مستی های شفیع عیار بر بال مگس (۱)

(قسمت اول)

مدت‌ها پیش دوستی به ما گفت که آقای شفیع عیار برنامه‌هایی در یوتیوب دارد در افشای خرافات دینی و این که اکثر ملا‌ها و مولوی‌های افغانستان خلاف دساتیر قرآن وعظ و نصیحت می‌کنند در حالی که خود غرق در «آن کار دیگر»‌ اند. ما گفتیم اگر چنین باشد خوبست که ملا و مولوی‌های بدسرشت جاهل ظاهرا غیرطالبی افشا شوند که فرقی با برادران طالبی خود ندارند. تا این که خود نگاهی به برنامه‌ها انداختیم و دریافتیم که واقعیت نه آنست که دوست ما گفته، نه آنست که در کامنت‌های برنامه‌ها می‌‌آیند و نه مخصوصا آنست که به ادعای خود عیار گویا مستقلانه و به مثابه یک روشنفکر ناراضی از اوضاع کشور، نقش‌اش را در آگاه ساختن مردم ما ادا می‌‌کند.

ما مکررا نوشته‌ایم که یکی از مصایب اشغال روس‌ها و سپس امریکا و وجود دولت‌های پوشالی و جهادی و طالبی و ع و غ، عبارت بوده از تزریق مکروب تسلیم‌طلبی، بی‌همتی و بی‌‌عزتی به اکثر روشنفکران میهن. بی‌حساب اهل به اصطلاح قلم و زبان را داریم که اول خود را به رو‌س‌ها و وطنفروشان پرچم و خلق و بعد به دژخیمان جهادی عرضه کردند و با ورود طلبه‌«کرام» از کنام «آی‌اس‌آی»،‌ بخشی از این بدذاتان دامن جهادی زیر قیمومیت «سیا» را گرم‌تر و نرم‌تر یافتند و بخشی هم فاشیست‌های طالبی را آینده‌دار دیده به پیشوایی خلیل‌الله هاشمیان و نرشیر اسحق نگارگر با بی‌عاری و فرومایگی تا سرحد بوسیدن چشم و پای ملاعمر و به پیشوایی جنرال رحمت‌الله صافی و روستار تره‌کی تا «جنبش مقاومت ملی»‌ خواندنِ میهنفروشان کرام تن سپردند.

بنا براین واقعیت تلخ، عجیب نیست که شفیع عیار نیز مار خوش‌خط‌وخالی باشد بر سرانگشتان مالکان جهادی‌اش.

به جای عامگویی نگاهی بیاندازیم به چند برنامه‌اش تا ببینیم وی روشنفکر استقلال‌طلب و دموکراسی‌خواه ضد تجاوزکاران امریکا و جنایت‌پیشگان جهادیست یا نوکر آنان که کمرش با بندتنبان مسعود، مزاری و عطا محمد و دوستم و سیاف و محقق بسته شده است.

شماره‌ها یا عبارات داخل قوس، شماره و عنوان برنامه‌های معین در یوتیوب اند.

شفیع عیار در خدمت «سیا» و مخالف استقلال افغانستان

این فرد در هیچ گفتاری از اشغال امریکا و جنایات و فاجعه‌های آن، حمایت از سگ‌های «تنظیمی»‌اش و بی‌زنجیر ماندن آنان در خورد و برد و ارتکاب هر تبهکاری و خباثت چیزی به زبان نمی‌آرد. ارشاد می‌کند: «مملکت ما امروز ده چند به قهقرا رفته. تریاک پاکستان و به احتمال اغلب شبکه جاسوسی و عرب این مملکت را در تحجر انداخته اند.»(۲۱۱) یعنی متجاهلانه بر آنست که در خیانت به این وطن هر کشور و استخبارات شریک است غیر از امریکا و «سیا»ی جهنمی که به عنوان یک امریکایی به آن می‌نازد! او باور ندارد که امریکا با تسخیر کشور و گماردن دولتی نامنهاد در آن، اجازه تطاول منجمله زرع تریاک و تولید و تجارت هیرویین را که در انحصار «سیا» است، در حریم اشغالی‌اش به شبکه جاسوسی انگلستان، پاکستان، عربستان وغیره نمی‌دهد؛ باور ندارد روشنفکری که در سودای کسب استقلال، تامین سکیولاریزم و تساوی زن و مرد نباشد، نه به درد مردم بلکه به درد «سیا»، «واواک» یا «آی‌اس‌آی» می‌خورد که او را نمک زده و در حجله کنیزکان خود نگهدارد تا روزی همچون کرزی، غنی، سیاف، عطا محمد،‌ زاخیلوال، عبدالله، رنگین سپنتا، مسعود خلیلی و... به صحنه آورد؛ با آن که امریکا تمام مقدرات کشور را به کف دارد، او شبیه هر آرایشگر این جهانخور، خستگی‌ناپذیر و قاطعانه موعظه می‌کند: «ما باید امریکا را ملامت نکنیم خود را ملامت کنیم.»(١) او پنهان نمی‌نماید که «مه امریکا را مثل افغانستان دوست دارم. مثلی که برای افغانستان میتانم جانمه بتم به امریکا هم جانمه میتم.» (۲)

لیکن یک افغان یا امریکایی بیدار و شریف، در عین حالی که نسبت به اکثر مردم امریکا احساس دوستی و احترام دارد، سیاست‌های تجاوزکارانه و فاشیزم آن را در داخل و بخصوص خارج شدیدا محکوم می‌کند و «جان دادن» برای دولتی را که جهادی و طالب و داعش می‌زاید، عار می‌داند. اما شفیع عیار بنابر داشتن طوق ننگین جمعیتی-شورای نظاری بر گردن طبیعتا معذور از این آزادمنشی و پاک‌اندیشی است.

