«ملنگ» یا پلنگ؟
داكتر محمد اكرم عثمان برای اكثر روشنفكران افغانستان چهرهای از قدیم آشناست. در دوران استبداد سردار داوود، حنجره و قلمش را به رژیم پلیسی او سپرده بود و در دوران تجاوز روسها نهتنها از نظر كیجیبی و مزدوران پرچمی و خلقیش نیفتاد بلكه همانند بسیاری از نویسندگان و شاعران دیگر بجای پیوستن به مبارزه آزادیخواهانه، آرمیدن در بغل اشغالگران و سگان وطنیش را ترجیح داد.


كدامیك از افراد فوق آنقدر وجدان دارند كه از دوران قلمزنی برای رژیم پوشالی خجالت بكشند؟
ولی او هم نظیر داكتر ظاهر طنین، اسحق نگارگر، رازق رویین، بیرنگ كهدامنی، رهنورد زریاب و... كه ادعای «غیر حزبی» بودن میكردند، از آنانی نیست كه پس از حمل كردن آنهمه زنجیر های سنگین و ننگین خدمت به رژیم های مستبد و روسها و میهنفروشان تكان خورده، و یا با آغاز محشر سیاه جنایتكاران بنیادگرا در كابل و سایر ولایات وجدانش اندكی لرزیده، به پوزش خواهی از مردم برخیزد یا لااقل سكوت اختیار نماید. او همانند اسداله حبیب، ظاهر طنین، واصف باختری و غیره امروز طوری حرف میزند و قیافه میگیرد كه گویی طی ۱۴ سال سلطهی تجاوزكاران روسی و سگهای پرچمی و خلقی، مطلقاً به دور از و در نقطه مقابل آنان بسر برده و هیچ لكهای از سخنگویی دكتاتوری داوود خان و مهره بودن در دستگاه اشغالگران و میهنفروشان در آستینش وجود ندارد و مردم به او و امثالش باید بمثابه صرفاً «فرهنگیان»ی ملنگ صفت نگرد كه در دار دنیا جز چرس و بنگ به چیزی میل نداشته و مخصوصاً از دنیای سیاست بیزار بوده اند!
«پیام زن» تا حال ماسك برخی از این ملنگ های چركین اما دروغین را دریده و در این شماره میبینیم كه داكتر اكرم عثمان در عهد سیطرهی كثیفترین جنایتكاران تاریخ افغانستان چگونه مثل هر پرچمی یا نوكر پرچمی كه از تخت و بخت پایین افتاده باشد، در كسوت واعظی و احمق و بیخبر از دنیا درآمده و بدون ذرهای افشاگری علیه دارودستههای خاین جهادی و طالبی، برای صلح دعا میكند تا اگر خدا بخواهد در صورت آشتی جانیان اسلامی، قلم و حنجره خستگی ناپذیرش را در گرو این یا آن باند فاشیستی مذهبی گذارد.
غداری به «یكی از عادلانه ترین جنگهای تاریخ»
نوشته وی با عنوان «جنگ یا صلح؟ كدام یك؟» در نشریه «آفتاب» شماره ۱۷ به چاپ رسیده است و اینطور آغاز میشود:
هفده سال پیش چنین جنگی در خانه ما هم شروع شد و ملت ما در یكی از عادلانهترین جنگهای تاریخ، حضور و حقوق كاملش را در تاریخ ثابت كرد.
