رسول‌ امین‌ خواستار چه‌ نوع‌ فاشیزم‌ است‌؟

پروفیسر عبدالرسول‌ امین‌ معرف‌ حضور خوانندگان‌ عزیز ماست‌. وی‌ همانیست‌ كه‌ از سر خطایی‌ انسانی‌ كلمه‌ «مبارزه‌ قاطع‌» را به‌ زبان‌ آورده‌ بود ولی‌ زمانی‌ كه‌ متوجه‌ شده‌ بود چه‌ اصطلاح‌ ضد «نظم‌ نوین‌ جهانی‌»، «كمونیستی‌»، «چپ‌»، «انقلابی‌» و «خطرناكی‌»، در گفتارش‌ راه‌ یافته‌، بلافاصله‌ از حاضران‌ در جلسه‌ به‌ سبب‌ بكاربرد آن‌ كلمه‌ وحشت‌انگیز، عذر خواهی‌ و لاحول‌ كرد! (ر. ش‌. «پیام‌ زن‌» شماره‌ ۴۴)

اخیراً او در مصاحبه‌ای‌ با «فرنتیرپست‌» (۷ فبروری‌ ۱۹۹۸) نكات‌ جالبی‌ اظهار داشته‌ كه‌ به‌ یك‌ خنده‌ می‌ارزند مخصوصاً كه‌ «پیام‌ زن‌» فاقد صفحه‌ «قتقتك‌» است‌.

پروفیسر ضمن‌ اشاره‌ به‌ ظاهرشاه‌ طلبی‌اش‌ از ۱۹۸۰ به‌ این‌ سو می‌گوید: «در جامعه‌ سنتی‌ افغانی‌ ما، شخصی‌ می‌تواند بر آنان‌ حكومت‌ كند كه‌ مافوق‌ هرگونه‌ انتقاد باشد. افغانستان‌ سرزمین‌ شهزادگان‌ است‌ و تنها شهزادگان‌ بر این‌ سرزمین‌ حاكم‌ بوده‌ می‌توانند.»

خاینان‌ جهادی‌ گفتند «افغانستان‌ سرزمین‌ جهاد اسلامی‌ است‌» و بعد هرچه‌ در انبان‌ خیانت‌ و جنایت‌ و رذالت‌، بی‌ناموسی‌ بی‌سابقه‌ و غیرانسانی‌ داشتند، بنام‌ «جهاد» و «اسلام‌» بر مردم‌ و كشور بلاكش‌ ما روا داشتند تا آن‌ كه‌ بوی‌ «قیادی‌های‌ جهادی‌» در اقصی‌ نقاط‌ جهان‌ پیچید و ارباب‌ ناگزیر شد برادران‌ تازه‌ نفس‌ آنان‌ را با لنگی‌ سیاه‌ و چشم‌ سرمه‌ شده‌ بنام‌ طالبان‌ به‌ میدان‌ آورد. این‌ مزدوران‌ وحشی‌ هم‌ بنام‌ «شریعت‌ غرای‌ محمدی‌» از توسل‌ به‌ هیچ‌ زورگویی‌، نفاق‌ افگنی‌ قومی‌ و مذهبی‌ و توهین‌ و تبهكاری‌ علیه‌ مخصوصاً زنان‌ ما دریغ‌ نمی‌ورزند تا شیره‌ جان‌ مردم‌ و میهن‌ ما را بنام‌ «شریعت‌» و تطبیق‌ اسلام‌ طالبی‌، در «امارت‌ اسلامی‌افغانستان‌» بمكند.