شفیع عیار مخالف ع و غ اما سر به تالاق مغروق چرک و ریم عطامحمد و شرکا

او ضمن قیافه‌گیری‌های ضد ملا و مولوی، سر از یخن جنایت‌پیشگان مرده و زنده‌ی جهادی کشیده و آنان را با وقاحت کم‌مانند‌ی به عنوان قهرمانان ملتی رنگ‌آمیزی می‌نماید که هنوز از دشنه‌ی ستمکاری‌های آنان بر جگر، ضجه و شیون دارند. او فراموش می‌کند که روشنفکرانی که با هر بهانه‌ی «مدرن» و «پست مدرن» و «تاریخی»‌ و... در صدد تبرئه بنیادگرایان ‌برآیند، تاریخ نام شان را به مثابه شرف‌باختگانی ثبت می‌‌کند که با ایفای نقش کندوم برای تبهکاران دینی و امریکایی مرتکب ننگین‌ترین خیانت به مردم و میهن شده‌اند.

قیس عصیان قیس عصیان عکاس خبرنگار شجاع و شریف فرانس پرس
مردم افغانستان انتقام خون قیس و قیس‌ها را از عطا و شرکا گرفتنی اند. اما تو آقای عیار به قهرمان‌سازیت از این قاتل و خاین و غاصب ادامه بده.

شفیع عیار پس از تکاندن انبان هتاکی‌هایش بر سر غنی و گلگی از عبدالله (۳) خود را بر بال عطا محمد آویخته و به رسم رژیم جنایت ایران که هاشمی رفسنجانی جلاد را «سردار سازندگی»‌ می‌نامید، در حد عقل یک طفلک، عطامحمد را می‌ستاید زیرا مزار را «آباد» کرده است! همان طوری که جمعیتی‌ها بدون دیدن چهره ناامنی، فحشا و فقر در وجود هزاران گدا و کودک خیابانی و بیکار در هرات، جار می‌‌زنند اسماعیل آن را آباد کرد، شفیع عیار بدون به یاد آوردن جنایت‌های «امیر صاحب» فاسد و «واواک»ی که دختران عفیف هرات را «برای معاینه باکره‌گی» از سرک‌ها می‌پراند، «با تمام احترام به اسماعیل خود را آدم کوچک و اسماعیل را آدم بزرگ» می‌‌خواند(۲۶۳)، «آدم بزرگ»ی که قرون وسطایی‌تر و ضد فرهنگ‌تر از طالبان، اجازه نداده سینمایی در «شهر علم و معرفت» ساخته شود، «آدم بزرگ»ی که راه نفوذ عوامل ایران در هرات را برای ایجاد ناامنی، سازماندهی ترور‌ها، تخریب بند سلما و... هموار ساخته و نامردکی تهی‌مغزی که بدون تکیه بر «امیر صاحب حوزه غرب» نمی‌توانست خون نادیا انجمن شاعر آزادیخواه و ارجمند را بر زمین بریزد.

گیریم عطا محمد ۵ درصد درآمد تنها از عواید بندر حیرتان را برای احداث چند سرک،‌ پارک و فروشگاه‌ها به مصرف رسانیده باشد، آیا این با صدها میلیون ثروت حاصل از قاچاقبری و اخاذی از مردم قابل مقایسه است؟‌ و گیریم بلخ را به پیشرفته‌ترین و خوشنماترین شهر عالم تبدیل کرده است، آیا خمینی، خامنه‌ای،‌ سوهارتو، پینوشه، هیتلر،‌ فرانکو و جانورانی بی‌شاخ و دم از این گونه، کم به ساختن شهرها و آبادانی کشورهای شان پرداختند؟ ولی کدام آدم با عقل سلیم را می‌شناسی که فاشیست‌های مذکور را صرفا به لحاظ کارهای «سازندگی» شان ستوده و یکی یا همگی آنان را قهرمان خود قلمداد کند؟

آصف مهمند گوش چک زدگی آصف مهمند توسط پسر خلف «معمار» مزار
آقای عیار، مثلیکه یادت رفت ضمن کمالات دیگر، از هنر چک گرفتن عطا و پسرش هم بگویی که از سگ‌های هار هیچ پس نمی‌مانند.

آیا «آباد کردن»‌های عطا می‌تواند جانشین امنیت و عدالت و مرهم جراحات مردم بلخ از ستمکاری‌ها و چور و چپاول‌های او و داره‌اش باشد؟ البته تو آقای عیار حق داری منحیث یک کنیزک‌، جهت تطهیر کارنامه‌ پرخون و خیانت او، عامیانه و عوامفریبانه به « سازندگی»‌اش متوسل شوی. اما تکرار می‌کنیم چنان که مردم ما وحوش طالبی را صرفنظر از کوه‌ها تبهکاری‌های شان، تنها از بابت تخریب بت‌های بامیان و گردن بریده‌ی تبسم ۱۱ ساله هرگز نخواهند بخشید، عطا محمد را هم تنها از بابت تکریم «واواکی»‌های مقتول نخواهند بخشید. قسیم اخگر، رهنورد زریاب، پرتو نادری، منیژه باختری و مشتی دیگر «فرهنگیان»‌که با قبول دنائت حضور در دربار عطا خود را به او فروختند، تو هم آقای عیار که از آن دورها مست و بی‌قرار برای «استاد» بالک می‌‌زنی در قطار روشنفکران شرفباخته نه بلکه در صف اول در صف عطا و سایر خاینان ملی درجه یک جهادی از هر قوم و مذهب جا خواهی داشت. آن «فرهنگیان»‌ با پوزه‌مالی مقابل عطا بر قلم و آخرین ذرات آبروی شان چتلی پاشیدند ولی از «رییس‌جمهور» شدنش چیزی نگفتند تا نفرین تازه‌ای برای خود نخریده باشند، اما تو دریده‌تر بی‌شرمی به خرج داده شایسته «رهبری» ملتی اعلام‌اش می‌نمایی که خنجر ستم‌ها و قتل‌های موحش او را تا اعماق جسم و جان خویش حس می‌کند.

