در چند سال اخیر تحت قیمومت امریکا/ناتو و دولت دستنشانده شان کشور ما به خطرناکترین مکان دنیا برای زنان مبدل شده است. سنگسار و درهزدن زنان در ملاء عام، کشتن و سوزانیدن دختران جوان توسط شوهر و فامیل شوهر، خودکشی، تیزابپاشی، تجاوز جنسی، لت و کوب، ازدواج اجباری و دهها مورد دیگر از خشونت علیه زن به یک امر عادی درآمده است. این در حالیست که ناقوس «تامین حقوق زن» و «دستآوردهای مثبت برای زنان افغان» در ۱۵ سال گذشته توسط مطبوعات غربی مخصوصا امریکا و انگلستان گوش جهانیان را کر نموده است. سخنگویان وجدانباخته حکومت هم با بیشرمی موجودیت چهار زن سرخم و وابسته به جنایتکاران در کابینه را گواه توجه به زن جار میزنند.
ادامهی: قبل از آن که تیغ نامردان به گلوی تان رسد، خود تیغ برکشید!

شهزاده شاهد وهابی و یکی از معتمدترین جاسوسان «آی.اس.آی» که اسامهبنلادن را شهید خواند.
بعد از حادثه یازدهم سپتامبر جورج بوش و تونیبلیر بلافاصله عزم را در حمله به افغانستان جزم کردند، زیرا بهانهی امتناع طالبان از تحویل دادن اسامهبنلادن را داشتند و نیز برای امریکا تاریخ مصرف چاکران طالبیاش گذشته بود و در نظر داشت تا باقی بازیهای شوم را با دستپروردگان جهادی و تکنوکراتهایی که سالها در مکتب «سی.آی.ای» تعلیم دیده بودند، از پیش برد.
و اما بعد از ۱۳۸۹ زمانی که امریکا مصمم به حضور نظامی دراز مدت در افغانستان شد، گزینه ادامه جنگ را به صلاح ندانسته و خواست تا طالبان و گلبدین را در آخور کرزی(١) و سپس ع و غ بسته و با ایجاد دولتی مشتمل بر جاسوسان و میهنفروشان سفاک لنگیزن و نکتاییزن در افغانستان، غارت منابع کشور ما و آسیایمیانه و سایر نقشههای کره ارضیاش را با خاطر آرام دنبال کند. به این منظور جمعی از جنایتکاران و خاینان ملی جهادی، طالبی و گلبدینی از قبیل رسول سیاف، آصف محسنی، تورن اسماعیل، مولوی قلمالدين، هادی ارغندیوال، مولوی ارسلا رحمانی، محمد موسی هوتک، نعمت شهرانی، حکیم مجاهد، محقق، مولوی خیبر، دین محمد، صديقه بلخی و... را زیر نام «شورای عالی صلح افغانستان» وارد صحنه کرد.(۲) اگرچه وجود افراد فوق در شورا برای اثبات ماهیت خیانتآلود آن کافیست، با این هم شاید چند آدمکش هار ذیل را کمتر خوانندگان ما میشناختند:
ادامهی: شورای صلح مجمع خاینان ملی و معاشبگیران سفارتها
میدانستم که از تجاور روسها به اینسو رژیم بنیادگرای ایران در کنار حمایت از دستپرودگان عموما روشنفکر افغانیاش، با شست و شوی مغزی جوانان درماندهی مهاجر ما آنان را در بدل وعدهّهای دروغین اقامت دایمی در ایران، کار و پول هنگفت، به مثابه گوشت دم توپ به جبهات جنگ در عراق و فعلا سوریه می فرستد. ولی خبر نداشتم که بوی دست درازیهای این رژیم منفور در کشور دیگری هم بالا گرفته است. در سایت بیبیسی خواندم که وزارت عدلیه تاجیکستان خواهان قطع فعالیت «کمیته امداد امام خمینی» در این کشور شده است و بدون ذکر جزئیات فقط اظهار داشته که کمیته فعالیتهای غیر از امداد رسانی را در شهر دوشنبه و سایر نقاط انجام میدهد. بر همگان واضح است که این نهاد از بدو تاسیس تا کنون جز جاسوسپروری، صدور انقلاب اسلامی و اندیشههای عمیقا ارتجاعی زن ستیز و ضد دموکراسی و ضد انسانی به کشورهای همجوار و مسلمان، کار دیگری نداشته است.