و حالا آقای‌ رسول‌ امین با بیرق‌ «سنت‌» و «عنعنه‌»اش‌، از این‌ وطنِ تباه‌ شده‌ به‌ دست‌ خیانتكاران‌ اسلامی‌، چیزی‌ می‌تراشد كه‌ گویی‌ مردم‌ آن‌ نسل‌ اندر نسل‌ بی‌شعور و ساده‌ لوح‌ و گوسفندی‌ بوده‌ و خوش‌ دارند كه‌ فقط‌ «شهزادگان‌» بر آنان‌ فرمان‌ رانند! یعنی‌ حالا اگر ظاهرشاه‌ به‌ هر دلیلی‌ نتواند یا نخواهد از زندگی‌ آسوده‌اش‌ دست‌ كشیده‌ به‌ افغانستان‌ بیاید، هر كسی‌ از خاندان‌ او ولو هم‌ كاملاً بیگانه‌ از افغانستان‌ و مردمش‌ باشد و ولو بیسوادی‌ و عقب‌ ماندگی‌ و جهالتش‌ از خاینان‌ جهادی‌ و طالبی‌ هم‌ پیشی‌ گیرد، می‌تواند تشریف‌ آورده‌ و زمام‌ امور را در دست‌ گیرد چرا كه‌ اینجا «سرزمین‌ شهزادگان‌» است‌ و سرنوشت‌ مردم‌ سیاه‌ بخت‌ ما هم‌ جز در دست‌ شهزادگان‌ نمی‌زیبد!

لیكن‌ رسول‌ خان‌ امین‌ فراموش‌ می‌كند كه‌ افغانستان‌ در عینحال‌ سرزمین‌ قیام‌هایی‌ بزرگ‌ بر ضد شاه‌ و شهزادگان‌ ستمگر و مفتخوار و خوشگذران‌ و طفیلی‌ بوده‌ است‌؛ اینجا سرزمین‌ آن‌ دلاورانی‌ هم‌ بوده‌ است‌ كه‌ شاهان‌ و شاهزادگان‌ متعددی‌ را به‌ ضرب‌ گلوله‌ از پا درآورده‌ اند. برای‌ مردم‌ ما شاه‌ و شاهزاده‌ هیچگاه‌ چیز مقدس‌ و «غیر قابل‌ انتقاد» نبوده‌ اند. توده‌های‌ ما دیروز بر ضد شاه‌ و شاهی‌ بودند و امروز بر ضد امیر و امارت‌ اند با آنكه‌ در هفت‌ پوشش‌ دینی‌ قرار داده‌ می‌شوند. طرفداری‌ مردم‌ ما از ظاهرشاه‌ نه‌ هرگز به‌ خاطر تمایل‌ شان‌ به‌ سلطنت‌ و شاهزادگان‌ بلكه‌ به‌ خاطر انتخاب‌ بین‌ جلادان‌ بنیادگرا و او بوده‌ است‌. درین‌ زمینه‌ ما نیز گفته‌ ایم‌ كه‌ حتی‌ پاپی‌گك‌ ظاهرشاه‌ را هم‌ با این‌ گرگان‌ خون‌ آشام‌ نمی‌توان‌ مقایسه‌ كرد ولی‌ مسخره‌ است‌ كه‌ این‌ حمل‌ به‌ اساساً «علاقمندی‌» ما به‌ شاه‌ و شاهزادگان‌ گردد.

صدای‌ آقای‌ امین‌ صدای‌ فرد عقب‌ مانده‌ و شدیداً مرتجعی‌ از گور صد ساله‌ برخاسته‌ایست‌ كه‌ تنها با دژخیمان‌ «امارت‌» طلب‌ همخوانی‌ دارد. او دلیل‌ اصلی‌ عدم‌ قبول‌ خاینان‌ جهادی‌ (و احتمالاً طالبی‌) را نه‌ در ماهیت‌ عمیقاً ضد دموكراسی‌ و قرون‌ وسطایی‌ و پر خیانت‌ و جنایت‌ آنان‌ بلكه‌ در منشاء خانوادگی‌ آنان‌ می‌بیند: «من‌ بمثابه‌ یك‌ افغان‌، آنان‌ (كسانی‌ كه‌ در فاجعه‌ ۸ ثور به‌ قدرت‌ رسیدند) و پیشینه‌ و منشاء خانوادگی‌ آنان‌ را نمی‌دانم‌. چگونه‌ می‌توانم‌ آنان‌ را قبول‌ كنم‌؟ چگونه‌ یكچنان‌ مردمی‌ قادر به‌ كنترول‌ افغانستان‌ و افغان‌ها اند؟» یعنی‌ تمام‌ جلادان‌ جهادی‌ و طالبی‌ بر سر دو دیده‌ی‌ رسول‌ خان‌ امین‌ جا داشتند اگر با رشته‌ای‌ از رشته‌ها به‌ مثلا دودمان‌ ظاهرشاه‌ در پیوند می‌بودند. یعنی‌ این‌ فاشیستهای‌ سفاك‌ مذهبی‌ حق‌ داشتند بر افغانستان‌ حكمروایی‌ كنند مشروط‌ بر اینكه‌ یكی‌ از هفت‌ پشت‌ شان‌ به‌ یكی‌ از شاهزادگان‌ عزیز می‌رسید یا بنابر نظریه‌ی‌ نر شیر نگارگر، بخت‌ با آنان‌ یاری‌ می‌كرد و یكی‌ از مادران‌ یا مادركلانهای‌ شان‌ در یكی‌ از حرمسراهای‌ ملوكانه‌ افتخار حضور می‌داشت‌ تا همخونی‌ به‌ وقوع‌ می‌پیوست‌!