آقای عیار پرده‌دری‌های ذیل از سوی ما یا این و آن منبع افغانی نیست که علیه آن‌ها فحاشی کرده و به سادگی بگویی «دروغ است». این‌ها به نقل از برخی مطبوعات خارجی است که «رهبران»‌ات هیچگاه جرات ننموده‌اند در رد آن‌ها زبان بگشایند چه رسد به آن که علیه آن‌ها اقامه دعوا کنند... تو اگر به «بزرگان»ت سرسوزنی بها قایل استی بفرما و به جای دعوا با سجیه کامرانی، آن‌ها را مورد تعقیب قانونی قرار بده که چرا تنبان و پیراهن «رهبران با خرد»ات را بیباکانه کشیده اند. مگر تنبان این «بزرگان» «دانشمند»ت را تنبان خود نمی‌دانی؟

مجله «شپیگل» آلمان فاش نمود که «به اسناد محرمانه "ناتو" دست یافته که نشان می‌دهد عطا در قاچاق مواد مخدر دست دارد و در سال ۲۰۱۰ شامل لیست سیاه آن سازمان گردیده است.... طبق گفته‌های دیپلمات‌های غربی و فعالان حقوق بشر، عطا محمد نور زمین‌ها و پست‌ها را به عنوان هدیه میان صدها نفر از قومندانان و جنگجویان سابق توزیع کرده است. نور، بر رسانه‌ها، سیستم قضایی و حیات اقتصادی آن ولایت حاکمیت عام و تام دارد. گفته می‌شود که وی درآمدهای گمرگی بسیاری دارد و همچنین مالک ده‌ها شرکت است که برخی از آن‌ها قراردادهای دولتی را نیز با حمایت کشورهای غربی در دست دارند.» (۴)

گردن پتی خاص روشنفکری لئیم پرتو نادری در برابر جنایت سالار عطا محمد آقای عیار، تا با این «فرهنگیان» تسلیم طلب پابوس عطا خط فاصل نکشیده‌ای، سوراخ خادی-جهادی در پیشانی‌ات گم نخواهد بود.

«عطا از ده سال بدینسو با زور پول و قدرت، نفوذش را در شمال و خاصتا بلخ گسترش داده است. او با تمامی قومندانان جهادی سابق که گذشته جرمی دارند رابطه تنگاتنگ داشته و با دادن پول و امکانات به آنان قدرت خویش را استحکام می‌بخشد. در ده سال گذشته عطا با اعمار بلند منزل‌ها بر فراوان زمین‌های غصب شده، صاحب میلیون‌ها دالر شد.... بر اساس گزارش محرمانه امنیتی نیروهای امریکایی و ناتو، عطا محمد، با استفاده از گروه‌های مختلف از طریق ترور و آزار و اذیت مخالفان سیاسی‌اش، به دنبال تقویت جایگاه سیاسی خویش است. ارتباط عطا با جنایتکاران، به‌ ویژه قاچاقبران مواد مخدر، به منابع مالی او کمک کرده است.... شمس‌الدین شمس تاجر ازبک‌تبار در مصاحبه با "واشنگتن‌پست" اظهار داشته است: "به خاطر قدرت عطا محمد دیگر نمی‌توانم کارم را آزادانه انجام دهم زیرا وی زمین‌هایم را به زور مصادره کرده، چندین بار به دستورش به زندان افتادم و نیز پوهنتونی را که تأسیس کرده بودم بست."» (۵)

در ادامه روزنامه «واشنگتن پست» می‌نویسد که ظاهر وحدت و مولانا فرید (جنسیت گرگی یا سگی این دو پاانداز عطا را آقای عیار تو بگو) اتهامات بالا را رد کرده و مولانا فرید با بی‌شرمی یک دلال خونپر، درست مثل خودت می‌گوید: «اگر من به جای غنی می‌بودم به خاطر ثبات افغانستان بهتر می‌بود که عطا جانشین غنی شود.» و معین مرستیال پاانداز دیگر نیز می‌فرماید که به خاطر تامین ثبات افغانستان عطا باید جای غنی را بگیرد.

یعنی کله پز باید برخاسته و جایش را به سگ دهد!

شفیع خان، بار خوارکننده‌ی عطابازی را در برابر چه چیزی بر دوش می‌‌کشی، رییس در یک وزارت، ولسوال پغمان یا قنسل شدن در کدام سفارت؟ معراجت که بالاتر از این سمت‌ها نخواهد بود؟ احتمالا می‌‌گویی هیچ کدام. چرا، مگر راز موفقیت هر فرد و جمع دزد و ضد ملی افغانی بنا بر تعلیمات و دستور «سیا» این نیست که: نه استقلال‌طلبی نه افشای ماهیت سرچاکران تنظیمی، تایید اشغال امریکا و «نظام»‌ موجود؟

پستان «سیا» و حیات و هستی «نمونه»‌های «بزرگ» آقای عیار

آقای عیارتقلای بندگی خود را می‌کند تا رابطه گوشت و ناخن جنایت‌سالاران با «سیا» را زیر بزند، اما از بخت بدش که راز‌های وابستگی آنان را اربابان امریکایی با «ناجوانی» از پرده بیرون انداخته‌اند و او مگر کر و کور مادرزاد باشد که آن‌ها را نشنیده و ندیده باشد.

