آقای‌ اسماعیل‌ خویی‌ «لطیف‌ جان‌» دیریست‌ «خوانده‌» است‌!

آقای‌ خویی‌، هفته‌ نامه‌ خادی ‌ـ جهادی‌ «كابل‌» گزارش‌ مردی‌ را چاپ‌ كرد كه‌ حین‌ مسابقه‌ راكت‌باران‌ باند گلبدین‌، مسعود، ربانی‌ و سیاف‌، راكتی‌ در دهان‌ او جا گرفته‌ بود اما گزارش‌ فقط‌ به‌ مثابه‌ یك‌ «حادثه‌ جالب‌ و حیرت‌ انگیز» تنظیم‌ شده‌ بود بدون‌ هیچ‌ اشاره‌ای‌ به‌ جنایتكاران‌ بنیادگرا. و ما با توجه‌ به‌ همین‌ نكته‌ در «پیام‌ زن‌» شماره‌ ۳۹ نوشته‌ی‌ «اگر راكت‌ در دهان‌ "رهبران‌ جهادی‌" یا مسئولان‌ نشریه‌ "كابل‌" جا بگیرد!» انتشار دادیم‌. و این‌ در واقع‌ مرچ‌ سرخی‌ بود كه‌ «لطیف‌ جان‌» را سوزانید و او با نام‌ «آوان‌» به‌ دفاع‌ از «برادران‌ اسلامی‌ قیادی‌»اش‌ برخاست‌. البته‌ باید گفت‌ كه‌ قبل‌ براین‌ ما در نوشته‌ی‌ «آقای‌ محمود دولت‌آبادی‌، شما هم‌؟» (شماره‌ ۲۹ و ۳۰ «پیام‌ زن‌») به‌ آقای‌ دولت‌آبادی‌ و مجله‌ «آدینه‌» اظهار تأسف‌ و درد نموده‌ بودیم‌ كه‌ چرا با مصاحبه‌ با یك‌ عامل‌ رژیم‌ پوشالی‌ و خادش‌، خود را خوار كرده‌ اند.

بهرحال «خواندن‌» زیر را «لطیف‌ جان‌» در شماره‌ ۷۹ هفته‌نامه‌ خادی ‌ـ جهادی‌ «كابل‌» سر داده‌ است‌:

article against RAWA by Latif Pedram

سلیم‌ ـ امریكا،

نامه‌ سرگشاده‌ «راوا» به‌ تشكل‌ها، نشریات‌ و شخصیت‌های‌ آزادیخواه‌ ایران‌

دوستان‌ محترم‌،
پس‌ از كشته‌ شدن‌ احمدشاه‌ مسعود از لیدران‌ معروف‌ بنیادگرایان‌ و در عینحال‌ «سوگلی‌» امریكا و غرب‌، با ناباوری‌ دیدیم‌ كه‌ آقایان‌ محمدعلی‌سپانلو و پرویز خائفی‌ با شعرهایی‌ به‌ سوگ‌ او نشستند و بدین‌ گونه‌ بر جراحات‌ ملتی‌ از دست‌ او و «برادران‌ دینی‌»اش‌ نمك‌ پاشیدند. ولی‌ اكنون‌ در می‌یابیم‌ كه‌ متأسفانه‌ شاعری‌ به‌ شهرت‌ و اعتبار آقای‌ اسماعیل‌خویی‌ حتی‌ چند سال‌ پیشتر به‌ ابراز احساسات‌ نسبت‌ به‌ لطیف‌پدرام‌ پرداخته‌ است‌ كسی‌ كه‌ به‌ نوكری‌ برهان‌الدین‌ ربانی‌ و مسعود و دوستی‌ با رژیم‌ ایران‌ افتخار می‌نماید و از گردانندگان‌ اصلی‌ مبارزه‌ علیه‌ نیروهای‌ طرفدار دموكراسی‌ در افغانستان‌ منجمله‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» (راوا) به‌ شمار می‌رود.
بر تشكل‌ها، نشریات‌ و شخصیت‌های‌ آزادیخواه‌ ایران‌ است‌ كه‌ در جریان‌ مبارزه‌ بزرگ‌ خود بر ضد دژخیمان‌ جمهوری‌ اسلامی‌، به‌ افشا و طرد بیدریغ‌ شاعران‌ و نویسندگانی‌ برخیزند كه‌ با شعر و هنر خود در خدمت‌ فاشیست‌های‌ مذهبی‌ قرار گرفته‌ و سلاح‌ پاك‌ قلم‌ را به‌ لجن‌ آلوده‌ می‌سازند.