به این میگویند وقاحت و رندی به طاقت دو. داكتر عثمان فكر میكند این مطلبش را هم خواننده به عنوان یك داستان بیارزش او نگریسته و دروغها و خیال پردازیهایش را به هیچ خواهد گرفت؟ نه. مردم طنابی به گردن داكتر صاحب انداخته، او را به بلندیای كشانده از وی میپرسند:
لكههای خون مردم و روشنفكران آزادیخواهی كه مرگ را پذیرفتند اما در برابر روسها و سگهای آنان سر فرود نیاوردند، از دامن شما آقای داكتر اكرم خان عثمان و اغلب آن نویسندگان، شاعران و هنرمندان فرومایهای زدوده نشده كه طی ۱۴ سال جنگ مقاومت، با عضویت در مؤسسات به اصطلاح فرهنگی و قلمزنی در نشریات پوشالیان و زیارت روسیه واقمار اززندگی لذت میبردند.شما از كی به اینسو پی بردهاید كه جنگ علیه تجاوزكاران روسی و میهنفروشان پرچمی و خلقی «یكی از عادلانهترین جنگهای تاریخ» بوده است؟ آخر هنگامی كه در آن جنگ خون صدها هزار فرزند این آب خاك توسط روسها و خاینان پرچمی و خلقی در جبهات یا در پلچرخی به زمین ریخته میشد، شما با هم ركابان در اتحادیه نویسندگان، اتحادیه ژورنالیستان، یا رادیو تلویزیون و سایر دستگاههای میهنفروشان و یا در سرزمین «همسایه بزرگ شمالی» و اقمارش شاد و سرمست مینوشیدید و میخندیدید و بخاطر اثبات نمك حلالی برای روسها و پرچمیها قلم زده و حنجرهی تان را میآزردید. اگر شما ذرهای حرمت این جنگ را میداشتید، خفت نوكری روسها و سگان شان و سفرها به كشور اشغالگر را به هیچ قیمتی به جان نمیخریدید. شما اگر در آن جنگ بلندگوی میهنفروشان نمیبودید، داغ گلولههای آن جنگاوران عادل را در نیم تنهی تان نمیداشتید. (۱)
البته بد نبود اگر داكتر اكرم عثمان و سلسلهای از پرچمیها و خلقیها و «فرهنگیان» خفیه و خجل آنان، پیش از آنكه اینچنین با چشمپارگی شیر غلت زده و ناگهان خود را ضد پرچم و خلقِ مادرزاد وانمود سازند، با صراحت و بدون زبانبازیها و حرامزادگیهای روشنفكرانه، گذشته پرخیانت شان را به باد انتقاد و طرد گرفته و با پوزش از ملت تعهد میكردند كه باقی عمر اسفبار و ناكام شان را در مبارزه علیه فاشیزم جهادی و طالبی و بخاطر آزادی و دموكراسی وقف خواهند كرد.
لیكن بدبختانه مشخصه او و شركاء اینست كه اولاً به دورهی خدمتگزاری خالصانه خود به میهنفروشان كوچكترین اشارهای نمیكنند و ثانیاً و زشت تر از آن امروز هم با جنایتكاران اخوانی به زبان پرتملق و معاملهگرانه سخن میگویند. گویی اینان را مادر صرفاً برای سازش، خودفروختگی و اجیر شدن توسط هر رژیم خاین ضد مردمی به دنیا آورده است.
عامگویی و وحشت داكتر اكرم عثمان از محكوم كردن باندهای بنیادگرا به انزجارآورترین شكل تبارز مییابد. او جنگ جاری را جنگ قدرت بین فاشیستهای اسلامی نه بلكه جنگی بین «ما» یعنی ملت گفته و طبعاً هر گونه توحش و رذالت و بیناموسی مضمر در آنرا ناشی از «پاس ارضای دیو درون مان» میداند. او مثل هر نویسنده ارتجاعی و مفلوك وطنی یا خارجی، باندهای سیاه اخوانی را با تمام بیشرافتیهای شان مرادف و مساوی ملت قلمداد میكند. او به اینطریق میكوشد سالهای اشغال و تبهكاریهای اربابان و رفقای پرچمی و خلقیش را نیز خواست و كار ملت ما در مجموع بنامد.
