«جمعیت انقلابی زنان افغانستان» با شناخت عمیقی که از ماهیت باند گلبدین دارد، از مدت¬ها به اینسو با پیگیری و به ذرایع مختلف، آن را بمثابه سلسله جنبانان بنیادگرایان تروریست، افشا کرده است.
«استاد» و شركأ كه با راندن طالبان از نواحی كابل بسيار غره شده بودند، اكنون سوراخ میپالند، مولوی خالص بيچاره را كه ساده گير كرده بودند میخواستند به ارگ آورده و تاجپوشش كنند؛ دست و پای الحاج دوستم «كمونيست» را میگيرند؛ هيأتهای آشتی به «برادر نستوه حكمتيار» فرستادند و.... ولی چون ظاهراً هيچكدام از حيلهها و ديپلماسیهای جهادی كـارگر نيفتاد، «استاد» و شركای درمانـده تنها راه رسيـدن بـه پولهای انبـار شـده شان در اروپـا و ادامـه زندگیای افسانوی را در خارج، واگذاری قدرت به ساير «برادران» ديدند.
ولی اینک بار دیگر نه از طرف ما بلکه از طرف مطبوعات پاکستانی طشت رسوایی این باند خاین-با وصف تلاش والدین پاکستانیاش در خاک انداختن روی آن-به زمین افتاد.
قضیه مربوط است به دستگیری یک قاتل، آدمربا و شکنجهگر بنام «برادر مجاهد الحاج علی جان رکن بلند مرتبت، آمر دفتر مرکزی و مسئول روابط خارجی حزب اسلامی افغانستان در صوبه سند پاکستان».
ادامهی: پیدا شدن پنج زندانی از شکنجه گاه باند خاین گلبدین در کراچی
محافل و عناصری از چند سال به اینسو بخصوص پس از تجاوز 8 ثور، مینالند که امریکا بعد از خروج روسها از افغانستان، دیگر به این کشور علاقه نمیگیرد!
آنان از یاد میبرند که سی.آی.ای که 14 سال کامل به «تنظیم» های پشاوری و مخصوصاً به «تنظیم» های خاین بنیادگرا صدها میلیون دالر کمک تسلیحاتی و نقدی رسانید و برای آنها از افغانهای نان و نمکخوردة امریکا و یا بهرحال متمایل به امریکا، «کادر» های اداری و نظامی فرستاد، چگونه آن بقول ویلیام کیسی «معشوقه» های بنیادگرا و سایر عواملش را و از طریق آنان حفظ و گسترش منافعش را در وطن ما، به یکبارگی بدست فراموشی میسپارد؟ ما معتقدیم که ابرقدرت امریکا در رقابت با قدرتهای دیگر، خواهان چنهزدن روی میزان «سهم» از گاو افغانستان نیست. او با تکیه روی مهرههای بنیادگرا و غیربنیادگرایش میخواهد میهن ما را یکدست از خود کند.
دولت امریکا که با بنیادگرایی نه در همة کشورها بلکه در کشورهای معینی و در حدود معینی مخالف است، از سگجنگی بین سرسختترین و خبیث¬ترین نوع بنیادگرایان در افغانستان بدش نمیآمد زیرا از آن بمثابه برنده¬ترین و مجابکنندهترین مثال برای اثبات بدجنسی و فاجعهزا بودن حاکمیت بنیادگرایی در مبارزهاش برضد این جریان ارتجاعی و قرون وسطایی، استفاده میتوانست.
باری، به محافل و عناصر مذکور باید چشمروشنی داد که اینک خانم رابن رافل معاون وزیر خارجه امریکا، در پاکستان و افغانستان در رفت و آمد است و تا بحال با تمام «رهبران محترم جهادی» در «فضایی دوستانه» گفت و شنودها داشته. آیا این خبر موجب سرور و پشتگرمی آنانی است که مدام از «بیعلاقگی» امریکا گله و گذاری میکردند؟
ادامهی: امریکا، دوست مردم افغانستان نیست
مقاومت ۱۷ ساله رزمندگان تیمورشرقی در مقابل نیروی تجاوزگر اندونیزیا كه دارای مجهزترین وسایل دریایی، نیروی آتش و حمایه هوایی میباشد، موفقیت آشكار و نمونه شجاعت مردم این سرزمین بحساب میرود كه بخاطر آزادی شان میجنگند.
عدم وابستگی به كمكهای خارجی، موثریت و بقای این مبارزه را بیشتر میسازد. اما بالاتر از همه، ادامه مبارزات مسلحانه با تمام سختیهای آن میباشد و این نمایانگر آنست كه هستههای مقاومت تیمورشرقی از حمایت وسیع تودهها برخوردارست. صدها تن مبارز مسلح مصروف فعالیتهای زیر زمینی هستند و از رهبر شان هناناگوسمائو Xanana Gusmao پشتیبانی میكنند.
