پاسخ‌ به‌ مقاله‌ی‌ «افغان‌ ملت‌» شماره‌ ۴۱ مورخ‌ حوت‌ ۱۳۷۱

تو اگر خامی‌ و من‌ سوخته‌، توفیر بسی‌ است‌
                  شعله‌ی‌ عشق‌ نه‌گیرنده‌ی‌ هر خار و خسی‌ است‌

... و «سوسیال‌ دموكرات‌»های‌ بی‌ریش‌
از چینل‌ گلبدین‌ سخن‌ می‌گویند


گاهی‌، سكوت‌ بهترین‌ پاسخ‌ به‌ مطلبی‌ است‌ كه‌ بیشتر از آنكه‌ انسان‌ مضمونی‌ قابل‌ بحث‌ و جدی‌ در آن‌ ببیند از بوی‌ ابتذال‌ و دون‌مایگیش‌ منزجر می‌شود. ضمناً پاسخ‌ گفتن‌ به‌ صاحبان‌ یكچنان‌ اراجیفی‌، این‌ اثر منفی‌ را در خود دارد كه‌ فرد یا گروهی‌ غیرجدی‌، خیلی‌ جدی‌ گرفته‌ شود.

ولی‌ چه‌ می‌توان‌ كرد؟ هیچگاه‌ دیده‌ نشده‌ كه‌ پادوان‌ و ریزه‌خواران‌ بی‌مزد یا كم‌مزد بنیادگرایان‌ و بخصوص‌ گلبدین‌، در ذات‌ خود اهمیتی‌ قابل‌ اعتنا را حمل‌ كنند و لاجرم‌ با افتادن‌ در پای‌ این‌ و آن‌ حزب‌ بنیادگراست‌ كه‌ می‌خواهند در عرصه‌ مزدحم‌ سیاسی‌ كشور، به‌ شكلی‌ از اشكال‌، هر چند هم‌ ناچیز و ناپایدار «مطرح‌» باشند. برای‌ آگاه‌ كردن‌ مردم‌ و طرفداران‌ عناصر مذكور لازم‌ است‌ اینان‌ در حد معینی‌ افشا شوند. از آنجاییكه‌ «پیام‌ زن‌» به‌ اصل‌ و ریشه‌ مواضع‌ بنیادگرایان‌ و در راس‌ گلبدین‌، به‌ مثابه‌ مهمترین‌ و مقدمترین‌ وظایفش‌ می‌نگرد، بنابرین‌ سعی‌ می‌كنیم‌ به‌ مقاله‌ «افغان‌ ملت‌» شماره‌ ۴۱ مورخ‌ حوت‌ ۱۳۷۱ بسیار مختصر بپردازیم‌، چون‌ هم‌ خود مقاله‌ گویای‌ میزان‌ معرفت‌ و تهذیب‌ نویسنده‌ آن‌ است‌ و هم‌ چنانچه‌ یادآور شدیم‌ معتقدیم‌ كه‌ تقدم‌ تمركز به‌ مبارزه‌ با گلبدین‌ و حزبش‌ نباید لحظه‌ای‌ به‌ باد فراموشی‌ سپرده‌ شود. از خواننده‌ تقاضا می‌كنیم‌ قبل‌ از همه‌ نوشته‌ «افغان‌ ملت‌» را كه‌ بطور كامل‌ آورده‌ایم‌ و نیز متن‌ فارسی‌ و پشتوی‌ مقاله‌ «پیام‌ زن‌» شماره‌ ۲۹ و ۳۰ را از نظر بگذراند.

از عنوان‌ مقاله‌ آغاز می‌كنیم‌. آیا «ماركسیست‌های‌ ریشدار» (۱) گفتن‌ صرفاً ناشی‌ از سطح‌ سخیف‌ و مفلوك‌ نویسنده‌ است‌؟ فكر نمی‌كنیم‌. متاسفانه‌ عمق‌ و وسعت‌ تملق‌ و ترس‌ از گلبدین‌ است‌ كه‌ نویسنده‌ بیچاره‌ گپ‌های‌ بی‌ربطش‌ را علیه‌ ما از «ماركسیست‌» شروع‌ كرده‌ و به‌ آن‌ ختم‌ می‌كند. چرا؟ برای‌ اینكه‌ گلبدین‌ و برادرانش‌ را دو چیز است‌ كه‌ به‌ وحشت‌ مرگبار می‌اندازند یكی‌ ماركسیزم‌ و دیگری‌ دموكراسی‌ و دومی‌ را چنانكه‌ می‌دانیم‌ همانند ناسیونالیزم‌، معادل‌ كفر می‌دانند. اما نویسنده‌ افغان‌ ملتی‌ فقط‌ و فقط‌ كلمه‌ «كمونیست‌ و ماركسیست‌» را چسپیده‌ و نه‌ هرگز دموكراسی‌ را. باز هم‌ چرا؟ زیرا اگر نویسنده‌ به‌ علت‌ تعلق‌ ما به‌ جنبش‌ دموكراسی‌، بد و رد خود را نثار ما كند در آنصورت‌ در واقع‌ به‌ نفی‌ حزبش‌ كه‌ گویا «سوسیال‌ دمكرات‌» نام‌ دارد رسیده‌ و تفش‌ بروی‌ خودش‌ می‌افتد. پس‌ لازم‌ است‌ «ماركسیست‌» گویان‌ توپخانه‌اش‌ را بسوی‌ ما نشانه‌ رود تا هم‌ در برابر گلبدین‌ بهتر دم‌ جنبانده‌ و هم‌ به‌ زعم‌ خودش‌ دیگران‌ را علیه‌ ما برانگیزد!

