صد سال استقلال در دوزخ جهادی، طالبی و سنگسار و تحقیر

در کتاب‌های درسی مکاتب سال‌های بسیار دور، گفتگوی طوطی و فیل‌مرغ بود که وقتی فیل‌مرغ در شمردن زیبایی‌های خود در برابر طوطی در می‌ماند، از سر خالی نبودن عریضه سر به زیر و شرمنده می‌گوید: نمیبینی که من مثل انسان‌ها فکر می‌کنم!

دولت‌های به شدت مرتجع، مستبد و وابسته افغانستان بعد از امان‌الله تا امروز با ادعای داشتن «استقلال»، خون مردم را به شیشه کرده و این ادعای دروغین و عوام‌فریبانه را همیشه به عنوان تنبان جان عریان خود مورد استفاده قرار داده‌اند.

همه دولت‌های مذکور هم‌زمان با ارتکاب هرگونه خیانت و جنایت علیه مردم، در گوش آنان از کودکی تا مرگ ترانه «شکر استقلال داریم» را پف کرده‌اند. زیر اثر نبودن یک کشور چه ارزشی دارد و چطور می توان به آن بالید وقتی زیر عقب‌ماندگی‌های چند قرنه و دُره و دار اهریمنان داخلی ذلت بکشیم و جان دهیم؟

طالبانی که بر ما حکومت کردند
فرهنگ شما طالبان متعلق به قرون وسطی، جایگاه‌تان مساجد و قیم شما امریکا و ارتجاع تروریستی پاکستان و عرب می‌باشد. مردم افغانستان به شما نوادگان عبدالله (ملای لنگ)،حضرت شوربازار و حبیب‌الله خادم دین‌ رسول‌الله نوکران انگلیس‌ به مثابه جذامی‌ها و طاعونی‌هایی می‌نگرند که بر اساس عقده‌مند شدن از آنچه در نوجوانی و جوانی توسط ملا و مولوی بر شما رفته، به فرمان «آی‌اس‌آی» به بیشمار قتل‌عام‌ها دست زده‌اید که یادتان باشد به خاطر آنها محاکمه و مجازات‌شدنی هستید. قیام توده‌ها از هر قوم افغانستان رویای «امارت اسلامی» را در کله‌های‌تان برای همیشه آشفته کردنی است. تاریخ در نهایت به عقب بر نمی‌گردد.

یک ملت-دولت مستقل کدام است؟ آن است که دولت یا دولت‌های دیگری بر آن سیطره اقتصادی و سیاسی نداشته، در تعیین سرنوشت و راه پیشرفت خود آزاد باشد.

آیا افغانستان چنین است؟ هرگز. این حقیقت را کودکان ما و جهان هم می‌دانند که پیش از اشغال امریکا کشور ما فاقد استقلال به معنای رهایی از یوغ دشمن بیگانه و خودی بوده است. کشوری سرتاسر دوزخ زنان، دربند حکومتی غیردینی یا دینی، فاسد و سرکوبگر آزادی و کرامت انسانی نمی‌تواند مستقل باشد. دور نرویم. طی چهل سال اخیر ملت افغانستان در چنگال تبهکاران جهادی، بعد توحش طالبی و مجددا جهادی-طالبی خون قی کرده است که اشاره‌ای سرسری به آنها هم عذاب‌دهنده می‌باشد. بنابر این ادعای استقلال در آن سیاه‌ترین دوره‌ها پوچ، بی‌معنا، بی‌افتخار و ابراز خوش‌خیالی و رضایت از جهنمی است که در آن می‌سوختیم.

پس تا استقلال، ارزش آزادی یعنی رهایی از ستم‌های گوناگون (نژادپرستی، تضادهای قومی و مذهبی، بی‌حقوقی زنان و فقدان حاکمیت بر سرنوشت خود) و سپس تامین عدالت اجتماعی یعنی برابری اقتصادی و سیاسی (تحقق دموکراسی) را در خود مضمر نداشته باشد، اینگونه «استقلال» ابزاری در دست حاکمان مرتجع خواهد بود که با آن بر جنایت‌ها و خیانت‌های خود پرده ساتر کشیده و به مردم فلاکت‌زده ارشادات بفرمایند که «مشکلات انشاالله رفع می‌شوند، بخندید و شکر خدا را به جا بیاورید که استقلال داریم!»

