یک سال از آغاز نسلکشی دهشتناک غزه توسط رژیم صهیونیستی اسراییل گذشت. در این مدت ارتش جنایتکار اسراییل ۳۶۵۴ مورد قتلعام انجام داد که در نتیجه طبق آمار رسمی ۴۱۸۷۰ فلسطینی شهید و دههاهزار تن دیگر ناپدید اند. اما ۹۹ کارمند صحی امریکایی که داوطلبانه در غزه خدمت کردند، طی
نامه سرگشاده
عنوانی کاخ سفید تعداد واقعی قربانیان را ۱۱۸۹۰۸ تن (۵/۴ درصد نفوس غزه) ذکر کرده اند. بر اساس آمار
«اداره دفاع مدنی در نوار غزه»
۲۰۰۰۰۰ واحد مسکونی با استفاده از ۸۵۰۰۰ تن مواد منفجره که معادل شش بمب هیروشیما است، تخریب شدهاند. ۳۱۳۰ کیلومتر شبکه برق، ۳۳۰۰۰۰ متر شبکه آب، ۶۵۵۰۰۰ متر شبکه فاضلاب، و ۲۸۳۵۰۰۰ متر شبکه جاده و کوچه تخریب شده است.
ادامهی: فوران خشم و انزجار در مقابل نسلکشی غزه
فلسطین، این سرزمین غسانکنفانیها، محموددرویشها و لیلاخالدها، بیش از هفت دهه میشود که شجاعانه میرزمد، و هرباری که صهیونیزم همدست با امپریالیزم امریکا و شرکا تلاش به ریشهکنی درختان زیتوناش میکند، این درختان ستبر دوباره جوانه میزنند.
۷ اکتوبر، نیز حاکی از همان جوانهزنی دوباره بود. هجوم وحشیانه و نازیوار اسراییل به مردم غزه وجدانهای بیدار جهان را تکان داده است. هرچند دم و دستگاه اسراییل، امریکا و شرکای جرم سعی میورزند این جنگ ناعادلانه را جنگی میان «اسراییل قربانی» و «حماس مهاجم» ترسیم کنند اما واقعیت طور دیگریست: این جنگ میان اسراییل اشغالگر و ملت زخمخورده فلسطین است؛ جنگ میان صهیونیزم و کودکان فلسطینی است که تا هنوز کارت تولد شان گرفته نشده کارت مرگ شان صادر میشود؛ جنگ میان عساکر متجاوز اسراییلی و زندانیان آزادهی فلسطینی؛ جنگ اسراییل استیلاگر برضد زن، مرد، کودک، شفاخانهها، مکتبها و تمام هست و بود فلسطین؛ جنگ انسانها، هنرمندان، روشنفکران، داکتران، محصلان باشرف و آزاداندیش مدافع ستمکشان فلسطین علیه دولتها، رسانهها، شخصیتهای حامی دولت فاشیستی اسراییل و در راس آن نتانیاهو؛ جنگ کودکان بیدفاع فلسطینی که گلوله بر سر شان شلیک میشود برضد ارتشی مجهز با توپ، تانک، طیاره، اسلحه و مهمات امریکا، انگلیس و دیگر دولتهای غربی...
ادامهی: داکتر امریکایی رضاکار در غزه: «تکتیراندازان اسراییلی عمدا کودکان را هدف قرار میدهند»
مرگ آخر واصف باختری
... و سگهایی که هیچگاه شتر نشدند!
واصف مطلوب و واصف مقلوب
واصف باختری در امریکا مرد! لاکن این خبر برای ما و کلیه دوستداران ادبیات خنجرآسا بر حنجرهی جلاد، نه تازگی داشت و نه اهمیت چون او قبلا با پشت کردن به سازمانی انقلابی و آغوش گشودن به دشمنان، ناقوس دردناک مرگ خود را به صدا درآورده و ما را در اندوهی بیکران غرق کرده بود. اما برای دلدادگان بیعار و سازشکارش، زمینه کارزار نوحهسرایی فراهم شد تا در شرایطی که زیرچشم امریکا و متحدان، طالبان روح و جسم مردم ما را جویده و افغانستان دریده میشود، در شرایط ضعف و حتی خلا نیرویی امیدآفرین، اعلام نمایند که دنیای آنان کماکان ادامه ترسیم اعجوبهای استثنایی از واصف میباشد بدون مطلقا کوچکترین اشاره به لکههای سیاسی او و تحلیل و عبرت از آنها.
ما در مبارزه علیه زنستیزی، گریزاندن و اغوای جوانان از تفکر ترقیخواهانه، ترویج بیسابقهی ایدهها و فرهنگ مسلط ارتجاعی و امپریالیزم دوستانهی جهادی، واصف را از عرش پایین آورده و کیشتراشی برای او و سیاستاش را به روی مریدانش زدیم لیکن توفیق قابل اعتنایی نیافتیم.
