شنیدهایم که سالها قبل انتشارات نیل در تهران گاهنامهای منتشر میکرد به نام «انتقاد کتاب» که شماری از نامورترین نویسندگان ایران تالیفها و ترجمههای مطرح و جدی را با قلم استادانه و دلنشینی در آن بررسی و معرفی میکردند. اما در صفحه آخر نشریه مذکور ستونی وجود داشت با عنوان «متاب» که در آن به آوردن فقط نام برخی از کتابهای بیارزش و مبتذل اکتفا میشد. کتابهایی که به نقد و ارزیابی نمیارزیدند و در واقع «متاب» بودند و نه کتاب.
مدتی پیش دوستی «قاموس مختصر اصطلاحات فلسفی و اجتماعی» تدوین پوهنمل غلام حضرت نبیپور چاپ سال ۲۰۰۵ را برای ما فرستاد که خواهیم دید متاسفانه چیزی نازلتر حتی از یک «متاب» است. پس چرا درباره آن حرف میزنیم؟ زیرا مدونش در پوهنتون بیچارهی کابل درس میدهد و حتی زمانی مسئولیت یک دیپارتمنت را به عهده داشته است و از روی همین متابک میتوان سطح و وضع پوهنتون ملوث از وجود جنایتکاران بنیادگرای طالبی و ائتلاف شمالی را حدس زد.
از پیشگفتار شروع کنیم که جالبتر است:
«اثر حاضر بخشی از تلاشی است که پوهنتون کابل غرض تهیه قاموسهای مختلف برای تمامی فاکولتههای خود به خرچ (کذا فیالمتن) داد. در آن سالیان که بنده مسئولیت دیپارتمنت فلسفه و علوم اجتماعی فاکولته تاریخ و فلسفه را به عهده داشتم، یکی از اعضای همین دیپارتمنت که هم زمان مسئولیت ریاست فاکولته را نیز عهدهدار بود، یعنی محترم عبداله کشتمند موظف به تهیه و تدوین قاموس مختصر اصطلاحات فلسفی و اجتماعی گردیدیم.»
پس سرنخ مسئله پیدا شد. خرابی از «محترم عبداله کشتمند» است که بر اساس موقعیت بالاتر و «پارت» قویتر بین خاینان پرچمی، بیچاره نبیپور را هم هر طوری که میلش بوده و در حدی که سواد نیم کلهاش اجازه میداده، چرخانده که طبعاً نتیجه کار کردن زیر دست و به امر یک جاسوس میهنفروش نمیتوانست چیزی بهتر از این باشد.
نمیدانیم آقای غلام حضرت نبیپور چقدر پستان پرچم را در دهان داشته ولی این چنین با حرمت و اعتزاز از وطنفروشی کثیف مثل عبداله کشتمند یاد کردن میرساند که باید از شیر پرچم بینصیب نمانده باشد. حاصل نوشتن قاموس تحت نظارت یک سرخادی طبیعتاً به افتضاح میانجامد زیرا فکر میهنفروشان را مخصوصاً در ماههای نزدیک به روبیده شدن شان تنها و تنها جان بچت کردن، پول کندن و فرار با عافیت به غرب میساخت تا تحمل زحمت برای «کار آفرینشی». جاسوسان تبهکار در محاصره و تدوین قاموس؟
فقط افرادی با وقاحت داکتر اکرم عثمان اند که برای دفاع از روسها و سگهای پرچمی لیست چندین عنوان کتاب را بالا مینمایند که عموماً تکثیر کتابهای حزب خاین توده میباشند. روی پوشالیان پـرچمی و خلقی در زمینه کار فرهنگی و انتشارات همان قـدر سیاه است که از احـزاب پشاوری و ایرانی.
حضرت نبیپور ادامه میدهد:
«کار تهیه اثر با آنکه تا حد زیادی به انجام رسیده بود، اما چاپ آن بر اساس عوامل مختلف از جمله موجودیت بروکراسی مضمن(١) (کذا فیالمتن) در پروسه چاپ آثار در نشرات آن وقت پوهنتون (یعنی اکنون به علت حاکمیت معلمان جنایتکار جهادی، آثار به سرعت برق چاپ میشوند؟!)، دوری جناب عبداله کشتمند، تغییر نظام، مهاجرت بنده و عدم توانایی مالیام به تعویق افتاد. (ایکاش تا ابد به تعویق میافتاد!)»