رنگین دادفر سپنتا با سیاف، عطا، محقق و دیگر جنایتکاران

آقای فرانکفورتی مغازله با سیاف، عطا، اسماعیل و غیره سرجنایتکاران جهادی و کندوم حامد کرزی بودن عادتت شده و تا پایان عمر از آن خلاصی نداری، اما هزار ننگ به کسانی که «داکتر صاحب» گویان ترا پمپ «شخصیت» و «اکادمیک» می‌کنند.


رژیم‌های جنایتکار همیشه چنانچه از شعار کذایی «اسلام در خطر است!» رذیلانه استفاده کرده‌اند، هنگامی که از جنبش مردم‌به‌جان‌رسیده به رعشه افتاده‌اند به شعار «استقلال در خطر است» نیز متوسل شده‌اند تا توجه را از بی‌نانی، بی‌سر‌پناهی و بیداد جانیان حاکم منحرف و آنان را به ایثار برای «دفاع از استقلال مقابل تجاوز اجنبی» فرا خوانند.

حامد کرزی در حضور رنگین دادفر سپنتا به کرام‌الدین کریم مدال می‌دهد
در تقدیر از سرجنایتکارانی چون کرام‌الدین کریم، روی تو رنگین خان فرانکفورتی همان‌قدر سیاه است که روی حامد کرزی. اگر دولت بویی از استقلال و عدالت برده بود، تو و اربابت کرزی را یکجا با این بی‌ناموس جانی به زندان می‌انداخت.

فراموش نکرده‌ایم که ظاهرشاه-داوود چگونه در حالی که خود در قصرها مست عیش و عشرت بودند، به مردم گرسنه و پای‌لچ و بی‌سواد و محروم از همه چیز ما، امر سفربری علیه پاکستان را داد یا خاینانه‌ و ریاکارانه‌تر از آن برهان‌الدین ربانی در حالی که از سرتاپای خود و باندش و برادران جهادی‌اش خون و خیانت و بی‌ناموسی فوران می‌زد و آرزو داشت جنرال حمیدگل فرمانده اش باشد، با استفاده از احساسات ملی و ضدپاکستانی مردم، ناگهان چرخی زده «استقلال‌طلب» شده و علیه پاکستان نعره سر داد. امروز هم غنی که با نادیده گرفته شدن پرتحقیر از سوی پدرخلیل‌زاد رسواتر و ورشکسته‌تر از پیش زنده خوش است، با عکس‌های امان‌الله و شعارها ستر عورت نموده، خود را «استقلال‌خواه» جا زده و کابل ماتمزده از انفجار و انتحار و رهزنی و رذالت برادران طالبی و گلبدینی و جهادی‌اش را با بیرق‌ مزین می‌سازد.

سوء‌استفاده از احساسات ملی توده‌ها در کمتر کشوری به اندازه افغانستان این قدر فاحش و توهین‌آمیز بوده است. حامد کرزی که قلاده سنگین «سیا» بر خود و خاندانش، فرود آورده شدنش در افغانستان توسط «سیا» و بادیگاردهای امریکایی‌اش در دنیا مشهور است، در شرایط معین و گرفتن اذن «سیا»، ضمن «برادر» خواندن آدم‌کشان طالبی، با گله نمودن از این و آن سیاست امریکا به بازی‌های مشمئزکننده‌ی‌ «مستقل» بودن پرداخت و با بی‌شرمی یک مداری ناشی لافید «گر ندانی غیرت افغانیم/چون به میدان آمدی می‌دانیم»! او فراموش کرد که مدام در «میدان» بوده: میدان «مارشال» ساختن فهیم لمپن و جنایت‌پیشه، میدان «رهبران محترم جهادی» گفتن سیاف، اسماعیل، محقق، خلیلی، گلبدین، عطا و غیره غداران بوگرفته، میدان ملوث کردن پوهنتون تعلیم و تربیه با نام خونپر ربانی پلید و وقیحانه‌تر از همه تبدیل نام میدان هوایی کابل به نام ننگین خودش و بخصوص میدان «برادر» و «افغان بچیه» نامیدن طالبان آی.اس.آی‌زاده. و اشک ریختن‌های رنگین سپنتا که آشکارا و با مباهات به ایفای نقش کندوم کرزی معترف است و جاوید لودین که تاپه «سیا» بر پیش و پشت‌اش حک است، در جریان «مستقل»نمایی‌های «رییس صاحب»، این درامه نفرت‌انگیز رسوا را زجرآورتر می‌ساخت.