جزیره كوهستانی تیمور بفاصله سهصد میل در شمال آسترالیا موقعیت دارد. نصف غربی این جزیره خاك اندونزیا بشمار میرود.
گوسمائو رهبر اسیر تیمور شرقی
من از نسل نو اندونزیا تقاضا دارم بدانند كه مردم تیمور شرقی خواهان آزادی، عدالت و صلح اند تا پیشرفت زیر سایه آمریكا، آسترالیا، و كشورهای اروپایی.
اینكه میگویند ما كمونیست هستیم، داستانیست كهنه. من از امروز به بعد دست به اعتصاب غذایی میزنم و هیچ موافقهای بین زندانی و زندانبان صورت نخواهد گرفت. من حاضرم در مذاكرات سهم بگیرم ولی نه بعنوان اندونزیایی.
من منحیث زندانی سیاسی اعلام میدارم كه اگر دادگاه سزای مرگ هم برایم تعیین كند هراسی ندارم. آنان بیشتر از یك ثلث مردم بیگناه تیمور را بقتل رسانیده اند و من ارزش بیشتری از مبارزه قهرمانانه مردم خود ندارم.
ادامهی: پیروز باد مبارزه آزادیخواهانهی مردم تیمورشرقی
ارسالی پ. ن. آ.
وقتیكه كلمه انسان را بزبان میآوریم منظور ما صرف جنس مرد نه بلكه جنس زن نیز میباشد. در چوكات تصنیف علمی موجودات جای جداگانه برای جنس مونث و مذكر تعیین نگردیده بلكه صرف در كتگوری انسان جا داده شده است. پس انسانها چه مذكر و چه مونث بنیانگذار، تشكیلدهنده و تنظیمكننده اجتماع انسانی بوده تحت هر نوع شرایط و حالات محیطی و بالمقابل هر نوع پدیدهها مساویانه متاثر میشوند.
اگر ما بطور دقیق هدف اساسی موجودات زنده روی این كره خاكی را مطالعه نماییم همانا بقای نسل است كه هر موجود زنده را آماده مبارزه علیه هر نوع پدیدهای میسازد كه حیاتش را به خطر بیاندازد. موجودات برای نیل به هدف اصلی شان كه بقای نسل است، تشكیل اجتماعات مینمایند. پس تشكیل اجتماع هدف اصلی بقای نسل را تامین میكند.
برای تشكیل اجتماع، بقا و تداوم نسل ضروری بوده و در این امر موجودیت دو جنس (مذكر و مونث) حتمی پنداشته میشود.
حال میبینیم كه برای تولید نسل بوسیله دو جنس مختلف چه عوامل و مراحل مورد نیاز است. در رابطه با این مطلب حكم قاطع است كه هر دو جنس تولید تخمه مینمایند تا با یكجا شدن آنها مراحل ابتدایی نیل به هدف آغاز گردد.
ادامهی: دلایل علمی مبنی بر مساوی بودن زن با مرد در جوامع بشری
در حاشیه کنفرانس هرات
سر و صدای فراوان كنفرانس هرات آقای اسماعیل خان هم مثل دهها كنفرانس و گردهماییهای «جهادی» قبلی سرانجام فرو نشست و دیدیم كه این هیاهوی بسیار هم برای هیچ بود. در آینده نیز اگر در بستر همین خرك و درك جاری جلساتی ازین قبیل دایر شود جز ناكامی مفتضحانه، سرنوشت دیگری نخواهد داشت. چرا؟ زیرا:
۱) علت فاجعه بیكران و بیمانند حاكم در افغانستان، احزاب مزدور و بخصوص جنس بنیادگرای آنهاست كه زیر پوشش دین و مذهب بر جان و هستی و عفت و غرور مردم ما پنجه در افكندهاند. معادلهای كه یكطرف آن را رهبران میهنفروش این احزاب تشكیل دهد، هرگز نمیتواند مساوی به حل كوچكترین مسئله شود چه رسد به قطع جنگ، التیام زخمهای مردم و اعمار مجدد كشور.
۲) دشمن بیچون و چرا و نابخشودنی ملت ما بنیادگرایان اند. اینان برای ملت ما مرادف خاینترین، جنایتكارترین و بویناكترین نوع حكمرانان تاریخ میباشند و بنابر این از آنان كه ستمكاری و خیانت و جنایتپشیگی در ذات شان است، هرگز نباید و نمیتوان به مطالبه صلح و آزادی و عدالت و استقلال... پرداخت. تحقق ابتداییترین آرزوهای مردم ما هم بدون برافتادن حاكمیت بنیادگرایان ناممكن است. در حالی كه مجلسهای با رنگ و بوی «جهادی» هم برای تحكیم این حاكمیت خونبار بودهاند.
