شازیه ـ اسلامآباد
شنیدم كه در «گالری هنری هنركده» دو هموطن نقاش آقایان اختر محمد زاهد و نعمت حامد، آثار شان را به نمایش گذاشته اند. من با چند دوستم همانروز مشتاقانه به دیدن نمایشگاه رفتیم به این امید كه اگر تا كنون از جانور سیرتی بنیادگرایان نسبت به مردم و وطن ما فقط در چند نشریه محدود چاپ خارج سخن میرفت، اینك در آثار دو نقاش، جهنم سرزمین مان را مجسمتر و مؤثرتر خواهیم دید كه هرچند در چشمان ما اشك خواهد آورد ولی با جنبهی قوی تبلیغاتی و افشاگرانهی آنها برای مخصوصاً پاكستانیها تسكینی خواهیم یافت.
ولی متأسفانه كارهای نمایشگاه نهتنها هرگونه امید ما را به یأس مبدل ساخت بلكه آدم به عنوان افغان در برابر پاكستانیها احساس شرمساری میكرد. به استثنای چند تابلوی نعمت حامد كه نشانی از وضع جاری كشور در خود داشتند آنهم بصورت غیرصریح، نامشخص و بدون تمركز روی میهنفروشان اخوان و با آمیزهای از سبك میناتوری (گویی بسیاری نقاشان ما بدون میناتوركاری مفهومی برای هنر نقاشی قایل نیستند)، تابلو ها همه حاوی مضمون های بشدت تكراری، بیارزش و مبتذل بودند. گویی هیچكدام از این دو به اصطلاح هنرمند از افغانستان نبودند كه اینچنین بیخیال، آرام و سرخوش هنوز هم فكر آن كمر و دستها و چشمهای خاص با لباسهای مربوطهی چهره های میناتوری، مغز و دست شان را در زنجیر دارد كه نمیخواهند ذرهای از خیانتها و جنایتكاریهای بینظیر بنیادگرایان وطنی را تصویر كند.
ادامهی: برخی هنرمندان افغانستان در آسمان چكر میزنند
در پایان مصاحبهای با یكی از برگزاركنندگان تظاهرات ضد تروریزم باند گلبدین (كه در شماره پیشتر آمد)، خواهر ما نامهای را به خبرنگار ما سپرد كه بنام «بستگان شهیدان و اسیران آزادیخواه» جهت رد گزارش مغرضانهی «فرنتیرپست» (۲۶ مارچ ۱٩٩۵) درآن روزنامه بچاپ رسیده بود. ما درینجا ترجمه كامل نامه مذكور را از دیده خوانندگان میگذرانیم.
به تاریخ ۲۱ فبروری ۱٩٩۵ عده زیادی از زنان افغان جهت آگاهی وزارت داخله پاكستان از قتل و اختطاف بستگان شان توسط تروریستهای گلبدین در خاك پاكستان تظاهراتی را علیه گلبدین حكمتیار و حزب اسلامی وی در اسلامآباد براه انداختند و خواستار تعقیب قانونی جنایتكاران در پاكستان شدند. اكثر روزنامههای معتبر پاكستان این حركت بیسابقهی زنان داغدیدهی افغان را بطور عالی انعكاس دادند.
گرچه «فرنتیرپست» هم تصویری از تظاهرات را آورد لیكن گزارشی را كه انتشار داد نمایانگر موضع مغرضانهی گزارشگر شما میباشد و در غیر آن باید در برابر صداقت روزنامهنگاری وی علامت سؤال كلانی نهاد.
توجه شما را به نكات آتی جلب مینماییم كه امیدواریم بعنوان توضیح در روزنامه محترم شما نشر شود:
ادامهی: قربانيان تروريزم
عبدالمتين وثيق ـ پشاور،
«پیغام» در شماره ٣۵ مورخه ١۴ ـ ٢۸ ثور ١٣۷۴ در مورد تظاهرات اخیر «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» كه به منظور تقبیح هفت و هشت ثور برای اولین بار در شهر پشاور سازماندهی شده بود اظهارات كاملاً بیشرمانه و غیر واقعبینانهای نموده است.