رهنورد زریاب و حسین فخری در رکاب باداران ایرانی خود مورد تقدیر قرار گرفتند

روشنفکرانی که نجاست شکنجه‌گران خادی-واواکی شده (حسین فخری-رهنورد زریاب) را از دماغ و دامن خود نمی‌زدایند، منتظر اند تا در سفارت ایران یا در محفلی در تهران به میدان‌داری محمود دولت‌آبادی با نکتایی سرخ حقنه واواک شوند.


استقلال بدون آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی در جهان امروز نه تنها متاعی بی‌ارزش است، بلکه گفتیم وسیله‌ای در دست سگان امپریالیزم برای تداوم سلطه ستم و استثمار به شمار می‌رود که به مجرد احساس خروش خیزش مردم، گلو می‌درند که «استقلال و تمامیت ارضی وطن عزیز در خطر است، پشت کمبودهای مسئولین محترم نگردید و باید با دولت‌تان یکی شوید.» همین جاست که ملتی بیدار و به آگاهی‌رسیده و برپا غریو سر خواهد داد که: «شما جنایتکاران طالبی و جهادی و شرکا، دژخیمانی مولود «سیا» هستید، اتحاد با شما خیانت است؛ ما با قیام خود شما را سرنگون می‌کنیم تا بتوانیم حساب هر دشمن خارجی را هم برسیم!»

غیر از افغانستان وضعیت کنونی در ایران مثال برجسته استفاده حکام خون‌آشام اسلامی از احساسات ملی به حساب می‌آید که با گردباد «استقلال» به سرکوب خیزش‌های عظیم مردم ایران می‌پردازند و امریکا هم با نواختن هرچه هستریک‌تر طبل جنگ عملا به کمک رژیم داعشی ایران می‌شتابد. طوری پیداست که گویی جنگی گریزناپذیر همزمان با دشمن خارجی و داخلی هر دو بر نیروهای انقلابی در افغانستان و ایران تحمیل می‌شود.

سمیع حامد با نماینده گلبدین، کریم امین و سانچارکی
سمیع حامد به اقتضای ماهیت اش مانند پرتو نادری خود را به بغل سرجنایتکاران و پوشالیان انداخت و حالا به علاوه دوستی دیرین با واواکی مشهور کاظم کاظمی، بر پایه نزدیکی بیش‌تر با فاضل سانچارکی، کریم امین آدمکش گلبدینی و... راحت‌تر از قبل در خدمت واواک خواهد بود.

دریغا که اغلب انقلابیون ایران که تا حدودی به اسلحه دست یافته بودند، در اوایل انقلاب فریب ماهیت طبقاتی به اصطلاح «خرده‌بورژوایی» خمینی و شعارهای قلابی ضدامریکایی او را خورده و به جای آن که برای آزادی و دموکراسی و برابری به مبارزه مسلحانه ادامه دهند، و در جنگ با عراق به جای آن که رژیمِ این جلاد دیوانه را براندازند یا لااقل نگذارند به «سربازان گمنام امام» بدل شوند، جان‌های ارجمند و مغتنم شان را در راه سرزمینی فدا کردند که به آنان تعلق نداشت و بستر خون و خیانت ملایان بود. کشوری با دولتی مترقی هر قدر هم فقیر و ضعیف، می‌تواند به سان صخره‌ای در برابر تهدید و تجاوز هر قدرتی بایستد. حالا در افغانستان که امریکا با پشت‌پا زدن به دولت پوشالی با پاکستان معامله کرده و طالبان میهن‌فروش را با سرخی و سفیده غلیظی در مسکو و دوحه و... به نمایش گذاشته و برای حملات بلاوقفه تروریستی در افغانستان وچ کرده، مسئله تعیین‌کننده و بنیادی که روشنفکران انقلابی متشکل یا منفرد به آن پاسخ دهند این است: آیا مانند باندهای جهادی و دولت پوشالی و مرتدان و تسلیم‌شدگان معلوم‌الحالی نظیر عزیز رفیع، لطیف پدرام، رنگین سپنتا، شاه‌گل رضایی، عمر زاخیلوال، فوزیه کوفی و... که مانند پاپی‌گک‌های مادر گم‌کرده خود را زیر پای طالبان انداختند، با آنان (طالبان) ساخت و کنار آمد؟ آیا به یک «صلح» احتمالی مطلقا ناپایدار که با کشمکش‌های خونین بین باند‌های آدمکش حبابش زود خواهد ترکید، دل خوش داشت و شادمانی کرد؟