و پوهنمل صاحب رگ پرچمیاش را در این جملات عیان میسازد:
«اگر برای تهیه اثری، به خصوص قاموس، مددی در کار باشد، بدون شک جناب عبداله کشتمند زحمات زیادی را درین راستا متقبل شده اند و مدون این اثر شمرده میشوند دست نویسهایی را که ایشان در اختیارم قرار داده بودند همه و همه ماخوذ از آثار بسیار معتبری بودند که در آن زمان در زبان فرانسوی و یا هم انگلیسی موجود بود.»
دیگر جای شک زیادی باقی نمیماند که حضرت نبیپور نیز سر در آخور خاد داشته است ورنه به جای افشای خیانتها، جنایتها و رذالتهای یک میهنفروش، خفت ادای احترام و نمایاندن او به مثابه یک دانشمند معتبر را قبول نمیکرد.
علاوتاً یک ریاکاری و یک دروغ به خرج میدهد: اگر کشتمند جاسوس «مدون این اثر شمرده میشوند» پس چرا دلش طاقت نیاورده و در روی جلد کتاب خودش را مدون شناسانده است؟ و دروغگویی آنجاست که فکر نمیکنیم حتی ده اصطلاحی را که در «قاموس» آورده ترجمهای کامل و تحریف ناشده از کدام اثر معتبر به فرانسوی یا انگلیسی باشد.
قاموسنویس کاذب ما آنقدر مفتون و مرهون کمالات و کمکهای معنوی سرخادی در پوهنتون بوده که به دنبال اظهار شکران میافزاید: «بنده به نمایندهگی از تمام خوانندگان این اثر از همکاریها و زحمات زیاد ایشان (کشتمند) ابراز سپاس مینمایم.»
حضرت خان نبیپور، شما البته میتوانستید به هر گونهای که مایل بودید سر تان را خاکسارانه به پای کشتمند میهنفروش میمالیدید و میآلودید، اما به هیچ وجه حق نداشتید خوانندگان را هم در این خواری و پستی شریک سازید. خوانندگان به مجردی که نام عبداله کشتمند را در کتاب ببینند، پر از غم و نفرت و خشم میشوند که این چه روزگاریست که سر و کله اراذل پرچمی نه تنها از بیبیسی و تلویزیونها و نشریهها بلکه حتی از پوهنتون هم پاک نشده اند. شما هر قدر بکوشید روی آن جنایتکار را رنگ کنید و گلباران، موفق نخواهید شد دستهای آغشته به خونش را از چشم خوانندگان بپوشانید حتی اگر «قاموس» چیزی بدرد خور میبود. رنگ خون را از روی هیچ جنایتکار و خاین خادی یا اخوانی با هیچ کتاب و ادعای «دانشمند»ی، «محقق»، «سرمحقق»، «اکادیمیسین» و... نمیتوان شست.
«پوهنوال»، پهلوانیش رابا قیافهای متفکرانه به رخ میکشد:
«تهیه هر اثری، به نظرم و، به خصوص در بخش فلسفه و علوم اجتماعی کاریست بس دشوار.»
مطلقاً! «بس دشوار» نه بلکه ناممکن است مخصوصاً برای کسی که فاقد هرگونه صلاحیت و صداقت در این مهم باشد.
و:
«از آنجایی که فلسفه خود سوال است و پاسخ به سوال میتواند از زوایای مختلف دید صورت گیرد، و یا پاسخی که امروز کافی به نظر میآید فردا ناکافی و حتی ناقص باشد، لذا بدین باورم که به طور حتم در توضیح و تشریح بسیاری از اصطلاحات کمبودیهایی باید موجود باشد.»