«دیو» در درون كیست؟
این دید ارتجاعی نسبت به ملت و برخورد كاسهلیسانه وی نسبت به جانوران اخوانی در سراسر نوشته فراوان خودنمایی میكند كه به آوردن فقط چند نمونه اكتفا میكنیم:
ولی هنوز فجر فردا و آزادی چنانكه باید ندمیده بود كه ما در جنگی بزرگتر شركت كردیم ـ جنگ بخاطر هوای نفس مان و جنگ به پاس ارضای دیو درون مان! ما در این جنگ آنقدر كشتیم و كشته دادیم كه با مرگ و میر عادی شاید در نیم قرن و یا از آن بیشتر ممكن میبود، طرفه این كه ما در این جنگ بجان هم افتادیم و از قتل قوم و قریب، خواهر و برادر، همشهری و همسایه در به دیوار خویش نیز دریغ نداشتیم،
مردم ما و صدها هزار مهاجر كه در كمپهای جهنمـی در پاكستان و بخصوص ننگرهار و مزار زیر سایه تفنگ اخوان و گلمجمع، مرگ تدریجی را تجربه میكنند، بخاطر كدام «هوای نفس» و به «پاس ارضا»ی كدام «دیو درون» شان در كـدام جنگ شركت كردهاند؟ آیا آنان در كودتای ۷ ثور دست داشتند؟ آیا مردم از روسها خواستند به افغانستان بتازند؟ آیا از ترهكی تا نجیب خاین را مردم انتخاب كردند؟ آیا فاجعه ۸ ثور را مردم جهت نابودی خود آفریدند؟
خیر آقای داكتر عثمان، این مهاجرین و ملیونها هموطن سوختهی دیگر ما در داخل كشور، یاغی «هوای نفس» و «دیو درون» خود نه بلكه قربانی آن «هوای نفس» و «دیو درون» فاشیستهای دینیاند كه خصلت و عادت شان روی سیاهترین جنایتكاران تاریخ را هم سفیدكرده است. هیچ نویسنده شرافتمندی به خود اجازه نمیدهد مشتی تجاوزكار جهادی را با اكثریت مردم قربانی تجاوز و جنایت آنان خلط نماید.
شما و شركای «فرهنگی» تان بدون شك دارای «هوای نفس» و «دیو درون» وجن و پریهای زیاد دیگری بودید كه موجب گردیدند شما را در نوكری به رژیمهای داوود و اشغال و پوشالی وادارند. اما نباید همه را در آیینه خود دید و در لجنی كه با افتخار در آن میزیستید پای ملتی را هم بكشانیدكه «در یكی از عادلانهترین جنگهای تاریخ حقوق و حضور كاملش را درتاریخ ثابت كرد» و درهمانحال «حضوركامل» شما و همكاران بمثابه روشنفكرانی تسیلمطلب و خاین در حاشیه آن تاریخ ثبت میشد.
دیو یاد شده هنوز باید در درون شما كارش را بكند منتها با تغییر اوضاع سمت فعالیتش را از هواداری پرچم و خلق به سوی دم جنباندن در برابر بنیادگرایان تغییر داده است!
لكه های خون در آستین داكتر اكرم عثمانها
پس از همردیف قرار دادن ملت و گرگانی كه به جان ملت افتاده، «كاندید اكادیمسین» به ذكر دو مثال از «بجان هم افتادن» «ما» میپردازد كه چگونه جنایتكاری جهادی بجای قاتل برادرش، زنش را گیر آورده و او را نه با گلوله بلكه با راكت متلاشی میسازد، و چگونه دكانداری سر پسر جوانش را در انفجار راكتی از دست داد.
هرچند زبان او میخشكد بگوید كه جنایتكار اولیاز كدام حزب بود و یا آن راكت مرگبار از سوی كدام باند خاین پرتاب شده بود ـ یا شاید هر دو، كار ملت ما و به «پاس ارضای دیو درون» بوده باشد؟ـ با اینهم باید از وی پرسید آیا از جنایات روسها و عمال پرچمی و خلقی و بخصوص شخص جاسوس و قاتل بزرگ داكتر نجیب و دستگاه مخوف خادش چیزی به یاد ندارد؟ آیا از كشتار دهها هزار بوسیله بمهای كیمیاوی، پایین انداخته شدن از هلیكوپترها، زنده بگور شدن در پولیگونها و شكنجه و تیرباران كردنها در قتلگاه پلچرخی و یا از آن لیست ۱۳ هزار نفری اعدام شدگان هیچ نشنیده است؟
لكههای خون مردم و روشنفكران آزادیخواهی كه مرگ را پذیرفتند اما در برابر روسها و سگهای آنان سر فرود نیاوردند، از دامن شما آقای داكتر اكرم خان عثمان و اغلب آن نویسندگان، شاعران و هنرمندان فرومایهای زدوده نشده كه طی ۱۴ سال جنگ مقاومت، با عضویت در مؤسسات به اصطلاح فرهنگی و قلمزنی در نشریات پوشالیان و زیارت روسیه واقمار اززندگی لذت میبردند.
