...اگر «فتح‌» و شركاء «مرد میدان‌» را ببینند

نشریه‌ی‌ اخوانی‌ «فتح‌» در شماره‌ ۱۰ جوزای‌ ۱۳۷۴ خود در مقاله‌ای‌ با نام‌ «مائویست‌ها مرد میدان‌ ندارند» به‌ منظور وابسته‌ نشان‌ دادن‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌»، می‌نویسد:

«این‌ گروه‌ كه‌ خود را جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌ میخواند یك‌ تنظیم‌ كمونیستی‌ و از بقایای‌ گروه‌ شعله‌ جاوید است‌».

من‌ قبل‌ از پرداختن‌ به‌ اصل‌ مطالب‌ «فتح‌» از این‌ «وابسته‌» نشان‌ دادن‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» به‌ جریان‌ شعله‌ جاوید كه‌ در بر گیرنده‌ی‌ عده‌ای‌ از گروه‌ها، سازمان‌ها و عناصر میهنپرست‌ و انقلابی‌ است‌ استقبال‌ نموده‌ به‌ «ج‌.ا.ز.ا» تهنیت‌ میگویم‌ كه‌ توانسته‌ است‌ بین‌ خود و «تنظیم‌»های‌ وطنفروش‌، عامل‌ بیگانه‌، جنایتكار، مرتجع‌ و در یك‌ كلام‌ بنیادگرا، آنقدر خط‌ فاصل‌ روشن‌ بكشد كه‌ دیگر برای‌ هیچ‌ جاعل‌ و شیادی‌ مقدور نیست‌ آن‌ را با مرتجعینی‌ از قماش‌ اخوانی‌ مغالطه‌ نماید. اگر «فتح‌»، «راوا» را مربوط‌ به‌ «تنظیم‌های‌ قیادی‌ و جهادی‌» قلمداد مینمود، مسئله‌ هم‌ برای‌ «راوا» و هم‌ برای‌ دوستداران‌ آن‌ خیلی‌ جدی‌ و دردناك‌ میشد و ایجاب‌ میكرد كه‌ نقطه‌ نظرات‌ شما دقیقاً بازبینی‌ شود تا دریافت‌ كه‌ كجا، كی‌ و در چه‌ موردی‌ تشابهی‌ با نظرات‌ میهنفروشان‌ بنیادگرا داشته‌ كه‌ این‌ نشریه‌ به‌ عوض‌ منسوب‌ كردن‌ شما به‌ «شعله‌ جاوید» یا هر جریان‌ آزادیخواه‌ و ضد بنیادگرای‌ دیگر، «راوا» را از اقمار «تنظیم‌»های‌ جهادی‌ نامیده‌ و بدین‌ ترتیب‌ كثیفترین‌ توهین‌ را به‌ شما روا داشته‌اند.

اهمیت‌ و ارزش‌ «راوا» و صداقت‌ و نشان‌ وفاداری‌ آن‌ به‌ مردم‌ در همین‌ است‌ كه‌ با شعار «سیاه‌تر از هفت‌ ثور، هشت‌ ثور، هشت‌ ثور»، احساس‌ و درد توده‌های‌ آفت‌ رسیده‌ی‌ ما را بیان‌ میكند. با این‌ شعار برحق‌، «راوا» بین‌ خود و كلیه‌ تشكل‌ها، نشریات‌ و عناصر معامله‌گر و وجدان‌ خفته‌ كه‌ این‌ و آن‌ باند اخوانی‌ یا «امیر» خاین‌ را قبول‌ دارند، خط‌كشی‌ میكند.

«فتح‌» مینویسد: «در دوران‌ داوود كه‌ اختلاف‌ میان‌ پاكستان‌ و افغانستان‌ اوج‌ گرفت‌، حكومت‌ آن‌ زمان‌ پاكستان‌ در صدد آن‌ شد كه‌ از این‌ مردم‌ علیه‌ داوود بعنوان‌ وسیله‌ فشار استفاده‌ نماید (...) مركز جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌ در كویته‌ نیز بر بنیاد همین‌ زمینه‌ استوار شد.»

و اما واقعیت‌ امر چیست‌؟ در سال‌های‌ زمامداری‌ داوودخان‌، مناسبات‌ دولت‌ افغانستان‌ با پاكستان‌ بشدت‌ تیره‌ شد، لاشخواران‌ اخوانی‌ امروز، بمثابه‌ مگس‌هایی‌ به‌ دور «شیرینی‌» در پاكستان‌ جمع‌ شدند و در خدمت‌ دولت‌ ذوالفقارعلی‌بوتو قرار گرفتند چنانچه‌ بی‌نظیربوتو هم‌ با مباهات‌ از این‌ عمل‌ پدرش‌ یاد میكند.