ما سال‌ها قبل در «پیام زن» نوشتیم که «نمونه بزرگ»(۶) از ابتدا یعنی از زمان اخوانیت و «برادر» شدن با گلبدین و ربانی و سیاف و... تا مرگش با هزار و یک رشته با «سیا» وصل بود و اصلا بنابر کتاب مستند و پرآوازه «بازی شیطانی» رابرت دریفوس، این «سیا» بود که به منظور مبارزه با جریان‌ها و دولت‌های چپ و ملی‌گرا، ارتجاع تروریستی اخوان‌المسلمین را در کشور‌های مسلمان تهداب گذاشت؛ بسیاری از جنگ‌های «نابغه نظامی» توسط «سیا» هدایت می‌شد، بخوان: «ارتش امریکا به مجرد خواهش مسعود برای ارسال مین، علایم امریکایی بر مقداری مین‌ها در ذخایرش در امریکا و آلمان غرب را پاک کرده و آن‌ها را به یک مرکز "سیا" در اشتوتگارت فرستاد تا به اشکال و طرق گوناگون به دست مسعود برسند.»(۷) بعد از گلبدین، «مسعود نابغه» از حقوق‌بگیران کلان «سیا» بود: «از سال‌های ١٩٨٠ الی اوایل ١٩٩٠ "سی‌آی‌ای" ماهانه دوصدهزار دالر مستقیما برای مسعود جیره می‌پرداخت. گری‌شرون از کارمندان ارشد "سی‌آی‌ای" شخصا این بسته‌های پول را به مسعود می‌رسانید... آنان بیشتر در قریه بارک، نزدیک مقر مسعود، تا دو هفته و به دفعات با مسعود می‌گذشتاندند... "سیا" می‌کوشید برای امور استخباراتی و عملیاتی خود در افغانستان جای پایی فراهم کند. این پنجمین ماموریت "سیا" در پنجشیر پس از خزان ۱۹۹۷ بود که با رمز "الاشه‌شکن ۵" آموزش، تجهیز و گسترش استخبارات موجود مسعود در پنجشیر و سایر ولایات را تامین می‌کرد... "سیا" به مسعود پول، وسایل مخابراتی، وسایل شنود وغیره وسایل جاسوسی را فراهم می‌کرد... و مسعود تیم "سیا" را در خانه اصلی‌اش می‌دید... ماموران "سیا" در طرح‌شان نقش خطیری برای مسعود قایل بودند... شرون از طریق مخابره با مسعود راجع به بستن شاهراه سالنگ صحبت کرد... عبدالحق در لیست جیره‌خوران مستقیم "سیا" بود و همچنان کمک‌های مالی و تدارکاتی "سیا" مستقیماً به مسعود ادامه داشت. البته کمک‌های "سیا" با مسعود از ۱۹۸۴ آغاز شده بود... "سیا" بعدها وسایل مخابراتی برای تماس با قومندانان و متحدان متفرق مسعود را در پشاور بی‌هراس از تعقیب اتحاد شوروی تهیه کرد. بعد از آمدن گری شرون در بهار ۱۹۹۷ "سیا" با مسعود در تالقان تا دو سال دیگر ارتباط داشت... تعدادی از گروه‌های سری "سیا" همراه وسایل ردیابی و تا دوصدوپنجاه‌هزار دالر در هر سفر، با مسعود در پنجشیر می‌دیدند... رچ (از مسولان مهم "سیا" در افغانستان) و تیمش دو بار با مسعود ملاقات کرد... افسران "سیا" مسعود را بسیار ستوده و او را همچون چه‌گوارا،(۸) بازیگر بزرگ در صحنه تاریخ می‌دیدند.» (۹)

«مجاهدین فقط با دریافت کمک‌های خاص می‌توانستند در برابر تهاجم مهیب شوروی به خوبی مقاومت کنند. سه هفته پیش از به حرکت درآمدن تانک‌های شوروی، اقمار مصنوعی امریکا موضوع را کشف کرده و اجنت‌ها بلافاصله از حمله قریب‌الوقوع به شورشیان اطلاع دادند. رادیوی مسعود با استفاده از بیش از ۴۰ فرستنده‌ای کار می‌کرد که "سیا" به او داده بود. همچنین "سیا" با اجابت تقاضای خاص مسعود صدها مین زمینی را به وسیله طیاره، کشتی، لاری، شتر و اسب و گذر از سه قاره و از طریق چندین رابط قبل از آغاز عملیات "خداحافظ مسعود" در اختیار شورشیان گذاشته بود.»(۱۰) در منبع اولی شرح داده شده که چگونه «سیا» افغان‌های مقیم امریکا و اروپا را تحت تعلیمات خاص گرفته و آنان را به مجریان نقشه‌هایش در پیوند با افغانستان بدل می‌کرد.

آدمکشی های عطا محمد بیشمار اند و از آن جمله است کشتن گلخان احمدی، رجب، یوسف خیر خواه مشهور به یوسف پخته، قوماندان لعل قوتر، نصرالدین مشهور به داکتر نصرو، تیر باران هشت تن از هموطنان ما در تظاهرات حمل سال ۱۳۷۶ مقابل دفترش، قوماندان مولان جمعیتی، خاکریزوال که زمانی قوماندان امنیه مزار بود.

کتاب «جنگ اشباح» دوباره رسوا نموده است: «در جنوری ١٩٩٠ شرون به پشاور رفته در دفتر مسعود که ضیا مسعود ریاستش را به عهده داشت با احمدشاه مسعود از طریق مخابره صحبت نمود. او به مسعود وظیفه داد که برای آخرین ضربه به دولت نجیب، شاهراه سالنگ را ببندد در مقابل "سی‌آی‌ای" مبلغ ٥٠٠ هزار دالر به او ارسال خواهد کرد. شرون نیم‌میلیون دالر را نقدا به ضیا مسعود پرداخت نمود اما شاهراه سالنگ فقط برای چند روز مسدود بود و دوباره باز گردید.