اینكه‌ این‌ جبین‌سایی‌ مقابل‌ اخوان‌ اجری‌ را برای‌ نویسنده‌ بدنبال‌ خواهد داشت‌ از امكان‌ بعید نیست‌. ولی‌ «برانگیختن‌» مردم‌ یا لااقل‌ عده‌ای‌ از خوانندگان‌ «افغان‌ ملت‌» علیه‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌»، خواب‌ و خیال‌ خوشیست‌ كه‌ سخت‌ نویسنده‌ مظلوم‌ را ناامید خواهد ساخت‌. او باید بداند كه‌ پس‌ او سقوط‌ رژیم‌ پوشالی‌ و تجاوز بنیادگرایان‌ به‌ كابل‌ مردم‌ ما با خون‌ و استخوان‌ خود تجربه‌ كردند كه‌ اینهمه‌ بی‌ناموسی‌، رهزنی‌ و غارت‌ و تخریب‌ بدست‌ بنیادگرایان‌ وطنفروش‌ این‌ عمال‌ آی‌.اس‌.آی‌، سی‌.آی‌.ای‌، ایران‌ و عربستان‌ انجام‌ گرفته‌، نه‌ «ماركسیست‌ها» نه‌ «شعله‌ای‌»ها. مردم‌ ما سگ‌ شعله‌ای‌ها و هر جریان‌ ضد بنیادگرایی‌ دیگر را ترجیح‌ می‌دهند.

نویسنده‌ بعد از مقدمه‌چینی‌های‌ «تاریخی‌» كه‌ به‌ خنده‌ای‌ می‌ارزند، بالاخره‌ روی‌ مسئله‌ اصلی‌ می‌آید كه‌ «پیام‌ زن‌» نوشته‌ است‌ «افغان‌ ملت‌ خود را زیر پای‌ گلبدین‌ حلال‌ می‌كند.» اما واقعیت‌ اینست‌ كه‌ ما تنها این‌ جمله‌ را نگفته‌ بودیم‌ بلكه‌ در چندین‌ مورد دیگر هم‌ برخورد سازشكارانه‌ حزب‌ «غیرقابل‌ فروش‌» نویسنده‌ را افشا و محكوم‌ نموده‌ بودیم‌. آن‌ مطلب‌ را به‌ اضافه‌ متن‌ فارسیش‌ درین‌ شماره‌ آورده‌ایم‌ كه‌ اراكین‌ «افغان‌ ملت‌» خوبست‌ مجدداً و با كمی‌ دقت‌ به‌ آن‌ نظری‌ بیافگنند و ببینند كه‌ پاسخ‌ به‌ آن‌ چقدر بی‌ سر و ته‌، طفره‌ روانه‌، كودكانه‌ و بخاطر زبان‌ بازاری‌، بی‌نزاكت‌ و لچكانه‌ آن‌ مشمئزكننده‌ است‌. ما مطمئنیم‌ كه‌ اكثر افغان‌ملتی‌ها این‌ نویسنده‌ ناشی‌ و كم‌سواد خود را كه‌ برای‌ «حزب‌ سوسیال‌دموكرات‌ افغان‌ملت‌» صفت‌ «غیرقابل‌ فروش‌» را می‌آورد، گوشمالی‌ داده‌ و ادب‌ خواهند كرد. آنان‌ از خود و وی‌ خواهند پرسید كه‌ راستی‌ چرا نشریه‌ «افغان‌ ملت‌» از بدو انتشار تا بحال‌ یكصدم‌ این‌ همه‌ فحش‌های‌ كوچه‌ای‌ را كه‌ نثار «پیام‌ زن‌» شده‌ به‌ گلبدین‌ نگفته‌ و نخواهد گفت‌؟ حتی‌ در مورد كودتای‌ مشترك‌ او با شهنوازتنی‌ و اتحادش‌ با خلقی‌ها هم‌ سكوت‌ اختیار نمودیم‌؟ به‌ هر احمقی‌ هم‌ روشن‌ است‌ كه‌ «راوا» بر ضد كلیه‌ بنیادگرایان‌ و منجمله‌ ربانی‌ موضع‌ داشته‌ و نظرات‌ ارتجاعی‌ و ضد ملی‌ او را در لااقل‌ در دو جزوه‌ و شماره‌های‌ متعدد «پیام‌ زن‌» و اتفاقاً همین‌ شماره‌ ۲۹ و ۳۰ فاش‌ و محكوم‌ كرده‌ است‌، پس‌ چرا به‌ آنان‌ این‌ اتهام‌ دروغ‌ و خنده‌آور را می‌زنیم‌ كه‌ بیشتر ما را بی‌آب‌ بسازد؟ چرا «افغان‌ ملت‌» خود را باید تیر بیاورد و به‌ تمام‌ اجزای‌ مقاله‌ «پیام‌ زن‌» یا برخوردی‌ متین‌ و مستدل‌ نكند یا اینكه‌ صاف‌ و ساده‌ آنها را بپذیرد؟ آیا ما از «دموكراسی‌» و مشاجره‌ سیاسی‌ صرفاً هتاكی‌های‌ هرزه‌ را می‌فهمیم‌؟

