بعضی از نشریات «جهادی» چاپ كابل، مطالبی میآورند كه در نگاه اول از مثلاً بیمغزی، یا عدم تعادل روانی نویسندگان آنها حكایت میكنند اما اگر خوب دقت كنیم و پشت هدف اصلی نشریه و نویسنده این و آن مطلب معین برویم، به سادگی درمییابیم كه نه، گپ در جای دیگر است و نشریات مذكور با زیركانه ترین اشكال در خدمت بنیادگرایی اند.
از آنجمله است «هفته نامه كابل». این «جهادی»نامه كه با استخدام خادیـپرچمیهای «فرهنگیـشعری» معروفی مثل لطیف پدرام، واصف باختری، صبور سیاهسنگ، پرتو نادری و داشتن صفحات «مردم میگویند» و «پاتك خنده» میخواهد به خود شكلكی لیبرال و «گلاستنوستی» بده، در شماره ١۵ اسد ١٣۷۴ مطلبی چاپ كرده زیر عنوان «واقعه كه حیرت آفرید، راكت در دهن مردی جا گرفت». و آن عبارتست از داستان هموطن تیرهبختی بنام محمدطالب از ولسوالی غوربند و اسیر چنگ بنیادگرایان كه روزی در پوستهاش (چارراهی پشتونستان) ضمن راكت باران شهر، راكتی بدون آنكه منفجر شو در دهنش جا میگیرد. او را به شفاخانهای انتقال میدهند راكت از دهانش بیرون میشود ولی چهار روز بعد به اثر جراحات وارده میمیرد.
طبیعتاً شنیدن یا خواندن یكچنین خبری هر انسان نورمال و ضدخوكان بنیادگرا را مالامال از نفرت و انزجاری بیپایان میكند، او را بیشتر به این فكر میاندازد كه در جنگ بنیادگرایان مرگ با گلوله و راكت هم مرگ آسانی نمیباشد و نكتهای كه توجهی به آن نخواهد كرد جنبه به اصطلاح «حیرتانگیز» بودن راكت است كه در دهان دریدهی آن فرد فرو رفته است.
اما برای «هفته نامه كابل» جهادی هرگز چنین نیست. طوری كه از عنوان مطلب هم پیداست، نشریه مذكور بجای تمركز دادن بر وحشت سگجنگی بنیادگرایان، افشأ و لعنت این نوكران پست بیگانه، صرفاً بخاطر آنكه قضیه را در «جهان طبابت» و «زنگی جنگجویان» فوقالعاده «جالب و باورنكردنی» تشخیص داده، به چاپ آن مبادرت ورزیده بدون ذرهای اشاره به میهنفروشان جهادی یعنی عاملان اصلی این «جالبترین حادثه های غیرقابل تصور». قصه قسمی آمده كه گویی مثلاً پدر خانواده در حالیكه چوچ و پوچ و عیالش دور او حلقه زده اند، موضوع را با صدای جهر بخواند و در پایان همه تبسم بر لب انگشت حیرت به دهان گرفته و شكر خدا را كنند كه از بركت سر جهادیان عزیز و خردمند چه حكومت نازنینی داریم كه به هر طرف كشور اسلامیاش نظر بیفكنی تا دلت بخواهد «حادثه جالب» و عشرتآفرین اتفاق میافتد كه در كشور های غمزده اثری از آنها نیست اما «انقلاب اسلامی» شادیزادی ما افغانستان ما را سرشار از آنها كرده است!
«واقعه كه حیرت آفرید» به قلم دوكتور آذرخش مستور با این مقدمه آغاز میشود: «جهان طبابت مملو از واقعات جالب و باورنكردنی است و در این میان طبابت حربی و آنهم طبابت جنگی افغانستان جالبترین حادثههای غیرقابل تصور را در خود داشته است.
جنگ خود حادثه میآفریند و زندگی جنگجویان پر از این خاطرهها و حادثه هاست. یكی از این واقعات جالب واقعهایست كه... در زندگی محمد طالب... رخ داد، كه جالبترین حادثه زندگی او نیز میباشد.»! میبینیم داكتر صاحب نویسندهشده چنان به وجد آمده كه برای محمدطالب بدبخت و جانسپرده هم، چیزی را كه عامل مرگش شده «جالبترین حادثه زندگی»اش تعیین میكند.
سپس داكتر قسیالقلب، شرح كشاف و البته اضطرابآوری از چگونگی بیرونكشیدن راكت از دهان قربانی بیان داشته و نوشته را با «انالله و اناالیه راجعون» خاتمه میبخشد. ضمناً نشریه با عكسهایی بلند بالا از عدهای كارمندان شفاخانه چهارصدبستر تزیین یافته كه بیشتر به شناعت گزارش میافزاید.
آری، هفتهنامه «جهادی ـ لیبرال» به این رندانهترین و ظریفترین شیوه ها هم میكوشد چهره سیاه و خونآلود عفریت های بنیادگرا را بپوشاند. میكوشد اگر از یكسو ناگزیر اینجا و آنجا از جنگ و جنایات «برادر حكمتیار» یاد كند ـگویی برادران «استاد ربانی»، «استاد سیاف» و قیادیان دیگر همه فرشته های صلح و آزادی و رفاه اندـ از سوی دیگر آنها را امری عادی، غیرمهم، «جالب»، «شیرین» و «حیرتآفرین» وانمود میسازد كه در نتیجه باید تا حدودی هم از «رهبران» محبوب «جهادی» خوش بود كه آتش جنگهای شان ازین قبیل سرگرمیهایی مفرح و شگفتانگیز نیز میآفریند!
تنها آنانی كه خود و قلم شان را به حاكمان بنیادگرا و همدستان فروختهاند، اینچنین بیخیال و بیرحم از فرو رفتن راكت در دهان فردی، قصهای «جالب» درست كرده و لعنت و نفرین خود و مردمش را نثار مستبدان بنیادگرا نمیكنند و بناءً جنایاتی از آن گونه برایشان «حیرت» میآفریند تا شدید ترین و عمیقترین نفرت.
«هفته نامه كابل» كه وسیلهای در دست مشتی مرتجع و بنیادگرای نقابدار است خونسرد و بیتفاوت مینویسد: «راكت در دهان مردی جا گرفت. واقعة كه حیرت آفرید» ولی اگر به فرض این راكت دهان پسر یا دختر «استاد»، فرزنـد كـدام «رهبر قیادی جهـادی» دیگـر یا فرزند یا برادر حتی همین دوكتور آذرخـش مستور را میشكافت، آیـا بازهم مینوشت: راكت در دهان مردی جا گرفت؟ ابــداً. درآنصـورت نشریه و گزارشگـر ماتم میگرفتند و اگر نه به هردوطرف لااقل علیـه كمپ گلبـدین و مـزاری و دوستـم تا میتوانستنـد میتاختنـد و رجـزخوانـی میكردنـد و خلاصه هرچه مینوشتند غیر از «جالب»بودن و «حیرتآفرینی» كارروایی داكتران.
لیكن برای مردم زجركش ما سگ زرد برادر شغال است. مردم ما، وقتی میشنوند راكتی در دهان فردی بختبرگشته و فریبخورده جا گرفته، هرگز دل و دماغی برای «حیرت» كردن ندارند و فقط و فقط آرزو میكنند كه یكبار هم ازین راكتها حلقوم گلبدین، ربانی، مزاری، سیاف و یا ارجمندهای شان را پاره كند تا یكبار هم شده جنایتكاران مزبور مزهی راكتپرانیهای جنایتكارانه و جهادی همدیگر را بچشند.