ادامهی: درب جاسوسخانه «کمیته امداد امام خمینی» در افغانستان کی تخته خواهد شد؟
به تاریخ ۲۳ سرطان ۱۳۹۵، مردم رستاق یکبار دیگر دست به تظاهرات زده علیه وحشیگریها و جنایات جنگسالاران تحت رهبری پیرمقل دوستمی صدا بلند کردند. هرچند تفنگداران پیرمقل بر اعتراض مسالمتآمیز مردم فیر نموده تعدادی را مجروح نموده، اما مردمی که دیگر کارد به استخوان شان رسیده تعهد سپرده اند که به مبارزه شان علیه جو حاکم ادامه دهند. مردم رستاق پیشینه طولانی ایستادگی در برابر ظلم و ستم را دارند.
اما در رستاق چه میگذرد و چرا مردم آن به جان رسیده اند؟ من برای دو سه روزی عازم زادگاه خود رستاق شدم و چشمدیدم از داخل و اطراف شهر را به صورت خیلی فشرده ارایه میدارم تا از این مشت نمونه خروار، توانسته باشم منظرهای از آن جهنم را به شما ترسیم نمایم.
ادامهی: جنایات و ستمگریهای جنگسالاران در ولسوالی رستاق تخار

دلبر نظری
ما بارها گفتهایم که نگونبختی ملت ما تنها به اشغال امریکا و حاکمیت جاسوسان جهادی، غیرجهادی و طالبیاش در کشور خلاصه نمیگردد، حضور کنیزکّها و غلامان وجدانباخته در دم و دستگاه پوشالی جهادیـمافیایی ع و غ این سیاهروزی را تیرهتر میسازد. از خیل کنیزکّها یکی هم دلبر نظری ـگلها به رخ خوانندگان وزیر امور زنان افغانستانـ میباشد. وی که معلوم نیست بر اساس کدام روابط مافیایی بر مسند وزارت نصب شده است و در برابر آلام زنان افغان همیشه سنگ و کلوخ بوده، ضمن کنفرانس مطبوعاتی (۳۰ جوزا ۱۳۹۵) درست به مثابه یک جاسوس شرفباخته چنین گفت: «به اطلاع طالبان نیز رسانیده میشود که اگر پیروان عنعنات ناپسند نیستند و شرعیت دین مقدس اسلام را ترجیح میدهند، خشونت علیه زنان را به حیث یک عمل غیر انسانی سرکوب و مرتکبین آن را مطابق احکام شرعیت مجازات نمایند و از محاکمه و سنگسار زنان که قربانی خشونت اند به حکم رسم و رواجهای محلی دست بردارند.»! این زن بیشرم یا احمق است (در این حد احمق و کله مگسی؟) و یا از صاحبانش دستور گرفته تا با این اظهارات با عفونت حامد کرزی به روی جنایات برادران طالب خود و اعمال ضدزن، ضدانسانی و جانورمنشانهی آنان پرده اندازد.
ادامهی: دلبر نظری، احمق، شرفباخته یا تخم ارتجاع؟
در شهر اورلاندو در فلوریدای امریکا عمر متین، جوان ۲۹ساله امریکایی افغانیالاصل با یک تفنگ و تفنگچه بعد از کشتن ۴۹ تن و زخمی کردن دهها دختر و پسر دیگر در یک کلب همجنسگرایان، خود توسط پولیس کشته شد. این حمله تروریستی در تاریخ کشتارهایی از این گونه در امریکا بیسابقه گفته شده است.
نابرابری طبقاتی، جنگ افروزی امریکا در اقصی نقاط جهان، سیاست به شدت تبعیضآمیز در برابر سیاهپوستان و سایر اقلیتّها، خرید و فروش آزاد اسلحه و... موجب شده تا چنین حوادثی در این «پیشرفتهترین و ثروتمندترین کشور دنیا» به کرات رخ دهد. اما آنچه حادثه ۱۲ جون ۲۰۱۶ را از سایر خبرهای عاصیشدن افراد در امریکا متمایز میسازد افغانی بودن خود و خانواده آدمکش است.
ادامهی: امریکا از مولوداتش لگد میخورد!
به مناسبت سالروز زنده سوزاندن فرخنده توسط نامردکانی که پستان سرجنایتکاران بنیادگرا را در دهان دارند در روزنامه «هشت صبح»(۱) تعدادی زنان سرکاری و به اصطلاح «فعالان جامعه مدنی و حقوق زن» گویا به موشکافی این حادثه پرداخته اند. جالب اینست که اکثر نویسندگان این نوشتههای بیمایه و فرمایشی و پر از عفونت جامعه مدنی، زنانی اند که در پانزده سال گذشته حفرهی وزیر، سفیر، مشاور و ... بودن در دولت جهادی ـ مافیایی را در پیشانی و پشت سر دارند. اینان کسانی نبودند که به کرزی، ع و غ یا امریکاییها بگویند «شما با پیشکش سمت وزارت و سفارت میخواهید از غرور و شرف خود بگذریم؟ ما که میخواهیم با مردم باشیم کار در دولت جهادی ـ طالبی ـ گلبدینی ساخت واشنگتن شما را رد میکنیم که موجب شرمساری ابدی و نابودی شخصیت ما خواهد بود.» در این میان نوشته منیژه باختری عطا محمدی و ثریا دلیل دوستمی بیشتر توجهم را جلب کردند.