نویسنده‌ لیستی‌ از خیانت‌ها و جنایات‌ دارد كه‌ عامل‌ همه‌ را ربانی‌ و جمعیتش‌ دانسته‌ و دست‌ گلبدین‌ و حزبش‌ را پاك‌ می‌كشد. و وقتی‌ به‌ مسئله‌ دعوت‌ جنرال‌ حمیدگل‌ از سوی‌ ربانی‌ می‌رسد مستیش‌ در دشنام‌ دادن‌ به‌ ربانی‌ شدیداً فزونی‌ می‌گیرد و اینجاست‌ كه‌ طبعاً فراموش‌ می‌كند كه‌ حمیدگل‌ ولو به‌ دامادی‌ ربانی‌ هم‌ درآید، موقعیت‌ و حق‌ پدری‌ و مادریش‌ بر گلبدین‌ ساقط‌ نمی‌شود. درین‌ زمینه‌ كتاب‌ بریگیدیر یوسف‌ روی‌ نویسنده‌ را سیلی‌ باران‌ می‌كند تا بداند كه‌ گلبدین‌ در راس‌ بنیادگرایان‌، حلالی‌ترین‌ بچه‌ی‌ آی‌.اس‌.آی‌ بشمار می‌رفته‌ است‌.

نویسنده‌ی‌ هتاك‌ (كه‌ ما را مكرراً «بی‌فرهنگ‌» هم‌ می‌نامد!) می‌پرسد كه‌ ما از بلند كردن‌ صدای‌ اعتراض‌ «افغان‌ ملت‌» علیه‌ ائتلاف‌ پنجشیری‌، ربانی‌ و ببرك‌ چرا «آزرده‌» می‌شویم‌؟

به‌ محرر ژولیده‌ فكر «افغان‌ ملت‌» باید بگوییم‌ كه‌ ما نه‌ اینكه‌ «آزرده‌» نمی‌شویم‌ بلكه‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» از كوچكترین‌ حركت‌ بر ضد جمعیت‌ بنیادگرای‌ ربانی‌ و دستیاران‌ پرچمی‌ و ستمی‌ او، دفاع‌ كرده‌ و می‌كند مشروط‌ به‌ اینكه‌ حركت‌ مذكور زیر هیچ‌ عنوانی‌ نه‌ مذهبی‌ و نه‌ قومی‌، تلاشی‌ برای‌ تطهیر یا خیانتكار و جانی‌ درجه‌ دوم‌ قلمداد كردن‌ گلبدین‌ و حزبش‌ بشمار رفته‌ نتواند. بهمین‌ دلیل‌ ما تظاهرات‌ «افغان‌ ملت‌» را محكوم‌ و مردود دانستیم‌ زیرا بجای‌ آنكه‌ سمت‌ و مضمونی‌ ضد بنیادگرایی‌ داشته‌ باشد، بوی‌ كثیف‌ قومبازی‌ و شونیزم‌ از آن‌ بالا بود تا حدیكه‌ سخنگویش‌ نقش‌ گلبدین‌ را «در وضع‌ كنونی‌ قابل‌ ستایش‌» خواند. این‌ واضحاً به‌ معنی‌ حلال‌ كردن‌ خود زیر پای‌ گلبدین‌ است‌ و آن‌ «اظهار امتنان‌» از پاكستان‌ خوشرقصی‌ای‌ بی‌مزد برای‌ دولت‌ این‌ كشور كه‌ به‌ آن‌ پرداخته‌ایم‌.

