جبار ثابت و میرویس یاسینی دو تن از تیزابپاشان و آدمکشان گلبدینی از کاندیدان ریاست جمهوری اند و هادی ارغندیوال که گویا باندش را هم دارد و آن را «حزب اسلامی» مینامد پشتیبانیاش را از حامدکرزی اعلام داشت. ظاهراً همهی این سه تروریست کثیف با پدر شان گلبدین رابطه ندارند!
ولی برای مردم ما و بخصوص خانوادهها، بازماندگان و دوستان کلیه آن آزادیخواهانی که توسط حزب خاین و جنایتکار اسلامی گلبدین در پاکستان یا داخل افغانستان به قتل رسیده اند مهم نیست که شما اراذل سهگانه با باند تان و پدر بد فعل تان در رابطه باشید یا نباشید، مهم اینست که شما ننگ عضویت در باند تروریستی اسلامی را داشته اید و حالا مثل شهنواز تنی و حبیب منگل به جای آن که اول حساب خیانتها و جنایتهای بیشمار خود و حزب خود را پس دهید، با بیشرمی روسپیانه خود را در بازار مکاره انتخابات عرضه میدارید.
ادامهی: نمایش «انتخابات»، خون را از سر و روی دژخیمان گلبدینی نمیتواند بسترد!
پاسخ به نوشتهی «بانوی شرقی؛ میخواهم بشناسمت!» از منیژه باختری
در همان لحظه اول که چشم به عنوان نوشته «بانوی شرقی؛ می خواهم بشناسمت!» میخورد این سوال هم در ذهن هجوم میآورد که کیست که میخواهد زویا را بشناسد؟ تکان میخوری که آه، او منیژهباختری است نه زنی نیمه باسواد خادی بلکه زنی در هیئت یک روشنفکر با اکتها و ادعاهای بسیار که در مدح عطامحمد جنایتکار مینویسد، در پی شناسایی زویا دشمن آشتیناپذیر میهنفروشان جهادی و پرچمی و خلقی و طالبی و نظام مافیایی شان است.
آیا خاد و مالکان منیژه باختری را ـ همانی که با ضیا رفعت، پرتو نادری، رهنورد زریاب، جاوید فرهاد و دیگر عمال رژیم ایران، چتلی عطامحمد را میخوردـ مامور شناسایی زویا از طریق نوشتن درباره کتاب زویا کرده اند؟
ادامهی: زویا میگوید: بانوی عطا محمدی، نمیخواهم بشناسیام!
نامه سرگشاده به خلقهای قهرمان ايران در مورد کتاب اخير دشمن
نامهی فاطمهسعیدی (مادر شایگان) ناله و فغان یک مادر در پرپر شدن کودکانش نیست بلکه پیام از خودگذری، شهامت و دفاع آگاهانهی یک زن انقلابی را از آرمان بزرگش ارائه میدارد.
مادر اگر دیروز به رویا روی با دشمن خلقش درگیر شد و در زیر شکنجههای استخوانسوز دژخیمان ساواکی حماسه آفرید، امروز هم نمیگذارد جانیان ولایت فقیه خون ابوالحسن، ناصر، ارژنگ و سایر فرزندان سازمان نامدار و سرفرازش را با پخش اراجیف پست خود مکدر نموده و جنایات برادران ساواکی شان را تطهیر نمایند.
«راوا» همیشه اظهار داشته است که پیکار زنان و مردان انقلابی ایران منبع الهام ماست و با درود به این مادر عزیز مان قسمتهایی از نامهی شان را به چاپ میرسانیم.
متن کامل نامه مدتها پیش بر روی سایت «راوا» قرار گرفته است.
ادامهی: برای فرزندان من اشک تمساح نريزيد
این روزها بار دیگر آقای کامران میرهزار در سایت «کابلپرس» انتقاداتش بر «راوا» را آورده با نظرات شمار زیادی از خوانندگان. آن چه عمدتاً ما را به انتشار این یادداشت واداشت تاکید وی است که «راوا» چرا پاسخش را نداد.
