قرار گزارش روزنامه «مسلم» (۱۹ جون ۱۹۹۶)، ۱۲۰۰ نفر از به اصطلاح «علما» در ولایت كنر، جنگ سالار عربی بنام ابوعبداله محمد را كه اخیراً خود را «امیرالمؤمنین» اعلام كرده سزاوار مرگ دانستند. او متهم است كه لشكری متشكل از عربها و افغانها تشكیل داده و دست به فعالیتهای «اسرارآمیز» میزند و از آن مهمتر «امیرالمؤمنین» مولوی محمد عمرخان را به مصاف طلبیده و آن را دروغین خواندهاست!
آن مزدوران جنگی و تروریستهای كثیف عرب كه سالها برای گلبدین و سیاف و ربانی و سایر خاینان جنگ جاسوسی و دلالی كردند، حالا كه رؤسای جیره دهندهی خود را با برادران طالبی در حال روده كشیدن میبینند، میدان را آنقدر شغالی و جنگلی تشخیص دادهاند كه هم لشكر درست میكنند و هم «امیرالمؤمنین» بازی.
راستی هم، تروریستهای فاسد عرب مقابل آن خاینان چرا كوتاه بیایند و از آن فعالیتهای جهادی نكنند؟ حتی اگر اینان ولایتی از افغانستان را شیخ نشینی «عربی» نام گذارند، كدامیك از میهنفروشان جهادی و غیر جهادی جرأت و منطق اعتراض را خواهد داشت؟ زیرا كه بنابر درك خاینان مذكور، «جهاد» فقط زمانی مطرح است كه كشور مورد حمله «كفار» قرار گیرد!
ولی معلوم نیست «علما»ی فوقالذكر چرا بسیار ناگهانی علیه یكی از این «برادران مجاهد عرب» تور و تلوار كشیده حكم قتلش را صادر مینمایند؟ اگر او واجبالقتل است در آنصورت اول باید گلبدین، سیاف و ربانی سرزده شوند كه چرا به این مزدوران تكیه كردند و برای راضی نگهداشتن شان، دست آنان را در تجاوز نسبت به زنان مناطق تحت كنترل خود باز گذاشتند؟ این «علما»ی در آنزمان كجا بودند كه آنهمه بیناموسی و رذالت سیاف و برادرانش را با خونسردی تماشا میكردند و وجدان شان تكان نمیخورد؟
خیر. «علما» نامبرده همان وجدان خفتههایی هستند كه بودند. در آنزمان جنایات و رذالتهای سیاف و همدستان جهادیش را میدیدند و دم برنمیآوردند زیرا كه وابسته به آن خاینان بودند. حالا هم كه میبینند كم كم روزگار آن جنایت پیشگان بسر آمده و سایه شوم طالبان بر سر كشور گسترانیده میشود، شكر خدا را بجا آورده و پشت آن «امیرالمؤمنین» كذایی عربی را میگیرند تا به درگاه «امیرالمؤمنین» طالبی تملق گفته باشند.