وقتی شرون شش سال بعد با مسعود ملاقات نمود، در مورد پیمان‌شکنی‌اش در ارتباط به بستن شاهراه سالنگ یاد نمود. مسعود نرسیدن امکانات را دلیل آورد، اما شرون گفت که او شخصا پول را به برادرش(احمد ضیا) تسلیم کرده ‌است. مسعود با تعجب پرسید چقدر؟ شرون گفت نیم‌میلیون دالر را به برادرش تسلیم داد. مسعود رو به سوی اطرافیانش نموده جملاتی رد و بدل کرد، بعد یکی از آنان صدا کرد که این پول هرگز به ما نرسیده ‌است.»(۱۱)

«در اواخر تابستان ۲۰۰۱، امرالله صالح به فرانکفورت آلمان رفت تا با یکی از ماموران "سی‌آی‌ای" با نام فِل ملاقات کند. صالح در کنار وظایف دیگر، مسایل ارتباطات جاسوسی را برای احمدشاه مسعود به پیش می‌برد.... بسته مذکور شامل تجهیزات ارتباطی و عینک‌های شب‌بینی می‌شد که به مخبرهای مسعود کمک می‌کرد تا در خطوط مقدم جبهه جنگجویان طالبان و القاعده را به خوبی دیده و مکالمات شان را بشنوند. "سی‌آی‌ای" چندین سال، ریاست استخبارات مسعود را آموزش داده و تجهیز می‌کرد.... "سی‌آی‌ای" در نظر داشت به مسعود پوقانه‌هایی را بدهد که در آن‌ها کامره نصب شده بود.... فِل و همکاران‌اش اغلب تجهیزات را مستقیما در دوشنبه تحویل می‌دادند، جایی که صالح مسوولیت دفتر مسعود را بر عهده داشت.... در ۱۹۹۹ مسعود، امرالله صالح و هشت تن معاونان و فرماندهان دیگر خود را برای سفر به امریکا برگزید تا در یک برنامه آموزشی "سی‌آی‌ای" اشتراک ورزند که توسط "مرکز ضدتروریزم" در محرمیت کامل دایر شده بود... مامورانی که با صالح کار کرده بودند، او را فردی سخت‌سر، باانضباط، صادق و مسلکی تشخیص داده بودند.

"سی‌آی‌ای" جهت پیشبرد کارش در محل، به امرالله صالح و اسدالله خالد متوسل شد که قبل از ۲۰۰۱ به عنوان دستیار استخباراتی سیاف طبق برنامه‌ای برای کار با "سی‌آی‌ای" به امریکا رفته بود.» (۱۲) بعد از مرگ مسعود «سیا» برای شورای نظار، زندگی، امید و نوید و پیشوا و دنیا شد: «او (احمدشاه مسعود) مرا در سال ۱۹۹۹ به ایالات متحده امریکا جهت آموزش‌های پیشرفته استخباراتی فرستاد.... ما در آن‌ زمان تحت رهبری کاریزماتیک فرمانده مسعود با کم‌ترین منابع علیه طالبان و القاعده می‌جنگیدیم. بنابراین آن‌ها با خود فکر کردند که خوب این آدم‌ها با دشمنان ما می‌جنگند، بناءً دشمن دشمن ما، دوست ماست. این همان چیزی بود که این روند آغاز شد.... به من یک وظیفه مشخص سپرده شد و آن این‌که بایست با ایالات متحده امریکا تماس بگیرم.

مایکل اسمیت: با سیا؟

امرالله صالح: با سیا و به آن‌ها بگویم که مقاومت برای افغانستان علیه القاعده و طالبان مشکل شده است؛ چون در مرکز مقاومت یک مرد کاریزماتیک، رهبری که حضورش کمبود منابع را جبران می‌کرد... ما همه در هراس و ترس به‌سر می‌بریم. فرمانده مسعود دیگر وجود ندارد. ما او را از دست دادیم. ما به کمک نیاز داریم. ما نومید شده‌ایم... او (افسر سیا) گفت: "امرالله، دنیا تغییر کرده است.... به من بگو که چه نیاز دارید. دیگر مثل گذشته فکر نکنید. هیچ چیز مثل گذشته نخواهد بود. افغانستان شاهد یک آینده روشن خواهد بود." امرالله صالح: در حالی‌که ما آماده می‌شدیم تا لیست نیازهای خود را آماده کنیم، همان فرد تماس گرفت و گفت که آن‌ها در راه‌ اند تا نزد ما بیایند.

مایکل اسمیت: آیا آن‌ها سیا بودند؟

امرالله صالح: بلی»(۱۳)

واقعیت اینست که تار و پود مرشدان سیاسی‌ات با «سیا» تنیده است. حتی اندام‌های جنسی آنان هم از امریکا پنهان نیست. بی هیچ احساس خجالت، از «جنرال صاحب» دوستم «جنگاور ضد طالب»ات بشنو: «عکاسی به خانه دوستم رفت تا برای ویزای امریکا از وی عکس بگیرد. وقتی تنظیم صورت دوستم و نورپردازی طولانی شد حوصله دوستم سر رفته گفت "اندیوال حتی اگه از ک...نم هم عکس بگیری، امریکا می‌فامه که ای دوستم است."»(۱۴) این حرف که دوستم آن را با مباهات به زبان می‌آورد، در واقع بیان واقعیت تمامی رهبران جهادی‌ات است که از زهدان «سیا» بیرون آمده، از پستانش شیر خورده، در آغوش‌اش کلان شده و رابطه شان با آن رابطه‌ای مادری و فرزندی می‌باشد. جنبه دیگر واقعیت این که ممدوحانت فواحش سیاسی قهاری اند که از فروختن خود به بیش از یک استخبارات لحظه‌ای درنگ نکرده و نمی‌کنند: «قسیم فهیم و رشید دوستم نیروهای نظامی کلانی را در دست داشتند اما همزمان با "سی‌آی‌ای"، با استخبارات ایران و استخبارات روسیه کار می‌کردند.»(۱۵) برو شفیع خان با استیو کول دعوا کن که «چرا دروغ نوشته‌ای، کلیه رهبران باخرد من فقط و فقط با "سیا" مودت و تعهد ناگسستنی داشته‌اند و دارند و بس.»

از این روسیاهی‌های انکارناپذیر قهرمانان مرده‌ و زنده‌‌ات مفصل و بی‌شمار در رسانه‌ها آمده که ببینیم مرد تکذیب و پاسخ مستدل به کدام آن‌ها خواهی بود.

کی فاحشه است آریانا سعید یا شفیع عیار؟

شفیع عیار با بی‌تربیتی یک لومپن شورای نظاری و جمعیتی، آریانا سعید را فاحشه نامیده و از طالبان و حزب گلبدین می‌خواهد چرا علیه این «فاحشه»‌ زود دست به کار نمی‌شوند!

