فاطمه یاسر «امیره» «تنظیم زنان مسلمان افغانستان» در شماره ۹۱ سال ۱۹۹۱ نشریه "شهادت" ارگان نشراتی حزب گلبدین مصاحبهای انجام داده و درخور شخصیت خود در رابطه با «راوا» اراجیفی را پشت هم قطار نموده كه ما درینجا روی بعضی از نكات آن تماس میگیریم.
قبل از همه قابل یادآوریست كه این خانم موسیچهگكی است روی كلك حزب گلبدین كه ارگان مسخرهای بنام «تنظیم زنان مسلمان افغانستان» در عالم رویا روی كاغذ برایش دیزاین نموده و او را هم در همان تخیل «امیره» آن ساخته و گاهگاهی او را روی جراید میلولاند و مقابل «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» كوك میكند. موضع ضد دموكراسی و ضد زن حزب گلبدین و ایجاد ارگانی برای مبارزه زنان خندهآورترین چیز ممكن میتواند باشد.
در ابتدا، خبرنگار شهادت كه باید از لچكها و چاقوكشان اخوانی باشد از «امیره» صاحبه میپرسد: «مشتی زنان ناشزه و بازاری بنام جمعیت انقلابی....». ما روی كلمات «ناشزه» و «بازاری» تماس زیادی نمیگیریم، ما افراد و تشكلهای سیاسی را با معیارها و ملاكهای سیاسی ارزیابی میكنیم نه فحش دادن. زیرا اگر وارد اخلاقیات شویم در مورد شخصیت و گذشته آقای گلبدین چیزهای فراوانی است كه از نوشتن آن قلم هم عرق خواهد كرد ولی با او و حزبش برخورد سیاسی داریم. اگر چه روشن است كه مردم ما هیچوقت انسانهایی بدنام با گذشتهی ملوث و آلوده را نمیپذیرند.
ما هرگز به این خبرنگار توصیه نمیكنیم كه بعنوان یك ژورنالیست وجدان سیاسی داشته باشد زیرا درس وجدان دادن به كسی كه پستی خبرنگار شدن نشریهای وابسته به حزبی تروریست را پذیرفته باشد زاید است.
در ابتدای مصاحبه «امیره» یاسر میگوید: «هجونامه پیام زن شبنامه مائوئیستهای فراری آلمان غرب است كه از كویته پخش میشود.» هزار بار لعنت و نفرین بر دروغگو! مردم و خوانندگان ما با توجه به حتی همین یك دروغ بیشرمانهات هم به سبكی و سطح حملات و برخوردهای حزب گلبدین كه در دهان امیره خانم گذاشته شده پی میبرند. همه میدانند كه ما در آلمان نیستیم. اگر باند فاشیستی تو از راست به ما حمله میكند فراریهای آلمان و امریكا از به اصطلاح چپ به ما میتازند. بخاطر آنكه كار ما در خارج كشور در همین پاكستان متمركز است، سالهاست مورد توطئهچینی و تهدیدهای رذیلانه و هرزه باند تو قرار داریم. اما هرگز میدان را رها نكرده و فراری آلمان و هیچ كشور دیگر نشدهایم و نخواهیم شد. خون رهبر ما مینا و دو همكارش در كجا ریخت در آلمان یا كویته؟ «پیام» ما هم نه در شب و پنهانی بلكه در روز در چندین شهر پاكستان، داخل و كشورهای متعدد آسیا پخش و دست بدست میگردد.
