چند انتقاد بر «پیـام زن‌»

جـواب مـا: سازشكاری با بنیادگرایان را از هر سویی كه باشد خیانت می‌دانیم‌

زریر قدوس‌

چنــد انتقــاد بــر «پیـام زن‌»‌

ـ لحن «پیام زن‌» انتقام جویانه و پر از عقده است‌
ـ اصطلاح خلقی ـ پرچمی ـ خادی ـ جهادی وارد نیست‌
ـ اگر نامه‌ای در تایید شما باشد خوب در غیر آن نویسنده‌اش باید توهین را تحمل كند
ـ «راوا» به ظاهرشاه امید بسته است‌



به اداره محترم مجله‌ی «پیام زن‌»!

(...) تا جاییكه از مطالعه شماره‌های قبلی و شماره‌ای كه تازه بدستم رسید برداشت كردم در نشرات شما یك مقدار روحیه انتقام‌جویانه و پر از عقده وجود دارد یعنی سوای كسانیكه زمانی عضو «شعله جاوید» و «ساما» بودند و یا هستند از نیروهای راست افراطی گرفته تا نیروهای ملی ـ دموكراتیك همه سازشكار، خاین‌، مرتجع و وطنفروش اند یعنی شما همه را یكسره در كندوی آرد می‌اندازید كه به عقیده من چنین پالیسی كار را به جایی نمی‌رساند بلكه در جهت ایجاد یك جبهه وسیع بخاطر تأمین صلح و دموكراسی در افغانستان ممانعت ایجاد می‌كند. فكر می‌كنم به همین دلیل هم هست كه سازمان شما از زمان ایجاد آن تا كنون (گر چه من از تاریخ دقیق بنیانگذاری سازمان تان اطلاع ندارم اما فكر نمی‌كنم كه از فعالیت آن كمتر از ۱۵ سال بگذرد) به استثنای یك تعداد اعضا و هواداران در پاكستان و تعدادی از علاقمندان مجله «پیام زن‌» در بعضی كشورهای دیگر كه من هم از آن جمله هستم وسعت چندانی نیافته است در حالیكه نفرت و انزجار مردم افغانستان در برابر وحشت بی‌حد و مرز گرگهای درنده جهادی بهترین زمینه بود برای اینكه صفوف سازمان و علاقمندان آن وسعت بیشتر پیدا كند در همان پاكستان جایی كه شما كار و فعالیت دارید بیش از سه ملیون افغان زندگی دارند كه نیم آنرا زنان تشكیل می‌دهند.

باید تصریح كنم كه آن بخش نشرات شما كه بنیادگرایان افراطی و یك تعداد روشنفكران غیر بنیادگرا بخصوص اعضای سابق حزب دموكراتیك خلق افغانستان را كه به اندیشه‌های دموكراتیك خیانت كردند و رفتند و در دربار جهادیان مزدور شدند افشاء می‌كند قابل تأیید و پشتیبانی است اما تمام كارمندان دولت قبل از مجاهدین و تمام اعضای حزب حاكم آنوقت را در یك ردیف با چند شاعر مرتجع و یا افسر و پیلوت خاین قرار دادن غیر عادلانه بوده و نشانه كمبود آگاهی است‌.

فراموش نكنید كه بعد از خروج قوای روس از افغانستان همین‌هایی كه حالا از نظر شما همه خاین و وطنفروش اند سه سال تمام در حالیكه كمك از جانب شوروی كه خود در حال فروپاشی بود قطع گردید و جانب مقابل با تمام قوت توسط امریكا و رژیمهای دلقك منطقوی آن حمایه می‌شد، با دادن قربانی‌های فراوان و به قیمت خون هزاران شهید نگذاشتند كه دست كثیف «جهاد» به حاكمیت سیاسی افغانستان برسد و اگر خیانت تعدادی از رهبران حزب حاكم نمی‌بود كه متأسفانه دست به معامله بدنام كننده زدند مطمئناً تنظیم‌های به اصطلاح جهادی آرمان رسیدن به قدرت را به گور می‌بردند. چنانچه خود ربانی در یكی از صحبت‌هایش اعتراف كرد كه ما در این اواخر مأیوس شده بودیم و شاید در دلش گفته باشد كه خدا را شكر كه رهبران حزب حاكم خیانت كردند و ما به قدرت رسیدیم‌.