شاید این نخستین بار باشد که میخوانیم «راوا» از پاسخ به انتقادات یک مدعی ابا میورزد.
آقای میرهزار،
شما با ما آشنایی دارید اما مطمئن نیستیم توجه نموده باشید که «راوا» هیچگاه منتظر نمانده تا از سوی قلمبدستان خادی یا جهادی مورد تاخت و تاز قرار گیرد و فقط آنگاه به پاسخ برخیزد. برعکس، این مـا بودهایم که بر اسـاس سیاست اصلی ـ افشای سران فرهنگی یا سیاسی خادیـ جهادی یا تسلیم طلب و معامله گرـ پرداختهایم و بعد اگر پاسخی از آنان رسیده، ضمن درج آن مجدداً به افشای سرشت عناصر مذکور ادامه دادهایم. البته بار بار یادآور شدهایم که خلاف ضرب المثل «سگ را بزن که صاحبش بترسد»، کار ما بر این روال استوار بوده که اگر صاحبان را بزنیم، سگها خودبخود درس خواهند گرفت! یعنی وقتی به مثلاً اکرمعثمان، رهنوردزریاب یا نرشیرنگارگر میپردازیم، دیگر با پاسخگویی به عدهای از طرفداران ارتجاعیتر و بیمایهتر آنان وقت خود را تلف نمیکنیم.
ادامهی: ورشکستگی و درماندگی رقتبار روشنفکران خادی ـ جهادی در حمله بر «راوا»
ایران سرزمین مقاومت و حماسه
پیکار، زندان و مقاومت در فرهنگ والای مبارزاتی ایران علیه نابرابریها همواره تداوم داشته که هر دهه افسانههای ماندگاری از خود به جای گذاشته و با خون هزاران هزار انقلابی پاکباز تجلی نوین یافته و رهگشا و سرمشق زندگی نسل بعدی خود گردیده تا باشد ستم را ریشه بخشکاند.
در «عدالت» ولایت فقیه که در خون و خیانت غوطهور است به آزادی انسان و به عشق اندیشیدن جرم محسوب میشود. متولیان این ولایت آدمکش همیشه با آخرین منطق شان ـ شکنجه و اعدام ـ به سراغ آزادیخواهان و آزاداندیشان میروند تا حلقه را بر مبارزان تنگتر گیرند و ایران زندانی بزرگ باقی بماند. سی سال است که فاشیزم اسلامی ایران خون هزاران هزار فرزند برومند این سرزمین را به زمین میریزد و هزاران هزار دیگر را در مخوفترین زندانها و هولناکترین شرایط که در هیچ کشور استبدادی نظیر ندارد، با مرگ تدریجی از بین میبرد.
ادامهی: «بگذار قلبم بتپد!»
«کاگب در افغانستان» نام یک رساله پژوهشی و اکادمیک است که تحت نظر هشت پروفیسور از پوهنتونهای مختلف امریکا و توسط مرکز جهانی ویدرو ولسن، برای دانشمندان تهیه و به چاپ رسیده است. این رساله تحقیقی بر مبنای یاداشتها، اسناد و مدارکی که توسط واسیلی میتروخین یک کارمند ارشد اسبق کاگب که مسوولیت آرشیف و نگهداری اسناد را در مرکز گاگب در مسکو به عهده داشته، تهیه شده است. واسیلی میتروخین در سال ۱۹۹۲ با شش بکس اسناد محرم کاگب به لندن پناهنده شد و در سال ۱۹۹۹ کتابی را هم تحت عنوان «شمشیر و سپر: آرشیف میتروخین و تاریخ محرمانه کاگب» به چاپ رساند. لازم به تذکر است که آقای میتروخین در زمان فعالیتش در کاگب نیز یک کاپی از اسناد و معلوماتهای محرم را به سازمانهای استخباراتی غربی میفرستاده که این مطلب را خود در کتابش اعتراف کرده است.