درست است که «پاسخ میتواند از زوایای مختلف صورت گیرد» اما پاسخ به مسایل فلسفی چیزی آسمانی و ماورای دسترسی انسانها به آن نیست. در تحلیل نهایی پاسخ به مسایل فلسفی یا از دید ایدهالیستی است یا ماتریالیستی. «زوایای مختلف دید» هم چیزی ملکوتی و ماورای فهم و درک انسانها نیست. «زوایای مختلف» را نیز در آخرین تحلیل منافع اقتصادی و سیاسی، سیادت یک طبقه بر طبقه اجتماعی دیگر تعیین میکند. مثلاً جنایتکاران جهادی راه یافته در پوهنتون فلسفه را طوری درس میدهند که بر پایه استفاده از متون دینی و عقاید دینی محصل مبتدی و ناآگاه را به حقانیت جنایتکاریها و رذالتپیشگیهای شان در گذشته و حال و هم «ضرورت» حاکمیت ابدی شان متقاعد سازند؛ و مخالفان شان را باز هم با تکیه بر احکام دینی به نام کافر و ملحد و کمونیست به اعدام برابر کنند یا لااقل از آمدن به پوهنتون محروم سازند. همین طور شما آقای نبیپور و کشتمند میکوشیدید درس فلسفه بر سیاست مسکو و توجیه تجاوزش و مشروعیت پوشالیان منطبق باشد. و حالا به گواهی این «قاموس»، شما و امثال شما به حساب ترس و تملق در برابر استادن بنیادگرا سعی میکنید بنابر تایید وخوشایند آنان درس های تان را عیار سازید.
البته این به معنی انکار وجود انگشتشمار استادان شریف و شجاع و با احساس مسئولیت نیست که با وصف هرگونه دشواریها و تهدید تروریستهای بنیادگرا تلاش میکنند فلسفه و مضامین اجتماعی را از دیدی علمی، آزادیخواهانه و بدور از سایه دین و خرافات تدریس کنند.
اما مدونی که اصطلاحات بسیار بیاهمیت و بیربط را جمع کرده، از فلسفه و سوال اساسی آن حرفی نمیزند و به عنوان یک استاد پوهنتون آنقدر شهامت نداشته که ماتریالیزم قـرن نزدهم و فلسفه مارکسیستی را توضیح دهد. هیچ قاموس فلسفی و اجتماعی نسبتاً معتبر در هیچ زبانی در دنیا وجود ندارد که اصطلاح مارکسیزم و ماتریالیزم دیالکتیک و ماتریالیزم تاریخی و ازین گونه در آنها نادیده گرفته شده باشند. لیکن قاموسنویس کشتمند زدهی ما به سان جن و بسماله صاف و ساده از ذکر آن اصطلاحات و مفاهیم گریخته است و بدین ترتیب از یکسو شرافت و رسالت اکادمیکاش را زیرپا نهاده و از سویی وحشت خفتبـارش را از جنـایتپیشگان به نمایش گذارده است.
شکستهنفسی مینمایید آقای نبی پور که از موجودیت «کمبودهایی» سخن میگویید. لیکن با اجازه تان «قاموس» دارای «کمبودهایی» نه بلکه پر از کمبودها است که به نمونههایی از آنها اشاره خواهد شد. اما کمبودها ناشی از «امروز کافی و فردا ناکافی» بودن پاسخ نیستند. از انتشار قاموس (۲۰۰۵) تا حال بیش از ۲ سال سپری نمیشود و به نظر نمیرسد طی این مدت در پاسخها تغییری رونما شده باشد. خرابی کار شما ناشی از پیشرفت برقآسای علم نیست. علت را باید در عشق سرشار به چاپ هر چه زودتر و صاحب «کتاب» شدن یعنی فقدان روحیه و وجدان علمی، ناآگاهی و انقراض شخصیتی، جستجو کرد.
به گمان قوی، نبیپور خود هم از نقایص مفتضح «قاموس» باخبر است مع الوصف لافش چنین گل میکند:
«این اثر به طور عمده متکی بر آثاری است که در زبانهای انگلیسی، فرانسوی، روسی و فارسی موجود بودند»!
این به راستی توهینی زشت به کتابهای مرجع حتی به نازلترین آنها درچهار زبان فوق به شمار می رود. و باز به فرض محال گپ «قاموس»نویس وطنی درست باشد، آیا او مجاز بود بی سر و دمترین و بیمعنیترین و گنگترین تعاریف را از آن آثار برگیرد؟ و آقای نبیپور برای آنکه کسی مچ دستش را نگیرد که یک منبع از دهها منبع مورد استفاده را معرفی نماید، در پی جمله بالا به عجله میافزاید: «که متاسفانه بر اساس دست به دست شدن دستنویسها طی سالیان ترک وطن لیست دقیق آن آثار در دسترسم نیست.»!