ادامهی: با مردم علیه خاینان بنیادگرا یا برعكس، راه سوم وجود ندارد
كین و نفرت مردم ما نسبت به بنیادگرایان صرفاً از دو سال به اینسو تبارز نداشته بلكه با توجه به وابستگی به كشورهای بیگانه، جنایتكاری و جنایتپیشگی آنان از سالها قبل هم، مردم میهنفروشان مذكور را مطرود و ناصالح برای ادارهی كشور دانستهاند. سرویای كه مرحوم پروفیسر بهاوالدین مجروح در ۱۹۸۷ به عمل آورد، تصویر روشنی ازین حقیقت بدست میدهد كه اكثریت قاطع ملت ما با چه نسبتی غیر قابل مقایسه، آدمكشان بنیادگرا و شركا را رد مینمایند. پروفیسر مجروح در واقع جانش را در راه سنجشآرایی نهاد كه تا امروز و تا آخر بر پوزهی بنیادگرایان و همدستان آنان لگد میكوبد.
سروی مجروح بین مهاجران ما در پاكستان برگیرندهی چهار سوال بود:
۱ـ آیا مایلید واپس به افغانستان بروید؟ اگر بلی، تحت چه شرایطی؟
۲ـ آیا آتشبسی را كه از طرف رژیم كابل پیشكش شده قبول دارید؟
۳ـ آیا مشی مصالحه ملی را كه از جانب نجیب طرح گردیده قبول دارید؟
۴ـ كی را آرزو دارید رهبر ملی افغانستان باشد؟
ادامهی: یادی از لگد مهاجران ما بر پوزهی گلبدین و شركا در سال ۱۹۸۷
آقای آصف محسنی شامل یكی از چندین گروه به اصطلاح مصلح و میانجی میباشد كه میخواهد بین بنیادگرایان درگیر و همدستان خاین شان آشتی به میان آورد. وی در آخرین اظهار نظرش راجع به جنگ جاری میهنفروشان بنیادگرا گفت كه «جنگ فعلی در افغانستان نه اسلامی است نه عقلی. فقط برای هوس و قدرتطلبی اینها میجنگند»!
خانه تان آباد آقای محسنی كه شهامت به خرج داده و فاجعه دونیم سالهی «برادران قیادی» تانرا آن چیزها نامیدید.
ولی سوال مردم عذابكش ما از شما و كلیه كسانی كه هنوز هم از وجود رشتههای «اخوت» شان با گلبدین، ربانی و مزاری و... ننگ ندارند اینست كه:
وقتی عدهای فقط از سر «بیعقلی» و «هوس» و «قدرتطلبی» به اینهمه خیانت و رذالت متوسل شده و از خونریزی سیری نداشته باشند، وظیفه فرد یا جمعی وطنپرست و آزادیخواه در مقابل آنان چیست؟ وظیفه اینست كه باز هم با تمام توش و توان در پای آن «قدرتطلبان» میهنفروش لولیده و التماس كرد كه شغالان «هوسباز» مذكور را به سر رحم آورد یا اینكه باید آنان را با تمام نیرو، صادقانه و تا به آخر افشا و طرد كرده و به محاكمه صحرایی كشید؟ تا كی باید این خاینان جنایتپیشهی بدنام در سطح جهانی را به عنوان «رئیس جمهور» و «صدراعظم» وغیره مطرح كرد؟
ادامهی: آقای محسنی با كودكان ما چه فرقی دارد؟
میرویس جلیل
سرانجام میرویس جلیل خبرنگار بیبیسی هم بدست باند گلبدین ترور شد. چرا؟ آیا او فردی سیاسی با گرایشی انقلابی یا ضد بنیادگرایی بود؟ هرگز! هر فردی كه جامه خبرنگاری به رادیویی جهانی آنهم بیبیسی را به تن كند میداند كه بیبیسی سیاست خاص خودش را دارد و كوچكترین عدول از آن بلافاصله به اخراجش میانجامد. بیبیسی مانند كلیه رسانههای بینالمللی دیگر «بیطرف» نبوده و نیست. این رادیو با حركت از مد و جزر و نیازهای انگلستان و قدرتهای متحدش در سطح جهانی، منطقه و مشخصاً كشور ما، خبر و گزارش و تفسیرهایش را تنظیم میكند. زمانیكه برای قدرتهای مذكور گلبدین مطرح بوده شب و روز در پی بزرگ ساختن او میدوید و آنگاه كه ربانی باید «رییس جمهور» شناخته شود، از او دادسخن میدهد، از پیروزیهایش در جنگها تا كنفرانسها و شوراها و حتی پیشبرد امور «دولت»اش. و گاهی هم از این و آن فرد دست دوم ـ كه غرب چشمكی به او زده باشد ـ در گوش مردم ما پف میكند. تا بحال تقریباً هیچ نعش سیاسی و ظاهراً غیرسیاسی مطرح افغانستان از حكیم طبیبی گرفته تا واصف باختری، لطیف ناظمی و... نبوده كه سوار بر امواج این رادیو گوش مردم ما را آزار نداده باشد. اما در عین حال دور نمیرویم همین رادیوی «بیطرف» مثلاً گزارش خبرنگار خودش از تظاهرات «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» را پخش نمیكند!