خاینان‌ بنیادگرا تصور میكنند ترور حقایق‌ مسلم‌ تاریخی‌ نیز مثل‌ ترور انسانها برای‌ شان‌ ساده‌ است‌.

سنگ‌ و كلوخ‌ افغانستان‌ و پاكستان‌ و حتی‌ دنیا هم‌ میدانند كه‌ اول‌ دولت‌ بوتو چگونه‌ از گلبدین‌، ربانی‌ وغیره‌ بعنوان‌ مزدوران‌ ۱۰۰ روپیگی‌ علیه‌ رژیم‌ داوودخان‌ دیوانه‌ استفاده‌ كرد و سرانجام‌ با گذاشتن‌ مقداری‌ تفنگ‌ و مهمات‌ بر شانه‌ آنان‌، فرستاد شان‌ به‌ لغمان‌، پنجشیر بدخشان‌ وغیره‌ كه‌ توسط‌ مردم‌ آن‌ مناطق‌ بنام‌ «چوچه‌های‌ انگریز» در هم‌ كوبیده‌ و دوانده‌ شدند. و در همین‌ رابطه‌ ببینیم‌ دكتور ش‌.ن‌.حق‌شناس‌ یكی‌ از ثناگویان‌ «استاد» در كتاب‌ «تحولات‌ سیاسی‌ جهاد افغانستان‌» چه‌ تفی‌ به‌ روی‌ فتح‌ می‌اندازد: «... استاد ربانی‌ و كسان‌ دیگری‌ هم‌ كه‌ میتوانستند از چنگ‌ جلادان‌ كمونیست‌ فرار كنند، به‌ پاكستان‌ هجرت‌ نمودند، آقای‌ گلبدین‌حكمتیار كه‌ در زمره‌ سایر جوانان‌ محصل‌ و مبارز پوهنتون‌ (...) به‌ جمع‌ دیگران‌ در پشاور پیوست‌. و به‌ همین‌ ترتیب‌ تعدادی‌ دیگری‌ از جوانان‌ محصل‌ بشمول‌ احمدشاه‌مسعود، تحصیلات‌ خود را نیمه‌ تمام‌ گذاشته‌ و با استاد ربانی‌ پیوستند (...) اما ایشان‌ بحیث‌ چهره‌های‌ ناشناخته‌ و مهمان‌ ناخوانده‌ در شرایط‌ بسیار دشوار بسر میبردند، هیچ‌ كس‌ و هیچ‌ مرجعی‌ به‌ آنان‌ كمك‌ نمیكرد.و حتی‌ از گشت‌ و گذار و فعالیت‌های‌ آزاد و آشكار، نسبتاً محروم‌ بودند.

از تصادف‌ ایام‌ و در جریان‌ آن‌ محرومیت‌ها و سختی‌ها، وضع‌ سرحدات‌ بین‌ پاكستان‌ و افغانستان‌ بار دیگر متشنج‌ گردید و روابط‌ دو كشور روی‌ موضوع‌ پشتونستان‌، به‌ شدت‌ بحرانی‌ شد. بوتو صدراعظم‌ پاكستان‌ كه‌ از رویارویی‌ مستقیم‌ با افغانستان‌ اجتناب‌ میكرد، اجباراً بر سر مهر آمد و با مراجعه‌ و تماس‌ با جوانان‌ مسلمان‌ و ضد محمد داوود، پشتیبانی‌ و حمایت‌ خویش‌ را از داعیه‌ ایشان‌ اظهار نمود. در اثر این‌ تمایل‌ و امكان‌ فراهم‌ شدن‌ وسایل‌، عده‌ای‌ از جوانان‌ خون‌ گرم‌ بشمول‌ آقای‌ گلبدین‌حكمتیار اظهار آمادگی‌ كردند و از موقع‌ استفاده‌ كرده‌ و در داخل‌ افغانستان‌ دست‌ به‌ اقدامات‌ مسلحانه‌ زدند.

(....) قرار بر آن‌ شد تا در یك‌ روز معین‌ در سرتاسر افغانستان‌ بشمول‌ كابل‌ قیام‌ و اقدامات‌ مشابهی‌ بر ضد رژیم‌ محمدداوود صورت‌ گیرد.