با تمام جو تروریكه باند گلبدین در پاكستان ایجاد نموده است، «پیام» ما جای خود را بین مهاجرین و مجاهدین باز نموده است. ولی بنظر میرسد حق داری ما را فراری آلمان بگویی زیرا كه فعالیتهای «راوا» در زمینههای مختلف همانند خار و خنجر چشم تو و «امیر»ت را پاره كرده و میكند و نمیتوانید قبول و تحمل كنید كه سازمانی متشكل از زنان این چنین بیهراس از ترور و ارعاب باند سیاه فاشیستی تو مهرش را بر عرصه سیاست وطن ما كوبیده و روز تا روز با تظاهراتش، كنفرانسها، میتنگها، محافل، فعالیتهای فرهنگی، نشر و پخش «پیام زن»، رسالهها و اعلامیهها، اداره و گرداندن مكاتب، كورس نرسنگ و شفاخانه و كارگاه و كار بین بخشهایی از زنان مهاجر ما وغیره از احترام و حمایت روزافزون مردم افغانستان برخوردار میشود و در مقابل، اعلان به اصطلاح «جمعیت زنان مسلمان افغانستان» و انتشار «پیام زن مسلمان» را از طرف اكثریت مردم ما فقط با پوزخندی تمسخر و انزجار استقبال شده و آنرا بمثابه یكی از خامترین توطئههای بنیادگرایان تروریست علیه زنان ما و مشخصاً «راوا» تلقی میكنند.
یك زن چقدر باید خاین به خود و حقوقش، برده صفت و در منتهای وقاحت باشد كه «راوا» را سربدر كرده از «تاریكیهای قرون و ظلمتكدههای شرق و غرب» بنامد. این حرف را زنی میزند كه حزب و «امیر» بدنامش او را فقط ماشین چوچهكشی و وسیله اطفای شهوت مردان میداند، او را نصف مرد میشمارد، به او حق رای و مقام رهبری را قایل نیست، به او میگوید كه حجاب بزند تا مردان محترم «تحریك» نشوند، همتاهای آنها در پاكستان دختران نگونبختی را كه مورد تجاوز بیناموسانه قرار گرفته و باردار شده بودند محكوم به زنا ساخته و در كنج زندان افكندهاند، دموكراسی را معادل كفر و وطندوستی و ناسیونالیزم مترقی را منشا تمام شرارتها مینامد، لكه ننگ تیزابپاشی بر زنان كابل بر جبین شخص «امیر» صاحب میدرخشد... در حالیكه ما میخواهیم همانند برادران خود در تمام عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی... مطرح باشیم و دوشادوش آنان، افغانستان خود را بر جاده ترقی و تمدن بنشانیم. پس شما دود زده، پوسیده و تاریخزده هستید یا ما؟
در مورد شرق و غرب باید گفت كه كی تا بحال از پستان سی.آی.ای، آی.اس.آی، انتلجنس سرویس، راستهای آلمان و اعراب نوشیده؟ ما یا باند خاین گلبدین؟ كی با خاینترین و كثیفترین بخش خلقیها (تنی - سروری) به نابخشودنیترین و سیاهترین زدوبندها پرداخت؟ «راوا» یا باند تروریست شما؟
ناف گلبدین و تنظیم شما با این همه شبكهها گره خورده و همینهاست كه دست بدست هم داده در پاكستان برای شما دفتر و دیوان، شكنجهگاهها و زندانها درست كردهاند. گروپهای تروریستی بوجود آورده و موترهای اسكورت ضد گلوله و وسایل پیشرفته جاسوسی و ترور در اختیار تان قرار دادهاند. با این همه ما از «شرق و غرب» سر بیرون آورده ایم یا شما؟
«امیره» صاحب! چه فكر میكنی اگر دستگاههای جاسوسی مذكور مثلاً برای ۲۴ ساعت سایه خود را از سر باند شما دور كرده و گلبدین را سه سنگ دهند چه بلایی بر سر «تنظیم»، «امیر» و عمله و فعله آدمكشش خواهد آمد؟
فاطمه خانم میگوید: «آنها (راوا) هجویات بر ضد رهبران و شخصیتهای جهادی بخصوص شخصیتهای موثر جهاد راه میاندازند.»