روشنفکران اخته، اینجویی و سرکاری‌شده با این فلسفه که در مقابل امریکا از دست ملت کاری ساخته نیست، جز سکوت، سازش، تمکین و رقصیدن از دل و جان به دهل سروران خارجی و وطنی شان پاسخی نمی‌شناسند. این خودفروختگان ذلیل که با خون پنتاگون در رگ‌های‌شان و به برکت فولبرایتی شدن به نام و مقام و امکاناتی رسیده‌اند، می‌کوشند هر طوری شده به شیوه نوشین اربابزاده، داوود سلطانزوی(۱) و... مفهوم امپریالیزم، استثمار و غارت کشورهای عقب‌مانده توسط امپریالیزم را به استهزا گرفته و در نتیجه اشغال امریکایی کشور ما را طالع‌مندی و سعادت افغان‌ها و خروج نظامیان و جاسوسان «سیا» را کم شدن سایه خدا از سر آنان می‌دانند.

رنگین دادفر سپنتا دستبوس مجددی و هر مرتجع دیگر

«داکتر صاحب» با سجده بر قبر قصاب افشار و بوسیدن دست کثیف‌ترین نماد ارتجاع، پیوند «برادرانه» و اسلامی‌اش را با جمیع دژخیمان جهادی اعلام داشت که امری طبیعی است چون فرجام کار هر مرتد و خاین و شرفباخته‌ای به از این نخواهد بود اما نفرین و ننگ بر روشنفکران بزدل، سبک و وقیحی که هنوز تو برای‌شان «شخصیت» و «زبان» به حساب می‌روی.


روشنفکرانی که از «چپ» آواز می‌دهند بنابر عدم موضعگیری قاطع علیه بنیادگرایان و عدم انجام عملا کاری منطبق با ادعاهای شان فرق بارزی با دلالان بیرقی امریکا ندارند. قبل از مرگ و قبل از آن که دیر شود این گروه باید دست از نوازش دنبل ارتداد فرومایگانی چون واصف باختری‌ها، صبورالله سیاهسنگ‌ها، رنگین سپنتاها، سیماسمرها، رزاق رویین‌ها، اعظم دادفرها و امثالهم بردارند تا خاطره‌ای جز تفاله‌های وامانده جنبش انقلابی میهن ما از آنان بر جای نماند. اگر روشنفکران مدعی مبارزبودن تکانی نخورده، ناامید و بیمناک شده، سکوت و خانه‌نشینی اختیار کنند، اگر سر بریده‌ی تبسم و زخم‌های ملت فقیر وجدان آنان را نسوزاند، لااقل از یاد نبرند که گرگان طالبی و برادران، جری‌تر و بی‌رحمانه‌تر از گذشته بر عصمت زن و اولاد و عزیزان شان دست خواهند برد. آیا این تصور هم به رگ غیرت شان نخواهد خورد؟

رنگین دادفر سپنتا با دبل عبدالله در مراسمی در سفارت ایران در کابل

رنگین خان خنده‌ی مستانه برای آن است که سفارت محترم‌ ولایت وقیح‌ات، دالر را بازهم در لابلای حجاب زیبای اسلامی برایت می‌دهد؟


اگر افغانستان امروز در تسخیر هم نمی‌بود، اسکلیت استقلال ما از همان دوران امان‌الله تا اکنون بی‌گوشت و پوست (بی‌آزادی از اسارت ارتجاع دینی و غیردینی) مانده و بدین لحاظ ناتمام و میان‌تهی می‌باشد. شاه امان‌الله متاسفانه تا آخر محافظه‌کار و عافیت‌طلب ماند و در افشای جزییات تاریخ خاینان خاندان تلایی حرفی نگفت و ننوشت و رفته‌رفته آن‌ قدر از مردم دور و به نیروی آنان بی‌اعتماد گردید که حتی از چشمداشت مالی به نادرشاه و پسرش ابا نورزید. و هیچ کدام از فرزندان وی نیز تربیتی ندیده بودند که بتوانند نشانی از پدر استقلال‌طلب ضداستعمار و ضدبنیادگرایی از خود بروز دهند.