خوب، چه میتوان کرد؟ قرضدار نادار را کی کشته؟
بعد قسم ذیل را میخورد که معنی آن را درست نفهمیدیم:
«چون در طول دوران کارهای پوهنتونی و علمیام حضور دیگران برایم اصل عمده و تعیینکننده بوده و هیچگاهی آن را چون دوزخ نه پنداشتهام (بدبختی همین جاست آقای نبیپور کاش حضور میهنفروشان پرچمی و خلقی و اخوانی را از دوزخ همسوزانتر و نابودکنندهتر میپنداشتید)، به باور کامل میگویم که هر یکی از اصطلاحات ماخوذ از آثاریست که در رابطه به دسترس تهیهکنندگان اثر هذا قرار داشت. تفسیر عندی برای هیچ یکی از اصطلاحات ارائه نگردیده است (چرا، اگر سواد و صلاحیتش میبود تفسیر "عندی" عیب نه که لازم و راهگشا است)»
«قاموس» برای چه کسانی تهیه شده است؟
«بنده اثر هذا را، اگر نه برای کسانی که در این بخش ید طولا دارند، بلکه برای کسانی که تازه درین عرصه قدم گذاشته اند و یا به خصوص برای محصلین رشتههـای فلسفه و علـوم اجتـمـاعی خـالی از مفـاد نـهمیبینم.»
جان مسئله همین است که این اثر برای کسانی با «ید طولا» یا حتی ید کوتاه، آسیبی نخواهد رساند. اما این محصلان بیچارهی ما اند که نه فقط برای آنان «مفاد»ی(۲) ندارد بلکه ذهن شان را مغشوش ساخته و اگر به آن اتکا کنند، دل شان از هر چه فلسفه و علوم اجتماعی است، سرد و بد میشود.
اما پرگراف آخر پیشگفتار گویای شکسته نفسی حیرتانگیزتر نویسنده میباشد.
«در اخیر وظیفهام میدانم تا از تشویق معنوی و مساعدتهای دوست گرامی و شاگرد عزیزم (که اکنون در کشور آلمان در غربت بسر میبرد) نبیله جان که ممکن بدون تلاش او این اثر زینت چاپ را به خود نه میگرفت اظهار سپاس فراوان نمایم.»
افسوس، آقای نبیپورکاش نبیله جان «شاگرد عزیز» تان شاگرد نسبتاً کتابخوان و آگاه تان نیز میبود تا شما را هر طوری بود به انصراف از چاپ «قاموس» وامیداشت و در عوض توصیه میکرد که بروید فراوان مطالعه کنید و یادداشت بردارید و ده سال بعد «قاموس» بنویسید که چیزی به دردخور باشد.
هم اکنون دو سه دخترک مکتبهای «راوا» هر کدام دهها صفحه اصطلاحات فلسفی و اجتماعی و سیاسی را از منابع فارسی و بخشاً انگلیسی یادداشت کرده اند که در مقایسه با «قاموس» شما به مراتب باارزشتر و سودمندتر اند.(۳) و مهمتر و والاتر ازینها شامل اصطلاحات بنیادگرایی، اسلامیزم، اسلام، اسلام سیاسی، ولایت فقیه و امثالهم میباشند که غیر از تشریح مفصل آنها به افشای جنایتسالاران وطنی و ایرانی و جهانی یعنی موضوعهایی پرداخته شده است که شما از همهی آنها غیرتمندانه تیر شده اید تا با این موضعگیری ارتجاعی و سازشکارانه، جلادان بنیادگرا را راضی نگه داشته باشید.
اکنون به چند نمونه از گردآوردههای کتاب ۱۹۴ صفحهای ـکه اگر با حروف کوچک رایج چاپ میشد به زحمت به ۱۰۰ صفحه میرسیدـ نگاهی بیندازیم.