باید اضافه كنم اكثریت مطلق آنچه كه شما پرچمی ـ خلقی خاین می‌نامید خط خود را از معامله‌گری و همكاری با جهادیان آدمكش جدا نموده‌، هجرت اجباری را بر زندگی حقارتبار در شرایط حاكمیت ضد انسانی مجاهدین ترجیح داده و ترك وطن كردند و همچنان این اكثریت سیاست رهبری آن وقت را كه موجب نابودی كامل سیستم دولتی گردید قاطعانه محكوم می‌كنند. پس اصطلاح خلقی ـ پرچمی ـ خادی ـ جهادی كه تقریباً در اكثر صفحات مجله تكرار می‌گردد به نظر من وارد و بجای نیست چونكه پیلوت خاین طالب كه در گذشته خلقی بود و كارمند امنیت احمدشاه‌مسعود كه در گذشته پرچمی بود را با هزاران دیگر كه در گذشته هم جز ترقی افغانستان چیز دیگری نمی‌خواستند و امروز هم قلب شان تنها بخاطر وطن می‌تپد یكسان جلوه می‌دهد. بناءً اگر می‌خواهید كه جبهه طرفداران تان بخاطر برچیدن بنیادگرایی در افغانستان و ایجاد حاكمیت مترقی و دموكراتیك از نیروهایی كه واقعاً چنین آرزو دارند وسعت یابد از تصفیه حساب یكسر با همه صرفنظر كنید چونكه درین رابطه بدبختانه تجربه تلخ وجود دارد زیرا از زمان ایجاد سازمانهای مترقی در افغانستان در اواسط قرن ۲۰ تا امروز اگر این سازمانها همه بجان همدیگر نمی‌افتادند و با هم همكاری می‌كردند كار به اینجا نمی‌رسید. اگر چنین وضع امروز هم ادامه یابد فاجعه بدتر از آنچیزیكه امروز وجود دارد به میان خواهد آمد. مطمئن ام كه نه شما آرزوی چنین حالت را دارید نه من و نه هزاران دیگر. بیایید كه از وارد كردن اتهام به یكدیگر بنامهای شعله‌ای مزدورچین‌، پرچمی مزدور شوروی‌، ستمی نمی‌دانم مزدور كی‌... غیره خودداری ورزیده هدف مهم نابودی بنیادگرایی و احیای دوباره انسانیت را درافغانستان تحت شعاع شعار «بجزاز ما دیگران همه‌خاین اند» قرار ندهیم‌.

عرض دیگر من اینست كه اگر خواننده‌ای برایتان نامه بنویسد و در آن هر چیزی كه شما نوشته‌اید سراپا تایید كند كار نیكی انجام داده است در غیر آن باید توهین را تحمل كند طور مثال در جواب شما به نامه شفیقه صبوری در شماره ۴۴ «پیام زن‌» اندكی تأمل می‌كنیم‌: از جواب شما برمی‌آید كه خانم متذكره در نامه خود مطالبی را كه خواسته به شكل معقول ارائه نكرده است و شاید هم مطلب تحریر شده منطقی نبوده تا جاییكه موازین نویسندگی را مراعات نكرده شاعر را شاعرك نوشته است‌. (كلمه شاید را بخاطر آن نوشتم كه از محتوای نامه اطلاع ندارم‌) اگر من بجای همكار مجله كه به جواب نامه پرداخته است می‌بودم به قناعت منطقی نویسنده می‌پرداختم طور مثال بجای اینكه بنویسم «اگر او زنده می‌بود و در شعری توده‌های بجان آمده ما را به قیام توفانی بر ضد جنایت پیشگان اخوانی فرا می‌خواند، آنگاه خجالت می‌كشیدید و او را...» یك بند شعر از سلطانپور را می‌آوردم و با تحلیل آن نشان می‌دادم كه آیا شعر موصوف برای ملت ما و جوانان ما بدرد بخور است یا نه‌.

در صفحه ۳۷ شماره ۴۴ به جواب سوال روح‌اله كه «طالبان كی هستند...؟» با تعجب مطالعه كردم كه «درین مورد ما هم خیلی دقیق چیزی نمی‌دانیم‌...» در حالیكه طالبان در همان نزدیكی‌های شما توسط پاكستان منسجم شده و بعد از دریافت سلاح و تعلیمات نظامی به افغانستان فرستاده شدند. این موضوع به همه آشكار است نمی‌دانم شما كه در مركز این حوادث قرار دارید چطور چیزی نمی‌دانید.