مقصد از «شخصیتهای موثر جهاد» گلبدین و خودش میباشد!! همه میدانند كه گلبدین به خون تمام سایر «رهبران جهادی» از مجددی، گیلانی و مولوی نبی تا برهانالدین ربانی و خالص و سیاف تشنه است. ولی اگر ما گلبدین و حزب او را افشا نكنیم بحكم وجدان انقلابی و افغانی محكوم هستیم و آنوقت در حد سازمانها و افراد ریاكار، بزدل و بی ارزشی سقوط خواهیم كرد كه اینهمه جنایات باند گلبدین را میبینند و تن به سكوتی ذلتبار و تسلیمطلبانه میدهند.
یكی از بزرگترین افتخارات مبارزه «راوا» اینست كه از ابتدا تا كنون بیرق افشاگری مبارزه گذشتناپذیر، قاطع و پیگیر علیه بنیادگرایی و پلیدترین نماینده آن یعنی باند گلبدین را بر دوش حمل كرده است.
اما این «رهبر جهادی» شما چطور بین قطار چند موتر یكرنگ و ضد گلوله و شیشه سیاه با محافظت دهها بادیگارد كلاشنكوفدار - اخیراً راكت ثقیل هم بر آن افزوده شده - تا دفترش خائفانه میرود و میآید؟ از ترس كی؟ او در كمپهای «سرخاب» و «پنج پای» توسط كیها سنگ و كلوخ باران شد؟ آنجا هم تنها «راوا»ییها بودند؟ پیروان این «شخصیت موثر» همین حالا در سراسر افغانستان - در سمت شمال، هرات، هلمند، لغمان، كنرها، بغلان، بدخشان، قندهار، فراه توسط كیها كوبیده و طرد میشوند؟ كه حتی پدر خانواده و سرپرستان تان را دستپاچه و ناامید گردانیده است؟
فاطمه خانم از ما میخواهد: «ما تقاضا داریم كه اینها اگر چیزی برای گفتن دارند باید از هجوگویی دست بكشند.» بلی، ما چیزهای زیادی برای گفتن داریم، ما گفتنیهای خود را در «پیام زن»، در اعلامیهها، سخنرانیها، كاستها و... گفتهایم و در آینده هم خواهیم گفت. در شرایطی كه جغد شوم بنیادگرایی عزم پرگشایی بر فضای میهن ما را دارد و میخواهد روزگار تیرهتر از دوران اشغال را بر ما مستولی سازد، استقلال را بقمار بگذارد، آزادی را به زنجیر بكشد، شریعت و عدالتش گلولهباری سینه آزادیخواهان و لگدمال كردن حقوق اولیه مردم باشد، زن افغان را ملعبه قرار داده و از تمام حقوق انسانی محروم بدارد وغیره گفتنیهای خیلی زیاد، مقدس و اساسی داریم تا طی آنها حزب فاشیستی شما را با تمام جنایتهای آن وسیعاً برای مردم خود برملا نماییم.
«پیام زن» نه تنها ازین افشاگریها دست نخواهد كشید بلكه تا آخر تا زمانی كه حتی یك تروریست «موثر» در وطن ما باقی باشد، آنرا ادامه خواهد داد.
آیا فاطمه خانم «پیام زن» و سایر نشریات ما را خوانده؟ اگر بلی پس چگونه مزورانه مینویسد: «اگر چیزی برای گفتن دارند...»؟ شاید او بیشتر جویدگیهایی را نشخوار میكند كه در دنیای بیخبری لای دندانش میگذارند. زیرا با باندی سر و كار دارد كه او را «عاجزه»، «سیاه سر»، «عیال» و «كوچ» نامیده و كوچكترین شخصیت مستقلی برایش قایل نیست و حق اندیشیدن با مغز خود را ندارد، اینست كه از ما چنین تقاضایی را میكند.
علیا مخدره فاطمه یاسر «جهادی» بعد ازین عربدهكشیدنها، پاچهی «راوا» را بخاطر حمایت او از حكومت ملی و ظاهرخان میگیرد: «همین گروهك در نشرات خود از حكومت ملی و برگشت ظاهرشاه حمایت میكند.»