شاید به همین دلیل است كه شما و شركاء وقتی زمینه یاد آن سالها پیش میآید خود را وقیحانه به كوچه حسن چپ میزنید و به منظور معاملهگری، از میهنفروشان جهادی نیز نام نمیبرید تا آنان نیز پشت شما نگشته و در همان امریكا یا اروپا با فیر راكتی منفجر تان نسازند!
درست است كه شما با هر كسی و منجمله تبهكاران بنیادگرا زد و بند میتوانید اما هستند نیروهایی و از آن میان «پیام زن» كه از پاره كردن ماسكهای گوناگون دست نخواهند گرفت.
بربریت ملت خلاصی ندارد:
ما بر دروازهٔ، تمام باغها، درهها و گلگشتها و گندمزار ها قفل گرانی زدهایم و پشت حصارها و دیوارهای بلند و بیمناك كمین كردهایم، همین دو سال پیش همسایه ما بیخبر درختهایش را تنها گذاشت و از ترس ناپدید شد، من از پشت شیشه شاهد مرگ تدریجی درختها بودم، ما با درختها هم جفا كردهایم، اكنون درختهای هر باغ را چون صلیبهای سنگین، خارایین و تیغدار بدوش میكشیم و راهی تپه جلجتا هستیم.
آقای «كاندید اكادیمسین» مزاح نكنید. مگر بهار و آن چیزهای شاعرانه دیگر را كه در كابل ندیده بودید در مسكو و دیگر شهر های شوروی و كشور های اقمار چطور؟ مگر عشق بهار و... در آنجا ها و در ركاب دستگیر پنجشیری، عبداله نایبی، سخی كاوون و وطنفروشانی ازین قبیل مزه نمیداد؟
به راستی كه وقتی انسان از چالهی چاكری اشغالگران و پوشالیان تا فرق به چاه مجاملهگویی مقابل جلادان بنیادگرا فرو رود، نمیتواند جز این بیندیشد و بنویسد. در جواب اینهمه نمك پاشیهای داكتر عثمان بر زخم های مردم چه میتوان گفت غیر از آرزوی روزی كه او و سایر نویسندگان و شاعرانی كه از چتلی خوری پرچم و خلق به سوی آزمایش مردار بنیادگرایان پلید رخ نمودهاند بخاطر قلمفرسایی های خنثی، دوپهلو، سازشكارانه و بزدلانه در چنگ عدالت بیفتند.
ولی یادتان باشد «كاندید اكادیمسین» كه مردم «بر دروازه تمام باغها و...»، «قفلگران» نزده و «با درختها جفا» نكردهاند. آنان درگیر مصیبت خانمانسوز و روانسوزی بنام بنیادگرایان اند كه تسمهی نوكری بیگانگان را به گردن دارند و روشنفكرانی اشرافی و بیایمان چون شما از ترس آنان سكته میكنند و لاجرم در برابر آنان خوشآمد گویان پوزك میزنند.
