از همان اولين روزها كه با قدوم پر فاجعهی بنيادگرايان، خون كابل ريخت و كشور به قلمروهای متعدد تحت سلطهی جنايتبار جهادیها تقسيم گشت و قانون جنگل بر آن سايه افكند، برای همه جالب بود كه بنيادگرايان رنگارنگ و بخصوص آنانی كه كابل را در چنگ داشتند با داكتر نجيب خاين چه خواهند كرد. طبعاً همه حدس میزدند كه يكی از اولين كسانی كه به سزای جناياتش خواهد رسيد اوست. اما خام بودن اين حدس كه از عدم شناخت كافی ماهيت بنيادگرايان مايه میگرفت، به زودی اثبات گرديد و
برخورد آنان به داكتر نجيب بهترين گواه ادعای فوق است: بيش از ۵۰هزار نفر در كابل در خون غلتيدند ولی بينی نجيب خان خون نشد و در اوج هرج و مرج، تا ميدان هوايی رفت و از آنجا هم صحيح و سلامت به جای انتخابيش (نمايندگی مللمتحد در كابل) برگردانده شد؛ كابل سوخت و غربال شد اما به پناهگاه نجيبخان آسيبی نرسيد كه نرسيد؛ تمام مناطق كابل بين تبهكاران دست بدست گشت اما پناهگاه ديو خاد از اول تا آخر در دست «استاد» و احمد شاه مسعود باقی ماند؛ تا حال در جريان سگ جنگی ها عليه هر كدام از «اميران» و اميرچه ها دهها سؤقصد صورت گرفته اما حيات وی لحظهای مورد تهديد واقع نشد؛ مردم كابل چهار سال است كه از فرط قيمتی و قحطی دهشتناك كودكان شان را میفروشند، خودكشی میكنند و جان میدهند اما برای نجيبخان و يارانش از خارج غذا و دوا میآورند؛ خاينان جهادی فلمها و سينماها و كتابخانهها و كتابفروشیها را سوزاندند اما برای او هر گونه فلم و كتاب را كه ميل كند مهيا میسازند؛ رهزنان جهادی هر چه را نام و نشانی از تلفن و مخابرات بود، زدند و يا نابود كردند اما برای جاسوس كاركشتهی كیجیبی تلفن ماهوارهای تدارك ديدند تا هر روز با عيال و دوستانش در سراسر دنيا در تماس باشد؛ بالاخره راكتهای گلبدين خاين هم هر جا اصابت میكردند به استثنای محل زندگی وی. و فقط يك «غفلت»(۱) طالبان كافيست كه جلاد بظاهر اسير روزی همانند «بچه» فلم هندی توسط هلیكوپتری از محل اقامتش به ميدان هوايی كابل و از آنجا مستقيماً به دهلی يا تاشكند انتقال يابد!
اما اينها هيچ تعجبی ندارد. زيرا كه هر كدام از اميركها میخواستند نجيب را منحيث سوگلی از آن خود داشته باشند تا غير از وجهالمصالحه قرار دادنهای او، از تجاربش در «دولتمداری»، حل مسايل «ذاتالبينی»، «بينالافغانی»، «مسايل بينالمللی» و از اين قبيل استفاده كنند.
اين را تنها ما نمیگوييم. بوی روابط «برادرانه»، اسلامی و جهادی سرقصاب سابق خاد با «رهبران» جهادی آنقدر بالا گرفته كه فرانسپرس ـ كه در جانبداری از «استاد» و احمد شاه مسعود معروف است ـ نيز ضمن گزارشی در ۲۲ می۱۹۹۶ نوشت:

«نجيباله ۴۹ ساله پشت ديوارهای بلند كانكريتی و تحت مراقبت پليس سری مخوف خاد كه در گذشته خودش رياست آن را داشت بسر میبرد. وضع او از نظر روحی و جسمی خوب است.