این كاملاً درست است. حكومت ملی كه بر ارزشهای دموکراسی مبتنی باشد ضامن استقلال میهن ماست، چیزیكه بخاطر آن بیش از یك ملیون قربانی دادهایم. مردم ما حاضر خواهند بود علیه باند گلبدین و نظایرش كه بخواهند حكومت قرون وسطایی ضد ملی و ضد دموکراتیك خود را ایجاد كنند، باز هم سالها بجگند.
درد عاجزهای كه به «امارت» سازمان عاجزههای گلبدینی رسیده است جای دیگریست چون این باند فاشیستی سیاه (با آنكه بیش از یك ملیون «اراكین» و «اعضا» دارد!!) به مجرد شنیدن نام ظاهرشاه مثل جن از بسماله وحشت میكند. مردم ما در حال حاضر ظاهر شاه را بخاطر خاطرات بسیار خوش دوران زمامداریاش نمیخواهند، میدانند كه او با آن صدراعظم و كابینههای فرتوت و فاسدش كاری انجام نداد ولی او را با گلبدین «موثر» شما تول و ترازو میكنند و با تلخی میبینند كه ظاهرشاه به اندازه یك روز «رهبر جهادی» تو جنایت نكرد. و همین برای شان كافیست و بنابر قول حضرت علی (رض) سخت معتقدند كه حیوان خونخوار و درنده از امیر ستمكار، خشن و آدمكشی چون گلبدین بهتر است. و ما هم با توجه به این واقعیت است كه پاپیگك ظاهرشاه را هم بر «امیر» صاحبی كه از دهانش خون آزادیخواهان میچكد، ترجیح میدهیم. این را خوب بخاطر داشته باش فاطمه خانم!
ضمناً ما برای آمدن ظاهرخان هیچ تلاشی بخرج ندادیم. فیالوقع این بنیادگرایان تروریست و در راس آنها حزب شما بود كه با جنایات و خیانتهای بی حد و حصرش نام ظاهر شاه فراموش شده را دوباره زنده ساخت و آخرین تلاش شما جهت قتل او برایش وجههی باز هم بیشتری اعطا كرد. شما هر سنگی را كه بلند میكنید بر دهان خود تان اصابت میكند.
در پایان جملات پستش، «سیاه سر» فاطمهیاسر گلبدینی از شاهكار تاریخ خاینانه تروریزم خود یاد كرده و قتل سیدال سخندان را تذكر میدهد و به صحنه بزیر كشیده شدن مجسمه لنین و مسئله بیوه مائو و اینكه شعلهایها جاسوسان شرق و غرب اند، اشاره میكند.
سیدالسخندان مبارز آگاهی بود كه سالها پیش، از ماهیت وطنفروشانه احزاب خلق و پرچم سخن میگفت و نیز ازینكه اخوان الشیاطین وطنی (گلبدین و شركا) سیاهترین و خطرناكترین عمال امپریالیزم اند كه چون فاقد جای پای بین مردم ما اند بناً راهی ندارند جز اینكه خود را به كشورها و دستگاه های جاسوسی بیگانه بفروشند و به تروریزم رو آورند. سخنان سیدال كه از دل مردم فقیر ما بر میخاست و به آنان شور و آگاهی رزمندهی ضد امپریالیستی و ضد بنیادگرایی میبخشید، آنچنان پشت گلبدین و همدستان آدمكشش را میلرزاند كه چاره را فقط در نابودی او دیدند. از فقدان سیدالها تنها بنیادگرایان مزدور و جنایتكار میتوانند اظهار خوشحالی كنند. خون سیدال در بیرق مبارزه آزادیخواهانه ملت ما نقش بسته است، اما داغ سیاه ننگی در پیشانی گلبدین و همفكرانش بجا مانده كه تا روز نابودی قاتلان خاینش زدوده نخواهد شد.