حسب‌ فیصله‌ مذكور تعدادی‌ از جوانان‌ با سلاحهای‌ عادی‌ مسلح‌ شده‌، راهی‌ پنجشیر، لغمان‌، لوگر، بدخشان‌، كابل‌ و سایر نقاط‌ شدند و در اول‌ اسد ۱۳۵۴ هجری‌ بر بعضی‌ از حكومات‌ محلی‌ از جمله‌ در پنجشیر حمله‌ كردند... و عده‌ای‌ همراه‌ با مامورین‌ و پلیسان‌ امنیتی‌، جوانان‌ را مورد حمله‌ قرار دادند كه‌ بعضاً در این‌ برخوردها شهید و گرفتار شدند و بقیه‌ خسته‌ و افسرده‌ به‌ پشاور مراجعت‌ كردند. در لغمان‌ و لوگر و بدخشان‌ نیز چنین‌ حادثاتی‌ اتفاق‌ افتاد و بعضی‌ از جوانان‌ شهید شدند.»

قصه‌ كودتا و تجاوز روسها و استفاده‌ ضیاالحق‌ وغیره‌ از بنیادگرایان‌ و شركای‌ آنان‌ و تحویلدهی‌ شان‌ به‌ سی‌ آی‌ ای‌، هم‌ داستانی‌ رسوا و آشنا است‌ (درین‌ مورد به‌ شماره‌ ۳۳ و ۳۴ «پیام‌ زن‌» مراجعه‌ شود)

مطمئناً یكی‌ از دلایل‌ گرفتن‌ تظاهرات‌ در پشاور بخاطر شكستن‌ طلسم‌ اخوان‌ بود كه‌ با تروریزم‌ خود تنها میتواند در دل‌ سازشكاران‌ هراس‌ ایجاد كند. اما هرگز نه‌ در دل‌ مبارزان‌ «راوا»یی‌ كه‌ با الهام‌ از رهبر جانباخته‌ و سنن‌ گرانقدر مبارزات‌ شان‌ دلاورانه‌ پیش‌ میتازند و بصورت‌ خاری‌ در چشم‌ دشمنان‌ در آمده‌اند.

و نیز بد نیست‌ به‌ دروغگوی‌ كم‌ حافظه‌ی‌ «فتح‌» متذكر شد زمانی‌ كه‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» ایجاد گردید، نحستین‌ پدر پاكستانی‌ «برادران‌»، ذوالفقارعلی‌بوتو محكوم‌ به‌ اعدام‌ شده‌ بود!

«فتح‌» اخوانی‌ در جای‌ دیگر همان‌ مقاله‌ مینالد: «روز هشت‌ ثور ۵۰ زن‌ با تعدادی‌ اطفال‌ (...) بوسیله‌ موتر از راولپندی‌ به‌ پشاور آمده‌ بودند (...) آنها پلاكاردهای‌ علیه‌ رهبران‌ مجاهدین‌ حمل‌ می‌نمودند و بر ضد مجاهدین‌ و دولت‌ اسلامی‌ شعار میدادند (...) هدف‌ این‌ تظاهرات‌ تقبیح‌ هشت‌ ثور یعنی‌ روز سرنگونی‌ رژیم‌ كمونیست‌ كابل‌ و انتقال‌ قدرت‌ به‌ مجاهدین‌ بود (...) تا نشان‌ دهند كه‌ ترسی‌ ندارند و میتوانند در پشاور یعنی‌ مركز تنظیم‌های‌ بنیادگرای‌ افغانی‌ هم‌ علیه‌ آنان‌ دست‌ به‌ تظاهرات‌ بزنند (...) و نیز این‌ تنظیم‌ در طول‌ سال‌های‌ گذشته‌ در كویته‌ فعال‌ بوده‌ و تظاهراتی‌ هم‌ در اسلام‌آباد براه‌ انداخته‌ بوده‌».

