مردكای ونونو Mordechai Vanunu مرد اسرائیلیای است كه ۱۹ سال پیش در برنامه هستوی اسرائیلی كار میكرد ولی با توجه به موقعیت و ماهیت دولت اسرائیل به زودی متوجه شد كه آن كشور طرح بسیار خطرناكی دارد و بنابران با به جان خریدن حتی خطر مرگ تصمیم گرفت دنیا را از آنچه دیده با خبر سازد.
اسرائیل همیشه از داشتن برنامه هستویاش انكار میكرد اما ونونو اسناد سریای را در نشریات برتانیه منتشر ساخت كه خلاف ادعای آن دولت را ثابت میساخت. ولی او در آنجا با زنی امریكایی آشنا شد كه وادارش نمود تا مسافرتی به ایتالیا كند. او نمیدانست كه زن از اجنتهای «موساد» سرویس استخبارات اسرائیل بود و بناءً به مجردیكه به ایتالیا رسید بیهوش ساخته شده و توسط «موساد» به اسرائیل ربوده شد و در آنجا به عنوان یك خاین مورد تحقیق قرار گرفته به ۱۸ سال زندان محكوم گشت. سرانجام در اثر فشار بینالمللی پس از گذراندن ۱۸ سال زندان اكثراً انفرادی در اپریل ۲۰۰۴ رها شد اما محروم از حق داشتن پاسپورت، نزدیك شدن به میدانهای هوایی و بندرها و صحبت با خارجیان.
ادامهی: كی خاین است، دولت اسرائیل یا افشاگر آن؟
در نظمی آمده كه: گویند مرا چو زاد مادر ـ پستان به دهن گرفتن آموخت
اما وضع جنایتسالاران وطنی طوریست كه گویی از همان زمان تولد غیر از جنایتپیشگی، یاد گرفته اند تا چگونه به حد اعلی وقیح و دیدهدرا باشند.
به دو نمونه تازه توجه كنیم:
نمونه اول:
صدیقه بلخی به اصطلاح وزیر شهدا و معلولین در گفتگویی با روزنامه ایران (۸ ثور ۱۳۸۴) اظهار میدارد:
«حضور زنان در دولت كرزی برای ظاهرسازی نیست.»
شوخی كه نمیكنید خانم صدیقه؟
ادامهی: وقاحت و چشمپارگی به طاقت دو!
در روزهای انتخابات رياست جمهوری ايران كه رسانههای جهانی كمتر از رسانههای رژيم ايران به آن توجه ننمود، حركتی هم بر ضد جمهوری خيانت و جنايت اسلامی در جريان بود: اعتصاب غذايی داكتر ناصرزرافشان و عدهای از زندانيان ديگر در اعتراض به انتخابات كاذب، فقدان آزادیهای عقيده و بيان، نقض حقوق بشر، و شرايط دشوار و غير انسانی زندان رجايی شهر.
اما طبعاً اين حركت را از رسانههای رژيم كه بگذريم، مطبوعات و راديو و تلويزيونهای جهانی نيز آنطور كه بايد نديدند. مطبوعات وطنی ما هم اغلب بیخبرتر، خودسانسورتر، وابستهتر و ارتجاعیتر از آن اند كه خلاف به اصطلاح «جريان اصلی» و «حكومتپسند» بنويسند.
ولی اعتصاب غذايی دربندان سياسی معروف ايران و همچنين تحصن خانوادههای آنان و جمعی از وكلا برای همبستگی با عزيزان اعتصابگر شان در جلو كشتارگاه اوين، پيام بزرگی از سوی اكثريت مردم ايران به مردم جهان دارد:
در كشوری كه اين همه زندانی و شكنجههای ترسناك بینظير و تيربارانهای جمعی بدون محاكمه و تجاوز به دختران باكره قبل از اعدام وجود دارد، انتخابات مسخره و بیمعنی و عوامفريبی است.
چگونگی تعيين كانديدان و نتيجه انتخابات، با قوت بر درستی پيام مذكور صحه میگذارد. هر سه كانديد مهم، رفسنجانی، احمدی نژاد و مصطفی معين از مهرههای شناخته شدهی جنايتكار رژيم اند و همه با برنامهها و شعارهای به ظاهر متفاوت روی صحنه آورده شدند تا همه نه قاتل هزاران هزار برومندترين فرزندان و از كلانترين چپاولگران دارايی ايران، بلكه اشخاصی «ميانهرو» كه جز خير و سعادت مردم ايران و ابنای بشر آرزوی ديگری ندارند، جلوه نمايند. تمام بازیها در انتخابات فرمايشی اين بود كه هر طوری هست بايد رژيم لرزان خونچكان را از واژگون شدن به دست مردم به جان آمدهی ايران حفظ كرد. اعلام حمايت محمد خاتمی به عنوان نماينده اصلاحطلبان از رفسنجانی، مخصوصاً اين نكته را صراحت بخشيد كه بين به اصطلاح «اصلاحطلبان» و «محافظهكاران» فرقی ماهوی وجود نداشته و هدف هر دو جناح سر پا نگهداشتن رژيم است.