ادامهی: کی، چگونه و با چی نام به کاگب در افغانستان خدمت کرد؟
بهمن کشن آبادی نام در «مشت بسته هزار دینار» براساس تقسیم وظیفه پرسشهایی متفاوت را از میرهزار مطرح کرده که پاسخ به آنها جز دلگیری طولانی شدن، ضرری ندارد.
او خود را خصم «راوا» نه بلکه «منتقد» آن نامیده و میخواهد بپذیریم که «انتقاد»های او از طینت بد یا ملهم از مخاصمان بنیادگرای «راوا» نیست و فقط به مثابه یک «جوینده حقیقت» به خود حق میدهد خاص از برای خدا بداند که:
«آیا این یک سازمان واقعاً سیاسی به معنای متعارف افغانی آن است؟»
ادامهی: بهمـن کشن آبادی، ناصـح نادان یا عامل اخوان؟
حامد کرزی که قبل از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ یک چهره ناشناخته برای مردم افغانستان بود، در اصل یکی از مهرههای قابل اعتماد دولت امریکا و اهرام قدرت جهانی در سه دهه اخیر تاریخ افغانستان بشمار میرود. حامد کرزی به نسلی از خادمان «مدرن» امریکا و متحدینش تعلق دارد که به قول یکی از کارمندان عالی رتبه سیا در دهه ۸۰ میلادی، «در اولین ملاقات با افرادی مانند کرزی و مسعودخلیلی، ما (امریکایی ها) میدانستیم که اینها چهرههای "مدرن" جامعه قبیلوی افغانستان هستند و به عوض جنگ با یک کلاشینکوف بر ضد روسها در کوههای افغانستان، در راه منافع مان در کاخهای سیاست، بهتر و خوبتر خدمت خواهند کرد.»(۱)
ادامهی: منابع مختلف امریکایی افشا میکنند: نعرههای شرمآور «استقلالیت» کرزی و تکرار تلخ تاریخ
چنانچه در مطلب «بانو عطامحمدی، نمیخواهم بشناسیم!» متذکر شدهایم در کتاب لطیفه «سیمای ممنوع من»، چیز با ارزشی از دید مردم افغانستان وجود ندارد زیرا در آن تنها به شقاوت، ستمکاری و جهالت طالبان تکیه شده و در مقابل با بیشرمی حیرتانگیزی از «ائتلاف شمال» و مخصوصاً «قهرمان ملی» به عنوان «قومندانان» و «رهبران» فرشتهصفتی نام برده شده که از کابل در برابر گلبدین دفاع میکردند و جز این، عمل خلافی انجام نمیدادند!
ادامهی: نجیب میهنفروش چرا همراه دوستان جنایتکار «شورای نظار»یاش نرفت؟
دربارهی جواب محمود نکتهدان به گلشنیار فحاش سایت خاوران
محمود نکتهدان مثل هر همکشور ضد جنایتکاران بنیادگرا دلش سوخته که در این شرایطی که مردم ما به علت حاکمیت مهاجمان امریکایی و رژیم دست نشاندهی بنیادگرا و جاسوس پیشگان شان، چرا برخی از به اصطلاح «دانشگاهیان» ما، شب و روز درباره ضرورت به کارگیری زبان نوشتاری در ایران، در کشوری حرافی و مقاله پردازی مینمایند که در مناطقی مردمش از گرسنگی و بینوایی کودکان شان را میفروشند. ننگی سیاه بر پیشانی امریکا، دولت دست نشاندهاش و کلیه روشنفکران خودفروختهای که راه سازش با نظام موجود را در وابستگی با امریکا، ایران و پاکستان در پیش گرفته اند. و بدین ترتیب در پاسخ به یکی از ایران پرستهای سایت رسوای خاوران مطلبی زیر عنوان «تقدیم به آقای گلشنیار نویسنده فحاش سایت خاوران» پدید آورده است.
ادامهی: نویسندگان سایت «خاوران» جواب طلب نیستند، باید به مثابه دلالان جنایتکاران جهادی طرد شوند!