نویسندگان «پیغام» برای اینكه جانب مقابل را كم اهمیت جلوه داده باشند برای «راوا» كلمه «گروهك كفری» را بكار میبرند زیرا بنیادگرایان هنوز هم در همان خواب خرگوش اند و نمیدانند كه ملت دیگر از آنها سلب اعتماد نموده است. مردم ما از مبارزات ١۴ ساله خود نتیجه گرفته اند كه دیگر با این فرومایگان و مزدورانی كه به دهل چندین كشور میرقصند نمیتوان و نباید اعتماد نمود. ملت افغانستان اكنون دانسته است كه بنیادگرایان به آنان به نفع خود و باداران بینالمللی شان، تحت نام «اسلام در خطر است»، ناجوانمردانه خیانت میورزند. مردم ما معتقد شده اند كه «جهاد» به اصطلاح تنظیم های چندگانه سنی و شیعه نه بخاطر خدا و رسول بود و نه بخاطر دفاع از ننگ و ناموس افغانها بلكه این كلمات را صرفاً بخاطر فریب و بدام انداختن ملت شریف و مسلمان افغانستان بكار میبردند. اگر چنان نبود و یا چنین نیست اكنون كه باند های خلق و پرچم از هم پاشیده و قوای اشغالگر هم وجود ندارد پس چرا این برادران جهادی از اولین روز های شوم و سیاه بدتر از هفت ثور یعنی روز به قدرت رسیدن مجاهدین تا كنون با هم در جدال اند كه در نتیجه آن هزاران نفر از اهالی بیگناه و بیدفاع كابل شهید شدند و هزاران فامیل مال و منزل خود را ترك كرده به كشور های بیگانه مجبور به پناهندگی شدند؟ قسمت اعظم شهر كابل از طرف هر دو جناح جنگ سالار كه یكی به منظور حفظ «حكومت» و جانب دیگر بخاطر رسیدن به آن، جنگ قدرت را برپا داشته و آن را «جهاد» مینامند در ویرانی این كشور عقبمانده سهم اجنبی پرستانه خود را ادأ مینمایند. قابل یادآوری است كه باند های وطن فروش خلق و پرچم نیز بیك قدرت بزرگ جهانی وقت وابسته بودند ولی یك روز هم با این ابعاد وسیع مقابل هم قرار نگرفتند و نه در جنگ های ذاتالبینی به این تعداد مردم كشته شد. اكنون وضع مملكت از زمان دولت نجیب چند بار بدتر شده، نصف شهر كابل از بین رفته، به تعداد مهاجرین افزوده شده، چپاول، غارت، تجاوز به زنان، دختران و پسران از جانب تفنگداران «جهادی» و تمام دسته های مسلح به اوج بیسابقه خود رسیده است و هنوز هم اینان انتظار دارند كه مردم فریب كلمات بظاهر اسلامی شانرا بخورند. درست است كه مردم ما افغان و مسلمان اند. مگر با مسلمان بودن یك انسان آیا حق انسانی خود را خواستن گناه است؟
ادامهی: رد حملهی «پيغـام» خاينان بر تظاهـرات «راوا»
بوی گند فساد «حكومت اسلامی» خاینان جهادی از همان اولین روزهای سرو دست شكستن برای مقام و چوكی و بخصوص غصب مأموریتها در سفارتخانه ها و قنسلگریهای افغانستان در كشورهای مختلف، سرحد نمیشناخت اما فقط جاری شدن خون و برباد رفتن هست و نیست مردم كابل موجب شده بود كه تعفن آن رسواییها نسبتاً تحتالشعاع قرار گیرد. با اینهم نمونههایی كوچك از خیانت های ملی جهادی های حقیر عوامفریب در مطبوعات پاكستان انعكاس مییابد. از آنجمله است گزارشی مفصل كه در «فرنتیرپست» (۲٩ اپریل ۱٩٩۵) زیر عنوان «تروریستها، سلاطین مواد مخدر و جنایتكاران پاسپورت افغانی دریافت میدارند» به چاپ رسیده است.