از توجه‌ و همدردی‌ تان‌ سپاسگزاریم
پیروز باشید

خواهران‌ رزمنده‌ام‌،

از دیدن‌ شماره‌ ۵۵ و ۵۶ «پیام‌ زن‌» هیجان‌ زده‌ شدم‌ و نفسی‌ به‌ راحت‌ كشیدم‌ كه‌ تنها خنجر بر گلوی‌ فاشیست‌های‌ مذهبی‌ در كشور ما كماكان‌ امیدبخش‌ و نیرودهنده‌ است‌. هر چند مشكلات‌ بر سر راه‌ انتشار آن‌ برای‌ لااقل‌ ماهایی‌ كه‌ در غرب‌ بسر می‌بریم‌ كاملاً مفهوم‌ است‌، با این‌ هم‌ قلباً آرزو می‌كنیم‌ «پیام‌ زن‌» را در فاصله‌های‌ هر چه‌ كوتاه‌تر بدست‌ بیآوریم‌. همیشه‌ به‌ یاد داشته‌ باشید خواهران‌ ارجمند كه‌ در این‌ شرایطی‌ كه‌ بوی‌ گند بنیادگرایان‌ و مشخصاً فعالیت‌های‌ دیوانه‌وار جهت‌ ترویج‌ كیش‌ شخصیت‌ «مسعود بزرگ‌»، حتی‌ در بعضی‌ كشورهای‌ غربی‌ ممكن‌ است‌ آدم‌ را به‌ یأس‌ تباه‌كننده‌ بكشاند، «پیام‌ زن‌» بارقه‌ امید و دلگرمی‌ و بازتاب‌ فریاد خود ما بشمار می‌رود.

ولی‌ یك‌ یادآوری‌ دردناك‌: من‌ مطمئنم‌ كه‌ شما نشریه‌ «سپیده‌» از گلنوربهمن‌ را دریافت‌ داشته‌ اید اما عجیب‌ است‌ چگونه‌ متوجه‌ نشده‌ اید كه‌ در شماره‌ دوم‌ و سوم‌ آن‌ آقای‌ اسماعیل‌خویی‌ برای‌ كتاب‌ خادی‌ـجهادی‌ بدنام‌ لطیف‌پدرام‌، شعری‌ نوشته‌ با نام‌ «بخوان‌، لطیف‌ جان‌!». این‌ به‌ نظر من‌ از سر بی‌خبری‌ ساده‌ی‌ اسماعیل‌خویی‌ از ماهیت‌ و گذشته‌ی‌ او نیست‌. «لطیف‌ جان‌» هر چیز را اگر بخواهد یا بتواند وقیحانه‌ پنهان‌ نماید، تعلق‌ خاطرش‌ را به‌ «استاد»، «مسعود بزرگ‌»، «جمعیت‌ اسلامی‌ افغانستان‌» و رژیم‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ قادر نیست‌ بپوشاند آن‌ هم‌ برای‌ شاعری‌ آگاه‌ و با معرفت‌ مثل‌ اسماعیل‌خویی‌.

حالا به‌ طور دقیق‌ نمی‌دانم‌ قضیه‌ از چه‌ قرار است‌ ولی‌ در یك‌ چیز نمی‌توان‌ شك‌ كرد كه‌ سراینده‌ «سیاهكل‌» باید به‌ «جماران‌» رو نموده‌ باشد تا از شاعری‌ خادی‌ـجهادی‌ بخواهد «بخوان‌!»

بهرحال‌، به‌ گمانم‌ مهم‌ترین‌ مسئله‌ این‌ است‌ كه‌ «پیام‌ زن‌» به‌ سبب‌ استفاده‌ از چند شعر آقای‌ خویی‌ در شماره‌های‌ مختلفش‌ به‌ شمول‌ شماره‌ ۵۵ و ۵۶ باید روشنگری‌ نماید.