ادامهی: زنده باد جنبش آزاديخواهانهی ايران! سرنگون باد جمهوری اسلامی جنايتپيشه!
در ۲۵ اپريل ۲۰۰۵ رسانهها از دستگيری بشرنورزی در امريكا خبر دادند. گويا پليس امريكا قبلاً از سفر قاچاقبر جهادی ـ طالبی از دوبی به آن كشور آگاهی داشت و خواست تا او را در امريكا گرفتار كند.
اگر چه برخی رسانهها او را از مهرههای مهم مافيای هروئين افغانستان معرفی كردند كه امريكا از مدتها پيش خواستار به دام انداختنش بوده است. اما برای مردم افغانستان زياد اهميتی ندارد زيرا بشرنورزی نه وزير بود نه رئيس نه سفير نه معاون رئيسجمهور و نه والی نه قومندان امنيه و نه قومندان اين و آن به اصطلاح فرقه عسكری و نه رتبهی مارشال، ستر جنرال، دگرجنرال يا حتی جنرالی را پيش نامش داشت كه با استفاه از آنها هم به قاچاق هروئيناش ادامه دهد و هم به مردم خيانت و ستم روا داشته و قانون و مانون را «انگ شرمگاهش» نمايد همانطوری كه «مارشال» و جنرالها و سفيران و وزيران و... معين مینمايند. بشرنورزی به يقين قربانی اختلافات بين شبكه مافيای افغانی و امريكايی شده است. امريكا او را بنابر حسابهای خود دستگير كرده است و نه هرگز به خاطر پاكسازی دولت تحتالحمايهاش در افغانستان از وجود سلاطين جنايتكار هروئين كه هم اكنون در حساسترين مقامات جا گرفته اند.
ادامهی: بشرنورزی، سگ ماهی يا شارك خونخوار؟
در دیگر كشورها كه اختطافی رخ میدهد، مردم تنها یك درد را درد خود واقعه و احتمال از دست دادن اختطاف شده را میكشند. اما تحت دولت بسیار بسیار اسلامی آقای كرزی، مردم ما و مردم كشور متبوع قربانیان اختطاف، علاوه بر تحمل رنج اصلی باید متحمل عذاب دیگری نیز شوند: كتمان نام و نشان ربایندگان و عدم پیگیری قضیه با چنان وقاحت و رذالتی انجام میگیرد كه در هیچ سرزمین بی قانون و پر فساد و پر رهزن دیگر در جهان نظیر ندارد.
سال گذشته سگان «ائتلاف شمال» سه كارمند ملل متحد به شمول دو زن و یك مرد را ربوده (۲۸ اكتوبر ۲۰۰۴) و بعد از چند هفته آنان را رها كردند اما به مردم افغانستان و دنیا هرگز گفته نشد كه:
ادامهی: امریكا و دولت كرزی ربایندگان كانتونی را میشناسند
ملا فضل هادی شینواری ـ این گلها بروی خوانندگان رئیس ستره محكمه (قاضی القضات) كشور اسیر ما ـ آخرالامر ماسك نازكش را درید و با نامهای عبودیتش را به دولت امریكا و مشخصاً همه كاره آن كشور در افغانستان آقای زلمیخلیلزاد مسجل نمود. ملاشینواری همان فردی كه جز شیر گلبدین خوردگی، كبرسن و مدرسهبازی و روابط طالبی از هیچ كرامت انسانی و علمی و فرهنگی برخوردار نبوده و از اول تا حال جز ضدیت با كیبل تلویزیونی و پخش صدای آوازخوانان زن وظیفه دیگری برای خود نمیشناسد، در نامهاش به پرزیدنت بوش استغاثه كرده است تا «مدت ماموریت زلمیخلیلزاد را به دلیل عملكرد مثبتاش تمدید كند» (بیبیسی، ۵ اپریل ۲۰۰۵). چون كوس رسوایی این عمل ملاشینواری بالا گرفت، یك به اصطلاح «مقام» ستره محكمه با سراسیمگی اعلام داشت كه شینواری به عنوان رئیس شورای سراسر علمای افغانستان نظر شماری از روحانیون و علمای دینی را مطرح كرده است! (همانجا)
ادامهی: ملاشینـواری، چاكـر یا احمق؟
طارق ـ كابل،
«... البته من به سهم خود از موضع اصولی پر افتخار "راوا" كاملاً آگاهم و شرمآور میدانم كه مدعی شوم موضع "راوا" با موضع جنایتكاران طالبی و گلبدینی یكی است. منتها در روزهای داغ انتخابات در كابل این افواه حتی از چند رادیو هم پخش شد كه طالبان، گلبدین و "راوا" انتخابات را رد كرده اند. و اتكای لااقل "رادیو آزادی" بر بیانات سحرصبا از "راوا" در كنفرانسی مطبوعاتی در پشاور بود.