سگ جنگی یا جنگ بین ملت؟
او ضمن یكی دانستن مردم با رهزنان اسلامی و بیان بیگانه شدن سگها و گربهها از انسانها، ندای صلح سر میدهد:
سگها و گربههای روستاهای ما از بس گوشت آدم خورده اند دیگر به یاد ندارند كه باری اهلی بودند و با آدمها میزیستند. از این روست كه ما به آخرین مرز خصومت و خشونت رسیدهایم. آیا باز هم صلح نكنیم؟ شما چه میگوئید؟
اگر نویسنده هنوز هم در مقام سخنگوی رژیم دستنشانده میبود یا بهر حال یكی از طرفهای جنگ را نمایندگی میكرد حق داشت خود و جنایتكاران بنیادگرا رابه رسیدن به«آخرین مرز خصومت وخشونت» توجه داده و صلحطلبی نماید. اما حالا كه چنین نیست باز هم باید آن طناب دور گردنش را محكمتر كشید و پرسید كه ای «كاندید اكادیمسین» پوشالی، كی موجب شده كه گوشت آدم خوراك حیوانات شود؟ كی به آخرین مرز سبعیت و رذالت و بیشرافتی رسیده؟ مردم ما یا آدمكشان جهادی؟
و از آنجایی كه مردم عذابدیدهی ما را با سگ جنگی جاری هیچ سرو كاری نیست بناءً آرزوی صلح بین فاشیستهای جانور صفت و نه محو آنان از صحنه، جز آرزویی ابلهانه یا توطئهگرانه ما نیست كه با تحقق آن مردم ما بطور متمركزتر، یكدست و قانونی تحت سلاخی جسمی و روحی بنیادگرایان بد ذات قرار خواهند گرفت ولی در عینحال داكتر اكرم عثمانها به مقامهایی خواهند رسید. او و شركاء از داكتر روان فرهادیها، مسعود خلیلیها، محمود فارانیها، غفورزیها وجیفه خوارانی از این قماش تا آخر پس نخواهند ماند؟
گویی «كاندید اكادیمسین» قسم خورده كه در مقالهاش «ثابت» سازد كه جنگ فعلی، سگ جنگی بین بنیادگرایان نه بلكه جنگیاست از آن ملت و در نتیجه هر چه سرزنش و ملامتی است بر سر ملت بار كند:
میپندارم نفس جنگ مهم نیست و جنگهای زیادی در تاریخ مشروع و عادلانه بودهاند. آنچه اهمیت دارد این است كه ما با این جنگ به جنگ ارزشها رفتهایم.
اینجاست كه هزار بار حق داریم تكرار كنیم كه از كسانی كه شیر پرچم و خلق را خورده، در «یكی از عادلانهترین جنگهای تاریخ»، ایستادن در كنار دشمنان ملتش را ترجیح داده و اكنون هم در برابر دژخیمان جهادی خط بینی میكشد، توقع هر گونه دم بریدگی و بیوجدانی میرود.
«كاندید اكادمسین» در دو جمله اول، سگ جنگی بین دارههای جنایت پیشه را «مشروع و عادلانه» مینامد كه فقط این ایراد بر آنوارد است كه «ارزشها» را مراعات نمیكند! اما باز هم این بنیادگرایان درندهخو نه بلكه «ما» هستیم كه به جنگ «ارزشها» رفتهایم:
ما هیچگاه زن كش و كودك كش نبودیم. این كار ها دون شأن ما بود. اما حالا هزاران شهید خردسال و معصوم و هزاران سپاه سرپاكباخته و خفته در خون داریم
اگر مراد داكتر صاحب از «ما»، خود و همزنجیران پرچمی و خلقی و خادیش میبود، و به این ترتیب به ماهیت تجاوزكار، زنكش، كودككش و هزار و یك خاین صفتی دیگر خود و آنان اشاره میداشت، این نشانهای از برخورد واقعبینانه به گذشته و روابطش بشمار میرفت. اما چنانكه گفتیم از نظر وی همانطوری كه سگ جنگی و ددمنشیهای «جهادی»ها منهای بیتوجهی به برخی «ارزشها»، «مشروع و عادلانه» است و قضیه نه صرفاً قضیه باندهای بنیادگرا بلكه امر «ما» است، نوكری روسها و میهنفروشان پرچمی و خلقی نیز عیب و عار نبوده بلكه نوكری «ما» محسوب میشد!

آیا اكرم عثمان، رهنورد زریاب و دیگر سلسله جنبانان مطبوعات و «اتحادیه نویسندگان» پوشالی
اینچنین دلبری بسان ظاهر طنین در برابر «رفیق نجیب» را ننگ میپنداشتند؟
____________________________
۱ ـ قرار معلوم داكتر اكرم عثمان چون در دوران آن «یكی از عادلانهترین جنگهای تاریخ» طرف تجاوزكاران و دولتهای دستنشانده را گرفته بود، هدف گلولههای مقاومتگران قرار گرفت كه نمرد ولی جهت تداوی جراحات وارده به خرج «دولت خلقی» به هند فرستاده شد.