دوستی میگفت:
در ملك ما اگر كسی بیشرمی را از حد میگذراند به او میگفتند تنبانش را خود به سرش بست. اما نمیدانم حدود بیشرمی خاینان اخوانی را چگونه باید سنجید وقتی آنان اصلاً تنبانی بر تن ندارند؟
با آشتی احزاب خاین ربانی و گلبدین از یكسو حزب وحدت و طالبان از سوی دیگر، واقعاً جنایتكاران میهنفروش كه سنگ «اسلام ناب محمدی» و «شریعت اسلامی» را شب و روز به سینه میكوبند و در باره آن كف بر دهان میآرند، برای هزار و یكمین بار ثابت ساختند كه همانند حرفهای بودن شان در تبهكاری و خیانت، در بیشرمی و تحمل عظیمترین رسواییهای ننگآور نیز همتا ندارند. ولی به راستی به قول آن دوست، از جنایتكارانی كه شرم و عار و شرافت و مفاهیمی ازین قبیل را مدتهاست با نجاست خود آلوده اند چقدر جای شگفتی است كه دیروز یكدیگر را «نامسلمان»، «یاغی»، «باغی»، «مباح الدم»، «كافر»، «قاتل»، «جاسوس بیگانه» و... مینامیدند و امروز ناگهان دست بر قرآن نهاده یكدیگر را «برادرجهادی» صدا زنند؟ این خاینان جهادی كه غرق دریای خون و خیانت اند دیگر چه مانده كه از طلاق دادنها و وصلتهای پیهم خود خجالت بكشند؟ناز و كرشمههای اولیهی سركردگان باندهای جنایتپیشه (انكار «دیپلماتیك» وحدتهای گلبدین و ربانی توسط به اصطلاح سخنگویان شان) بیشتر از آنكه بیانگر احساس سرافكندگیشان باشد، بخاطر «داغ» و «جالب» ساختن خبرهای مربوط بود.

نكته مهم اینست كه اگر خاینان جهادی ولو با مفهوم «شرم» و «خجالت» و اینچیزها بیگانه هم نمیبودند، از این بازیهای نفرتانگیز خود ابا نمیورزیدند. زیرا تحكیم پایههای قدرت استبداد سیاه خونچكان شان در كشور بالاتر از هر چیز دیگری قرار دارد. اینان میدانند كه هرچند هنوز با مقاومت سرتاسری بنیانكن مردم روبرو نشده اند، اینهمه سگجنگی داخلی یكی از بزرگترین عوامل آب شدن شیر حاكمیت شان خواهد بود. از جانب دیگر چون هر كدام به قدرتهای معینی وابستگی دارند، هیچگاه قادر نیستند از رقصیدن به سرانگشت اربابان سرباز زنند: ایران ضمن داشتن گروههای مزدورش در جناح «دولت» و «اپوزیسیون» روی ربانی و احمدشاهمسعود سرمایهگذاری كرده و همینطور است فرانسه و برخی كشورهای دیگر اروپایی. امریكا كه طالبان را از طریق پاكستان به میدان آورد، حالا علناً بر سر دوستم دست میكشد و با دالرش در آستانه خریدن باند خلیلی و هماغوش ساختن آن با طالبان است (هرچند احتمال ایفای نقش جاسوسی خلیلی برای ایران در میان طالبان را نمیتوان نفی كرد.)
كشاندن باند گلبدین كه در جنگ بین برادران بدترین بازنده بود، برای هر دو طرف فوقالذكر گلبدین بیشتر از آنكه از لحاظ نظامی واجد ارزش باشد، از لحاظ سیاسی برد محسوب میشد و این خاین با در نظرداشت كابوس سربه نیست شدن مزاری بدست طالبان، عجالتاً با گرفتن پوست پشك به رویش كاسه ربانی و مسعود را میلیسد (و در اینمورد نه این احتمال را كه وی عمدتاً بخاطر جاسوسی برای پاكستان و امریكا و به اشاره این دو كشور خود را در قفس دشمن خونینش انداخته، میتوان منتفی دانست. و نه این را كه وی برای كشتن «استاد» و احمدشاهمسعود و متقابلاً آن دو برای زیربال كردن سر وی، زحمت اجرای اینهمه درامه های تهوعآور «آشتی» را بر خود هموار كرده باشند؟)
به استثنای نیرو ها و افراد طرفدار دموكراسی، همه گروههای تبهكار جهادی و روشنفكران پست وابسته به آنها و سازشكاران، نمایشهای بیشرمانهی بین گلبدین ـ ربانی وغیره را با لحن رذیلانهی آشنا، جدی گرفته و آن را بمثابه «روزنه امید»، «پایان برادركشی بین قوتهای جهادی» و نظایرش جار میزنند. و این و آن انتقاد جهادی بر معاملات مذكور نیز مثل تأیید آن، سخت انزجارآور و آزاردهنده است. (۱)