در گزارش مذكور آمده است كه یك دپلمات افغانی مقیم پشاور تعدادی پاسپورت به افراد غیرافغان فروخته است. و یك دپلمات مقیم كراچی به تعداد بیشماری از تجار جهت باز كردن «لیترآف كریدت» برای تجارت ترانزیتی افغانستان بطور غیر قانونی، تصدیق داده است. در گـزارش بـه نقل از انجنیر عبدالرحیم (همـان فردی كه زمانی با چند اوبـاش دیگر به كتابفروشیای در اسلامآباد رفته و علیه فروش «پیام زن» اخطـار داده بود) گفتـه میشود كـه یوسف گیـلانی قنسـل در كراچـی قبلاً بـه حیث مشـاور سیـاسی در سفارت افغانستان در اسلامآباد كار مـیكرد. او با بیشرمی خاص كلیه كسـانی كـه به نـام انقلاب اسـلامی در خـون مـردم كـابل و دیگر ولایات غوطـهزده و به هرگونه خیانـت ممكن مبـادرت ورزیدند، بجای اعتـراف صـریح به بیسـوادی، نالایقـی و حقارت خود و برادران خیانتكار جهادیـش، در مورد دزدی و فروش پاسپورتها مجبور میشود به خبرنگار فقـط بگویـد كـه «صدها هزار پاسپورت افغانی در جریان بحران افغانستان، از شعبه پاسپورت به سرقت رفته اند»!
ادامهی: تأیید سرقت و فروش صدها هزار پاسپورت افغانی توسط یكی از تروریست های جمعیت اسلامی
«استاد» ربانی و دارودسته اش، ناگهان قبای «ناسيوناليستی» به بر كرده و بجای ندای رياكارانهی «اسلام و جهاد در خطر است» اكنون فرياد «ضروری» ديگری را سرداده اند: «كشور در خطر است»!
آری، پس از سه سال سفيد كردن روی روسها و چاكران پرچمی و خلقی در ميهنفروشی و ارتكاب موحشترين جنايات و بی ناموسی عليه مردم ما، حالا فيل شان خيال هندوستان كرده، به فكر «مبارزه عليه مداخلات خارجی» افتاده و ملت را به آماده شدن بخاطر دفع «مداخلهگران» كه منظور پاكستان است، فرا میخوانند و حتی «جبهه متحد اسلامی»! را اعلان كردند و غداری جهادی را تا حدی رساندند كه به مشاوران مطبوعاتی خادی خود در «هفته نامه كابل» دستور دادند تا به منظور جلب وسيعتر مردم و روشنفكران، كلمه «اسلامی» راكه پردهپوش كليه خيانتها و تبهكاری های «جهادی» است، از «جبهه متحد» برداشته و آن را به «جبهه متحد ملی» تعديل كنند!! («هفته نامه كابل» مقاله «مشت پولادين» از ع.م. شماره ۸٩).
ادامهی: كشاندن مردم افغانستان به جنگ با پاكستان، آرزويی كه «استاد» خاين وياران با خود به گور...
نگاهی به شونیزم عزیز نعیم، داكتر حسن كاكر و قومگرایی ارتجاعی و اخوان پسندانهی داكتر اصغر موسوی، ارغوان، داكتر سرور سخأ و...
بقیه از
شماره قبل
روشنفكران مگس خصال و مسئله ملی
گفتیم كه بدترین دشمنان حل مسئله ملی آنانی اند كه به موضوع از دیدی شونیستی ملیت پشتون و یا دید قومپرستانهی محلی ملیتهای غیرپشتون برخورد میكنند.
نمونه شونیزم پشتون را در همان چند جملهی داكتر كاكر و عزیز نعیم ملاحظه كردیم، اینك به حرفهای چند روشنفكر وابسته به ملیتهای هزاره و ازبك و تركمن توجه كنیم كه نمونهای زنده از برخورد به مسئله از موضع ملیتپرستی تنگنظرانه و بشدت ارتجاعی بشمار میرود.