در این‌ قسمت‌ «فتح‌» دروغگو، دست‌ و پاچه‌ شده‌ و ناخواسته‌ به‌ روی‌ خود و «برادران‌» میكوبد زیرا:

۱ـ تقریباً همه‌ی‌ مطبوعات‌ معتبر پاكستان‌ تعداد تظاهرات‌ را هزار نفر و بیشتر نوشتند. «فتح‌» با انكار این‌ واقعیت‌ و تعداد را نه‌ كم‌ و نه‌ زیاد فقط‌ ۵۰ نفر ذكر كردن‌ تنها كوچكی‌، پریشانی‌ و درماندگی‌ خودش‌ را برملا میسازد. وانگهی‌ بنظر من‌ برای‌ بنیادگرای‌ وحشی‌ و ضد زن‌، تعداد تعیین‌ كننده‌ نیست‌. آیا اگر «راوا» بخواهد روزی‌ هزاران‌ زن‌ را به‌ تظاهرات‌ بكشد، آنگاه‌ «فتح‌» و نظایرش‌ وقاحت‌ به‌ خرج‌ نداده‌ و حاضر خواهند بود آن‌ را واقعبینانه‌ انعكاس‌ دهند؟

۲ـ اهمیت‌ و ارزش‌ «راوا» و صداقت‌ و نشان‌ وفاداری‌ آن‌ به‌ مردم‌ در همین‌ است‌ كه‌ با شعار «سیاه‌تر از هفت‌ ثور، هشت‌ ثور، هشت‌ ثور»، احساس‌ و درد توده‌های‌ آفت‌ رسیده‌ی‌ ما را بیان‌ میكند. با این‌ شعار برحق‌، «راوا» بین‌ خود و كلیه‌ تشكل‌ها، نشریات‌ و عناصر معامله‌گر و وجدان‌ خفته‌ كه‌ این‌ و آن‌ باند اخوانی‌ یا «امیر» خاین‌ را قبول‌ دارند، خط‌كشی‌ میكند.

تنها خاینان‌ اخوانی‌ با جمیع‌ مطبوعاتچی‌های‌ پست‌تر از خود شان‌ اند كه‌ فكر میكنند با «كمونیست‌» و «ملحد» و... گفتن‌ فاجعه‌ هفت‌ ثور، قادر خواهد بود فاجعه‌ موحش‌تر هشت‌ ثور را روز «فتح‌» و «شادی‌» و «رهایی‌» مردم‌ افغانستان‌ وانمود سازند. برای‌ مردم‌ ما هشت‌ ثور روز «انتقال‌ قدرت‌ به‌ مجاهدین‌» نه‌ بلكه‌ انتقال‌ قدرت‌ به‌ شرفباخته‌ترین‌ خاینان‌ در تاریخ‌ افغانستان‌ است‌.

۳ـ مطمئناً یكی‌ از دلایل‌ گرفتن‌ تظاهرات‌ در پشاور بخاطر شكستن‌ طلسم‌ اخوان‌ بود كه‌ با تروریزم‌ خود تنها میتواند در دل‌ سازشكاران‌ هراس‌ ایجاد كند. اما هرگز نه‌ در دل‌ مبارزان‌ «راوا»یی‌ كه‌ با الهام‌ از رهبر جانباخته‌ و سنن‌ گرانقدر مبارزات‌ شان‌ دلاورانه‌ پیش‌ میتازند و بصورت‌ خاری‌ در چشم‌ دشمنان‌ در آمده‌اند. بعلاوه‌ چنانچه‌ سخنرانان‌ نیز ابراز داشتند، انجام‌ تظاهرات‌ در پشاور منطبق‌ با روشن‌ فعالیتهای‌ «راوا» هم‌ بود كه‌ میخواهد فعالیتهایش‌ را در یك‌ شهر نه‌ بلكه‌ حتی‌الامكان‌ دركلیه‌ شهرهایی‌ متمركز سازد كه‌ دهها هزار هموطن‌ ما در آنجا بسر میبرند.

راستی‌، در این‌ جریان‌ «فتح‌» دروغگو، روشن‌ نمیكند كه‌ از كجا میداند «۵۰ زن‌ با تعدادی‌ اطفال‌» نه‌ از كویته‌، كراچی‌، لاهور یا اسلام‌آباد بلكه‌ هرومرو از راولپندی‌ آمده‌ بودند؟ ولی‌ با این‌ هم‌ صد آفرین‌ به‌ نشریه‌ جهادی‌ دانشمند ما كه‌ قاطعانه‌ كشف‌ كرده‌ كه‌ زنان‌ مذكور «به‌ وسیله‌ موتر» (!) به‌ پشاور آمده‌ بودند و نه‌ مثلاً خرگادی‌ یا كشتی‌ و جهاز هوایی‌! كی‌ گفته‌ است‌ كه‌ اخوانی‌ها جاهل‌ است‌ و بی‌ خبر از دنیا؟