تنها و تنها روشنفکران انقلابی و دموکرات قادر خواهند بود که در پیشاپیش جنبش توده‌ای ضد اشغال امریکا و متحدان، و ضدباندهای دست‌پرورده «سیا»، «واواک» و «آی.اس.آی»، به استقلال ما معنا بخشند.

محقق، عطا، حنیف اتمر، گلبدین، خلیلی، تف‌شان لطیف پدرام و...
محقق، عطا، حنیف اتمر، گلبدین، خلیلی، تف‌شان لطیف پدرام و... با زانو زدن در برابر دولت پاکستان و مزدوران طالبی آن، «انگ» استقلال و شرف را بر «شرمگاه» خود زدند.

امریکا هیچ کشور اشغال‌شده را به آسانی ترک نمی‌کند. صرفنظر از این که آفتاب عمر این امپراتوری رو به افول است، لحظه‌ای که سگان یکدست و کارایش را که مخصوصا در زمینه تولید و تجارت هرویین سال‌های سال پستان «سیا» را در دهان داشته و تعلیمات دیده‌اند با اطمینان بگمارد، برای پمپ کردن و امتیاز دادن بیشتر به طالبان، تعدادی از نیروهایش را بیرون خواهد کشید که هیچ مسئله‌ای را تغییر نمی‌دهد. حتی با خروج کامل امریکا هم تخته‌سنگ خردکننده از سینه‌ی مردم ما برداشته نمی‌شود زیرا مشتی جنایت‌پیشگان جهادی، طالبی و پوشالیان در تنگنا و موقعیتی نیستند که با رفتن ارباب تیغ مردم بر گلوی خود را حس کرده و مانند جنگ ویتنام(۲) آویزان به دم اربابان دوتا کنند. برعکس، این خاینان مخصوصا طالبان وطنفروش با تبختر و قیافه‌ای فاتح همان طوری که رسول سیاف جانی حین تجاوز به کابل به اوباشانش گفته بود باید کابل بر سر اهالی «کمونیست‌ و کافر شده» آن خراب شود، برای دومین بار به نام «شریعت غرای محمدی» و «احیای پرمیمنت امربالمعروف» با چشمان سرمه‌‌ای و شلاق و کلاشینکوف‌ در دست از کابلیانی انتقام خواهند گرفت که زیر بار استخوان‌شکن چهل سال خیانت و بی‌شرافتی و بی‌ناموسی و فساد، رمق زیادی در آنان باقی نمانده است. ولی مسلما خلاف میل خلیلزاد و سایر پدرخواندگان و آفرینندگان طالبان خون‌سالار و هیرویین‌سالار عصر حجری، این وضع خیلی دیر نخواهد پایید. خشم متراکم خلق ما به صورت غیرمنتظره و غیر قابل‌پیشبینی مطمئنا از جایی سرزدنیست. طالبان خوب بدانند که ملت هر چند بسیار سوگوار و خسته افغانستان، ملت ۲۰ سال پیش نیست. کلیه اقوام میهن با وصف بیزاری از دولت، نفرت عمیقی از آنان به دل داشته و هیچگاه تسلط طالبانیزم را تحمل نخواهند کرد. آدمکشان طالبی باید از روزی بترسند که این ملت با یاد فقط تبسم‌ها و نعیمه‌ها و رخشانه‌ها و خون هنوز نخشکیده‌ی ده‌ها خبرنگار جوان و شریف، ملا هیبت‌الله، ملا عباس استانکزی، ملا سهیل شاهین، ملا برادر و سایر سران طلبه تروریست کرام را نه با بستن بمب در پایین تنه شان بلکه در قفس ماندن‌شان بر سر چهارراهی‌ها و زیر تف‌باران و نفرین عابران مدفون کنند. و اگر کریم خرم، محی‌الدین مهدی، اسماعیل، کریم براهوی، وحید شهرانی، رنگین سپنتا، یونس قانونی، لطف‌الله نجفی‌زاده، وحیدالله توحیدی، حامد کرزی، نادر نادری، زلمی رسول، حکمت کرزی، عطا محمد، محقق، انوارالحق احدی، لطیف پدرام، حفیظ منصور، عمر زاخیلوال، شاه‌گل رضایی، حبیبه سرابی، تاجور کاکر، فوزیه کوفی و چند زن دیگر زینت‌المجلسی و معامله‌گر مذاکرات مسکو و دوحه جهت ابراز همدردی به قفس آیند، به جرم این که ذره‌‌ای شرافت، عزت، شخصیت و حمیت نداشتند که با کمترین نمایندگی از مردم ستم‌دیده ما از توحش و مخلوق «سیا» و «آی.اس.آی»زادگی شما کلمه‌‌ای بر زبان آرند، همانجا با شما زنجیر پیچ خواهند شد تا نمودی باشد از همجنس بودن همگی شما با روشنفکران و سیاستمداران دو روی و شرفباخته‌ی دلال. برای زنان و مردان تباه شده‌ی افغانستان هم ضرب‌المثل یونانی سخت گیرا می‌باشد که «شیرین‌تر از شهد انتقام است.» باید شما جلادان دینی مجازات شوید تا در جامعه‌ی آینده‌ی ما راه برای حتی لغو اعدام هموار گردد.