چندتایی از اینان خود را به پای حزب وحدت مزاری (۱) میمالند و چند تن دیگر به جنبش رشید دوستم. احساسات قومپرستانهی ارتجاعی، چشم و وجدان این آقایان را مثل فرتوت ترین، عامیترین و عقبماندهترین افراد چنان كور ساخته كه هیچكدام نهفقط به ماهیت تبهكارانه و خاینانهی دار و دستههای حزب وحدت و جنبش شمال كوچكترین اشارهای نمیكنند بلكه از ذكر خیر باندهای بنیادگرای دیگر هم طوری طفره میروند كه گویی اصلاً وجود نداشته و فاجعه جاری در افغانستان كار جنایتپیشگانی است كه آقایان به علت سالها دوری از كشور، آنان را نمیشناسند!
ادامهی: مسئله ملی و بدمستی های شونیستی و قومپرستانهی محلی
«پیامزن» (شماره ٣۹) مضمونی داشت با عنوان
«و اگر راكت در دهان "رهبران جهادی" یا مسئولان نشریه "كابل" جا بگیرد!»
كه نشان میداد هفته نامه «كابل» این نشریهی نقابدار دارودسته های حاكم در كابل چگونه حادثهای جانگداز را كه مظهر جنایتكاری و خیانتپیشگی بنیادگرایان مختلف بشمار میرود، بسیار ساده و با بیوجدانی عجیبی به عنوان «حادثهای كه حیرت آفرید» و بدون كوچكترین اشاره به عامل اینهمه كشتار و بیشرافتی جاری جهادی در كشور، گزارش میكنند تا بدینوسیله در برابر اربابان اخوانی شان دم تكان دهند.
مدتها گذشت و آن مطلب هیچ پاسخی نگرفت كه نمیتوانست بگیرد. سؤال «پیامزن» ساده بود: اگر راكتی دهان «استاد» یا ارجمندانش یا احمدشاه مسعود و یا مسئولان هفته نامه «كابل» گیر كند، این نشریه گزارش آن را چگونه خواهد آورد؟
اگر اكثر نویسندگان آن هفته نامه سنجیدند كه پاسخگویی به مضمون «پیامزن» بیشتر موجب رسوایی و بیآبرویی شان خواهد گشت، یكی از آنان عبداللطیف پدرام اما تكلیف و سوزش بیشتر از دیگران بود. طاقت نیاورد و تصور كرد كه فرصتی مناسب پیش آمده و چیزی نوشت بنام «واین جماعت قوادان» گویا در «جواب» به ما. لیكن این بهیچوجه جواب مطلب «پیام زن» نه بلكه تنها قطار كردن دشنامهایی در سطح آدمی است كه باید از مشكلات نوع گلبدینی در نوجوانی رنج ببرد و بخصوص تردامنی كار با خاد و اكنون با اخوان را با خودش حمل كند. ما این فرد را بمثابه عنصری فاسد با سوابق «نامعقول» (۱) و شكنجهگر بودن در خاد، در شماره ٢۹ـ٣۰ «پیامزن» افشاء كردیم. آیا دردش را همین میساخته؟ از این جریان كه اغلب همصنفان و همدوره هایش خبر دارند و ما هم در مطلب «آقای دولت آبادی، شما هم؟» بیشتر از آنكه به او پرداخته باشیم از این امر تأسف خورده بودیم كه نویسندهی با نام و نشانی چون محمود دولت آبادی چرا «پای صحبت» یك پلیس بچه و شكنجهگر (یعنی یك ساواكی و یا پاسدار افغانی) مینشیند.
طرفه و درد آنكه خادی دیروزی و جهادی بچهی امروزی، گویا موظف است دیدگاهها و بینش بنیادگرایان خاین را با چاشنی «شعر وادب نو» و چپ و راست نام گرفتن از نیما و اخوان ثالث و شاملو و فروغ و... به خورد مردم خنجرباران ما بدهد، مردمی كه صاحبان لطیف پدرام از ربانی و گلبدین و سیاف و دوستم وغیره، بر جان و مال و ناموس و فرهنگ و تاریخ غرور شان دست بردهاند.
ادامهی: فحاشی های بیناموسانهی لطیف پدرام (آوان) نمیتواند جواب مطلب «پیام زن» باشد
بعضی از نشریات «جهادی» چاپ كابل، مطالبی میآورند كه در نگاه اول از مثلاً بیمغزی، یا عدم تعادل روانی نویسندگان آنها حكایت میكنند اما اگر خوب دقت كنیم و پشت هدف اصلی نشریه و نویسنده این و آن مطلب معین برویم، به سادگی درمییابیم كه نه، گپ در جای دیگر است و نشریات مذكور با زیركانه ترین اشكال در خدمت بنیادگرایی اند.