ادامهی: مرگ آخر واصف باختری... و سگهایی که هیچگاه شتر نشدند!
زمانی یک مبارز ایرانی که زخم رژیم شاه و رژیم خیانت اسلامی را در جسم و جانش داشت به ما گفت: «دیگر توان و عمری از من باقی نمانده تا از "زیباییهای زندگی" بگویم اما این آرزو در من تنوره میکشد که در فردای تلاشی جمهوری اسلامی، عدهای از سران آن در سلولهای اوین و آشویتسهای ایران مدتها قصهگوی جنایاتشان باشند تا دیگر هیچ نسلی از مردم ما فاشیزم غیردینی و دینی را از یاد نبرده و تجربه نکنند.»
در افغانستان، بسا قصههای قتلگاه پلچرخی ناگفته مانده و سران و شکنجهگران پرچمی و خلقی در پناه بنیادگرایان هرگز روی محاکمه و مجازات را ندیدند و در نتیجه هنوز مردم ما آن طور که باید راجع به جنایات آنان آگاهی لازم را ندارند. و آگاهی مردم از کارنامه موحشتر جنایتسالاران جهادی بیشتر از داستانهای ترسآور پرچم و خلق، بنا بر تسلیم شدنشان به امریکا و کِلکهایش کرزی و غنی و عبدالله مدفون ماندند چون در ۲۰ سال حکومت شعارشان بود: تا میتوانی خیانت کن و بکش و به روی آن سفیده بزن!
ادامهی: هیچ وقاحتی چارهساز خیانت و رذالت نیست
دست امریکا در کار است:
کلهپز برخاسته و سگ بر جایش خواهد نشست؟
بعد از برقراری فاشیزم دینی طالبی و مخصوصا این روزها، باز گویی ابر و باد و مه و خورشید در کار اند تا دل امریکا به رحم آمده و افغانستان درمانده و گیرمانده و آیندهباخته را از جهنم موجودات طالبیشان نجات دهند. در حالی که طالبان شکنجه کرده و میکشند و بر زنان و مردان ما دم و دستگاه تفتیش عقاید قرون وسطایی را حاکم گردانیدهاند.
چرا چنین است؟ چرا مردم افغانستان همانند دوران اگسایی و خادی خلق و پرچم، چهار سال خون و خیانت جهادی و دو دهه مادرفروشی و فسادسالاری کرزی، غنی-عبدالله در بیدادی بیپایان میسوزند و میسوزند؟ سیاف، گلبدین، عطا، خلیلی، دوستم و بقیه سرجنایتکاران و طالبان در حد سواد و معرفت مگسی و عوامفریبانهی خود جواب سوال را «خواست و قهر خدا» میگویند و روشنفکران خودفروخته هم در توجیه این جواب خاینانه تقلا میکنند. اکثر روشنفکران مذکور زیردل میدانند که تودهها را تحمیق میکنند ولی لب نمیگشایند و به همین علت که «میدانند و نمیگویند تبهکار اند.»
ادامهی: دست امریکا در کار است: کلهپز برخاسته و سگ بر جایش خواهد نشست؟
روشنفکران
خیانت به سکیولریزم و خدمت به اخوانیزم
روشنفکران افغانستان منسوب به هر قومی در جنبش مشروطه، مدت کوتاهی در زمان ظاهرشاه و به خصوص در مذبح پلچرخی میهنفروشان پرچم و خلق، با خون خود شط سرخی از قهرمانیهای افسانوی را در تاریخ ما حک کردهاند. جز عدهای از جانباختگان پرافتخار مشروطهخواهی که گرایش رادیکال و چپ داشتند، اکثر روشنفکرانی که زیر تیغ سلاخان خلق و پرچم رفتند، متعلق به جریان دموکراتیک نوین (شعله جاوید) و آزادیخواهان و میهندوستانی منفرد بودند. این تلفات چندهزاری، نه صرفا از لحاظ کمی بلکه از این نظر که شامل تقریبا تمامی رهبران و اندیشمندان جریان میشد، ضربتی سهمگین بر جنبش انقلابی، دموکراتیک، سکیولر و آزادیخواهانه، و خدمتی رویایی به امپریالیزم و سگهای رنگارنگ بنیادگرایش به شمار میرود. همچنین جان باختن هزاران شعلهای و ملیون در جنگ مقاومت و تروریزم بنیادگرایان، ضربت مضاعف دیگری بود بر جنبش انقلابی نامتشکل و پراکنده.