در «قاموس» تعداد زیادی مفاهیم فلسفه هند باستان گنجانیده شده که معلوم نیست در مجموعهای حدود ۳۰۰ اصطلاح فلسفی و اجتماعی ضرورت آنها چه بوده است غیر از آنکه مولف خواسته است از آنچه حاضر و آماده در دسترسش بوده ـمراجعی قدیمی و غیر معتبرـ استفاده کند بدون توجه به اهمیت و ارزش آنها برای شاگردان. به همین گونه اصطلاحات زیاد دیگری هم جا داده شده اند که آگاهی از آنها برای یک محصل فلسفه و علوم اجتماعی دارای اهمیت درجه یک نمیتواند باشد یا اینکه همان درک ساده معنوی آنها کافی خواهد بود. از این قبیل اند اتمان، آرامش، آستیکا، آفتاب مرکزیت، آکاش، اتری، ارسطوگرایی، اصل متعارفه، الزام، امکان، دانتا، وی شیشیکه، شد درشن، رغبت، سنسارا، سانکیه، درشن، درما، دوستی، زیبا، زشت، اپانیشاد، اهیمسا، بت، برای خود، پانچاشیلا، پوروامی مانسا، یمز، حالت دیگر (الترناتیف)، ماجرا، کنایه، شر و... که اگر ادامه دهیم دست کم نصف عنوانها را باید نقل کنیم که علاوه بر غیر اساسی بودن و توضیح پیچیده و معما مانند آنها، ربطی به فلسفه ندارند(۴) و آنها را نمیتوان در هیچ فرهنگ نسبتاً معتبر فلسفه یا جامعه شناسی دید. مثالهایی:
«فرضیه: حکم احتمالی است که در نتیجه آن بر پایه یک سلسله از فاکتها نتیجه درباره موجودیت شی یا پدیده نامرئی، رابطه یا محل حادثه و پدیده به شکلی صادر میشود که آن را کاملاً ثابت شده قبول کرده نتوانیم»، «ضروری: آنست که سلب محمول از موضوع موجب محال عقلی باشد»، «حمل: به حکمی اطلاق میشود که در آن موضوع به شکل محمول مدنظر گرفته میشود؛ یعنی یک موجود و یا مجموعهای از موجودات» و... دهها اصطلاح دیگر که با همین زبان ثقیل، کهنه وحتی متروک و نادرست «تشریح» شده اند.
توضیحات گنگ بالا را به گمان قوی آقای نبیپور خود نیز درست درک نکرده ورنه میشد آنها را به زبان ساده و روان درآورد یا اجزای تعریفها را مختصراً شرح داد. و مشکل مخصوصاً مضاعف میشود که هیچ ماخذی به دست نداده تا خواننده با رجوع به آن موضوع را دریابد.
در تعریف «دییزم» فقط گفته میشود:
«این اصطلاح از کلمه لاتین Deus به معنی خداوند گرفته شده است.» که درین صورت دییزم میشود خداگرایی، اعتقاد به وجود خدا بر پایه ایمان ـدر حالیکه دییزم اعتقاد به وجود خدا است بر بنیاد تعقل و نه ایمان و نه کتب مقدس نازل شده به پیامبران.
راجع به «داروینیزم اجتماعی» میخوانیم:
«نمایندگان این طرز تفکر به این یا آن حد قوانین بیالوژیکی و به صورت اخص قوانینی را که توسط داروین در ارتباط با انتخاب طبیعی و تنازع بقا کشف گردیدند، بر حیات اجتماعی تلفیق مینمایند.» تعریفی دم بریده و ناقص.
بدون دانستن تئوریهای داروین چگونه میتوان تلفیق آنها را بر جامعه انسانی درک کرد؟ کدام نظامها و طبقات در دنیای امروز «تنازع بقا» و «انتخاب طبیعی» را محرک اصلی پیشرفت اجتماعی میدانند؟ «داروینیزم اجتماعی» برای توجیه ابدی و تغییرناپذیر بودن کدام نظام اجتماعی به کار گرفته میشود؟ آماج حمله آن کیست و کدام افراد را قهرمان و ابرمرد انگاشته و اکثریت مردم ستمکش و استثمارشونده را چه میپندارد؟
توضیح این مسایل برای محصلان بسیار ضرور و مفید بود.