از آنجمله است «هفته نامه كابل». این «جهادی»نامه كه با استخدام خادیـپرچمیهای «فرهنگیـشعری» معروفی مثل لطیف پدرام، واصف باختری، صبور سیاهسنگ، پرتو نادری و داشتن صفحات «مردم میگویند» و «پاتك خنده» میخواهد به خود شكلكی لیبرال و «گلاستنوستی» بده، در شماره ١۵ اسد ١٣۷۴ مطلبی چاپ كرده زیر عنوان «واقعه كه حیرت آفرید، راكت در دهن مردی جا گرفت». و آن عبارتست از داستان هموطن تیرهبختی بنام محمدطالب از ولسوالی غوربند و اسیر چنگ بنیادگرایان كه روزی در پوستهاش (چارراهی پشتونستان) ضمن راكت باران شهر، راكتی بدون آنكه منفجر شو در دهنش جا میگیرد. او را به شفاخانهای انتقال میدهند راكت از دهانش بیرون میشود ولی چهار روز بعد به اثر جراحات وارده میمیرد.
ادامهی: و اگر راكت در دهان «رهبران جهادی» یا مسئولان نشریه «كابل» جا بگیرد!
قیوم ـ كابل
به مسئولین مجله «پیام زن»،
در شماره ١٣ جوزای ١٣۷۴ «هفته نامه كابل» فحشنامهای را خواندم زیـر عنوان
«و آن جماعت قوادان»
به امضای «آوان». چون مطلب «پیامزن» «و اگر راكت در دهان "رهبران جهادی" یا مسئولان نشریـه "كابـل" جا بگیـرد!» را قبـلاً مطالعـه نمـوده بودم، مطلبی كـه در آن احساس ضـد انسانی افشاء شده بود، احساس حیوانی كه از نشستن مرمی راكت در دهان «رفیق همسنگرش» لذت میبرد، تا جاییكه حاضر است آنرا در «دفتر خـاطرات» برادر مجاهد در خون خفتـهاش هم بنـویسد و احتمـالاً از خواننـدگان هفتـه نامه «كابل» هـم انتظـار تحسیـن دارد. نخست بـه ایـن فكر افتادم كه «آوان» در دفـاع از نوشته هفتـه نامه «كابـل» بـه میـدان آمـده باشـد، از این نظر برایم جالب بود كـه ببینم از كجای آن نوشته فكاهی مانند و مسخره چگونه دفاع میكند. ولی برخلاف انتظار نه كوچكترین دفاعی از آن به عمل آمده بود و نه حتی كلمهای به آن پرداخته شده بود. پس فهمیدم كه باید گپ در جای دیگر باشد سپس چهره یك یك از مسئولان و نویسندگان هفتـه نامه را از خاطر گذراندم تا آنكه چهره خادی ـ پرچمی ـ اخوانی بدنامی در ذهنم آمد كه مجله «پیام زن» مدت ها قبل در شماره ٢۹ـ٣۰ نقاب شیادی و مزدور منشیاش را دریده بود. میهن فروشیكه زمانی از ستمی ها دفاع میكرد كه وقتی مورد غضب قرار گرفتند، به آنان پشت كرد و جام شراب را بدنبال ببرك تا نجیب حمل میكرد. و حال كه برگ تاریخ ورق خورد، آفتابه در دست و كلوخ در دامن، قضای برادر ربانی و شركاء را رها نمیكند تا باشد كه آب استنجا بروی دست اربـابان تازه بـریزد. و معلـوم نیست اگر فـردی ماننـد گلبـدین بـا آن سابقه «كار های نامعقول»اش به جای ربانی بود، به چه عملیات دیگریمـیپرداخت؟؟
id="system-readmore" />
دوستان عزیز مجله «پیام زن»، من هم به این امر معتقدم كه عوعو سگان نمیتواند جلو پیشرفت كاروان را بگیرد ولی مورد همچو حملات قرار گرفتن ثابت میسازد كه تبر «پیام زن» كاملاً به درز خورده و از این لحاظ باید به این نشریه تبریك گفت كه با چنان روشنی بین خود و روشنفكران خاین هزار چهره خط فاصل كشیده است.