اول‌ دلم‌ می‌خواست‌ چیزی‌ را با نام‌ «بخوان‌، ثابتی‌ جان‌ (از شكنجه‌گران‌ رژیم‌ ایران‌.)!» یا «بخوان‌، لاجوردی‌ جان‌!» به‌ نظم‌ درآورم‌ و بعد از آقای‌ خویی‌ بپرسم‌ چطور است‌، تا به‌ این‌ وسیله‌ میزان‌ درد و خشم‌ و نفرت‌ مردم‌ ما را از تكریم‌ یك‌ شاعر در خدمت‌ خاد و دژخیمان‌ اسلامی‌ دریابد. اما فكر كردم‌ بهتر خواهد بود این‌ كار را به‌ خود «پیام‌ زن‌» بسپارم‌ كه‌ یكه‌ و تنها دیریست‌ تجربه‌ی‌ مواجهه‌ و افشای‌ شاعران‌ و نویسندگان‌ تسلیم‌طلب‌ و مدافع‌ فاشیزم‌ مذهبی‌ را دارد.

«حیدر لهیب‌ و صدها عاشق‌ دیگر وطن‌ و مردم‌ مانند وی‌ به‌ فرمان‌ و به‌ دست‌ حزب‌ و رهبران‌ خاین‌ همین‌ «چهره‌ مطرح‌ و نوآور شعر» افغانستان‌ در پولیگون‌های‌ پلچرخی‌ تیر باران‌ شدند. آیا لطیف‌ خان‌ در آنزمان‌ غیر از ایفای‌ وظیفه‌ در خاد، در شكنجه‌ و تیرباران‌ كردن‌ حیدرلهیب‌ها عملاً دست‌ نداشت‌؟»

«آقای‌ دولت‌آبادی‌، شما هم‌؟» «پیام‌ زن‌» شماره‌ ۲۹ و ۳۰

راستی‌ آیا پس‌ از مزدورپروری‌های‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ در افغانستان‌، اكنون‌ نوبت‌ شاعرانی‌ معین‌ از آن‌ كشور رسیده‌ تا از اسماعیل‌ خان‌ هراتی‌، خلیلی‌، احمدشاه‌مسعود، برهان‌الدین‌ربانی‌ و بعضی‌ پادوان‌ فرهنگی‌ آنان‌، برای‌ مردم‌ دیدنی‌دار ما «رهبر» و «دانشمند» و «ادیب‌» تراشیده‌ و به‌ این‌ ترتیب‌ به‌ آنان‌ تحقیر و توهینی‌ جانفرسا روا دارند؟

امیدوارم‌ هرگز چنین‌ نباشد.

با این‌ حال‌ به‌ یك‌ چیز باور دارم‌ كه‌ چنانچه‌ «پیام‌ زن‌» در جایی‌ گفته‌ این‌ زمستان‌ها، سلطه‌ی‌ جنایتكاران‌ جهادی‌ رفتنی‌ است‌ ولی‌ داغ‌ سیاه‌ در پیشانی‌ شاعران‌ و نویسندگان‌ پابوس‌ شان‌ چه‌ افغانی‌ و چه‌ غیر آن‌ می‌ماند.

با آرزوی‌ سلامتی‌ و پیروزی‌ تان‌.

• دوست‌ گرانمایه‌،

بدون‌ مقدمه‌ چینی‌ و قبل‌ از همه‌ بگوییم‌ كه‌ براساس‌ نامه‌ گرم‌ و رزمنده‌ شما لازم‌ می‌بینیم‌ از دو كمبود خجالت‌بار خود انتقاد كنیم‌ یكی‌ این‌ كه‌ چقدر دیر از ناز دادن‌ شاعر خادی‌ـجهادی‌ توسط‌ اسماعیل‌خویی‌ با خبر می‌شویم‌ و دوم‌ این‌ كه‌ در آخرین‌ شماره‌ نیز شعر وی‌ آمده‌ است‌.

ما از این‌ بابت‌ از مردم‌ و مشخصاً خوانندگان‌ عزیز «پیام‌ زن‌» صمیمانه‌ عذر می‌خواهیم‌.

عجالتاً برای‌ آقای‌ اسماعیل‌خویی‌ حرفی‌ نداریم‌ جز این‌ كه‌ نوشته‌ لطیف‌خان‌ جمعیتی‌ علیه‌ «پیام‌ زن‌» را در همین‌ شماره‌ پیش‌ چشم‌ ایشان‌ قرار دهیم‌ (آیا تا حال‌ آن‌ را ندیده‌ است‌؟) تا شاید ببینند كه‌ از میان‌ قلمبدستان‌ خادی‌ـجهادی‌، تسلیم‌طلب‌ و یا خنثی‌ به‌ یكی‌ از كثیفترین‌ آنان‌ صلا سر داده‌ كه‌ «بخوان‌!»

مجدداً از یادآوری‌ مهم‌ تان‌ اظهار سپاس‌ می‌نماییم‌.

آخرین مطالب