اعدام زویا توسط فاشیست‌های نازی (١٩٤١ ـ دهکده پتریشیوا) اعدام زویا توسط فاشیست‌های نازی
(١٩٤١ ـ دهکده پتریشیوا)

در شمـاره ۶٣ «پیـام زن» (اسد ١٣٨٤) مطلبی کوتاه درباره زندگی و پیکار و اعدام زویا‌ کاسمو دیمیانسکایا آوردیم. در این جا عکس‌ دیگری از این دختر قهرمان را به چاپ می‌رسانیم. «راوا» به نام و خاطره‌ی زویای شوروی سابق و به زویاهای سایر کشورها می‌بالد و آنان را درفش و سرمشق خود می‌داند ولو هزار بار دیگر هم منیژه‌ باختری و غیره زنان جهادی ـ مافیایی با زبان خادی و عطامحمدی شان به ما طعنه زنند که: «"راوا" از عصیان مقابل تجاوز روسیه پشیمان شد.»

الکساندر متروسوف سرباز ١٩ ساله‌ای بود که در ١٩٤٣ حین نبردی در حومه مسکو خودش را در دهانه ماشیندار نازی‌ها انداخت تا واحدش به پیش رود و به این ترتیب با نثار جانش برای آزادی وطن، در شمار قهرمانان اتحاد شوروی درآمد.


زاهده‌انصاری

زنی بنام زاهده‌انصاری را وزیر خارجه جهادی ـ ‌مافیایی معلوم نیست خودش یا به اشاره بادارش کرزی، از کجا پیدا کرد و آورد و او را سفیر در بلغاریه مقرر کرد. اما زمانی که این زن شیاد به کابل خواسته شد، نیامد و تا امروز روشن نشده که با پول‌های زدگی از سفارت به کدام کشور رفته و عشق می‌کند. وزیر صاحب شدیداً «روشنفکر» جلو انتشار این خبر را هم گرفته تا بوی گندیدگی و فساد خود و دم و دستگاهش بالا نشود. البته او بیشتر از آن وقیح و خیانت‌پروف است که به فرض افشای موضوع،‌ خاطرش پریشان شود. مگر او از سفیر بودن اراذلی به بد نامی عمرصمد،‌ جاویدلودین،‌ داوودپنجشیری،‌ مسعودخلیلی و... ذره‌ای خجالت می‌کشد که از بیشرافتی گماشته‌اش زاهده‌انصاری بکشد؟

بقای کاپیتالیزم بدون خشونت، گسترش ترس، برتریت جویی، زورگویی و جنگ ناممکن است و صهیونیزم ابزار مکملی است برای تحقق کاپیتالیزم.


بدون شک قتل عام مردم بیگناه فلسطین درنوار غزه بخش کوچک یکی از پلان های خونین اسرائیل و حامیانش میباشد که سالهاست برای ساختن اسرائیل بزرگ براه انداخته شده است. فقط نباید فراموش کرد که کاپیتالیزم بمثابه هسته اصلی و تغذیه کننده واقعی در عقب این همه پلان های جهانی و منطقوی قرار دارد. بقای کاپیتالیزم بدون خشونت، گسترش ترس، برتریت جویی، زور گویی و جنگ ناممکن است و صهیونیزم ابزار مکملی است برای تحقق کاپیتالیزم. صهیونیزم بر مبنای برتریت خواهی و امتباز طلبی یک اقلیت بسیار کوچک استوار است. صهیونیزم دین، نژاد، و ملیت مشخص نمیخواهد و دقیقاً به مانند کاپیتالیزم و امریکانیزم برای رسیدن به هدف که همانا تامین منافع یک قشر برتریت طلب است، از هر ابزار و حالت ممکن استفاده میکند. امروز از صهیونیست های سکولار (!) و انتی امپریالیست (!) تا صهیونیست های عیسوی پیرو فرقه انجلیکان ها موجود است. و یا اگر پالیسی، اهداف و عملکرد های نیو لیبرالها و نیو محافظه کاران را به دقت مطالعه کنیم، مشابهت های بسیار زیادی را میتوان با پالیسی و اهداف دولت اسرائیل پیدا کرد. به همین دلیل است، که زلمی خلیل زاد افغانی تبار که خود را در هر فرصت ممکن نماینده مسلمانان جا میزند، با حرارت از سیاست های اسرائیل در منطقه دفاع میکند و سالهاست که سیاست خارجی امریکا بر محور دفاع از منافع اسرائیل استوار است. دوست و مدافع اسرائیل بودن یک فرد به معنای تعلق داشتن او به طبقه نخبه گان (!) و برگزیدگان (!) تلقی میشود. صهیونیست ها و استعمار گران خود شانرا برازنده ترین، متمدن ترین و مکملترین انسان های دنیا میشمارند که برای رهبری دنیا برگزیده شده اند. و در راه رسیدن به اهداف شان به دشمن های خود ساخته، که باید بربریت و وحشی گری را تمثیل کنند، نیازمند اند. آنهایی که رهبریت، پالیسی و اهداف صهیونیزم و امریکانیزم را میپذیرند، بدون در نظر داشت اینکه از کجا، کی و چی هستند، به تعبیر موسسه راند و امریکان انتر پریس انستیتوت(۱)به عنوان انسان های معتدل، تمدن پرست، و قابل اعتماد پذیرفته میشوند.