یك مجسمه لنین نه كه صدها هزار تای آن هم به زمین كشیده شوند و تو هم بتوانی توتهای از آنرا به نوك چادرت گره زده و خینه كرده و شادیكنان در هر كوی و برزن وطن خلایق را به پایكوبی و جشن فرا بخوانی، باز هم زن و مرد ما پیر و جوان ما فریاد خواهند زد: مرگ بر بنیادگرایی! نابود باد گلبدین و همدستان جنایتكارش!
مبارزه علیه ارتجاع و فاشیزم بنیادگرایی در كشور ما و در سراسر دنیا به زور مجسمههای لنین آغاز نشده و اوج نگرفته كه حالا با برداشتن مجسمههای مذكور ذرهای فتور در آن رونما گردد. از طرف دیگر فاطمه خانم مطمئن باشید كه در هیچ نقطه دنیا به جای مجسمه لنین، مجسمه كلوخی و كاغذی گلبدین خان یا مودودی و یا خمینی هم بنا نخواهد شد!
محاكمه بیوه مائو مربوط مردم چین و قضاوت آنان است كه دیروز به نحوی، امروز به نحوی و فردا بشكل دیگری به آن برخورد خواهند كرد. ما كه وقت پرداختن به اینگونه مسایل را نداریم. اما خوبست «امیره» صاحب تو هم اول بینیات را پاك كرده و بعد مسئله بیوه مائو و مانند آن را عنوان نمایی.
شعلهایها خود جواب خواهند داد. اما تا آنجاییكه به ما و هر سازمان و فرد با شرف ارتباط میگیرد باید گفت كه اگر شعلهایها جاسوس بوده و خود را در ازای اسلحه و پول به دولتها و دستگاههای استخباراتی میفروختند، حزب گلبدین در مبارزه علیه آنان نه هرگز اولویت قایل میشد و نه این چنین هار و لجام گسیخته میبود. اگر شعلهای ها معاملهگر، وطنفروش و مزدوران بیگانه هستند، «امیر» گلبدین با آنان نیز چنانكه با شهنوازتنی، سروری وغیره خاینین، به زدوبندها میپرداخت. این واقعیتی است كه هیچ فرد با وجدان نمیتواند آنرا تایید نكند.
فاطمه خانم، تو در جریانی دست و پا میزنی كه مجبوری در قدم اول به خود خیانت ورزی و برای نفی و زنده به گور كردن خود آستینها را بالا زنی. پس تو با آنكه جامه نفرتانگیز یك دژخیم مونث را به برداری، در حقیقت موجودی ترحمانگیزی. پس بهتر است ازین حرفها بگذریم. راستی مناسباتت با خانم تنی، خانم سروری، خانم گلابزوی و دیگر زوجههای خاینین چطور است؟ حتماً زیاد مشغول هستی كه بخیر تمام خانمهای مذكوره را بعد از غسلی «جهادی» دادن (یا شاید هم حاجت به اینكار نباشد چگونه میگویند خلقیها جز وطنفروشی و جاسوسی فساد و «شرزگی» دیگری ندارند. چطور؟) وارد سازمان خودت سازی. شنیدهایم كه آنها مصراند كه «تنظیم زنان مسلمان افغانستان» باید به «سازمان دموكراتیك زنان» مدغم شود چرا كه تجربه شان زیاد است و اناهیتا هم كه از ببرك قهر كرده حاضر است موسسه تازهای بنام «دارلسیاسران و عاجزههای جهادیه و صد فیصد مسلمان» با ارگانی بنام «عیالِ از پدر و مادر مسلمان» باز كرده و همهی شما را زیر ارشاد بگیرد. نمیدانیم چقدر راست است بهر حال انشااله كه خوش میگذرد و دیر یا زود به حجله رفتن گلبدین و تنی این دو شخصیت «موثر» بخصوص در یكدیگر، ثمرات دیگرش را هم بیرون خواهد داد.