درباره «رواق گرایی» آمده است:
«نمایندگان آن... معتقد بودند که فضیلت خیر عالی است و فرد باید بداند احساس خود را چگونه کنترول نماید.»
از این «تعریف» نمیتوان فهمید که ارکان اصلی فلسفه رواقی کدام اند؟ ارتباط آن با ماتریالیزم و ایده الیزم چگونه است؟ وجه تسمیه آن چیست؟ و...
آقای مدون، مفاهیم «مذهب»، «متعصب»، «مدرسهگرایی»، «تفتیشعقاید» و «تعصبگرایی» را نیز در کتابش آورده است که اگر سازشکاری و محافظهکاری و ترس کشنده بر او مسلط نمیبود میشد هر کدام آنها را با به کاربرد در شرایط کشور و درنظرداشت «ائتلاف شمال» و طالبی، ماهیت هر دو گروه جنایتکار را افشا ساخت که چگونه با استفاده از دین مردم را ارعاب و تبهکاریها و تداوم سلطهی خاینانهی خود را توجیه مینمایند. او به «تفتیش عقاید» قرنها قبل در اروپا اشاره دارد اما در اشاره به تفتیش عقاید به همان اندازه مخوف و خونین طالبان و برادران «ائتلاف شمال» آنان، مغز و قلمش میخشکد.
دم بریدگیهای متعددی در «قاموس» وجود دارد که به نظر میرسد ناشی از همان بیدقتی و بیپروایی و فقدان احساس مسئولیت در انتشار کتاب است که متاسفانه به سختی دامنگیر حضرت نبیپور بوده است:
در مدخل «فلسفه» این جمله بیمعنی است: «بخشی از موضوعات فلسفه تابع اراده انسان است و ضمن دیگران نه.»
در مدخل «ساتکیه» میخوانیم: «از آنجایی که این مکتب را با مکتب جوگ یا یوگا طبقهبندی مینمایند و همردیف میسازند، جهت درک نظریات آن به توضیح مکتب یوگا بسنده میکنیم.» اما از «توضیح مکتب یوگا» در کتاب خبری نیست. حتماً در جیب کشتمند شکنجهگر مانده یا به شاعر و نویسنده فرهیخته خاد حسین فخری سپرده تا در چاپهای بعدی آن به آقای نبیپور بدهد!
در مورد «خردگرایی» آمده است: «اصالت عقل یا خردگرایی در مقابل تجربهگرایی قرار دارد.»
همین. و بعد زیرعنوان «اصالت تجربه» در چندین پرگراف صرفاً از تجربهگرایان سخن رفته است به نحوی که خواننده نمیتواند بفهمد سرانجام «اصالت تجربه» چیست!
او صد دل را یک دل کرده و خدا گفته اصطلاح «طبقه بندی» را درج میکند. لیکن دچار هولی مرگبار می شود که از «طبقات اجتماعی» حرف بزند و بگوید که امروز در کشور مافیایی شدهی ما کدام طبقات حاکم بوده و به چه خیانتها و تبهکاریهایی مشغول اند.
با آنچه گفتیم دیگر زاید خواهد بود اگر از جناب حضرت نبیپور بپرسیم چرا از ذکر حتی نام مارکس هم در جاهایی به خود لرزیده است چه رسد به توضیح مفاهیمی فلسفی و اجتماعی که با نام او عجین است. چنانچه گفتیم در هیچ فرهنگ و دانشنامه دنیا نیست که علیرغم دشمنی و ترس از مارکس و مارکسیزم، از گنجاندن آنها روی برتافته شده باشد. لااقل آنها را میگنجانند تا به شیوه خود رد کرده باشند(۵) ولی چشمپوشی از آنها را احمقانه و افتضاح میدانند. اما «قاموس» نویس کشور شغالیشده به این خفت ضد علمی تن میسپرد تا مبادا از سوی سگهای هار «ائتلاف شمال» گزیده شود. در حالیکه اگر برای او تعهد به آزادیخواهی و آگاهی بخشیدن در نظر و عمل به شاگردانش مطرح میبود حاضر نمیشد کلمهای هم از کتابش را برداشته و خود را خالصانهتر و بیرحمانهتر از سانسور دولتی، سانسور کند. دور نرویم در همین ایران میبینیم که استادان پوهنتونها، نویسندگان، شاعران، فلمسازان و سایر فرهنگیان و هنرمندان آگاه و مبارز چگونه مرگ و زندان و شکنجههای هولناک ولایت فقیه را به جان میخرند اما خود سانسوری و خیانت به آثار شان را به خود اجازه نمیدهند. طبیعتاً از کسی که از ستایش میهنفروشی جنایتکار موسوم به کشتمند خجالت نکشد، نمیتوان انتظار داشت که از مبارزان ضد رژیم ایران الهام بگیرد و بیاموزد.