از مطالعه صفحات «پیام زن‌» چنین برمی‌آید كه «جمعیت انقلابی زنان افغانستان‌» به پادشاه سابق محمد ظاهرشاه چشم امید بسته چنانچه علاوه از اشارات دیگر در صفحات مجله خواهر محترم صایمه‌ كریم طی صحبتی اظهار داشته است (صفحه ۹۱ شماره ۴۴) كه «او (ظاهرشاه‌) یگانه شخصیتی در كشور است كه می‌تواند افغانها را متحد سازد» نمی‌دانم منبع این خوشبینی در كجاست زیرا:

چطور شخصی كه در زمان سلطنت‌اش‌، فساد، اختناق سیاسی عیاشی دربار و حاكمان گماشته‌اش در محلات‌، ركود مطلق اقتصادی و كمبود دیگر فضای كشور را آلوده ساخته بود می‌تواند سمبول اتحاد ملت باشد؟ چنین برمی‌آید كه رهبری «راوا» جوان است و «لذت‌» دوران سلطنت را نچشیده است اما من چشیده‌ام‌. در آن زمان من متعلم حربی شونځی بودم‌. در آنوقت فضا آنقدر تیره و وحشتناك و مسئولین آنقدر ظالم بودند كه ما حتی یك ناول عادی را (درست مانند امروز كه اگر طالبان كتاب غیر مذهبی را ببینند خواننده آنرا به كمونیست بودن متهم ساخته و اعدامش می‌كنند) یا در زیر درختان باغ دارلاامان پنهان از همه و یا خیلی معذرت می‌خواهم در كنارآب می‌خواندیم زیرا اگر با ناول گیر می‌آمدیم در صورت انسانیت جای ما محبس دهمزنگ می‌بود در غیر آن قتل مخفیانه‌. چنانچه یكی از همصنفانم را در حال ناول خواندن گرفتار و به دستور سردارولی به بهانه اینكه مریض است به شفاخانه قوای مركز انتقال دادند و همان شب او را توسط پیچكاری زهرآلود به قتل رسانیدند. از اینگونه مثالها خیلی زیاد است كه نمی‌خواهم بیشتر شما را درد سر دهم‌. پس شما بگویید سلطانی با چنین شیوه اداره غیر انسانی و وحشیانه چطور می‌تواند ملتی را كه دیگر آن ملت دوران سلطنت نیست و هزاران درد و الم دارد متحد سازد. به نظر من رهبران گذشته همه بدنام اند و ما باید در جستجوی رهبر جدید باشیم و فكر می‌كنم ملت افغانستان توانایی آنرا دارد كه بالاخره رهبر خردمند و شایسته را كه عاری از هرگونه تاپه باشد از میان خود بالا كشد.

در اخیر یكبار دیگر بخاطر اینكه در جوار لانه‌های شیطانی مسلمان نماهای پیام‌آور مرگ قلم برداشته و با همت والا چهره‌های سیاه آنان را افشاء می‌كنید به شما درود می‌فرستم و درین راه موفقیت بزرگ برای تان تمنا دارم‌.

با حرمت فراوان
زریر قدوس‌






جـواب مـا‌

سازشكاری با بنیادگرایان را از هر سویی كه باشد خیانت می‌دانیم‌


شاید در نشریات ما «روحیه انتقام جویانه و پر از عقده‌» وجود داشته باشد ولی هر چه هست برخاسته از دل و زبان مردم زجردیده‌ی ماست‌. آیا از نظر و نفرتی كه مردم بسیار جفا كشیده ما نسبت به جانیان بنیادگرا دارند، می‌توان بخاطر وجود «انتقام‌» و «عقده‌» در آن‌، به گلگی پرداخت‌؟ ما هرگز همه را «در كندوی آرد» نمی‌اندازیم و هرگز نگفته‌ایم كسانیكه عضو «شعله‌» و «ساما» نبوده خاین و مرتجع و... اند. كاش مثالی می‌آوردید تا توضیح می‌دادیم‌. ما سازشكاری را خیانت می‌دانیم و به افشای آن پرداخته‌ایم خواه این سازشكاری از سوی «شعله‌ای‌» باشد یا هر فرد دیگری‌. آیا مثلاً «افغان ملت‌» بخاطر سازشكاری شرمسارانه‌اش و یا خانم فتانه گیلانی كه بر زنان كشور ما ندا می‌دهد تا چادرهای شان راپیش جلادان پلید بیندازند واز آنان صلح مطالبه كنند، را نباید افشاء كرد؟ آیا «نوبهار» را كه در شرایط خونین كنونی بیشرمانه به «قتقتك‌» دادن ملت ما متوسل می‌شود و به مردم در دوزخ ما «هایكو» و چگونگی تست گِل پخسه‌ای یا سارنگ و رباب را یاد می‌دهد نباید رسوا ساخت و محكوم كرد؟

با عناصر سازشكار نمی‌توان «جبهه وسیع‌» ساخت‌

ما برای این «جبهه وسیع بخاطر تأمین صلح و دموكراسی‌» كار و تلاش می‌كنیم ولی متیقنیم كه این جبهه را با وحدت با سازشكاران و فرصت طلبان نه بلكه فقط با اشتراك آنانی كه از دل و جان آماده مبارزه عملی و قاطع ضد بنیادگرایی باشند می‌توان ساخت‌.