ما گفتیم كه قهر و ناز این زوج نفرین شده اعتبار ندارد. امروز كه «متحد» شده اند به منظور بریدن گلوی یكدیگر در آینده است و این دور طلاق و وصلت جهادی تا نابودی هردو و سایر برادران همجنس به دست توانای مردم ادامه خواهد داشت.
تحولات «بینالجهادی» اخیر كه پای كثیف دلالی قاضیحسیناحمدها هم در آنها نمایان است، سلسله همان توطئههایی بشمار میرود كه جهت تداوم و تحكیم استیلای فاشیستی جنایتكاران اخوانی و برادران طالبی شان به ابتكار یا حمایت تمامی لاشخواران منطقهای و جهانی بر ضد آزادی مردم و وطن ما در جریان است و هرگز كوچكترین سودی به حال تودههای مجروح افغانستان نداشته و نه تنها به سگجنگی ها پایان نمیدهد بلكه آن را به مراتب شدید و فاجعهبارتر خواهد گردانید.
طرح امریكا مبنی بر «منع صدور اسلحه به افغانستان» نیز بیشتر به «بعد از باد رفتن چهارزانو نشستن» میماند تا اینكه اثری قابل توجه داشته باشد. سیآیای به نوردیده های هفتگانه و بخصوص دردانههای خاین بنیادگرایش زیرنام درهم شكستن به اصطلاح كمونیزم، آنقدر پول داده كه قادر اند تا سالهای متمادی دیگر هم اسلحه مورد نیاز برای حل تضادهای درونی، «برادركشی»های جهادی شان و كشتار و سركوب مردم را از بازار بیدر و پیكر اینسوی مرز خریداری كنند.
آقای میستیری نماینده ملل متحد هم كه مجاهدتهایش برایبخیهزدن دژخیمان اخوانی به یكدیگر به منظور «امارت» مشترك و «برادرانه» بر ملت افغانستان، به جایی نمیرسد ناگزیر از استعفاء میشود.
پس قضیه همان است كه بود: تا زمانی كه افغانستان از نكبت سلطهی رهزنان بنیادگرا از هر قماشش رهایی نیافته، مردم ما روی آرامش و
نیكبختی رانخواهند دید. ولیآگاهی مردم ماولو بنیادگرایان بخاطرارعاب آنان،بیشتر ازین خود رابنام «اسلام» و «شریعت» پاره پاره كنند، روز تا روز بالا میرود. اكثریت مردم بیشتر از آن از دست جنایتپیشگان جهادی ستم دیدهاند كه بشودآنان رابا قرآن خوردنها و چپ و راست رجعت دادن بهآیت وحدیث،فریب داد.
قدرت و پشتیبانی مالكان خارجی اخوان گذرا است. كشور ما آبستن توفانهای عظیمی برضد خاینان بنیادگرا و دستیاران پلید شان میباشد. بر نیروهای طرفدار دموكراسی است تا زمان فرا رسیدن این توفان را كوتاه و كوتاهتر سازند.

روزی كه مردم ما برضد بنیادگرایان خاین برآشوبد، قاضی حسین رهبر جماعت اسلامی پاكستان هم دیگر خطبه خواندن عقدهای مكرر در مكرر عروسان كثیفش را با خود به گور خواهد برد.
یادداشت ها:
(۱) مثلاً طبق خبری در روزنامه «مسلم» (٢١ می ١٩٩۶) آقای مولوی یونس خان خالص به آن دلیل موافقتنامه گلبدین ـ ربانی را رد میكند كه به گفتهی وقیحانهی وی «دو رهبر افغان صرفاً میكوشند موقعیت خود را استحكام بخشیده و سایر احزاب جهادی را از قدرت دورنگهداشته و بنابرین آرزوهای اكثریت ملت افغانستان را نادیده انگارند و نیز هر دو رهبر مذكور جزئیات جریان اقدامات مشترك شان را در آینده برملا نمیسازند»! یعنی دلكشالی آقای مولوی فقط بخاطر آنست كه مبادا آن دو دزد در تقسیم قدرتی خاینانه سهم وی را از یاد برده و نكند كه برایش از گاو تنها غدود برسد.