درباره‌ روابط‌ با چین‌ مینویسد: «سازمان‌ مذكور هیئتی‌ را در سال‌ ۱۹۸۲ به‌ چین‌ اعزام‌ داشت‌ كه‌ مینا مشهور به‌ كشوركمال‌ مسئول‌ جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌ در تركیب‌ آن‌ شامل‌ بود (...) چینائی‌ها تقاضای‌ كمك‌ بیشر را نیز رد كردند و به‌ هیئت‌ تفهیم‌ نمودند كه‌ باید به‌ همان‌ یكصد هزار دالر اكتفا نمایند البته‌ كار تربیت‌ گروپ‌های‌ مسلح‌ سازمان‌ را چین‌ كمافی‌السابق‌ بدوش‌ میگیرد و مصارف‌ رفت‌ و برگشت‌ آنان‌ را نیز تادیه‌ میكند...»

در این‌ مورد هم‌ اگر چه‌ مخاطب‌ اصلی‌ نویسندگان‌ عالم‌ «سازمان‌ رهایی‌ افغانستان‌» است‌، ولی‌ چون‌ «راوا» را با آن‌ سازمان‌ یكی‌ میدانند، پس‌ باید پرسید كه‌ با داشتن‌ بگفته‌ی‌ شما آنهمه‌ روابط‌ سازمان‌ مذكور با دولت‌ پاكستان‌ دیگر چه‌ نیازی‌ بود تا از دولت‌ چین‌ بخواهد كه‌ «باید به‌ پاكستان‌ فشار وارد آورد تا سازمان‌ رهایی‌ را به‌ رسمیت‌ بشناسد»؟

ولی‌ در مورد كمكهای‌ چین‌ باید تذكر داد كه‌ دولت‌ چین‌ نیز مانند كشورهای‌ غربی‌ و پاكستان‌ در طول‌ دوران‌ جنگ‌ ضد روسی‌ با ارسال‌ بی‌دریغ‌ اسلحه‌ (چنانچه‌ اغلب‌ اسلحه‌های‌ این‌ «ضد كمونیستها» و «ضد چینی‌ها» ساخت‌ چین‌ است‌)، با تربیت‌ گروپ‌های‌ مسلح‌، تربیت‌ گروپهای‌ «داكتران‌» و «ژورنالیستان‌» در خدمت‌ همین‌ باندهای‌ گلبدین‌ و جمعیت‌ ربانی‌ و امثال‌ آنها بود، نه‌ «راوا» و نه‌ سازمان‌ رهایی‌ یا دیگر سازمان‌های‌ دست‌ چپی‌.

شما كه‌ هر تشكل‌ سیاسی‌ مبارز را در آینه‌ خود دیده‌ فكر میكنید باید وابسته‌ بوده‌ و مانند «تنظیم‌های‌ جهادی‌ و قیادی‌» به‌ سر انگشت‌ بیگانگان‌ برقصد. اگر چنین‌ وابستگی‌هایی‌ در مورد «سازمان‌ رهایی‌ افغانستان‌» یا سایر سازمانهای‌ انقلابی‌ واقعیت‌ میداشت‌، امروز حتماً نام‌ آنها نیز مانند شما «جهادیان‌» مرادف‌ با خیانت‌ و جنایت‌ و ستم‌ میبود و مانند شما حتماً «حمیدگل‌»هایی‌ را از چین‌ دعوت‌ می‌كردند كه‌ بیایند و در امور كشورداری‌ افسار شانرا در دست‌ گیرند.

«فتح‌» می‌افزاید: «نقشه‌ قدیم‌ صلیبی‌ها برای‌ نفوذ بر جوامع‌ اسلامی‌ انحراف‌ زنان‌ در آن‌ جوامع‌ است‌. در دوران‌ جهاد تنظیم‌های‌ جهادی‌ این‌ فرصت‌ را برای‌ صلیبی‌ها ندادند».