ما نمی‌خواهیم صرفاً از نظر كمی به «وسیع‌» ساختن جبهه بیندیشیم‌. ارتقای كیفیت این جبهه را هم منوط بر طرد آن روشنفكران پرگوی و دمدمی مزاجی می‌دانیم كه به هیچوجه حاضر به ایستادن در كنار مردم و مبارزه‌ای سخت و طولانی نیستند.

در مورد «وسعت نیافتن سازمان‌» ما باید گفت كه ما بمثابه یك سازمان عمدتاً مخفی هیچگاه تعداد و لیست اعضا و هواداران خود را منتشر نكرده‌ایم كه با آگاهی به آن چنین حكمی را صادر كنید.

ما تمامی سركردگان خاین حزب خلق و پرچم را كه دست شان به خون هموطنان ما آلوده است بمثابه وطنفروشان و سگان بیگانه محكوم به محاكمه صحرایی می‌دانیم ولو اگر به سبك كشتمند هزار بار از ورای رادیو و نشریات خود را بی‌گناه جلوه دهند. مخصوصاً آنانی را كه حال با پیوستن به احزاب خاین جهادی برای بار دوم به خیانت گراییده‌اند غیر قابل بخشایش می‌دانیم‌. ولی در مورد افراد پایین رتبه و صفوف این احزاب كه اكنون هم صریحاً و بدون اما و اگرهای رندانه‌، اظهار ندامت می‌كنند، اینطور فكر نكرده و از مبارزه ضد بنیادگرایی و طرد پرچم و خلق توسط آنان جانبداری می‌نماییم‌.

اگر وطنفروشان پرچمی توانستند بعد از خروج روسها مدتی دوام بیاورند علت را باید در خیانتها و مزدوری دلقكان جهادی دید كه هر كدام بنابر حكم باداران شان عمل نموده صفوف مقاومت را آلوده و دچار تضادهای حاد ساختند و آنانی هم كه با قلب های پاك و مردمی می‌رزمیدند از پشت خنجر این جانیان را بر خود احساس می‌نمودند. شعار «هفت خر تانرا بگیرید یك گاو ما را بدهید» كه ورد زبان مردم ما شده بود بهیچوجه به معنی تأیید نجیب و رژیمش نه بلكه بیانگر بیزاری و انزجار بی‌پایان نسبت به سلطه بنیادگرایان است كه حتی از خاینی چون نجیب ورژیم پوشالی‌اش هم‌در جنایت و خیانت گوی سبقت را ربوده‌ اند.

ما به كسی و گروهی اتهام نمی‌زنیم و فقط می‌خواهیم واقعیت را بیان كنیم‌. آیا كسی درین كه خلقی‌ها و پرچمی‌ها مزدور شوروی بودند شكی دارد؟ آیا می‌توان اینرا صرفاً یك اتهام نامید؟ نسبت دادن «پرچمی‌» و «خلقی‌» یا چاكری آنان به طرفی كه این ننگ را نداشته باشد مسلماً جرم بزرگیست‌. ما بنوبه خود حاضریم در هر موردی كه دچار این اشتباه شده باشیم‌، با صراحت و در هر سطح لازم پوزش بخواهیم‌. بناءً دعوت تان را از ما مبنی بر «بیایید از واردكردن اتهام به یكدیگر... خودداری كنیم‌» نامربوط می‌دانیم‌. باید مزدوران را افشاء نمود. چنانچه بارها تاكید كرده‌ایم از نوكران بیگانه به هیچوجه نمی‌توان انتظار خدمت در راه مردم و كشور را داشت و در مبارزه برای دموكراسی و ضد بنیادگرایی چشم امیدی به آنان دوخت‌. ما كوشیده‌ایم همواره بین چاكران بیگانه از نوع پرچمی و خلقی و ستمی و آنانی كه این لوث را نداشته‌اند خط فاصل بكشیم‌. به دسته دومی همانند شما ارج می‌نهیم‌. ما هیچگاه شعار نداده‌ایم كه «بجز ازما دیگران همه خاین‌اند» ولی‌آنانی راكه خاین‌اندخاین می‌نامیم و معتقدیم كه درینمورد مخصوصاً نبایدبه هیچ ملاحظه‌كاری راه داد.