نویسنده‌ غیرنورمال‌، در نوشته‌اش‌ كه‌ موجب‌ احساس‌ سرافكندگی‌ هر سوسیال‌ دمكراتی‌ واقعی‌ می‌باشد، به‌ عوض‌ آنكه‌ ریسمان‌ وحشت‌، سازشكاری‌ و چاپلوسی‌ مقابل‌ گلبدین‌ را كه‌ ما مدعی‌ هستیم‌ بر گردن‌ بخشی‌ از «افغان‌ ملت‌» سنگینی‌ می‌كند، دور سازد، برعكس‌ چیزهایی‌ گفته‌ كه‌ حلقه‌ آن‌ ریسمان‌ را بر گردن‌ خود و مویدینش‌ تنگتر می‌سازد به‌ این‌ دلایل‌:

۱) ما نگفته‌ایم‌ «افغان‌ ملت‌» حالا از گلبدین‌ می‌ترسد. ما توضیح‌ داده‌ایم‌ كه‌ این‌ حزب‌ از اول‌ تا حال‌ هراسیدن‌ و سكوت‌ و التماس‌ در برابر گلبدین‌ را پیشه‌ كرده‌ است‌. در سراسر نوشته‌ اخیر «افغان‌ ملت‌» نیز كابوس‌ گلبدین‌ سایه‌ افکنده‌. مثلاً درین‌ جمله‌ كه‌ «زمانیكه‌ پشاور به‌ محبس‌ افغان‌های‌ بیگناه‌ تبدیل‌ شده‌ و در هر كوچه‌، بازار و كنج‌ و كنار شهر افغان‌های‌ مظلوم‌ دستگیر، شكنجه‌، ترور و ناپدید می‌شدند ما نترسیدیم‌ و نه‌ به‌ پای‌ كسی‌ افتیدیم‌.»، نویسنده‌ می‌لرزد ازینكه‌ بگوید كی‌ مسئول‌ آن‌ ترور و آدم‌ربایی‌ها بود؟ چرا نام‌ فرد یا حزبش‌ یا هر دو مشخص‌ نمی‌آید؟

چرا «افغان‌ ملت‌» در هیچ‌ اكسیون‌ یا صفحه‌ای‌ از نشریه‌اش‌ علیه‌ آن‌ جنایات‌ خاینانه‌ صدایی‌ بلند نكرد؟ در حالیكه‌ امروز جرات‌ نكنید از گلبدین‌ بعنوان‌ عامل‌ آنهمه‌ آدم‌ربایی‌ و آدمكشی‌ها و... نام‌ بگیرید، معلوم‌ است‌ كه‌ آن‌ زمان‌ وحشت‌ تان‌ دو چندان‌ بود.

۲) نویسنده‌ لچك‌ هر آنچه‌ كه‌ در چنته‌ فحاشی‌ خود دارد علیه‌ ما نثار می‌كند اما در برابر ببلویش‌ اینطور خوش‌طبعی‌ بخرج‌ می‌دهد: «اكنون‌ كه‌ حزب‌ اسلامی‌ زیر عتاب‌ شدید حامی‌ سابقه‌اش‌ قرار دارد و رئیس‌ آن‌ پشاور را ماه‌ها قبل‌ ترك‌ نموده‌ و اعضای‌ آن‌ درینجا مگس‌ را از خود دور كرده‌ نمی‌توانند»! نویسنده‌ باید بداند (حتماً می‌داند) كه‌ با كلماتی‌ چون‌ «مگس‌ دور كردن‌»، در نقش‌ یك‌ دلقك‌ دربار، «امیر» صاحب‌ را می‌خنداند تا اینكه‌ به‌ خشم‌ آورد. از شیرین‌ زبانی‌ مگس‌ دوركردنش‌ كه‌ بگذریم‌، «حامی‌ سابقه‌» كیست‌؟ می‌دانیم‌ كه‌ گلبدین‌ بدون‌ حمایت‌ آی‌.اس‌.آی‌ و سی‌.آی‌.ای‌ نمی‌توانست‌ «عظیم‌ رهنما» شود، كابل‌ را در جنگ‌ با برادران‌ جهادیش‌ ویران‌ سازد و خون‌ هزاران‌ نفر از اهالی‌ آنرا بریزاند و بعد هم‌ به‌ «صدراعظمی‌» برسد. پس‌ «حامی‌ سابقه‌» گلبدین‌ حامی‌ امروزه‌اش‌ نیز هست‌. اما نویسنده‌ چرا «حامی‌» او را «سابقه‌» نام‌ می‌نهد؟ بسیار ساده‌ برای‌ اینكه‌ اگر گلبدین‌ قبلاً ننگ‌ رابطه‌ با آن‌ برادران‌ و سرپرستانش‌ را داشت‌، حالا او با آنان‌ نیست‌ و «زیر عتاب‌ شدید» قرار دارد و بنابرین‌ نتیجه‌ اخلاقی‌ای‌ كه‌ این‌ حكایت‌ به‌ ما تعلیم‌ باید بدهد اینست‌ كه‌ دیگر «صدراعظم‌» صاحب‌ ما مستقل‌ و ملی‌ و باحیثیت‌ شده‌ و دیگر در شمار جاسوسان‌ استخبارات‌ امریكا، پاكستان‌ و عربستان‌ نمی‌باشد! نویسنده‌ نگفته‌ كه‌ «حامی‌» ربانی‌ كی‌ بوده‌ آیا دچار قهر و «عتاب‌ شدید» بر چاكرش‌ نشده‌ و «استاد» را كماكان‌ در گرو خود دارد؟