كاملاً درست‌ است‌. در دوران‌ جهاد این‌ فرصت‌ در انحصار برادران‌ عرب‌ بود (بطور مثال‌ در باره‌ بهره‌كشی‌ جنسی‌ آنان‌ از ۳هزار زن‌ بیوه‌ در كمپ‌ ناصرباغ‌ پشاور به‌ «پیام‌ زن‌» شماره‌ ۴، عقرب‌ ۱۳۶۸ مراجعه‌ شود) ولی‌ حالا معلوم‌ نیست‌ كه‌ به‌ هندوها، روسها، فرانسوی‌ها، امریكایی‌ها، انگلیس‌ها نیز «این‌ فرصت‌» داده‌ میشود یا خیر؟ صلیبی‌ها را می‌شناسید؟ كی‌ها بودند؟ امروز در بند كدام‌ آنان‌ نیستید؟ آنان‌ كه‌ باز هم‌ «اهل‌ كتاب‌ اند» شاید مجاز باشید كه‌ از این‌ «فرصت‌» مستفید شان‌ بسازید ولی‌ در مورد «بی‌ كتاب‌»های‌ هندی‌ و روسی‌ چه‌ می‌فرمایید؟ سكرتر اول‌ شما در سفارت‌ هند همین‌ كه‌ زن‌ هندو را می‌بیند ایزار خود را میكشد (به‌ شماره‌ ۴۱ «پیام‌ زن‌» مراجعه‌ شود). واقعه‌ایكه‌ حتی‌ «وزارت‌ خارجه‌ دولت‌ اسلامی‌» هم‌ با اعلامیه‌ای‌ آنرا «تقبیح‌» نموده‌ و عامل‌ آنرا شخص‌ «نفوذی‌ و كمونیست‌» نامید. ولی‌ متعاقباً یعنی‌ از آن‌ تاریخ‌ تا امروز بصورت‌ متواتر در «هفته‌ نامه‌ كابل‌» مصاحبه‌هایی‌ با فوتوهای‌ رنگ‌ برنگش‌ به‌ غرض‌ «اعاده‌ شخصیت‌» سكرتر ایزار افكن‌ ترتیب‌ داده‌ میشود. یا ملاراكتی‌ فعلاً طالب‌شده‌ی‌ شما كه‌ به‌ گروگان‌های‌ چینی‌ خود تجاوز جنسی‌ میكند، رتبه‌ دگرجنرالی‌ گرفته‌ به‌ حكمرانی‌ در ولایت‌ زابل‌ منصوب‌ میشود. آیا ارزش‌های‌ اخلاقی‌ شما غیر از این‌ است‌؟ مثل‌ اینكه‌ این‌ اعمال‌ «جهادی‌» یاران‌ شما را نمیتوان‌ جزء مسایل‌ جنسی‌ بحساب‌ آورد، یا چطور؟ نمیدانم‌ درك‌ شما از مسایل‌ و بی‌ بند و باری‌ چیست‌؟ همه‌ را در آیینه‌ خود تماشا میكنید از سر قیادی‌ شما «انجنیر» صاحب‌ كه‌ در لیسه‌ عسكری‌ به‌ «كارهای‌ نامعقول‌» دست‌ میزد تا معاون‌ صاحب‌ سازمان‌ «امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر» شما در هرات‌ كه‌ با پسر ۱۲ ساله‌ «كار نامعقول‌» انجام‌ دادند كدام‌ شما «بند» و بار دارید؟

راستی‌ آیا شما بطور مثال‌ نماینده‌ خاص‌ دولت‌ اسلامی‌ تان‌ آقای‌ صدیق‌چكری‌ را با آن‌ «مسایل‌»اش‌ در لیسه‌ ابوحنیفه‌ بگرامی‌، میتوانید به‌ عنوان‌ نمونه‌ی‌ «اخلاق‌ جهادی‌» پیشكش‌ كنید یا شخص‌ «استاد» رئیس‌ جمهور را؟( ‌۱)

«فتح‌» مزاقی‌ و مسخره‌ مینویسد: «در همین‌ زمان‌ وی‌ (مینا) با رئیس‌ جمهور یك‌ موسسه‌ خارجی‌ بنام‌ (انتراید) یعنی‌ (مستر بی‌شاب‌) آشنا شد و از این‌ راه‌ میلیونها كلدار كمك‌ دریافت‌ نمود كه‌ در جهت‌ فعالیت‌های‌ كمونیستی‌ از آن‌ استفاده‌ بعمل‌ می‌آمد» ولی‌ چند سطر بعد دروغش‌ را از یاد برده‌ و این‌ چنین‌ از مشكلاتش‌ میگوید: «مشكلات‌ و محدودیت‌ها سازمان‌ رهایی‌ (سازمانی‌ كه‌ به‌ زعم‌ تروریستهای‌ نویسنده‌ شده‌، "«راوا" وابسته‌ به‌ آن‌ است‌) را بر سر یك‌ چهارراهی‌ قرار داد ۱ـ و آیا با مشكلات‌ موجود بسازد.