میخواستم در "پیام زن" هم معلوماتی در زمینه ارائه شود تا در سطح وسیعتری روشنگری شده باشد.»
ادامهی: آیا «راوا» انتخابات راتحریم كرد؟
«من هم از دوستداران جدی شعر و شخصیت اسماعیلخویی بودم تا اینكه مطلب "آقای اسماعیلخویی، "لطیف جان" دیریست "خوانده" است" را در "پیام زن" شماره ۵۷ و ۵۸ دیدم. تكان خوردم. به قول خود آقای خویی "دردم" آمد منتها دردی همراه عق و انزجار چرا كه شاعری نامدار و حماسهسرای سیاهكل و سعید سلطانپورها و شكراله پاكنژادها و موسیخیابانیها، زبانش را با لحن ستایش یك ملا بچهی خادی و قلمباشی امیر برهانالدینربانی و سایر جلادان "ائتلاف شمال" میآلاید! باور كردنی نیست ولی واقعیت است. مثل واقعیتهای بسیار تلختر دیگر كه مردم ما در این ۲۵ سال اخیر با آنها مواجه بوده اند. نمیدانم با توجه به سقوط آقای خویی در پای یك جاسوس رژیم ایران و سگان وطنیاش چرا ضربالمثل "گوشت گر بگندد به آن نمك زنند، وای از روزی كه نمك بگندد" در ذهن تداعی میشود.
زمانی شعر اسماعیلخویی میتوانست منفذ هوایی پاك و آزاد و نیروبخش باشد در كشتارگاه جلادان دینی ایران و افغانستان، ولی با سرودن برای یك شكنجهگر خادی ـ جهادی شعرش و ناگزیر شخصیتاش را با نجاست بنیادگرایان افغانی اندود میكند. او "نمك" بود كه حالا خود میگندد.
ادامهی: آیا اسماعیلخویی حق دارد به بـاقر پـرهام ایراد بگیرد؟
نامه نصیری و پاسخ ما:
دوست محترم، از سه مطلب ارسالی «... از دوسیه مسعود» به قلم بروسریچاردسن به ترجمه داكتر خلیلالههاشمیان چاپ شده در «افغان رساله» (فبروری ۲۰۰۴) نمیتوانیم استفاده كنیم به این دلیل:
در مطلب از كتاب مایكمارتین با عنوان «افغانستان: از داخل جبهه مقاومت مجاهدین» فاكتهایی در مورد رابطه احمد شاه مسعود با روسها ارائه میشود اما در مقابل به برجسته ساختن برادران جنایتكارش به نام حشمتاله از دره غوث و فرید وابسته به باند گلبدین خاین میپردازد. از جمله این گفته از سوی «استاد» فرید تبهكار را میآورد:
«وقتی مسعود جنگ میكرد، او فقط برای خود میجنگید. اما ما برای اسلام میجنگیم تا یك جمهوری اسلامی رویكار آید»! و یا:
ادامهی: برخورد به جنایتسالاران از كدام موضع؟
ر فیع - كابل،
«... در شماره ۶۲ در آخر مطلب "جاویدكوهستانی و رحیمداد در مصاحبه با رادیو آزادی، وقتی دو خادی به روی یكدیگر پنجال میافگنند" متوجه شدم كه:
"در شمارههای آینده حرفهای مردكی را خواهیم آورد به اسم هادیدبیر، فردی نو سواد اما سوپر وقیحی كه فقط یاد دارد اسماعیل، ربانی، دوستم، فهیم وغیره جنایتسالاران را قهرمان بنامد."
در این ارتباط میخواستم نكتهای را با شما در میان بگذارم كه اگر درست تشخیص دادید آن را عملی سازید زیرا من به عنوان یكی از دوستداران تان هر برگی از "پیام زن" را پر افتخارترین صفحه تاریخ مبارزه سیاسی در افغانستان علیه سیاهترین و پستترین و ارتجاعیترین نیروهای مذهبی و غیر مذهبی میدانم و بنابر این نمیخواهم در آن به افشای هر خرده خاین و جنایتكاری بپردازید كه در مقایسه با رهبران جلاد شان مگسهایی بیش نیستند ولی به مجرد این كار (افشا شدن در "پیام زن")، تا حدودی مطرح میشوند. به همین دلیل اگر قبلاً از آمدن نوشته در باره دو خادی كثیف یعنی جاویدكوهستانی و رحیمداد خبر میداشتم حتماً از شما مصرانه خواهش میكردم از درج آن بگذرید چون دو خادی مذكور كوچكتر و بیقیمتتر از آن هستند كه به افشا شدن آن هم در ۷ صفحه بیارزند.
ادامهی: هادیدبیر، جاوید و اوباشخادیهای مثل آنان را مطرح نسازید!