چند تن از «جهادی»های خوكخو روزی در خانهای واقع كارتهسه را زدند. مادر حدود ۶۵ سالهی خانواده كه همیشه پیشبین حادثهای بود، همه نواسهها، دخترها و عروسانش را به خانه پنهان مینماید و خود دروازه را باز میكند. اراذل وحشی با خشونت و بدون اجازه بخانه داخل شده و تمام اتاقها را تلاشی كردند. بعداً با لهجهی بیناموسانه از مادر پرسیدند كه دخترها و عروسهایت كجایند؟ مادر كه از ترس میلرزید جواب داد: همهی شان به خانه یكی از دوستان در خیرخانه رفتهاند. بعد فاشیستهای خوكصفت «جهادی» گفتهاند: «خیر گپی ندارد اگر آنها نیستند تو كه هستی.» مادر سراسیمه میگوید چرا نه بچههایم من هستید برای تان چای و نان تیار میكنم. آنان با خنده میگویند نی ما چای و نان كار نداریم با خودت كار داریم و سپس هفت تن از آن خوكان به زنی كه جای مادر شان را داشت تجاوز میكنند و خانه را ترك میكنند.
وقتی دیگران از زیر خانه بیرون میآیند او با ضجهای جانگدازش مینالد «من میمیرم تنها یكبار میخواهم غسل كنم و شهید شوم. به لحاظ خدا شهادتم را از من نگیرید.»
هر هموطن با شرف، باید تجاوز به آن مادر را تجاوز به مادر و زن خود پنداشته و در راه رهایی افغانستان ما از چنگال بنیادگرایان لحظهای از پا نه نشیند.