جاییكه نویسنده از «پیام زن» دعوت میكند تا به داوری بنشیند كه «چی گروه و جماعتی مزدور و عمال بیگانه بوده است»، انسان به یاد سگ زخم خوردهای میافتد كه دم خود را چك میگیرد. اگر من بعنوان خوانندهای به قضاوت بنشینم خواهم پرسید كه آقای یا خانم «آوان» در مورد خودت وابستگی به كدام ارباب را به قضاوت بگیرم؟ اگر «وجدانی وجود دارد» و حق نمك را میشناسی ارباب قدیم دریده شدهات گروه «پرچم» را كه در آغوشش پرورده شدی و از تهران تا جبهات پنجشیر و شمال و پوهنتون، در همه جا سر و پا كنده برایش جاسوسی میكردی؟ اگر جواب مثبت است، نه در مورد «مبارز» بودنت حرف دارم و نه در مورد «میهنپرستی» و «بیگانه ستیزی»ات. چون در این مورد مردم ما با تفنگ شان قضاوت خود را سالها قبل اعلام داشته اند. حالا كه آن كاسه آب و نمك قدیمت چپه شد، «اگر وجدانی» هم «وجود دارد» حتماً به مقتضای سرشتش كه توسط هر خاینی خریده میشود، وارونه گردیده است. و از این رو به جای خلق و پرچم، برای گروه های «اصیل ملت» و «بیگانه ستیز» ربانی و سیاف گلو پاره میكنی
(...)
كـدام ربانـی؟ ربانـیایكه سال ها با توكل بـه خداونـد ایـام مهاجرت را در كمـال مشقـت و تنگـدستی سپـری نموده و بدون اینكه از هیچ اجنبـی (سیا، آی.اس.آی. و ...) حبه و دیناری دریافت نموده باشد توانسـت كه انقلاب پیروزمند اسلامی كشور را با سربلندی رهنمون شود و بعد از «فتـح» كابل هم نه بر مبنای چاكر منشی بلكه از روی احساسات عالی ملی و انقلابی از جنرال حمیدگل دعوت به عمل آورد تا در ارگ كابل مستقر شده و ایشان را كه «سرفراز در كنار ملت» قرار دادند، در امر كشورداری رهنمایی كند!
و جناب عبدالرسول سیاف كه نه برای دریافت دالر و ریال بلكه به این منظـور كه بعـد از ۵۰-۴۰ سال عمری كه در ضلالت گذرانده بود تازه فهمید كه اسمش غیر اسلامی است و آنرا به عبدالرب رسول سیاف تغییر داد. و نیز ریش و بروت غیر اسـلامی گذشته را كه از گردن هم پایین نمـیآمد تـا بـه زیـر نافـش «ارتقـاء» داد، «پروفیسـر»ی كـه نه بـر مبنای روابـط فامیلی و سری با حفیـظالـهامین بلكـه بدلیـل ... («آوان» مـزدورك یا هفته نامـه «كابل» جهادی و خادی باید پاسخ دهد كه «پروفیسر» صاحب سیاف این اخوانی شـش قاته چرا و چطور از زندان امین، زنده سر برآمد و به پاكستان «هجرت» فرمودند؟ به اساس خویش و قومی یا زد و بند امین و گلبدین؟؟) توانست از شكنجهگاه جلادی كه انس و جنس را به «كام» خون آشام خود میبلعید، چاق و چله بیرون برآید و بعد هم نه به بخاطر روابط خویشاوندی و نان و نمك بودن امین با سیاف بلكه محض به رضای خداوند و بر مبنای اخوت اسلامیاش بود كه فامیل حفیظالهامین را در اسلامآباد پاكستان زیر سرپرستی خود گرفت تا بالاخره ترتیب مسافرت آنان را به كشور های «اسلامی» اروپا داد؟!
(...)