پشتیبانی از غنی و هنرنمایی آریانا سعید به درگاه خون‌پر دوستم، از نظر ما مردود است. کاش او از این آلودگی‌ها دوری گزیند تا به مردم نزدیک‌تر شود. در شرایط حاکمیت بنیادگرایان و به فحشای سیاسی رفتن اکثر روشنفکران، این چنین لغزش‌های آریانا سعید یا هر هنرمند ساده و ناآگاه دیگر امری عجیب و غریب نیست. بر «راوا» هم انتقاد وارد است که چرا نتوانسته‌ جهت ارتقای آگاهی سیاسی آریانا سعیدها کاری انجام دهد. ولی «فاحشه» خواندن آریانا و طالبان و گلبدین هار را به جانش وچ کردن تنها از کسی ساخته است که از شان و شرف‌اش با حمایت از عطا محمد و شرکا گذشته باشد.

مستی‌های شفیع عیار  بر بال مگس

مستی‌های شفیع عیار  بر بال مگسعوض جامه دریدن علیه هنرمندان که علیرغم هر کمبودی، سگ شان بر «بزرگان» خاین و جانی تو آقای عیار شرف دارد، غیرتی کرده و تاریخ آن میهنفروشان متعفن‌ات را بازگو کن.

آریانا سعید تبلیغ و تجلیل سردمداران جهادی و عکس گرفتن با آنان را لااقل تا حال افتخار و وجیبه‌اش ندانسته، لیکن وحید قاسمی،‌ وجیهه رستگار، شفیق مرید، فرهاد دریا و چندتای دیگر از ریختن حیثیت خود و گوهر هنر «در پای خوکان» بد شان نیامده، اما تو آقای عیار که با این معیار‌ها بیگانه‌ای به هیچ یک از آنان نگفته‌ای بالای چشمت ابروست. دفاع از امریکا و شب و روز شستن لکه‌های جانورمنشی و غدر و فساد از سر و روی مسعود، مزاری، سیاف، دوستم، عطا و...(۴۲۶) فاحشگی واقعی است. پس مجددا باید گفت اگر فاحشه بدترین برچسب باشد، این دقیقا به خودت آقای عیار و نظایرت می‌چسبد و نه آریانا سعید و سایر هنرمندان زن که مانند طالبان و «شورای علما» قسم خورده‌ای کنجکاوی و مداخله در زندگی و مسایل خصوصی آنان را ایلا نکنی. وانگهی، اثر فاحشگی یک فرد مسئله‌ای منوط و محدود به خودش می‌‌ماند اما فاحشگی سیاسی به هزاران نفر لطمه خواهد زد.

کی دزد است عطامحمد،‌ ضیامسعود و... یا سجیه کامرانی‌؟

آقای عیار در چند برنامه‌اش پشت سجیه کامرانی را گرفته که از کمک‌های نقدی افغان‌های مقیم غرب به یتیمان کابل زده است. از این گونه «همنوع دوستی»ها در خارج زیاد رواج داشته و تقریبا تمامی مجریان برنامه‌ها متهم به بالا کشیدن پول‌های جمع‌شده گردیده‌اند. اثبات گفته‌ای که هیچ پشکی به رضای خدا موش نمی‌گیرد! خودت هم وقتی کمک جمع می‌کنی با تعیین حد یک هزار تا صد هزار دالر که «یک مقدار پیسه ضرور است یک هزار، ده هزار، صدهزار دالر در همین نمره بانکی پرتین. باور کنین یک قران ازی، رقم سجیه یا رقم مسکینیار دزدی نمیشه... پیسه‌تان هیچ جای نمیره، برای نجات وطن بسیار هشیارانه مصرف میشه»(۱۶). می‌شد به قَسم‌ات اعتنا نمود که جز «نجات وطن» نه فکر خوردن پول‌ها و نه هیچ فکر خاینانه‌ای در سر نداری به شرطی که، به شرطی که دنبل چرکین شورای نظاری-جمعیتی-وحدتی-دوستمی-سیافی در عقبت آویزان نمی‌بود و توصیف «رهبران» جهادی مرادف خون و خیانت تا مغز استخوان فاسدت را بالاترین ننگ می‌پنداشتی. چرا مردم ما فساد و گندیدگی ترا کمتر از آن اراذل حدس بزنند؟

حالا فرضا خانم سجیه از اعانه‌ها زده باشد، آیا یک مُبلغ آن دشمنان پلید درنده‌خوی افغانستان حق دارد و می‌‌تواند دزدبگیر باشد؟‌ دزدهای صدها میلیون دالری، پشتاره‌به‌پشت و در راس قدرت در افغانستان می‌‌خرامند که سجیه کامرانی‌ها در مقایسه با آنان ماهی‌گک‌ها در برابر نهنگ‌ها و شارک‌ها به حساب می‌روند. افشای خورد و برد سجیه‌ها تنها زمانی از سوی یک فرد (یا جمع) صادقِ سیاسی، مغرضانه و شیطانی نمی‌باشد که دزدی‌های میلیون دالری مافیای حاکم اسلامی پرده‌پوشی نگردد. بوی قاچاق هیرویین و میلیون‌ها دالر نقد و شهرک‌سازی‌های محقق، ضیا مسعود، عطا، خلیلی و... در دنیا پیچید ‌و به انحای مختلف مورد طعن و لعن مردم واقع شدند.(۱۷) اما صدایی از شفیع عیار نبرامد چرا که با رسوا ساختن آنان باید نخست بر بت‌های کلان خودش (عبدالعلی مزاری و احمدشاه مسعود) لعنت می‌فرستاد که چه سفلگانی را دور خود گرد آورده بودند.