برخورد به اوباما و کشتار فلسطینیان توسط صهیونیست‌ها از دید روشنفکر شرافتمند و روشنفکری در خدمت جنایتکاران

«راوا» پیوسته برآن بوده است که روشنفکران در آخرین تحلیل از دو نوع بیشتر نیستند، یا رسمی وسرکاری اند یا مبارز آزادیخواه و عدالتجو. نمونه‌هایی از هر دو گروه را در گذشته شناسانده‌ایم و اینک یکی دیگر از نمونه‌‌های بارز روشنفکری شرافتمند و متعهد به مردم و استقلال وطنش و روشنفکری در خدمت جنایتکاران و صاحبان خارجی آنان را در برخورد به اوباما و کشتار فلسطینیان توسط صهیونیست‌ها می‌بینیم.

با این هدف، مقایسه کنیم نوشته‌ی «صهیونیزم، امریکانیزم و باراک اوباما» از حکیم نعیم را با نوشته‌ی «من از این قبیله هستم» به قلم خواجه بشیرانصاری از «ایدئولوگ»‌های جنایتکاران مذهبی. این مقایسه از این جهت هم جالب و آموزنده است که هر دو نگارنده در امریکا به سر می‌برند ولی یکی زبان نگشودن علیه سیاست‌های دولت امریکا را بی‌وجدانی می‌انگارد و دیگری دیده بر پاهای بارک‌اوباما می‌مالد تا خود را به مثابه سرسپرده‌ی اخوانی که کمتر از خلیلزاد کار آمد نخواهد بود، به یاد او داده باشد.

یکی از دوستان ما ایو اینسلر جویای نظر ما در مورد قانون زن‌ستیز مصوب پارلمان و توشیح شده‌ی کرزی، گردیده بود. در زیر ترجمه بخشی از پاسخ ما را به چاپ می‌رسانیم:

به نظر «راوا»، قانون زن‌ستیزی که اخیراً توسط کرزی توشیح شد کوبیدن میخ به تابوت حقوق زنان است ولی این پدیده‌ی نو تعجب ندارد زیرا این اعمال ننگین نتیجه سیاه هفت سال حکومت جنایتکاران اسلامی با پشتیبانی امریکا بر افغانستان است. جهانیان باید بدانند که خیانت‌های زیادی بی‌رحمانه‌تر و دردآورتر از این مسئله آخر، علیه مردم زجر‌دیده ما و دموکراسی و آزادی شان صورت گرفته است. این فقط یک نمونه آن است و خیانت‌های بزرگتر و هولناکتر در انتظار زنان و مردان کشور ماست. بخصوص در این وضعی که مطابق سیاست نو اداره اوباما، طالبان به اصطلاح «میانه رو» و حزب گلبدین رسماً در کلکسیون جنایتکارانی که بر افغانستان حکمروایی کنند، اضافه شده اند.

