
در صورتیكه شوخی اول تاریخ بامردم ما را رویكار آمدن دلقكی چون ترهكی قبول كنیم و سوم آنرا «امیر» و «صدراعظم» شدن یك مزدور تروریست و تیزاب پاشی جاسوس مثل ربانی و گلبدین بدفعل، دومین شوخی آن بدون تردید باید رئیس جمهور شدن نجیب باشد كه از بزن بهادرهای در پوهنتون و با آن شخصیت و اخلاقی كه برادرش صدیق راهی توضیح داده، بوسیله روسها به سركردگی شكنجهگران و آدمكشان خاد و سپس به ریاست جمهوری رسید. و سرانجام این جاسوس وفادار كیجیبی، قاتل هزاران هزار آزادیخواه افغانستان، با برادرش شاهپور احمدزی توسط طالبان از دفتر مللمتحد بیرون كشیده شدند، بر پشت موتری بسته و در حالیكه دیگر مرده بود در چهارراهی آریانا به دار آویزان گردید. اگر دولتی آزاد و مبتنی بر ارزشهای دموكراسی در كشور مستقر میبود، او را ـ چنانكه تمام سرجنایتكاران جهادی و طالبی را ـ یقیناً محاكمه و به اشد مجازات محكوم میكرد. اما از دست بیناموسان جهادی و «طلبهكرام» دشمن علم و معارف كه مشغول سیاهترین ستمگریهای ممكن نسبت به زنان اند، مردم ما آنقدر خون و زجر هولناك دیده بودند كه مثله شدن نجیب را فقط با كراهت نظاره كردند. اگر قرار بود اعدامهای صحرایی انجام گیرد اول باید نعشهای كلیه سران خاین جهادی و شركا بر چوبههای دار بالا میشد و بعد از نجیب. چطور است كه طالبان هر روز با سیاه كردن سر و روی یا با عمل غیر انسانی بریدن دست و پای هموطنان بینوای ما شادی و قهقه سر میدهند اما تاكنون هیچ رهزن و جنایتپیشهی كلان جهادی به چنین سرنوشتی گرفتار نیامده؟ طالبان با كشتن نجیب خواستند فرق خود را با برادران خیانتكار «قیادی» شاننشان بدهند كه نجیب را به مشاور سیاسی خود بدل كرده بودند ولی باید بدانند كه خود هم بدون وجود میهنفروشان خلقی نه قادر به پرواز دادن طیاره اند و نه راندن تانك و نه توپزنی. این فنون شامل پروگرام درسی مدرسههای قرون وسطایی نیست!
نجیب با آنطور قصابی شدن مشكوك و سوال برانگیز، رازهای زیادی از خیانت خود و همكارانش را با خود برد. و طالبان اگر قصد داشتند با نحوه كشتن وی زهرچشمی ترسناك به مردم مانشان دهند، اشتباه كردند زیرا مردم دیریست از روی كارنامه برادران جهادی و كارنامه خود شان به روشنی دریافتهاند كه با چه موجوداتی مواجه اند.