هركس‌ كه‌ در راه‌ زدودن‌ دو حقیقت‌ ـ دوره‌ حربی‌ ښوونځی‌ گلبدین‌ و وابستگیش‌ به‌ آی‌.اس‌.آی‌ ـ از ذهن‌ مردم‌ مجاهدت‌ به‌ عمل‌ آرد یا بخواهد علنی‌ یا دزدكی‌ و رندانه‌ از طرح‌ و یاد آنها طفره‌ برود، عزیز و خپلوان‌ گلبدین‌ شده‌ و نامش‌ را اگر در لیست‌ سیاه‌ او باشد حذف‌ خواهد كرد! آیا چاپلوسی‌های‌ «افغان‌ ملت‌» و نویسنده‌ زهره‌كفك‌ شده‌اش‌ در برابر گلبدین‌، به‌ منظوری‌ غیر ازین‌ انجام‌ می‌گیرد؟

۴) نویسنده‌ بعد از دشنامگویی‌ به‌ ربانی‌ با طمطراق‌ و فاتحانه‌ می‌پرسد آیا یكچنان‌ شخصی‌ «حق‌ دارد رئیس‌جمهور یك‌ ملت‌ قهرمان‌ و تاریخ‌ساز باشد»؟

ابداً. نه‌ تنها رئیس‌جمهور كه‌ حق‌ چپراسی‌گری‌ دفتر ریاست‌ جمهروی‌ واقعی‌ در كشور را نیز ندارد و نه‌ تنها بر «یك‌ ملت‌ قهرمان‌ و تاریخ‌ساز» كه‌ بر یك‌ ملتی‌ كه‌ خیلی‌ «قهرمان‌» و «تاریخ‌ساز» هم‌ نباشد، حق‌ ندارد حكمروایی‌ كند. اما همین‌ جاست‌ كه‌ نویسنده‌ خلاف‌ ادعایش‌ كه‌ «افغان‌ملتی‌ها به‌ مقابل‌ هیچكس‌، هیچ‌ وقت‌ و در هیچ‌ سر خم‌ نكردند» و «غیر قابل‌ فروش‌» اند، به‌ نمایندگی‌ از افغان‌ملت‌ مقابل‌ گلبدین‌ «سر خم‌» می‌كند و خود را ارزان‌ می‌فروشد. زیر پای‌ نویسنده‌ ما سست‌ می‌شود بنویسد كه‌ همانگونه‌ كه‌ ربانی‌ هرگز حق‌ ندارد حتی‌ دروازه‌بان‌ «صدارت‌» كشور آفت‌ رسیده‌ی‌ ما شود، تكیه‌ زدن‌ اینگونه‌ عناصر بر كرسی‌های‌ ریاست‌ جمهوری‌ و صدارت‌ وطن‌ ما، مثل‌ رویكار آمدن‌ تره‌كی‌، ببرك‌، امین‌ و نجیب‌، بدترین‌ و بیرحم‌ترین‌ شوخی‌ تاریخ‌ با ملت‌ ما می‌باشد. ربانی‌، گلبدین‌ و شركا تنها و تنها به‌ آن‌ می‌ارزند كه‌ در روز آزادی‌ وطن‌ شغالی‌شده‌ی‌ ما بخاطر خیانت‌ها و آدمكشی‌های‌ شان‌ محاكمه‌ شوند.