داکتر ذاکر نایک مشهور پاکستانی را بسیاری از مردم افغانستان به خوبی می‌شناسند بخصوص مهاجران ما در آن کشور. این فرد که موعظه‌های اسلامی‌اش را همواره با کرتی و پتلون و حتی نکتایی انجام می‌دهد، براساس فلمی در «یوتیوپ» مدعی می‌شود که فلم «راوا» که طالبی را در حال قمچین زدن به زنان نشان می‌دهد، ساختگی است زیرا او از یک زوج مالیزیایی که داکتر هستند و مدت‌ها در افغانستان بوده اند، شنیده که فردی که زنان را با وحشت شلاق‌کش می‌کند طالب نیست زیرا دستار او به شیوه طالبان بسته نشده است!

جالب است که آقای داکتر ذاکر نایک در همین کلپ اظهار می‌نماید که نمی‌خواهد از طالبان دفاع کند ولی حقیقت را باید گفت!

صبغت‌الله مجددی از مرتجع‌ترین و پوسیده‌ترین چهره تاریخ معاصر کشور بین همترازانش، اوتارسنگ مسئول اس جی پی سی، دالایی لاما و سیداحمد بخاری امام مسجد جامع دهلی.
صبغت‌الله مجددی از مرتجع‌ترین و پوسیده‌ترین چهره تاریخ معاصر کشور بین همترازانش، اوتارسنگ مسئول اس جی پی سی، دالایی لاما و سیداحمد بخاری امام مسجد جامع دهلی.

صبغت‌الله خان مجددی، چه به دامان دولت هند یا مزدوران تبتی وهندی آن بخزی و چه در بغل پدرانت «سی‌آی‌ای»، «ایم‌آی‌شش» یا «آی‌اس‌آی»، آرام بگیری، مردم افغانستان ده ملیون دالر کمکی پاکستان را که زده‌ای از خود یا خاندانت حصول کردنی اند ولو بیشتر از این با دلالی بین آدمکشان طالبی و گلبدینی‌ و رژیم جهادی ـ مافیایی کرزی، زیر چتر این برادران خاین و جانی‌ات زندگی را به سر آری!

No to Iranian regime of mullahs

مردم دنیا بار دیگر شاهد توفان در ایران سرزمینی بوده اند که سی سال است در جهنم جلادان مذهبی می‌سوزد. زنان و مردان به جان آمده‌ی ایران تقلب در انتخابات را بهانه قرار داده و در خیابان‌های تهران و سایر شهرها، یک صدا علیه رژیم شعار سر دادند. تقلب گسترده در انتخابات برای مردم اهمیت نداشت. آنان می‌دانستند رژیمی که دستش تا مرفق به خون ده‌ها هزار از بهترین فرزندان ایران رنگین است و از اول تا حال با تهدید و ترور و تزویر مرادف بوده است، چگونه ممکن است انتخابات آزاد را برگزار نماید؟ برعلاوه‌ مردم آگاه ایران می‌دانستند که موسوی،‌ کروبی،‌ رفسنجانی و خاتمی که به علت سگ‌جنگی درون رژیمی از تقلب در انتخابات سخن گفته و کوشیدند خود را «رهبران» جنبش تثبیت نمایند، هیچ فرقی با برادران خاین شان به سرکردگی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد ندارند. صرف نظر از رفسنجانی ملیاردر که بوی جنایت‌ها و خیانت‌هایش عالم را فرا گرفته، موسوی و کروبی و خاتمی نیز داغ قتل عام زندانیان سیاسی در ۱۳۶۷ وغیره جنایت‌های نابخشودنی را بر پیشانی دارند. بدون شک اینان با «برادران» بر سر قدرت خود دارای تضادهایی اند اما مخالفت و نفرت مردم علیه کل نظام جمهوری اسلامی، همه‌ی باندهای رژیمی را به وحشت انداخته و در یک صف نگه می‌دارد. در تاریخ استبداد خونبار ولایت فقیه جریان به اصطلاح «اصلاح‌طلبان» درست در مقطع‌هایی به میدان آمده که جنبش مردم سرنگونی نه این و آن «رهبر» بلکه واژگونی نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار داده است. اکنون هم که پیدا بود مردم برای درهم شکستن رژیم دژخیمان مذهبی به پاخاسته‌اند، اصلاح‌طلبان به رهبری موسوی می‌کوشند تا رژیم منفور را از سقوط نجات دهد و با این هدف مردی به بد نامی حتی رفسنجانی را در کنارش دارد. از نشستن موسوی بر جای احمدی‌نژاد، امریکا و متحدان هم استقبال می‌کنند زیرا آن‌ها هر جنایتکاری را به شرطی تبعیت از سیاست‌های شان، دوست دارند درست همانطوری که در کشور بلا کشیده‌ی ما تیم جلادانی به سرکردگی داکتر عبدالله را بر تیم جنایتکاران مافیایی به سرکردگی کرزی ترجیح می‌دهند بدون کوچکترین اعتنا به داغ‌های خون و خیانت بر داکتر عبداله و باندش.

