جان بس، سفیر امریکا در کابل

آیا این فرزندان حلالی محقق و خلیلی و «بابه مزاری» به سفیر امریکا اعلام نمودند که دیگر از «بزرگان» دوری گزیده و بر سر ما جوانان دست بکش و قسمی لطف داشته باش که انشاالله روی مناسبات ما با «واواک» هم فکری بکنیم.


گلبدین و سیاف دو سرجنایتکار افغان

جنگ زن و شوی را فقط احمق‌ها باور خواهند کرد.


کرزی، عطا و دیگر اراذل با طالبان در مسکو

برگزاری صدمین سالگرد روابط روسیه و افغانستان با سیاه‌ترین و خون‌پرترین دشمنان ما خیانتی نابخشودنی به مردم افغانستان است.


زلمی خلیلزاد با یک تعداد زنان حکومتی و زینت‌المجلس

شما زینت‌المجلسی‌ها امروز به دیدار خطرناک‌ترین مهره امریکا به خود ببالید، ولی تاریخ نام‌های‌تان را منحیث تسلیم‌طلبان و خاینان تاریخ میهن ما برجسته‌تر حک می‌کند.







یادداشت‌ها:

(۱) لزومی به یادآوری نیست که رسانه‌های مذکور دستور ارباب دایر بر ضرورت حضور امریکا، در حاکمیت بودن چاکران جهادی و شرکا و باد کردن آنان به عنوان رهبران مسلم کشور، حفظ و تقدیس «نظام» یعنی همان جعل و تولید رضایت مطابق خواست امریکا و چاکران بومی‌اش را موبه‌مو در نظر می‌گیرند. اقرار سعد محسنی مالک طلوع و... که «وظیفه ماست رهبران جهادی را خوش نگه داریم» به حد کافی گویاست. همچنین تخطئه و توهین سخیف به ملالی جویا در برنامه «زنگ خطر» تلویزیون طلوع را هنوز مردم به خاطر دارند.


(۲) نسبیت فرهنگی از مولفه‌های پست مدرنیزم و سیاست و فلسفه امپریالیزم به شمار می‌رود. مبلغان آن معتقدند که مفاهیم و ارزش‌های جهان‌شمول عینی و مبتنی بر حقیقت علمی در هیچ مورد وجود ندارند و همه‌ی اینها نسبی اند. هر کشور مختار است به هر راه هر قدر هم عمیقا ارتجاعی، ضدزن و ضدانسانی برود، دیگران حق ندارند به مناسبات فاشیستی دینی و سنن برآمده از دوران بردگی در این یا آن کشور اعتراض کنند زیرا هر سرزمین با فرهنگ خودش (منقسم به بر اساس نژاد، قوم، مذهب و...) دمساز است و چیزی به نام حقوق، پسرفت و پیشرفت جهان‌شمول را نمی‌توان معتبر شناخت. و از این رو باید به مختصات مذکور احترام گذاشت چون از دید مردم آن جامعه مثبت اند. مثلا در کشوری مثل افغانستان بد دادن دختران، عروسی با دختران ۹ ساله، دره زدن، سنگسار، صاحب شدن اتوماتیک زن بیوه توسط برادر شوهرش، قتل‌های ناموسی و هزارویک بی‌حقوقی و ستم هولناک ضدانسانی بر زن محکوم و مذموم نیست زیرا این پدیده‌ها جزء فرهنگ مردم اند! دلیل برخورداری زنان از حقوق و آزادی‌های عدیده‌ای در غرب نسبت به زنان شرق و مخصوصا کشورهای مسلمان، در متفاوت بودن فرهنگ غرب با فرهنگ شرقی می‌باشد.