ادامهی: خون میرویس جلیل و خون دهها مبارز شهید از نظر «بیبیسی»
هفتهنامه «كابل» در شماره ۲ سرطان ۱۳۷۳ ضمن افشای برخی جنایات «برادران جهادی» و منجمله «برادر حكمتیار»، گزارش مردی را چاپ كرده كه سگان گلبدینی چهرهاش را دریده، چشمش را درآورده و گوشش را قطع كردهاند. قصه از زبان خود قربانی كه توكلشاه نام دارد:
«من غریبكار هستم. جهت دریافت لقمه نانی برای اعاشه فامیلم از جلالآباد راهی پروان بودم كه در مسیر راه سروبی افراد مسلح قومندان زرداد مثل همیشه موتر را متوقف ساختند و از میان همه مرا كه ریش و موهای سرخ داشتم به اتهام اینكه در جنگ تگاب برادر یكی از آنها را كسی كه ریش سرخ داشت به قتل رسانیده بود از موتر پایین كردند. دستانم را بستند و در گردنم ریسمان انداختند و گفتند كه اگر همان آدم باشی یا نباشی ترا خواهیم كشت. ساعت دستم را با پولهای جیبم گرفتند. نخست چاقو را نزدیك چشم راستم كردند. خواستند چشم راستم را بكشند اما چاقو كند بود، موفق نشدند و رویم را پاره كردند و به این ترتیب چشم راستم را با چاقو كشیدند. بعد با همان چاقوی كند گوش راستم را بریدند و مجبورم كردند تا به روی زمین بخوابم و بالای شانههایم سنگی را گذاشتند و خود شان محل را ترك گفتند به فكر اینكه مرده ام...»
ادامهی: ... و گلوی ربانی و برادران نیز!
در شرایطی كه خوكان بنیادگرا، مردم و میهن ما را لگدمال كرده، میتارانند و به آتش میكشند، عدهای از مطبوعات و قلمزنان بخصوص آنانی كه در كابل بسر میبرند، مجاهدت خستگیناپذیری بخرج میدهند تا زیر نام به اصطلاح انتقاد از گلبدین یا ربانی و احیانا این و آن شریك جرم آن دو، به ماهیت و اساس مسئله كه همانا بنیادگرایی است و سرچشمه كلیه میهنفروشیها و جنایتها و بیناموسیهای جاری در كشور، اشارهای نرود بلكه هالهای تقدس به دور آن كشیده شود. و ازینروست كه نشریات و نویسندگان مذكور همواره و با خونسردی تمام آن استفراغات بنیادگرایی مثل «تنظیمهای جهادی»، «رهبران جهادی و قیادی»، «قطع برادركشی» و... را نشخوار میكنند و بدینترتیب ثابت میسازند كه اختلاف بین گلبدین و ربانی و همدستان اختلافی خانوادگیست، اختلافی است بین «برادران جهادی و قیادی» مافوق ارتجاعی و بیپرنسیب كه در چپهگرمك مختصر دیگری حاضر اند همهی چتلیهایی را كه بر سر یكدیگر پاشیدهاند با چشم و زبان لیسیده و پاك كنند. البته درین جای شگفتنی نیست.
و ازینروست كه نشریات و نویسندگان مذكور همواره و با خونسردی تمام آن استفراغات بنیادگرایی مثل «تنظیمهای جهادی»، «رهبران جهادی و قیادی»، «قطع برادركشی» و... را نشخوار میكنند و بدینترتیب ثابت میسازند كه اختلاف بین گلبدین و ربانی و همدستان اختلافی خانوادگیست، اختلافی است بین «برادران جهادی و قیادی» مافوق ارتجاعی و بیپرنسیب كه در چپهگرمك مختصر دیگری حاضر اند همهی چتلیهایی را كه بر سر یكدیگر پاشیدهاند با چشم و زبان لیسیده و پاك كنند.
ادامهی: دو عوامفریبی متعفن از یك سر منشا