۵) «سوسیال‌ ـ دموكرات‌» بی‌ریش‌ ما رجزخوانی‌ می‌كند كه‌ «هجده‌ ملیون‌ نفوس‌ كشور... اكنون‌ نیز توطئه‌های‌ كمونیستان‌ و تجزیه‌طلبان‌ را خنثی‌ نموده‌ و یكبار دیگر در افغانستان‌ آزاد، سربلند، متحد و متكی‌ بخود با اطمینان‌ خاطر زندگی‌ برومند را آغاز خواهند نمود انشاالله‌.»

آیا ربانی‌ و همدستانش‌ صرفاً برای‌ آن‌ از پدر و مادر «وطن‌ دشمن‌، ستمی‌، روباه‌ صفت‌، اجیر و...» اند كه‌ با ببرك‌ ائتلاف‌ ساخته‌ و تجزیه‌ افغانستان‌ را می‌خواهند؟ آیا گلبدین‌ چنانكه‌ گفتیم‌ خیلی‌ پیشتر از او با میهنفروشان‌ خلقی‌ ائتلاف‌ نساخت‌ و كودتا نكرد؟ آیا او مخالف‌ تجزیه‌ افغانستان‌ است‌؟ اگر او مانند ربانی‌ وطنفروش‌ است‌ پس‌ یك‌ وطنفروش‌ بخاطر نیل‌ بقدرت‌، از تجزیه‌ وطن‌ ابایی‌ دارد؟ طرفنظر از حرف‌های‌ پشت‌ پرده‌ گلبدین‌، او فروش‌ و تجزیه‌ افغانستان‌ را به‌ سود پاكستان‌ (۲) زیر عنوان‌ فیشنی‌ «كنفدراسیون‌»، مدت‌ها قبل‌ اعلام‌ كرده‌ بود: «دولت‌ اسلامی‌ افغانستان‌، پاكستان‌ و افغانستان‌ را یك‌ كشور خواهد ساخت‌.اگر این‌ بهر دلیلی‌ ممكن‌ نبود، ما كنفدراسیونی‌ از دو كشور بوجود خواهیم‌ آورد.» (روزنامه‌ «دان‌»، ۲۸ مارچ‌ ۱۹۸۸).

از سوی‌ دیگر وقتی‌ به‌ خیر و خوبی‌ «توطئه‌های‌ كمونیستان‌ و تجزیه‌طلبان‌» ربانی‌خیل‌، خنثی‌ شد آنگاه‌ «افغان‌ ملت‌» آرزو دارد مردم‌ ما «در افغانستان‌ آزاد، سربلند و...» زندگی‌ «آبرومند» و با «اطمینان‌ خاطر» را زیر یوغ‌ فاشیزم‌ دینی‌ گلبدین‌ و تنی‌ و گلابزوی‌، «آغاز» كنند؟

به‌ راستی‌ چه‌ روزگار نكبتباری‌ است‌. چقدر درد دارد. با كی‌ طرف‌ هستیم‌. ما بر آنیم‌ كه‌ افغانستانی‌ كه‌ در آن‌ بنیادگرایانی‌ مزدور و خاین‌ چون‌ ربانی‌، گلبدین‌، سیاف‌ و مزاری‌ بر مقامات‌ اساسی‌ دولتش‌ تكیه‌ زنند، به‌ هیچ‌ وجه‌ افغانستان‌ آزاد و سربلند و متحد وغیره‌ نه‌ بلكه‌ كشور اسیری‌ به‌ حساب‌ خواهد رفت‌ كه‌ جسم‌ و جان‌ مردم‌ ناكامش‌ شدیدتر از دوران‌ اشغال‌ و پوشالیان‌، زیر سلطه‌ وحشتبار و غیرانسانی‌ مشتی‌ مطرودان‌ پرعقده‌ و بیمار جامعه‌، خرد خواهد شد، ولی‌ «افغان‌ ملت‌» برای‌ یك‌ چنین‌ روزی‌ دعا كرد و «انشاالله‌» گفت‌ و حالا هم‌ كه‌ گلبدین‌ را «صدراعظم‌» می‌یابد باید آرزویش‌ را تحقق‌ یافته‌ ببیند.

شاید عده‌ای‌ از خوانندگان‌ ما وقت‌ خود نگاهی‌ به‌ نوشته‌ی‌ ركیك‌ و گلبدین‌ خوش‌كن‌ «افغان‌ ملت‌» بیندازند، خواهند گفت‌ كه‌ خیر، همان‌ سكوت‌ و نادیده‌ گرفتن‌ یك‌ چنین‌ مطالب‌ مناسبترین‌ پاسخ‌ بود.