چنانچه یادآور شدیم غلطهای «قاموس» بیشمار اند اما ناگزیر به تعدادی از غلطهای املایی تنها فارسی ـو نه انگلیسی و نه تایپی و نه بهم خوردگی صفحاتـ باید اشاره شود تا مدون ادعا را اضافهگویی نپندارد:
آقای نبیپور باید بداند که بالقوه و بالفعل را «باالقوه» (۳۲) و «باالفعل» (۳۴)، لایتغیر را «لایتغییر» (۹۰)، تعیین را «تعین» (۳۹)، سقم را «ثقم» (۱۱۹) نوشتن غلط است.
مهمتر از همه پوهنمل صاحب باید به خاطر داشته باشد که این یادداشت بر «قاموس»اش از سوی علاقمندان عادی و بیادعای فلسفه و علوم اجتماعی تنظیم شده و هرگز از جامعیت و اعتبار تخصصی برخوردار نمیباشد. شکی نیست که اگر کتاب توسط فردی ذیصلاح و وارد در فلسفه و جامعه شناسی مورد نقد قرار گیرد، دهها شاریدگی فاحش دیگرش نیز برملا خواهد شد با این نتیجه نهایی که رساله مذکور را پوهنتون کابل حتی همین پوهنتون آلوده شده، غارت شده و پامال شدهي جنایتکاران، هرگز در قفسهی «میراث فرهنگی»اش(۶) قرار نخواهد داد مگراینکه «استاد کشتمند»، «استاد سیاف»، «استاد خواجه موسی فریور» یا استادانی جلاد پیشه از این قماش دستور دهند!
یادداشت ها:
۱ـ آقای نبیپور به خاطر این غلطهای املاییات چرتت را خراب نکن. ما در گذشته نشان دادهایم که استاد استادان و «فرهیختهترین فرهیختگان»، داکتر اکرم عثمان خود از این بابت مشکل دارد و خرج را خرچ مینویسد و از کجا معلوم که «مزمن» را نیز«مضمن» ننویسد.
۲ـ آقای نبیپور گپ بین خود ما که «مفاد» در هیچ فرهنگی به معنی سود و فایده نیامده بلکه مرادف معنی و مفهوم است. البته عوام آن را به جای فایده به کار میبرند. اما شما که نام خدا پوهنمل صاحب و «قاموس»نویس هستید و قرار است محصلان از شما بیاموزند!
۳ـ منظور اینست که حتی یادداشتهای خصوصی آن دخترکها جای «قاموس» شما را میگیرند چه رسد به دهها فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای فلسفی و اجتماعی چاپ ایران که «قاموس» شما از ادنیترین آنها هم فرسنگها و به طور بیشرمانهای پس می ماند. وجود بسیاری از فرهنگهای نامبرده در کتابفروشیهای کابل، مخصوصاً چاپ متاب شما را اقدامی بچگانه وپر رویانه ثابت میسازد.
۴ـ گویی این بیمعرفتی شامل حال دیگران هم است. در سایتی با نام هرات دات کام اصطلاحاتی نظیر آتشه، اتوکراسی، ابسلوتیزم، اریستوکراسی، اتوریتاریانیزم و... در شمار اصطلاحات فلسفی آورده شده اند.
۵ـ حتی پیشوا و مراد اکثر روشنفکران خادیـجهادی داکتر کریم سروش به راحتی می نویسد: «مارکسیزم را باید در موزهها جست.»
۶ـ مولف درصفحهای جداگانه در اثر ذیقیمتاش مینگارد: «اهدا به میراث فرهنگی پوهنتون کابل».