یک نقطه وصل قوی امپریالیست‌ها با بنیادگرایان همین نسبیت فرهنگی است. امریکا و متحدان غیر از علل دیگر، بر پایه همین منطق و فلسفه سیاسی بود که جانیان جهادی، طالبی و داعشی را به وجود آورده، بعد بنابر اختلافات بین خالق و مخلوق آنان را ساقط کرد و حالا دوباره طالبان را ترجمان و حامی فرهنگ حاکم در افغانستان پنداشته، تسلط بر کشور را زیبنده آنان می‌دانند و جنایتکاران مذکور هم چیزی بیشتر از این از آفرینندگان‌شان نمی‌خواهند. در عین حال امریکا در تقسیم متخاصم مردم از لحاظ قومی و مذهبی و منطقوی و تشدید خط‌‌کشی‌های مذکور، جهنمی را برپا کرده و برای کنترول آن خود را ملزم به حضور در افغانستان می‌بیند تا مردم یکدیگر را ندرند! و البته او و سگ‌های زنجیری وطنی‌اش نمی‌توانند به این پرسش پاسخ دهند که تروریست‌های جهادی و طالبی و داعشی را کی زایید و بر گرده ملت ما نشاند؟


(۳) به مطلب «فوزیه کوفی قاچاقبر و برادران فاسدتر از خودش را بشناسید!» (پیام زن، ۱ عقرب ۱۳۹۴) مراجعه کنید.


(۴) در واقع خوش‌طبعی‌های این آقا با مهمانانش غیر از پوک و بی‌خاصیت بودن، با تملق و تحبیب توام است تا حتی‌المقدور لکه‌های خون از روی آنان را سترده باشد. علاوتا لشکری آقا شبیه درک و سواد جوانک بی‌حسی به نام همایون افغان (که مثلا از پدری می‌پرسد از این ۶ نفر بستگان شهیدت کی به دلت شیرین بود؟ و از طفلکی که برادرکش در تابوت است می‌پرسد با او جنگ می‌کدی؟! و همین جوان خوب بلد است چطور به سرجنایتکاران سلامی زده و سال‌های خون و خیانت آنان را دورانی که «مشکلاتی داشتیم» بنامد!) سوال‌های جدی هوشمندانه‌ای هم در انبان دارد: در طفولیت شوخ بودی و به کدام بازی علاقه داشتی؟ کدام فرزندت را زیادتر دوست داری؟ مرا دوست داری؟ آیا لشکری چاق است؟ عصبانی می‌شی؟ غذای پسندیده‌ات؟ کباب بودنه کجا مزه میته؟ آخرین بار که پیزا خوردی کی بود؟ و... تا مهمانان آدمکش، دزد، خواهر و مادرنشناس، خودفروخته و رسوایش را پرمهر، خوش‌ذوق، خوش‌طبع، فروتن و بدون هیچگونه سابقه جنایت‌پیشگی، تجاوزکاری و ستمگری معرفی نموده و در نهایت هم آنان را خرسند و خرم و راضی از یک ساعت کمپین انتخاباتی و پوشاندن شخصیت سبک و کوچک شان رخصت کند و هم عده‌ای از بینندگان مات و مبهوت و سوگوار تلویزیون را نسبت به ماهیت سرتبهکاران جهادی و طالبی و خلقی و پرچمی، به تجدید نظر وا دارد.


(۵) بر اساس اسناد محرم سفارت امریکا در کابل که به تاریخ ۱۳ جون ۱۹۷۲ (۲۳ جوزای ۱۳۵۰) به وزارت خارجه آن کشور مخابره شده است، نماینده اخوانی‌ها به نام معراج‌الدین چند بار با سفارت تماس گرفته خواهان کمک امریکا و از جمله تهیه یک چاپخانه به جریان اخوان‌المسلمین گردیده است.


(۶) جنرال حمیدگل، در مصاحبه‌ای با مبشر اقبال در چینل خبری «دنیا نیوز» پاکستان به تاریخ ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۱، گلبدین و حقانی را «پاکستانی‌های وطن‌پرست» خطاب نمود.


(۷) قذافی که توسط تروریست‌های القاعده دستگیر شد، به دستور خانم کلنتن با تجاوز با میله تفنگ مثله گردید.


(۸) اگر به گوش خود نمی‌شنیدیم، تعریف مالیخولیایی «رهبری به آن بزرگی» در مورد نجیب قصاب ولو از سوی یک پرچمی را به سختی می‌شد قبول کرد. ولی حقیقت اینست که مردارخوری‌های یک افسر پرچمی که پاپی‌گک ذلیل و زار بنیادگرایان شده و از پستی زیربغل گرفتن عبدالله و توافق با سیاف عارش نیاید، هیچ جای شگفتی ندارد.


(۹) بی‌بی‌سی، ۳ سپتامبر ۲۰۱۹.

آخرین مطالب