و باز جناب «پروفیسر» صاحب وهابی مذهب خطاب به مردم مظلوم كابل میفرمایند: «كسانیكه طی 14 سال اخیر نكاح بسته اند باید تجدید نكاح نمایند و قبله مساجد كابل باید سر از نو درست شود». آیا این به چشم غلام و غنیمت دیدن مردم نیست؟ آیا همه مردم كابل زناكار بوده اند كه تجدید نكاح كنند؟ آیا این كثیفترین، ناشرافتمندانهترین، لچكانهترین و نابخشودنیترین توهین به مردم كابل نیست؟
ولی نه، جناب آوان! تو كه در زیر دم «فیل جهادی» راه میروی، سایهاش را از آن خود تصور نكن. موقعیت خود را دریاب. از كجا آمدی؟ چه بودی؟ از كدام شخصیت اینان و با كدام زبان دفاع میكنی؟ تصور نمیكنی كه با راه رفتن در زیر دم فیل، روزی مدفوعش نفست را بگیرد؟ آیا فكر میكنی كه با جهادی نمایی هایت، مردم گذشته خادی بودنت را فراموش خواهند كرد؟ برای «هفته نامه كابل» یا هر نشریه دیگر «جهادی» چاپ مقاله با عكس نكتاییدار، فایده نمیكند. این گروههای مختلف جهادیت تو و امثال ترا فقط مانند كلوخ تشناب مورد استفاده قرار میدهند و نه بیش. آنان میدانند آدمی كه سالها با بیمسلكی و به نرخ روز نان خوردن بسر كرده باشد، تا آخر بیمسلك باقی مانده و چون آسان خرید و فروش میشود، هیچگاه طرف اعتماد كامل واقع نمیشود.
میدانم كه نوشته های افشاگرانه «پیام زن» بسیار بیچاره و ناآرامت كرده بطوریكه جز پناه بردن به فحاشی نتوانستهای هیچ نكتهای از مقاله «و اگر راكت در ...» را رد كنی. توصیه دوستانه به تو اینست كه از سر پشكل نمیشود بغداد را تماشا كرد. با گذشته خادی و دم ساییدن مقابل مشتی خاین جنایتكار جهادی نمیتوان به مثابه نویسنده و شاعر «مهم» مطرح شد. وماعلیناالاالبلاغ.
طالبان از هرات، فراه، نيمروز و مناطق ديگری گذشته و اكنون برق ساطور «جهادی» شان در آسمان كابل هم پيدا شده است تا اگر «پروفيسر» صاحب و شركأ بر اساس نوبت، «امارت انقلابی و اسلامی و جهادی» را به آنان نسپارند، بر فرق كابليانِ در جهنم، فرود آيد. مگر نه اينست كه هر گروه خاين جهادی زور آدمكشی و رذالت و بیناموسيش را میخواهد قبل از همه به مردم ماتمدار كابل نشان دهد؟
«استاد» و شركأ كه با راندن طالبان از نواحی كابل بسيار غره شده بودند، اكنون سوراخ میپالند، مولوی خالص بيچاره را كه ساده گير كرده بودند میخواستند به ارگ آورده و تاجپوشش كنند؛ دست و پای الحاج دوستم «كمونيست» را میگيرند؛ هيأتهای آشتی به «برادر نستوه حكمتيار» فرستادند و.... ولی چون ظاهراً هيچكدام از حيلهها و ديپلماسیهای جهادی كـارگر نيفتاد، «استاد» و شركای درمانـده تنها راه رسيـدن بـه پولهای انبـار شـده شان در اروپـا و ادامـه زندگیای افسانوی را در خارج، واگذاری قدرت به ساير «برادران» ديدند.
اما اين به اصطلاح احاله قدرت، هر چيز است جز نقطهی پايانی بر خيانتها و جنايتهای جهادی. تا زمانی كه قدرت از دايرهی شيطانی بنيادگرايان خيانتپيشه خارج نشده، با برخاستن كلهپزها و نشستن سگها برجای شان، تراژدی عظيم مردم افغانستان طولانیتر، گستردهتر و خونبارتر میگردد.
ادامهی: سگ جنگی اخوان، شكست سياست سازشكارانه و ضرورتاتحاد نيروهای دموكراسی خواه