راجع به افراد و سازمان‌هایی هم كه مدعی انقلابی و مترقی بودن‌اند اما خود را فرسنگها بدور از كارزار مبارزه نگهداشته‌اند همیشه گفته‌ایم كه تا وقتی اینان عملاً به توفان مبارزه ضد بنیادگرایی نپیوسته و از مماشات و كرنش مقابل اخوان نپرهیزند برای ما بمثابه لاشهای بدرد نخوری‌اند كه اگر به خود نیایند كاملاً در پای بنیادگرایان خواهند لولید.

ما به نامه‌های پر از نارضایتی و انتقادات شدید خوانندگان خود توجه داریم و بسیاری از آنها را در مجله چاپ كرده‌ایم‌. ولی اجازه نمی‌دهیم زیر نام انتقاد، فكر استفاده از صفحات «پیام زن‌» برای تبلیغ متاع اخوانی و ارتجاعی تحقق یابد. شفیقه صبوری اول از موضع دفاع گاهی عریان و گاهی شرمنده از خاینان جهادی به ما می‌نوشت و سرانجام با توهین به سعید سلطانپور پیش رفت‌. او نه از سر بی‌معرفتی و بیسوادی بلكه از سر خشم و نفرتی اخوانی و ارتجاعی‌، آن شاعر شهید را «شاعرك‌» نامیده بود. اگر به واسطه اینگونه برخوردهای ما مقابل شفیقه صبوری‌ها، دایره خوانندگان ما محدود می‌شود، بگذار بشود. یقیناً با ما موافق خواهید بود كه ما نباید جایی را برای رضامندی خوانندگان اخوانی نیز در مجله در نظر بگیریم و یا از محدود شدن تعداد آنان نگران شویم‌.

آوردن آن جمله در مورد طالبان درست نبوده است بخصوص كه در سطرهای بعدی همان صفحه واضحاً آمده كه اینان نوكران پاكستان و امریكا اند.

چرا ظاهرشاه را برتر می‌دانیم‌؟

در مورد ظاهر شاه بارها نظر خود را در شماره‌های قبلی تصریح داشته‌ایم‌. با آنچه شما در مورد سالیان سلطنت او نوشته‌اید كاملاً موافقیم‌. ما هم هیچگاهی او را مبارز و مردمی نخوانده و فقط با توجه به شرایط جاری و در مقایسه با جلادان بنیادگرا او را ترجیح می‌دهیم‌. ما علی‌الرغم قبول نظر شما در مورد ظاهرشاه و رژیمش‌، با تائید او در حقیقت خواسته‌ایم رد كامل و مطلق خود را نسبت به خاینان جهادی اعلام داریم‌. حتی در جایی آوردیم كه پاپی‌گك ظاهرشاه بر خاینان بنیادگرا شرف دارد. و این بخودی خود و در درجه اول بیانگر میزان قاطعیت و انزجار عمیق ما نسبت به میهنفروشان مذكور است تا علاقمندی به ظاهر شاه‌. و بازهم با شما موافقیم كه ملت ما رهبرانش را از میان خود بالا خواهد كشید ولی تا آنزمان اگر مقایسه صرفاً بین ظاهرشاه با آن گذشته و كارنامه‌اش‌، و اخوان جنایت پیشه مطرح باشد، ما بدون تردید اولی را بمثابه «كفن‌كش قدیم‌» مرجح خواهیم شمرد. زیرا در رژیم تاجدارانی از نوع ظاهرشاه با وصف ارتجاعش می‌توان تا حدودی بسوی آینده قدم برداشت اما تحت سلطه جانورانی بی‌شاخ و دم جهادی و طالبی فقط با دیوارهای سیاهی از پلشتی و رذالت و بی‌ناموسی و آزادی‌كشی مواجه خواهیم بود.

درعینحال برتر دانستن ظاهر شاه ابداً به معنی قطع «جستجوی رهبر جدید» نیست لیكن نكته همانست كه گفتیم‌: تا زمانی كه آن «رهبر جدیدِ» مطلوب عرض اندام كند در انتخاب ناگزیر بین او و «قیادی‌»های جنایتكار جواب چه باید باشد؟

اگر این پاسخ فشرده را چندان قناعت بخش نیافتید، آرزومندیم باز هم بنویسید كه یقیناً برای ما و خوانندگان جالب و مفید خواهد بود.

آخرین مطالب