خوشا روزی که مردم ما خود قانون را بدست گیرند

درحالیکه اخبار اسفبار تجاوز جمعی جنگسالاران و زورمندان بر دخترکان کم سن و سال در ولایات شمال کشور همه روزه به گوش میرسد و ناله و فریاد قربانیان بالاست، اما دولت پوشالی و مافیایی حامد کرزی با دزدان و متجاوزان زد و بند داشته و آنان را در پناه گرفته است.

روزنامه اندیپندنت به تاریخ ۲۴ اگست ۲۰۰۸ گزارش داد که به حکم حامد کرزی، دو تن از تجاوزکاران جنسی که قبلا به یازده سال حبس از سوی ستره محکمه افغانستان محکوم شده بودند، از زندان رها گردیده اند.

تاریخ به روشنی ثابت ساخته که استعمار در راه نیل به اهداف خود در کشور های فقیر چه در گذشته و چه امروز همیشه نیاز به عروسک های آراسته شده بومی داشته است. از هند تا جامائیکا و از بولیوی تا اندونیزیا، یک قشر به ظاهر برگزیده بومی که از گذشته شان شرم و از آینده شان هم هراس داشتند، آگاهانه و یا ناآگاهانه، در خدمت استعمار و اهداف آن قرار گرفتند. افغانستان هم کشوریست که امیران، شاهان، رهزنان، قاتلان، درباریان و امروز هم روشنفکر نمایان چند از هفت خوان رنگین استعمارگران بهره های بسیار جستند و خوب هم برایشان خدمت کردند.

رنگین دادفر سپنتا به اصطلاح وزیر خارجه جمهوری "اسلامی" افغانستان (سپنتا زمانی با نام "جمهوری اسلامی افغانستان" مشکل داشت. نمیدانم امروز که گویا سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان را تمثیل میکند، مثل خط بطلان کشیدنش به گفته هایش در مورد احمد شاه مسعود، به این نظرش نیز چلیپا کشیده یا خیر.) یکی از کسانیست که همیشه مذبوحانه تلاش ورزیده که چهره متفاوت از افغانستان اشغال شده ارائه دهد. عملکرد های سپنتا بعضاً هم آنقدر مضحک است که گمان میرود درک ناقص از افغانستان و جهان دارد و یا هنوز هم در گیر اندیشه های ایدیالیستی گذشته میباشد. بطور مثال، زمانی خواهان میانجیگری میان امریکا و ایران شد و در سفر اخیرش در ترکیه همیشه و در هر فرصت، میخواست از رابطه اسلام و دموکراسی صحبت کند، تا اینکه در عقب در های بسته برایش گوشزد شد که باید "از فشار بالای جنرال دوستم کاسته شود" شاید هم سردمداران ترک به این شکل میخواستند، او را متوجه وظیفه "اصلی"اش کنند.

آخرین مطالب