حالا ما هم‌ با صرفاً تذكر دو نكته‌ به‌ این‌ بحث‌ احتمالاً بیهوده‌ و اضافی‌ پایان‌ می‌دهیم‌.

آیا حزب‌ افغان‌ ملت‌ به‌ نام‌ و نسب‌ و هویت‌ خود توجه‌ دارد؟ نامش‌ مركب‌ از سوسیالیزم‌ و دموكراسی‌ است‌. و طوریكه‌ اشاره‌ كرده‌ایم‌ بنیادگرایان‌ از هر دو و نیز ناسیونالیزم‌ مترقی‌ مثل‌ جن‌ از بسم‌اله‌ می‌ترسند، و هر سه‌ مفهوم‌ را مرادف‌ كفر و پیروان‌ آنها را شایسته‌ گردن‌ زدن‌ می‌دانند. احزاب‌ سوسیال‌ دموكرات‌ در سراسر دنیا، مثل‌ سایر احزاب‌ انقلابی‌ و طرفدار دموكراسی‌ جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ (سكیولاریزم‌) را در سر لوحه‌ تفكر و عمل‌ خود قرار می‌دهند و بناً سازش‌ با بنیادگرایی‌ را رسواترین‌ و غیرقابل‌ قبول‌ترین‌ بی‌پرنسیبی‌ و اپورتونیزم‌ تلقی‌ می‌دارند. ولی‌ از بدبیاری‌های‌ ملك‌ ما یكی‌ هم‌ اینست‌ كه‌ حزبی‌ از آن‌ كه‌ نام‌ «سوسیال‌ دموكرات‌» بر خود نهاده‌، آنقدر آیین‌ فروش‌ می‌شود كه‌ حاضر می‌شود هم‌ «سوسیالیزم‌» خود را بخورد و هم‌ دموكراسی‌اش‌ را در جیب‌ بزند (۳) تا از شرارت‌ و تروریزم‌ بنیادگرایی‌ در امان‌ بماند. از این‌ رو برای‌ این‌ حزب‌ سرگردان‌ و جبهه‌ باخته‌، بهتر آنست‌ كه‌ بسم‌اله‌ گفته‌ در محضر نمایندگان‌ با صلاحیت‌ احزاب‌ بنیادگرا، چند بار خط‌بینی‌ بكشد كه‌ دیگر خود را «سوسیال‌ ـ دموكرات‌» و «ناسیونالیست‌» نگفته‌ و نیز چون‌ با حزب‌ «شاغلی‌ حكمتیار صاحب‌» خود را از لحاظ‌ قومی‌ و سیاسی‌ و مذهبی‌ همسان‌ حس‌ می‌كند، پس‌ بد نیست‌ در همان‌ مراسم‌ بیعت‌ پیشنهاد كند كه‌ وظیفه‌ «دور كردن‌ مگس‌ها» از اعضای‌ حزب‌ گلبدین‌ در پشاور، به‌ آن‌ سپرده‌ شود.

و راجع‌ به‌ اندرزهای‌ نویسنده‌ كه‌ از آنها هم‌ تعفن‌ چشمك‌ زدن‌ و دلبری‌ در برابر گلبدین‌ بالاست‌، باید عرض‌ كنیم‌: راه‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» راه‌ آزادی‌، دموكراسی‌ و عدالت‌ اجتماعی‌ است‌. حال‌ اگر این‌ را شما و حزب‌ تان‌، «كمونیزم‌» می‌نامید، بگذار هزار بار اعلام‌ كنیم‌ كه‌ ما «كمونیست‌» هستیم‌. علاوتاً، ما به‌ جای‌ آنكه‌ بر كمونیزم‌ تف‌ بیاندازیم‌، بر مزدوران‌ میهنفروشی‌ تف‌ می‌اندازیم‌ كه‌ به‌ نام‌ «كمونیزم‌» و «خلق‌» و «زحمتكشان‌»، بدترین‌ خیانت‌های‌ ممكن‌ را به‌ وطن‌ و مردم‌ ما مرتكب‌ شدند، درست‌ همانطوریكه‌ مثلاً اگر قرار باشد بر اساس‌ آن‌ همه‌ پابوسی‌های‌ نفرت‌انگیز مقابل‌ گلبدین‌، تفی‌ انداخته‌ شود، این‌ تف‌ باید بروی‌ شما باشد و نه‌ سوسیال‌ دموكراسی‌.