فرار ذلتبار امریکا از ویتنام

زمانی که ابرقدرت امریکا مزه‌ی شکست از مردم قهرمان ویتنام را چشید.
بگذار امریکا و ارتجاع عرب و پاکستان کماکان با تکیه به چاکران خود توطئه‌های خاینانه‌تری علیه مردم و یکپارچگی میهن بچینند، ولی آن روز فرخنده هم رسیدنیست که زنان و مردان هر قوم و مذهب افغانستان طوری بر اورنگ اراذل خاین طالبی، جهادی و پوشالی یورش برند که دیگر هلی‌کوپترها هم نخواهند توانست سگ‌های گیرافتاده امریکا در محاصره شعله‌های خشم و کین توده‌ها را نجات دهند.


یک احتمال ضعیف این است که یک یا چند باند مافیایی جهادی نکتایی‌پوش برای پیش‌گیری از برخاستن توفان توده‌ای که جهادی و طالبی و پوشالی همه را باد هوا کند، بنای «مخالفت» با طالبان را بگذارد تا پس از تارومار شدن طالبان به دست پرتوان مردم -که خواهی نه‌خواهی حکم تردیدناپذیر تاریخ است- قدرت مجددا در کف سرجنایتکاران جهادی و شرکا بیفتد. این مسئله‌ای حیاتیست. رسالت خطیر تمام روشنفکران شریف، زنان، معلمان، محصلان، ماموران پایین‌رتبه و کارگران است تا هشداردهنده مردم را آگاه سازند که به هیچ قیمتی نگذارند هیچ قماش از تبهکاران دینی و غیردینی مقدرات ‌شان را بربایند. چنانی که مردم ایران در اعتراض‌های ضد ولایت فقیه خون‌آشام با شعار با شکوه «نه اصلاح‌طلب نه اصول‌گرا، دیگر ختم است ماجرا» و «آزادی اندیشه، با ریش و پشم نمیشه» پشت رژیم فاشیستی اسلامی را لرزاندند و با الهام از مبارزه فلسطینیان قهرمان و مردم تسلیم‌ناپذیر سودان، مردم ما باید گلیم نظام طالبی و جهادی و پوشالی را یک‌سره برچیده و حکومت را خود در دست گیرند، حکومتی که بر چکاد آن شعارهای بزرگ «استقلال، آزادی، تساوی کامل زن و مرد، جدایی دین از دولت، عدالت اجتماعی» بدرخشد.




پانویس‌ها:

۱) مراجعه شود به «مسئله ملی و خاینان ملی»، ضمیمه «پیام‌زن»، شماره ۷۰، عقرب ۱۳۹۰

۲) در ویتنام پوزه امریکا توسط مردان و زنان قهرمان آن سرزمین که در برنامه پیکار افسانوی شان برابری و عدالت اجتماعی جز لاینفک کسب استقلال بود، چنان به خاک مالیده شد که در روزهای آخر شکست امریکا، اعضای سفارت آن و شماری از مقامات حکومت دست‌نشانده سایگون برای فرار از آتش بی‌امان ویتکنگ‌ها هلی‌کوپترها را به بام سفارت خواستند و آنگاه سراسیمه از وحشت مرگ، یکی کشال از پاهای دیگری برای نجات از مهلکه مذبوحانه تقلا می‌کردند.

آخرین مطالب