دوستی‌ می‌گفت‌ كه‌ پاره‌ای‌ از روشنفكران‌ كشور بیشتر از خیانت‌ پیشگان‌ بنیادگرا، مایه‌ سرافكندگی‌ مردم‌ ما در جهان‌ می‌باشند. و به‌ نظر ما آقای‌ رسول‌ امین بدون‌ شك‌ یكی‌ از آن‌ روشنفكران‌ بشمار می‌رود. بین‌ او و هم‌مسلكانش‌ نظیر نبی‌مصداق‌، ا.نگارگر (شیر نر)، حسن‌ كاكر وغیره‌ هیچ‌ تفاوتی‌ ماهوی‌ وجود ندارد. آنان‌ علناً و بیشرمانه‌ بر خاك‌ پای‌ «امیرالمومنین‌» شان‌ بوسه‌ زدند اما معضل‌ رسول‌خان‌ آنست‌ كه‌ بوی‌ بوی‌ می‌كند تا انشاءالله‌ در رگهای‌ خاینان‌ بنیادگرا، خون‌ خانواده‌ی‌ سلطنتی‌ را تشخیص‌ دهد. ولی‌ این‌ مسئله‌ای‌ بسیار مشكل‌ نیست‌. اگر ظاهرشاه‌ یا یكی‌ از «والا حضرات‌ شاهزادگان‌» به‌ این‌ یا آن‌ گروه‌ بنیادگرا ملحق‌ گردد، در آنصورت‌ آیا پروفیسرما هم‌ به‌ طرف‌ آن‌ گروه‌ خاین‌ چهارنعل‌ نخواهد كرد؟

آقای‌ رسول‌ امین‌ باید بداند كه‌ همانطوری‌ كه‌ دوران‌ «امیران‌» و «امارت‌» و «امیرالمومنین‌»ها را گاو خورده‌، دوران‌ شاه‌ و شاهی‌ و شاهزادگان‌ نیز مدتهاست‌ بسر آمده‌ است‌. او می‌تواند در رؤیاهایش‌ خوش‌ بگذراند اما بعد از این‌، «شاه‌» و «ملكه‌» جز در قطعه‌بازی‌ و جز در كنار فیل‌ و اسب‌ در تخته‌ شطرنج‌ در جای‌ دیگر و به‌ معنی‌ دیگری‌ مطرح‌ نخواهند بود. و شاید هم‌ تا آن‌ روز زنده‌ بوده‌ و به‌ چشم‌ سر ببیند كه‌ چگونه‌ سر انجام‌ جنبش‌ اصیل‌ دموكراسی‌ در «سرزمین‌ شاهزادگان‌» همچون‌ سمندر سر از خاكستر برآورده‌ و هر چه‌ شاه‌ و شاهزاده‌ و امیر و امیرزاده‌ی‌ خاین‌ و پادوان‌ روشنفكر آنان‌ است‌ را در آتش‌ خشم‌ پرتوانش‌ نیست‌ و نابود كرده‌ و درفش‌ آزادی‌، دموكراسی‌ و عدالت‌ اجتماعی‌ را در سرتاسر میهن‌ پاك‌ شده‌ از لوث‌ بنیادگرایان‌ و سایر مرتجعین‌ به‌ اهتزاز در آورد.

آخرین مطالب