ادامهی: روشنفکران: خیانت به سکیولریزم و خدمت به اخوانیزم
دستجاتی از فاشیستهای جهادی در دوره کرزی و غنی شروع کردند به طرح مسئله قومی و ملی با راه حل آن، تجزیه افغانستان. ما به موقع، منشا سمتوسوی این قولههای کریه و خاینانه را نشان دادیم: رژیم ایران. البته امریکا هم بهمثابه مرجع آمال تجزیهطلبان گاهی صدای تجزیه و انتشار نقشه افغانستانی توتهشده را بلند نمود. صرفنظر از گذشتههای دورتر، در نشست برلین در ۲۰۱۲، خاینان تجزیهطلب، رشید دوستم، امرالله صالح، ضیا مسعود، محقق و فیضالله ذکی به سرپرستی سه تن از صاحبان امریکایی شان و در آن میان دینا رورا باکر، راههای تجزیه افغانستان را جستجو کردند که به گفته رورا باکر کار را به درخواست اسلحه ثقیل ضدتانک نیز کشیدند.(۱)
در نشست ۱۸ – ۱۹ اکتبر ۲۰۱۹ «انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان» که در آن عدهی زیادی از تجزیهطلبان و همسویان آنان مثل رنگین سپنتا، صالح ریگستانی، ثریا دلیل، داوود مرادیان، سمیع مهدی، شهرزاداکبر، سیما سمر، محیالدین مهدی، عزیز رویش، قیوم سجادی، وحید پیمان و... روی تقسیم افغانستان به منطقه تحت تسلط طالبان و منطقه خارج از اداره آنان بحث صورت گرفت که به قول مایکل روبین عضو ارشد اتاق فکری AEI و از شرکتکنندگان در نشست، پیشنهاد تجزیه بلافاصله رد شد.
ادامهی: خیانت تجزیهطلبی تباهیآورتر از طالبان
از هجوم طالبان و اشغال ولایتهای پیهم تا گرفتن کابل، آنچه بر درد میافزود، صحبت «غافلگیرکننده» و «تعجبآور»بودن پیشروی طالبان، تسلیمی بیجنگیدن نیروهای دولتی و محشر میدانهوایی بود که «کارشناسان» در داخل و خارج کشور از تکرارش خسته نمیشدند. بلی، باید منابع امپریالیستی و سرسپردگان آنها معصومانه ابراز «حیرت» مینمودند تا بر سیر وقایعِ حاکی از سرشت و سیاست مصیبتآفرین امپریالیزم پرده کشیده و بر مخلوقات «کرام»اش آب تطهیر بریزند. ولی این حیلهها نمیتوانند خون و جنگ و تجاوز را که ذاتی امپریالیزم اند از ذهن و چشم خلقهای جهان بسترد.
ادامهی: کار امپریالیزم و سگهایش جای هیچ «شگفتی» ندارد!
۲۱ مارچ ۲۰۲۱ زنان مبارز جهان همرزم بزرگی را از دست دادند که صلابت زندگی و پیکارش کمنظیر بود.
داکتر نوالالسعداوی زن شورشگری که در دهکدهای در سرزمین مصر زاده شد و با فراست ذاتیاش از نوجوانی متوجه نابرابری زنان با مردان و ستمهای اجتماعی و مذهبی جامعهاش گردید. به قول یکی از دوستانش امینه امین «او با روحیه مبارزهطلبی به دنیا آمده بود» و همین آگاهیاش بود که ازدواج اجباری را در ده سالگی نپذیرفت. به درستی که سعداوی «مادر کلان» جنبش زنان مصر لقب گرفته بود.
در اثر مبارزات پیگیر و خستگیناپذیر سعداوی بود که رسم فرسوده و ضدانسانی ختنه دختران در مصر قانونا ممنوع شده و از در مخالفت قاطع علیه حجاب اجباری و مردسالاری بپاخاست.
ادامهی: نوال السعداوی، صدای بلند و «پرخاشگر» علیه بیعدالتی و ستم جنسیتی
کار انتشار نوشته در سایت به پایان رسیده بود که اطلاع یافتیم عطا محمد «جایزه ادبی واصف باختری» را اعلام داشته است. این اقدام وی نیز جز کتمان لکههای خون و فساد بر پیکرش و چور نهایی شرف و حیثیت واصف و هر دریافتکنندهی جایزه مذکور، معنایی ندارد. و مساویست به اعلام جایزهی مثلا «استقلال و وطندوستی» از سوی پرچمیها و یا جایزه «کوشندگان اجرای عدالت برای زندانیان سیاسی» از سوی خامنهای و ابراهیم رییسی معروف به آیتالله قتلعام!
«پیام زن» سالها قبل ماسک واصف باختری و عدهای از پیروان جهادی و واواکیاش را پاره نموده است. ازینرو با توجه به شخصیت و مواضع سیاسی او و دلدادگانش -که اغلب به مثابه پیچ و مهرههای دولت مسخشده اند- در واقع اسبهای مرده اند که نباید جدی گرفت.
ادامهی: واصف باختری، عنقای بیبدیل اولیایی یا ریزهخوار سربهزیر جهادی؟