۲ـ از كمونیزم‌ دست‌ بردارد و به‌ اسلام‌ رو آورد. ۳ـ بدامن‌ اروپا سقوط‌ نموده‌ و بجای‌ بیرق‌ دیكتاتوری‌ پرولتاریا بیرق‌ سوسیال‌ دموكراسی‌ و لیبرالیزم‌ را برافرازد. ۴ـ با روسها به‌ توافق‌ برسد.

از آنجا كه‌ سازمان‌ رهایی‌ از كمونیست‌های‌ دو آتشه‌ تشكیل‌ شده‌ است‌ در سال‌ ۱۹۵۸ راه‌ آخر یعنی‌ توافق‌ با روسها را انتخاب‌ كرد».

«فتح‌» مفتری‌ حتماً میداند كه‌ اگر «سازمان‌ رهایی‌ افغانستان‌» یا هر سازمان‌ انقلابی‌ ضد بنیادگرای‌ دیگر كشور به‌ یك‌ صدم‌ امكاناتی‌ كه‌ دشمن‌ اخوانی‌ ادعا میكند، بدست‌ میداشت‌، اكنون‌ پوچاق‌ متجاوزان‌ جهادی‌ را هم‌ كسی‌ به‌ چشم‌ دیده‌ نمیتوانست‌ چه‌ رسد به‌ سلطه‌ سیاه‌ شان‌ بر كشور.

راجعه‌ به‌ اینكه‌ «سازمان‌ مذكور (سازمان‌ رهایی‌) در ۱۹۸۵ راه‌ توافق‌ با روسها را انتخاب‌ كرد»، چیزی‌ نمیگوییم‌ جز اینكه‌ اگر در موضع‌ آن‌ سازمان‌ شمه‌ای‌ تزلزل‌ در نبرد مقابل‌ روسها و نوكران‌ پرچمی‌ و خلقی‌ آنان‌ و اخوان‌ و ارتجاع‌ منطقه‌ و امپریالیزم‌ وجود میداشت‌، امروز جایش‌ در كنار «امارت‌»های‌ خونچكان‌ میهنفروشان‌ بنیادگرا میبود و نه‌ آماج‌ ترورها و حملات‌ سیستماتیك‌ آن‌ خاینان‌ و دروغپردازیهای‌ بیشرمانه‌ی‌ منادیان‌ شان‌ نظیر «فتح‌».

همچنان‌ در مورد رابطه‌ داشتن‌ با روس‌ بد نیست‌ مطلبی‌ از «پاسخ‌ به‌ چهره‌های‌ عریان‌ جمعیت‌» بیاوریم‌ كه‌ میگوید: «عملیات‌ فعلی‌ مجاهدین‌ ما نیز بر خلاف‌ پالیسی‌ مبارزاتی‌ جمعیت‌ جریان‌ دارد و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ گاه‌ و بیگاه‌ در اینجا و آنجا و بطور سری‌ و علنی‌ با روسها و رژیم‌ كابل‌ معاهدات‌ مسلسل‌ اوربند امضا میكند» و باز «عجب‌ است‌!! شورای‌ نظار جمعیت‌ كه‌ با دولت‌ اوربند دارد برای‌ شكستن‌ ركود حاكم‌ بر جهاد و سرنگونی‌ رژیم‌ در فرخار جلسه‌ میگذارد!!» و در جای‌ دیگر «مسعود در پنجشیر با روسها اوربند میكند و افرادش‌ را به‌ سمت‌ شمال‌ سرازیر میكند.»

و اما در مورد رابطه‌ داشتن‌ «راوا» با روسها مثل‌ اینكه‌ «فتح‌» كدام‌ ملحوظی‌ را مراعات‌ میكند و اگر نه‌ حتماً دلایل‌ و فاكت‌های‌ خود را توضیح‌ میداد. ولی‌ آنچه‌ تا كنون‌ روشن‌ گردیده‌ هم‌ گواه‌ بر این‌ است‌ كه‌ این‌ جمعیت‌ اسلامی‌ برهان‌الدین‌ است‌ كه‌ راه‌ آتش‌ بس‌ و توافق‌ با روسها را انتخاب‌ كرد، و نه‌ «راوا». مگر نه‌ اینست‌ كه‌ تا امروز هم‌ پول‌ افغانی‌ در ماسكو چاپ‌ میشود و هزینه‌ مصارف‌ جنگ‌ ربانی‌ با «برادران‌ جهادی‌ و قیادی‌» را روسها تامین‌ میكنند؟ طیاره‌ روسی‌ را كه‌ طالبان‌ در قندهار پایین‌ كردند برای‌ كی‌ اسلحه‌ و مهمات‌ میرساند، برای‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌»! یا سازمان‌ رهایی‌ یا كدام‌ سازمان‌ «شعله‌ای‌» دیگر؟ آیا این‌ چوشك‌ در دهان‌ ربانی‌ گذاشتنِ امروزِ روسها ادامه‌ منطقی‌ ناگزیر آتش‌ بس‌ دیروز نیست‌؟ دولت‌ هند در طول‌ دوره‌ جنگ‌ ضد روس‌ و عوامل‌ آن‌ در كدام‌ سمت‌ قرار داشت‌ و امروز كی‌ را در آغوشش‌ جا داده‌، ربانی‌ یا «راوا» را؟