ادامهی: منیژه باختری و ثریا دلیل و رذالتمآبی شان راجع به شهید فرخنده
فوزیه کوفی فرزند عبدالرحمن کوفی از ولسوالی کوفآب بدخشان است. اسم فوزیه کوفی اصلا «حوری نقاب» بود و از مریم کوفی، «قندی گل»، اما وقتی به کابل آمدند، نام های عصریتر برای خود انتخاب کردند.
عبدالرحمن کوفی از وکیلان دوران ظاهرشاه بود که بنابر روایت مردم، مرد دهنپاره و زنباره وقت خود بود که در بسیاری از قریههای زادگاهش یک زن داشته و عمرش را با جنگ، دعوا و فحاشی با همنوعان خود سپری کرد.
پدر، برادران و دیگر اعضای خانواده فوزیه کوفی هیچ کدام موضع و جبهه سیاسی مشخص در هیچ یک از حکومتهای گذشته نداشته و چه در نظامهای گذشته و چه در زمان حاضر یک مشت افراد ابنالوقت و پلهبین بودهاند که با عوض شدن نظامها اینها نیز جامه عوض کردهاند. ظاهرشاهی بودند، ستمی شدند، بعداً خلقی شدند و وقتی خلقیها سقوط کردند مجاهد شدند. حالا که حکومت متشکل از همهی اینها بر سر قدرت است ضمن این که طرف سنگین پله ترازو را مینگرند، همچنان گاه بسوی تنظیمها میغلتند و گاهی «مدافع حقوق زن» و «دموکرات» میشوند.
ادامهی: فوزیه کوفی قاچاقبر و برادران فاسدتر از خودش را بشناسید!
به چریک کبیر خلق های تحت ستم!
ارنستو! خوکان «سیا» دشمن راهت شده است
وارسته گک هرزه، مجنون کلاهت شده است
در انجمن قلم بسازنـد به هم، فروشنـد وطـن
از انقلاب صرف، طرفدار سیگارت شده است
چندی قبل نوشتهای را تحت عنوان «وحید وارسته و کلاه چه گوارا» در سایت افشاگر شما مطالعه نمودم. نکات ارزشمندی پیرامون زندگی طفیلی و پرتجمل کارکنان انجمن قلم با افکار ارتجاعی دکترین ادبی آنها فراوان در محتوای متن موجود بود که منعکس کننده بینش و منش مزدوران فرهنگی رژیم های مستبد، نامستقل و توتالیتر میباشد. با اینکه همیشه استفاده شایسته از تحلیل های علمی و گزارشات مستند تان بردهام اما در بعضی موارد با شما موافق نیستم. شاید تقصیر و بیبصیرتی از من باشد که کوه را سنگچل میبینم یا شاید از «پیام زن» که مورچه را فیل ساخته و تحلیلش میکند.
ادامهی: «پیام زن»! بجای خرس؛ گربه یتیم را سرزنش نکنید
به ارنستو چهگوارا
دنیـــــا آیینـۀ نگـــاهـت نشــده
این هرزه چرا رهرو راهت نشده
از شرم کجـا روم بگو، ارنستو!
این کلـه کـه لایق کـلاهت نشـده
زیباست، نی؟ ولی سرایندهی آن که وحید وارسته باشد آدم دلگیر میشود؛ او همانی نیست که از این بزرگمرد دوران تنها سیگار و نیز تیشرتش را -که چه بسا عیالداریها و فرزندان جانیان جهادی هم به تن کنند- در انجمن قلم به نمایش گذاشت و او را به قدری تنزل داد که نه سوسیالیزمی داشت و نه تفنگی و نه جان باختن به دست «سی.آی.ای». اگر اندیشهی انقلابی چهگوارا را از او بگیری دولت جنایتشعار ایران هم به «یاد»ش میافتد و خودفروختگانی مثل پرتو نادری(١) و رهنورد زریاب و منیژه باختری و دیگر مردارخوران عطا محمد و روشنفکران دینی متحد بنیادگرایان مانند قسیم اخگر(۲) در مجلساش تشریف میآورند. اگر در آن مجلس، چهگوارا عیار و «کاکه»ای بیاندیشه و بیجبهه معرفی نمیشد پر خنثینویسان خادی-جهادی میسوخت به آنجا بیایند.
ادامهی: وحید وارسته و کلاه چهگوارا