درست‌ همانطوریكه‌ بخاطر خیانت‌ها و رذالت‌های‌ بنیادگرایان‌ جنایتكار هم‌، نباید و نمی‌توان‌ اسلام‌ را محكوم‌ دانست‌.

مرگ‌ بر بنیادگرایی‌!

شرم‌ بر فرصت‌طلبان‌!

زنده‌ باد آزادی‌ و دموكراسی‌!



«پیام‌ زن‌» زیر چاپ‌ می‌رفت‌ كه‌ نوشته‌ای‌ از یك‌ بخش‌ دیگر «افغان‌ ملت‌» منتشره‌ در «مجاهد ولس‌» اپریل‌ ۱۹۹۳ بدست‌ ما رسید كه‌ در آن‌ منجمله‌ گفته‌ شده‌ كه‌ «روزی‌ كه‌ هشت‌ نفر از رفقای‌ حزبی‌ افغان‌ ملت‌ از طرف‌ اخوانی‌ها شهید گردیدند شمس‌ به‌ میله‌ رفت‌ و دو گوسفند كباب‌ كرد»! اگر این‌ قصه‌ درست‌ و نویسنده‌ مورد بحث‌ ما همین‌ آقای‌ شمس‌الهدا شمس‌ باشد، در آن‌ صورت‌ از فردی‌ آنچنان‌ بی‌غیرت‌ و سست‌ عنصر چه‌ جای‌ گله‌ كه‌ خود و دوستان‌ حزبیش‌ را پیش‌ پای‌ گلبدین‌ حلال‌ می‌كند. البته‌ به‌ نظر ما اگر وی‌ در هنگام‌ شهادت‌ رفقایش‌، با نان‌ و پیاز هم‌ سدجوع‌ می‌كرد، ارزش‌ نداشت‌ مهم‌ اینست‌ كه‌ با وفاداری‌ به‌ یاد و راهشان‌، هرگز نباید با قاتلان‌ خاین‌ آنان‌ كنار می‌آمد و صلح‌ و صفا می‌داشت‌.




یادداشت ها:

۱) ما را که "مارکسیستهای ریشدار" بنامند، باید آقای نویسنده و دوستانش "سوسیال دموکراتهای" بی ریش باشند چرا که اولاً از ریش خوش شان نمیآید و از آن مهمتر بر اساس بی ریش بودن، با "انجنیر حکمتیار صاحب" آسانتر و عمیقتر به توافق و سازگاری ای صمیمانه دست خواهند یافت.

۲) افغانستان سوخته و درمانده و بی رمق را با کشوری چون پاکستان که زنجیر هفت حزبش را بدست دارد یکی کردن یا با آن "کنفدراسیون" ساختن جز فروش و مستعمره ساختن میهن ما به دستور آی.اس.آی چه مفهومی دارد؟ "دولت اسلامی" گلبدین دیگر که با دولت مخدوم خودش "یکی" شود یا "فدراسیون" بسازد چه تاج افتخاری بود بر سر ملت ما جز تحکیم سلطه بنیادگریان فاشیست و مالکان خارجی آنان؟ این شعار های خاینانه ی ضد ملی و تجزیه طلبانه، همدستان غیرپشتون گلبدین را هم وامیدارد تا یکی از وحدت با رژیم ایران صحبت کند و دیگری با یکی شدن با جمهوری های آسیای میانه. راستی چرا گلبدین از "کنفدراسیون و یکی شدن" با ایران حرف نزده؟ زیرا، مگر نه اینست که این خاینان زیر پرده "اسلام مرز ندارد" خود، هم مرز قومی میشناسند و هم مذهبی؟ و بدینترتیب همه آنان در فروش و تجزیه افغانستان ما یکی از دیگر سبقت میگیرند. بنیادگرایی پایه و مادر هر حرکت و اندیشه ضد ملی و ضد مردمی است.

۳) "افغان ملت" که خود را بطرز مسخره ای "یگانه حزب اسلامی" و "یگانه حزب ملی" و "یگانه افغانهای سربلند و با وقار و غیر قابل فروش، شریف، باوجدان و اصیل..." میخواند اما بیم دارد از اینکه یکبار هم خود را اگر نه "سوسیالیست" لااقل "دموکرات" بنامد یا ربانی وغیره کسانی را که آماج بدزبانیهای بچگانه قرار داده، به عنوان دشمنان "دموکراسی" و "آزادی" افشا و محکوم نماید. تا این حد تنزل و سازشکاری و پامال کردن عقاید سیاسی، اگر افتادن به زیر پای گلبدین و شرکأ و لیسیدن خون از سر و پای آنان نیست، پس چیست؟

آخرین مطالب