نجيباله كه ياور، يك وزيرش و اسحق توخی را با خود دارد، فراوان میخواند، بطور منظم ورزش میكند و قرار معلوم نمازش هم قضا نمیشود.
گاهی اوقات رهبران مجاهدين به ملاقات او رفته و به تحليلهايش درباره وضع در افغانستان كه گويا از درخشانی و اعتبار بسياری برخوردار است، گوش میدهند.
آنانی كه به ملاقات وی میروند شامل احمد شاه مسعود قهرمان جنگ ضد شوروی و مرد نيرومند نظامی رژيم برهانالدين ربانی در كابل میباشد.»
شايد خبرگزاری هوادار آقای احمد شاه مسعود به اين منظور «راز» را افشا كرده كه نشان دهد «قهرمان جنگ ضد شوروی» هشيارتر از ساير «قيادیها» است چون مثل يك جنتلمين بدون ذرهای خجلت ساعتها پای صحبت نجيب مینشيند و بعد هم عندالضرورت «تحليلهای درخشان» او را در مصاحبهها و گفتارهايش نشخوار میكند.
بهر حال اگر يك چنين خبری را «پيام زن» منتشر میكرد، جميع «برادران» قوله سر میدادند كه ضد اسلام هستيم و عليه «رهبران جهادی» اتهام میبنديم! اما اينك برادران خاين با بیفكری و خرابی دوستان فرانسوی چه میكنند؟ درين مورد حتی آن دستپاك هميشگی «مداخلات خارجی» نيز بدرد نمیخورد چون خبر از سويی درز كرده كه اولاً او را «قهرمان» مینامد و بعد از راز و نيازش با نجيب میگويد. (۲)
ليكن بنظر میرسد «استاد» يا «مرد نيرومند نظامی» از اين رسوايی احساس شرمساری كنند. آنان بخوبی آگاهاند كه در چنان تنوری مشغول بريان كردن مردم ما هستند كه عجالتاً اين نوع رياكاریها و حقارتهای جهادی آن دو و شركا چيزی بر آتش آن دوزخ نمیافزايد. معذلك اين سوال تا روز قيام و انتقام ذهن كودكان ما را هم خواهد آزرد: آقايان «استاد» و «قهرمان» چگونه است كه ميهنفروشی كلان، جاسوس مشهور كیجیبی و جلاد مخوف خاد با سوابقی نظير برادر حكمتيار صاحب، زنده میماند و از محضرش به كسب فيض میپردازيد اما هر چند وقت بعد عدهای مجرم بيچارهی غيرجهادی را در ملاعام به دار میزنيد و از آن میلافيد؟
یادداشت ها:
(۱)درباره اخلاق و عادات داکتر نجیب اله خان مراجعه شود به «ثریا و صدیق راهی، پرده داران یا پرده پوشان؟»، « پیام زن»، شماره مسلسل۳۱– ۳۲ جدی ۱۳۷۱
(۲)«غفلت» طلبه کرام را در حادثه فرار روسها با طیاره و سه محافظ طالبی شان از میدان هوایی قندهار دیدیم. ولی آنانی که تا این درجه اهمال را حتی از طلبه- که اکثراً روی چرس و پسری خوبرو برای شان بسیار نازک است و با آنها دنیا و مافیها را از یاد میبرند- قبول ندارند. معتقدند که سه طالب العلمی که مسئولیت نگهداری طیاره و کارکنانش را بعهده داشتند خریده شده بودند. شایعه دیگر اینست که طبق نقشه ای قبلی از بین هفت عمله روسی دو تن از جوانترین آنان سه نفر محافظ را فریفته و داخل طیاره را مطمئنترین جای برای کام گرفتن از خود تعیین کرده بودند که بعد چهار روس دیگر هم به آنان پیوسته، محافظین کرام را خلع سلاح و با طیاره فرار کردند. بهر حال واقعیت هر چه باشد، لکه این شرم تا ابد از روی «تحریک طلبه» پاک نخواهد شد.