تو آقای عیار اگر بینشی شریف و وطندوستانه می‌داشتی باید پشت دزدان «دانشمند»‌ حصین فهیم، بسم‌الله، فوزیه کوفی، محراب‌الدین مستان، ادیب فهیم، صدیق چکری، امین فرهنگ، فاطمه گیلانی، فاروق وردک، اسماعیل «بزرگ»، ظاهر اغبر، وحیدالله شهرانی، حسن بانو غضنفر، انوارالحق احدی، عمر داوودزی، زلمی حقانی، جنرال ضیا یفتلی، ابراهیم عادل، قدیر فطرت، نادر آتش، سیما سمر، حمیدالله قادری، یونس نواندیش و بقیه شاروال‌ها، عنایت‌الله قاسمی، وحیدالله منور، اشرف ناصری و... را می‌‌گرفتی تا دزدی سجیه کامرانی که چیزی بیش از دم شور دادن به بنیاگرایان بهایی می‌داشت؛ تو که با دهن‌پارگی خاص شورای نظاری-جمعیتی، به سجیه‌ با دشنام«یک سگ شلیته غو غو کن» می‌جفی، میلیون‌ها تن از هموطنان ما ترا به سبب تمجیدت از سرقاتلان، هزارها بار شلیته‌تر و وق‌وقی‌تر شناخته و محکومت می‌کنند. اگر سجیه بر ضد سروران بی ناموست موضع نمی‌داشت، نه به او شلیته می‌‌گفتی و نه سگ. یک چیز ولی قطعی است: سجیه کامرانی به فرض زدن اعانه‌ها حداکثر یک دزد شناخته‌ شده و تا الحال در باتلاق بیشرافتی سیاسی فرو نرفته اما تو که به سرمه ساختن خاک‌پای مزاری، مسعود، عطا، سیاف، محقق، اسماعیل و... در چشمت به خود می‌بالی(۳۳۸) در قعر منجلاب خیانت و اهانت به وطن و ملت داغ‌دیده غوطه می‌‌زنی.

مستی‌های شفیع عیار  بر بال مگس

توپخانه‌ شفیع عیار باید به سمت سجیه کامرانی بغرد زیرا این زن در چهارچوب دید و درک و شیوه خودش علیه «بزرگان» شفیع عیار سخن‌ می‌گوید. دل عیار از دزدی او به درد نیامده و نمی‌آید، دل او از لحن بی‌پروای سجیه بر ضد «رهبران»‌ به سوزش درآمده و در حالی که با اخوانی کثیفی موسوم به سیمین عمر به گله و گزاری اکتفا می‌کند، می‌خواهد صدای سجیه را خاموش سازد. اما بداند که اگر برنامه سجیه متوقف شود، او به افتخار «تپ‌تپ» گرم‌تر عطا و شرکا به پشتش نایل خواهد آمد(۱۸) لیکن شکاف تازه‌ای هم بر کارنامه‌اش افزود خواهد گشت.

«راه حل» شفیع عیاری!

می‌فرماید: «بزرگ‌ترین مشکل وطن ما یکی اغتشاش فکریست که به درستی نفهمیدیم که مشکل ما چیست و مشکل دیگر ما این که کلگی ما قوت خود را یکجای نکردیم که از آن برای نجات وطن استفاده کنیم.»

به به! اینست شناخت درد جامعه افغانستان! خیر آقای عیار، به نظر می‌رسد بسیار دیر تشریف آورده‌اید. ۱۷ سال از تجاوز امریکا و ناتو و سگ‌های تنظیمی آنان به این سرزمین می‌گذرد، وحوش طالبی تاخت و تالان دارند و پوشالیان جهادی مصروف غارت میلیارد‌ها دالر اند که گاه از دریدن شکم یکدیگر هم در تصاحب هر چه بیشتر آن دریغ نمی‌ورزند و هر وقت هم این مسابقه رذالت بین آنان سرد شده و تاریخ مصرف شان برای امریکا پایان یابد، با آل و عیال پیش حساب‌های بانکی و دارایی‌های خود در غرب می‌روند تا همان جا بمیرند؛ شاید پی برده‌اند که نزد صاحبان اصلی این آب و خاک طوری منفور اند که نخواهند گذاشت دیگر هیچ زنده و مرده‌ی آنان روی افغانستان را ببیند.

باید چنین مسخره و سفیهانه بپرسی «نفهمیدیم که مشکل ما چیست»، و الا اگر می‌‌گفتی بعد از ۱۱ سپتامبر امپریالیزم امریکا افغانستان را اشغال و به جای طالبان، تنظیم‌ها و مشتی عوامل نکتایی‌پوشش را به قدرت نشاند و در حال حاضر هم پروژه داعش را روی دست دارد، آنگاه نمی‌شد سران جنایتکار جهادی را «قهرمان» و «رهبر» مردم بخوانی. همچنین اگر «مشکل» افغانستان را اشغال و حاکمیت اینان می‌‌دیدی، دکان پشتیبانی‌ات از عطا و شرکا را باید تخته می‌کردی چون نه برای امریکا مورد استعمال می‌‌داشتی، نه اسراییل، نه عربستان و نه شورای نظار.

برای شفیع عیار و هر عامل مذهبی یا غیرمذهبی امریکا که می‌خواهد پای اهریمنی ابرقدرت و سگ‌هایش را در انهدام و بربادی افغانستان دخیل نداند، حتمیت دارد که اصلا از استقلال حرفی به میان نیاورد تا مبارزه مردم ما برای استقلال حیاتی شمرده نشده و سایه‌ی این جهانخور جهنمی از سر آنان کم نگردد چون خوب واقفند که رهایی افغانستان از سلطه‌ی امریکا همان و هیچ شدن و فنای آنان به دست مردم همان.