و حرف‌ آخر من‌ با ناشران‌ «فتح‌» اینكه‌: حالا كه‌ شما و كلیه‌ «برادران‌» از تظاهرات‌ فقط‌ ۵۰ زن‌ یعنی‌ به‌ زن‌ «میدان‌» شدن‌ زنان‌ «مائویست‌» (پاورقی‌۲) دچار اینقدر تشنج‌ و دستپاچگی‌ شده‌اید، وقتیمردان‌ شان‌ به‌ «میدان‌» بیایند چه‌ خواهید كرد؟ با قضاوت‌ از دیوانه‌ شدن‌ امروزی‌ تان‌ اشتباه‌ است‌ اگر پیشبنی‌ كرد كه‌ آنگاه‌ «برادران‌» بادزنان‌ بطرف‌ پاكستان‌ و ایران‌ و عربستان‌ دو تا خواهند كرد؟

و بالاخره‌ آیا «فتح‌» میتواند جواب‌ بدهد كه‌ فعلاً «مرد میدان‌» كیست‌؟ رئیس‌ جمهور «استاد» و باندش‌؟ «برادر حكمتیار» یا «شورای‌ هماهنگی‌»اش‌؟ «برادر خالص‌» با خانواده‌ حاجی‌قدیرش‌؟ اگر جواب‌ «فتح‌» این‌ باشد كه‌ نه‌ آنان‌ همه‌ شغالان‌ بیماری‌ اند كه‌ با افتادن‌ به‌ جان‌ یكدیگر، ملك‌ و مردم‌ را غرق‌ در آتش‌ و خون‌ و ماتم‌ كرده‌اند، در آنصورت‌ اگر طالبان‌ منتفی‌ باشند، باید تنها «مرد میدان‌» همان‌ «ستر جنرال‌ امیر قهرمان‌ حوزه‌ غرب‌ و جنوب‌ غرب‌ وغیره‌ افغانستان‌» بشمار رود كه‌ عجالتاً به‌ علت‌ خودسری‌ یا خیانت‌ نسبت‌ به‌ «ناپلئون‌» (پاورقی‌۳) و استادش‌ مغضوب‌ واقع‌ شده‌ و به‌ نام‌ رتبه‌ی‌ درخورد ظرفیتش‌ یعنی‌ «تورن‌» یاد می‌گردد؟؟


بریده نشریه جهادی فتح در مورد راوا



یادداشت ها:

۱) درین‌ قسمت‌ شرحی‌ در مورد گذشته‌ صدیق‌چكری‌ آمده‌ كه‌ از چاپ‌ آن‌ صرفنظر میكنیم‌ زیرا در شناخت‌ او و امثالش‌ كمكی‌ نمیكند. مگر بنیادگرایان‌ از وجود «برادر عزیز قیادی‌ حكمتیار صاحب‌» در كنار خود شرم‌ و عاری‌ دارند كه‌ از وجود چكری‌ها داشته‌ باشند؟

۲) بنابر تحلیل‌ علمای‌ «فتح‌»، «سازمان‌ رهایی‌ افغانستان‌» كه‌ «مائویست‌» است‌، «راوا» هم‌ كه‌ وابسته‌ به‌ آن‌ است‌، باید «مائویست‌» باشد!

۳) بر اساس‌ نوشته‌ی‌ «آیینه‌ افغانستان‌» (شماره‌ ۵۸) نشریه‌ خوش‌ ذوق‌ و ظریف‌ «امید» چاپ‌ امریكا، احمدشاه‌مسعود را به‌ ناپلئون‌ بناپارت‌ شبیه‌ دانسته‌ است‌!

آخرین مطالب