آقای عیار در فرمایش دومش که «قوت خود را یکجای نکردیم که از آن برای نجات وطن استفاده کنیم»، «نجات وطن» او فقط به معنای نجات از طالبان و پشتون‌ها به سرکردگی اشرف غنی است و سپس به تخت نشاندن عطا محمد یا یک تبهکار دیگر غیرپشتون. این، به قول شاملو بستن انگ «نجات وطن» بر شرمگاهش است و در مقابل اکثریت عظیم مردم افغانستان اعم از پشتون و غیرپشتون می‌ایستد که سال‌هاست از زخم‌های استخوان‌سوز ناشی از «جهاد» «رهبران جهادیِ» زیر قیمومیت امریکا عذاب می‌‌کشند و در آرزوی مجازات خونخوران مذکور روزشماری می‌کنند. اساسا در افغانستان کنونی یگانه معیار وطندوست و مردم‌دوست و دموکراسی‌خواه بودن، استقلال‌طلبی و سرنگونی کلیه عمال بنیادگرا و غیربنیادگرای امریکا از هر قوم و مذهب و زبان و منطقه می‌باشد. فرد یا تشکلی سیاسی که با این معیار هماهنگ نباشد تجربه نشان داده که آگاه یا نا آگاه عامل امریکاست یا اسراییل یا ایران یا عربستان و یا بنیادگرایان.

شفیع عیار با سطحی‌نگری یک خادم بنیادگرایان می‌افزاید: «هزاره و ازبک و پشتون همه با هم به جنگ می‌افتند چون ما اخلاق یکجا بودن نداریم.»(۳۹۰) او از آن شعور برخوردار نیست بداند که مردم «اخلاق یکجا بودن» را داشته و دارند اما ایادی جهادی و تکنوکرات «سیا»، «واواک» و «آی‌اس‌آی» به آتش تضادهای قومی، مذهبی و منطقوی دامن می‌زنند تا تنور تفرقه داغ باشد و مردم نتوانند مانند دوران جنگ‌های ضد انگلیسی و روسی، همدل و یکپارچه و سرتاسری علیه تبهکاران میهنفروش برپا شده و به حاکمیت آنان و قیم شان پایان دهند. پوشالیانی چون عطا، سیاف، محقق و ع و غ که کل منابع، رسانه‌ها، معارف و ابزار را در انحصار دارند می‌کوشند برای بقای دولت، فرهنگ خود شان -فرهنگ تباهی‌آور تشدید احساسات قومی و مذهبی و زبانی- مسلط باشد. اما با انقراض حاکمیت جهادی و طالبی خواهیم دید که چگونه همبستگی صمیمانه و رزمنده بین قوم‌ها و پیروان مذاهب این دیار نضج خواهد گرفت و مستبدان دینی و غیردینی ولو صدها «متفکر» دیگر از جنس شفیع عیار را به میدان آورند تا مردم را از «اخلاق یکجا بودن» در راه پیکار رهایی از اسارت امریکا و سگ‌های بنیادگرایش منحرف و منصرف بسازند، به کیفر اعمال شان خواهند رسید.

قسمت دوم

قسمت سوم




پاورقی‌ها:

(۱) (شفیع عیار-جنگ‌های کابل)

(۲) (هزاره‌ها یک قوم مهاجر و از بازماندگان مغول و چنگیز استند)

(۳) او به غنی «کثیف، جاسوس، فاشیست، گنده، پست، رذیل، خاین، سگ‌ ولگرد کوچگی کابل و...» (۳۴۴ ، ۳۳۸) گفته و حسن روحانی سرجنایتکار ایران را بر او ترجیح می‌دهد اما عبدالله را صرفا «جاسوس» و «کچه» می‌‌نامد آن هم نه به سبب لباس چند هزار دالری‌ و ابروهای چیده‌شده و زلف‌های همیشه آرایش‌کرده‌اش‌ که رسوای جهان شده بلکه به سبب «سستی» در دفاع از عطا محمد مقابل غنی. او جیره‌خور امریکا بودن غنی را طعنه می‌دهد گویی جیره‌ی عبدالله نه از امریکا که از سوی جن و پری جمعیت اسلامی می‌‌رسد. اگر عبدالله در معامله‌های مافیایی با عطا سهو نمی‌کرد، برای شفیع عیار، عطا محمد دیگری می‌بود و چه بسا «بهترتر» (تکیه‌کلام واشنگتن وطنی احمدشاه مسعود) از او!

(۴) «شپیگل»، ۲۸ دسامبر ۲۰۱۴.

(۵) «واشنگتن‌پست» ۱۲ اپریل ۲۰۱۵.

(۶) (مسعود، يک «نمونه بزرگ» بود و من مسعود را به عنوان «قهرمان صلح» می‌‌شناسم)

(۷)مجله «تایم»، ۱۱ جون ۱۹۸۴.

(۸) با این تفاوت که «سیا» چه گوارای مارکسیست و انقلابی را کشت ولی مسعود اخوانی را جورج واشنگتن و قهرمان ملی نامید!

(۹) کتاب «جنگ اشباح» از استیو کول.

(۱۰) مجله «تایم»، ۱۱ جون ۱۹۸۴ و «واشنگتن‌پست»، ۲۳ فبروری ۲۰۰۴.

(۱۱) «مسعود "قهرمان مقاومت" یا در گرو "سیا" و "واواک"؟» نوشته‌ای خطاب به احمد مسعود در «پیام زن» ۲۲ عقرب ۱۳۹۵.

(۱۲) کتاب «ریاست س» از استیو کول.

(۱۳) گفتگوی امرالله صالح با مایکل اسمیت، «روزنامه ۸ صبح»، ۱۳ حوت ۱۳۹۰.

(۱۴) «واشنگتن‌پست»، ۲۳ اپریل ۲۰۱۴.

(۱۵) کتاب «ریاست س» از استیو کول.

(۱۶) (سخنان تازه و عجیب شفیع عیار)

(۱۷) دامن ضیا مسعود را «گاردین» مورخ ۲ دسمبر ۲۰۱۰ هم بالا کرد که با ۵۲ میلیون دالر نقد در دوبی گیر آمده و مدتی بندی شد و....

(۱۸) شفیع عیار از این خودشیفتگی و رجزخوانی‌ها برای خودش کم ندارد: «بیایید روی شانه‌ام تپ‌تپ بزنید که ۱۴ سال پیش می‌‌فهمیدم که چی میشه و نه تنها می‌‌فهمیدم بلکه راه حلش را هم پیشنهاد می‌‌کردم.»(۲۴۳)

آخرین مطالب